مقدمه کتاب نوروز در جاهلیت و اسلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم
حمد و سپاس بینهایت نثار حضرت محبوب باد که از مظاهر جمال و جلالش، گردش لیل و نهار و تحوّل فصول و اعوام نمود تا جانها به طراوت و نشاط گراید، و در حرکت و تکاپوی به سمت جمال مطلق و حیات سرمدی با شوق و صفای فزونتری طیّ طریق گردد. و درود پیاپی بر آخرین فرستادهاش از خیل رسولان و پیامبران که با حضورش شمع محفل عالَمین گردید و وجود ناسوتیاش جمع دو نقطۀ شهود و غیب آمد، و با دستورات و مبانی رصین و متینش قلّۀ کمالات و فضایل اخلاق را فتح نمود و پرچم «بُعِثتُ لأُتمِّمَ مکارمَ الأخلاق»[۱] را بر فراز عالیترین مراتب حیات انسانی برافراشت، و شریعت تامّ و اتمّش نسخ شرایع گذشته نمود، و سنن و سیرت عُلیایش قلم محو و بطلان بر سنن و سیرتهای جاهلی نهاد، و روح و روان متعالی آدمی را از حضیض توهّمات و تخیّلات، به قلل رفیعۀ کرامت و جاودانگی رهنمون گردید؛ و بر اولاد و اهل بیت بزرگوارش که قافلهسالاران قرون و اعصارِ سلسلۀ بشریت به سوی مبدأ حیات و سرچشمۀ نور و بهاء بوده، آنان را به حرکت و تکاپو درآوردهاند، و راه را از چاه و جاده را از بیراهه و صحرا را از درّهها و بیغولهها بازشناساندهاند؛ آنان که پیروی از مرام و منهاجشان سعادت و فلاح ابدی، و دوری از سیر و ممشایشان خسران و بوار اخروی را در پی خواهد داشت؛ خصوصاً بر آخرین اختر آسمان ولایت، خورشید عالمآرای عالم وجود و گردانندۀ دایرۀ هستی، حضرت حجه بن الحسن المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف باد که عرصۀ هستی را در وصول به مراتب فعلیّت، علّت و دلیل است و قافلۀ انسانی را در وفود به حریم قدس، سالار و راهبر. و درود بر عارفان واصل و عالمان بالله و بأمر الله که با تبیین مبانی مکتب اهل بیت و تفسیر سیره و سنّت لواداران دین حنیف، راه حق و مسیر صدق را به متابعین و دنبالکنندگان و تشنگان مدرسۀ معصومین علیهم السّلام مینمایانند.
کتاب نوروز ص ۲۲ | بازگشت به فهرست
رعایت مبانی اخلاق، اصل غیر قابل تردید تمامی مکاتب الهی
در تمامی مکاتب الهی و ادیان سماوی علیالخصوص شریعت مقدّس اسلام، رعایت مبانی اخلاق به عنوان یک اصل غیر قابل تردید در تربیت و تزکیۀ نفوس مورد توجّه قرار گرفته است؛ چنانچه رسول خدا فرمود: «بُعِثتُ لِأُتَّمِمَ مَکارِمَ الأخلاق.»[۲] و بزرگان دین چه حضرات معصومین علیهم السّلام و یا عرفای الهی و علمای حقیقی در زمینۀ تبیین مسائل اخلاقی، جدای از احکام و تکالیف مفروضۀ شرعی، سعی بلیغ و جهد وسیعی را مبذول داشتهاند.
در کتب روایی، احادیث بسیاری از اهل بیت علیهم السّلام و حتّی رسول اکرم در موارد مختلف اخلاق و دستورات حیاتی و راهگشا در تصحیح مسیر حیات ـ چه در مسائل شخصی و چه در مسائل اجتماعی ـ موجود میباشد که رعایت آنها نه تنها بر تصرّفات شخصی انسان اثری کیمیاگونه دارد و موجب رشد معنوی و ارتقای روحی به مراتب معرفت و قرب حقّ میگردد، بلکه زمینۀ حیات طیّبه و مدینۀ فاضله را در اجتماع بشری فراهم میآورد.
از این رو بزرگان از اهل معرفت و درایت، در ازمنۀ مختلفه پیوسته در صدد تألیف و تصنیف کتب و رسائل اخلاقی بودهاند، و از هر جهد و کوششی در تبیین و توضیح سنن مؤکّده و سیرۀ سلف صالح و منهج و ممشای اهل بیت عصمت علیهم السّلام و مسائل اخلاقی فروگذار نکردهاند.
کتاب نوروز ص ۲۴ | بازگشت به فهرست
ایجاد فضای مناسب رشد و تعالی، به واسطۀ احادیث و ادعیۀ مأثوره و شعائر دینی
دعای عالیه المضامین مکارم الأخلاق، و وصیّتنامۀ أمیرالمؤمنین علیه السّلام به امام حسن مجتبی علیه السّلام در حاضرین، و وصایای رسول خدا به أمیرالمؤمنین، و حدیث شریف عنوان بصری از صادق آل محمّد، و دهها روایت و حدیث از لواداران دین حنیف همگی شاهد صدقی است بر اینکه مقصود و منظور اولیای دین ایجاد و تحقّق فضای مناسب رشد و امنیّت و تعالی در جامعه بشریّت، و بالنّتیجه حرکت و سیر نفوس به سوی مبدأ وجود و عالم وحدت میباشد.
متأسّفانه امروزه در جامعۀ ما رعایت مسائل اخلاقی به آخرین مراتب انحطاط و سقوط رسیده است. صدق و صفای سابق جای خود را به دروغ و تزویر سپرده است؛ تهمت و اشاعات با توجیه مصالح و ضرورتها، نُقل محافل و مجالس گشته است؛ گذشت و اغماضِ مؤکّد در روایات و سنن سلف صالح و کتمان سرّ، تبدیل به افشای اسرار زندگی شخصی و پروندهسازی و بیآبرو نمودن اشخاص گشته است. اداءِ دین و تعهّد به قرار و التزام به میعاد، گویا اصلاً برای آن جایی در روابط انسانی و معاشرتها و مبانی اخلاق و دستورات شرع وجود ندارد؛ هنگام استقراض به هر وسیله و واسطهای با قسمهای غلاظ و شداد و التزامهای اکید، قلب و نفس مقابل را نسبت به خود عطوف و رئوف میسازند، امّا پس از رفع حاجت و رسیدن به مقصود گویا اصلاً مطلبی در کار نبوده است، و کار را به آنجا میرسانند که انسان از هر اقدام خیر و انسانی برای ابد توبه و تبرّی نماید!
امّا در تظاهر به شعائر دینی و شرکت در مجالس و تولّی اهل بیت و تبرّی از مخالفین و هیئات، آنان را پیشتاز و پرحرارت مییابیم؛ در حالیکه امام علیه السّلام میفرمایند:
به نماز و روزه و تظاهر افراد ننگرید، بلکه به صدق و حسن امانت آنها نگاه کنید و آن را معیار سنجش اشخاص قرار دهید.[۳]
صلۀ رحم و حفظ روابط عائلی به دست نسیان سپرده شده است، و بدین لحاظ فاصلۀ مکانی و زمانی موجب فاصلۀ روحی و بروز تخیّلات و توهّمات گردیده است؛ در حالیکه دستور اکید در اسلام شده است و قاطع رحم را فردی دور از رحمت خدا و موجب سخط و غضب او دانستهاند.[۴]
حسن ظنّ به مؤمنین، چنانچه در سیره و اخبار زعمای دین به عنوان محور تشکّل جامعۀ سالم و معتمد مطرح گردیده است،[۵] تبدیل به سوءظن و اعتقاد خلاف شده است.
دستگیری و مساعدت و رسیدگی به احوال و شرایط نامناسب حاجتمندان، به تکالب بر متاع دنیا و هجوم بر ادّخار و جمع اموال و قساوت قلب و عدم رعایت موازین و شرایط زندگی مرضیّ الهی متحوّل شده است و هر کس در فکر اهداف مادّی و غایات شیطانی خویش بسر میبرد.
در اینجاست که مشاهده میشود کمکم ظهورات فطری و عقلانی افراد که در مقاطع مختلف با راهگشایی و تنویر عقلِ عملی موجب پیمودن مسیر صحیح و خداپسندانۀ آنها میگردید، به واسطۀ آلوده شدن در این فضای مسموم، در بوتۀ خفاء و استتار واقع شده، سنن و آداب جاهلی و مادّی بهجای آنها در نفس و قلب و فکر آنها رشد و نموّ پیدا میکنند، و زندگی شخصی و روابط اجتماعی فرد را به حیات غیر مرضیّ و مبغوض الهی تبدیل مینمایند.
البتّه در اینجا نیازی به بیان علل این تحوّل و تبدّل نمیبینیم، زیرا آنچه که عیان است نه حاجت به بیان است و العاقل یکفیه الإشاره؛ بلکه مقصود صرف بیان نتیجه و معلول است.
کتاب نوروز ص ۲۶ | بازگشت به فهرست
ارتقای نفس و عبور از عوالم تخیّل و تقویت قوای عقلانی، اصل مهم در مکتب اسلام
در مکتب اسلام ـ چنانچه ذکر شد ـ پس از انجام فرایض و ترک منهیّات، اصل بر رعایت موازین اخلاق در ارتقای نفس و عبور از عوالم تخیّل و توهّم قرار داده شده است، و تقویت قوای عقلانی و فطری را جایگزین فقدان شعور و غلبۀ بهیمیّت و حیوانیّت و از دست دادن تفکّر والای انسانی و علوّ اخلاق و تعالی نفس، قرار داده است.
کتاب نوروز ص ۲۷ | بازگشت به فهرست
عدم تأثیر پیشرفت تکنولوژی بشر در تربیت نفس و وصول او به مراتب کمال
ممکن است یک فرد به لحاظ هوش و استعداد در پارهای از فنون به توفیقاتی دست یابد و حائز مراتبی والا در زمینههای مختلف از علوم و تجارب گردد، ولی از تعالی روح و مکرمت اخلاق و اصول فطری بهرهای نداشته باشد.
آن پزشکی که حائز درجات برجستۀ تخصّص و تجربه است، تا چه اندازه از موهبت وجدان و اصول انسانی بهرهمند شده است؟ و آیا همین مقدار از تجربه و اطّلاع در میزان سنجش و ارزشیابی، کفایت میکند و دیگر نیازی به خصوصیّت و ارزشی دیگر نمیباشد؟! و آیا هنگام مراجعۀ یک مادر مستمند با طفل مریض و امتناع از مداوا و درمان، چه احساسی در درون و قلب خود مشاهده میکند؟
آن قاضی که حق را به رأیالعین ملاحظه میکند ولی به واسطۀ نفوذ و شئون یکی از طرفین، حکم به مصلحت او صادر میکند و یا از او به منافعی میرسد، چگونه در ضمیر و وجدان خویش با این مسأله کنار میآید؟ و بر همین قیاس سایر اصناف و افراد مختلف.
در اینجاست که به این نکتۀ حیاتی و اصل والای معرفت و اخلاق میرسیم که: وصول بشر به فنون و شئونات دنیوی تأثیری در تربیت و ارتقای نفس و تقرّب به مراتب کمال و تزکیۀ انسانی نخواهد داشت، و برای این منظور باید به دنبال چاره و مسیر دیگری بود.
آری بدون پرداختن به ارزشهای معنوی و تربیت و تزکیۀ نفس، به هر میزان که از شئون ظاهری و فنون و آگاهیهای این نشئه بهرهمند شویم خطر وقوع در مهالک شهوات و حیوانیّت و سبعیّت، بیشتر و قویتر خواهد بود و عدم توجّه به مسائل اخلاقی و تسامح در آنها، بیبند و باری و تبدّل به عادات متقابل را در پی خواهد داشت.
امروزه در جوامع غربی به خصوص، عدم توجّه به رعایت نزاکت و حفظ حریم روابط خصوصی در ملأ عام حتّی برای افراد مسنّ و سالخورده، امری پیش پا افتاده و غیر قابل تأمّل است. در وسائط نقلیّۀ عمومی و خیابانها و پارکها هتک مبانی و اصول روابط خانوادگی به وضوح مشاهده میشود و متأسّفانه این قضیّه تبدیل به یک روش و سنّت و عادت شده است، صحنههایی که یک انسان عادی و معمولی شرم دارد که در آن حضور یابد و یا بدان بنگرد. و یا تجویز تظاهر مردان و زنان در ملأ عام به برهنگی شرمآور و لخت مادرزاد و انجام آن توسّط اشخاص در هر سنّ و مرتبهای در مرئیٰ و منظر کودکان، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟! و یا به رسمیّت شناخته شدن آزادیهای افسار گسیختۀ جنسی در قالب همجنسگرایان و اعلان عمومی و تظاهرات در ملأ عام به صورتی وقیح و قبیح و شرمآور چگونه توجیه میشود؟! در حالیکه هر کدام از این افراد دارای شأن و منزلتی در اجتماع خود و محیط زندگانی خود میباشند.
همۀ این امور به جهت عدم توجّه به مبانی اخلاق و اصول فطری و به کار نگرفتن عقل فطری و اندیشۀ خدادادی بشری است که کمکم انسان را از اندوختهها و ودائع فطری جدا میکند، و آنچه ابتدائاً و در بدو امر در نظر انسان قابل توجّه و پیگیری است، به واسطۀ تسامح و بیاعتنایی، به ضدّ و عادت و صفت مخالف آن تغییر مییابد؛ غیرت ابتدایی به بیغیرتی و صفات زشت و خوکگرایانه متحوّل میشود، احساس نوعدوستی و ترحّم به خودمحوری و تحفّظ بر حریم شخصی متبدّل میگردد، انصاف و مروّت به خودخواهی و قساوت و بیرحمی تغییر چهره خواهد داد، و همینطور… و این در حالی است که شخص، واجد خصوصیّات اجتماعی و فنون و شئونات شخصی خویش میباشد.[۶]
کتاب نوروز ص ۲۸ | بازگشت به فهرست
علّت تأیید شرایع الهی بر عقول منفصل و تربیت پاکان و برگزیدگان
شرایع و ادیان الهی برای همین منظور و مقصود آمدهاند تا با تأیید و مساعدت عقول منفصل و تربیت پاکان و برگزیدگان، انسان قادر بر دستیابی به مبانی والای فطرت و توحید گردد و از فرو غلطیدن در این خطرات و مهالک در امان بماند و روح و جان خویش را به عطر و فضای عوالم قدسی معطّر و نشیط گرداند.
و از همینجا است که به هر میزان ما از دستورات و آموزههای شرع مبین فاصله بگیریم، غلبۀ هویٰ و حکومت احساسات و سلطۀ تخیّلات و توهّمات در نفس و قلب ما بیشتر خواهد شد و از موازین عقلی و منطقی دورتر خواهیم گشت. و در این مسأله هیچ فرقی بین عالم و جاهل، روحانی و فرد عادی، مطّلع و بیاطّلاع وجود نخواهد داشت؛ زیرا همۀ ما دارای نفس و تخیّل و توهّم میباشیم و به هیچیک از افراد، تضمین سعادت و دوری از خدعه و فریب شیطان ندادهاند و دامن هیچ فرد، منزّه و مبرّیٰ از خطا و لغزش و عصیان و خودمحوری نمیباشد، و شیطان با هر فرد از راه و مسیر مقتضی خود او همراه و همراز خواهد گشت؛ با جوان از راه شهوت، و سالخورده از راه حبّ دنیا و زخارف آن، و اهل علم از راه شهرت و سُمعه و هکذا.
کتاب نوروز ص ۲۹ | بازگشت به فهرست
تحلیلی شیوا از احیای سنّتهای قومی چون یادبودها و استمرار خاطرهها و قضایای تاریخی
از جمله مسائلی که به عنوان سنّت و سیره در زندگی بشر همواره جایگاه خاصّ خود را داشته است، مسألۀ یادبودها و استمرار خاطرهها و قضایای تاریخی است که چه در قالب فرح و سرور و یا حزن و اندوه، بدان اشتغال ورزیده است و با انجام مراسمی از نسیان و غفلت آن جلوگیری مینماید؛ و صد البتّه تا این واقعۀ تاریخی جاذبه و ویژگی برای انسان نداشته باشد دلیلی بر استمرار و تکرار یاد و خاطرۀ آن وجود نخواهد داشت. و در واقع آنچه علّت و داعی انسان به سوی احیای ذکر و خاطرۀ آن واقعه و حادثه است همان تعلّق نفسانی او و ذهنیّتی است که با خود دارد و در مواقع مختلف در صدد بروز و ظهور آن برمیآید؛ و الاّ آن واقعه و پدیدۀ گذشته که گذشته، و سالها از وقوع آن میگذرد و هیچ ارتباطی با انسان نخواهد داشت.
مادری که به یاد عزیز از دست رفتهاش هر سال بر سر خاک او حاضر میشود و مجلسی جهت احیای نام و یاد او برپا میدارد بدان جهت است که همواره وجود مثالی و صوری فرزندش را همراه خود و در نفس خود دارد و نمیتواند آن را از خود جدا کند و پیوسته با یاد و خاطرۀ او دلخوش و مأنوس میباشد؛ و همینطور است احیای افتخارات و ارزشهای ملّی و دینی یک جامعه.[۷]
کتاب نوروز ص ۳۰ | بازگشت به فهرست
تصحیح روشها و سنّتهای جاهلی توسط ادیان الهی
ادیان الهی از آنجا که وظیفۀ رشد و ارتقای نفوس بشر را به سوی کمالات و حقایق عالیه و راقیه دارند، سعی و کوشش آنها در تصحیح روشها و سنّتهای مردم جاهلی است که با روش ناپسند و نامتناسب خود بدان خو کردهاند و بر آن پایدار و مستمر میباشند.
در زمان جاهلیّت، عرب جاهلی به واسطۀ غلبۀ غیرت و عِرق حمیّت ناصواب، از تولّد فرزند دختر مشمئز و متنفّر میگردید و پیوسته به داشتن فرزند پسر مباهات و افتخار میکرد و از شنیدن خبر تولّد فرزند دختر چنان برمیآشفت که روزگار را بر خود تیره و تار میساخت؛ چنانچه در آیۀ شریفه به این مطلب اشاره شده است: وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ[۸]
«و زمانی که بشارت تولّد دختر به او داده میشد، صورتش سیاه و غضبناک میگردید * و از مردمان به خاطر این بشارتِ آزاردهنده دوری میگزید، و با خود میاندیشید: آیا این طفل را با پذیرش ذلّت و پستی، در خانه نگاه دارد یا او را در میان خاک به گور بسپارد؟ آگاه باشید که بسیار زشت و ناپسند است آنچه که بدان عمل مینمودند.»
و اسلام با نهیب کوبندۀ خلود در جهنّم و عذاب لایزال، به نبرد و مقابله با این سنّت نامیمون و خشن و اهریمنی برمیخیزد و میفرماید:
وَ إِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (سوره التکویر ایات ۸۹و ۹) [۹] «و زمانی که زنده به گور رفته برانگیخته شود و از او سؤال گردد * به چه گناه و جرمی تو را در زیر خاک مدفون ساختند؟»
کتاب نوروز ص ۳۱ | بازگشت به فهرست
مدح و تمجید برخی سنن و سیرههای اهریمنی جاهلی در جامعۀ مسلمین
و امروز در کمال تأسّف مشاهده میکنیم همان سنّت و سیرۀ اهریمنی جاهلی که خود بر آن لعنت و نفرین میفرستیم و از آن تبرّی میجوییم، اینک به صورت سقط جنین به داعی مشکلات و سختی زندگی بدون هیچ واهمه و ترسی از عقاب و عذاب و لعنت خدای متعال، در میان جامعه و افراد مسلمان ما یک سنّت و روش پسندیده و ممدوح و قابل تمجید شده است.[۱۰]
به طور کلّی میزان و معیار سنجش یک روش و سنّت پسندیده و ارزشمند در ادیان الهی، حیثیّت و جنبۀ عقلانی آن است که موجب تحسین و یا تقبیح آن روش و عادت و سنّت میشود. بنابراین پرداختن به هر روش و سنّت به تنهایی و فی حدّ نفسه مطلوب و مورد پسند نیست و چه بسا با موازین شرع و مبانی مکتب توحید در تعارض و تقابل باشد.
کتاب نوروز ص ۳۱ | بازگشت به فهرست
تغییر سیره و سنّت نبوی صلوات الله علیه در برقراری مجالس ترحیم
از باب مثال آنچه در اسلام سنّت و روش برای برقراری مجالس ترحیم و اموات تعیین شده است فقط سه روز است، و در این مدّت صاحبان مصیبت از طبخ غذا معاف میباشند و اقوام و همسایگان باید برای آنها غذا بفرستند، و پس از سه روز مجالس خاتمه پیدا میکند و بازماندگان به روال عادی باز میگردند و به زندگی روزمرۀ خویش ادامه میدهند؛ این آن چیزی است که از سنّت و دستور رسول الله و ائمّۀ معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است.
امّا امروزه به طور کلّی این سنّت به روش و مرام دیگری متحوّل شده است؛ مثلاً بهجای سه روز، روز هفتم و چهلم و سالگرد را نیز به مجالس اضافه میکنند، در حالیکه چهلم مختصّ سیّدالشّهداء علیه السّلام است و سایر ائمّه علیهم السّلام نیز مجلس چهلم نداشتند. و این روش مندرآوردی آنچنان در بین مردم ما رواج پیدا کرده است که مخالفت با آن، بدعت و قبیح شمرده میشود![۱۱] و سالگرد نیز از مختّصات معصومین علیهم السّلام است، گرچه قبح آن به میزان قبح اربعین که فقط و منحصراً برای سیّدالشّهداء علیه السّلام است نمیباشد.
امّا امروزه این سنّت تغییر پیدا کرده است و برای اموات تا سالهای متمادی مجلس و محفل منعقد میسازیم و حتّی از پوسیدن کفن و گوشت و استخوان نیز میگذرانیم. و جالب توجّه اینکه اگر این سالگردها مصادف با یکی از اعیاد اسلامی گردد، جانب آن متوفّا را مقدّم میشماریم و آن روز را روز عزا میپنداریم، یعنی مرگ یک فرد عادی را بر تولّد امام معصوم علیه السّلام حاکم و غالب میگردانیم؛ أُفٍّ لنا و لِما نعمَل و نستمِرّ به.
و از جمله سنّتها و آیینهایی که بر خلاف دستور اسلام و پیشوایان، بسیاری بدان پایبند و مستمر میباشند مسألۀ نوروز است.
کتاب نوروز ص ۳۲ | بازگشت به فهرست
ابهام و اجمال حکم مسألۀ نوروز از دیرباز در تاریخ و فرهنگ ملل مسلمان
مسألۀ نوروز با جمیع متعلّقاتش از آداب و سنّتها و مراسم پیش از آن و اهتمام افراد، علیالخصوص پیروان آیین زرتشت و معتقدان به سنن و آداب ملّی، و ای بسا دور افتادگان از سنّتها و سیرتهای الهی و معنوی در شریعت نبوی، و شگفتآور از مدّعیان و متصدّیان مبانی وحیانی، از دیرباز در تاریخ و فرهنگ ملل مسلمان به خصوص اقوام ایرانی به صورت مسألهای مبهم و قابل فحص و تحقیق و نقد و تثبیت، مطرح بوده است.
البتّه از کیفیّت دیدگاهها نسبت به این قضیّه در جهت انطباق با موازین عقلی و یا شرعی و نیز فارغ از این دو جنبه به صورت استمرار تقلیدی و غیر هدفمند، میتوان به ریشۀ اثبات و یا نفی این واقعه دست یافت.
کتاب نوروز ص ۳۳ | بازگشت به فهرست
اعجاب مؤلّف از زمان طفولیّت در مسألۀ نوروز و آداب و رسوم آن
اینجانب از زمان طفولیّت، سرآغاز سال جدید را همانند سایر اطفال که توأم با تحوّل و تبدّل در رفتار آحاد جامعه و شروع تعطیلات دبستان و دید و بازدید و اعطای هدایا و عیدی از جانب بزرگترها و اقوام و بروز شور و نشاط در میان افراد بوده است، با شوق و رغبت و خیر مقدم استقبال مینمودم و خود را در این تحوّل و امتیاز شریک میدانستم. پس از انقضای ایّام تعطیل دوستان خود را میدیدم که با لباسهای نو و هیئتی آراسته در مدرسه حضور مییافتند و از پوشیدن لباس جدید مشعوف و چه بسا مباهات مینمودند، و در این میان فقط من بودم که به واسطۀ مخالفت پدر و عدم اعتقاد به این عید و آیین، بدون تعویض و تغییر هیئت ظاهری به مدرسه میرفتم و در معرض شماتت و تعریض دوستان و حتّی معلّمان قرار میگرفتم. و گرچه برخورد با چنین روش و سنّتی برای امثال من در این سنین موجب تکدّر خاطر و رنجش از این اختلاف و تبعیض میگردید ولی در عین حال همواره این پرسش در ذهنم خلجان مینمود که چه دلیل و غرض منطقی میتواند توجیه این عید و مراسم را بنماید؟ و آیا به صرف انقضای سال قدیم و حلول سال جدید باید جشن گرفت و به شادی و پایکوبی پرداخت و به یکدیگر تبریک و تهنیت گفت؟ مگر گذران سال و عمر و سپری شدن ماهها و هفتهها تبریک دارد؟!
حلول سال جدید در واقع به معنای انقضای یک سال از عمر و نزدیک شدن یک سال به مرگ و رفتن به سرای ابدی است، و این تبریک دارد؟! و برای کسانی که روزگار خود را به امور عادی و عبث میگذرانند به طریق اولیٰ باید موجب ندامت و سرشکستگی و خسران و ماتم باشد، نه خوشحالی و شعف و سرور.
و از طرفی مگر اوّل بهار فصل روییدن و شکوفایی درختان و مرغزار است؟ در اکثر نقاط دنیا این فصل متغیّر میباشد؛ مثلاً در خود ایران، مناطق شمال غربی و غربی کشور تا دو ماه پس از بهار هنوز از آثار سرما متأثّرند، و یا بالعکس در مناطق گرمسیر و جنوبی فصل بهار از اواسط زمستان آغاز میشود. در مناطق نیمکرۀ جنوبی که فصول آن با نیمکرۀ شمالی متفاوت است قطعاً بهار آن با سایر بلاد مختلف میباشد. بنابراین مسألۀ شروع سال جدید و آغاز فصل شکوفایی گیاهان و روز اوّل نوروز را چگونه باید تعیین و محاسبه نمود؟
کتاب نوروز ص ۳۴ | بازگشت به فهرست
استغراب مؤلّف از تمسّک طرفداران نوروز به هر خس و خاشاکی برای تثبیت آن در فرهنگ شیعه
این سؤالها و نظایر آن در ذهن و فکر بنده حضور مستمر داشته است و پس از گذران دوران صباوت و آگاهی از مطالب و مسائل پیرامون این موضوع، نه تنها پاسخی برای شبهات گذشته پیدا نشد، که بر میزان تحیّر و استغراب حقیر به مراتب افزوده گشت، خصوصاً آنگاه که مشاهده مینمودم پیروان و طرفداران این کیش و آیین برای اثبات شرعیّت و نفوذ آن در دین اسلام، به هر خس و خاشاکی متشبّث میشوند و از هر انبانی جهت تثبیت آن در فرهنگ شیعه متاعی هر چند کهنه و فرسوده و بیهوده بیرون میکشند و آن را به دین و لواداران آن منتسب مینمایند!
البتّه شکّی نیست که مواردی شبهه برانگیز در تأیید و تنفیذ این قضیّه موجود میباشد که برخی از افراد را دچار شکّ و شبهه نموده است و آنان را به خطا درافکنده.
در مسألۀ نوروز بین اعلام و بزرگان، تألیفات و مطالبی گذشته است؛ چه آنان که در مقام رفض و انکار آن برآمدهاند و چه برخی که در تأیید آن و پاسخ به گروه اوّل، صفحاتی قلمی کردهاند. اما نکتۀ جالب اینکه در طول سنوات حیات چه بسا مشاهده میکردیم افرادی که خود از زمرۀ منکرین و مقابلهکنندگان با این آیین و سنّت به حساب میآمدند، در حالیکه پس از گذشت زمان و تغییر و تحوّلاتی، از جملۀ مؤیّدین و مثبتین قرار گرفتند! شگفتا مگر ادلّه و قرائن تغییر یافتهاند و یا ملاکات و مبادی احکام متحوّل و متبدّل گشتهاند! و یا زمانه اقتضایی سِوای مقتضیات ازمنۀ گذشته را مینماید!
کتاب نوروز ص ۳۴ | بازگشت به فهرست
تمام احکام و سنن الهی در نگرش علاّمه طهرانی متضمّن حقایق والای معرفتی است
حقیر در طی سالیان متمادی ادراک حضور و صحبت عالم بالله و بأمر الله حضرت والد معظّم، علاّمه سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ أفاض الله علینا من شآبیب أنواره القدسیّه ـ و استفاضه از تراوشات نفس قدّوسی آن عزیز، به این نکته ملتفت و متنبّه گردیدم که: تمام احکام و سنن الهیّه از مصدر وحی باید متضمّن یک واقعیّت و حقیقت والای معرفتی جهت اصلاح نفسانی و رشد مراتب عقل انسانی و تجرّد نفس از کثرات آفاقیّه و انفسیّه باشد، خواه آن مرتبت از معرفت بر ما روشن و آشکار باشد و یا پنهان و مخفی؛ و خداوند متعال هیچ حکمی را عبث و بیهوده صرفاً بر اساس و مبنای مولویّت تشریع نفرموده است، بلکه هر حکمی که از مبدأ تشریع نسبت به فردی تنجّز و فعلیّت یابد ـ خواه الزامی مانند وجوب و حرمت و خواه مستحبّ و مکروه باشد ـ قطعاً از آن جنبۀ ربطی و مناسبت بین بنده و مراتب فعلیّت او برخوردار خواهد بود. و بر این اساس خود انسان میتواند استناد حکمی را به خدای متعال بر اساس التفات او به فطرت و ضمیر و قلب خویش، تا حدودی دریابد؛ پیش از آنکه در مقام تحقیق و قطع، به مصادر و مدارک آن حکم مراجعه نماید.[۱۲]
مرحوم والد ـ قدّس الله سرّه ـ در تبیین مبانی شرع و مذاق شارع در تدوین احکام و کیفیّت وصول به ملاکات و مبادی تکلیف، بر این ناچیز حقّ حیات دارند و این حقیر در اینجا اعتراف و اقرار مینمایم که با وجود استفاده از محضر علمی بزرگان طیّ سالیان متمادی در دو حوزۀ قم و مشهد، هیچیک از آن بزرگواران در کیفیّت استحصال اصول و ریشههای تکالیف و احکام و تحصیل فقه الحدیث و ارجاع فروع بر مبادی تشریعیّۀ آنها و وصول به کنه و مغزای کلام شارع، مانند حضرتش تأثیرگذار نبودهاند؛ فللّه أجره و علیه درّه فجزاه الله عنّا و عن الإسلام خیر جزاء المعلّمین و المهذّبین و المربّیّین.
کتاب نوروز ص ۳۵ | بازگشت به فهرست
اختصاص وصول به مرتبۀ ملاکات تکالیف، به پاکان درگاه حق و مخلَصین
بر علمای اعلام و فضلای ذوی العزّ و الإکرام پوشیده نیست که حقیقتِ ذوق و مشرب شرع و وصول به مرتبۀ ملاک و لُبّ تکالیف الهیّه، اکسیری است که هر کسی را توان و یارای استحصالش نمیباشد و قلّهای است که بر ذروۀ علیای آن وفود نتوان کرد مگر اوحدیّ از پاکان درگاه حقّ و مخلَصین از برگزیدگان محفل انس که روح و مشام جانشان از نفحات عالم قدس معطّر و دایرۀ ادراک عقول و نفوسشان از مرتبت فهم و شعور بشری فراتر رفته است؛ و بنابر روایت منسوبه به امام صادق علیه السّلام:
لا تَحِلُّ الفُتیا لمن لا یَستَفتی من اللهِ عَزَّوجَلَّ بِصَفاءِ سِرِّهِ و إخلاصِ عَمَلِهِ و عَلانیَتِهِ و بُرهانٍ مِن رَبِّه.[۱۳]
که جواز فتوا را منحصر در فردی میشمرد که سرّ و قلب خود را به مبدأ وحی و مرتبت انشاء، متّصل نموده است و ادراک احکام و وقوف بر تکالیف را از لوح محفوظ بر قلب و ضمیر خویش احساس مینماید و برهان و حجّت بر فتوا را در خفاء و عَلَن از مصدر تشریع بر ضمیر خود به مرتبۀ شهود و وجدان درمیآورد.[۱۴]
بنابراین، بسیار طبیعی و آسان خواهد بود که در مصاحبت و جوار با چنین رجل الهی، انسان به ملاکات احکام و اصول تکالیف و ریشههای اجتهاد و استنباط و استخراج فروع بر مذاق شرع و لبّ واقع دسترسی پیدا نماید. ارتباط و مداومت بر صحبت با چنین افرادی انسان را به فضا و افقی بسیار فراختر، و از عرصۀ توهّمات و تخیّلات و حدس و گمانها دورتر و به حقیقت وجودی تکالیف و اشیاء، نزدیکتر مینماید؛ تفکّر و گزینش قضایا و مقدّمات، دیگر با سابق متفاوت خواهد شد و معیارهای حسن و قبح و ملاکات عقلانیّت در امور مستمرۀ حیات با معیارهای عرفی و اجتماعی عوام فرق خواهد کرد.
کتاب نوروز ص ۳۶ | بازگشت به فهرست
تمایز دیدگاه حضرت علاّمه از دیگران نسبت به مصادر و دریافت مقصود حَمَلۀ وحی
کیفیّت دیدگاه او نسبت به مدارک و مصادر و دریافت مقصود و منظور حَمَلۀ وحی و تشریع، با دیگران متمایز میگردد. و چه بسا که مدرک و مستند هر دو طیف یکسان و مشترک است ولی نتیجه و ما حَصَل بحث و تأمّل، دو پدیدۀ کاملاً متفاوت باشد.
روزی در محضر حضرت والد ـ روحی له الفداء ـ نشسته بودم، فردی از ایشان سؤال نمود:
اگر زنی برای تشرّف به حجّ واجب مستطیع شده باشد ولی یک طفل شیرخوار دارد، آیا میتواند به حج برود و در ایّام دوری از طفل، او را با شیر خشک تغذیه نمایند؛ چنانچه یکی از مراجع به این مسأله فتوا داده و حکم به وجوب تشرّف نموده است؟
ایشان فرمودند:
ابداً! رفتن به حج بر این زن حرام است و اگر برود حجّش کفایت از حجّه الإسلام نخواهد کرد و ذمّۀ او نسبت به اداء تکلیف بریء نخواهد شد، و نیز مرتکب گناه ترک رضاع طفل شده است. و حتّی اگر طفل به چند سالگی رسیده و نیازمند حضانت مادر است به نحوی که دوری گزیدن از او موجب ناراحتی و پریشانی و تشویش او گردد نیز موجب عدم حصول استطاعت برای وجوب حج به شمار میآید.
سپس متوجّه بنده شدند و فرمودند:
اینها نمیدانند که حضانت و سرپرستی طفل نزد خداوند هزار بار از رفتن به حج مهمتر و قابل توجّهتر است. نکتۀ مهم در حضانت طفل نزد پروردگار، حفظ و حراست از یک نفس معصوم و پرورش او برای وصول به مراتب تجرّد است، و این کجا با تشرّف به حج در صورت صدمه دیدن این نفس برابری میکند؟!
حال باید بدین دقیقه توجّه نمود که: ادراک چنین مسألهای جز با اتّصال نفس مجتهد و خبیر به احکام، به افق حقایق خارجیّه در عالم خلق و امر، بهدست نخواهد آمد. و کسی بدین راز واقف و آگاه است که بدان نشئه مفتخر و سرافراز میباشد، و اگر کسی دیگر سخنی در این مقوله گوید جز از طریق تقلید و تشبّه نتواند بود.[۱۵]
بارها اتّفاق میافتاد که حقیر مطلبی خدمتشان معروض میداشتم و ایشان میفرمودند: «این مطلب با مذاق شرع ناسازگار میباشد!» و بنده پس از مراجعه به مدارک متوجّه میشدم که حق با ایشان بوده است.
از جمله روزی به ایشان عرض کردم: این مسأله که میگویند طائف هنگام طواف به دور کعبه باید چنان مواظبت و مراقبت نماید که هیچگاه شانۀ چپ او از محاذات بیت خارج نگردد، چگونه است؟ و آیا این فتوا با نفس توجّه و عبادت و التجاءِ به سوی پروردگار در هنگام طواف منافات ندارد؟ و انسان را از باطن به ظاهر و از ادراک مغز و حقیقت به مجاز و پوست و از توجّه به معنا به کثرت منصرف نمیسازد؟ ایشان فرمودند:
دقیقاً همینطور است و اصلاً این حکم بدین صورت در احادیث وجود ندارد.
و حقیر پس از مراجعه به روایات متوجّه شدم به طور کلّی طرح این مسأله اشتباه محض میباشد و آنچه که از مفاد روایات بهدست میآید این است که: شخص طواف کننده باید از سمت چپ به دور خانۀ خدا طواف کند نه از سمت راست، به نحوی که شانۀ چپ او به سمت بیت باشد نه شانۀ راست او؛ و این مسأله چه ربطی به محاذات شانه با بیت و انطباق دقیق او با جِرم بیت الله دارد؟![۱۶]
البتّه طرح این مسأله برای حقیر که سالیان متمادی در چنین مکتبی به برخی از اشارات و دقایق اطّلاع حاصل نمودهام سهل و عادی مینماید، امّا برای افراد عادی چه بسا دور از ظرفیّت ادراک و سعۀ علمی و معرفتی آنان باشد؛ و از این باب است که به هیچ عنوان نمیتوانند دست از ظهور تخیّلی و توهّمی پارهای از ظواهر کلمات بردارند و سعۀ وجودی و معرفتی خود را قدری به سمت و سوی عروج و صعود به مراتب کشف، به حرکت درآورند و خود و دیگران را در همین موقِف تنگ و تاریک و پوست و مجاز و عاری از روح و جان و نشاط و انبساط و تلألؤ انوار عالم قدس بر ضمیر و قلب، محبوس و گرفتار میکنند.
از جمله مواردی که اشراف عارف بالله را در کیفیّت إصدار فتوا و امتیاز آن با سایر فقها ـ رضوان الله علیهم ـ میتوان مشاهده نمود، مسألۀ جواز تکرار عمرۀ مفرده در یک ماه میباشد. طبق روایات مأثوره از معصومین علیهم السّلام، تکرار عمرۀ مفرده تا قبل از گذشت ده روز، مورد اشکال؛ و تا پیش از سپری شدن همان ماه، مکروه به کراهت شدید میباشد.[۱۷] البتّه در این مسأله بعضی از روایات دالّه بر جواز به حسب ظاهر نیز موجود است[۱۸] و لیکن با تأمّل و تحقیق در مجموعۀ احادیث وارده، حرمت قبل از ده روز و کراهت شدید تا یک ماه مسلّم است.[۱۹]
کتاب نوروز ص ۴۰ | بازگشت به فهرست
توصیههای حضرت علاّمه رضوان الله علیه به مؤلّف، جهت تشرّف به بیت الله الحرام
روزی برای تودیع جهت تشرّف به سوی بیت الله الحرام خدمت حضرت والد ـ قدّس الله سرّه ـ رسیدم و از ایشان دستوراتی در ارتباط با مطالب حجّ و عمره و آداب حرمین خصوصاً بیت الله الحرام خواستم؛ ایشان در ضمن بیاناتی که مربوط به آداب تشرّف به مسجد الحرام است فرمودند:
قرائت قرآن در مسجد الحرام و نیز جلوس مقابل مستجار را از دست ندهید؛ همانجا که دیوار کعبه شکاف برداشت و فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مادر أمیرالمؤمنین علیه السّلام از آنجا وارد خانۀ کعبه گردید و سپس دیوار بههم آمد و حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها أمیرالمؤمنین را به دنیا آورد، و مشرکین قریش هرچه سعی کردند نتوانستند درب اصلی کعبه را بگشایند و پس از سه روز فاطمه بنت اسد در حالیکه فرزندش أمیرالمؤمنین علیه السّلام را در بغل داشت از همان محل ورود، از کعبه خارج گردید.[۲۰] و بدین لحاظ مستحب است شخص طائف آن محل را استلام کند و ببوسد و بدن خود را به آن مکان مقدّس بچسباند تا از فیوضاتی که به واسطۀ مقام ولایت کبریٰ نصیب خاصّان از موالیان و شیعیان أمیرالمؤمنین علیه السّلام میشود او نیز بهرهمند گردد.
و از جمله دستوراتی که ایشان فرمودند این بود که:
هرچه میتوانید دور خانۀ خدا طواف کنید و ثواب آن را به روح رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم اهدا نمایید؛ زیرا اصل اوست و هرچه به عالم وجود از فیوضات و عنایات حضرت باری میرسد از دریچۀ نفس قدّوسی او میگذرد. پس هرچه از حمد و ثناء و شکر و ثواب در عالم وجود، موجود میگردد باید به او برگردانده شود و غیر از او فرد دیگری نباید در ذهن و نفس خطور نماید.
البتّه واضح و روشن است که ذوات معصومین علیهم السّلام همه در نفس مطهّر رسول الله فانی و متّحد میباشند و قصد اهدای ثواب به رسول اکرم، شامل نفوس مطهّرۀ سایر معصومین صلوات الله علیهم أجمعین میباشد.[۲۱]
و سپس فرمودند:
الطواف بالبیت صلاهٌ؛[۲۲] «طواف حکم نماز را در مسجد الحرام دارد.»
بعضی گمان میکنند که اگر دوباره و بیشتر به میقات بروند و احرام ببندند و عمرۀ مفرده بجای آورند به فیض بیشتری نایل میشوند، در حالیکه این عمل خلاف است. خدای متعال به لحاظ کرامت و تعظیم بیت الله الحرام فقط یک بار احرام را برای هر ماه کافی دانسته است نه بیشتر، و تکرار این مسأله بر خلاف ذهنیّات و توهّمات عوام، نه تنها موجب ثواب بیشتر و عبادت بیشتر نخواهد شد بلکه از اعتبار و ارزش آن یک بار اوّل احرام نیز میکاهد و او را خدشهدار مینماید! و خداوند بهجای احرام و عمره، طواف را جایگزین نموده است و شما هر قدر میتوانید طواف بجای آورید.
ما کاسۀ داغتر از شارع و خدای متعال نباید باشیم و دلمان برای دین خدا و عظمت بیت الله و تکریم آن مکان مقدّس بیش از لواداران شریعت غرّاء و پاسداران حریم مقدّس شرع انور نباید بسوزد، هرچه از آنها میرسد بدون کم و کاست باید بپذیریم و با توجیهات عامیانه چون: رجائاً و غیره، پا از دایرۀ تکلیف بیرون نگذاریم و فقط و فقط بر آنچه از جانب حضرات معصومین علیهم السّلام ـ که أعرف و أعلم بما أنزل الله هستند ـ وقوف نماییم و از آن تخطّی ننماییم.[۲۳]
کتاب نوروز ص ۴۲ | بازگشت به فهرست
حکایتی شگفتانگیز در عدم جواز تکرار عمرۀ مفرده در کمتر از ده روز
پس از ارتحال مرحوم والد ـ اعلی الله مقامه ـ یکی از ارادتمندان و تلامذۀ ایشان برای بنده نقل کرد:
در سفر به حجّ تمتّع پس از اداءِ مناسک حج شنیدم که روحانیّون کاروانها مردم را تشویق به انجام عمرۀ مفرده میکنند، و مردم عوام نیز به جهت نیل به ثواب و به زعم خود: استفادۀ بیشتر از فرصت باقیمانده، به انجام عمرۀ مفرده مبادرت میورزند. بنده نیز نیّت نمودم که روز بعد به قصد عمرۀ مفرده احرام ببندم.
شب، اهلبیتم از طهران تماس میگیرد و میگوید: بعد از ظهر امروز مرحوم آقا ـ رضوان الله علیه ـ را در عالم رؤیا زیارت نموده و ایشان فرمودند: «به فلانی بگو که عمرۀ مفرده پس از انجام مناسک حجّ دیگر صحیح نیست و بهجای عمرۀ مفرده، مرتّب طواف مستحبّی بجای آورد و نیز به او یادآور شو که هنگام طواف خوب نیست انسان به زوّار بیت الحرام فشار وارد آورد، باید طواف با آرامش و صبر و بردباری و رعایت ضیوف و میهمانان خدا انجام گیرد!»
آن فرد صدیق میگفت:
من هنگام طواف به جهت انجام طواف بیشتر به سرعت حرکت میکردم و چه بسا با طائفین برخورد میکردم و موجب اذیّت آنها میگردیدم.
مرحوم والد ـ قدّس الله سرّه ـ با این رؤیا از این دو قضیّه پرده برداشتند در حالیکه آن فرد نیّتش را برای احدی ابراز نکرده بود.
از اینگونه وقایع در زمان حیات مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ بسیار دیده شده است و اینجانب خود بر بسیاری از آن موارد ناظر بودهام، به طوری که تکرّر و استمرار آن قضایا و ادراک حقایق پشت پرده و ماورای ظواهر و امور متداوله، مسائلی است حیاتی و ریشهای و اصیل و کلیدی که وصول به کُنه و لُباب تکالیف الهی، إشراف و اطّلاع بر آن مسائل را میطلبد؛ و به واسطۀ آن إشراف و دیدگاه است که قضایای تشریع و آثار وارده از حمَلۀ وحی، جایگاه واقعی خود را باز مییابند و نفس و قلب و فکر مجتهد از لابهلای کلمات و تراکیب جملات، به مغزای حقایق نهفته از انظار پی میبرد و به آنچه که سایرین از آن در غفلت و ابهام بسر میبرند دسترسی خواهد یافت، و با استمداد از نفحات وارده بر قلب و ضمیرش به لبّ و متن واقع کلام معصوم علیه السّلام متّصل خواهد گشت، و در هر موردی که بر حسب ظاهر دستش از وصول به دلیل و حجّت صریح خالی باشد با آن نور باطن و ادراک ملکوتی قدرت بر ارجاع فروع به اصول کلیّه و قواعد عامّه و مبانی شامله را در جایگاه صحیح و متقن و واقعی خویش دارا میباشد.
کتاب نوروز ص ۴۳ | بازگشت به فهرست
راه نداشتن احتیاط در رأی و فتوای فقیه اهل بیت علیهم السّلام
و لذا بزرگان از اهل معرفت و بصیرت فرمودهاند:
مجتهد و فقیه اهل بیت علیهم السّلام کسی است که در فتوایش احتیاط، معنا و مفهومی ندارد.[۲۴]
این کلام بدان جهت است که در هر دو مورد ـ وجود دلیل مصرّح بر حکم تکلیفی و عدم وجود آن ـ این مجتهد خبیر و بصیر و روشنضمیر و صافینهاد که قلبش متّصل به مبدأ و مصدر غیب گردیده است قادر بر استخراج و استنباط حکم تکلیفی، چه به صورت ادراک نفس حکم از دلیل جزئی و چه به صورت ارجاع و ادراج حکم در تحت قاعدۀ متکفّلۀ کلّی کما هو هو، خواهد بود و دیگر نیازی به حکم به احتیاط وجوبی برای خود و مقلّدینش نمیبیند؛ زیرا در نزد چنین مجتهدی صلابت واقع تکلیف و تیقّن به مأمورٌ به مکلّف را در مقام ابراءِ ذمّه و تحصیل غرض با اطمینان و سکینه و آرامش قرار میدهد و نفس او را از تشویش و تذبذب خارج میسازد و ضمیر او را منبسط و با نشاط میگرداند، و انجام چنین تکلیفی موجب رشد و رقاءِ او و حصول غرض و غایت از تشریع خواهد شد.
به عکس، که مکلّف مأمورٌ به را از روی احتیاط و اجمال و احتمال تطابق با واقع انجام دهد و هدف او صرفاً حصول مراد شارع بأیّ نحو کان باشد، و انجام ظاهری تکلیف را پیوسته در مرام خویش مدّ نظر قرار دهد، چنین عملی چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟ عملی که نمیداند منطبق با غرض پروردگار هست یا خیر![۲۵]
کتاب نوروز ص ۴۴ | بازگشت به فهرست
علّت امتناع بزرگان فقها از إصدار فتوا و پذیرش مسئولیّت مرجعیّت
علّت اینکه بزرگان از فقها در ازمنۀ گذشته، از إصدار فتوا و پذیرش مسئولیّت مرجعیّت و زعامت سر بازمیزدند و آن را به دیگری محوّل میکردند همین نکته بوده است.
مرحوم شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری ـ رحمه الله علیه ـ مدّتها پس از ارتحال استاد خویش صاحب جواهر، از قبول ریاست عامّه و مرجعیّت تقلید استنکاف میکرد و آن را به دیگران محوّل مینمود.[۲۶] و پس از وفات خود با وجود حیازت مراتب علمی و تقوا در بین بسیاری از شاگردان او، قاطبۀ تلامذۀ شیخ از قبول ریاست دینی و زعامت شرعی مقلّدان شیخ سر باز زدند و متّفقاً مسئولیّت این مهم و امر خطیر را بر عهدۀ میرزای شیرازی ـ أعلی الله مقامه ـ قرار دادند و اجماعاً بر استقرار مرجعیّت میرزای شیرازی حکم نمودند. گویند: هنگامی که میرزا از این حادثه مطّلع گردید تا مدّتی همچو مادر فرزند از دست داده بر احوال خود میگریست![۲۷]
بهراستی که آنان چه کسانی بودند و در چه افقی از فهم و معرفت و مسئولیّت الهی زندگی میکردند؟
مرحوم آیه الله العظمی عارف بالله حاج سیّد احمد کربلایی ـ رضوان الله علیه ـ پس از اطّلاع از تعیین مرجعیّت خود پیش از ارتحال آیه الله میرزا محمّد تقی شیرازی ـ اعلی الله مقامه ـ توسّط ایشان، در نامهای خطاب به ایشان او را مورد تهدید و انذار از عقوبت اخروی قرار میدهد و گوشزد مینماید که اگر از این پس کلامی در اینباره از او سرزند، مآل و عاقبت امرش در روز قیامت با رسول الله خواهد بود.[۲۸]
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا![۲۹] آری اینچنین بود دغدغه و اضطراب بزرگان از فقها و علمای متعهّد و دینمدار ما که پیوسته خود را از عرصۀ افتاء و تقلید، دور نگه میداشتند و بار این مسئولیّت فوقالعاده سنگین و مافوق طاقت نفوس عادی بشری را بر دوش نمیکشیدند و خود را به عواقب و تبعات این مسئولیّت مبتلا نمیساختند.[۳۰]
مرحوم علاّمه آیه الله شیخ حسین حلّی ـ رضوان الله علیه ـ تقبّل چنین مسئولیّتی را در ظرفیّت و سعۀ وجودی خویش نمیدید و آن را مختصّ نوادری از برگزیدگان عالم ملکوت و اوحدیّ از خصّیصین سالکان نشئۀ قدس میپنداشت.[۳۱] آری اینچنین افرادی را سزد که مرجعیّت امّت اسلام را پذیرا شوند و بر مسند تقلید و إفتاء تکیه زنند و حکم مُنزل من عند الله را کما هو هو که بر نفوس مطهّرۀ اولیای دین و لواداران شرع مبین نقش بسته است، به مردم عرضه بدارند تا موجب رشد و تعالی و تکامل آنها گردد و به واسطۀ اتّباع و اطاعت از آن به فعلیّتهای متوقّعه از سیر و سلوک الی الله نایل گردند.
کتاب نوروز ص ۴۶ | بازگشت به فهرست
اهتمام بلیغ و عزم راسخ حضرت علاّمه در حفظ حریم ولایت و شعائر دینی
مرحوم علاّمه حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ از معدود افراد شاخص و مبرّز این مکتب به شمار میآید که همچون سایر اعاظم و فحول عرصۀ معرفت و توحید با اهتمامی بلیغ و جدّیتی تحسینآمیز و عزمی راسخ، قدم راستین در میان نهاد و دامن همّت بر میان بست، و علاوه بر طیّ مدارج کمالیّۀ علوم و فنون ظاهری و متعارف و وصول به ذروۀ متلألئ عرفان و بصیرت و فقاهت متعارف و مصطلح، از مراتب فعلیّت تجرّد و توحید حظّی وافر و نصیبی اوفیٰ بهدست آورد و مشام جانش با نفحات عالم قدس، معطّر و سویدای ضمیرش از شریعۀ ماءِ معین شرع انور سیراب گردید و با حقایق و رموز عالم احکام آشنا گردید و بر اسرار و لطایف اوامر و نواهی إشراف یافت و به اشارات و ظرایف مبانی اسلام مطّلع گشت. بدین لحاظ، کلام او حاوی اسرار نهفته و تعابیرش سرشار از رموز ناشکفته و در بیاناتش اشارات و تلمیحات به ملاکات و علل و اسباب مخفیّه بود.
اینجانب در طول زمان مصاحبت و معاشرت با آن بزرگ، مواردی را یافتم که نسبت به آنها از حسّاسیّت خاصّی برخوردار بودند و برای اثبات یا نفی آنها جدّیت و اهتمام بلیغی مبذول میداشتند، که از جملۀ آنها حفظ حریم امامت و ولایت و عدم استفاده از اسامی و الفاظ و عناوین مختصّه به امام معصوم علیه السّلام در افراد عادی، هرچند بزرگ و عالیمقام باشند.
حسّاسیّت ایشان در این مورد به حدّی بود که جلد هجدهم کتاب امام شناسی را در همین راستا، در عدم جواز استعمال لفظ امام در غیر از امام معصوم علیه السّلام به رشتۀ تحریر درآوردند. کتابی که سالیان سال از نشر و پخش آن جلوگیری به عمل آمد و اخیراً در میان کتابفروشیها و مَعارِض مشاهده گردیده است.
از جمله مواردی که مرحوم ایشان حسّاسیّتی خاص نسبت به آن ابراز مینمودند مسألۀ رسمیّت تاریخ هجری قمری در میان مسلمین به خصوص در حکومت اسلام بود، و رسالهای نیز در اینباره تألیف کردهاند؛[۳۲] و استفاده از تاریخ هجری شمسی را مجاز نمیشمردند و نسبت به افرادی که این مسأله را مورد اهمّیت قرار نمیدادند برخورد میکردند.[۳۳]
یکی دیگر از مواردی که مرحوم علاّمۀ طهرانی نسبت به اقامه و تثبیت آن بسیار اهتمام میورزیدند، موضوع شعائر دینی و مکتب تشیّع بود که این مطلب به صورت اقامۀ مجالس عزا و اعیاد، در طول سال پیوسته برقرار بود؛ و خود ایشان به این حقیر وصیّت فرمودند: چه در زمان حیات و چه در زمان وفات باید این مجالس که در منزلشان بینالطّلوعین برقرار میباشد استمرار پیدا کند. و به خصوص نسبت به اقامۀ عید غدیر خم، عید ولایت و امامت در پنج روز تأکید میورزیدند و میفرمودند:
این عید باید جای عید متعارف نوروز را که از سنّتهای جاهلی ایرانیان است بگیرد، و مردم باید از سنن جاهلیّت و آداب پیش از اسلام دست بردارند و جمیع شئون خود را در آداب و فرهنگ و روابط اجتماعی و شخصی بر اساس امضا و رضایت شارع مقدّس قرار دهند.[۳۴]
کتاب نوروز ص ۴۷ | بازگشت به فهرست
عنایت حضرت علاّمه به تدوین کتابی پیرامون نوروز و مراسم متعارف آن
ایشان بارها به حقیر میفرمودند: «قصد دارم نوشتهای دربارۀ نوروز و مراسم متعارف آن به انجام رسانم!» و حتّی پارهای از رئوس مطالب و نکات مورد توجّه خویش را در ضمن مقالهای به نام: «نوروز، بدعت و گمراهی» تهیّه و آماده نمودند که متأسّفانه مشیّت الهی توفیق انجام آن را دست نداد و آن نوشته همچنان به همان کیفیّت به یادگار بماند.
حقیر به هنگام مطالعه و بررسی مجموعۀ نوشتجات خطّی ایشان به بیش از سی و پنج مورد از عناوین و موضوعات برخورد نمودم که ایشان به نیّت تألیف و تصنیف آنها در دفتر «جنگ» گردآوری نمودهاند، که از جملۀ آنها نیز مسأله و موضوع نوروز بسیار چشمگیر و قابل توجّه مینمود. و بر این اساس این بنده با اعتراف به ضعف و قصور و فقد مراتب تحقیق، از آنجا که سالیان متمادی در مصاحبت و معاشرت با آن رجل الهی سپری کرده بودم و به مبانی و ریشههای اعتقادی آراء و نظرات حضرتش کم و بیش اطّلاع حاصل نموده بودم، از باب ما لا یُدرَک کله لا یُترَک کلّه و به تعبیر گویای:
آب دریا را اگر نتوان کشید | هم به قدر تشنگی باید چشید[۳۵] |
عزم را بر آن قرار دادم که دربارۀ این عناوین و موضوعاتی که مورد نظر و توجّه و بذل عنایت ایشان بوده است، صفحاتی قلمی گردانم و اوّلین موضوع و عنوان مندرجه در آن سِفر قویم را مسألۀ نوروز قرار دادم؛ بمنّه تعالی و حوله و توفیقه.
شایان توجّه اینکه این قلم در ابتدای مواجهه با این موضوع و در راستای توجّه بدوی، چنان به نظرش آمد که با درج مقالهای در حدود پنجاه یا شصت صفحه بتواند نسبت به اطراف و جوانب آن عرایضی تقدیم دارد، امّا پس از دقّت مجدّد و فحص بیشتر با توجّه به نوشتارها و سخنان و تألیفاتی که در این موضوع بهدست آمد، متوجّه گردید که پرداختن به همۀ جوانب مسأله سعه و ظرفیّت معتنابهی بسیار فراتر از کمیّت و کیفیّت متصوّرۀ ابتدائیّه را میطلبد. بنابراین مبنا را بر این قرار دادیم که این نوشتار را به صورت کتابی مستقل به ساحت علم و ادب و ملّت بزرگوار و فهیم ایران که در جمیع اقطاع زمین به ادراک و فهم عالی و ریشه و اصالتی قابل تحسین و ادب و اخلاقی متین شناخته شدهاند، تقدیم دارم و البتّه بدیهی است آنچه این قلم را بر آن داشت که دست به چنین تألیفی بزند همان نفس آزاد و روحیّۀ معرفتجویی و تحقیق و پیگیری مطالب و قضایای مختلف است که ملاک سعادت و فلاح دنیا و آخرت در گرو رعایت و لحاظ این مسألۀ حیاتی است.
کتاب نوروز ص ۴۹ | بازگشت به فهرست
رادمردان و احرار از تعصّبات جاهلی، مخاطبین اصلی این تألیف
بنابراین، روی این سخن و نوشتار متوجّه افراد و رادمردانی خواهد بود که با فکر باز و حرّیّت و آزادی مستمرّ و اهتمام به شناخت معارف و حقایق، بدون هیچگونه ملاحظۀ مصالح اجتماعی و عامیانه و تبعیّت کورکورانه و تقلید جاهلانه از مصادر تخیّل و اوهام، به دنبال معرفت واقع و تحصیل مراتب کمال و ظرفیّت وجودی خویش میباشند و آیۀ شریفه: فبشر عباد* الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه [۳۶] را همیشه نصبالعین و اسوۀ رفتار و افکار خویش قرار دادهاند.
و امّا نسبت به آن دسته از افراد که از ابتدا با طرح اینگونه مسائل، از در عناد و لجاج برآمدهاند و بدون تصوّر و هضم مطالب، به انکار و رفض آن میپردازند، ما را بحثی نیست و این نوشته با آنان کاری ندارد و مخاطب خویش نمیشناسد.
کتاب نوروز ص ۴۹ | بازگشت به فهرست
اعتراض برخی به تألیف کتاب وظیفۀ فرد مسلمان و پاسخ حضرت علاّمه به ایشان
به یاد میآورم زمانی که مرحوم والد حضرت علاّمۀ طهرانی ـ قدّس سرّه ـ اقدام به تألیف کتاب وظیفۀ فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام نمودند، پارهای از مجلاّت با درج مقالاتی نسبت به ساحت ایشان جسارت ورزیدند و با طرح مطالبی بیمحتوا و شعارگونه، در مقام تضعیف مبانی و مطالب رشیقه و حقّاً محقّقانه و حقیقی این کتاب شریف برآمدند و پارهای از مطالب آن را مورد تمسخر قرار دادند.
روزی با ایشان سخن از اینگونه آدمیان انساننما به میان آمد و ایشان فرمودند:
ما این مطالب را برای افرادی مینگاریم که به دیدۀ انصاف و تدبّر و حریّت در انتخاب به آن بنگرند، نه برای آن دسته از اشخاصی که با روش اعتساف و عناد با آن مواجه میشوند، ما از ابتدا اصلاً کاری به کار آنها نداریم و این نوشته را برای آنها نمینویسیم که حالا بیایند و آن را مورد نقد و تمسخر قرار دهند.
از خداوند منّان توفیق صلاح و سداد و اتّباع روش و منهاج اولیای دین را خواستاریم، و سعادت دارین را در متابعت و پیروی بیقید و شرط سنن و مبانی متقن و پایدار شریعت غرّاء و ائمّۀ معصومین علیهم السّلام میدانیم.
[padding right=”10%” left=”10%”][/padding]
و من الله التوفیق و علیه التّکلان
قم، عتبۀ مقدّسۀ کریمۀ اهل بیت، حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها
پانزدهم شعبان، میلاد سرور کائنات و حبل الله المتین بین السماء و الأرض، حضرت حجّه بن الحسن المهدی أرواحنا لتراب مقدمه الفداء، سنۀ ۱۴۳۳ هجری قمری
سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]
پاورقی:
[۱]. مکارم الأخلاق، ص ۸.
[۲]. رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص ۱۲۱، تعلیقه:
«در کتاب المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، در مادّۀ ”خ ل ق“ و در مادّۀ ”ب ع ث“، از مُوطّأ مالک، در باب حسن الخُلق، ص ۸ روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ”بُعِثتُ لأُتمّم مَکارِمَ الاخلاق.“
و در احیاء العلوم، ج ۳، ص ۴۳؛ و ج ۲، ص ۳۱۳ و ص ۱۳۸ از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گوید: ”إنَّما بُعِثتُ لأُتمّم مَکارِمَ الاخلاقِ.“ و در تعلیقه گوید: ”رواه احمد و الحاکم فی المستدرک و البیهقی.“
ولی این روایت را به عین این عبارت در جوامع و اصول شیعه نیافتم؛ بلی فقط در مکارم الاخلاق، طبرسی، ص ۲ مرسلاً فرموده است:
قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”بُعِثتُ لأُتمّم مکارِمَ الاخلاق.“
و در ج ۶ از جزء نبوّت کتاب بحار الأنوار، ص ۱۴۶ و ۱۴۷ مرحوم مجلسی (ره) در تفسیر قول ^ ^ خدای تعالی ﮋﮛ ﮜ ﮝ ﮞﮊ، بیاناتی دارد تا آنکه میفرماید:
سُمِّیَ خُلقُهُ عَظیمًا لإجتِماعِ مَکارِم الاخلاقِ فیهِ، و یَعضُدُهُ ما رُوِیَ عَنهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم إنَّهُ قالَ: ”إنَّما بُعِثتُ لِأُتِمم مَکارِمَ الاخلاقِ.“ و قالَ: ”أدَّبَنی ربّی فَأحسَنَ تَأدیبی.“
و نیز در سفینه البحار، ج ۱، ص ۴۱۰ میگوید:
و قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”بُعِثتُ لِأُتِمم مَکارِمَ الاخلاقِ.“
و لیکن در أمالی، شیخ طوسی، در ج ۲، ص ۲۰۹ با اسناد متّصل خود از حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام از یکایک آباء خود از أمیرالمؤمنین علیهم السّلام روایت کرده است که فرمود:
سَمِعتُ النَّبِیَّ صلَّی الله علیه و آله و سَلَّم یَقولُ: ”بُعِثتُ بِمَکارِمِ الاخلاق و محاسِنها.“
و عین این حدیث را در بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۶۳ از امالی، شیخ طوسی، روایت کرده است.
و نیز در أمالی، طوسی، در ج ۲، ص ۹۲ با اسناد متّصل خود از حضرت رضا علیه السّلام از یک یک پدرانشان از أمیر المؤمنین علیهم السّلام روایت کردهاند که قال:
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”عَلَیکُم بِمَکارِمِ الاخلاقِ، فَإنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ بَعَثَنی بِها؛ و إنَّ مِن مَکارِمِ الاخلاقِ أن یَعفُوَ الرَّجُلُ عَمَّن ظلمه و یُعطِیَ مَن حَرَمَهُ و یَصِلُ مَن قَطَعَهُ و أن یَعودَ مَن لا یَعُودُه.“
و در بحار الأنوار، ج ۱۵، جزء اخلاق، ص ۲۱۶ این روایت را نیز از أمالی، طوسی، نقل کرده است.
و نیز در معانی الاخبار، ص ۱۹۱ با اسناد متّصل خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که قال:
إنَّ الله تبارک و تَعالَی خَصَّ رَسولَ اللهِ صَلَّی الله عَلَیه و آله و سلّم بِمَکارِمِ الاخلاقِ؛ فَامْتَحِنُوا أنفُسَکُم، فان کانَت فِیکُم فَاحْمَدُوا اللهَ عَزَّ و جَلَّ و ارْغَبُوا إلَیهِ فِی الزِیادَهِ مِنها. فَذَکَرَها عَشَرَهً: الَیقِینُ و القَناعَهُ و الصَّبرُ و الشُّکرُ و الرِّضا و حُسنُ الخُلقِ و السَّخاءُ و الغَیرَهُ و الشَّجاعَهُ و المُروءَهُ.
و مثل این روایت را در اصول کافی، ج ۲، ص ۵۶ از حضرت صادق علیه السّلام آورده است، البته با مختصر تفاوتی در لفظ؛ و لکن بهجای ”خَصَّ رَسولَ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم“، ”خَصَّ رُسُلَه“ به صیغۀ جمع روایت کرده است.
و نیز در همین صفحه روایت دیگری با اسناد متّصل خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
إنّا لنحِبُّ مَن کانَ عاقِلًا فَهِمًا فَقیهًا حَلیمًا مُدارِیًا صَبورًا صَدوقًا وَفِیًّا؛ إنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ خَصَّ الانبیاء بِمَکارِمِ الاخلاقِ، فَمَن کانَت فِیهِ فَلیَحمِدِ اللهَ عَلَی ذَلِکَ و مَن لَم تَکُن فِیهِ فَلیَتَضَرَّع إلَی الله عَزَّ و جَلَّ و لیَسألُهُ ایّاها.
قالَ: قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ، و ما هُنَّ؟ قالَ: هُنَّ الوَرَعُ و القَناعَهُ و الصَّبرُ و الشُّکرُ و الحِلمُ و الحَیاءُ و السَّخاءُ و الشَّجاعَهُ و الغَیرَهُ و البِرُّ و صِدقُ الحدِیث و أداءُ الأمانه.
و در کنوز الحقائق، للمناوی، که در هامش جامع الصغیر سیوطی طبع شده است، در جلد اوّل، ص ۹۹ از ”ق و حم“ ـ که منظور: بخاری و مسلم و مُسند احمد حنبل است ـ از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که: ”بُعِثتُ لِأتمِّمَ صالِحَ الاخلاق.“»
[۳]. الکافی، ج ۲، ص ۱۰۵:
«قالَ أبوعَبدِاللَهِ علیه السّلام: ”لا تَنظُروا إلی طولِ رُکوعِ الرَّجُلِ و سُجودِهِ، فَإنَّ ذَلِک شَیءٌ اعتادَهُ، فَلَو تَرَکَهُ استَوحَشَ لِذَلِکَ؛ و لَکِنِ انظُروا إلی صِدقِ حَدیثِهِ و أداءِ أمانَتِهِ.“»
[۴]. مشکاه الأنوار، ص ۱۶۶:
«قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”لا تنزلُ الرَّحمهُ علَی قومٍ فیهم قاطعُ الرَّحمِ.“»
[۵]. مصباح الشریعه، ص ۱۷۳.
[۶]. جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به نور ملکوت قرآن، ج ۱، ص ۱۳۱ ـ ۱۴۷.
[۷]. قابل ذکر است که حضرت علاّمه طباطبایی، احیای افتخارات و ارزشهای ملّی و غیر دینی یک جامعه را بتپرستی مدرن میداند که در تفسیر شریف المیزان، ج ۲، ص ۲۱، ذیل آیۀ ۱۳۷ سوره آل عمران، مفصلاً پیرامون آن بحث نمودهاند. (محقّق)
[۸]. سوره النّحل (۱۶) آیه ۵۸ و ۵۹.
[۹]. سوره التّکویر (۸۱) آیه ۸ و ۹.
[۱۰]. جهت اطّلاع بر حرمت سقط جنین و قباحت آن رجوع شود به رسالۀ نکاحیّه، ص ۲۳؛ نور ملکوت قرآن، ج ۱، ص ۱۵۷.
[۱۱]. رجوع شود به ص ۷۸.
[۱۲]. رجوع شود به امام شناسی، ج ۲، ص ۷۲.
[۱۳]. بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۲۰.
[۱۴]. جهت اطّلاع بیشتر بر محتوای این روایت رجوع شود به ولایت فقیه در حکومت اسلام، درس بیست و پنجم؛ نور ملکوت قرآن، ج ۲، ص ۳۱۸.
[۱۵]. جهت اطّلاع بیشتر پیرامون لزوم وصول مجتهد به نفسالأمر احکام، رجوع شود به اجتهاد و تقلید، ص۳۳۷، شاخص دوم.
[۱۶]. الکافی، ج ۴، ص ۴۲۹:
«سَمِعتُ أباعَبدِاللَّهِ علیه السّلام یَقولُ: ”طافَ رَسولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلیٰ ناقَتِهِ العَضباءِ و جَعَلَ یَستَلِمُ الأَرکانَ بِمِحجَنِهِ و یُقَبِّلُ المِحجَن.“»
[۱۷]. من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۴۵۸:
«أبی الحسنِ موسَی علیه السّلام، قال: ”لِکُلِّ شَهرٍ عمرهٌ.“ قالَ:” فقلتُ له: أ یکون أقَلَّ من ذلکَ؟“ قال: ”لکلِّ عشرهِ أیّامٍ عمرهٌ.“»
[۱۸]. الکافی، ج ۴، ص ۵۳۴، باب العمره المبتوله.
[۱۹]. اجماع، ص ۲۱۸، تعلیقه:
«از جمله مواردی که برای نگارنده در این مورد اتّفاق افتاده است اینکه: طبق روایات مأثوره و ادلّه در باب عمرۀ مفرده، تکرار آن در مادون عشره ایام حرام و در طول یک ماه کراهت شدید دارد. گرچه بسیاری با تمسّک نابجا به تسامح در ادلّۀ سنن، هر روز نسبت به انجام آن اقدام مینمایند؛ و لیکن به طور کلّی اصل تمسّک به ادلّۀ سنن محلّ ایراد است، به خصوص در این مقام ^ ^ که قطعاً مخالف مفهوم و مصداق کلّی آن است.
روزی فردی به حقیر گفت: ”من برای انجام عمرۀ مفرده جهت گذشتگان، به قرآن مجید تفأّل زدم و یا استخاره کردم، زیرا شک داشتم که با وجود ادلّه میتوان اقدام کرد یا خیر؟ آیۀ شریفه بسیار بسیار خوب و مناسب آمد و لذا چند بار نسبت به این عبادت اقدام نمودم.“
حقیر عرض کردم: فقیه باید مبنای عمل خود را ادلّه و روایات و سنن معتبرۀ شرعیّه قرار دهد نه استخاره و تفأّل و غیره. و امّا بنده اگر تمام آیات قرآن بر اساس استخاره و تفأّل نیکو درآید باز به ادلّه مراجعه نموده، و به هیچوجه نسبت به استخاره در این مورد ترتیب اثر نخواهم داد؛ البتّه میتوان از استخاره در بعضی از موارد خاص استفاده نمود نه در خصوص این موارد که ادلّۀ وافی به مراد و کافی به مرام، موجود میباشند.»
[۲۰]. جهت اطّلاع بر مصادر و تفصیل این واقعۀ مهم تاریخی رجوع شود به امام شناسی، ج ۱، ص ۵۴ ـ ۵۸ و ۲۷۴ ـ ۲۷۶.
[۲۱]. جهت اطّلاع بر اتّحاد ارواح طیّبۀ ائمّه علیهم السّلام به اعتبار عالم ملکوت، و تفاوت آنها به اعتبار عالم ملک، رجوع شود به روح مجرد، ص ۵۷۲ ـ ۵۷۴؛ امام شناسی، ج ۱۵، ص۲۸۲ ـ ۲۹۱.
[۲۲]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۴۱۰؛ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۱۴.
[۲۳]. جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به حیات جاوید، ص ۳۲ ـ ۴۰.
[۲۴]. جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به معاد شناسی، ج ۳، ص ۵۹؛ اجتهاد و تقلید، ص ۳۵۰؛ اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۳۹۸ ـ ۴۱۵.
[۲۵]. جهت اطّلاع بر مضرّات اتیان عمل و تکلیف بر اساس وسواس و احتیاط رجوع شود به رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص ۱۱۸؛ امام شناسی، ج ۳، ص ۲۰۰؛ اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۳۸۵.
[۲۶]. گنجینۀ دانشمندان، ج ۸، ص ۳۹۲.
[۲۷]. مطلع انوار، ج ۳، ص ۳۳۶.
[۲۸]. مشروح این داستان در مقدّمۀ توحید علمی و عینی، ص ۲۴ ـ ۲۶، از حضرت علاّمه والد معظّم ـ روحی فداه ـ آمده است.
[۲۹]. دیوان حافظ، طبع دکتر غنی، غزل شماره ۲:
صلاح کار کجا و من خراب کجا | ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا |
[۳۰]. جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به اجتهاد و تقلید، ص ۴۶ ـ ۴۸.
[۳۱]. اجتهاد و تقلید، ص ۳۶.
[۳۲]. رسالۀ نوین.
[۳۳]. در اینباره داستانی از ایشان و مرحوم مطهری در اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۴۷؛ مهر فروزان، ص ۱۳۰ آمده است.
[۳۴]. رجوع شود به امام شناسی، ج ۹، ص ۲۰۹.
[۳۵]. مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
[۳۶]. سوره الزّمر (۳۹) آیه ۱۷ و ۱۸.