مقدمه کتاب اربعین در فرهنگ شیعه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدُ للّه ربّ العالَمین

و الصّلوه علی أشرفِ رسله و خاتم سُفرائه محمّد و آله الغرّ المَیامین

و لعنى الله علی أعدائهم أجمعین

هر مکتبی در محتوی و هویّت خویش ترکیبی است از اصول و مبانی علمی و عملی، و نمادهائی که از آن به شعائر و مظاهر متمایز و متشخّصه آن مکتب تعبیر می‌شود.

معنای «شِعار» به نقل از «لسان العرب» 

در «لسان العرب» درباره لفظ شعار چنین می‌گوید:

و الشِّعارُ: ما وَلیَ شَعَرَ جَسدِ الإنسانِ دونَ ما سِواهُ مِن الثّیابِ، … و الدِّثارُ: الثَّوبُ الّذی فَوقَ الشِّعار. … و فی حدیثِ الأنصار: أنتُم الشِّعارُ و النّاسُ الدِّثار؛ أیْ أنتُم الخاصّهُ و البِطانَه.[۱]

«شِعار به کسرِ شین به لباس زیر که چسبیده و مماسّ با بدن است گفته می‌شود؛ بخلاف دِثار که به لباس رو اطلاق می‌شود. و در حدیث چنین آمده است: شما ای جماعت انصار شِعار هستید و سایر مردم دِثار؛ یعنی شما جماعت انصار از زمره اصحاب خاصّ و سِرّ می‌باشید.»

… و الشِّعار: العلامهُ فی الحَربِ و غیرِها. و شِعارُ العَساکِر: أن یَسِموا لَها علامهً یَنصِبونَها لِیَعرفَ الرَّجُل بها رُفْقَتَه.

… و شِعارُ القومِ: علامتُهم فی السَّفر … و الشِّعار: العلامهُ.[۲]

… و شِعارُ الحَجّ: مَناسکُه و علاماتُه و آثارُه و أعمالُه، جَمعُ شَعیرَه، و کلُّ ما جُعِل عَلَمًا لِطاعهِ اللهِ عَزّوجلَّ کالوقوفِ و الطّوافِ و السّعیِ و الرَّمْیِ و الذّبحِ و غیرِ ذلک؛ و منهُ الحدیث: أنّ جَبرئیلَ أتَی النّبیَّ، صلّی الله علیه (و آله) و سلّم، فقالَ: مُرْ اُمّتَکَ أن یَرفَعوا أصواتَهم بالتَّلبیَهِ‌ فإنّها مِن شَعائرِ الحجِّ!

… و قال الزَّجّاجُ فی شَعائر اللهِ، یُعنَی بها جمیعُ مُتعبَّداتِ اللهِ الّتی أشعَرَها اللهُ أیْ جَعَلها أعلامًا لَنا، و هی کلُّ ما کانَ مِن مَوقِف أو مَسْعَی أو ذِبحٍ.۲

«شعار به علامت در جنگ و غیر آن گفته می‌شود. و شعار لشکر علامتی بود که لشکریان نصب می‌کردند تا سربازانِ خودی را از دشمن باز شناسند. و شعار قوم به علامتی گفته می‌شود که آنها با خود در سفر حمل می‌کنند (مانند پرچم و غیره). و بطور کلّی شعار بمعنای علامت و نشانه است.

و شعار حجّ عبارتست از مناسک و نشانه‌ها و آثار و مواقف و اعمال خاصّ حجّ که آنرا از سایر عبادات متمایز می‌کند، و آن جمع شعیره است؛ یعنی هر عملی که به عنوان شاخص اطاعت امر الهی قرار گرفته است، اعمّ از وقوف به عرفات و مشعر و طواف و سعی و رمی و ذبح و نظائر آن.

و از این باب است روایتی که وارد است که جبرئیل خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و عرض کرد: به امّت خود امر کن که صداهای خود را به تلبیه بلند کنند، زیرا تلبیه از جمله شعائر حجّ است!

و زجّاج نیز همین معنی را در مورد مناسک و شعائر حجّ قصد نموده است.»

صفحه ۱۵ | بازگشت به فهرست

تفسیر لغت «شعار» در «لغت نامه دهخدا»

در «لغت نامه دهخدا» گوید:

شعار: نشان و علامت. نشانه گروهی از مردم که بوسیله آن یکدیگر را شناسند. نشان و علامت سلطان یا امیر، یا خرقه‌ای چون عَلَم سیاه یا سفید، و یا کلمه‌ها که طریقه و آئین او را نمودار سازد.

عربهای زمان جاهلیّت در میدان کارزار شعارهائی می‌دادند که مناسب با اوضاع روز بود؛ مثلاً در جنگ اُحد سپاهیان مخالف اسلام بنام دو بت خود عُزّی و هُبَل فریاد می‌زدند، و قبیله تنوخ در حیره یا آلَ عبادِ الله می‌گفتند.

پیغمبر اکرم شعار مهاجرین را یا بنی‌عبدالله، و شعار اوس و خزرج (انصار) را یا بنی‌عبدالله و یا بنی‌عبیدالله قرار داد؛ و سپاهیان اسلام را خلیل الله[۳] می‌خواندند، و بعداً نیز به مقتضیات روز شعارهائی ساخته بکار می‌بردند …

شعار افکندن: رسم و آئین طرح کردن؛ و شعار ساختن: راه و رسم و علامت خود قرار دادن، سنّت کردن …[۴]

از بیانات لغویّین و موارد استعمال این کلمه مشخّص شد که به خصوصیّات فرهنگی و آداب خاصّ یک ملّت که آنانرا از سایر ملل و اقوام متمایز و شاخص می‌سازد شعار گفته می‌شود.

شعار اسلام عبارتست از احکام و قوانین مدوّنه در این دین حنیف که مانند آن در سایر ادیان وضع نشده است؛ چنانچه شعار مکتب تشیّع پیروی از امام معصوم علیه السّلام و تسلیم و تفویض اختیار و اراده خود به او و تمکین اراده و مشیّت او در تمام شوائب وجودی، اعمّ از تکوین و تشریع می‌باشد.

صفحه ۱۶ | بازگشت به فهرست

کیان اقوام و ملل بر حفظ سنّت‌ها و شعارهای آنان است

بدیهی است که اقوام و ملل تا زمانیکه بر سنّت‌ها و شعارهای خود پافشاری و اصرار ورزند هویّت فرهنگی آنها محفوظ مانده، راه نفوذ دخالت فرهنگها و سیره و سنّت‌های سایر اقوام بر حریم و محدوده اعتقادات و سلوک آنها بسته خواهد ماند؛ و اگر بواسطه اهمال و تسامح و تساهل مفتون و شیفته آداب و روش سایرین گردند، دیری نخواهد گذشت که اثری از هویّت و کیان آن ملّت باقی نمانده، در آداب و رسوم اقوام دیگر ذوب و حلّ خواهد شد.

البتّه پر واضح است که هر ادب و سلوکی پسندیده و محمود نیست؛ و اگر انسان آداب و سنّت‌های یک جامعه را نتواند در مضمار و موازین عقل و شرع قرار دهد، باید آنرا ترک نموده از سنّت و روش عقلانی و ممضای شرع پیروی نماید.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارمَ الأخلاقِ.[۵]

«یعنی من برانگیخته شدم تا فضایل و کرامت‌ها و ارزشهای والای انسانی را به نقطه اوج برسانم، و آداب و سنن جاهلی را محو و نابود سازم، و سیره و روش مرضیّ الهی را جایگزین همه‌ سنّت‌ها و روش‌های جاهلی و ناصواب بگردانم.»

صفحه ۱۷ | بازگشت به فهرست

در مکتب شیعه ولایت و امامت محور اصلی و شعار است

در مکتب تشیّع حقیقت انکار ناپذیر و محوری ولایت و امامت أئمّه معصومین سلام الله علیهم أجمعین به عنوان قوام، و یا به تعبیر رساتر: فصل منوِّع و صورت محصِّل دین مبین اسلام بحساب می‌آید. در این مکتب گرچه اطاعت منحصراً از امام معصوم علیه ‌السّلام ممضی و پذیرفته و صحیح می‌باشد و اخذ احکام از غیر امام معصوم علیه السّلام باطل و مردود است، ولی مسأله صرفاً به احکام شرعی فرعی منحصر نیست؛ اخذ احکام از امام معصوم علیه السّلام جای خود را دارد ولی مطلب بالاتر از این است. در مکتب شیعه، امام همه چیز یک فرد متشیّع است، و بدون امام اصلاً هویّتی برای مکتب وجود ندارد.

اختلاف شیعه با برادران اهل سنّت صرفاً بخاطر مرجع حکم و منشأ آن نیست، که یکی آنرا از امام علیه السّلام و دیگری از أبوحنیفه اخذ می‌کند ـ گرچه اخذ حکم از أبوحنیفه باطل و عامل بدان معاقَب و مؤاخَذ خواهد بود ـ زیرا اختلاف در احکام، هم در بین اهل تسنّن موجود است و هم در بین فقهاء و علماء‌ شیعه، و چه بسا این اختلاف به دو نقطه متقابل و رو در رو بینجامد و موجب دو فتوای متناقض گردد؛ چنانچه این مسأله با تدبّری ابتدائی در تاریخ فقه و اختلاف فقهاء کاملاً مشهود می‌باشد. در خود فتاوای اهل سنّت نیز اختلاف فتوی به وفور یافت می‌شود و هیچکدام دیگری را بر این اختلاف ملامت و سرزنش نمی‌کند.

اختلاف شیعه با اهل سنّت بر این است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به دستور خدای علیّ أعلی أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی‌طالب و یازده فرزند او را به عنوان ولیّ و صاحب اختیار و اراده (که اراده‌ او و مشیّت و خواست او بر اراده و مشیّت ما وارد و حاکم است) بر ما نصب فرموده، و با جمله رسا و پر مغز: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌّ مَولاهُ[۶] به وضوح و روشنی حقیقت و سرّ این انتصاب را بیان کرده است.

صفحه ۱۸ | بازگشت به فهرست

رجوع شیعه به امام معصوم به عنوان یک مرجع دینی نمی باشد

رجوع شیعه به امام معصوم علیه السّلام نه به عنوان یک مرجع برای احکام و عالم به احکام و فقه و تشریع است‌ (چنانچه مقلّد به مرجع خود و رساله عملیّه او مراجعه می‌کند) بلکه به این جهت است که امام علیه السّلام ناموس عالم خلقت و حقیقت فیض منزَل الهی و واسطه بین حقّ و خلق در مراتب وجود و متولّی نظام عالم کون و مربّی نفوس بسمت کمال و نقطه اتّصال ما با پروردگار است. و در برابر یک همچنین حقیقتی باید فانی و محو شد و سر تسلیم در برابر خواست و مشیّت او فرود آورد، و همچون عبد که هیچ اراده و اختیاری از خود در قبال مولی ندارد، اینچنین بود.

اگر فردی امام معصوم را فقط در حدّ یک مبیّن احکام تکلیفیّه که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کند بداند، او را در حدّ یک راوی حدیث قرار داده است؛ با این تفاوت که راوی حدیث ممکن است در نقل روایت دچار خطاء‌ و سهو گردد، ولی امام علیه السّلام در این مورد بخصوص مرتکب سهو و نسیان نمی‌شود! و این فرد نمی‌تواند مدّعی تشیّع شود.

بر این اساس أبوحنیفه اگر بیاید و بر فرض در بیان مسائل و احکام اشتباه نکند و مسائل را بطور صحیح در اختیار مردم قرار دهد، امّا همینکه در مقابل امام صادق علیه السّلام مجلس درس راه می‌اندازد و خود را در قبال حضور و وجود آن حضرت مطرح می‌کند، از زمره شیعیان خارج و در صف مخالفین و معاندین قرار گرفته است؛ زیرا به ولایت امام صادق علیه السّلام که اصل و اساس عبودیّت و دیانت است معتقد نگشته است.

از اینجاست که می‌بینیم بسیاری از عبّاد و زهّاد و اهل صلاح با وجود زهد و تقوای ظاهری و آثار صلاح در حرکت و ممشای آنها، همچون جناب نفیسه خاتون که گویند شصت دوره قرآن را بر سر قبر خویش قرائت نموده است، ولی چون ولایت و امامت حضرت صادق علیه السّلام را نپذیرفته است ما او را در زمره شیعیان بحساب نمی‌آوریم و امر او را به خدای سبحان واگذار می‌نمائیم.

صفحه ۲۰ | بازگشت به فهرست

هویّت مکتب شیعه در انقیاد مطلق از امام معصوم است

بنابراین هویّت و کیان مکتب تشیّع در تسلیم و انقیاد مطلق از امام معصوم علیه السّلام است؛ بنحوی که انسان هیچ وجودی و اثری را در قبال وجود و آثار او مدّ نظر قرار ندهد، و ولایت و اراده او را در جمیع شوائب وجود و حیات بر سلیقه و اختیار خود ترجیح دهد، و خود را مندکّ و فانی در ولایت و سلطه او قرار دهد؛ وجودی جز وجود او نبیند و خواستی جز خواست و اراده او نداشته باشد، و از هر فرصتی جهت تحکیم پیوند و علقه بین خود و امام خود بهره ببرد، و فقط در سویدای وجودش امام علیه السّلام مطرح باشد و غیر او را از قلب خود بیرون براند. در این صورت حقیقت تشیّع در این شخص متبلور گشته و در زمره شیعیان امام علیه السّلام در خواهد آمد، و در حریم قدسی و ملکوتی او وارد خواهد شد و از چشمه معین و زلال او سیراب خواهد گشت؛ و الاّ اگر چنین حالتی را در خود متحقّق نگرداند و از اهواء و سلیقه و آراء شخصی خود، ولو بظاهر موجّه و متشرّع پیروی نماید عمر خود را به تباهی و بطالت بسر آورده، دست خود را از وصول به ذیل عنایت و الطاف حضرت حق کوتاه گردانیده،  و هو فی الآخرىِ لَمِنَ الخاسرین.[۷]

بناءً علیهذا بر هر فرد شیعه لازم و واجب است که شعار تشیّع و شاخصه‌های گهربار این مکتب حیاتبخش را هرچه بیشتر و بهتر آشکار نماید. مثلاً واقعه غدیر را که روز تاجگذاری أمیر مؤمنان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام به تاج ولایت و امامت است ارج بگذارد، و در إعلان و اظهار و تبلیغ و تشکیل محافل و مجالس سرور و وعظ و ارشاد و تقدیم هدایا و تحف برای خویشان و دوستان کوتاهی نکند، و به یک روز و یک شب بسنده ننماید؛ بلکه چند روز را به این موضوع مهمّ اختصاص دهد. و یا نسبت به برگزاری موالید و ایّام شهادت حضرات معصومین علیهم السّلام جهد بلیغ داشته باشد و از هر فرصتی برای احیاء ذکر و تبلیغ مرام و تجدید یاد و ذکر آن بزرگواران استفاده ببرد.

صفحه ۲۱ | بازگشت به فهرست

برگزاری مجالس هفتم و چهلم و سال برای متوفّی از رسوم غلط می باشد

متأسّفانه امروزه رسم بر آنست که برای فرد متوفّی مجالس یادبود (در هفتم و چهلم و سال و غیره) می‌گیرند و هیچ داعی و نیّتی جز رعایت شؤون و شخصیّات و مصالح و منافع دنیوی بازماندگان و یا افراد ذی نفع در اینگونه امور وجود ندارد. آنچه که از سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اوصیای گرامیش برای ما بجای مانده است، فقط تشکیل مجالس ترحیم به مدّت سه روز می‌باشد نه بیشتر!

بنظر می‌رسد تجدید خاطر و یاد متوفّی در رأس هر سنه با تشکیل مجالس پر زرق و برق و تبلیغات مضحک و ایجاد سر و صدا، بیش از آنکه موجب ترحیم و مغفرت برای آن فرد باشد، وسیله‌ای جهت ابراز و اظهار و استمرار حیات و شؤونات شخصیّه دنیویّه و اهواء باطله و کسب منافع دنیوی و شیطانی برای بازماندگان و متعلّقین به آن شخص متوفّی می‌باشد. آن مسکین در آن دنیا دارد به کارها و کردار خود در دنیا حساب پس می‌دهد، و این مساکین در این دنیا از وجهه و شؤون پوشالی و اعتباری او برای خود کسب آبرو و حیثیّت می‌نمایند! توضیح مطلب به این مقدار کافی بنظر می‌رسد و العاقل یکفیه الإشارى.

یکی از شعارها و شاخصه‌های مکتب شیعه مسأله شهادت و قیام حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در قبال مذهب اهل سنّت و جماعت است. شهادت فرزند رسول خدا به دست پست‌ترین و رذل‌ترین خلیفه امّت اسلام که خود را جانشین رسول خدا جا زده است و با کمال وقاحت و بی‌شرمی به این جنایت افتخار و مباهات می‌نماید. خلیفه‌ای که مورد وثوق و قبول قشر عظیمی از امّت اسلام، یعنی اهل سنّت می‌باشد، و او را در زمره خلفاء‌ الهی و اُمراء‌ واجب الطّاعى و اولوا الأمر بحساب می‌آورند! فاجعه‌ای که تمام مورّخین از موافق و مخالف، حتّی از سایر ادیان و ملل او را زشت‌ترین و سیاهترین برگ تاریخ حیات بشر ذکر می‌کنند؛ تا جائیکه بسیاری از علمای اهل سنّت بطور کلّی اصل این فاجعه را انکار، و یا انتساب آنرا به خلیفه مسلمین مورد نقض و مناقشه قرار داده‌اند![۸]

صفحه ۲۲ | بازگشت به فهرست

مجلس اربعین از اختصاصات سیّد الشّهداء است

اربعین سیّد الشّهداء‌ علیه السّلام سند حقّانیّت و مظلومیّت او را در عرصه کشمکش حقّ‌ و باطل نمودار می‌سازد. تشکیل مجالس و محافل سنوی برای اولیاء‌ دین گرچه از اهمّ امور و الزم مهمّات است، ولی برای هیچکدام از آنها مسأله اربعین وجود ندارد؛ و تنها و تنها برای حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام این سنّت و شعار در مکتب تشیّع وضع و جعل گردیده است.

امروز رسم بر این است که برای افراد متوفّی مجلس ترحیم، و یا به عبارت امروزی و بسیار بسیار غلط، مجلس بزرگداشت می‌گیرند و به خیال خود روح آن مرحوم را از این مجلس غریق رحمت و عنایت حقّ می‌گردانند.

در مقاله‌ای که پیش رو دارید سخن از بطلان و عدم امضای مجالس اربعین توسّط شارع مقدّس رفته است، و سعی شده است با استفاده از منابع تاریخی و روائی و تمسّک به سنّت و سیره اولیای دین، حضرات معصومین علیهم السّلام جوانب این مطلب در حدّ وسع و بذل جهد مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد.

از خدای علیّ أعلی توفیق اهتداء در مسیر قویم شرع مبین و صراط مستقیم ائمّه معصومین علیهم السّلام را برای خود و همه ارادتمندان و شیفتگان مکتب مقدّسشان خواستارم؛ إن اُرید إلاّ الإصلاح ما استطعتُ و ما توفیقی إلاّ باللهِ العلیّ العَظیم.

و السّلامُ علینا و علی جمیعِ عباد اللهِ الصّالحینَ و رحمهُ‌ الله و برکاتُه

قم ـ هشتم ماه مبارک رمضان ۱۴۲۴ هجری قمری

سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی


پاورقی

[۱]ـ لسان العرب، ج ۴، ص ۴۱۲

[۲]،۲ـ لسان العرب، ج ۴، به ترتیب صفحات: ۴۱۳، ۴۱۴

[۳]ـ در «لغت نامه دهخدا» این چنین آمده است، ولی گویا: یا خیل الله صحیح باشد.

[۴]ـ لغت نامه دهخدا، کلمه «شعار»

[۵]ـ «تفسیر مجمع البیان» ج ۹، ۱۰ ص ۳۳۳؛ «مکارم الأخلاق» ص ۸؛ «سنن الکبری» ج ۱۰، ص ۱۹۲

[۶]ـ راجع به روایت (مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه) به جلد هفتم کتاب امام شناسی، تألیف حضرت علاّمه آیى الله العظمی حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی مراجعه شود.

[۷]ـ اقتباس از ذیل آیه ۸۵ سوره (۳) آل عمران؛ و ذیل آیه ۵ از سوره (۵) المآئدى

[۸]ـ «مقتل الحسین» علیه السّلام، مقرّم، ص ۳۱؛ «احیاء العلوم» ج ۳، ص ۱۲۵؛ «شرح العقائد النسفیّه» ص ۱۸۷؛ «الرّد علی المتعصّب العنید المانع من ذمّ یزید»؛ «الاتحاف بحبّ الأشراف» ص ۶۲؛ و نیز «العواصم من القواصم»؛ و «المنح المکیّى فی شرح الهمزیّه»؛ و «سؤال فی یزید بن معاویى»، تماماً بنا بر نقل رساله «النّصال الخارقى لنحور المارقى» در مجلّه «تراثنا» شماره ۵۰ و ۵۱

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن