جلسه ۱۰۶ درس فلسفه، کتاب اسفار
موضوع: جلسه ۱۰۶ درس فلسفه، کتاب اسفار
استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن جلسه:
درس ۱۰۶
بسم الله الرحمن الرحیم
طریق دیگر در بیان اشکال و دلیل بر غیریّت ماهیّت واجب با وجود واجب، کلیّت معناى وجود است
طریق دیگر در بیان اشکال و دلیل بر غیریّت ماهیّت واجب با وجود واجب، کلیّت معناى وجود است. معناى وجود یک معناى کلى و سعى است. البته منظور از کلیتى که اینها قصد مىکنند، کلیّت به عنوان طبیعت کلیّه است و مرحوم آخوند هم از همین جا به ایشان اشکال وارد مىکند.
وجود عبارت است از (کون فى الاعیان)؛ این کون یا کلّى است یا جزئى است، اگر جزیى است و ما به الخلاف بین وجودات است، بنابراین حملش بر وجودات متخالفه به ما هى متخالفه معنا ندارد؛ و اگر ما به الاشتراک بین وجودات متفاوته هست، بنابراین یا واجب متعال متّصف به این کلى هست یا نیست، اگر نباشد لازمهاش این است که واجب متعال از وجود ساقط بشود، و اگر هست بنابراین این وجود- این کون- یک امرى است که زائد بر واجب است و به عنوان ماهیت واجب تلقى مىشود. این هم نحوه بیان دیگر براى این اشکالى که اینها مطرح کردند.
جوابى که مرحوم آخوندى مىدهند از اول: که وجود، وجود مطلق باشد، و این وجود مطلق عین الکون فى الاعیان باشد یا غیر کون در اعیان باشد این است که: این وجود، همان وجود مطلق است و بحثى در عینیّت با سایر اعیان و کون در اعیان نیست، و به عبارت دیگر مرحوم آخوند در اینجا مىخواهند این مسأله را بپذیرند که
وجود اعیان خارجى، وجود ظلى براى وجود مطلق است. منتهى آن نحوهاى که ما دیروز وارد شدیم با این نحوى که مرحوم آخوند وارد مىشوند فرق مىکند. عرض دیروز ما این بود که وجود مطلق که از او تعبیر به مقام احدیت مىآورند، هیچ منافاتى با مطلق الوجود ندارد، یعنى دو مرتبه در اینجا لحاظ شده و بر اساس مرتبه، عناوین مختلفهاى بر آنان اطلاق مىشود. آنچه که در اینجا مرحوم آخوند مطرح مىکند عدم تنافى بین وجود مطلق و مطلق الوجود نیست. وجود مطلق را به عنوان یک مرتبه شدت نوریه و شدت وجودیه مىدانند که لازمه این، معالیل و تعیّناتى است که به عنوان ظل و عکس، از این وجود مطلق تراوش پیدا مىکند.
بنابراین در مسأله تشکیک در وجود، این جواب مرحوم آخوند مىتواند مطرح باشد و آن اینکه: وجود حق متعال یک وجود مطلق، و در نهایت شدت نوریه است، البته این در نزول در تعیّنات و نزول ظلّیه خود، عین همان اکوان و تعّنات در خارج خواهد بود و (کفى به فرقا و میزاً)، اینکه در آن مرحله، عین حقیقت وجود باشد و ذات واجب عین آن ذات موجود باشد، اما در مراتب ظلیّت و مراتب تعیّنات به واسطه قصور اینها از آن مرتبه شدیّت، ماهیت بپذیرد، یعنى نفس القصوره ماهیه و نفس الحدّیه ماهیه بنابراین، با توجه به این مطلب دیگر اشکالى هم در اینجا باقى نمىماند.
یعنى در واقع اینها همه ظل براى او هستند و ظل همان حکم ذو الظل را از نقطه نظر حقیقتش دارد، ولى حکم او را از نقطه نظر شدّت و قصور نوریه ندارد. ولى ذو الظل حکم او را از نظر حقیقتش دارد چون غیر از حقیقت چیز دیگرى براى او نیست، و حکم او را از نقطه نظر نقصانش ندارد. بنابراین با توجه به این مسأله، این معنا هم روشن مىشود.
مرحوم آخوند در اینجا چیز دیگرى مىخواهند بفرمایند. مىفرمایند: اگر منظور اینها از اینکه مىگویند وجود زائد بر ذات است، آن معناى مشترک است؛ حقیقت قضیه در اینجا آن مصداق وجود بود نه وجود مشترک. حالا اگر آن معناى وجود مشترک بود، اشکالى ندارد اشکال ندارد که وجود به معناى مفهوم مشترک
زائد بر واجب متعال باشد. همانطور که بر همه زائد است؛ آن از باب اینکه بر همه اطلاق موجود مىکنیم، زید موجود، الله موجود، به وجود مشترک؛ اشتراک در همان مفهوم عام است و این اشکال ندارد، و از نظر نسبت هم کیفش خوب مشخص است. در آنجا چون این وجود مشترک بمصداقه عین ذات است وجوب بر این حمل مىشود، هذا الوجود المشترک بالنسبه الیه واجب و هذا الوجود المشترک بالنسبه إلینا ممکن این بخاطر صرف نظر از مصداق است. یعنى ایشان مىخواهند بگویند: اگر بحث را روى مصداق مىبرید وجود حق عین ذات اوست و ماهیت ندارد، اگر بحث روى مفهوم وجود است که بر همه صادق است، بر ذره صادق است و بر مبدأ همه عالم و ممکنات که بارى تعالى است بر او هم صادق است. اگر روى این حساب باشد بسیار خوب، ما بر همه اطلاق وجود مىکنیم، و مىگوئیم الله موجود؛ منتهى از نقطه نظر مصداقى این موجودٌ چون مصداقش عین ذات است لذا کیف در این انتساب موجودٌ به إله، کیف ضرورت و وجوب مىشود و چون مصداق این وجود در بقیه ممکنات بالغیر است لذا اطلاق این موجود بر بقیه بالإمکان مىشود. اما در هر صورت فرقى در مسأله نمىکند
مطلب دیگر که ایشان مىفرمایند جواب از این اشکال دیگر بود که: شما آمدید گفتید که وجود کلى است، کلى به چه معنا؟ کلى به معناى ما به الاشتراک، که از آن تعبیر به جنس مىآوریم که نیست؛ یا کلى است که جزء المشترک بین ماهیات مختلفه الحقائق است یا تمام الماهیه است که در صورت اول جنس است و در صورت دوم نوع خواهد بود، نه! در اینجا وجود به معناى سعى است، نه به معناى کلى است. وقتى که وجود به معناى سعى شد، یعنى یک مفهوم مشترک سعى که نه جز دارد و نه تمام الماهیه یک شىء را تشکیل مىدهد، بنابراین اصلًا این از دایره مقولات خارج خواهد بود و در بحث کلى نمىآید که بخواهیم بگوئیم زائد بر ذات است، پس ماهیت است.
که نکته دیگرى که در کلام مرحوم آخوند است همانطور که مرحوم شیخ در کتاب مباحثاتشان، و همچنین در تعلیقات بر این مطلب دلالت مىکنند، این است که:
وقتى قرار بر این باشد که وجود عین ذات واجب باشد، بنابراین بنا بر تعبیر نحویّین که مشتق را حمل مىکند بر ذاتى که متصّف به یک صفتى است و آن ذات داراى وصفى است که خارج از آن ذات و جداى از آن ذات است و ذات معروض براى این وصف خواهد بود، پس- بنابراین در اینجا نباید اشتباه بشود- اطلاق واجب بر واجب متعال نه به معناى ذاتى است که وجود عارض بر او شده و آن ذات معروض براى وجود واقع شده، نخیر! این اطلاق یک اطلاق مجازى است و در تعبیر از واجب اطلاق مىآید در صورتى که اینطور باشد؛ و اگر ما این واجب را به معناى ذاتٌ ثبت له الوصف نگیریم بلکه به معناى نفس الوصفیه بگیریم که همان وجوب باشد، دیگر در این صورت واجب مجاز نخواهد بود.
در هر صورت چه بنابر اصطلاح نحویّین، اگر ما واجب را به (ذاتٌ ثبت له المبدأ و الوجوب) بدانیم، این اطلاق واجب به عنایت و مجاز بر واجب متعال حمل مىشود. چون در واجب متعال ذاتى نیست بلکه ذاته عین وجوده و وجوده عین إنیّته؛ و اگر نه بنا بر اصطلاح دیگر که واجب را نفس الاشتقاق و نفس المبدأ مىدانند، منتهى نفس المبدئى که متدلّى به نسبت فاعلیت یا نسبت مفعولیت است یا متدلّى به ازمنه است، اگر این طور باشد بنابراین ذاتى دیگر در اینجا وجود ندارد، بلکه واجب الوجود یعنى الوجود الذى ثبت له الوجوب، الوجود الذى انتُزع منه الوجوب، یا الوجوب الذى هو عین الوجوب این معنا، معناى واجب مىشود، در اینجا دیگر مجازیتّى نخواهد بود.
البته در اینجا باز هم صحبت هست، اگر دوستان مطالعه کردند، من دو سوم مطالب را در این بحث حذف کردم، هم در عبارات شیخ باصطلاح من نظر دارم و هم در دفاعى که مرحوم آخوند از این مطالب کرده.