جلسه ۱۰ شرح دعای ابوحمزه‌ثمالی سال ۱۴۳۶

موضوع: جلسه ۱۰ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۳۶ ه.ق

سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن:

جلسه ۱۰ رمضان ۱۴۳۶

أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‏

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم‏

وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبى‏القاسم مُحَمّدٍ

وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ الى یوم الدین‏

«هَبنِى بِفَضلِکَ وَ تَصَدَّق عَلَىَّ بِعَفوِکَ أَى رَبِّ جَلِّلنِى بِسَترِکَ وَ اعفُ عَن تَوبِیخِى بِکَرَمِ وَجهِکَ؛ خدایا به فضل خودت بر من ببخش و به عفو خودت بر من تصدق نما، اى پروردگار من به پوشش خودت مرا بپوشان و به کرامت وجه خودت مرا مورد عفو خود قرار بده و از توبیخ من درگذر.»

عرض شد که این فقرات همه در یک سلک و درصدد بیان و افاده یک واقعیت است؛ واقعیتى که از یک طرف به ما ارتباط دارد و از طرف دیگر به خدا ارتباط دارد. این واقعیت شوخى نیست و تصورى و اعتبارى نیست، یک واقعیت است. ما باید بپذیریم که ائمه واقعیات را دارند براى ما بیان مى‏کنند این را باید بپذیریم. باید بپذیریم که این در وهله اوّل مربوط به خودشان است، بدون هیچ خجالت و بدون هیچ‏گونه احساس تجرّى و جسارت و بدون هیچ‏گونه مسامحه و اعتبارى و مجاز پنداشتن این عبارات و مفاهیم.

خیلى‏ها مى‏گویند که آقا اینها را ائمه براى ما گفتند براى خودشان که نگفتند! آخر امام‏سجاد بیاید بگوید: خدایا از توبیخ من درگذر! مگر امام‏سجاد علیه السلام چه‏کار کرده که از خدا بخواهد مطالبه کار نکرده را بکند؟ کارى نکرده که بیاید بگوید: خدایا از توبیخ من درگذر. این چه بوده؟ پاسخ خیلى راحت و آسانش این است که وقتى‏که امام بیاید این مطالب را براى مردم بگوید پس چرا در تاریکى و خلوت و اتاق خودش با خدا مناجات مى‏کند؟ بیاید در مسجد مدینه بالاى منبر، همان‏طورى که ما این کارها را مى‏کنیم، حرفى را که مى‏خواهیم به مردم بزنیم مى‏رویم بالاى منبرى، پشت میکروفونى، روزنامه‏اى، مجله‏اى ….

ولى آدم اگر یک رفیقش را دعوت کند به منزل خودش و بگوید بیا و بعد درگوشى به او یک چیزى بگوید این اعلان به مردم است؟ این دیگر اعلان نیست. یک حرف خصوصى است انسان در منزلش در یک‏جا به یک رفیقش مى‏گوید، به یک شخصى مى‏گوید. اعلان آن وقتى است که شخص بیاید مطلب را اظهار کند، مثل اینکه یک‏وقتى یک شخصى مجتهد است، مجتهد است براى خودش مجتهد است نه اعلان مى‏کند این‏طرف و آن‏طرف: آقایان! آى ایهاالناس بیایید از من تقلید کنید! من مجتهدم، بیایید بار مرا زیاد کنید، این بارى که من، تکلیفى که خودم دارم نسبت به اعمال خودم انجام‏

مى‏دهم کم است، بار شماها را هم به دوش مى‏گیرم، بنده این‏قدر این شانه‏هاى قوى دارم این‏قدر که کوه اگر بیاید بر یک طرف ما، آن کوه بیاید بر آن طرف ما، ما راه خود را مى‏رویم!

خُب نمى‏دانم والله! شاید این‏طور باشد! من همچنین چیزى را نمى‏توانم تصوّر کنم که یک نفر بیاید به مردم بگوید.

فرض کنید که فردا که شما راه مى‏افتید از این کوچه مى‏روید در خیابان، مى‏بینید یک پیرمردى دارد مى‏رود و یک زنبیل دستش است، مقدارى میوه گرفته، مى‏گویى: آقا این بارت را بده به من بنده بگذارم روى دوشم با خودم مى‏برم. یک‏خرده جلوتر مى‏روى مى‏بینید یک زنى بنده خدا بچّه دستش است یک دست دیگرش هم یک بار گرفته و مى‏گویید این هم بده به من، من مى‏توانم بار بکشم دیگر، قدرت دارم من دست‏هایم قوى است، شانه‏هایم ماشاءالله قوى است و مى‏توانم بار بردارم. یک‏خرده جلوتر مى‏رود تا سر خیابان که مى‏رسد سیصد کیلو باید بگذارد روى این شانه و آن شانه و این دست و آن دست و روى سرش و بالاى عمامه و برود دیگر، چون دست دیگر خیال نمى‏کنم جا بگیرد! آیا کسى همچنین کارى مى‏کند؟! کسى مى‏آید یک همچنین کارى بکند که بار مردم را بگیرد: آقا شما زحمتتان مى‏شود، اى خانمى که دارید مى‏روید که بچّه دستت است آن بارت را بده من مى‏آورم، یک‏خرده جلوتر مى‏رود بار آن پیرمرد را مى‏گیرد، بار این و بار آن را و زنبیل این را و کیف آن را ساک این را بار افراد را بگیرد بگوید: آقا بگذارید، تو بگذار، یکى هم تو، یکى هم تو، بگذارید برود بالا!

چطور شد؟ سر دو کیلو سه کیلو یک کیلو حتّى بار مردم، ما قدرت برداشتن نداریم، ولى مى‏توانیم به ذمّه بگیریم- توجّه کنید- به ذمّه بگیریم که: اى ایها الناس این عملى را که شما دارید انجام مى‏دهید، این عمل مسئولیتش را بنده بر گُرده مى‏گیرم روى دوش‏هاى خودم قرار مى‏دهم و در روز قیامت حساب پس مى‏دهم؛ یعنى اگر شما در روز قیامت رفتى گفتى: خدایا من این عمل را به‏واسطه فتواى این شخص انجام دادم و الان نگاه مى‏کنم و مى‏بینم که به‏واسطه انجام این از بسیارى از سعادت‏ها محروم شده‏ام و به آن مرتبه از تکامل و استعداد و فعلیتى که باید برسم نرسیده‏ام، من براى یک همچنین قضیه چه پاسخى دارم؟

این معناى بار برداشتن است و خیلى از این مسائل، فقط مسائل شکّ در طهارات سه‏گانه و فرض بکنید که حالا اسم نمى‏برم نیست، احکام عادى نیست. مسائلى است که پاى جان درمیان است، مسائلى که پاى هلاکت در میان است، مسائلى که پاى از دست رفتن استعدادهاى روحى و آمادگى‏ها در میان است، نسبت به همه اینها اگر قرار باشد که من به آن مرتبه از یقین و آن مرتبه از انکشاف و مرتبه‏

از ظهور واقع چنانچه در فرمایش امام‏علیه‏السّلام است که فقیه باید از ملأ اعلى بر قلب او بتابد و به‏واسطه اتصال با ملأ اعلى مسائل و حقایق براى او منکشف بشود! بله!

وقتى‏که به این کیفیّت نیست من با چه جرئتى مى‏توانم بگویم: بر ذمّه مى‏گیرم بر عهده مى‏گیرم، ملتزم مى‏شوم که در روز قیامت بتوانم پاسخ شما را در قبال سؤال‏هایى که از من مى‏کنى بدهم. چه کسى مى‏تواند یک همچنین التزامى بکند؟ من که نمى‏توانم، صاف مى‏گویم بى‏بُروبَرگرد بنده نمى‏توانم، خیلى صریح، رُک.

وقتى بعد از وفات مرحوم‏شیخ [انصارى‏]، بزرگان از درس ایشان آمدند و اجتماع کردند که بعد از ایشان چه شخصى را قرار بدهند؛ عده‏اى بودند در آنها حدود هفت هشت نفر بودند که از جمله آنها مرحوم میرزا [محمدحسن‏] شیرازى بود، مرحوم حاج میرزا حسین خلیلى بود، مرحوم حاج میرزا حبیب‏الله رشتى بود، مرحوم آقامیرزا حسن نجم‏آبادى بود- که در آن‏موقع مرجع بزرگ طهران بود- اینها شاگردان خیلى قرص و محکم مرحوم شیخ بودند و وقتى داشتند با هم صحبت مى‏کردند هیچ‏کس به عهده نمى‏گرفت که این [مرجعیت را] قبول کند. چه کسانى بودند اینها، واقعاً اینها چه کسانى بودند؟! کسانى بودند که از نقطه نظر علمى نمى‏توان براى آنها عدیلى در این زمانه پیدا کرد. با یک همچنین تضلع علمى و با یک همچنین استعداد و آمادگى براى حکم و فتوا اینها زیربار نمى‏رفتند؛ تقوا داشتند، مى‏ترسیدند، مى‏لرزیدند، خوف داشتند، هراس داشتند.

آقا دو نفر مى‏آیند پیش من، نه مسئله مربوط به شرع است نه مسئله … همین‏قدر که مى‏بینم این دو نفر به من اعتماد دارند و اگر من یک حرفى بزنم گوش مى‏دهند، آقا تن من مى‏لرزد بخواهم راجع به آنها یک مطلبى را بگویم! مى‏گویم: این الان روى اعتماد به من مى‏رود و انجام مى‏دهد. من در چه مقامى هستم، من مى‏توانم یک همچنین حرفى بزنم؟ من مى‏توانم یک همچنین چیزى را بگویم؟ آن‏وقت با چه جرئتى من بلند شوم بیایم بگویم که: آى ایهاالناس همه باید این کار را بکنید! همه باید آن کار را بکنید همه! روى چه حسابى؟ آیا در این قضیه استعداد خود افراد و مکلّفین دخالت ندارد؟

خدا رحمت کند- نمى‏دانم این مطلب را مثل اینکه من آوردم‏[۱] در کجا بود؟ این قضیه مرحوم‏آقاى‏بهجت خدا رحمتشان کند رضوان الله علیه- یک‏وقت ایشان مشرف شدند مشهد، سال‏هاى آخر حیات مرحوم آقا بود، من قم بودم، تابستان بود، ایشان مشهد مشرف شدند. به ما گفتند که عصرى آقاى‏بهجت مى‏آیند اینجا، با یکى دو تاى دیگر از آقایان قم حالا اسم نمى‏برم که الان آنها در قید حیات هستند. گفتند: که مى‏آیند اینجا، شما برو فرش بینداز در حیاط و آب بپاش و حیاط را آماده بکن و

همان‏جا فرش بینداز- تابستان بود و هوا گرم بود- که در حیاط بنشینند، ما رفتیم حیاط را شستیم و آب ریختیم و [زیر] درخت را آماده کردیم و بعد فرش‏ها و اینها را گذاشتیم و دیگر تقریباً براى یک ساعت و یک ساعت نیم به غروب دیگر تشریف آوردند.

آنجا نشسته بودیم و صحبت از مسائل مختلف بود؛ مرحوم آقاى بهجت خیلى به مرحوم‏والد ما ابراز محبت و ابراز لطف مى‏کردند، خیلى زیاد، خیلى. حرکاتشان، سکناتشان، کیفیّت رفتارشان اینها همه نشان‏دهنده یک دید خاص بود، یک دید خاصى به این قضیه داشتند. بعد از یک مدّتى که گذشت یک وقت مرحوم‏آقا یک مسئله‏اى مطرح کردند. گفتند: که آقا یک مدّتى است این قضیه … آن‏وقت ببینید ایشان چقدر مؤدب، یعنى مرحوم‏آقا مى‏خواستند یک مطلبى را بگویند. آن زمان زمانى بود که هنوز مسئله مرجعیت ایشان [مرحوم آقاى بهجت‏] پیش نیامده بود، یک همچنین چیزى نبود، زمزمه همچنین چیزهایى بود، ولى به‏طور رسمى و به‏طور علنى ایشان هنوز توضیح المسائل نداده بودند. تازه توضیح المسائل ایشان چه بود؟ یک‏وقت با مرحوم آقا رفته بودیم به دیدن یکى از آقایان صحبت توضیح‏المسائل آقاى بهجت شد و ایشان گفتند که: بله ایشان در رساله‏شان نوشته‏اند: العبد محمد تقى بهجت، العبد! بعد ایشان یعنى همان آقا رو کردند به مرحوم‏آقا گفتند: پس رساله آقاى‏بهجتى! رساله آقاى‏بهجتى! یعنى این دیگر از القاب و برو بالا، العالم فى العالم آیهالله فى الدنیا و الآخره و بعدها الى ما … تا وقتى‏که خدا خدایى مى‏کند و از قبل هم بوده است و … از این آیهالله‏عظمى و نمى‏دانم اعظم و عظمى اکبر و کبرى و از این‏جور چیزها، اینها در رساله ایشان نبوده. فقط نوشته بودند العبد محمد تقى بهجت. همین کافى است، همین نشان مى‏دهد دیگر؛ ببینید چرا مردم مى‏خواستند ایشان را؟ چرا؟ چرا در تشییع ایشان این جمعیت شرکت کرد؟ چرا؟ مردم دارند نگاه مى‏کنند رساله را ببین این‏جور نوشته. هان! این‏طور نیست! مى‏فهمند، متوجّه مى‏شوند، فرق را مى‏فهمند.

هنوز مسئله مرجعیت ایشان پیش نیامده بود. مرحوم‏آقا یک چیزى سؤال کردند سؤال کردند: که آقا من یک قضیه‏اى هست مدّتى در ذهنم است، مى‏خواستم حالا حضرت‏عالى هم ببینید که نظر شما راجع به این مطلب چیست؟ گفتند: که اگر یک شخصى سى سال اشتباه غسل کرده- سى سال، عجب آدم بى‏خیالى بوده، بى‏خیال همه چیز- مثلًا اوّل سمت چپ را شسته، بعد کلّه را شسته، بعد آمده سراغ این، یکى‏اش یادش رفته، یکى‏اش اصلًا نکرده، یکى‏اش نیّت کرده، خلاصه سى سال به همین کیفیّت اشتباه غسل کرده، حالا بعد از سى سال متنبه مى‏شود تکلیفش چیست؟ این قضیه چه مى‏شود؟ مثلًا اوّل آمده سمت چپ را شسته گفته که حالا شستن شستن است دیگر، که مى‏گوید خدا گفته راست را اوّل بشوى؟ ما اوّل چپ را مى‏شوییم ببینیم حالا خیس مى‏شود یا نمى‏شود!

یکى رفته بود مکّه آمده بود از من سؤال مى‏کرد: آقا من امروز آمدم از طرف چپ رفتم اصلًا طواف کردم! گفتم ببینم چه مى‏شود. مى‏توانم یا نمى‏توانم، چه اشکال دارد، حتماً از طرف راست باید به سمت [کعبه‏] باشد، نه ما از این طرف رفتیم، به‏جاى اینکه [از این‏طرف‏] باشد. خُب چرخیدن چرخیدن است دیگر، خدا گفته دور این بچرخیم این‏طرف و آن‏طرف ندارد! یک‏خرده خندیدیم و یک تفننى هم برایمان شد، دیدیم خدا از این آدم‏هاى باحال هم دارد که اینها بى‏خیال همه چیز هستند: ما مى‏خواهیم از این‏طرف بچرخیم، حالا هرچى بود بود. گفتم: نه جان من! آخر این‏طور کن، این‏طور کن، بچّه خوبى باش، خدا آن که مى‏گوید همان را گوش بده تا بعد فایده بیشتر ببرى. قبول کرد، حالا قبول کرد که دیگر از فردا … حالا همه عمره‏اش را همه را برداشته بود از آن‏طرف چرخیده، حالا بیا درست کن، بعد هم از احرام درآمده و بله! بعد هم چیزهاى دیگر و خلاصه دیگر خیلى مسائلش کش داشته! گفتم: نه حالا برو، حالا درست مى‏شود، مسئله‏اى پیش نمى‏آید، خاطرت جمع، نترس خدا مى‏گذرد!

بعد ایشان گفتند: حالا که سى سال به این کیفیّت غسل‏هاى اشتباه کرده تکلیف نمازهایش چه مى‏شود؟ ایشان گفتند: نه اشکال ندارد، نمازهایش اشکال ندارد- خدا رحمتشان کند- به‏خاطر اینکه در غسل لازم نیست اینکه همه توالى داشته باشد مى‏تواند حالا تأخیر هم اشکال نداشته باشد مثل وضو نیست، مى‏شود حالا انسان سرش را بشوید بعد بیاید سمت راست را بشوید، بعد یک مدّت دیگر بیاید سمت چپ را بشوید خلاصه وقتى‏که مى‏خواهد مونتاژ کند آن کلّه و سمت راست و سمت چپ با هم مونتاژ مى‏شود، حالا سر را هفته پیش مثلًا شسته، حالا بسته به اینکه ایشان مثلًا چقدر نیاز به غسل داشته، آیا کم بوده زیاد بوده حالا ممکن است یک‏دفعه سر را ماه قبل شسته، آن یکى هم یک ماه دیگر این طرف راستش را به حساب … این را به آن بچسباند بعد طرف چپ، بعد از دو سه ماه یک غسل از آن درمى‏آید.

لذا نمازهایى که در این مدّت خوانده همه درست است بالاخره این غسل به عنوان- لابد ایشان شرط متأخر را در اینجا مجزى مى‏دانستند- و بعد این شد دیگر این درست است. حالا البته ما کارى نداریم به اینکه این مسئله چیست، این غلط است، اینکه اصلًا معنا ندارد یک همچنین چیزى، صحیح نیست. امّا صحبت در این است … مرحوم‏آقا یک تأملى کردند و گفتند که حالا یعنى به این کیفیّت مى‏شود بگوییم که حالا این‏طور است و اگر قرار باشد که درست نشود مثلا فرض بکنید که این‏طور را نتوانیم به این کیفیّت بپذیریم، این چه حکمى باید بر این مسئله بکنیم؟ ایشان گفتند: حالا با این کیفیّت نیازى به حکم دیگر نداریم وقتى این بشود درست مى‏شود.

من آمدم آنجا- جوجه نخود وسط آش- آمدم بگویم که: آقا خلاصه شروع کنیم به طلبگى و این چیزها که اصلًا این چه فتوایى است اینکه اصلًا اصل و … توالى که دارد برایش مترتب است این حرف‏ها اصلًا درست نیست و صحیح نیست.

اوّلًا در تأخیرى که در غسل است [ملاک‏] تأخیر عرفى است نه اینکه شخصى فرض بکنید که یک ماه پیش مثلًا سرش را شسته حالا غسلى که مى‏کند یک ماه دیگر، آن غسل بیاید یک نیمه اضافه شود. تأخیر تأخیر چند ساعته مثلا یکى دو ساعته است. امّا نه اینکه تأخیر یک تأخیرى باشد که اصلًا به‏طورکلى زمینه زمینه [اتصال‏] نداشته باشد، این یکى. علاوه بر آن در این مدّت یک ماه که این غسلش الان باطل است، این نمازش در شرایطى انجام گرفته که این شخص الان محدث است، حدث از او رفع نشده، بله، بعد از یک ماه دیگر سى چهل روز دیگر این حدث از او رفع خواهد شد، آن‏موقع حدث رفع خواهد شد نه اینکه این مدّت را بیاید همه را از حالت حدث به حالت طهارت برگرداند.

وقتى‏که یک زن حائض است و آن وقتى‏که امَد (مدت) آن حیض تمام مى‏شود غسلى که مى‏کند از همان موقع طهارت براى او حاصل مى‏شود نه اینکه در این مدّت این طاهر بشود و بگوییم که در این مدّت فرض بکنید که اعمال عبادى که انجام داده همه درست است، لذا در این مدّت نمازهایى که اگر هم خوانده باطل است، اصلًا نماز نباید بخواند روزه نباید بگیرد؛ چون در حال حدث است و حدث از بین نمى‏رود. و همین‏طور نسبت به سایر [مسائل‏] وقتى‏که جزء اخیر براى غسل حاصل مى‏شود از همان موقع طهارت حاصل مى‏شود؛ شما چه دلیلى دارید بر اینکه در این مدّت یک ماه حالت حدثیت او برمى‏گردد به حال طهارت؟ چه دلیلى دارید؟ الان جزء اخیر از علت براى رفع حدث براى او پیدا شده و از وقتى‏که آن جزء اخیر که حاصل مى‏شود علیت تمام مى‏شود براى طهارت، از همان موقع هم طهارت پیدا مى‏شود. قبلش چه مى‏شود؟ قبلش در حال حدث بوده، پس بنابراین تمام نمازهایى که خوانده همه باطل است، شما نمى‏توانید بگویید که این نمازها درست است.

ایشان مطلبى مطرح نکردند و مرحوم‏آقا هم هیچى نگفتند، همان‏جا من متوجّه شدم که ایشان (مرحوم‏آقا) که الان دارند این قضیه را مطرح مى‏کنند مى‏خواهند به ایشان بفهمانند: آقا فتوا دادن آسان نیست، حواستان جمع باشد، هرکسى نمى‏تواند فتوا بدهد.

شما الان مى‏توانید به این شخص بیایى بگویى که آقا شما سى سال نمازت باطل است، باید سى سال نمازت را قضا کنى! مى‏گوید: بابا اصلًا خدا و پیغمبر را هم گذاشتم کنار، اگر من سى سال نماز خواندم بعد به من بگویند دوباره بخوان اصلًا از بیخ مى‏زنیم و بقیه را نمى‏خوانیم و اصلًا مى‏گذاریم کنار.

شما مى‏توانید یک همچنین حرفى بزنى؟ یا اینکه نه، مجتهد باید یک بصیرت و ادراک باطنى در تشخیص موضوعات احکام داشته باشد علاوه بر خود احکام، تشخیص موضوع از خود حکم مشکل‏تر است که انسان بداند این موضوعى که الان در اینجا حاصل شده، این موضوع در تحت چه شرایطى تحقق و تشخص پیدا کرده که براساس آن شرایط آن حکم هم بر طبق او نسبت به او حمل بشود، از کجا مى‏دانید؟ از کجا مى‏دانید؟ گاه‏گاهى اتّفاق افتاده براى خود انسان فرض کنید که یک شخصى مى‏آید در نزد انسان راجع به یک مسئله‏اى مى‏گوید، صحبت مى‏کند، صحبت مى‏کند یک ساعت صحبت مى‏کند ذهن انسان در این مدّت یک ساعت مى‏رود به اینکه که الان این باید تکلیفش این را انجام بدهد، درست! همان آخر یک ساعت یک‏دفعه یک جمله مى‏گوید: که آره این کار را هم من کردم! تا این جمله را مى‏گوید تمام یک ساعت مى‏رود هوا. ا! خُب مى‏خواستى جمله را از اوّل بگویى چرا گذاشتى آخر؟ یعنى همان یک جمله‏اى که مى‏گوید کلى مطلب را برمى‏گرداند و موضوع را از یک موضوع اصلًا متبدل به یک موضوع دیگر مى‏کند و حکم دیگر متفاوت مى‏شود، اصلًا به حکم متفاوت برمى‏گردد.

لذا انسان باید یقین پیدا کند اشراف پیدا کند نسبت به یک موضوع، تمام شرایط را بالا کند، پایین کند، این در تحت چه شرایطى بوده، سؤال بکند. وقتى یک شخصى مى‏رود در یک محکمه، وظیفه قاضى این نیست که نگاه کند به پرونده بگوید بزن برو! آقا صدا کند، بیاید این را در اجتماع مطرح کند، بعد یواشکى مثلًا فرد را صدا بکند، حرف‏ها را عوض بکند، هزارتا ترفند باید بزند، تا بعد مشخص بشود که فرض کنید که حالا این چه کرده و حکم هم مترتب بر آن است از نظر شرعى چه خواهد بود. همین‏طورى او نیست که این بنشیند: که خُب آقا این که در پرونده شماست این حُکمت این است بفرمایید، نفر بعد بیاید داخل! اینکه نشد، اینکه حکم نشد، اینکه قضاوت نیست، مجتهد و حاکم در قضاوت باید این‏قدر مطلب را بالا و پایین و پس و پیش و ضد و نقیض هى به او بگوید تا اینکه ببیند، استبصار همین است دیگر، در محاکم و اینها باید این‏طورى انجام بشود، تا اینکه آن قضیه کاملًا روشن بشود و بعد هم حکمش صادر بشود.

شما که الان مى‏آیید در رساله مى‏نویسید کسى که نمازش باطل است به این [دلیل‏]، باید قضا کند، خُب این رساله مى‏رود دست همه، از جمله مى‏آید دست این شخص، اى داد سى سال است که من نمازهایم پس باطل است حالا که باطل است باید سى سال قضا کنم من هم حوصله‏اش را ندارم خداحافظ شما! مگر انسان مى‏تواند؟ مگر هر شخصى مى‏تواند این کار را بکند؟!

حالا این مطالب باشد براى بعد و با تفصیلات براى بعد، فعلًا یک گوشه‏اى ما دادیم براى اینکه به این … این چیست؟ این این است که مجتهد بیاید اعلان کند که آقایان بنده- وقتى‏که انسان دارد یک‏

چیزى را اعلان مى‏کند این‏طورى است دیگر- بیاید بگوید: آقایان من قابلیت براى این مطلب را دارم، من قابلیت براى اجتهاد دارم، من قابلیت براى فتوا دارم، رساله بدهد بیرون، وقتى رساله مى‏دهد، قابلیت براى این را من دارم! توجّه مى‏کنید! بعد هم اوّلش بنویسد عمل به این رساله مجزى است إن‏شاءالله تعالى! این یکى.

یکى این است که مجتهد مجتهد است ولى صدایش هم درنمى‏آید، نه اعلان مى‏کند و نه هیچى، فرض کنید که یک نفر مجتهد براى خودش است، نه مى‏آید به کسى بگوید آقا بنده مجتهد هستم، نه اینکه اعلان مى‏کند، نه در سایت و اینترنت مى‏زند خلق‏الله بیایید از من تقلید کنید، نه رساله بیرون مى‏دهد، نه این‏طرف و آن‏طرف، خودش است. یک نفر مى‏آید از او مسئله مى‏پرسد و سؤال مى‏کند: آقا حکم شرعى چیست؟ ایشان مى‏گوید: نظر بنده این است که حکم شرعى این است. این دیگر اعلان نیست، این بیان حکم شرعى است و حرام است بر او که حکم دیگرى را بیان کند، چون حکم الله را همین حکمى مى‏داند که خودش به او رسیده است. این دیگر در مقام فتوا نیست، این در مقام اجتهاد خودش است. شخص دیگر مى‏آید از او سؤال مى‏کند نمى‏آید بگوید: آقا بیایید حکم این است، من این را مى‏گویم، همه شما باید این را اطاعت کنید! یکى مى‏آید مى‏گوید: آقاجان بنده مى‏خواهم حکم را از شما بپرسم. از من بپرسى مسئله این است. این مقام ابراز نیست، مقام اظهار نیست، مقام اثبات نیست، این صرفاً مقام ثبوت دارد منتها یک نفر، دو نفر، سه نفر اشخاصى مى‏آیند و از او سؤال مى‏کنند و از او مطلب را [دریافت‏] مى‏کنند.

آمده بودند پیش مرحوم آقا رضوان الله علیه در زمان سابق که آقا شما یک رساله عملیه منتشر کنید، چرا نمى‏آیید رساله عملیه شما نشر بدهید؟- این مربوط به سابق است یعنى زمان سابق، خیلى سابق- ایشان گفتند: الحمدلله رساله عملیه هست دیگر. گفتند: نه آقا یکى … بعضى‏ها که واقعاً مى‏آمدند و احساس مى‏کردند که مسئله اینجا متفاوت است، بودند در همان زمان، زمان سابق، زمان شاه، افرادى مى‏آمدند مسجد قائم پاى صحبت‏هاى ایشان، ایشان در روزهاى ماه مبارک مسئله مى‏گفتند بین دو نماز، یک ده دقیقه یک ربعى مسائل مختلف، هم مسائل مربوط به روزه که [مبتلابه‏] بود بعد هم مسائل مربوط به معاملات مى‏گفتند و خیلى پربار هم بود و خیلى متقن بود صحبت‏هایشان قوى بود. حتّى خیلى از روزها یادم است کتاب‏هاى مختلفى نظیر کتاب وافى یادم است مى‏آوردند و از روى همان کتاب وافى مى‏خواندند و معنا مى‏کردند، در بین دو نماز بود.

آمدند بعضى‏ها به ایشان گفتند که- چند نفرى بودند از همین بازارى‏ها که با خیلى از افراد ارتباط داشتند- که آقا چرا شما رساله نمى‏دهید؟ رساله توضیح المسائل؟ ایشان فرمودند: آقا هست و این‏

چیزها. بعد اصرار کردند که: آقا ما که مى‏دانیم، آخر شما یک پاسخى بدهید که به درد ما بخورد، این حرف‏هایى که شما مى‏زنید یک پاسخ قانع‏کننده‏اى به ما بدهید!

ایشان یک فکرى کردند- گفتم الان است که از آن حرف‏ها، خلاصه …، بنده را معذور بدارید که بگویم!- فقط گفتند: در جایى‏که یک همچنین زمینه‏اى هست بنده پایم را در یک همچنین جایى نمى‏گذارم! این خیلى به‏طور اجمال. ولى پاسخى دادند به آنها پاسخى بود که همه سرشان را انداختند پایین قیافه‏شان عین لبو همه سرخ شدند. در همین مایه‏ها که تا وقتى یک همچنین وضعیتى هست خلاصه جاى ما نیست!

این چیست؟ این شخص مى‏آید مى‏بیند آنکه اهلیت براى فتوا دارد این است، آنکه مى‏تواند مرجع باشد این است؛ منتها نمى‏آید و رساله نمى‏دهد، اعلان نمى‏کند، مطالب را پخش نمى‏کند، [تبلیغ‏] نمى‏کند. وقتى‏که مى‏فهمد آیا باز هم مى‏تواند جاى دیگرى برود؟ مى‏تواند؟! اینجاست که خدا مى‏آید و بر حسب فهم و بر حسب ادراکى که نسبت به هر شخص به او عنایت کرده از او حساب هم مى‏کشد، مى‏گوید: من به تو این ادراک را دادم، حالا حساب مى‏کشم، بر طبق این عمل کردى یا نکردى؟ بر طبق این ادراکت، بر طبق این فهمت، بر طبق این عمل کردى یا نکردى؟

این قضیه و مسئله که خدمت رفقا عرض شد حقیقتش این است؛ این واقعیتى که امام علیه‏السّلام دارد بیان مى‏کند اگر قرار باشد براى مردم بخواهد بگوید خُب بلند مى‏شود در بالاى مسجد مدینه مى‏گوید، مى‏رود بالا مسجد مدینه سحر همه را جمع مى‏کند شروع مى‏کند دعاى ابوحمزه خواندن: آى مردم، اى خلائق، اى پیروان و شیعیان من وقتى‏که شب‏هاى ماه مبارک مى‏شود قبل از سحر، دعاى ابى حمزه را این‏طورى بخوانید که من دارم به شما یاد مى‏دهم: هَبنِى بِفَضلِکَ وَ تَصَدَّق عَلَىَّ بِعَفوِکَ أَى رَبِّ جَلِّلنِى بِسَترِکَ بیایید این‏طورى بخوانید. آنها هم مى‏گویند: چشم، بسیار خُب، این حرف‏هایى که امام‏سجاد مى‏زند به ما مى‏خورد، حالا به خودش نخورد به ما مى‏خورد. ما هم مى‏آییم مى‏گوییم و گوش مى‏دهیم. دیگر پس چرا مى‏رود در اتاق در را مى‏بندد، چراغ هم خاموش مى‏کند که زن و بچّه‏اش بیدار نشوند؟! یا مى‏رود در یک فضاى بیرون در بیرون مدینه یا در مدینه در یک فضاى بیرون که کسى او را نبیند؟!

راوى مى‏گوید مى‏آیم سؤال مى‏کنم، مى‏گردم یک‏دفعه مى‏بینم یک‏صدایى مى‏آید وقتى مى‏روم جلو مى‏بینم که امام‏سجاد دارد مناجات مى‏کند. أصمعى مى‏گوید[۲] وقتى دارم طواف مى‏کنم یک‏دفعه در

نیمه‏هاى شب مى‏بینم یک صداى ناله و گریه مى‏آید وقتى مى‏روم جلو مى‏بینم یک نفر به ستار کعبه، دست به ستار کعبه زده و دارد مناجات مى‏کند این اشعار: الهى عُبیدُک بِفنائک مسکنُیک بِفنائک سائِلک بِفنائک فَقیرُک بِفنائک، یا آن اشعار را مى‏خواند: خدایا اینجا همه پادشاهان درها را بستند فقط در خانه تو باز است، اگر مرا به خانه خود و به حریم خود راه ندهى پس من به کجا پناه ببرم؟! خدایا اگر از گناهان من نگذرى پس چه کسى مى‏تواند و چه کسى قدرت دارد از اینکه بگذرد. اینها را امام‏سجاد نرفت که در روز موقع نماز ظهر که همه جمع مى‏شوند بخواند، وسط نصف شب، نصف شب در مسجدالحرام، همه جا تاریک، آن هم کعبه آن موقع و مسجدالحرام آن موقع، حالا یک أصمعى آمده گذشته از کنار کعبه و دیده یک صداى گریه مى‏آید و … براى کى رفته خوانده؟ به که مى‏خواهد یاد بدهد؟ به که مى‏خواهد؟

و چقدر ائمه ادعیه‏اى داشتند که تا حالا به دست ما نرسیده! آیا تمام ادعیه‏اى که امامان مى‏خواندند، از امام‏صادق، امام‏سجاد، امام‏رضا، همه همین‏هایى است که هست؟ نه، خیلى از ادعیه‏هاى آنها بود براى خودشان، در دل خودشان، دعاهایى که مى‏کردند، همه دعاهایى که ائمه در قنوت کردند همه الان به دست ما رسیده؟ ما مى‏توانیم یک همچنین ادعایى بکنیم؟ همه دعاهایى که اینها در ماه رمضان و رجب مى‏کردند، مناجات‏هایى که با … کى آمده؟ بله بعضى‏هایش را بر حسب اتّفاق شخص مى‏شنید و بعضى‏هایش را هم به اصحاب مى‏فرمودند و آنها مى‏نوشتند و آنها ثبت مى‏کردند. یا آن دعایى که فرض کنید که امام‏حسین علیه‏السّلام در روز عرفه کرده بودند افراد همه در دعاى حضرت در روز عرفه همه بودند و همان دعاى معروف: الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لَا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لَا کصُنعِهِ صُنعُ صَانِعٍ‏ تا آخر، بشیر در آنجا بودند و شروع کردند به نوشتن، اگر آنها نمى‏نوشتند به دست ما نمى‏رسید. حالا آیا امام‏حسین فقط همین دعا را داشت هیچ دعاى دیگر نداشته؟ نه، خیلى دعاهایى بوده که شاید هنوز به دست ما نرسیده. هر وقت حضرت که ظهور بفرمایند شاید این دعاها را همه را بیاورند و پخش کنند و در میان مردم اینها را بیایند مطرح کنند، اینها بالاخره دعایى است که ولّى خدا گفته، دعا یک چیز عادى که نیست، دعایى است که امام گفته دارد با خدا دارد مناجات مى‏کند و دارد مطالب را بیان مى‏کند. خُب اینجا دیگر خیلى مطالبى هست که اصلًا دیگر نمى‏شود گفت: که بسیارى از این ادعیه‏اى که ممکن است انسان از زبان اولیاء خدا بشنود و سندى پیدا نکند در کتب، نکند از این قبیل باشد؛ یعنى از همین‏هایى باشد که ائمه فرمودند منتها به دست ما نرسیده!

خدا رحمت کند یک نفر از بزرگان مشهد که فوت کرد یک روز داشتیم مى‏رفتیم به من ایشان یک مطلبى را گفت از مرحوم حاج شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى، گفت این عبارت را- که البته من‏

نوشتم و نمى‏گویم به کسى- کسى که دستش را بشوید قبل از غذا و بعد از اینکه غذا خورد حتّى اگر با قاشق هم خورده باز دستش را بشوید و بعد این دعا را بخواند دستش را به چشمش بگیرد این دیگر چشمش از خیلى از آفات محفوظ خواهد ماند و ایشان گفتند این دعا را بخوانید و به دیگران هم بگویید و بنده اجازه روایى نقل این دعا را هم به شما مى‏دهم.

حالا این مرحوم حاج شیخ حسنعلى که یک همچنین حرف را زده حالا این دعا را از کجا پیدا کرده؟ البته این را من به کسى نگفتم، چون من بالاخره براى خودم حساب و کتاب خودم را دارم. ولى بالاخره مرد بزرگى است، مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى مرد بزرگى بوده، اهل دل و باطن بوده، شاید این هم یکى از همین‏ها بوده، یکى از چیزهایى بوده که مثلًا براى او روشن شده، کشف شده، کشف باطنى براى او پیدا شده که مثلًا فلان امام‏علیه‏السّلام یک همچنین کارى را انجام دادند. منتها خُب نمى‏تواند بگوید، نمى‏تواند بیان کند، نمى‏تواند افشا کند هر چیزى را، ممکن است بعد مفسده پیش بیاید، فردا هر چغندر فروشى و شلغم فروشى بلند شود بیاید بگوید: این چیزها براى من روشن شده، این را کشف کردم و این را کشک کردم، این را پشک کردم! این اصلًا به‏طورکلى نظام به هم مى‏ریزد.

لذا بزرگان همیشه خیلى مواظب بودند نسبت به مسائل و به هرکسى هر حرفى را نمى‏زدند و هر چیزى را و هر مطلبى را نمى‏گفتند و من هم یادم است که در زمان سابق بعضى از دعاهایى را که در سجده، مرحوم‏آقا رضوان‏الله‏علیه مى‏خواندند یا در قنوت یا به همین‏طور و به همین کیفیّت یا بعضى از دعاهایى را که مى‏کردند و مثلًا زبانشان [بود]، من احساس مى‏کردم که ادعیه‏اى نیست که افراد عادى بتوانند این ادعیه را دربیاورند و مونتاژ کنند. آخر بعضى از دعاها خیلى معلوم است که راحت مونتاژ شده! عین این دعاهاى ماه رمضان روز اوّل دوّم سوم اینها معلوم است اینها مونتاژ و ترکیب و در کارخانه در آمده، اتّفاقاً خیلى ناشیانه، یعنى این مهندسینى که این را ترکیب کردند خیلى قروقاطى و همه را چسباندند و یک‏جورى سریش‏مالى کردند که این مثلًا به این دربیاید و به این وزن و قافیه و سجعش [منطبق‏] بشود، معلوم است که این اصلًا دعاى [جعلى و ساختگى است.]

تعجب است از مرحوم‏شیخ‏عباس که چرا اینها را نقل کرده واقعاً! باعث تأسف است! نیازى ما نداریم؛ خُب آقاجان بگو دعاهاى ماه رمضان نداریم، مگر ایراد دارد؟ نه‏خیر حتماً روز دوازدهم یک دعایى باید باشد، روز هفدهم … نه آقا این دعا نیامده، نیامده، شما که سند براى این دعا ذکر نکردید شما فرض کنید که سند سند ضعیف است روى چه حسابى دعا را نقل مى‏کنید؟ روى چه حسابى؟ و این مطالبى که واقعاً موجب وهن ائمه است موجب وهن انتساب به ائمه است؛ دعا باید متقن باشد، قوى باشد، انتسابش صحیح باشد، اهل فن مى‏فهمند، اهل فن مى‏دانند چه دعایى براى امام است، هستند

کسانى که اصلًا نیازى به مراجعه به سند روایت هم حتّى ندارند به سند دعا ندارند؛ دعاى زیارت جامعه کبیره نیاز به سند ندارد مى‏گویید: آقا این باید براى امام باشد، غیر از امام نمى‏تواند این زیارت جامعه را بگوید اصلًا نمى‏تواند بگوید، توجّه کردید؟ یا فرض کنید که مناجات شعبانیه را غیر از امام نمى‏تواند بیان بکند؛ یعنى عبارات عباراتى نیست که شخصى بتواند مونتاژ کند فوراً مچ او باز مى‏شود، مچ او پیش اهل فن فورى باز مى‏شود که این آمده از خودش در آورده، اختراع کرده.

آمد پیش امام‏صادق که: یابن‏رسول‏الله من دعایى اختراع کردم، حضرت فرمودند: به تو چه مربوط است که بیایى اختراع بکنى! تو کى هستى که بیایى دعا اختراع بکنى اصلًا؟ ما باید بیاییم به شما یاد بدهیم، ما باید بیاییم به شما بگوییم که چه بگویید، چه نگویید. بله، آدم در قنوتش هرچه مى‏تواند بگوید دعا هرچه مى‏تواند بکند. امّا اینکه بیاید یک چیزى را بگوید و مطرح کند، مثل اینکه فرض کنید که دیدید این‏طرف و آن‏طرف زیارت درست کردند زیارت این، زیارت آن!

ما یک‏وقتى رفته بودیم در لبنان خدا رحمت کند مرحوم- همان مسئول [حزب الله‏]- آقاى‏سیدعباس‏موسوى خدا بیامرزد، آدم خوبى بود من راجع به ایشان تعریف شنیده بودم که مرد خوبى است و حالاتى هم داشت و چیزهایى از او تعریف مى‏کردند، ما رفتیم در آنجا یک دفعه به اتّفاق دوستانى که در آنجا هستند خیلى وقت پیش، وقتى ما مى‏خواستیم برویم تشکیلاتى براى ما آنجا درست کردند بیا و برو و نمى‏دانم فیلم و اینها بیایند و زیارتى خوانده شود و بعد هم تشکیلات و بعد هم اینها را ضبط کنند، ما تا آمدیم فهمیدیم قضیه چیست، گفتیم که برویم یک فاتحه‏اى بخوانیم و دو رکعت هم نماز تحیت، بعد یکى آمد جلو شروع کرد زیارت خواندن گفتم: ما فاتحه مى‏خوانیم و دو رکعت نماز تحیت- اینها همه ضبط شده حالا لابد پخش کردند نکردند نمى‏دانم- همان‏جا ایستادیم قشنگ یک حمد خواندیم و با یک فاتحه، واقعاً من نسبت به ایشان هم ارادت داشتم و واقعاً ایشان را مرد بسیار خوبى مى‏دیدم مرد صالحى مى‏دیدم، حتّى شب را در منزل ایشان هم خوابیدیم شب خوبى هم بود با رفقا و دوستانى که الان هم در قید حیات هستند، همان‏ها خدا حفظشان کند و خدا توفیق به آنها بدهد. و صحبتى هم کردیم خلاصه خوب بود مجلس خوبى بود. خلاصه آنجا یک حمد خواندیم و یک فاتحه خواندیم و بعد رفتیم کنار دو رکعت هم نماز تحیت، خداحافظ برویم. تمام قضایا و تشکیلات و مى‏خواستند بگویند آقا زیارتنامه و دیگر … گفتم: خداحافظ إن‏شاءالله اینها را بگذارید براى افراد و اشخاص دیگر! همان حمد و فاتحه هم به روح آن مرحوم برسد خیلى است، دیگر خیلى خیر و برکت که نداریم! بخواهیم [اضافه هم کارى‏] بکنیم همان‏هایى که به ما گفتند و همان انجام شود. توجّه کردید؟ تمام شد. نیاز نداریم.

شما الان نگاه کنید این مرحوم خودش- همین مرحوم‏سیدعباس- این الان در آن دنیا از من چه مى‏خواهد؟ مى‏گوید: آقا بلند شو بیا فیلم و تشکیلات بیاور و میمنه و میسره و همه بایستند به صف آن‏طرف و آن‏طرف و دوربین‏ها همه: السلام‏علیک یا … السلام … الان او از ما چه مى‏خواهد؟ الان روحش از ما چه طلب مى‏کند؟ الان در آن دنیا که این مسائل و اعتبارات همه رفته کنار، این قضایا همه رفته کنار، او از ما چه مى‏خواهد؟ مى‏گوید: آقا یک حمد و یک فاتحه بخوان، خدا خیرت بده دو رکعت هم نماز تحیت بخوان و بلند شو برو، دیگر ما بیش از این دیگر نیاز نداریم تو مى‏خواهى اینجا هر کارى بکنى بکن آن که ما به آن نیاز داریم چیست؟ همین است، ترحیم است نه تجلیل. مجلس ترحیم براى این مى‏گویند طلب رحمت، انسان [طلب رحمت کند]. آن که الان این به آن نیاز دارد او از ما مى‏خواهد، آن توقع دارد، آن به آن محتاج است این است که افرادى که در این دنیا هستند برایش این رحمت و این برکت و اینهایى که اصلًا از اینجا بفرستند و این هم خدا قرار داده، یعنى واقعاً یکى از نعمت‏هاى الهى این است که وقتى‏که انسان مى‏رود نظام عالم بر این است که ارتباط قطع نمى‏شود و افرادى که در اینجا هستند آنها این ارتباط را با این اعمال خودشان و با این رفتار خودشان استمرار مى‏بخشند و فیوضات را مى‏رسانند؛ مرده‏اى که از دنیا مى‏رود مى‏گوید: شب جمعه برایش سوره یس بخوان، حرم ائمه مى‏روى دو رکعت هم براى او نماز بخوان، فرض کنید که … همین‏طور ادامه بده، این ارتباط را ادامه بده، این حلقه را ادامه بده، توجّه مى‏کنید! این مربوط به این است.

همین چیزهایى که درست کردند و اینها خلاصه دیگر ما نمى‏دانیم مسئله چیست. باید از امام‏علیه‏السّلام برسد، دستور باید از امام باشد، باید از معصوم باشد، اگر زیارت هست باید از معصوم باشد، بنده شاید کسى را در اعتقاد خودم ولّى خدایى را، عارفى را، عالمى را مثل مرحوم‏والد رضوان‏الله‏علیه تا الان ندیده‏ام و نشنیده‏ام، این از بنده. در کتب، در تراجم، در مسائل دیگر، بزرگان و امثال ذلک، خُب ما مطالب آنها را هم دیده‏ایم، حالات آنها را هم مطالعه کردیم، خیلى از آنها را خودمان به چشم خود دیدیم، رفتار و خصوصیات آنها، آن حقیقت و سرّ و خصوصیتى را که من در ایشان مشاهده مى‏کردم آن یک مطلب دیگرى بود، ولى در عین حال دارم این را مى‏گویم: تا الان اتّفاق نیفتاده که قصد زیارت امام رضا علیه السلام را کرده باشم و در کنارش رفتن بر سر مزار مرحوم آقا رضوان‏الله‏علیه، فقط امام رضا و بس، بله، خیلى از اوقات اتّفاق مى‏افتد که من وقتى‏که مشرف مى‏شوم در کنارش مى‏روم بر سر مزار ایشان فاتحه هم مى‏خوانم، عادتم است یعنى اینطور خوش هستم دیگر از اوّل همین‏طور بودم بعد مى‏روم یک ساعتى در کنار، گوشه صحنى مى‏نشینم و الان هم همین‏طور هست،

خیلى از اوقات هم نه، مى‏بینم حال ندارم مى‏روم زیارت و برمى‏گردم منزل. از همانجا یک فاتحه مى‏خوانم، اینها إن‏شاءالله از ما قبول مى‏کنند دیگر.

یک بار تابحال نشده … و این را بگویم خدمت رفقا دیدم و شنیدم که رفقا مى‏گویند که آمدیم و رفتیم حرم و سر مزار مرحوم آقا! تا مى‏گویند «وَ» مى‏گویم: «وَ» دیگر نیست، ما «وَ» نداریم، حرم مشرف شدیم تمام، بله این که شما مى‏گویید مى‏خواهیم حرم برویم و مزار مرحوم‏آقا، ما واو نداریم، ما معیت نداریم. مرحوم‏آقا نیامد خودش را در کنار امام‏رضا مطرح کند، مرحوم‏آقا آمد گفت که: فقط یک حقیقت وجود دارد آن هم حقیقت حقیقت على‏ابن‏موسى‏الرضا است تمام شد. و افتخار ایشان به این است که بگویند: مرا پایین پاى امام دفن کنید، این افتخار براى یک ولّى خداست، این افتخار است، این فخر است و باید همه این‏طور باشند.

یکى مى‏گفت: که آقا من وقتى‏که حرم مشرف مى‏شوم از حرم که بیرون مى‏آیم تا دم مزار مرحوم‏آقا را حرم مى‏دانم و رواق مى‏دانم و با پاى پیاده مى‏آیم، گفتم: خیلى بیخود مى‏کنى و خیلى کار نابجایى انجام مى‏دهى. گفتم: بنده هر وقت بخواهم کفش مى‏پوشم قشنگ حال داشته باشم مى‏آیم یک فاتحه مى‏خوانم، حال نداشته باشم آن هم نمى‏آیم، یک فاتحه‏اى در راه مى‏خوانیم، توجّه مى‏کنید!

مى‏گویم: تا الان بنده شخصى را به وسعت و سعه و ادراک و افق مرتبه مرحوم‏والد ندیده‏ام و نشنیده‏ام، ولى امام جاى خود دارد، امام امام است، امام حسابش جداست، حساب امام جداست، حساب امام رضا جداست، حساب امام جواد جداست، حساب موسى بن جعفر اینها حساب‏هایشان جداست، توجه کردید! هرچیزى جاى خود دارد، هرچیز جاى خود دارد.

فعل آنها را حجت محض مى‏دانم، کلام آنها را حجت محض و حجت مطلق مى‏دانم، رفتار آنها را حجت محض مى‏دانم، ولى در عین حال حساب آنها و حساب امام را هم جدا مى‏دانم. هرچیزى در جاى خودش، و در فضاى خودش و در موقعیت خودش باید [باشد] این مکتب مکتب تشیّع است، مکتب تشیّع این است، مکتب تشیّع این را به انسان مى‏گوید و شما بدانید چقدر ایشان حساس بودند روى این مسئله، این را بنده خبر دارم، این جلد هجده امام‏شناسى ایشان اصلًا براى این نوشتند، جلد هجده امام‏شناسى را براى همین نوشتند: که حساب امام معصوم جداست.

ما باید تکان بخوریم، یک تکانى باید بخوریم، ما نباید امام را در یک حد متنازل فهم خود و مرتبه خود پایین بیاوریم، شما روایت امام‏رضا علیه‏السّلام را نگاه کنید ببینید ایشان راجع به امامت چه فرموده، مى‏گوید: اصلًا اوهام عقل‏هاى شما اصلًا نمى‏فهمد ما کجا هستیم، به عقل‏هاى ما ایشان‏

مى‏گوید وهم، این عقل‏هایى که ما با آن دنیا را داریم مى‏چرخانیم مى‏گوید: اینها همه اوهام‏اند در قبال آن مرتبه‏اى که امام‏علیه‏لسّلام دارد، آن وقت ما داریم مى‏گوییم: که خُب …

خانمى آمده بوده سر مزار مرحوم‏آقا از من مى‏پرسید ایشان امام چندم هستند؟ گفتم: چه خانم؟! گفت: ایشان امام چندم هستند؟ گفتم: خانم حالتان خوب است کسالت ندارید؟- جدى مى‏گویم شوخى نمى‏کنم- گفتم: کسالت ندارید؟ چه دارى به من مى‏گویى امام چندم … گفتم: تابحال به شما نگفته‏اند ما دوازده امام داریم؟ بعد دیگر یک چیزهایى گفت دیگر! گفتم: عزیز من ما دوازده امام بیشتر نداریم، هشتمین آنها همین است که اینجاست امام‏رضا، چهارتاى دیگر هم هست، آخرى هم حیات دارد و زنده است و امام‏زمان است. اینها علما و بزرگان و اولیاء هستند و شاگردان اینها هستند بله، اینها را ما مى‏پذیریم و اینها را قبول داریم، این امام چندم هستند یعنى چه؟ زن بزرگ یعنى چهل و پنجاه سالش بود مى‏گفت: ایشان امام چندم هستند؟ توجّه مى‏کنید!

مسئولیت این قضیه با کیست؟ مسئولیت این فهم نادرست با کیست؟ این مطلب، مطلب واقعى است، یعنى این مطلب را ما باید بدانیم بارها هم عرض کردم خدمت رفقا ولى احساس مى‏کنم هرچه بیشتر بگویم باز کم است: که در وهله اوّل رفقا تا ما این ادراک در ما نیاید که این ادعیه مال خود ائمه است، خواندن ما خیلى فایده‏اى ندارد. وقتى فهمیدیم واقعاً این ادعیه براى ائمه است مى‏گوییم: خیلى‏خُب دیگر ما به طریق اولى، وقتى امام بیاید با خدا این‏طور حرف بزند ما دیگر جاى خود داریم اصلًا ما دیگر هیچ … این را ما باید بفهمیم که این ادعیه متعلق به ائمه است واقعاً براى ائمه است، واقعاً امام‏رضا وقتى‏که یک دعایى مى‏کند در این مضامین وقتى این مطالب را مى‏خواند، چون ائمه بعد وقتى‏که یک دعائى بوده یکى از ائمه خواندند آنها هم همین‏ها را مى‏خواندند، مثلًا ائمه امام‏رضا اینها همه این دعاى ابوحمزه و یا مثلًا افتتاح و امثال ذلک را مى‏خواندند. روایت داریم از امام‏صادق: جدم على‏بن‏الحسین فلان دعا را این‏طور بیان کرد؛ یعنى دعایى که از امام‏سجاد است ما از زبان امام‏صادق مى‏شنویم، امام‏صادق بیان مى‏کند دعاى امام‏سجاد را یا امام‏باقر مثلًا براى دعاى امام‏سجاد را بیان مى‏کنند یا دعاى مثلًا سّیدالشّهدا علیه‏السّلام، ادعیه‏اى که از آن حضرت آمده.

این واقعیت را باید بدانیم که این ادعیه، این مطالب، این مضامین، این مفاهیم، این معانى واقعاً این مفاهیم براى خود ائمه است و در ارتباطشان با خدا این مطالب را اینها بیان کردند. وقتى این را بفهمیم آن‏وقت کم‏کم این دعا به ما مى‏نشیند، مى‏گوییم: هان! ما هم همین هستیم، ما هم همین هستیم‏

وقتى امام دارد این حرف‏ها را مى‏زند که: خدایا بیا به من تصدق کن، صدقه بده، به عفو خودت بر من صدقه بده، من مستحق نیستم، دیگر آن‏وقت کجا مى‏توانیم روى آن عملى که انجام دادیم حساب‏

باز کنیم؟ وقتى این مطلب را متوجّه بشویم دیگر روى کدام عملمان مى‏توانیم حساب باز کنیم؟ وقتى یک امر خیرى انجام مى‏دهیم کى مى‏توانیم آن را بگذاریم- حالا به زبان که نمى‏آوریم به زبان که اصلًا جایش نیست- حتّى به ذهنمان خطور بدهیم که این انجام شد، بله، یک وقتى آدم خوشحال است که خدا آمده و این توفیق را داده که بتواند این را انجام بدهد آن اشکال ندارد، آن خوب هم هست، اتّفاقاً خوب هم هست و شاید إن‏شاءالله بیان بکنیم که حتّى شکر بر نعمتى که مى‏کنیم ثوابش از استغفار از یک گناه بیشتر است.

چطورى مى‏شود؟! چطور استغفار انسان مى‏کند از یک گناه، او را طهارت مى‏کند مى‏پوشاند، شستشو مى‏دهد، توبه مى‏کند. شکر بر اینکه ما این عمل خیر را امروز انجام دادیم … در مراقبه‏اى که مرحوم‏آقا و بزرگان در موقع خواب مى‏فرمودند چه مى‏گفتند؟ محاسبه محاسبه دیگر، که وقتى مى‏خواهید شب بخوابید، کارهاى خیرى که در امروز از شما سر زده است به نظر بیاورید و بر آنها شکر کنید و کارهاى خلاف و ضلاتى که سر زده در نظر بیاورید و استغفار کنید و بعد بخوابید، این محاسبه بود دیگر، معناى محاسبه و توبه و اینها این بود. شکر بر انجام عمل خیر، نتیجه‏اش در نفس از استغفار بر گناه بیشتر است‏ حالا این چرا إن‏شاءالله بماند براى یک شب دیگر، وقت گذشت و دارد مى‏گذرد رفقا و دوستان و اطبا همه‏اش خلاصه به ما دائماً دارند تذکرات آئین‏نامه‏اى مى‏دهند که خلاصه اگر گوش ندهید چاره‏اى جز تعطیل نداریم. تا کار به آنجا نرسیده، خودمان بچّه حرف شنویى باشیم و تا حدودى البّته رضایت آنها را جلب کنیم.

إن‏شاءالله اگر فرصتى پیدا شد توضیحى راجع به این قضیه مى‏دهم که چطور شکر بر انجام عمل خیر تأثیر نفسانى که مى‏تواند داشته باشد، از این که بگوییم: خدایا ما- احساس کنیم- خدایا ما امروز کار خلاف کردیم، کار غلطى کردیم و مى‏خواهیم استغفار کنیم، این شکر تأثیرش از آن بیشتر است، این تأثیر دارد، این همه به‏خاطر همین است که انسان همه را از یک دیدگاه و از یک دریچه همه را مشاهده بکند و در انتساب به خودش خودش را دخیل نبیند، در این مسئله [دخیل‏] نبیند.

إن‏شاءالله امیدواریم که با عنایات خداوند و دستگیرى مقام ولایت و لطف و کرامت امام‏زمان علیه‏السّلام و به برکت این شب‏هاى متبّرک که واقعاً انسان احساس مى‏کند که چطور این مطالب، این حقایق و این [معانى‏] در یک همچنین فضایى واقعاً براى انسان نازل مى‏شود و روشن مى‏شود و مى‏نشیند، انگار گویا اصلًا این فضا اقتضاى نزول این برکات و رحمت و الطاف و فیض و لطف و فضل خدا را دارد؛ إن‏شاءالله امیدواریم خداوند توفیق بدهد و ما را نسبت به این مطالب هم فهیم و هم پاى‏بند و ملتزم قرار بدهد.

اللهم صلى على محمد و آل محمد

 

[۱] . اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۹۳٫

[۲] . مناقب آل ابى‏طالب، ج ۴، ص ۱۵۰- ۱۵۱٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن