جلسه ۱۲۲ درس خارج فقه، مبحث حج
موضوع: جلسه ۱۲۲ درس خارج فقه، مبحث حج
استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن جلسه:
مجلس ۱۲۲
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت در افتراق بین تلبیه و نیت احرام بود، عرض شد که روایات نسبت به این مسئله متفاوت است، از یک طرف روایاتى داریم که دلالت برعدم جواز تجاوز از مواقیت بدون احرام مىکند، روایات آن را هم خواندیم و دیگر نیازى به تکرار نیست رفقا هم که خب دیدند که لا تجاوز المیقات الا و انت مُحرم این در این زمینه روایات متعدد است و دلالت بر نهى مىکند و نهى هم دلالت بر تحریم دارد و شکى در این مسئله نیست.
تلمیذ: مَنْ أَحْرَمَ دُونَ الْوَقْتِ فَلَا إِحْرَامَ لَهُ.
استاد: بله
تلمیذ: لَا یجُوزُ الْإِحْرَامُ دُونَ الْمِیقَاتِ منظور است؟
استاد: بله، همین است که عرض کردیم خب این روایت دلالت دارد بر عدم جواز از میقات و همان طورى که دیروز عرض شد؛ احرام براى عمره یا براى حج این عبارت است از: نیتى که با آن نیت این عمل انجام مىشود. مىخواهد این عمل را انجام بدهد آن مىشود احرام.
و عرض کردیم بعد از نیت احرام، انسان نباید عمل منافى انجام بدهد اگر انجام بدهد گرچه حرام نیست ولکن آن نیت احرام آن منافات پیدا مىکند و باید دوباره آن نیت احرام را تکرار کند.
در اینجا داریم که سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ رَجُلٍ اغْتَسَلَ لِلْإِحْرَامِ که این مسئله
مربوط به غسل است ثُمَّ نَامَ قَبْلَ أَنْ یحْرِمَ قَالَ عَلَیهِ إِعَادَهُ الْغُسْلِ[۱] که آن غسل را که مربوط به احرام بوده است به واسطه نوم در این جا نقض شده است. یا در یکجا داریم که سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ اغْتَسَلَ لِلْإِحْرَامِ ثُمَ لَبِسَ قَمِیصاً خب قمیص با احرام مخالف است قَبْلَ أَنْ یحْرِمَ قَالَ قَدِ انْتَقَضَ غُسْلُهُ[۲] آن نیت غسل با لبس قمیص در اینجا منافات دارد و باید دوباره انجام دهد، یا روایت مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلَ الرَّجُلُ وَ هُوَ یرِیدُ أَنْ یحْرِمَ فَلَبِسَ قَمِیصاً قَبْلَ أَنْ یلَبِّى فَعَلَیهِ الْغُسْلُ[۳] این هم باز بایستى که این غسل را انجام بدهد و همین طور روایات در اینجا زیاد است. روایاتى که دلالت مىکند وقتى که شخص مىخواهد احرام ببندد، یا اینکه نیت غسل احرام کند، باید لباس آن، همان لبس ثوبین باشد. این در اینجا تفاوت مىکند خب این مسئله روایاتى که در اینجا نسبت به عدم تجاوز میقات است این روایات خب عدیده است و همان طورى که عرض کردیم در این مسئله جاى شکى نیست حتى نسبت به محاذات میقات هم در آنجا ایرد و اشکال کردیم، پس بنابراین طریق براى مکه و ورود حاج منحصر مىشود از خود میقات نه از محاذات میقات، فقط در محاذات میقات یکجا استثنا شده است آن هم مدینه است و آن هم لِمَن أقامَ بِهَا شَهراً که دلیل آن را هم عرض کردیم و این عدم تجاوز میقات خب مسلم است در اینجا مطلبى نیست.
حالا روایاتى که در اینجا آمده است روایاتى است که از امام علیه السلام سوال مىشود راجع به خصوص احرام حضرت وقتى که مسائل را مىفرمایند غسل
را مىفرمایند نیت احرام و …
مىفرمایند که نیت کنى که از تروکى که خداوند آنها را واجب کرده است درحال احرام، بعد حضرت مىفرمایند: تلبیه را به تأخیر بیانداز، خب این گرچه روایات باز در اینجا متفاوت است ولکن ما مىبینیم که مسئله تأخیر تلبیه در اینجا مطرح شده است.
روایات را دیدم این روایات را براى دسته بندى علامت گذاشته بودم. قبلًا هم عرض کردم همیشه در هر فرع فقهى که مىخواهید وارد شوید قبل از این که بخواهید مسائل مختلف را ببینید، نقل اقوال را ببینید، اول کارى که انجام مىدهید باید بروید سراغ آن روایات اصلیه، آن روایاتى که مىتوانید آنها را به عنوان اصل و پایه و ستون براى ترتّب آراء و ترتب افکار خودتان قرار بدهید، آن روایات را در یکجا قرار بدهید، روایتهایى را که احساس مىکنید مىتواند خودش را با سایر موارد منافات جمع کند، آن روایت را بیاورید اصل قرار بدهید و بعد آن وقت روایات دیگرى که مخالفت دارد مىتوانید در دسته بندىهاى مختلف آنها را دسته بندى کنید، بعد متوجه مىشوید روایات بر چه اساس آمده است و اصل کدام است.
فرض کنید که یکى از آن روایاتى که مىتوانیم نسبت به آنها دقت کنیم روایت صدوق است عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنْ أَحْرَمْتَ مِنْ غَمْرَهَ أَوْ مِنْ بَرِیدِ الْبَعْثِ صَلَّیتَ وَ قُلْتَ مَا یقُولُ الْمُحْرِمُ فِى دُبُرِ صَلَاتِکَ درست شد وَ إِنْ شِئْتَ لَبَّیتَ مِنْ مَوْضِعِک وَ الْفَضْلُ أَنْ تَمْشِى قَلِیلًا ثُمَّ تُلَبِّى[۴] خب این روایت تصریح مىکند بر اینکه بین تلبیه و بین نیت احرام شما مىتوانید افتراق قائل شوید مىتوایند تفرقه
بیاندازید، ان شئت، هم مىتوانى این کار را بکنى هم مىتوانى آن کار را بکنى حضرت در اینجا احدهما را تفضیل داده است و الْفَضْلُ أَنْ تَمْشِى قَلِیلًا ثُمَّ تُلَبِّى خب این روایت مىشود اصل؛ یعنى روایتى که امام علیه السلام صریحاً در آن، مواضع را با جزئیات ذکر مىکنند، روایت هم صحیح السند است، حضرت مىگویند: هر دو براى شما مقدور است هم فرض کنید که تلبیه مقارن با نیت احرام و هم تلبیه مفارق با نیت احرام و الفضل مع الثانى این روایت مىشود اصل در استنباط.
