دین و اندیشه

حمزه بن عبدالمطلب

حمزه بن عبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از شهدای اُحُد. حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود و گفته‌اند که او حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل آزار مشرکان حمایت می‌کرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش، از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله کاسته شد.

او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سال سوم هجری به شهادت رسید.

نام، کنیه و لقب

حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از شهدای اُحُد. کنیه‌اش ابوعُماره و ابویعْلی[۱] و مادرش هاله بنت اُهَیب (وُهَیب) بن عبدمَناف بن زُهره بود.[۲] واژه حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را نیز به معنای شیر[۳] یا تیزفهمی[۴] دانسته‌اند.

وی را اسداللّه و اسد رسول اللّه لقب داده‌اند.[۵] طبق حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پس از شهادتش نیز مورد تأیید الهی قرار گرفت و به سیدالشهداء مشهور شد.[۶]

زمان تولد

بر اساس روایاتی که می‌گویند ثُوَیبه، کنیز ابولهب، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام شیر داده است[۷] و نیز تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اینکه حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام برادر رضاعی اوست، [۸] حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام حداکثر دو سال از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بزرگ‌تر بوده است. عده‌ای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانسته‌اند[۹] که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر، [۱۰] ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است.

پیش از اسلام

حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در جنگ‌های فِجار و در حلف الفضول شرکت داشته است. وی با ابوطالب و دیگر عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خواستگاری خدیجه نیز حاضر بوده است؛ حتی برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم او با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خواندن خطبه ازدواج توسط ابوطالب، در ماجرای خواستگاری خدیجه فقط از حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام نام برده‌اند.[۱۱]

در سالی که قُرَیش به قحطی و خشکسالی سختی گرفتار شده بود، و در پی پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای کمک به ابوطالب که فردی عیال وار بود، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام سرپرستی جعفر را به عهده گرفت[۱۲] طبری به جای حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از عباس نام برده است.(طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۳)

حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام شکارچی بود و به شکار می‌پرداخت.[۱۳] او در روزگار جاهلیت، از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که در قریش ریاست یافتند و چنان جایگاهی داشت که بعضی با او پیمان می‌بستند.[۱۴]

پس از اسلام

ایمان آوردن حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.

روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گردآورد (یوم الإنذار)، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام نیز حضور داشت.[۱۵] حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، همچون ابوطالب، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مقابل آزار مشرکان حمایت می‌کرد. طبق برخی از نقل‌های تاریخی، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام توهین‌های ابولهب و سایر مشرکان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تلافی می‌کرد.[۱۶]

مسلمان شدن

روزی ابوجهل نزدیک کوه صَفا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از شکار به مکه بازگشت. عادت حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام چنان بود که چون از شکار برمی گشت، کعبه را طواف می‌کرد، سپس به انجمن‌های قریش می‌رفت و با آنان سخن می‌گفت. قریش حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را به سبب جوانمردی‎هایش دوست می‌داشتند. این بار که حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده‎ات چه گفت. حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در مسجدالحرام در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «‌تو محمد را دشنام می‌دهی، مگر نمی‌دانی من به دین او درآمده‌ام. هر چه او بگوید من هم می‌گویم ». بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، لکن وی گفت: حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنام‌های ناخوشایند داده‌ام. این پیشامد سبب شد که حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، قریش چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. [۱۷]

براساس روایتی از امام سجاد علیه السلام، عامل اسلام آوردن حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچه‌دان شتری را روی سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انداختند.[۱۸] با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.[۱۹]

اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم بعثت و قبل از مسلمان شدن ابوذر دانسته‌اند.[۲۰] مسلمان شدن حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.[۲۱]

آگاهی ما از زندگی حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام، پس از اسلام آوردن تا هجرت، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام نیز به دعوت علنی پرداخت.[۲۲] وی در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماند و به حبشه مهاجرت نکرد.[۲۳] در دو یا سه سالی که مشرکان بنی هاشم و بنی مطلب را در شعب ابی طالب محاصره کردند، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام با مسلمانان همراه بود.[۲۴] در دومین بیعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم مدینه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیمان بستند، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام همراه علی علیه السلام حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.[۲۵]

