(بر هر يك از عناوين كليك كنيد تا زيرشاخههاي آن نمايش داده شوند)
غير از عارفان، جميع مردمان خدا را با ديده دوبين مينگرند
آنان كه غير از خدا اثري قائلند، مبتلا به شرك خفيّ هستند
حَشويّه و شيخيّه و قِشريّه از خداوند نصيبي ندارند
انحرافات شيخ أحمد أحسائي و پيروان مكتب او در توحيد
مبحث 25 تا 30: غير از عارفان، جميع مردمان خدا را با ديدۀ دوبين مينگرند
علاّمه: رؤيت جحيم در دنياست ؛ لَتَرَوُنَّ جواب لَو اِمتناعيّه است
مرجع و بازگشت سؤال از نعيم ، سؤال از عمل كردن به دين است
علاّمه: از خود تقابل ميان نعيم و جَحيم بدست ميآيد كه نعيم ولايت است
كلام شيخ بهائي (ره) در «أربعين» در مراتب معرفت حقّ تعالي
پرسش كُمَيل از أميرالمؤمنين عليه السّلام: مَا الْحَقِيقَة ؟!
شرح و تفسير سيّد حَيْدر حديث « مَا الْحَقِيقَةُ » كميل را
استدلال سيّد حيدر: اثبات وحدت وجود از آيۀ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّاوَجْهَه
بحث سيّد حيدر پيرامون آيۀ: أَلَمْتر إِلَي' رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ
تفسير حضرت استاد علاّمه آيۀ: أَلَمْتر إِلَي' رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ
مراد از غروب آيۀ « مَدَّ الظِّلَّ » تمام شبانه روز است نه از زوال
ساقينامۀ سراپا مي و شراب فنا ، از مرحوم حكيم عاليمقام حاج ملاّ هاديسبزواري
حشويّون از اخباريّون و قائلين به أصالة الماهيّة در باطن گرفتار ثنويّتاند
مراد سبزواري از قائل به «أصالة الوجود و الماهيّة» همعصر خود شيخ احسائي است
شيخ أحسائي بواسطۀ حائز نبودن علوم معقول، موجب مذهبهاي مبتدعه گرديد
حاجي محمّد كريمخان و ميرزا علي محمّد باب، دو پديدۀ شيخيّه هستند
كلام حكيم سبزواري (قدّه) در أصالة الوجود و عينيّةُ وجودِ الحقِّ معَ ماهيَّتِه
ايرانيان قديم بنابر دين زردشت قائل به دو مبدء نيكي و بدي بودهاند (پاورقي)
شيخ احسائي معتقد به ثنويّت يزدان و أهريمن ، در لباس وجود و ماهيّت است
ايرانيان: نژاد آريا تا جائيكه تاريخ نشان ميدهد قائل به ثنويّت بودهاند
موحّد بودن زردشت از آثار اسلامي است نه تحقيق مورّخين حتّي «گاتا»هاي اوستا
زردشت نتوانست ثنويّت را براندازد ؛ اسلام بود كه آنرا برداشت
اسلام ايرانياني پروريد كه مظاهر لطف و عشق توحيد بودهاند
وجود خير است ؛ خيرِ محض و خيرِ غالب ، در خارج وجود دارند
پاسخ سوّم از اشكال شرور ، آثار نيك شرور ، و تولّد خيري از هر شرّي ميباشد
علم حكمت مستقلّ از علوم طبيعي و مبتني بر براهين عقليّه است
ابيات حكيم كمپاني درخيريّت مبدأ و عالم امر و شرّيّت امور عدميّه
ثنويّه ميگويند: اهريمن قطب مستقلّي است در برابر اهورامزدا (بحث در هويت شيطان)
قرآن ميگويد: خداوند است كه جميع موجودات را آفريد، و زيبا آفريد
شيطان دائرۀ مأموريّتش هم براي جنّيان است و هم براي انسان
تسلّط شيطان بر مواليان اوست ؛ نه بر مؤمنين متوكّل به خداوند
در روز قيامت متجاوزان بايد خودشان را سرزنش كنند نه شيطان رجيم را
شيطان ميگويد: من به جميع ذرّيّۀ آدم مگر اندكي لگام ميزنم
كلام علاّمه درجميع اشكالاتي كه در قصّۀ إبليس ذكر كردهاند
پاسخ علاّمه در جميع اشكالاتي كه در قضيّۀ إبليس ذكر كردهاند
ميدان فعّاليّت إبليس ، ادراك و عواطف و احساسات انسان است
علاّمه: تصرّف شيطان در انسان ، همان استقلال نگري اوست
علاّمه: «احتناك» به معني لجام زدن است ، يعني مانند راكبِ لجام نهاده بر مركوبش
علاّمه: افعال إبليس از جهت سرعت و بُطؤ و اجتماع و انفراد ، مختلف است
نقل علاّمه اشكالات ستّۀ إبليسيّه را كه شارح اناجيل مطرح كرده است(بحث عقلي و قرآني مختلط)
جواب علاّمه: از اشكالات ستّۀ إبليسيّه ميتوان با بليغترين وجه پاسخ داد
قرآن شجره را درخت بدي و شيطان را فريبندۀ آدم بيان ميكند
توراة ميگويد: دين دعوت به جمود و ركود ميكند و دعوت به جهل و نابينائي
براي مادّيّون و ماترياليستها مسألۀ شرور حلّ نشده، و به جهان بدبين هستند
قضيّۀ أبوطلحه و اُمّ سليم و مرگ پسر و دعا و حمد پيغمبر بر آنان
سبب اينكه عالم خير محض و بدون شرور و اعدام نيست ، چيست ؟
مَن گفتن زيد دليل بر وجود و تماميّت اوست ؛ و غير از آن محال است
امثال عبارت «من چرا شيخ طوسي نشدم؟» خود مُبطل خود است
« الذّاتيُّ لا يُعَلَّل » يك قاعدۀ فلسفي است ؛ و تخلّف ناپذير
بهشت آدم جنّت استعداد بود ؛ و آن غير از جنّت فعليّت بعدي است
طيّ قوس صعود انسان را به بهشت فعليّت و ظهور اعمال ميرساند
آيات قرآنيّۀ دالّه بر اينكه موجودات اندازهگيري شده هستند
مبحث 31 تا 32: آنان كه غير از خدا اثري قائلند، مبتلا به شرك خفيّ هستند
« يا مَنْ هُوَ اخْتَفَي لِفَرْطِ نورِهِ ، الظّاهِرُ الْباطِنُ في ظُهورِهِ »
کلام أميرالمؤمنين عليه السّلام: ظَاهِرٌ فِي غَيْبٍ، وَ غَآئِبٌ فِي ظُهُورٍ
شرح حال مرحوم شيخ محمّد حسين آل كاشف الغطاء (قدّه) (پاورقي)
اشتراك لفظي در اطلاق لفظ وجود بر مراتب آن، مستلزم محذورات فاسدۀ است.
وجود واجبُ الوجود، في نَفْسِهِ بِنَفْسِهِ لِنَفْسِهِ ميباشد
« بَسيطُ الْحَقيقَةِ كُلُّ الاشْيآءِ » مُفاد « إنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ'جِعُونَ » است
امثلهاي را كه عرفاء براي وحدتِ موجود آوردهاند بسيار است.
در وحدتِ موجود، موجود حقّ ازلي است و جميع كائنات اطوار و شؤون او
كاشف الغطاء در ردّ فتواي «عُروة» گويد: اينها از انصاف و ورع و سداد نيست
در هر طائفه از اهل عرفان، افرادي بیخُبرويّت و معرفت، خود را جا زدهاند
آل كاشف الغطاء، وحدت وجود و موجود را ملموس و برهاني كرده است
وحدت حقيقيّۀ وجود و موجود با كثرت اعتباريّۀ آن دو، عاليترين اقسام توحيد است
فقيهنمايان به نجاسات «وحدت وجودي» را افزودهاند تا خود را از مسؤوليّت برهانند
رساله نويسان تا صاحب ولايت الهيّه نباشند، در روز قيامت موقف خطرناكي دارند
استدلال به آيات قرآن براي اثبات دوئيّت حقيقي بين خالق و مخلوق فاسد است