مبحث 33 و 34: حَشويّه و شيخيّه و قِشريّه از خداوند نصيبي ندارند
به قدري كه در خداوند اختلاف است ، در هيچ مسألهاي نيست
اهل تَنزيه ، حقّ را از حيات و علم و قدرت هم خالي ميدانند
سيّد و سرور موحّدين ، كسي است كه خداوند را در عين تنزيه ، تشبيه كند
بسياري از دانشمندان ما كه اهل حديثاند ، نه اهل حكمت ؛ در دام معتزله گرفتارند
اشاعره قائل به جبر در مبدأ و جبر در خلقت و جبر در انسان ميباشند
بجانياوردن خداوند بسياري از كارها را ، بخاطر اين نيست كه مسلوب الارادۀ ميباشد
كسي كه رجوع به عقل را منكر شود ، بايد جزو بهائم محسوب گردد
تفسير حضرت علامه (قدّه ) از سورۀ مباركۀ توحيد و بيان جنسيه و شناسنامه حضرت حق تعالي
مواجهۀ حضرت إبراهيم عليه السّلام با قومش از طريقۀ بحث عقلي
بزرگان علماي الهيّ با براهين فلسفي و حِكمي ، در راه اثبات توحيد مبارزه نمودهاند
بحثهاي پيغمبر و امامان با كفّار و مخالفان ، همه بر اساس برهان فلسفي بوده است
راه عرفان خدا براي انبياء و اولياء و ائمّه ، راه شهود و وجدان است
حضرت إبراهيم با بحث فلسفي ، قوم خود را الزام به عرفان شهودي ميكند
استخدام حضرت إبراهيم قياسات فلسفي را ، پس از تابش نور عرفان در دلش بود
تكفير كردن اهل معقول ، ناشي از عدم فهم مقصود كلام ايشان است
مبحث 35 تا 36: انحرافات شيخ أحمد أحسائي و پيروان مكتب او در توحيد
تفسير حضرت علامه آيۀ « وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا » را
تفسير «بيان السّعادة» در مُفاد و محتواي آيۀ وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ...
هر گونه حمدي از هر حامدي به هر محمودي ، حمد خداوند است
معني الْحَمْدُ لِلَّهِ با بليغترين وجهي دلالت بر وحدت وجود دارد
معني الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا با بليغترين وجهي دلالت بر وحدت وجود دارد
« وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ » با بليغترين وجه دلالت بر وحدت وجود دارد
«جبر» در گفتار شبستري ، به معني عدم استقلال بنده در اختيار است
«اتّحاد» در گفتار اعاظم عرفاء ، مقامي ارجمند است قبل از فناء
در جنبۀ ديني تصوّف هيچ عاملي به غير از دين اسلام تأثير نداشته است
«بايَزيد» و «شَقيق» و «مَعْروف» سه شاگرد عالي رتبۀ سه امام بودهاند
جميع علماي حقّۀ حقيقيّۀ شيعه ، با اصول اعاظم تصوّف و عرفان همگام بودهاند
كلام خواجه در «أوصاف الاشراف» در منزل وحدت ، و منزل فناء
نادرستيهاي كلام محدّث نوري ، در جدا كردن علماء راسخين را از عرفان
لزوم فراگيري علم و حكمت ، گرچه از كافر و يا منافق باشد
سفارش اكيد لقمان و عيسي بن مريم راجع به لزوم اخذ حكمت و منع آن از جاهلان
لقمان حكيم شامي و فيلسوفان پنجگانۀ يوناني ، همه صاحب عظمت و جلال بودهاند
تحمّل مَشاقّ سقراط و أفلاطون و أرسطو در إعلاءِ كلمۀ توحيد
مجامع علمي روي فلسفه حساب ميكنند ؛ فقه و اصول ما موضوعش اعتباري است
دارج نمودن علاّمۀ طباطبائي (ره) عرفان و حكمت را در حوزۀ علميّۀ قم
تفسير « وَ لَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرهُ تَكْبِيرًا »
شيخ أحمد أحسائي ، مبدأ دو فرقۀ شيخيّۀ كريمخانيّه ، و بابيّۀ بهائيّه است
شيخ أحمد أحسائي ، بدون استاد وارد در مسائل فلسفيّه شد و گمراه شد
«أسفار أربعه» و «عرشيّه» در صدر كتب علميّه و فلسفيّۀ ملا صدرا قرار دارند
ردود شيخ أحسائي بر كتاب عرشيّۀ ملا صدرا همگي معيوب است
أحسائي ، اطلاق وجود را از حقّ نفي ميكند و جميع عالم وجود را حادث ميداند
ردّ قبيح أحسائي بر مُحيي الدّين با عبارت «مُميت الدّين» در تحقّق فناء مطلق عبد
بيان محييالدّين در عبوديّت غير مشوب به ربوبيّت ، با ربوبيّت غير مشوب با عبوديّت
تمثيل جيلي در معني « نُقْطَةُ الْوَحْدَةِ بَيْنَ قَوْسَيِ الاحَديَّةِ وَ الْواحِديَّة
قصيدۀ راقيۀ جيلي در توحيد ذات حقّ ؛ در «انسان كامل»(پاورقي)
افتراي أحسائي بر امامان كه محلّ تقسيم اصل وجود را ممكن الوجود ميدانند خطاي أحسائي در معني لغوي وجود
اشكالات أحسائي بر كلام صحيح فيض كاشاني در «كلمات مكنونه»
أحسائي فرق ميان قديم زماني و قديم رُتْبي ، و واجب بالذّات و بالغير را نميداند
ادراك وجود براي غير عارفان محال است ؛ ومفهوم آن براي همه كس قابل فهم