روایت دیگر که در اینجا دارد روایت محمد بن یعقوب است عن عبدالله سنان که اینها صحیح است أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَلْ یجُوزُ لِلْمُتَمَتِّعِ بِالْعُمْرَهِ إِلَى الْحَجِّ أَنْ یظْهِرَ التَّلْبِیهَ فِى مَسْجِدِ الشَّجَرَه فَقَالَ نَعَمْ حضرت مىفرماید: بله جایز است. در جواز آن شک نداریم. إِنَّمَا لَبَّى النَّبِى صَل الله عَلَیهِ فِى الْبَیدَاءِ لِأَنَّ النَّاسَ لَمْ یعْرِفُوا التَّلْبِیهَ فَأَحَبَّ أَنْ یعَلِّمَهُمْ کَیفَ التَّلْبیهُ[۵] خب مثلًا مسجد شجره در آنجا جایى بوده خاص که همه مردم نمىتوانستند در آنجا جمع شوند، که از نظر صدا و پستى و بلندى الآن آن جا این طور است حضرت خواستند بروند در آن بیداء که مسطح بوده است، دیگر صداى حضرت را مىشنیدند همه حضرت را مىدیدند دیگر آنجا نبوده بعد حضرت به آنها تلبیه را بگویند، خب ببینید حضرت هم باز در اینجا مىفرمایند بله در مسجد شجره مىشود ولکن پیغمبر مردم را بردند در بیداء آنجا گفتند، صحبت در این است اگر بین تلبیه و بین نیت احرام به اصطلاح افتراق جایز نباشد، خب تعلیم دادن پیغمبر چیست؟ خب در مسجد مدینه تعلیم مىدهد پیغمبر که نمىآید کار حرام انجام بدهد! پیغمبر که نمىآید یک امر خلاف انجام
بدهد! پس معلوم است مىشود که این کار را انجام بدهد و جایز است و این عمل را به عنوان تعلیم براى مردم هم قرار داده که در بیداء باشد، حضرت که نمىآید یک امر خلافى را به خاطر تعلیم انجام دهد اگر امر خلاف باشد خب احرام او باطل است پس معلوم است مىشود که این تلبیه در خارج از مسجد هم انجام شود.
تلمیذ: این مطلبى که راجع به استنباط فرمودید؛ اگر انسان خالى الذهن باشد، همان صراحت کفایت مىکند؟ در چه موقع باید گفته شود تا خالى الذهن صدق کند؟ این فضایى که الآن براى ما به خاطر مطالبى که شما فرمودید در فهمیدین ما کمک مىکند، اما اگر نه واقعاً خالى الذهن باشیم روایات را در اختیار ما قرار بدهند ما آن روایات را ببینیم ….
استاد: ببینید خب ما هم داریم همین را مىکنیم.
تلمیذ: خب همین صراحت کفایت مىکند.
استاد: باید ببینید، یک وقت مجتهد مىخواهد به منابع مراجعه کند، یک وقتى شما از عوام صحبت مىکنید، عوام که چیزى نمىدانند عوام نگاه مىکند هرچه آخوند کاروان گفت مىگوید چشم، حالا هرچه گفت دیگر. یک وقتى نه صحبت در مجتهد و منابع و مدارکى که در اختیار دارد خب از همان اولى که شما برمىدارید جواهر را نگاه مىکنید این یک مسئله را مطرح مىکند إن قلت در آن مىکند اجماع مىآورد، اجماع را رد مىکند، حرف مخالف را مىزند، آن را رد مىکند، آخرش نه شما مىفهمى نه خودش فهمیده ته قضیه چه درمىآید. اولش مىگوید این قضیه اجماعى است بعد هم اظهر من الشمس است بعد هم فرض کنید که از ضروریات است آخرش هم مىگوید این هم از مشکل ترین مسائل است کدام را بپذیریم؟ بعد هم شما مىآیید سراغ روایات روایات را نگاه مىکنید مىبینید آن بیچاره که آمده این را گفته گیر این روایات افتاده است دیگر آمده همین را
برداشته گفته کمى هم فرض کنید که بایست بیشتر درس مىخوانده، نخوانده است.
ببینید این روایت روایتى است که حضرت مىفرماید: لا یجوز تجاوز عَن المیقاتِ الّا مُحرماً از این صریحتر چطور مىشود پیدا کنید، معناى احرام در اینجا چیست؟ معناى احرام همان تلبس به ثوبین است و نیت احرام و التزام به تروک و اتیان به آن لوازم خود احرام است. این معنا معناى احرام است، خب شما در اینجا متوجه مىشوید که مىبایستى با احرام بود، این را مىبینید از آن طرف مىآیید مىبینید که لا تلب حتى تمشى میلا و تصل الى البیداء و تلب مىگویید چکار کنیم؟! مىگویید که منظور در اینجا یا این است که صدا را جهر به تلبیه است، به طورى که یک عده گفتهاند! یک عده آمدند گفتند که تقیه است و حمل بر تقیه کردند و امثال ذلک چیزهایى که اصلًا دلیل ندارد.
حالا یا این تأویلات بعیده و اینها را مىگوییم یا نمىگوییم، صحبت در این است که ما چکار کنیم؟ ما با یک دسته از روایات خالص و بدون حرف و نقل و نِقاش که قرار نگرفتیم، روایات مختلفى هست که این روایت در یکجا جواز افتراق بین تلبیه و بین احرام را دارد در یکجا خود حضرت امر به تلبیه در همان موقع احرام مىکند.
اینجا است که باید مجتهد بگردد در روایاتى که این از امام آمده است همه را نگاه کند آنکه مىشود روى آن روایت دست گذاشت یک روایت صحیحى که مىتواند خود را با متخالفات از روایات تطبیق بدهد آن را به عنوان اصل قرار مىدهد وقتى که به عنوان اصل قرار داد آن موارد مشکوکه و مختلف فیه را حمل بر این مىکند.
شما فرض کنید وقتى که از مولا یک مجملات یا مطلقاتى شنیدید چطور به
این مجملات عمل مىکنید با اینکه مىدانید مولا نظرش در القاء این عبارات معناى خاصى است که با متفاهم شما جور در نمىآید، مىگردید در کلمات مولا یک معناى صریحى پیدا مىکنید یک مقیدى پیدا مىکنید یک مخصصى پیدا مىکنید عام را حمل بر او مىکنید مجمل را حمل بر مبیّن مىکنید، مطلق را حمل بر مقید مىکنید. همان کار را باید در اینجا انجام داد.
آنجا مىگردید مقید را پیدا مىکنید اینجا مىگردید آن که دلالت آن روشن است و صراحت آن بیشتر است و توضیح آن در اینجا بیشتر است آن را برمىدارید اصل قرار مىدهید و سایر روایاتى که ممکن است در اینجا مخالف با این باشد حمل بر این مىکنید، خب غیر از این نکنیم چکار کنیم؟ یا باید بگوییم تقیه است، تقیه یعنى چه؟ یعنى بیخود است، روایت را بگذاریم کنار، یعنى دروغ، تا مىگویید تقیه است یعنى امام بىخود گفته است، معنایش یعنى دروغ، این معناى تقیه است.
حمل بر تقیه!! اصلًا نمىفهمد تقیه چیست! هر جایى فورى مىزند به تقیه. تقیه یعنى کلام امام هیچ حجیت ندارد شما تا جایى که مىتوانید کلام امام را حمل بر صحت کنید حق ندارید حمل بر تقیه کنید، آن تقیه در آن موقعى که شما هیچ راهى پیدا نکردید براى حمل صحت حمل بر چیزى، بعد مىگوییم چاره نداریم بالاخره امام این را گفته است، یا اینکه باید بگویید که تقیتاً گفته است یک کسى در مجلس بوده است آمده بپوشاند.
چطور اینکه اتفاق مىافتد وقتى که آن دو نفر آمدند در مدینه خدمت امام، وقتى که وارد شدند، اسمشان را فراموش کردم، دو نفر آمدند که دیدند که در باز است مجلسى است وارد شدند دیدند در آن مجلس ابوحنیفه است آن هم آمده در مدینه خیر سرش آمده پیش امام نشسته حضرت نشستند و حضرت آن حدیثى که در آنجا فرمودند و همه الآن به آن استشهاد مىکنند صدرش را نگاه مىکنند ولى
ذیلش را که نگاه نمىکنند، حضرت فرمودند: که کجا ما مىتوانیم هر چیزى که مىخواهیم از آن اراده پیدا کنیم، کجا مىتوانیم!!، من دنبال کنیز مىگشتم که پیدا کنم، نمىدانم این کنیز آمده تخلف کرده بود آمدم تنبیه کنم رفته قایم شده آن وقت به ما مىگویند ما علم غیب داریم.
تعجب کردند، تعجب کردند که خب اینها که تا به حال از امام مىشنیدند و آن معرفتى که از امام داشتند منافات با این کلام حضرت دارد، لابد نیش ابوحنیفه هم باز شده تا بیخ گوش، خب خودش دارد مىگوید که او هم مثل ما است و عجب پس خیلى با هم مشکلى نداریم، وقتى که ابوحنیفه بلند شد رفت، همین مجلس دوباره برپا شد گفتند یابن رسول الله این چه حرفى بود ما شنیدیم؟ این چه بود؟ حضرت فرمودند: مگر ندیدید در مجلس چه کسى نشسته بود بعد حضرت مىفرمایند: هیچ چیز در زمین و آسمان نیست الّا اینکه علم آن فلان است، الا فى کتاب مبین.
حالا اینها صدرش را نگاه مىکنند که بله حضرت گفته خود من ندیدم این کجا قایم شده است، اما ذیلش را نمىآید ببیند که در این مسئله چه بوده است، بله خب ائمه هم گرفتار بودند، هرجا که نمىشود با آن جنبه امامت و ولایت مسئله را بیان کنند، با همین جهت ظاهر و اینها بوده است.
بنده توضیح دادم در آن قضیه که چطور مىشود امام خودش بر خودش بپوشاند، پرده را بپوشاند و نگذارد که آن علم لدنى به صورت نفس در مرتبه تصور و در مرتبه خیال به اصطلاح قرار بگیرد این کار را امام مىتواند انجام بدهد ما هم مىتوانیم انجام بدهیم.
الآن فرض کنید که یک قضیه براى شما دیشب اتفاق افتاده است، مثلًا باعث ناراحتى شما شده است وقتى که اینجا مىآیید هى ذهن شما مىخواهد شما را
بکشاند به آن مسئلهاى که دیشب اتفاق افتاده است از آن طرف خب مىگویید؛ اگر اینجا باشد حرف را نمىفهمید اینجا مجلس مجلس بحث است هى خودتان را منصرف مىکنید، مىکنید یا نمىکنید؟ نمىگذارید آن خیال بیاید همین کار را امام مىتواند انجام بدهد مىتواند آن علم و آن مکنون علمى که آن لایشذ عنه مثقال ذره و آن اطلاع و علم او بر ماسوى الله را نمىگذارد بیاید در مرتبه ظاهر نفس، بخاطر مصالحى و هزار جهت ظاهر شود و لذا مىگوییم اذا شاؤوا علموا، بخواهند یعنى همین.
یک دفعه یک نفر مىگوید: آقا راستى دیشب یک قضیهاى بین شما با فلان شخص اتفاق افتاد؟ مىگویید: بله بله، این بله بله یعنى چه؟ احضار کردید، شاؤوا علموا، الآن احضار کردید، این یک قضیه که براى شما است. تمام ماسوى الله در نفس امام همین طورى است، بخواهد مىآورد، ولى بخواهد با فلان شخص صحبت مىکند اول در مرتبه ظاهر در مراتب مادون نفس دارد کار خودش را انجام مىدهد، لا یشغله شأن عن شأن، این همین است، خیال نکنید که امام در مرتبه خطاب و تکلم فقط همان را که مورد نیت است بیاورد.
خب حالا مىگویند که خود امام گفته که من نمىتوانم پیدا کنم، اذا شاؤوا علموا، اگر خدا بخواهد، پس معلوم است امام کارهاى نیست. خب بله کارهاى نیست، هر چه هست خدا است، کى در دنیا کاره است؟ کسى کارهاى نیست. لا مؤثر فى الوجود الا الله ولى صحبت در این است همین امام که خودش را کارهاى نمىبیند، همین امام همه کاره است، همین امام تمام عالم همه در اختیار و در تحت ولایت او است.
این روایتها را ما صاف مىزنیم به تقیه در حالى که ربطى به تقیه ندارد، تقیه
جا دارد. یا اینکه در موردى امام آمده- همان طورى که عرض کردم- یک قضیه شخصیه را متناسب با حال آن شخص بیان کرده اتفاق هم افتاده، بعد او آمده این را به عنوان یک اصل کلى براى دیگران نقل کرده، و براى ما مشکل پیدا شده که چطور فرض کنید که در آنجا این کلام با یک مبنا در اینجا تضاد پیدا مىکند.
لذا وظیفه مجتهد این است که اول برود سراغ آن روایاتى که آن روایات مىتواند بدون هیچ گونه شکى اصل قرار بگیرد. الآن حضرت که مىفرماید ان شئت …. و الفضل …. این دیگر هیچ شکى در این نیست یعنى مو لاى درز این روایت نمىرود حضرت صریحاً دو قسم کردند یک قسم تلبیه مقارن با احرام و الفضل ان یلب، تمام شد! دیگر چه مىتواند این روایت را تخصیص بزند؟ چه مىتواند تخصیص بزند؟ آیا مىتوانیم بگوییم این روایت تقیه است؟ یا این روایت در اینجا با خصوصیت شأنیه و شخصیه انجام شده است؟ آیا مىتوانیم بگوییم؟ نمىتوانیم بگوییم، روایت صحیح است و شکى هم در آن نیست، و این روایت مىتواند براى مجتهد که مىخواهد تشخیص بدهد آیا تأخیر تلبیه از احرام جایز است یا جایز نیست به عنوان پایه قرار بگیرد.
مىگوییم: بله جایز است و الفضل …. آن وقت روى این حساب شما مىآیید نگاه مىکنید روایات دیگرى داریم، مىفرماید تلبیه را باید بگذارى براى بعد المشى و حتى در اینجا روایت داریم از کافى از حلبى از ابى عمیر از حفص بن البخترى و عبد الرحمن ابن الحجاج از حماد بن عثمان همه اینها صحیح، روایت روایتِ صحیح، قَالَ: إِذَا صَلَّیتَ فِى مَسْجِدِ الشَّجَرَهِ فَقُلْ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ فِى دُبُرِ الصَّلَاهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مَا یقُولُ الْمُحْرِمُ خب حضرت آن که مُحرم باید بگوید، نمىفرمایند که لبیک بگو البته خب دعاى آن است دعایى که باید قبل از احرام بخوانى خدایا من بدن خودم را از هر آن چه گفتى حرام کردم و چه کردم و من عبد تو هستم. و واقعاً
عجیب است! این روایت که حضرت کیفیت دعا را میفرماید که من در تحت عبودیت تو درمىآیم و از هر چه تعینات است خارج مىشوم و بنابراین این کارها را انجام مىدهم، یعنى حضرت اول احرام را مىبرند روى فضایى که مُحرم باید در آن فضا وارد شود بعداً لوازم آن که تروک و نساء و امثال ذلک به دنبال آن مىآید قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مَا یقُولُ الْمُحْرِمُ ثُمَّ قُمْ فَامْشِ حَتَّى تَبْلُغَ الْمِیلَ یک میل از مسجد شجره خارج شوید.
شما صریحتر از این روایت چه مىخواهید، هم آن صریح است، هم این: وَ تَسْتَوِى بِکَ الْبَیدَاءُ وقتى این طور شود و فَإِذَا اسْتَوَتْ بِکَ فَلَبِّهْ[۶] خب هم در آنجا تصریح است هم در اینجا تصریح است.
تلمیذ: منظور فاصله بین احرام و تلبیه است یا اینکه باید حتماً در صحرا و مسیر صاف شود؟
استاد: ببینید خب من هم عرض کردم که بیداء.
تلمیذ: مسجد شجره متصل به شهر است ….
استاد: نه نه یک وقتى بگذرد یک کیلومترى برود.
تلمیذ: در شهر هم بود بود؟
استاد: بله خب در شهر نیست خارج شده دیگر شهر نیست، الآن مسجد شجره خارج از مدینه است.
تلمیذ: الآن متصل است.
استاد: متصل است، ولى خارج است یعنى مسجد شجره دیگر منازل نیست، و سمت مسجد شجره به همان سمت مکه است، یعنى وقتى که از مسجد شجره
مُحرم بیرون مىآید معتمر مىخواهد بیاید بیرون به سمت مدینه که برنمىگردد به سمت مکه مىرود، به سمت مکه هم بیداء است، یک میل بعد از آن بیداء است، یعنى همان جا که سرازیرى را برود دیگر صاف مىشود، مىرود به جاده و بیابان ادامه مىدهد، حضرت مىفرمایند که آن جا تلبیه نگو آنجا، قل ما یقول المُحرم، که همان دعا که من احرام مىبندم، فرض کنید که طیب و نساء و چه و صید و فلان و این چیزها، و خودم را محرم مىکنم، ولى صحبت از تلبیه نیست، بعد حضرت مىفرماید حرکت کن و در روایتهاى دیگر داریم ماشیاً او راکباً اگر سواره هستى پس بنابراین بهتر است که انسان وقتى که سوار اتوبوس شده آن موقع نگوید، وقتى که اتوبوس حرکت کرد آمد بیرون از مسجد شجره هم رفت بیرون، من قبلًا مىگفتم به خانمهایى که مىپرسیدند که تلبیه حتماً باید در مسجد شجره باشد؟ مىگفتم نه لازم نیست، بلکه در همان حوالى هم اشکال ندارد که انسان بگوید، به خاطر همین قضیه بوده که خود مسجد شجره این الزامى براى احرام ندارد.
روایت دیگر روایت ابى على اشعرى از صفوان روایت موثقه است، عَنْ أَبِى الْحَسَنِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِذَا أَحْرَمَ الرَّجُلُ فِى دُبُرِ الْمَکْتُوبَهِ أَ یلَبِّى حِینَ ینْهَضُ بِهِ بَعِیرُهُ أَوْ جَالِساً فِى دُبُرِ الصَّلَاهِ قَالَ أَى ذَلِکَ شَاءَ صَنَعَ[۷]. حضرت مىفرماید: که هر جورى بخواهد مىتواند اشکالى در این صورت ندارد. اینجا روایات دیگرى هم خب در این مسئله داریم.
تلمیذ: الآن باید حمل بر استحباب کرد یا حمل بر وجوب
استاد: خب حالا عرض مىکنم خدمت شما.
یک روایت دیگر هم داریم که روایت محمدبن حسن روایت شیخ طوسى
است که دارد که از عَنْ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ کُنْتَ مَاشِیاً فَاجْهَرْ بِإِهْلَالِکَ وَ تَلْبِیتِکَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ إِنْ کنْتَ رَاکِباً فَإِذَا عَلَتْ بِکَ رَاحِلَتُکَ الْبَیدَاءَ[۸] یعنى در مشى بهتر است که در مسجد شجره باشد و راکب به اصطلاح این طور باشد، این معلوم است وجوب نیست، یعنى وقتى که روایت به این کیفیت بیان مىکند، حضرت در اینجا مىخواهد استحباب را بگوید. در مورد مشى از آنجا باشد وقتى که سوار مىشوى آنجا برود و ان راکباً این در اینجا و ان کنت راکباً یعنى چه؟ مگر شخص از دابّه پایین نمىآید؟ چرا پایین مىآید، یا این که بگوییم که نه مثلًا آمده به مسجد شجره رسیده همان طور سوار مرکب بوده و عبور کرده است، یعنى به مسجد شجره رسیده نیت احرام کرده، پایین نیامده که ماشى باشد، وقتى که عبور مىکند حضرت مىفرماید پس بگذار یک کیلومتر هم بگذرد بعد تلبیه بگو، ولى اگر نه از مرکب پایین آمدى و پیاده هستى خب در این صورت ماشى هستى و باید تلبیه در آنجا باشد.
این یک قسم که مىتوانیم معنا کنیم ولیکن این مقدارى بعید است. اما معناى روشن این است که تو این عمره را دارى پیاده انجام مىدهى، ببینید حضرت مىگویند که پیاده انجام مىدهى؛ یعنى پیاده انجام دادن مدینه تا مکه یک امر متداول بود، از مدینه مردم پیاده مىرفتند تا مکه؛ ان کنت ماشیا یعنى اگر پیاده مىروى و مرکب ندارى از همان جا تلبیه را بگو، این در اینجا استحباب است، اگر نه مرکب دارى و آمدى در مسجد شجره غسل کردى فلان کردى حالا سوار مرکب شدى، نه صبر کن یک مدتى گذشت، حالا چه اثرى در اینجا هست خدا مىداند که در حال رکوب بایستى که یک مقدارى هم این سیر داده شود.
روایت دیگر باز روایت معاویه بن وهب است، بالایى معاویه بن عمار بود، مُعَاوِیهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّهَیؤِ لِلْإِحْرَامِ فَقَالَ- آمادگى، نه خود احرام- فِى مَسْجِدِ الشَّجَرَهِ فَقَدْ صَلَّى فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَدْ تَرَى أُنَاساً یحْرِمُونَ فَلَا تَفْعَلْ ببینید مىگوید فلا تفعل حضرت در اینجا مىگوید نگاه به مردم نکن حَتَّى تَنْتَهِى إِلَى الْبَیدَاءِ تا این که به بیداء برسى حَیثُ الْمِیلُ فَتُحْرِمُونَ کَمَا أَنْتُمْ فِى مَحَامِلِکُمْ لازم نیست دیگر پایین بیایید همان طورى که بر دابه و محامل هستید احرام مىبینید و تَقُولُ لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک[۹] خب این روایت هم در این جا بیان شد.
پس بنابراین ما مىبینیم در اینجا دو یا سه دسته روایات داریم یک روایت داریم که آن یک مقدارى مسئله را پیچانده است آن این است که عدم جواز تجاوز از میقات الا محرما این دسته از روایات خب فقها را قدرى سرگرم کرده است، که این خلاصه چه مىشود؟ قضیه که تجاوز از میقات بدون احرام جایز نیست، عبارت، عبارتِ عدم جواز است، از آن طرف داریم که حضرت مىفرماید که والفضل أن تؤخر تلبیه الى البیدا یا این که در آن روایت ان کنت ماشیا فلب و ان کنت راکبا من البیداء خب این چه مىشود؟ آن چه که در اینجا به نظر مىرسد این است که این عدم جواز احرام، همان نیت احرام است، نه احرامى که در آن حال، این تروک لازم و واجب باشد که همان تنفیذ احرام و تثبیت احرام است.
مثل تکبیره الاحرام صلاتیه که دیگر بر شخص جایز نیست عمل منافى انجام دهد، لذا شما مىتوانید قبل از این که تکبیر صلاه را بگویید اعمال منافى هم انجام بدهید، بله اعمال منافى هم اشکال ندارد انجام بدهید، منتهى خب در اینجا چون
فاصله افتاده بهتر است دوباره این مسئله تکرار شود، چه این که فرض کنید که بعد از اقامه یا در وقت اقامه اگر انسان مجبور به حرفى چیزى شد اقامه را دوباره تکرار کند، این براى این است که اقامه متصل به صلاه است و انسان نبایستى که مابین صلاه و اقامه فاصله بیاندازد، همین طور درمورد احرام مسئله به همین کیفیت است، اینکه دارد که عدم تجاوز از میقات الا محرماً حضرت در اینجا آن کیفیت احرام را مىخواهد بیان کند که نیت احرام باید از آنجا باشد چطور این که روایات دیگر در این زمینه آن عدم جواز را تفسیر مىکند و مىفرماید که در مسجد شجره باید نیت احرام باشد و بعد تلبیه باشد.
دیگر لازم نیست که ما مانند بعضى از فقها بیایم و به واسطه عدم جواز تجاوز عن المیقات را مقید و مبین این روایات قرار بدهیم بگوییم منظور روایات این جهر بالتلبیه است جهر به تلبیه مستحب است الى البیدا نه نفس التلبیه، نه در هیچ کدام این روایات این مطلب نیست، این تبیین و تقیید بلا مقید و بلا دلیل است.
از کجاى این روایات اخفاء در تلبیه آمده، اگر بود حضرت مىفرمودند، خب کارى ندارد وقتى که حضرت در مقام بیان اگر جایز نباشد، به راوى مىفرماید که تلبیه را تأخیر بیانداز تا بیداء. و وقتى که در مقام بیان این تأخیر جایز نباشد و راوى هم به اشتباه مىافتد در این صورت چه مبردى براى امام هست که این مسئله را اظهار نکند، اگر مقصود امام علیه السلام از این جواز تلبیه از این تأخیر تلبیه جهر به تلبیه بود خب حضرت بیان مىکند، و مىفرماید که تلبیه را آهسته بگو ولکن صبر کن تا یک میل برسد، در آنجا جهر کنید. در حالتى که در این روایاتى که اگر نگوییم در حدّ تواتر بلکه در حدّ استفاضه امام آمده است و آن فضل و رجحان این امر را به تأخیر تلبیه در آنجا فرموده است، لذا این وجهى ندارد.
همین طور تعبیر و توجیه دیگرى که بعضى از افراد مثل مرحوم شیخ طوسى
داشتند، بر اینکه ممکن است حمل بر تقیه شده باشد، که فلا تلبّ بخاطر این است که بعضىها مثل اهل تسنن بودند که تأخیر مىانداختند، شاید به خاطر این بوده و همین طور بعضى دیگر که آن روایات را بیشتر حمل بر تقیه کردند.
ولکن بعضى از فقها آمدند استحباب را گفتند و حق با آنها است. گفتند که خب چه اشکال دارد که مستحب باشد این تلبیه در آنجا جایز است ولکن تأخیر بیفتد استحباب دارد.
پس بنابراین در جمع بین روایات ما به اینجا مىرسیم؛ با اینکه در بسیارى از روایات بر تأخیر تلبیه صراحت دارد، در روایتى که امام علیه السلام مىفرماید هر کدام را مىخواهى انجام بده، فرق نمىکند. فرق نمىکند در اباحه است، نه این که در رجحان و فضل فرق نکند، فضل با تأخیر تلبیه است.
امام در مقام بیان صرف الحکم بوده است نه در مقام بیان تقیید احدهما. و بر امام هم لازم است چون در بعضى از موارد اگر امام به این نحوه نفرماید ممکن است که براى افراد اشتباه شود که شاید واجب باشد، لذا مىفرماید که هر کدام را مىخواهى انجام بده این تفاوت نمىکند، تفاوت در اصل تشریع است در اصل وجوب تلبیه است، در این تفاوت نمىکند. اما در اختیار افضلهما خب طبعاً روایات دیگرى که هست بر این مسئله دلالت دارد.
روى این جهت مجتهد باید همان طورى که مضمون کلام امام است، مطلب را به مقلد و به افراد برساند، ما باید به افراد بگوییم که تلبیه از مسجد شجره رجحان ندارد، مرجوح است. و باید یک مقدارى دور بشود، منتهى الآن دیگر آمدند به خاطر راحتى مسئله، تلبیه را در مسجد شجره قرار دادند و همه را جمع کردند، بالاخره همه جمع مىشوند و لبیک گفته و دیگر مسئله تمام مىشود، و اما آن افرادى که خاص هستند و خواص هستند و آنها باید تلبیه را خارج از مسجد
شجره بگویند.
در مسجد شجره باید نیت احرام باشد، نه به معناى الزام احرام. و از مسجد شجره نباید مؤخر باشد به خاطر اینکه لایجوز التجاوز عن المیقات الا محرما خب این باید انجام بشود از آن طرف امام مىفرماید که لاتلب حتى تنتهى الى البیداء این هم دلالت دارد در آنجا حتى بالاتر از این در یک روایت امام مىفرماید: والفضل تأخیر الاحرام من البیداء مگر نبود؟ در روایات بسیار است حضرت نهى نمىفرماید لاتلبى، لا تلبى، نهى است دلالت بر به آن نحو نهى الزامىکه منتهى به تحریم و اینها نیست، بخاطر این قضیه یک وقتى مىگویند بهتر است، یک وقت مىفرماید نکن، ببینید دو تا است. این را باید مجتهد بفهمد یک وقت امام علیه السلام مىفرماید بهتر است که این را انجام بدهى آدم مىگوید خب ما بهتر را نه این را انجام مىدهیم.
یک وقت حضرت مىفرماید انجام نده تا به آنجا برسى این تأکید در استحباب را مىفهماند که استحباب این قدر در اینجا تأکید دارد که به مرحلهاى رسیده است که امام براى تثبیت این استحباب و تثبیت این تأکید مجبور شده از تعبیر به نهى استفاده کند. فلا تلب حتى تنتهى الى البیداء، این فرق مىکند تا اینکه بگوید بهتر است که بروى در بیداء در مسئله خیلى تفاوت مىکند. پس بنابراین باید این مطلب گفته شود، اما گفته نمىشود.
نتیجه صحبت این است: آن چه که براى احرام لازم است، یکى لبس ثوبین است البته بعد الغسل و یا بعد الصلاه حالا دبر الفریضه قراءه یا رکعتین. دوم نیت احرام است نیت احرام باید از میقات باشد از اول میقات باشد که حتى لایجوز التجاوز عن المیقات در این جا حاصل نشود. سوم تلبیه است تلبیه را باید متأخر از
آن ابتداى میقات قرار داد درمسجد شجره داریم، در راه، در آن ذات عرق داریم در وادى عقیق داریم در آنجاهاى دیگر این روایات آمده است که انسان یک مقدارى حرکت کند یک میل که حرکت کند بعد از آنجا تلبیه بگوید.
شاید علت مسئله این باشد که انسان از آن موقعى که نیت احرام مىکند خودش را در این مدت آماده کند، در این یک میلى که حرکت مىکند و دارد به آن بیداء مىرسد آن آمادگى نفس را براى تنفیذ و براى تنجیز احرام پیدا کند، چون الآن احساس مىکند که دیگر مُحرم است و حالت او دیگر حالت احرام است وحرکت مىکند مىرود به سمت حج به سمت عمره و مکه، و غیر از این است که بگوید من نیت کردم و لبیک و فلان.
اتفاقاً این قضیه در مورد نماز هم همین طور است که انسان چند دقیقه بنشیند استراحت کند، این روایتهاى آداب نماز را نخواندید؟! که باید صبر کند تا یک اطمینان نفس، توطین نفس پیدا کند بر حضور نفس در صلاه، ما همین طورى از دم دستشویى مىآییم و مىگردیم و مهر کجاست مىگذاریم آن جا یا على و تمام مىشود. بنشیند فکر کند، وضعیت خودش را بسنجد، آن نماز خیلى فرق مىکند.
در ا اینجا هم وقتى که مُحرم نیت احرام را مىکند، مىرود در فضاى احرام، گرچه هنوز تلبیه نگفته است لذا حضرت مىگوید یک مقدارى بگذرد و بیاید جلو و همین طور با خودش ور مىرود، ور مىرود، الآن چه مىخواهد بشود؟ الآن چه قضیهاى مىخواهد اتفاق بیفتد؟ من نیت چه کردم؟ من چه باید انجام بدهم؟ وقتى که دیگر آن اشتغالش دیگر به نهایت مىرسد آن موقع دیگر جواز و امر به تلبیه براى او ثابت مىشود، به نظر من شاید این خصوصیتى است که فرد به خاطر این قضیه [باید تلبیه را تأخیر بیاندازد] لذا ما در همه مواقیت این را مىبینیم، در مسجد شجره و غیره. یک قضیهاى است که خصوص مسجد شجره که حالا خاکش مثلًا
یکخرده قرمزتر است فرق مىکند، در همه مواقیت داریم در موقع احرام تلبیه نگویید و بگذارید یک میلى که رد شد این یک میلى هم که رد شد یعنى آمادگى پیدا کردید، یعنى چه؟ یعنى سرزده داخل مشو میکده حمام نیست، بایستى که آمادگى نفس پیدا شود آن وقت لبیکى که مىگویى مىشود یک هزارم لبیکى که امام سجاد گفت، یک هزارم؟!! نه بابا یک هزارم کجا؟ یک میلیونیوم آن هم نمىگوییم، تازه با رعایت آن مسائل این خواهد شد.
پس بنابراین باید این را گفت، مسئله دیگر این که لبیک بهتر است که با نیت احرام افتراق داشته باشد و بعد از گذشت یک میل از مسجد شجره باشد. این نتیجه بحث.
حالا لبیک هست یا نیست این در بحث بعدى. نتیجه بحث، این تمام عمرههایى که همه انجام دادیم! حالا از این به بعد جور دیگر انجام بدهیم.
تلمیذ: ……؟
استاد: خب ببینم، نه وقتى که روایات دارد آنجا دیگر مُحرماً جایز نیست.
تلمیذ: به تلبیه کارى ندارد.
استاد: اگر از شما بپرسیم خب مُحرماً به چه کسى مىگویند؟ محرماً به کسى مىگویند که محرم است دیگر.
تلمیذ: ……….؟
استاد: نه از کجا مىدانید از کجا شما میدانید شما الان دارید مىگویید تا حالا اگر مىگفتند احرام شما چه مىفهمیدى؟ بینکم و بین الله؟ بالاخره باید یک جورى گیرش بیاندازیم.
تلمیذ: ………..؟
استاد: خب این فهم که کم کم … خب حالا دیگر بالاخره این هم در کنار بقیه
مسائل است، ولى على کل حال این مسائل هست، من به شما همیشه مىگویم که دیگر آن قدر من از این تعبیر اجماع و فلان و این حرفها دیگر زده شدم که وقتى یک جایى تا مىبینیم مسئله اجماع است اصلًا کاغذ را مىزنم ورق را رد مىکنم مىروم، شما نگاه کنید آقا ادعاى اجماع کرده بر اینکه [تلبیه] در مسجد شجره است روایاتها را هم دیدید دیگر! ما سرمنقل که این حرفها را نزدیم، برداشتیم وسائل الشیعه آوردیم، تقاریر علما را آمدیم نقل کردیم، براى همین، همین طور که نمىآییم بگوییم نتیجه بحث چه شد نتیجه بحث این است که اصلًا لبیک را در مسجد شجره نباید گفت، نه به معناى این که حرام است، به معناى اینکه استحباب مؤکد دارد که خارج باشد و یک میل هم باید گذشته باشد، حالا شما بروید به افراد بگویید، آقا چیز جدید درآوردند!! چیز جدید را از این وسائل درآوردیم من خواب ندیدم که حالا دارم خوابم را براى شما تعریف مىکنم، یا فرض کنید که بگویید خواب زن چپ است!!
تلمیذ: این جواز تلبیه در خود شجره را بگوییم بخاطر اختلاف موضوع است؟ شخصى در خود مسجد شجره آن آرامش برایش پیدا بشود، مثل اینکه در خود نماز هم همینطور است انسان بدون مقدمات بدون تکبیرات افتتاحیه اگر وارد شود ممکن است یک حواس پرتى برایش پیدا بشود. بدون مقدمات آرامشى هست که تکبیره الاحرام بگوید و وارد فضا بشود، این جوازى که براى تلبیه در مسجد شجره هست و نیامدند که همه را ملزم کنند در بیداء تلبیه بگوید، بخاطر این است. و ممکن است آرامشى که در مسجد شجره است، با بیرون رفتن از مسجد برود و حالتى که در مسجد داشته حاصل نشود.
استاد: ببنید صحبت این آرامش و اینها را حالا ما به این کیفیت عرض کردیم، ولى اصل تشریع و یک حکم وقتى که مىخواهد تشریع شود این دلالت مىکند که
رضایت مولا بر اتیان آن مسئله به واسطه حصول اقتضائات و مصلحت ملزمه در اینجا حاصل است.
فرض کنید که در مورد صلاه، کى وقت زوال است؟ از وقتى که این اقتضاى وجوب صلاه که همان اقتران و همان استواء شمس در خط عمود بر نصف النهار است حاصل شود؛ یعنى از این وقت دیگر اقتضاى براى صلاه و آن مصلحت ملزمه در اینجا حاصل شد، وقتى که آن مصلحت به الزام رسید، چون قبل از الزامش مىشود مستحب، نسبت به مستحبات وقتى که به الزام رسید مىشود واجب، حالا که به واجب رسید از الآن دیگر براى شما واجب مىشود، ولى خود واجب هم مىرود در تحت یک استحباب یعنى خود انجام دادن آن مىرود درتحت استحباب.
مثلًا فرض کنید که به شخص مىگویند که آقا فلان کس را شما باید از این حجره اخراج کنید، این مىشود حکم. حکم اولى یعنى الآن مصلحت ملزمه براى اخراج این فرد از این حجره یا از این اداره آمده است، این باید الآن خارج شود، یک وقت ممکن است شما این حکم را این جورى اجرا کنید که؛ دست و پایش را بگیرى از طبقه هشتم پرتش کنى پایین، این یک جور است، خب مىگویند آقا چرا این طورى کردى؟ بدبخت را تکه تکه کردى! خب حکم اخراج او آمده، آخر حکم اخراج او آمده مىتوانى دستش را بگیرى بیاندازى بیرون، چرا از طبقه هشتم انداختى پایین!! این یک جور اخراج است، که دیگر اصلًا نه تاک ماند نه تاک نشان، قضیه از ریشه حل مىشود.
اخراج دوم این است که گوشش را بگیرد و یک لگد هم به او بزند و بگویى که فرض کنید که برو فلان فلان شده، این هم یک جور است. یک اخراج است؛ که آقا بلند شو برو بیرون پروندهات را بگیر. و یک جور هم این است که آقا شما فعلًا بیرون باشید تا اینکه مشخص کنیم.
یکى این است که مىگوید: آقا یک مسائلى اتفاق افتاده است من به صلاح شما مىدانم فعلًا یک مدتى اینجا آفتابى نشوید. ببینید همه اینها چیست؟ اخراج است و همه اینها اطاعت از مولا است، خصوصاً اولى که از آن بالا بینداز پایین، گفته برو کلاه بیاور کلهاش را برداشته آورد، تمام واجبات چه تشریع شده همه بر این اساس است؛ یعنى اول آن مصلحت ملزمه مىآید اصل خود آن حکم را مکلفبه را و مأموربه را مىآید تشریع مىکند، ولى در کیفیت اجراى این؛ الاهم فالاهم، الاقدم فالاقدم، الاولى فالاولى، و براى نماز گفتند؛ آن اولش گل وقتش است، آن اول وقت، چون در اول وقت خلاصه سر ملائکه خلوت است و بهتر مىتوانند ببرند، چون معمولا این مصلى مخصوصاً ایرانىها!، ولى سنىها نه آنها اول وقت مىخوانند، البته خب نماز آنها ولایت ندارد و بالا نمىرود، یک چند تا شیعه مىماند، اینها که شیعه نیستند شیره هستند مىاندازند یک چند ساعتى دیرتر. آن اول وقت سر جبرئیل خلوت تر است این سرحال و سر فرصت نماز را مىبرند بالا این بهتر است از این گذشته هر چه مىرود به سمت مغرب آن مصلحت ملزمه سرجایش هست ولکن آن رضایت مولا بر اتیان کم مىشود، کم مىشود، کم مىشود، از او کم مىشود، نه از آن مصلحت، مصلحت را اگر اول انجام بدهد بارک الله دارد، آخر انجام دادى عقاب ندارد، بله هر دو عقاب ندارد ولى همچنین مسئله هم بر آن مترتب نیست.
در مورد میقات هم مسئله به همین کیفیت است؛ یعنى از اول در مسجد شجره آن رخصت براى تلبیه آمده است منتهى باید این مسئله براى آنها تأخیر بیفتد، حالا براى یکى ممکن است در آن موقع به قول شما نشود، اینجا حالش بهتر است و یا مثلًا آن دلش مىخواهد در آنجا باشد، یا اینکه مثلًا که مىخواهد از ابتدا و بیشتر در حال تنفیذ احرام باشد، یا فرض کنید که مشکلى دارد که اگر الآن تلبیه نگوید
ممکن است در طول مسیر مشکلى براى او پیدا شود، اتفاق مىافتد، خب گاهى مىشود براى انسان مشکلى پیدا شود.
مثلًا زنى عذرى پیدا کند و بخواهد قبل از این، زودتر محرم شود، على کل حال بالاخره دواعى مختلف است، این که شارع مىگوید، و یک حکم را تشریع مىکند همه جوانب را در نظر مىگیرد، ولى ما اولًا بلا اول وقتى که مىبینیم امام به این کیفیت بیان کرده باید چکار کنیم؟ باید تأخیر بیندازیم، خب حالم بهتر و فلان این چیزها نمىتواند صارف براى این قضیه باشد، امام فرموده بایستى که به تأخیر بیاندازى در این، در آن، به طور کلى. در یکجا گفته مىتوانى این را انجام بده بهتر آن است که آن را انجام بدهى، هیچ تأکیدى در آن ندارد، ولو مختصر در اینکه در خود مسجد شجره باشد.
تلمیذ: با توجه به مجموع روایات این را مىگوییم، ولى آنکه سائل است و حضرت فرموده لایجوز تلبیه عند مسجد الشجره، لا یجوز، ولى ما مىآییم مجموع روایات را مىبینیم که این را حمل بر مستحب مؤکد مىکند، اصل را در نظر گرفتیم ..
استاد: ببینید وقتى که مىگوید لایجوز در مقابل روایاتى است که تلبیه را از اقدم منزل آنها واجب مىدانند که اهل تسنن از دم منزلشان قبل از میقات تلبیه مىگفتند و احرام مىبستند و در آنجا داریم که ما قبل میقات جایز نیست، مادون میقات جایز نیست، به خاطر آن است که حضرت مىفرمایند: تشریع براى تلبیه از مسجد شجره است. در قبال کدام روایات؟ در قبال چه افرادى؟ در قبال آنهایى که فرض کنید که از قبل از میقات آنها تلبیه مىبستند.
امام موسى بن جعفر به آن شخص مىفرماید: که آیا کار حرام انجام بدهم؟ حالا آنها قبل از میقات هستند تو باید صبر کنى به وادى عقیق برسى یا ذات عرق،
کجا بود؟ باید به آنجا برسى بعد انجام بدهى؛ یعنى قبل از میقات طرف تلبیه بسته، اینجا امام مىفرماید: لا یجوز الا فى مسجد شجره، یعنى تشریع تلبیه از مسجد شجره است و درست است، منتهى فرض در تأخیر به آن است.
چطور اینکه در مورد صلاه هم اتفاقاً داریم که مورد مصلحت ملزمه از اول نسبت به صلاه مغرب آمده، منتهى فرض در تأخیر آن یک ساعت و نیم است، یعنى اگر شما الآن نماز مغرب و عشا را بخواند این رفع ذمه شده است، ولکن آن رضایت مولا نسبت به صلاه مغرب انجام شده، اما نسبت به صلاه عشاء انجام نشده است آنجا را مىگویند در اول وقت بخوان، دیگرى را هم مىگویند یک ساعت و نیم به تأخیر بینداز، اگر مصلحت ملزمه از اول نیامده پس چطور این نماز مىشود برى الذمه، یا حتى در بعضى از روایات داریم از یک ساعت و نیم هم دیرتر، و فقط این در مورد صلاه عشاء است که دیرتر از یک ساعت و نیم باشد، ما براى همین، دم ساعت دوازده مىخوانیم! چون در روایات داریم دیرتر دیگر مىگذاریم آخر وقت.
تلمیذ: تا اذان صبح وقت داریم؟
استاد: نه، حالا آن احتیاط و اینها لذا اینجا با ملاحظه آنها مشکلى نیست.
تلمیذ: در طول غیبت امام زمان اولیاء شاگردان را تربیت مى کنند، هر کدام از آنها بالاخره اختلافاتى در کیفیت تربیت است هم در سیره و روش هم در احکام و دستوراتشان وجود دارد، اینجا چه نسبتى بین ولى خدا است؟ یعنى ولى خدا فقط نسبت به خواص است و مستقیم تربیت مىکند یا نه ولایت عام دارد و کل عالم هستى را در بر مىگیرد؟ و نفس امام نفس واحد است، این اختلافات چه جورى برمىگردد به اصل؟
استاد: اختلاف چى؟
تلمیذ: مثلًا اولیاء هر کدام تفاوت دارند، دیگر مسائلى دارند، عملکرد آنها، یکى کارى انجام مىدهد یکى آن را حرام مىداند، یکى دیگر مستحب مىداند، در حالى که امام زمان یکى است، حکم یکى است و ولایت هم وحدت دارد.
استاد: خب ولایت یکى است ولى نحوه عملکرد هر کدام و این اختلافش ربطى به ولایت ندارد خود ولایت اقتضا مىکند که این اختلاف باشد، حالا چون ولایت یکى است اختلاف نباید باشد؟
تلمیذ: یعنى اگر امام زمان حضور داشتند در این دوازده قرن در هر زمانى یک جور عمل مىکردند عین همین ولى؟
استاد: اگر امام زمان ولى بود، نه اینکه امام زمان بود، امام زمان فرق مىکند، اگر امام زمان ولى بود همین کار را انجام مىداد.
تلمیذ: راجع به دعاى ندبه سوال کرده بودند در … فرمودید که ظاهراً …
استاد: بله من دیدم، حتى منبر هم حتى ایشان رفتند، یک دفعه ایشان روى منبر راجع به دعاى ندبه اینکه من عرض کردم این بود که من ندیدم ایشان دستور خصوصى به افراد داده باشند نسبت به اینها این نبوده، بله طور کلى گفتند که دعا یا حتى ایشان تصریح دارند که این دعا نمىشود از غیرامام باشد، به خود من فرموده بودند، اما این که به افراد ایشان دستور داده باشند که بخوانند یا این که به دوستانشان در مجلسى خصوصى به عنوان یک چیزى اینها نه، در حالتى که نسبت به دعاى فرج این جزء دستورات ایشان است، نسبت به دعاى عهد جزء دستورات بوده است، راجع به زیارت عاشورا، دستور اربعینیات زیارت عاشورا مىدادند با صد لعن و یکصد سلام حتى یک لعن و سلام به بعضىها فقط روزهاى جمعه. مىتوانستند دعاى ندبه را هم بگویند تا به حال ایشان به کسى دعاى ندبه را سفارش نکرده است، ولى در عین حال حالا!.
تلمیذ: ……؟
استاد: نه همان من بودم در آن چیز گفته بودند که در این دعا که ما مىخوانیم، و چقدر خوب است که مثلًا خوانده شود، به عنوان کلى، بله خوانده شود، ولى عرض کردم اینکه فرق مىکند، نحوه صحبت فرق مىکند اینکه به یک نفر یک چیزى را بگوییم اشکال ندارد و خوب است، و یا اینکه بگوییم این کار را بکن.
ایشان روى صحبتهایشان خیلى تأکید مىکردند، خیلى حساب مىرسیدند، مثل ما نبودند همین طورى یک چیزى بگوییم: فلان، نه آن حساب مىرسیدند تبعات صحبتهایشان را در نظر مىگرفتند و روى هم رفته مطلب را مىرساندند، رساندن آن این است که خوب است گفته شود اما نه که از زبان ایشان بخوانید، بخاطر یک حسابهایى.
تلمیذ: یک مطلبى را بنده از مرحوم علامه نقل کردم در یک مجلسى در سخنرانى خودشان در مسجد قائم یک بچه شروع مىکند گریه کردن و خیلى گریه مىکرده یکى رفقا بلند مىشود تذکر مىدهد که خانم این بچه را ساکت کنید! مرحوم آقا بالاى منبر ناراحت مىشوند و مىفرمایند: اشکالى ندارد اگر این بچه امروز اینجا نیاید، این بچه است، فردا سر از جاى دیگر درمىآورد، سینما مىرود! بهتر است اینجا باشد، شما بنشینید.
از شما سوال مىکنند که شما فرمودید: که بسیار خوب است که بچه شرکت کند در بین الطلوعین، اما اگر موجب اذیت براى دیگران مىشود و مزاحمتى ایجاد مىکند نیاید، یا کنترل شود، خب این بچه گریه مىکند بچههایتان را نگه دارید کنترل کنید، خب بچه یک سالش است تذکر بدهید. خانم، آقا، بفرمایید بیرون، اتفاق افتاده به مادرى گفتند شما یا نیا یا بچه را بردار برو بیرون، خب این بچه و آن مادر مىخواهد استفاده کند چه گناه دارد که بچه گریه مىکند؟
استاد: بقیه چه گناهى کردند که آمدند اینجا فقط یک ساعت گریه بشنوند؟! بقیه چه گناهى کردند؟!
تلمیذ: ……؟
استاد: یعنى فقط منظور شما این است که از فضاى روحانى مجلس، فقط آن استفاده کند؟! چون هیچى نمىشنوند، فقط بچه دارد گریه مىکند، خانم هم با خیال راحت بنشیند و استفاده کند! این پنجاه نفرى که آمدند در اینجا نشستند چه گناهى کردند؟! بالاخره باید حل شود، ما گرفتیم نشستیم در مجلس این بچه سینهاش درد مىکند خیلى خب ما که نمىگوییم سرش را ببرید مىگوییم این برود در اتاق دیگر این سرفه را در اتاق دیگر بکند هم فیض ببرد و هم بقیه فیض ببرند ولى خلاصه با این سرفه که مرتب مىکند بقیه را از فیض محروم کند؟! خود مرحوم آقا مىفرمودند: که باید مجلس به نحوى باشد که همه استفاده کنند و راجع به بچهها هم مىگفتند: که باید کنترل شوند، کنترل کردن یعنى همین، کنترل کردن یعنى نگذاریم بلند شوند و سر و صدا کنند، اگر یک بچه نمىتواند، اصلًا بعضى بچهها صبر ندارند و تحمل ندارد، اگر نمىتواند و شلوغ مىکند خب پدرش بلند مىکند و مىبرد در کنارى، اتاقى براى همین قضیه درست کنند هم منبر را بشنود و همین که بچه شیطانىاش را بکند این اشکالى ندارد.
تلمیذ: نظر حقیر همین است که یک فضایى باشد از آنطرف هم این مطلب را بنده قبول دارم که فیض از دیگران قطع مىشود، ولى این را مىخواهم عرض کنم؛ این مادر به خاطر ملاحظه اینکه به رفیقش صدمه نخورد این بنشیند در منزل و بچه را نگهدارى کند آن فیض به او مىرسد؟
استاد: بله
تلمیذ: این ملاحظه را بکند بخاطر رفیق و مجلس امام حسین علیه السلام؟
استاد: فیض مىرسد، بله، اصلًا یک چیز دیگر به شما بگویم، چرا گریه مىکند؟ ما این را از آقا مىپرسیم جناب علامه طهرانى اگر یک بچه گریه نمىکند اما سرماخورده، بیاید و همه را آلوده کند به او مىگویند بیاید یا نیاید؟ ایشان مىگویند بیا؟!! و الا خب بله آن عصمتى که بچهها دارند آن معصومیتى که آنها دارند اصلًا همینها حال وهواى مجلس را تغییر مىدهد.
و من به شدت مخالفم که بچهها را محروم بکنند، خیلى شدید معتقدم که آن سرنوشت آتى آنها از همان کوچکى اینجا شکل مىگیرد، از همان طفولیت، این عکسبردارى از طفولیت است از طفولیت و از کودکى است، بچه خیلى خوب مىفهمد خیلى خوب ادراک مىکند و خیلى خوب مسائل را مىبیند، که آن را نگه مىدارد بله خیلى!!
شما بعضى از اوقات در یک تصمیم گیرىهایى بر سر دوراهى که قرار گرفتید، سن شما که پنجاه سال شده است شصت سال شده، چهل سال شده، در یک دوراهى یک دفعه مىبینید میل شما در این دوراهى مىرود به آن طرف، حالا هر قضیه که باشد، این چرا میل مىرود آن طرف؟ بر مىگردد به دوران بچگى، دوران بچگى آن وقتى که عکسبردارىها ثبت شده این که مىرود آن طرف حالا ممکن است میلتان آن طرف نرود ولى انجام بدهید، حالا بر نفس غلبه کنید، ولى مىبیند نه علاوه بر اینکه انجام مىدهید میل به او هم دارید؛ یعنى خیلى راحتتر این مسئله انجام مىشود، یعنى هم به وظیفه عمل کردید و هم خودتان طبعاً به این قضیه تمایل دارید، این تمایل برمىگردد به ریشههاى قبل، البته یکى آن است، نمىخواهم بگویم همه این است، یکى از ریشههاى این مسائلى است که از قبل آماده شده است.
فرض کنید که شما مىخواهید از یک نفر اطاعت کنید، طرف یک حرف
مىزند برخلاف میلتان اینجا نفس لگد مىاندازد که انجام بدهد یا انجام ندهد، اگر آن ریشههایى که قبل داشته ریشههاى درستى بوده خیلى راحت مىآید گوش مىدهد، گرچه برخلاف نفس او باشد، و اگر آن ریشهها و عقدههاى نفسانى و مسائلى که از کودکى و کوچکى در او باقى مانده باشد، الآن مىآید جلوى این آقا جفتک مىزند، جفتک مىزند!! اصلًا به جفتک قضیه مىرسد، فقط نه حرف گوش کردن، جفتک مىاندازد!!، این مال این است، لذا در تثبیت آن پایههاى تعیین کننده مسیر، دوران طفولیت خیلى مسئله مهمىاست، بله همه بچهها، بچه شیرخواره از وقتى که شیر مىخورند باید بیاید تا وقتى که بزرگ مىشوند.
اللهم صلى على محمد و آل محمد
پاورقی:
[۱] وسائل الشیعه، کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۱۰ ح ۲
[۲] وسائل الشیعه، کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۱۱ ح ۱ و ۲
[۳] وسائل الشیعه، کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۱۱ ح ۱ و ۲
[۴] وسائل الشیعه، کتاب الحج، ابواب الاحرام، باب جواز الجهر بالتلبیه حیث یحرم مطلقا … ح ۱
[۵] وسائل الشیعه کتاب الحج، ابواب الاحرام باب جواز الجهر بالتلبیه حیث یحر مطلقا …. ح ۲
[۶] وسائل الشیعه کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۳۵، جواز الجهر بالتلبیه … ح ۳
[۷] وسائل الشیعه کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۳۵، جواز الجهر بالتلبیه … ح ۴
[۸] وسائل الشیعه کتاب الحج، ابواب الاحرام باب ۳۴، استحباب رفع المحرم صوته بالتلبیه … ح ۱
[۹] وسائل الشیعه کتاب الحج ابواب الاحرام، باب ۳۴، استحباب رفع المحرم صوته بالتلبیه ح ۳