حضور در مدینه

حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در پیمان برادری مسلمانان در مکه با زید بن حارثه برادر شده و در روز اُحُد هم او را وصی خود کرد. [۲۶] در پیمان برادری مدینه، پیش از بدر، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام با کلثوم بن هدم برادر شد.[۲۷]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نخستین پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت برای حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام بست تا سریه‌ای را برای حمله به کاروان تجاری قریش که از شام به مکه بازمی گشت، رهبری کند. حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به همراه ۳۰ تن – از مهاجران و از انصار – تا ناحیه عیص در ساحل دریا پیش رفت و در آنجا، با ۳۰۰ سوار از مشرکان مکه به فرماندهی ابوجهل روبه رو شد. با وساطت مَجدی بن عَمرو جُهَنی که با هر دو دسته قرار صلح داشت، جنگی روی نداد و هر دو سپاه بازگشتند.[۲۸] حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیره و بنی قَینُقاع پرچم دار بود.[۲۹]

در غزوه بدر، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در نزدیک‌ترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود[۳۰] و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او، علی علیه السلام و عُبَیده بن حارث بن عبدالمُطَّلب را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارش‌های متفاوت، عُتْبه بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام کشته شد.[۳۱]

در ماجرای سَدّ ابواب نیز به حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام اشاره شده است. گویا حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام یکی از کسانی بود که از خانه خود به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دری داشتند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که همه به جز حضرت علی علیه السلام این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از علت این دستور و استثنا شدن علی علیه السلام، آن را دستوری از جانب خدا خواند.[۳۲] اگرچه از پاره‌ای روایات برمی آید که این ماجرا مربوط به بعد از فتح مکه بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد.[۳۳]

در آستانه غزوه احد در سال سوم هجرت، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر می‌جنگید و در این جنگ رشادت‌ها نمود.[۳۴]

شهادت

غزوه احد در روز شنبه ۷ شوال (یا نیمه شوال[۳۵]) سال سوم قمری (۲۳ مارس ۶۲۵م) اتفاق افتاد.[۳۶] در این غزوه، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به دست وحشی بن حرب، غلام حَبَشی دختر حارث بن عامر بن نَوْفَل یا غلامِ جُبَیر بن مُطْعِم، به شهادت رسید.[۳۷]

طبق روایتی، دختر حارث با وعده آزادی وحشی، از او خواست به انتقام پدرش که در غزوه بدر کشته شده بود، محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام یا علی علیه السلام را بکشد.[۳۸] بنا بر روایت دیگر، جبیر بن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمویش، طُعَیمه بن عَدی که در بدر کشته شده بود، به وحشی وعده آزادی داد؛ [۳۹] اما بی‌تردید، انگیزه هِند دختر عُتبه و زن ابوسفیان، برای انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بیشتر از جبیر یا دختر حارث بود. طبق برخی نقل‌ها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشی را به این کار ترغیب کرد.[۴۰]

مثله شدن پیکرش

به روایتی، هند برای خوردن جگر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام نذر کرده بود.[۴۱] وحشی ابتدا قول کشتن علی علیه السلام را داد، اما در میدان، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام آمد و او را مُثْله[۴۲] کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به مکه برد.[۴۳] گفته شده است معاویه بن مُغیره و ابوسفیان هم بدن حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را مثله یا زخمی کردند.[۴۴]

از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام رفته بود، بعضی اصحاب سوگند خوردند در مقابل، ۳۰ تن یا بیشتر از قریش را مثله کنند؛ اما آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد که گرچه به ایشان اجازه مقابله به مثل می‌داد، لیکن صبر را عملی بهتر می‌دانست.[۴۵] برخی منابع تفسیری اهل سنت، این قسم را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده‌اند.[۴۶]

خاکسپاری

حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام نخستین شهید اُحُد بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر او نماز گزارد و سپس سایر شهیدان را در چند نوبت آوردند و کنار او نهادند و رسول خدا بر آنها و بر او نماز می‌گزارد. بدین ترتیب، حدود هفتاد بار به صورت مستقل و همراه با دیگر شهداء بر پیکر وی نماز گزارد.[۴۷] حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را در پارچه‌ای که خواهرش صفیه آورده بود، کفن کردند؛ چراکه مشرکان او را برهنه کرده بودند.[۴۸]

گریه بر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را بدان وضع دید، گریست[۴۹] و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: «‌اما حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام گریه کننده ندارد.» سعد بن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا آورد و آنان بر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام گریستند. از آن زمان به بعد، هر زنی از انصار که می‌خواست بر مرده‌ای گریه کند، نخست بر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام می‌گریست.[۵۰] گفته شده است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز برای حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام لباس عزا پوشید.[۵۱]

مقبره حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام

گفته شده است که حضرت فاطمه سلام الله علیها به زیارت قبر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام می‌رفت و آن را با سنگ چین مشخص کرده بود.[۵۲]

امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، رفتاری ناشایست با قبر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و دیگر شهدای احد داشتند. گفته شده است که ابوسفیان در عهد عثمان بر قبر حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام پای کوفت و خطاب به او گفت آنچه دیروز برای حفظ آن بر ما شمشیر کشیدی، امروزه بازیچه جوانان ماست.[۵۳] معاویه نیز حدود ۴۰ سال پس از واقعه احد، به قصد جاری کردن آب چشمه و قناتی در احد، و گویا از سر دشمنی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، دستور داد شهدای احد از جمله حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام را نبش قبر و جنازه آنان را به جای دیگری منتقل کنند. ظاهراً جای قبر برخی از شهدا و احتمالاً حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام تغییر کرد.[۵۴]

از قدیم بر سر مزار حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام، مسجد و بارگاهی وجود داشت؛ اما پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در ۱۳۴۴ق. تخریب گردید[۵۵] همچنین مسجد حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام تخریب و مسجد دیگری که به مسجد احد، مسجد علی و مسجد حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام معروف است، در اطراف آن، در سمت مغرب مزار شهدای احد، بنا شد.[۵۶] مزار حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از قدیم زیارتگاه خاص زائران به خصوص زائران شیعه و از جمله ایرانیانی بوده است که به زیارت مدینه مشرف می‌شده‌اند.

جایگاه حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام

نمونه‌ای از تأثیر عمیق شخصیت حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و محبوبیت او آن بود که پس از شهادتش، برخی صحابیان فرزندان خود را حمزه نام نهادند.[۵۷] شهادت حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و جعفر بن ابی طالب عامل کاهش اقتدار بنی هاشم در مقابل قریش و به خلافت نرسیدن علی بن ابیطالب علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانسته شده است.[۵۸]

فضائل حضرت حمزه علیه السلام در روایات

امام علی علیه السلام و سایر ائمه علیه السلام در احتجاج با مخالفان، به خویشاوندی خود با حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و جعفر مباهات کرده‌اند.[۵۹]

درباره فضائل و کرامات حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام روایات بسیاری نقل شده است.[۶۰] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و جعفر بن ابی طالب و علی علیه السلام را بهترین مردم[۶۱] و جزو هفت نفر از بهترین کسان از نسل بنی هاشم خواند[۶۲] و نیز علی علیه السلام، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام و جعفر بن ابی طالب را بهترینِ شهدا نامید.[۶۳] پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمودند که حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام شرط خویشاوندی را رعایت کرد و اعمال نیکی داشت.[۶۴]

در روایات به اسب حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام به نام وَرد، و شمشیرش، لِیاح، [۶۵] و دیگر متعلقات وی اشاره شده است.

فرزندان

فرزندان حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام، سه پسر به نام‌های عماره، یعلی و عامر بودند.[۶۶] عماره (پسر بزرگ حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام) در فتح عراق حضور داشت.[۶۷] یعلی پنج پسر داشت.[۶۸] با وجود تأکید منابع بر عدم تداوم نسل حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام، [۶۹] در قرن دهم، بعضی را از نسل او می‌دانستند.[۷۰]

نام‌های گوناگونی که برای دختران حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام در منابع ذکر شده، به تصریح بیشتر منابع، همه به یک تن بازمی گردند که نام مرجَّح یا اُمامه است.[۷۱] نام امامه را در شمار راویان حدیث غدیرخم نیز درج کرده‌اند.[۷۲]

پانویس

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۲
  2. ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۲۸؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۱۰۹
  3. رجوع کنید به مرتضی زبیدی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۵۳
  4. ابن درید، کتاب الاشتقاق، ج۱، ص۴۵ـ۴۶
  5. رجوع کنید به واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۶۸؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸
  6. رجوع کنید به واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۹۰؛ نهج البلاغه، نامه ۲۸
  7. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹
  8. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۳۷
  9. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۷۰؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۹
  10. رجوع کنید به عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۷۱ـ۷۸
  11. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸، ۱۰۰، ۱۰۳؛ و ج۲، ۱۵؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۸۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰
  12. رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۶
  13. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۲۴۳
  14. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۱۶۴ـ ۱۶۵؛ همو، کتاب المُنَمَّق، ص۲۴۳؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۱۵۳
  15. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۴۵ـ۱۴۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۹ـ۳۲۰
  16. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۱؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹
  17. شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۴۹؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۷۱-۱۷۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲
  18. رجوع کنید به کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸
  19. عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۳، ص۱۵۳ـ۱۵۴
  20. ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۹؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹؛ نیز کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۹۸
  21. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲۳
  22. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۳
  23. ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۳۴۳
  24. رجوع کنید به ابن اسحاق، ص۱۶۰ـ۱۶۱
  25. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ذیل انفال: ۳۰
  26. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۷۰؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۵۰۵
  27. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۰
  28. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۱، ص۵۹۵ـ۵۹۶؛ ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۶
  29. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۸ـ۹ و ج۳، ص۱۰
  30. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲
  31. ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۶۸ـ۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۴۵
  32. سمهودی، وفاءالوفا، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۹
  33. ر.ک: عاملی، الصحیح من سیره النبی، ج۵، ص۳۴۲ به بعد
  34. ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۱۱؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۷۶، ۸۳، ۲۵۹، ۲۹۰
  35. ابن اسحاق، ص۳۲۴؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۳ـ۱۱۲؛ نیز ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۳۴
  36. واقدی، ج۱، ص۱۹۹؛ ابن سعد، ج۲، ص۳۶؛ بلاذری، ج۱، ص۳۱۲ـ۳۱۱
  37. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۲۳؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۰؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵
  38. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵
  39. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۲۳، ۳۲۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۲، ص۷۰ـ۷۲
  40. ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶ـ۲۸۷؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۱۶
  41. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲
  42. به بریدن گوش، بینی، یا لب کسی به عنوان شکنجه گفته می‌شود.فرهنگ لغت عمید
  43. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵ـ۲۸۶
  44. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۸؛ ابن هشام، السیره النبویه، قسم ۲، ص۹۳
  45. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، و طوسی، التبیان، ج۶، ص ۴۳۹، ذیل سوره نحل ۱۲۶؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۳۵
  46. برای نمونه ر.ک به:‌ طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۳۱؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص ۵۲۷؛ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۹۹ و ۱۰۰
  47. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱، مقایسه کنید با ج۳، ص۱۶؛ نیز رجوع کنید به نهج البلاغه، نامه۲۸؛ کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۸۶، هفتاد تکبیر
  48. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۵ـ۱۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸ـ۲۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۳، ص۲۱۱
  49. ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۴
  50. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۷؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱، قس ج۳، ص۱۷
  51. ابن اثیر، النهایه، ج۵، ص۶۸
  52. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۹؛ ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۳۲
  53. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۳۶
  54. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱؛ ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۳۳؛ محمدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج۲، ص۲۵۷
  55. جعفر خیاط، المدینه المنوره فی المراجع الغربیه، ص۲۵۴؛ نجمی، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام سیدالشهداء، ص۱۹۱، ۲۱۲
  56. قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص۳۳۲
  57. ر.ک: ابن سعد، الطبقات، ج۵، ص۱۸۶؛ کلینی، الکافی، ج۶، ص۱۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۶
  58. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۸۹ـ۱۹۰؛ نیز ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۱۱، ۱۱۵ـ ۱۱۶
  59. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۲۸؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۲۴؛ و نیز نجمی، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام سیدالشهداء، ص۳۷ـ۵۰
  60. برای نمونه رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲؛ نجمی، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام سیدالشهداء، ص۲۱ـ ۳۵
  61. رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۷
  62. کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۰
  63. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰
  64. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۳ـ۱۴
  65. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۴۰۷ و۴۱۱
  66. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸
  67. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸ـ۲۸۹
  68. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹
  69. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹؛ ابن قدامه، التبیین فی انساب القرشیین، ص۱۴۷
  70. رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۶، ص۹۶
  71. برای نمونه رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۳؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۶، ص۲۱، ۱۴۷، ۱۹۹، ۲۱۹، ۳۷۸
  72. امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۳۹

  73. طبری به جای حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام از عباس نام برده است.(طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۳)

 

منابع این مقاله به نقل از ویکی شیعه

  • آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، [بی تا].
  • ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
  • ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵/ ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵، چاپ افست بیروت، [بی تا].
  • ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، چاپ سهیل زکار، [بی جا]: دارالفکر، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم، ۱۳۶۸ش.
  • ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن، ۱۳۶۱ق /۱۹۴۲م، چاپ افست بیروت، [بی تا].
  • ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
  • ابن درید، کتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد، ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
  • ابن سعد، الطبقات (بیروت).
  • ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینه المنوره: اخبارالمدینه النبویه، چاپ فهیم محمد شلتوت، [جده] ۱۳۹۹/۱۹۷۹، چاپ افست قم، ۱۳۶۸ش.
  • ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • ابن قدامه، التبیین فی انساب القرشیین، چاپ محمد نایف دلیمی، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  • ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، چاپ ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
  • ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، ۱۴۱۹ق
  • ابن هشام، السیره النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، [بیروت]: دارابن کثیر، [بی تا].
  • ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸/۱۹۴۹.
  • امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، قم، ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۲.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، چاپ محمد حمیداللّه، مصر ۱۹۵۹، ج۲، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴/۱۹۷۴، ج۳، چاپ عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
  • جعفر خیاط، «‌المدینه المنوره فی المراجع الغربیه »، در موسوعه العتبات المقدسه، تألیف جعفر خلیلی، ج۳، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  • حاکم نیشابوری، محمد بن عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت، ۱۴۰۶.
  • حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت،‌دار الفکر، بی‌تا
  • مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۴ق.
  • سمهودی، علی بن عبداللّه، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
  • شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران: نشر مرکز دانشگاهی، ۱۳۶۹.
  • طبری، تاریخ (بیروت)؛
  • طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت،‌دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق
  • طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، [بی تا].
  • عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم، بیروت، ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
  • علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم، ۱۴۰۴ق.
  • قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، [تهران]، ۱۳۸۴ش.
  • کلینی، الکافی.
  • محمدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج۲، بن، ۱۳۷۵ش.
  • محمدصادق نجمی، حمزه سید‌الشهدا علیه‌السلام سیدالشهداء علیه‌السلام، تهران، ۱۳۸۳ش.
  • نهج البلاغه [امام علی بن ابی طالب علیه السلام ]، چاپ صبحی صالح، قاهره، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  • واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶.
  • یعقوبی، تاریخ.
  • fa.wikishia.net

 

 

گردآوری شده توسط سایت پرمطلب > دین و اندیشه

www.pormatlab.com

 

 

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا