جلسه ۱۰ شرح دعای ابوحمزهثمالی سال ۱۴۳۶
موضوع: جلسه ۱۰ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۳۶ ه.ق
سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن:
جلسه ۱۰ رمضان ۱۴۳۶
أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم
وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبىالقاسم مُحَمّدٍ
وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ الى یوم الدین
«هَبنِى بِفَضلِکَ وَ تَصَدَّق عَلَىَّ بِعَفوِکَ أَى رَبِّ جَلِّلنِى بِسَترِکَ وَ اعفُ عَن تَوبِیخِى بِکَرَمِ وَجهِکَ؛ خدایا به فضل خودت بر من ببخش و به عفو خودت بر من تصدق نما، اى پروردگار من به پوشش خودت مرا بپوشان و به کرامت وجه خودت مرا مورد عفو خود قرار بده و از توبیخ من درگذر.»
عرض شد که این فقرات همه در یک سلک و درصدد بیان و افاده یک واقعیت است؛ واقعیتى که از یک طرف به ما ارتباط دارد و از طرف دیگر به خدا ارتباط دارد. این واقعیت شوخى نیست و تصورى و اعتبارى نیست، یک واقعیت است. ما باید بپذیریم که ائمه واقعیات را دارند براى ما بیان مىکنند این را باید بپذیریم. باید بپذیریم که این در وهله اوّل مربوط به خودشان است، بدون هیچ خجالت و بدون هیچگونه احساس تجرّى و جسارت و بدون هیچگونه مسامحه و اعتبارى و مجاز پنداشتن این عبارات و مفاهیم.
خیلىها مىگویند که آقا اینها را ائمه براى ما گفتند براى خودشان که نگفتند! آخر امامسجاد بیاید بگوید: خدایا از توبیخ من درگذر! مگر امامسجاد علیه السلام چهکار کرده که از خدا بخواهد مطالبه کار نکرده را بکند؟ کارى نکرده که بیاید بگوید: خدایا از توبیخ من درگذر. این چه بوده؟ پاسخ خیلى راحت و آسانش این است که وقتىکه امام بیاید این مطالب را براى مردم بگوید پس چرا در تاریکى و خلوت و اتاق خودش با خدا مناجات مىکند؟ بیاید در مسجد مدینه بالاى منبر، همانطورى که ما این کارها را مىکنیم، حرفى را که مىخواهیم به مردم بزنیم مىرویم بالاى منبرى، پشت میکروفونى، روزنامهاى، مجلهاى ….
ولى آدم اگر یک رفیقش را دعوت کند به منزل خودش و بگوید بیا و بعد درگوشى به او یک چیزى بگوید این اعلان به مردم است؟ این دیگر اعلان نیست. یک حرف خصوصى است انسان در منزلش در یکجا به یک رفیقش مىگوید، به یک شخصى مىگوید. اعلان آن وقتى است که شخص بیاید مطلب را اظهار کند، مثل اینکه یکوقتى یک شخصى مجتهد است، مجتهد است براى خودش مجتهد است نه اعلان مىکند اینطرف و آنطرف: آقایان! آى ایهاالناس بیایید از من تقلید کنید! من مجتهدم، بیایید بار مرا زیاد کنید، این بارى که من، تکلیفى که خودم دارم نسبت به اعمال خودم انجام
مىدهم کم است، بار شماها را هم به دوش مىگیرم، بنده اینقدر این شانههاى قوى دارم اینقدر که کوه اگر بیاید بر یک طرف ما، آن کوه بیاید بر آن طرف ما، ما راه خود را مىرویم!
خُب نمىدانم والله! شاید اینطور باشد! من همچنین چیزى را نمىتوانم تصوّر کنم که یک نفر بیاید به مردم بگوید.
فرض کنید که فردا که شما راه مىافتید از این کوچه مىروید در خیابان، مىبینید یک پیرمردى دارد مىرود و یک زنبیل دستش است، مقدارى میوه گرفته، مىگویى: آقا این بارت را بده به من بنده بگذارم روى دوشم با خودم مىبرم. یکخرده جلوتر مىروى مىبینید یک زنى بنده خدا بچّه دستش است یک دست دیگرش هم یک بار گرفته و مىگویید این هم بده به من، من مىتوانم بار بکشم دیگر، قدرت دارم من دستهایم قوى است، شانههایم ماشاءالله قوى است و مىتوانم بار بردارم. یکخرده جلوتر مىرود تا سر خیابان که مىرسد سیصد کیلو باید بگذارد روى این شانه و آن شانه و این دست و آن دست و روى سرش و بالاى عمامه و برود دیگر، چون دست دیگر خیال نمىکنم جا بگیرد! آیا کسى همچنین کارى مىکند؟! کسى مىآید یک همچنین کارى بکند که بار مردم را بگیرد: آقا شما زحمتتان مىشود، اى خانمى که دارید مىروید که بچّه دستت است آن بارت را بده من مىآورم، یکخرده جلوتر مىرود بار آن پیرمرد را مىگیرد، بار این و بار آن را و زنبیل این را و کیف آن را ساک این را بار افراد را بگیرد بگوید: آقا بگذارید، تو بگذار، یکى هم تو، یکى هم تو، بگذارید برود بالا!
چطور شد؟ سر دو کیلو سه کیلو یک کیلو حتّى بار مردم، ما قدرت برداشتن نداریم، ولى مىتوانیم به ذمّه بگیریم- توجّه کنید- به ذمّه بگیریم که: اى ایها الناس این عملى را که شما دارید انجام مىدهید، این عمل مسئولیتش را بنده بر گُرده مىگیرم روى دوشهاى خودم قرار مىدهم و در روز قیامت حساب پس مىدهم؛ یعنى اگر شما در روز قیامت رفتى گفتى: خدایا من این عمل را بهواسطه فتواى این شخص انجام دادم و الان نگاه مىکنم و مىبینم که بهواسطه انجام این از بسیارى از سعادتها محروم شدهام و به آن مرتبه از تکامل و استعداد و فعلیتى که باید برسم نرسیدهام، من براى یک همچنین قضیه چه پاسخى دارم؟
این معناى بار برداشتن است و خیلى از این مسائل، فقط مسائل شکّ در طهارات سهگانه و فرض بکنید که حالا اسم نمىبرم نیست، احکام عادى نیست. مسائلى است که پاى جان درمیان است، مسائلى که پاى هلاکت در میان است، مسائلى که پاى از دست رفتن استعدادهاى روحى و آمادگىها در میان است، نسبت به همه اینها اگر قرار باشد که من به آن مرتبه از یقین و آن مرتبه از انکشاف و مرتبه
از ظهور واقع چنانچه در فرمایش امامعلیهالسّلام است که فقیه باید از ملأ اعلى بر قلب او بتابد و بهواسطه اتصال با ملأ اعلى مسائل و حقایق براى او منکشف بشود! بله!
وقتىکه به این کیفیّت نیست من با چه جرئتى مىتوانم بگویم: بر ذمّه مىگیرم بر عهده مىگیرم، ملتزم مىشوم که در روز قیامت بتوانم پاسخ شما را در قبال سؤالهایى که از من مىکنى بدهم. چه کسى مىتواند یک همچنین التزامى بکند؟ من که نمىتوانم، صاف مىگویم بىبُروبَرگرد بنده نمىتوانم، خیلى صریح، رُک.
وقتى بعد از وفات مرحومشیخ [انصارى]، بزرگان از درس ایشان آمدند و اجتماع کردند که بعد از ایشان چه شخصى را قرار بدهند؛ عدهاى بودند در آنها حدود هفت هشت نفر بودند که از جمله آنها مرحوم میرزا [محمدحسن] شیرازى بود، مرحوم حاج میرزا حسین خلیلى بود، مرحوم حاج میرزا حبیبالله رشتى بود، مرحوم آقامیرزا حسن نجمآبادى بود- که در آنموقع مرجع بزرگ طهران بود- اینها شاگردان خیلى قرص و محکم مرحوم شیخ بودند و وقتى داشتند با هم صحبت مىکردند هیچکس به عهده نمىگرفت که این [مرجعیت را] قبول کند. چه کسانى بودند اینها، واقعاً اینها چه کسانى بودند؟! کسانى بودند که از نقطه نظر علمى نمىتوان براى آنها عدیلى در این زمانه پیدا کرد. با یک همچنین تضلع علمى و با یک همچنین استعداد و آمادگى براى حکم و فتوا اینها زیربار نمىرفتند؛ تقوا داشتند، مىترسیدند، مىلرزیدند، خوف داشتند، هراس داشتند.
آقا دو نفر مىآیند پیش من، نه مسئله مربوط به شرع است نه مسئله … همینقدر که مىبینم این دو نفر به من اعتماد دارند و اگر من یک حرفى بزنم گوش مىدهند، آقا تن من مىلرزد بخواهم راجع به آنها یک مطلبى را بگویم! مىگویم: این الان روى اعتماد به من مىرود و انجام مىدهد. من در چه مقامى هستم، من مىتوانم یک همچنین حرفى بزنم؟ من مىتوانم یک همچنین چیزى را بگویم؟ آنوقت با چه جرئتى من بلند شوم بیایم بگویم که: آى ایهاالناس همه باید این کار را بکنید! همه باید آن کار را بکنید همه! روى چه حسابى؟ آیا در این قضیه استعداد خود افراد و مکلّفین دخالت ندارد؟
خدا رحمت کند- نمىدانم این مطلب را مثل اینکه من آوردم[۱] در کجا بود؟ این قضیه مرحومآقاىبهجت خدا رحمتشان کند رضوان الله علیه- یکوقت ایشان مشرف شدند مشهد، سالهاى آخر حیات مرحوم آقا بود، من قم بودم، تابستان بود، ایشان مشهد مشرف شدند. به ما گفتند که عصرى آقاىبهجت مىآیند اینجا، با یکى دو تاى دیگر از آقایان قم حالا اسم نمىبرم که الان آنها در قید حیات هستند. گفتند: که مىآیند اینجا، شما برو فرش بینداز در حیاط و آب بپاش و حیاط را آماده بکن و
همانجا فرش بینداز- تابستان بود و هوا گرم بود- که در حیاط بنشینند، ما رفتیم حیاط را شستیم و آب ریختیم و [زیر] درخت را آماده کردیم و بعد فرشها و اینها را گذاشتیم و دیگر تقریباً براى یک ساعت و یک ساعت نیم به غروب دیگر تشریف آوردند.
آنجا نشسته بودیم و صحبت از مسائل مختلف بود؛ مرحوم آقاى بهجت خیلى به مرحوموالد ما ابراز محبت و ابراز لطف مىکردند، خیلى زیاد، خیلى. حرکاتشان، سکناتشان، کیفیّت رفتارشان اینها همه نشاندهنده یک دید خاص بود، یک دید خاصى به این قضیه داشتند. بعد از یک مدّتى که گذشت یک وقت مرحومآقا یک مسئلهاى مطرح کردند. گفتند: که آقا یک مدّتى است این قضیه … آنوقت ببینید ایشان چقدر مؤدب، یعنى مرحومآقا مىخواستند یک مطلبى را بگویند. آن زمان زمانى بود که هنوز مسئله مرجعیت ایشان [مرحوم آقاى بهجت] پیش نیامده بود، یک همچنین چیزى نبود، زمزمه همچنین چیزهایى بود، ولى بهطور رسمى و بهطور علنى ایشان هنوز توضیح المسائل نداده بودند. تازه توضیح المسائل ایشان چه بود؟ یکوقت با مرحوم آقا رفته بودیم به دیدن یکى از آقایان صحبت توضیحالمسائل آقاى بهجت شد و ایشان گفتند که: بله ایشان در رسالهشان نوشتهاند: العبد محمد تقى بهجت، العبد! بعد ایشان یعنى همان آقا رو کردند به مرحومآقا گفتند: پس رساله آقاىبهجتى! رساله آقاىبهجتى! یعنى این دیگر از القاب و برو بالا، العالم فى العالم آیهالله فى الدنیا و الآخره و بعدها الى ما … تا وقتىکه خدا خدایى مىکند و از قبل هم بوده است و … از این آیهاللهعظمى و نمىدانم اعظم و عظمى اکبر و کبرى و از اینجور چیزها، اینها در رساله ایشان نبوده. فقط نوشته بودند العبد محمد تقى بهجت. همین کافى است، همین نشان مىدهد دیگر؛ ببینید چرا مردم مىخواستند ایشان را؟ چرا؟ چرا در تشییع ایشان این جمعیت شرکت کرد؟ چرا؟ مردم دارند نگاه مىکنند رساله را ببین اینجور نوشته. هان! اینطور نیست! مىفهمند، متوجّه مىشوند، فرق را مىفهمند.
هنوز مسئله مرجعیت ایشان پیش نیامده بود. مرحومآقا یک چیزى سؤال کردند سؤال کردند: که آقا من یک قضیهاى هست مدّتى در ذهنم است، مىخواستم حالا حضرتعالى هم ببینید که نظر شما راجع به این مطلب چیست؟ گفتند: که اگر یک شخصى سى سال اشتباه غسل کرده- سى سال، عجب آدم بىخیالى بوده، بىخیال همه چیز- مثلًا اوّل سمت چپ را شسته، بعد کلّه را شسته، بعد آمده سراغ این، یکىاش یادش رفته، یکىاش اصلًا نکرده، یکىاش نیّت کرده، خلاصه سى سال به همین کیفیّت اشتباه غسل کرده، حالا بعد از سى سال متنبه مىشود تکلیفش چیست؟ این قضیه چه مىشود؟ مثلًا اوّل آمده سمت چپ را شسته گفته که حالا شستن شستن است دیگر، که مىگوید خدا گفته راست را اوّل بشوى؟ ما اوّل چپ را مىشوییم ببینیم حالا خیس مىشود یا نمىشود!
یکى رفته بود مکّه آمده بود از من سؤال مىکرد: آقا من امروز آمدم از طرف چپ رفتم اصلًا طواف کردم! گفتم ببینم چه مىشود. مىتوانم یا نمىتوانم، چه اشکال دارد، حتماً از طرف راست باید به سمت [کعبه] باشد، نه ما از این طرف رفتیم، بهجاى اینکه [از اینطرف] باشد. خُب چرخیدن چرخیدن است دیگر، خدا گفته دور این بچرخیم اینطرف و آنطرف ندارد! یکخرده خندیدیم و یک تفننى هم برایمان شد، دیدیم خدا از این آدمهاى باحال هم دارد که اینها بىخیال همه چیز هستند: ما مىخواهیم از اینطرف بچرخیم، حالا هرچى بود بود. گفتم: نه جان من! آخر اینطور کن، اینطور کن، بچّه خوبى باش، خدا آن که مىگوید همان را گوش بده تا بعد فایده بیشتر ببرى. قبول کرد، حالا قبول کرد که دیگر از فردا … حالا همه عمرهاش را همه را برداشته بود از آنطرف چرخیده، حالا بیا درست کن، بعد هم از احرام درآمده و بله! بعد هم چیزهاى دیگر و خلاصه دیگر خیلى مسائلش کش داشته! گفتم: نه حالا برو، حالا درست مىشود، مسئلهاى پیش نمىآید، خاطرت جمع، نترس خدا مىگذرد!
بعد ایشان گفتند: حالا که سى سال به این کیفیّت غسلهاى اشتباه کرده تکلیف نمازهایش چه مىشود؟ ایشان گفتند: نه اشکال ندارد، نمازهایش اشکال ندارد- خدا رحمتشان کند- بهخاطر اینکه در غسل لازم نیست اینکه همه توالى داشته باشد مىتواند حالا تأخیر هم اشکال نداشته باشد مثل وضو نیست، مىشود حالا انسان سرش را بشوید بعد بیاید سمت راست را بشوید، بعد یک مدّت دیگر بیاید سمت چپ را بشوید خلاصه وقتىکه مىخواهد مونتاژ کند آن کلّه و سمت راست و سمت چپ با هم مونتاژ مىشود، حالا سر را هفته پیش مثلًا شسته، حالا بسته به اینکه ایشان مثلًا چقدر نیاز به غسل داشته، آیا کم بوده زیاد بوده حالا ممکن است یکدفعه سر را ماه قبل شسته، آن یکى هم یک ماه دیگر این طرف راستش را به حساب … این را به آن بچسباند بعد طرف چپ، بعد از دو سه ماه یک غسل از آن درمىآید.
لذا نمازهایى که در این مدّت خوانده همه درست است بالاخره این غسل به عنوان- لابد ایشان شرط متأخر را در اینجا مجزى مىدانستند- و بعد این شد دیگر این درست است. حالا البته ما کارى نداریم به اینکه این مسئله چیست، این غلط است، اینکه اصلًا معنا ندارد یک همچنین چیزى، صحیح نیست. امّا صحبت در این است … مرحومآقا یک تأملى کردند و گفتند که حالا یعنى به این کیفیّت مىشود بگوییم که حالا اینطور است و اگر قرار باشد که درست نشود مثلا فرض بکنید که اینطور را نتوانیم به این کیفیّت بپذیریم، این چه حکمى باید بر این مسئله بکنیم؟ ایشان گفتند: حالا با این کیفیّت نیازى به حکم دیگر نداریم وقتى این بشود درست مىشود.
من آمدم آنجا- جوجه نخود وسط آش- آمدم بگویم که: آقا خلاصه شروع کنیم به طلبگى و این چیزها که اصلًا این چه فتوایى است اینکه اصلًا اصل و … توالى که دارد برایش مترتب است این حرفها اصلًا درست نیست و صحیح نیست.
اوّلًا در تأخیرى که در غسل است [ملاک] تأخیر عرفى است نه اینکه شخصى فرض بکنید که یک ماه پیش مثلًا سرش را شسته حالا غسلى که مىکند یک ماه دیگر، آن غسل بیاید یک نیمه اضافه شود. تأخیر تأخیر چند ساعته مثلا یکى دو ساعته است. امّا نه اینکه تأخیر یک تأخیرى باشد که اصلًا بهطورکلى زمینه زمینه [اتصال] نداشته باشد، این یکى. علاوه بر آن در این مدّت یک ماه که این غسلش الان باطل است، این نمازش در شرایطى انجام گرفته که این شخص الان محدث است، حدث از او رفع نشده، بله، بعد از یک ماه دیگر سى چهل روز دیگر این حدث از او رفع خواهد شد، آنموقع حدث رفع خواهد شد نه اینکه این مدّت را بیاید همه را از حالت حدث به حالت طهارت برگرداند.
وقتىکه یک زن حائض است و آن وقتىکه امَد (مدت) آن حیض تمام مىشود غسلى که مىکند از همان موقع طهارت براى او حاصل مىشود نه اینکه در این مدّت این طاهر بشود و بگوییم که در این مدّت فرض بکنید که اعمال عبادى که انجام داده همه درست است، لذا در این مدّت نمازهایى که اگر هم خوانده باطل است، اصلًا نماز نباید بخواند روزه نباید بگیرد؛ چون در حال حدث است و حدث از بین نمىرود. و همینطور نسبت به سایر [مسائل] وقتىکه جزء اخیر براى غسل حاصل مىشود از همان موقع طهارت حاصل مىشود؛ شما چه دلیلى دارید بر اینکه در این مدّت یک ماه حالت حدثیت او برمىگردد به حال طهارت؟ چه دلیلى دارید؟ الان جزء اخیر از علت براى رفع حدث براى او پیدا شده و از وقتىکه آن جزء اخیر که حاصل مىشود علیت تمام مىشود براى طهارت، از همان موقع هم طهارت پیدا مىشود. قبلش چه مىشود؟ قبلش در حال حدث بوده، پس بنابراین تمام نمازهایى که خوانده همه باطل است، شما نمىتوانید بگویید که این نمازها درست است.
ایشان مطلبى مطرح نکردند و مرحومآقا هم هیچى نگفتند، همانجا من متوجّه شدم که ایشان (مرحومآقا) که الان دارند این قضیه را مطرح مىکنند مىخواهند به ایشان بفهمانند: آقا فتوا دادن آسان نیست، حواستان جمع باشد، هرکسى نمىتواند فتوا بدهد.
شما الان مىتوانید به این شخص بیایى بگویى که آقا شما سى سال نمازت باطل است، باید سى سال نمازت را قضا کنى! مىگوید: بابا اصلًا خدا و پیغمبر را هم گذاشتم کنار، اگر من سى سال نماز خواندم بعد به من بگویند دوباره بخوان اصلًا از بیخ مىزنیم و بقیه را نمىخوانیم و اصلًا مىگذاریم کنار.
شما مىتوانید یک همچنین حرفى بزنى؟ یا اینکه نه، مجتهد باید یک بصیرت و ادراک باطنى در تشخیص موضوعات احکام داشته باشد علاوه بر خود احکام، تشخیص موضوع از خود حکم مشکلتر است که انسان بداند این موضوعى که الان در اینجا حاصل شده، این موضوع در تحت چه شرایطى تحقق و تشخص پیدا کرده که براساس آن شرایط آن حکم هم بر طبق او نسبت به او حمل بشود، از کجا مىدانید؟ از کجا مىدانید؟ گاهگاهى اتّفاق افتاده براى خود انسان فرض کنید که یک شخصى مىآید در نزد انسان راجع به یک مسئلهاى مىگوید، صحبت مىکند، صحبت مىکند یک ساعت صحبت مىکند ذهن انسان در این مدّت یک ساعت مىرود به اینکه که الان این باید تکلیفش این را انجام بدهد، درست! همان آخر یک ساعت یکدفعه یک جمله مىگوید: که آره این کار را هم من کردم! تا این جمله را مىگوید تمام یک ساعت مىرود هوا. ا! خُب مىخواستى جمله را از اوّل بگویى چرا گذاشتى آخر؟ یعنى همان یک جملهاى که مىگوید کلى مطلب را برمىگرداند و موضوع را از یک موضوع اصلًا متبدل به یک موضوع دیگر مىکند و حکم دیگر متفاوت مىشود، اصلًا به حکم متفاوت برمىگردد.
لذا انسان باید یقین پیدا کند اشراف پیدا کند نسبت به یک موضوع، تمام شرایط را بالا کند، پایین کند، این در تحت چه شرایطى بوده، سؤال بکند. وقتى یک شخصى مىرود در یک محکمه، وظیفه قاضى این نیست که نگاه کند به پرونده بگوید بزن برو! آقا صدا کند، بیاید این را در اجتماع مطرح کند، بعد یواشکى مثلًا فرد را صدا بکند، حرفها را عوض بکند، هزارتا ترفند باید بزند، تا بعد مشخص بشود که فرض کنید که حالا این چه کرده و حکم هم مترتب بر آن است از نظر شرعى چه خواهد بود. همینطورى او نیست که این بنشیند: که خُب آقا این که در پرونده شماست این حُکمت این است بفرمایید، نفر بعد بیاید داخل! اینکه نشد، اینکه حکم نشد، اینکه قضاوت نیست، مجتهد و حاکم در قضاوت باید اینقدر مطلب را بالا و پایین و پس و پیش و ضد و نقیض هى به او بگوید تا اینکه ببیند، استبصار همین است دیگر، در محاکم و اینها باید اینطورى انجام بشود، تا اینکه آن قضیه کاملًا روشن بشود و بعد هم حکمش صادر بشود.
شما که الان مىآیید در رساله مىنویسید کسى که نمازش باطل است به این [دلیل]، باید قضا کند، خُب این رساله مىرود دست همه، از جمله مىآید دست این شخص، اى داد سى سال است که من نمازهایم پس باطل است حالا که باطل است باید سى سال قضا کنم من هم حوصلهاش را ندارم خداحافظ شما! مگر انسان مىتواند؟ مگر هر شخصى مىتواند این کار را بکند؟!
حالا این مطالب باشد براى بعد و با تفصیلات براى بعد، فعلًا یک گوشهاى ما دادیم براى اینکه به این … این چیست؟ این این است که مجتهد بیاید اعلان کند که آقایان بنده- وقتىکه انسان دارد یک
چیزى را اعلان مىکند اینطورى است دیگر- بیاید بگوید: آقایان من قابلیت براى این مطلب را دارم، من قابلیت براى اجتهاد دارم، من قابلیت براى فتوا دارم، رساله بدهد بیرون، وقتى رساله مىدهد، قابلیت براى این را من دارم! توجّه مىکنید! بعد هم اوّلش بنویسد عمل به این رساله مجزى است إنشاءالله تعالى! این یکى.
یکى این است که مجتهد مجتهد است ولى صدایش هم درنمىآید، نه اعلان مىکند و نه هیچى، فرض کنید که یک نفر مجتهد براى خودش است، نه مىآید به کسى بگوید آقا بنده مجتهد هستم، نه اینکه اعلان مىکند، نه در سایت و اینترنت مىزند خلقالله بیایید از من تقلید کنید، نه رساله بیرون مىدهد، نه اینطرف و آنطرف، خودش است. یک نفر مىآید از او مسئله مىپرسد و سؤال مىکند: آقا حکم شرعى چیست؟ ایشان مىگوید: نظر بنده این است که حکم شرعى این است. این دیگر اعلان نیست، این بیان حکم شرعى است و حرام است بر او که حکم دیگرى را بیان کند، چون حکم الله را همین حکمى مىداند که خودش به او رسیده است. این دیگر در مقام فتوا نیست، این در مقام اجتهاد خودش است. شخص دیگر مىآید از او سؤال مىکند نمىآید بگوید: آقا بیایید حکم این است، من این را مىگویم، همه شما باید این را اطاعت کنید! یکى مىآید مىگوید: آقاجان بنده مىخواهم حکم را از شما بپرسم. از من بپرسى مسئله این است. این مقام ابراز نیست، مقام اظهار نیست، مقام اثبات نیست، این صرفاً مقام ثبوت دارد منتها یک نفر، دو نفر، سه نفر اشخاصى مىآیند و از او سؤال مىکنند و از او مطلب را [دریافت] مىکنند.
آمده بودند پیش مرحوم آقا رضوان الله علیه در زمان سابق که آقا شما یک رساله عملیه منتشر کنید، چرا نمىآیید رساله عملیه شما نشر بدهید؟- این مربوط به سابق است یعنى زمان سابق، خیلى سابق- ایشان گفتند: الحمدلله رساله عملیه هست دیگر. گفتند: نه آقا یکى … بعضىها که واقعاً مىآمدند و احساس مىکردند که مسئله اینجا متفاوت است، بودند در همان زمان، زمان سابق، زمان شاه، افرادى مىآمدند مسجد قائم پاى صحبتهاى ایشان، ایشان در روزهاى ماه مبارک مسئله مىگفتند بین دو نماز، یک ده دقیقه یک ربعى مسائل مختلف، هم مسائل مربوط به روزه که [مبتلابه] بود بعد هم مسائل مربوط به معاملات مىگفتند و خیلى پربار هم بود و خیلى متقن بود صحبتهایشان قوى بود. حتّى خیلى از روزها یادم است کتابهاى مختلفى نظیر کتاب وافى یادم است مىآوردند و از روى همان کتاب وافى مىخواندند و معنا مىکردند، در بین دو نماز بود.
آمدند بعضىها به ایشان گفتند که- چند نفرى بودند از همین بازارىها که با خیلى از افراد ارتباط داشتند- که آقا چرا شما رساله نمىدهید؟ رساله توضیح المسائل؟ ایشان فرمودند: آقا هست و این
چیزها. بعد اصرار کردند که: آقا ما که مىدانیم، آخر شما یک پاسخى بدهید که به درد ما بخورد، این حرفهایى که شما مىزنید یک پاسخ قانعکنندهاى به ما بدهید!
ایشان یک فکرى کردند- گفتم الان است که از آن حرفها، خلاصه …، بنده را معذور بدارید که بگویم!- فقط گفتند: در جایىکه یک همچنین زمینهاى هست بنده پایم را در یک همچنین جایى نمىگذارم! این خیلى بهطور اجمال. ولى پاسخى دادند به آنها پاسخى بود که همه سرشان را انداختند پایین قیافهشان عین لبو همه سرخ شدند. در همین مایهها که تا وقتى یک همچنین وضعیتى هست خلاصه جاى ما نیست!
این چیست؟ این شخص مىآید مىبیند آنکه اهلیت براى فتوا دارد این است، آنکه مىتواند مرجع باشد این است؛ منتها نمىآید و رساله نمىدهد، اعلان نمىکند، مطالب را پخش نمىکند، [تبلیغ] نمىکند. وقتىکه مىفهمد آیا باز هم مىتواند جاى دیگرى برود؟ مىتواند؟! اینجاست که خدا مىآید و بر حسب فهم و بر حسب ادراکى که نسبت به هر شخص به او عنایت کرده از او حساب هم مىکشد، مىگوید: من به تو این ادراک را دادم، حالا حساب مىکشم، بر طبق این عمل کردى یا نکردى؟ بر طبق این ادراکت، بر طبق این فهمت، بر طبق این عمل کردى یا نکردى؟
این قضیه و مسئله که خدمت رفقا عرض شد حقیقتش این است؛ این واقعیتى که امام علیهالسّلام دارد بیان مىکند اگر قرار باشد براى مردم بخواهد بگوید خُب بلند مىشود در بالاى مسجد مدینه مىگوید، مىرود بالا مسجد مدینه سحر همه را جمع مىکند شروع مىکند دعاى ابوحمزه خواندن: آى مردم، اى خلائق، اى پیروان و شیعیان من وقتىکه شبهاى ماه مبارک مىشود قبل از سحر، دعاى ابى حمزه را اینطورى بخوانید که من دارم به شما یاد مىدهم: هَبنِى بِفَضلِکَ وَ تَصَدَّق عَلَىَّ بِعَفوِکَ أَى رَبِّ جَلِّلنِى بِسَترِکَ بیایید اینطورى بخوانید. آنها هم مىگویند: چشم، بسیار خُب، این حرفهایى که امامسجاد مىزند به ما مىخورد، حالا به خودش نخورد به ما مىخورد. ما هم مىآییم مىگوییم و گوش مىدهیم. دیگر پس چرا مىرود در اتاق در را مىبندد، چراغ هم خاموش مىکند که زن و بچّهاش بیدار نشوند؟! یا مىرود در یک فضاى بیرون در بیرون مدینه یا در مدینه در یک فضاى بیرون که کسى او را نبیند؟!
راوى مىگوید مىآیم سؤال مىکنم، مىگردم یکدفعه مىبینم یکصدایى مىآید وقتى مىروم جلو مىبینم که امامسجاد دارد مناجات مىکند. أصمعى مىگوید[۲] وقتى دارم طواف مىکنم یکدفعه در
نیمههاى شب مىبینم یک صداى ناله و گریه مىآید وقتى مىروم جلو مىبینم یک نفر به ستار کعبه، دست به ستار کعبه زده و دارد مناجات مىکند این اشعار: الهى عُبیدُک بِفنائک مسکنُیک بِفنائک سائِلک بِفنائک فَقیرُک بِفنائک، یا آن اشعار را مىخواند: خدایا اینجا همه پادشاهان درها را بستند فقط در خانه تو باز است، اگر مرا به خانه خود و به حریم خود راه ندهى پس من به کجا پناه ببرم؟! خدایا اگر از گناهان من نگذرى پس چه کسى مىتواند و چه کسى قدرت دارد از اینکه بگذرد. اینها را امامسجاد نرفت که در روز موقع نماز ظهر که همه جمع مىشوند بخواند، وسط نصف شب، نصف شب در مسجدالحرام، همه جا تاریک، آن هم کعبه آن موقع و مسجدالحرام آن موقع، حالا یک أصمعى آمده گذشته از کنار کعبه و دیده یک صداى گریه مىآید و … براى کى رفته خوانده؟ به که مىخواهد یاد بدهد؟ به که مىخواهد؟
و چقدر ائمه ادعیهاى داشتند که تا حالا به دست ما نرسیده! آیا تمام ادعیهاى که امامان مىخواندند، از امامصادق، امامسجاد، امامرضا، همه همینهایى است که هست؟ نه، خیلى از ادعیههاى آنها بود براى خودشان، در دل خودشان، دعاهایى که مىکردند، همه دعاهایى که ائمه در قنوت کردند همه الان به دست ما رسیده؟ ما مىتوانیم یک همچنین ادعایى بکنیم؟ همه دعاهایى که اینها در ماه رمضان و رجب مىکردند، مناجاتهایى که با … کى آمده؟ بله بعضىهایش را بر حسب اتّفاق شخص مىشنید و بعضىهایش را هم به اصحاب مىفرمودند و آنها مىنوشتند و آنها ثبت مىکردند. یا آن دعایى که فرض کنید که امامحسین علیهالسّلام در روز عرفه کرده بودند افراد همه در دعاى حضرت در روز عرفه همه بودند و همان دعاى معروف: الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لَا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لَا کصُنعِهِ صُنعُ صَانِعٍ تا آخر، بشیر در آنجا بودند و شروع کردند به نوشتن، اگر آنها نمىنوشتند به دست ما نمىرسید. حالا آیا امامحسین فقط همین دعا را داشت هیچ دعاى دیگر نداشته؟ نه، خیلى دعاهایى بوده که شاید هنوز به دست ما نرسیده. هر وقت حضرت که ظهور بفرمایند شاید این دعاها را همه را بیاورند و پخش کنند و در میان مردم اینها را بیایند مطرح کنند، اینها بالاخره دعایى است که ولّى خدا گفته، دعا یک چیز عادى که نیست، دعایى است که امام گفته دارد با خدا دارد مناجات مىکند و دارد مطالب را بیان مىکند. خُب اینجا دیگر خیلى مطالبى هست که اصلًا دیگر نمىشود گفت: که بسیارى از این ادعیهاى که ممکن است انسان از زبان اولیاء خدا بشنود و سندى پیدا نکند در کتب، نکند از این قبیل باشد؛ یعنى از همینهایى باشد که ائمه فرمودند منتها به دست ما نرسیده!
خدا رحمت کند یک نفر از بزرگان مشهد که فوت کرد یک روز داشتیم مىرفتیم به من ایشان یک مطلبى را گفت از مرحوم حاج شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى، گفت این عبارت را- که البته من
نوشتم و نمىگویم به کسى- کسى که دستش را بشوید قبل از غذا و بعد از اینکه غذا خورد حتّى اگر با قاشق هم خورده باز دستش را بشوید و بعد این دعا را بخواند دستش را به چشمش بگیرد این دیگر چشمش از خیلى از آفات محفوظ خواهد ماند و ایشان گفتند این دعا را بخوانید و به دیگران هم بگویید و بنده اجازه روایى نقل این دعا را هم به شما مىدهم.
حالا این مرحوم حاج شیخ حسنعلى که یک همچنین حرف را زده حالا این دعا را از کجا پیدا کرده؟ البته این را من به کسى نگفتم، چون من بالاخره براى خودم حساب و کتاب خودم را دارم. ولى بالاخره مرد بزرگى است، مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى مرد بزرگى بوده، اهل دل و باطن بوده، شاید این هم یکى از همینها بوده، یکى از چیزهایى بوده که مثلًا براى او روشن شده، کشف شده، کشف باطنى براى او پیدا شده که مثلًا فلان امامعلیهالسّلام یک همچنین کارى را انجام دادند. منتها خُب نمىتواند بگوید، نمىتواند بیان کند، نمىتواند افشا کند هر چیزى را، ممکن است بعد مفسده پیش بیاید، فردا هر چغندر فروشى و شلغم فروشى بلند شود بیاید بگوید: این چیزها براى من روشن شده، این را کشف کردم و این را کشک کردم، این را پشک کردم! این اصلًا بهطورکلى نظام به هم مىریزد.
لذا بزرگان همیشه خیلى مواظب بودند نسبت به مسائل و به هرکسى هر حرفى را نمىزدند و هر چیزى را و هر مطلبى را نمىگفتند و من هم یادم است که در زمان سابق بعضى از دعاهایى را که در سجده، مرحومآقا رضواناللهعلیه مىخواندند یا در قنوت یا به همینطور و به همین کیفیّت یا بعضى از دعاهایى را که مىکردند و مثلًا زبانشان [بود]، من احساس مىکردم که ادعیهاى نیست که افراد عادى بتوانند این ادعیه را دربیاورند و مونتاژ کنند. آخر بعضى از دعاها خیلى معلوم است که راحت مونتاژ شده! عین این دعاهاى ماه رمضان روز اوّل دوّم سوم اینها معلوم است اینها مونتاژ و ترکیب و در کارخانه در آمده، اتّفاقاً خیلى ناشیانه، یعنى این مهندسینى که این را ترکیب کردند خیلى قروقاطى و همه را چسباندند و یکجورى سریشمالى کردند که این مثلًا به این دربیاید و به این وزن و قافیه و سجعش [منطبق] بشود، معلوم است که این اصلًا دعاى [جعلى و ساختگى است.]
تعجب است از مرحومشیخعباس که چرا اینها را نقل کرده واقعاً! باعث تأسف است! نیازى ما نداریم؛ خُب آقاجان بگو دعاهاى ماه رمضان نداریم، مگر ایراد دارد؟ نهخیر حتماً روز دوازدهم یک دعایى باید باشد، روز هفدهم … نه آقا این دعا نیامده، نیامده، شما که سند براى این دعا ذکر نکردید شما فرض کنید که سند سند ضعیف است روى چه حسابى دعا را نقل مىکنید؟ روى چه حسابى؟ و این مطالبى که واقعاً موجب وهن ائمه است موجب وهن انتساب به ائمه است؛ دعا باید متقن باشد، قوى باشد، انتسابش صحیح باشد، اهل فن مىفهمند، اهل فن مىدانند چه دعایى براى امام است، هستند
کسانى که اصلًا نیازى به مراجعه به سند روایت هم حتّى ندارند به سند دعا ندارند؛ دعاى زیارت جامعه کبیره نیاز به سند ندارد مىگویید: آقا این باید براى امام باشد، غیر از امام نمىتواند این زیارت جامعه را بگوید اصلًا نمىتواند بگوید، توجّه کردید؟ یا فرض کنید که مناجات شعبانیه را غیر از امام نمىتواند بیان بکند؛ یعنى عبارات عباراتى نیست که شخصى بتواند مونتاژ کند فوراً مچ او باز مىشود، مچ او پیش اهل فن فورى باز مىشود که این آمده از خودش در آورده، اختراع کرده.
آمد پیش امامصادق که: یابنرسولالله من دعایى اختراع کردم، حضرت فرمودند: به تو چه مربوط است که بیایى اختراع بکنى! تو کى هستى که بیایى دعا اختراع بکنى اصلًا؟ ما باید بیاییم به شما یاد بدهیم، ما باید بیاییم به شما بگوییم که چه بگویید، چه نگویید. بله، آدم در قنوتش هرچه مىتواند بگوید دعا هرچه مىتواند بکند. امّا اینکه بیاید یک چیزى را بگوید و مطرح کند، مثل اینکه فرض کنید که دیدید اینطرف و آنطرف زیارت درست کردند زیارت این، زیارت آن!
ما یکوقتى رفته بودیم در لبنان خدا رحمت کند مرحوم- همان مسئول [حزب الله]- آقاىسیدعباسموسوى خدا بیامرزد، آدم خوبى بود من راجع به ایشان تعریف شنیده بودم که مرد خوبى است و حالاتى هم داشت و چیزهایى از او تعریف مىکردند، ما رفتیم در آنجا یک دفعه به اتّفاق دوستانى که در آنجا هستند خیلى وقت پیش، وقتى ما مىخواستیم برویم تشکیلاتى براى ما آنجا درست کردند بیا و برو و نمىدانم فیلم و اینها بیایند و زیارتى خوانده شود و بعد هم تشکیلات و بعد هم اینها را ضبط کنند، ما تا آمدیم فهمیدیم قضیه چیست، گفتیم که برویم یک فاتحهاى بخوانیم و دو رکعت هم نماز تحیت، بعد یکى آمد جلو شروع کرد زیارت خواندن گفتم: ما فاتحه مىخوانیم و دو رکعت نماز تحیت- اینها همه ضبط شده حالا لابد پخش کردند نکردند نمىدانم- همانجا ایستادیم قشنگ یک حمد خواندیم و با یک فاتحه، واقعاً من نسبت به ایشان هم ارادت داشتم و واقعاً ایشان را مرد بسیار خوبى مىدیدم مرد صالحى مىدیدم، حتّى شب را در منزل ایشان هم خوابیدیم شب خوبى هم بود با رفقا و دوستانى که الان هم در قید حیات هستند، همانها خدا حفظشان کند و خدا توفیق به آنها بدهد. و صحبتى هم کردیم خلاصه خوب بود مجلس خوبى بود. خلاصه آنجا یک حمد خواندیم و یک فاتحه خواندیم و بعد رفتیم کنار دو رکعت هم نماز تحیت، خداحافظ برویم. تمام قضایا و تشکیلات و مىخواستند بگویند آقا زیارتنامه و دیگر … گفتم: خداحافظ إنشاءالله اینها را بگذارید براى افراد و اشخاص دیگر! همان حمد و فاتحه هم به روح آن مرحوم برسد خیلى است، دیگر خیلى خیر و برکت که نداریم! بخواهیم [اضافه هم کارى] بکنیم همانهایى که به ما گفتند و همان انجام شود. توجّه کردید؟ تمام شد. نیاز نداریم.
شما الان نگاه کنید این مرحوم خودش- همین مرحومسیدعباس- این الان در آن دنیا از من چه مىخواهد؟ مىگوید: آقا بلند شو بیا فیلم و تشکیلات بیاور و میمنه و میسره و همه بایستند به صف آنطرف و آنطرف و دوربینها همه: السلامعلیک یا … السلام … الان او از ما چه مىخواهد؟ الان روحش از ما چه طلب مىکند؟ الان در آن دنیا که این مسائل و اعتبارات همه رفته کنار، این قضایا همه رفته کنار، او از ما چه مىخواهد؟ مىگوید: آقا یک حمد و یک فاتحه بخوان، خدا خیرت بده دو رکعت هم نماز تحیت بخوان و بلند شو برو، دیگر ما بیش از این دیگر نیاز نداریم تو مىخواهى اینجا هر کارى بکنى بکن آن که ما به آن نیاز داریم چیست؟ همین است، ترحیم است نه تجلیل. مجلس ترحیم براى این مىگویند طلب رحمت، انسان [طلب رحمت کند]. آن که الان این به آن نیاز دارد او از ما مىخواهد، آن توقع دارد، آن به آن محتاج است این است که افرادى که در این دنیا هستند برایش این رحمت و این برکت و اینهایى که اصلًا از اینجا بفرستند و این هم خدا قرار داده، یعنى واقعاً یکى از نعمتهاى الهى این است که وقتىکه انسان مىرود نظام عالم بر این است که ارتباط قطع نمىشود و افرادى که در اینجا هستند آنها این ارتباط را با این اعمال خودشان و با این رفتار خودشان استمرار مىبخشند و فیوضات را مىرسانند؛ مردهاى که از دنیا مىرود مىگوید: شب جمعه برایش سوره یس بخوان، حرم ائمه مىروى دو رکعت هم براى او نماز بخوان، فرض کنید که … همینطور ادامه بده، این ارتباط را ادامه بده، این حلقه را ادامه بده، توجّه مىکنید! این مربوط به این است.
همین چیزهایى که درست کردند و اینها خلاصه دیگر ما نمىدانیم مسئله چیست. باید از امامعلیهالسّلام برسد، دستور باید از امام باشد، باید از معصوم باشد، اگر زیارت هست باید از معصوم باشد، بنده شاید کسى را در اعتقاد خودم ولّى خدایى را، عارفى را، عالمى را مثل مرحوموالد رضواناللهعلیه تا الان ندیدهام و نشنیدهام، این از بنده. در کتب، در تراجم، در مسائل دیگر، بزرگان و امثال ذلک، خُب ما مطالب آنها را هم دیدهایم، حالات آنها را هم مطالعه کردیم، خیلى از آنها را خودمان به چشم خود دیدیم، رفتار و خصوصیات آنها، آن حقیقت و سرّ و خصوصیتى را که من در ایشان مشاهده مىکردم آن یک مطلب دیگرى بود، ولى در عین حال دارم این را مىگویم: تا الان اتّفاق نیفتاده که قصد زیارت امام رضا علیه السلام را کرده باشم و در کنارش رفتن بر سر مزار مرحوم آقا رضواناللهعلیه، فقط امام رضا و بس، بله، خیلى از اوقات اتّفاق مىافتد که من وقتىکه مشرف مىشوم در کنارش مىروم بر سر مزار ایشان فاتحه هم مىخوانم، عادتم است یعنى اینطور خوش هستم دیگر از اوّل همینطور بودم بعد مىروم یک ساعتى در کنار، گوشه صحنى مىنشینم و الان هم همینطور هست،
خیلى از اوقات هم نه، مىبینم حال ندارم مىروم زیارت و برمىگردم منزل. از همانجا یک فاتحه مىخوانم، اینها إنشاءالله از ما قبول مىکنند دیگر.
یک بار تابحال نشده … و این را بگویم خدمت رفقا دیدم و شنیدم که رفقا مىگویند که آمدیم و رفتیم حرم و سر مزار مرحوم آقا! تا مىگویند «وَ» مىگویم: «وَ» دیگر نیست، ما «وَ» نداریم، حرم مشرف شدیم تمام، بله این که شما مىگویید مىخواهیم حرم برویم و مزار مرحومآقا، ما واو نداریم، ما معیت نداریم. مرحومآقا نیامد خودش را در کنار امامرضا مطرح کند، مرحومآقا آمد گفت که: فقط یک حقیقت وجود دارد آن هم حقیقت حقیقت علىابنموسىالرضا است تمام شد. و افتخار ایشان به این است که بگویند: مرا پایین پاى امام دفن کنید، این افتخار براى یک ولّى خداست، این افتخار است، این فخر است و باید همه اینطور باشند.
یکى مىگفت: که آقا من وقتىکه حرم مشرف مىشوم از حرم که بیرون مىآیم تا دم مزار مرحومآقا را حرم مىدانم و رواق مىدانم و با پاى پیاده مىآیم، گفتم: خیلى بیخود مىکنى و خیلى کار نابجایى انجام مىدهى. گفتم: بنده هر وقت بخواهم کفش مىپوشم قشنگ حال داشته باشم مىآیم یک فاتحه مىخوانم، حال نداشته باشم آن هم نمىآیم، یک فاتحهاى در راه مىخوانیم، توجّه مىکنید!
مىگویم: تا الان بنده شخصى را به وسعت و سعه و ادراک و افق مرتبه مرحوموالد ندیدهام و نشنیدهام، ولى امام جاى خود دارد، امام امام است، امام حسابش جداست، حساب امام جداست، حساب امام رضا جداست، حساب امام جواد جداست، حساب موسى بن جعفر اینها حسابهایشان جداست، توجه کردید! هرچیزى جاى خود دارد، هرچیز جاى خود دارد.
فعل آنها را حجت محض مىدانم، کلام آنها را حجت محض و حجت مطلق مىدانم، رفتار آنها را حجت محض مىدانم، ولى در عین حال حساب آنها و حساب امام را هم جدا مىدانم. هرچیزى در جاى خودش، و در فضاى خودش و در موقعیت خودش باید [باشد] این مکتب مکتب تشیّع است، مکتب تشیّع این است، مکتب تشیّع این را به انسان مىگوید و شما بدانید چقدر ایشان حساس بودند روى این مسئله، این را بنده خبر دارم، این جلد هجده امامشناسى ایشان اصلًا براى این نوشتند، جلد هجده امامشناسى را براى همین نوشتند: که حساب امام معصوم جداست.
ما باید تکان بخوریم، یک تکانى باید بخوریم، ما نباید امام را در یک حد متنازل فهم خود و مرتبه خود پایین بیاوریم، شما روایت امامرضا علیهالسّلام را نگاه کنید ببینید ایشان راجع به امامت چه فرموده، مىگوید: اصلًا اوهام عقلهاى شما اصلًا نمىفهمد ما کجا هستیم، به عقلهاى ما ایشان
مىگوید وهم، این عقلهایى که ما با آن دنیا را داریم مىچرخانیم مىگوید: اینها همه اوهاماند در قبال آن مرتبهاى که امامعلیهلسّلام دارد، آن وقت ما داریم مىگوییم: که خُب …
خانمى آمده بوده سر مزار مرحومآقا از من مىپرسید ایشان امام چندم هستند؟ گفتم: چه خانم؟! گفت: ایشان امام چندم هستند؟ گفتم: خانم حالتان خوب است کسالت ندارید؟- جدى مىگویم شوخى نمىکنم- گفتم: کسالت ندارید؟ چه دارى به من مىگویى امام چندم … گفتم: تابحال به شما نگفتهاند ما دوازده امام داریم؟ بعد دیگر یک چیزهایى گفت دیگر! گفتم: عزیز من ما دوازده امام بیشتر نداریم، هشتمین آنها همین است که اینجاست امامرضا، چهارتاى دیگر هم هست، آخرى هم حیات دارد و زنده است و امامزمان است. اینها علما و بزرگان و اولیاء هستند و شاگردان اینها هستند بله، اینها را ما مىپذیریم و اینها را قبول داریم، این امام چندم هستند یعنى چه؟ زن بزرگ یعنى چهل و پنجاه سالش بود مىگفت: ایشان امام چندم هستند؟ توجّه مىکنید!
مسئولیت این قضیه با کیست؟ مسئولیت این فهم نادرست با کیست؟ این مطلب، مطلب واقعى است، یعنى این مطلب را ما باید بدانیم بارها هم عرض کردم خدمت رفقا ولى احساس مىکنم هرچه بیشتر بگویم باز کم است: که در وهله اوّل رفقا تا ما این ادراک در ما نیاید که این ادعیه مال خود ائمه است، خواندن ما خیلى فایدهاى ندارد. وقتى فهمیدیم واقعاً این ادعیه براى ائمه است مىگوییم: خیلىخُب دیگر ما به طریق اولى، وقتى امام بیاید با خدا اینطور حرف بزند ما دیگر جاى خود داریم اصلًا ما دیگر هیچ … این را ما باید بفهمیم که این ادعیه متعلق به ائمه است واقعاً براى ائمه است، واقعاً امامرضا وقتىکه یک دعایى مىکند در این مضامین وقتى این مطالب را مىخواند، چون ائمه بعد وقتىکه یک دعائى بوده یکى از ائمه خواندند آنها هم همینها را مىخواندند، مثلًا ائمه امامرضا اینها همه این دعاى ابوحمزه و یا مثلًا افتتاح و امثال ذلک را مىخواندند. روایت داریم از امامصادق: جدم علىبنالحسین فلان دعا را اینطور بیان کرد؛ یعنى دعایى که از امامسجاد است ما از زبان امامصادق مىشنویم، امامصادق بیان مىکند دعاى امامسجاد را یا امامباقر مثلًا براى دعاى امامسجاد را بیان مىکنند یا دعاى مثلًا سّیدالشّهدا علیهالسّلام، ادعیهاى که از آن حضرت آمده.
این واقعیت را باید بدانیم که این ادعیه، این مطالب، این مضامین، این مفاهیم، این معانى واقعاً این مفاهیم براى خود ائمه است و در ارتباطشان با خدا این مطالب را اینها بیان کردند. وقتى این را بفهمیم آنوقت کمکم این دعا به ما مىنشیند، مىگوییم: هان! ما هم همین هستیم، ما هم همین هستیم
وقتى امام دارد این حرفها را مىزند که: خدایا بیا به من تصدق کن، صدقه بده، به عفو خودت بر من صدقه بده، من مستحق نیستم، دیگر آنوقت کجا مىتوانیم روى آن عملى که انجام دادیم حساب
باز کنیم؟ وقتى این مطلب را متوجّه بشویم دیگر روى کدام عملمان مىتوانیم حساب باز کنیم؟ وقتى یک امر خیرى انجام مىدهیم کى مىتوانیم آن را بگذاریم- حالا به زبان که نمىآوریم به زبان که اصلًا جایش نیست- حتّى به ذهنمان خطور بدهیم که این انجام شد، بله، یک وقتى آدم خوشحال است که خدا آمده و این توفیق را داده که بتواند این را انجام بدهد آن اشکال ندارد، آن خوب هم هست، اتّفاقاً خوب هم هست و شاید إنشاءالله بیان بکنیم که حتّى شکر بر نعمتى که مىکنیم ثوابش از استغفار از یک گناه بیشتر است.
چطورى مىشود؟! چطور استغفار انسان مىکند از یک گناه، او را طهارت مىکند مىپوشاند، شستشو مىدهد، توبه مىکند. شکر بر اینکه ما این عمل خیر را امروز انجام دادیم … در مراقبهاى که مرحومآقا و بزرگان در موقع خواب مىفرمودند چه مىگفتند؟ محاسبه محاسبه دیگر، که وقتى مىخواهید شب بخوابید، کارهاى خیرى که در امروز از شما سر زده است به نظر بیاورید و بر آنها شکر کنید و کارهاى خلاف و ضلاتى که سر زده در نظر بیاورید و استغفار کنید و بعد بخوابید، این محاسبه بود دیگر، معناى محاسبه و توبه و اینها این بود. شکر بر انجام عمل خیر، نتیجهاش در نفس از استغفار بر گناه بیشتر است حالا این چرا إنشاءالله بماند براى یک شب دیگر، وقت گذشت و دارد مىگذرد رفقا و دوستان و اطبا همهاش خلاصه به ما دائماً دارند تذکرات آئیننامهاى مىدهند که خلاصه اگر گوش ندهید چارهاى جز تعطیل نداریم. تا کار به آنجا نرسیده، خودمان بچّه حرف شنویى باشیم و تا حدودى البّته رضایت آنها را جلب کنیم.
إنشاءالله اگر فرصتى پیدا شد توضیحى راجع به این قضیه مىدهم که چطور شکر بر انجام عمل خیر تأثیر نفسانى که مىتواند داشته باشد، از این که بگوییم: خدایا ما- احساس کنیم- خدایا ما امروز کار خلاف کردیم، کار غلطى کردیم و مىخواهیم استغفار کنیم، این شکر تأثیرش از آن بیشتر است، این تأثیر دارد، این همه بهخاطر همین است که انسان همه را از یک دیدگاه و از یک دریچه همه را مشاهده بکند و در انتساب به خودش خودش را دخیل نبیند، در این مسئله [دخیل] نبیند.
إنشاءالله امیدواریم که با عنایات خداوند و دستگیرى مقام ولایت و لطف و کرامت امامزمان علیهالسّلام و به برکت این شبهاى متبّرک که واقعاً انسان احساس مىکند که چطور این مطالب، این حقایق و این [معانى] در یک همچنین فضایى واقعاً براى انسان نازل مىشود و روشن مىشود و مىنشیند، انگار گویا اصلًا این فضا اقتضاى نزول این برکات و رحمت و الطاف و فیض و لطف و فضل خدا را دارد؛ إنشاءالله امیدواریم خداوند توفیق بدهد و ما را نسبت به این مطالب هم فهیم و هم پاىبند و ملتزم قرار بدهد.
اللهم صلى على محمد و آل محمد
[۱] . اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۹۳٫
[۲] . مناقب آل ابىطالب، ج ۴، ص ۱۵۰- ۱۵۱٫