جلسه ۷۰ درس فلسفه، کتاب اسفار

موضوع: جلسه ۷۰ درس فلسفه، کتاب اسفار

استاد حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن جلسه:

 

درس ۷۰

سؤال و جواب بحث وجود رابط


سؤال: در وجود رابط مى‏خواهند چه را ثابت کنند؟

جواب: مى‏خواهند وجود رابط را ثابت کنند.

سؤال: در عالم وجود رابط کیست، یعنى رابط بین خدا و …؟

جواب: نه، رابط به معناى واسطه رابط بین نسبت ارتباطى الآن شما دارید یک رنگ قرمز، در اینجا یک کتابى هم دارید، این رنگ عرض است، کیف است، عارض مى‏شود بر این موضوع، عرض بدون موضوع نمى‏شود و وجود موضوع بر وجود عرض به تقدم اولى تقدم دارد. بناءً علیهذا منظور این است که عرض که مى‏خواهد بر موضوع عارض بشود، یک وجودى در اینجا هست که بین عرض و بین موضوع که کتاب باشد ربط مى‏دهد. به این مى‏گویند وجود رابط. چون ما خودمان مى‏توانیم یک معناى عرض فى نفسه را تصور کنیم. قرمزى احتیاج به موضوع ندارد. در عالم ذهن، هر چیز را که بتوانید مستقلًا در ذهن تصور کنید، به آن وجود فى نفسه مى‏گویند. و هر چه را که نتوانید فى نفسه تصور کنید، بلکه براى تصور او تصور غیرى لازم است وجود فى غیره مى‏گویند.

بنابراین آیا شما قرمزى را بدون شئ دیگرى مى‏توانید تصور کنید؟ بله مى‏توانیم. ما در ذهن مان قرمزى تصور مى‏کنیم سبزى تصور مى‏کنیم، کمّ تصور مى‏کنیم، خط تصور مى‏کنیم و اشکال تصور مى‏کنیم، این اشکال هیچ گونه موضوع ندارند و موضوع آنها فقط ذهن است.

دلیلش این است که اگر شما نتوانید قرمزى تصور کنید، پس چرا وقتى یک شى‏ء قرمز را مى‏بینید مى‏گویید این قرمز است؟ بخاطر اینکه این رنگ را بر آن رنگى‏

که در ذهن شما هست منطبق مى‏کنید و حکم مى‏کنید: «هذا الونٌ احمر» اما اگر در ذهن شما قرمزى و لونى بدون موضوع نباشد، و هر لونى که باشد مستند به موضوع خودش باشد و قابل تسرّى به موضوع دیگر نباشد، در اینصورت دیگر شما نمى‏توانید قیاس کنید. چون هر رنگى با خصوصیت خودش آمده است. مثلا فرض کنید که زیدى که پسر عمرو است؛ زید بن عمرو، این زید با انتساب به پسر عمرویت و بنوّت با عمرویت در ارتباط است و شما نمى‏توانید این زید را به شخص دیگر تسّرى بدهید. اگر بگویید این مثل آن است، یک زیدى را پیدا کنید، یک خالدى را پیدا کنید و بگویید این خالد مثل زید است. در حالتى که خالد، ابن عمرو نیست. خالد هیچ وقت ابن عمرو نخواهد بود بلکه خالد، ابن بکر است. اگر شما بخواهید بگویید که این خالد مثل زید است باید وجه اشتراک زید را داشته باشید که ابن عمرو باشد. از نقطه نظر خصوصیت ملحوظه در زید نمى‏توانید شخص دیگرى را به او تشبیه کنید. البته مى‏توانید بگویید که خالد مثل زید است در لون بشره، خالد مثل زید است در علم، خالد مثل زید است در فلان. بنابراین شما یک وجه اشتراکى در این جا اخذ کردید که قابل تسرّى است. آن جنبه کلى مى‏شود. ولى لون و امثال ذلک عوارضى هستند که وجود فى نفسه دارند یعنى ذهن براى آنها یک وجود مستقل از موضوع تصور مى‏کند.

الآن ما یک موقع چشم خود را ببندیم قرمزى را در ذهن‏مان تصور مى‏کنیم لون سبز را در ذهن مان تصور مى‏کنیم، خط را در ذهنمان تصور مى‏کنیم، شما چشمتان را ببندید، یک خط یک مترى در ذهن ما نقش بست. آیا آن خط در ضمن یک موضوع براى شما آمده؟ آیا در ضمن در و چوب و امثال ذلک آمده است؟ پس اعراض وجود فى نفسه هستند، این از یک طرف.

از طرف دیگرخود این کتاب یک موضوع است و آنهم طبعاً و بطریق اولى وجود فى نفسه دارد. پس ما دو موجود فى نفسه داریم اما در عالم خارج که نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم این لون و این رنگ قرمز تحقق لنفسه ندارد یعنى تحقق بنفسه ندارد بلکه باید فى غیره تحقق پیدا کند. یعنى وجود فى نفسه دارد ولى وجود فى نفسه آن، در غیر است. یعنى بدون موضوع تحقّق پیدا نمى‏کند. ولى ما مى‏بینیم این موضوع،

بدون آن هم تحقّق پیدا مى‏کند. کتاب هست و قرمزى نیست، کتاب هست و سبزى نیست، کتاب هست و رنگ سیاه نیست. پس رنگ و لون محتاج به موضوع است. البته فعلیّت این موضوع، فعلیاً به لونٌ مّا است، امّا خصوص لونیّت، احتیاج به موضوع دارد.

سؤال: همان طورى که جوهر به یک عرضٌ مّائى احتیاج دارد، اعراض هم به یک موضوعٌ مّاء احتیاج ندارد؟

جواب: در این مسأله ما شکى نداریم، صحبت در این است که کدام یک از این دو تا بردیگرى تقدم طبعى دارند؟. آیا باید موضوعى باشد تا اینکه لونى بتواند بر او حمل بشود، یا اینکه لونى باید باشد تا موضوعى بتواند تحقق پیدا بکند؟ این دو مسأله است.

وجود رابطى که آقایان مى‏فرمایند کارش این است که این لونى که احمر است و این کتابى که موضوع و جسم است ارتباط برقرار مى‏کند لذا مى‏گوئیم «هذا الکتاب احمر، هذا الرّجل عالم، هذا الرجل کاتب» به عنوان مثال: «کاتب» جنبه صفتیّت و جنبه عرضیتى که در اینجا به عنوان محمول در قضایاى هلیّت مرکبه براى موضوع ثابت شده در اینجا یک واسطه در عروض مى‏خواهد، این واسطه را اسمش را وجود رابط گذاشتند. که آن واسطه نه خود نفس کتاب است، چون ما کتاب را تصور مى‏کنیم و نه لون است، چون بدون تصور کتاب لون را تصوّر مى‏کنیم پس آن واسطه باید چیز دیگرى باشد که آمده است بین کتاب و لون در عالم خارج ارتباط برقرار کرده است.

یک آقایى اینجا نشسته است و مى‏خواهد این خانم را در عقد نکاحش در آورد، این خانم هم اینجا نشسته و از خدایش است که این آقا به عقد نکاح او را در بیاورد حال یا بلا واسطه اقدام مى‏کنند این یک مسأله است. یک وقت یک واسطه مى‏آورند. واسطه چیست؟ یک روحانى را مى‏آورند که این روحانى واسطه مى‏شود بین این دو ارتباط. پس ببینید ما وجود رابط داریم. وجود ما در عالم تشریع، مى‏شود وجود رابط، که بین دو حرام را این وجود رابط حلال مى‏کند. این خیلى مهم است. دو نفر حرام که هر دو به همدیگر حرامند این دو نفر با همدیگر حلال مى‏شوند. این‏

خیلى عجیب است. ببینید! مائیم که حرامها را حلال مى‏کنیم، حلال را حرام مى‏کنیم. یک صیغه طلاق مى‏خوانیم حلال، حرام مى‏شود؛ عقد مى‏خوانیم حرام، حلال مى‏شود.

سؤال: رابط بین رنگ و کتاب هیچ تعیّنى ندارد؟ آن وجود چیست؟ وجود رابط تعیّن دارد؟

جواب: نمى‏دانم این حرفها را از کجا آوردند، گفتند که وجود فى نفسه لون را احساس مى‏کنیم، وجود فى نفسه موضوع را احساس مى‏کنیم، اما یک وجود بسیار ضعیف و نحیف و لاغرى که فقط یک استخوان و یک پوست به او هست، اسم او را مى‏گذاریم وجود رابط، که بین این موضوع و بین این محمول فقط جنبه ربطى ایجاد مى کند. این مجمل بحث است و چکیده این مسأله که انشاء الله ما درباره این قضیه باید یک قدرى بیشتر تأمل کنیم و ببینیم آیا کلام آقایان قابل حمل و قابل توجیه هست یا نه؟

مواد ثلاث بر نسبت حکمیّه در قضایا عارض مى‏شوند


در قضیه عرض شد که مواد ثلاث که ضرورت و امکان و امتناع هست، اینها بر نسبت حکمیّه در قضایا عارض مى‏شوند. سواءٌ اینکه این نسبت حکمیّه در قضایا و نسبت حکمیّه بین موضوع و محمول، در قضایاى حقیقیه باشد یا در قضایاى خارجیه. در قضایاى حقیقیه هم ما مواد ثلاث را داریم. وقتى که مى‏گوییم که مثلث داراى سه ضلع است، این ضلع بودن یا ثلاث زوایا، به چه ماده‏اى براى این مثلث حمل مى‏شود و به چه نسبتى بر این حمل مى‏شود؟ به نسبت ضرورت. یعنى ضرورت است که حکم مى‏کند به حمل محمول براى موضوع. همان طور در قضیه خارجیه هم ما همین را مشاهده مى‏کنیم. فرض کنید مى‏گوییم: «زیدٌ عالمٌ» این علم براى زید به چه ماده‏اى از مواد ثلاث حمل مى‏شود؟ به ماده امکان حمل مى‏شود، زیدٌ عالمٌ بالامکان یا اگر این علم ضرورت داشته باشد براى یک وجودى مى‏گوییم: «الله عالمٌ بالضروره» یا فرض کنید که «الجاهل- در ظرف جهل- عالمٌ بالامتناع» یعنى به واسطه امتناع، ما سلب ربط بین عالم و بین جاهل کردیم. چون عالم و جاهل متناقضین هستند. بناءً على هذا در قضایاى حقیقیّه و در قضایاى خارجیّه ما، از نقطه‏

نظر انتساب به مواد ثلاث هیچ گونه فرقى نیست.

یعنى همان طورى که در قضیه حقیقیّه یک ذاتى یا ذاتیات شیئ را یا غیر ذاتیات شیئ را به یکى از این مواد ثلاث بر این موضوع حمل مى‏کند، همین طور در قضایاى خارجیه، نسبت بین موضوع و محمول ما با یکى از این مواد ثلاث تحقق پیدا مى‏کند. فرض کنید مى‏گوییم: «کلّ عالمٍ فى هذا البلد لهم عباءٌ و رداء» این عباءٌ و رداءٌ در قضیه خارجیه ما بالامکان است، یا اینکه اگر این مستند به علت باشد، این واجب بالغیر و بالضرورت بالغیر مى‏شود. و کلّ انسانٍ فى الخارج یمکن ان یکون شاعراً ویمکن ان یکون کاتباً. این حمل کاتبیت و شاعریت بالامکان است. یا فرض کنید که در قضایاى خارجى: «کل انسان آکل» هر انسانى اگر بخواهد به بقاء خودش و به حیات خودش ادامه بدهد باید غذا بخورد. در اینجا قضایاى ما قضایاى خارجیه است. در این جا یا حکم ضرورت مى‏کنیم یا حکم امکان مى‏کنیم.

اشکال بر کلام حکما


بناء علیهذا این که مورد بحث واقع مى‏شود که وجود رابط عبارتست از یک امرى وراى نسبت حکمیّه و وراى نسبت اتحادیه که نسبت هوهویت است، این معنا را ما نتوانستیم ادارک بکنیم که منظور آقایان از این وجود رابط در اینجا چه وجودى است. چون عرض شد همان طورى که مى‏بینیم در قضایاى خارجیّه موضوع و محمول در قضیه ذهنى ما بازاء خارج است، یعنى حکایت از خارج مى‏کند به خلاف قضیه ذهنیه، که هم موضوع ذهنى است و هم محمول ذهنى است و هم نسبت اتحادیه ذهنى است و هم نسبت حکمیه ذهنى است و هم حکم ذهنى است. تمام اینها ذهنى است و ما کارى بخارج نداریم.

سؤال: آن وقت امکان که خودش خارجى است چطور در این قضیه حقیقیّه که ذهنى هست وجود دارد؟ امکان در خارج است.

جواب: دیروز عرض کردم که نیست.

سؤال: چطور این سه جهت در قضایاى حقیقه هم هست؟

جواب: نه، منظور من خود نفس این سه جهت نبود منظورم مواد ثلاث بود.

البته ممکن است این امکان را به بعضى از جهات قضیه برگردانیم. یعنى فرض کنید که من باب مثال در معادلاتى که در ریاضى و امثال ذلک داریم، خودش بخواهد متبدل بشود به یک شیئ دیگر. در آنجا وجود خارجى لحاظ نیست. من باب مثال تبدل یک مربع به مثلث؛ این تبدّل خودش امکان است. یعنى اگر ذهن بیاید این مربع را به دو قسم تقسیم کند مى‏تواند از این مربع دو مثلث درست کند یا فرض کنید که چند ضلعى را از نقطه نظر زاویه متبدل کنیم به زوایا دیگر.

در اینجا کارى به عالم خارج نداریم. ما کار به نفس امکانیت این تبدّل و تغیّر در اینجا داریم؛ در خود این جهت که این را اسمش را امکان بگذاریم، یعنى ممکن است یعنى ذاتاً ممکن است یعنى مى‏تواند این را قبول بکند، هنوز قبول نکرده.

مربع داراى چهار زاویه است اما این مربع میتواند تبدیل به دو مثلث بشود. الآن ما یک خط از یک زاویه مى‏کشیم تا زاویه مقابل، این مى‏شود یک مثلث. همین طور یک ذوزنقه و امثال ذلک مى‏تواند تبدیل به یک مربع یا تبدیل به یک مستطیل و یک مثلث بشود. این تبدل و تغیّر، تبدیل و تغیّر خارجى نیست، این تغییر و تبدّل ذهنى است. البته اگر ما امکان را جهت خارجى گرفتیم براى عروض عوارض و جهت وجود خارجى بود، این دو تا بر نمى‏دارد ولى اشکالى ندارد که خود امکان هم به قضایاى حقیقیه و اشکالى که ممکن است بر این شکل بواسطه تأمّل عقلى پیدا بشود، بار بشود. از این نقطه نظر، به این حقیقت جوهریه این موضوع که ممکن است محمولات متعددى بار بشود، امکان مى‏گوئیم.

سؤال: امکان وقوعى است نه امکان ذاتى.

جواب: امکان وقوعى امکان خارجى است‏

سؤال: در ذهن امکان وقوعى مى‏شود و الّا خود جهت، ضرورت است. وقتى که یک خط آمد، قطر مربع بالضروره دو مثلث تشکیل مى‏دهد.

جواب: اگر آمد درست است، ولى هنوز که نیامده، حالا که نیامده صحبت در این است که آیا در ذهن یک ذوزنقه، مى‏تواند تبدیل بشود؟ یعنى تبدیل ذوزنقه به یک مربع و به یک مثلث. امکان دارد یا مستحیل است یا ضرورت؟ ضرورت ندارد،

چون اگر ضرورت داشته باشد، باید الآن متبدّل باشد. پس ممکن است، قابلیت دارد این ذوزنقه مستوى الطرفین بالنسبه به اعمال ذهنى و بالنسبه عدم اعمال ذهنى متبدل به مربع و به مثلث شود. یعنى ذهن مى‏تواند او را تبدیل کند. در جوهر ذوزنقه این خوابیده است که مى‏تواند متبدل بشود.

یک وقت شما ممکن است بگویید که اصلا ذوزنقه مربع بودن و مثلث بودن، بالفعل براى او وجود دارد. این همان مطلب شماست که ما اگر امکان را از این نقطه نظر بررسى کنیم، که الآن یک ذوزنقه مرکب است از یک مثلث و یک مربع، پس مثلثیت و مربعیت بالفعل براى ذوزنقه ضرورت دارد، ولى ما نمى‏بینیم وقتى که یک خط بکشیم مشخص مى‏شود. ولى در واقع ما الآن این حرف را نمى‏توانیم بزنیم. الآن ما مثلثى نداریم، ما مربعى نداریم، یعنى الآن وقتى شما به ذوزنقه نگاه بکنید به دید یک مثلث و مربع به آن نگاه مى‏کنید به آنچه که الآن براى شما فعلیت دارد، آن مثلث نیست، ذوزنقه است. ولى تبدّل، امکان ذاتى دارد براى او یعنى استواء طرفین دارد. اگر ذهنى بیاید، این را انجام مى‏دهد و اگر ذهنى نیاید، این به همین کیفیّت خودش باقى است. این مثل ماهیت مى‏ماند، اگر جعل تعلق بگیرد آن ماهیت وجود پیدا مى‏کند، ولى اگر جعل تعلق نگیرد این ماهیت وجود پیدا نخواهد کرد. منتها وعاء آن خارج است وعاء وعاء ذهن است.

استاد: مواد ثلاث حتما به نسبت حکمیّه مى‏خورند


این جا مفرق طرق است که آنچه را که ما احساس مى‏کنیم در مواد ثلاث، اوّلا مواد ثلاث حتما به نسبت حکمیّه مى‏خورند و نسبت حکمیه است که این جهت را تعیین مى‏کند؛ یعنى ثبوت محمول براى موضوع. این ثبوت محمول براى موضوع یا بالضروره است یا بالامکان یا بالامتناع است،

اشکال بر کلام حکما


مسأله دوم اینکه، چطور شما مى‏فرمایید این مواد ثلاث در قضایاى هلیّت مرکبه به وجود رابط مى‏خورند امّا در قضایاى هلیّت بسیطه به نسبت حکمیه مى‏خورند اینکه کوسه و ریش پهن شد. اگر این مواد ثلاث، مواد ثلاث است و ربط بین موضوع و محمول است اگر به وجود رابط شما مى‏زنید باید در هلیّت بسیطه هم‏

رابط قائل بشوید اگر شما به نسبت حکمیه مى‏زنید، آن را که غیر از وجود رابط مى‏دانید. پس در این جا قضیه چى شد؟ این مواد ثلاث در اینجا چه کار کرد؟ خلاصه نفهمیدیم این مواد ثلاث سر کدام موضوعى آمد و عارض بر کدام موضوع شد؟ موضوع مواد ثلاث نسبت حکمیه بین محمول و بین موضوع است یا مواد ثلاث وجود رابط خارجى بین موضوع و محمول است؟ به ذهن اصلًا کارى ندارد

اشکالى که در این قضیه وارد مى‏شود این است که این مواد ثلاث اگر به وجود رابط مى‏خورند این قضایا که فرق نمى‏کند. در قضایاى هلیّه مرکبه شما مى‏گویید وجود رابط و در قضایاى هلیّه بسیطه مى‏گویید نسبت حکمیه. اشکال دیگر که در اینجا هست این است که موادّ ثلاث، جزء معقولات ثانیه است و معقولات ثانیه ظرف تحققش و تقررش ذهن است. اگر شما وجود رابط را خارج مى‏گیرید، دیگر مواد ثلاث را نمى‏توانید به او حمل کنید. مواد ثلاث جزء معقولات ثانیه است و ظرف آنها ذهن است. پس قطعاً باید نسبتى که موضوع واقع بشود براى مواد ثلاث، خود آن نسبت هم ذهنیه باشد، این اشکال ندارد. در قضایاى خارجیه، حکایت از خارج مى‏کند و ما به ازاء خارجه، در قضایاى حقیقیه، ما به ازاء، خود نفس وجود ذهنى است و کارى به امر خارج ندارد.

دو اشکال بر این نظریه وارد است که …


پس این دو اشکال بر این نظریه وارد است که اولا مواد ثلاث جزء معقولات ثانیه است و نمى‏تواند ظرف تحقق آنها ظرف خارج باشد، مسأله دوم اینکه چطور شد؟ ما نفهمیدیم موضوع مواد ثلاث چیست؟ اگر موضوع مواد ثلاث، وجود رابط در خارج است، پس باید در هلیّت بسیطه هم قائل به وجود رابط بشویم. اگر مواد ثلاث موضوعش نسبت حکمیه است این نسبت حکمیه هم در قضایاى مرکبه هست، هم در قضایاى بسیطه؟ این اشکالى که به مطلب وارد مى‏شود.

حقیقت مسأله و حقیقت بحث‏


اما حقیقت مسأله و حقیقت بحث چیست؟ یعنى در واقع ما داریم در اینجا یک پله زودتر مى‏رویم به قلّه. مى‏خواهیم روضه را اول بخوانیم بعداً شروع کنیم به موعظه و نصیحت کردن و آن اینکه تمام این مسائل نشأت گرفته از مسأله جعل‏

است. باید ببینیم جعل در اینجا چه کار انجام داده است؟ اگر ما وجود رابط را فقط یک وجود ذهنى بین محمول و بین موضوع مى‏دانیم، در اینجا مشکل نداریم. ذهن داراى وجودات متعددى است، یک وجود وجود موضوع است یک وجود، وجود محمول است، یک وجود، وجود هوهویت و نسبت اتحادیه است. یک وجود، وجود نسبت حکمیه است که در اینجا حکم برقرار است، یک وجود هم در اینجا حکم است، یا عدم الحکم است. عدم الحکم که وجود نیست عدم الحکم است، اینها مسائل ذهنیه است و خیلى قابل توجه نیست.

سؤال: ذهنى هم باشد وجود رابط در ذهن هم نداریم‏

جواب: عرض کردم که ما غیر از نسبت حکمیه چیز دیگرى را نمى‏بینیم. حالا شما اسم نسبت حکمیه را اصطلاحاً وجود رابط مى‏گذارید اشکال ندارد، ولى ما غیر از نسبت حکمیه چیز دیگرى را در اینجا نمى‏بینیم. اما آمدیم سراغ خارج، ببینیم در عالم خارج چیست؟

همانطورى که عرض شد در خارج ما یک موضوعى را و یک عرضى را مى‏بینیم، که عارض بر این موضوع شده و عقل مى‏تواند بین این دو تفکیک قائل بشود، یعنى هم رنگ را ببیند هم کتاب را. دلیلش این است که یک وقت اولین چیزى را که چشم انسان به آن برخورد مى‏کند الوان است. یک دفعه چشم باز مى‏کند مى‏بیند یک چیز قرمز اول قرمزى را مى‏بیند بعد مى‏رود جلوتر دست مى‏زند لمس مى‏کند مى‏بیند که این کتاب است، بعد کتاب را باز مى‏کند مى‏بیند خطهایش عربى است، بعد یک مقدارى مطالعه مى‏کند، اگر چیزى فهمید از آن مى‏فهمد که مثلًا فلسفه است اگر هم نفهمید مى‏گوید که اینها خیلى مطالب، مطالب بالاست. اینها یک چیزهایى است که ما از آن سر در نمى‏آوریم‏

پس در وهله اول لون به نظر مى‏آید، بعد موضوع این لون که کتاب است به نظر مى‏آید، یعنى همان جنبه قرطاسیت آن و جنبه این ماده‏اى که این لون بر او عارض است. سؤال ما این است که در عالم خارج وجود به چه تعینى در آمده به عبارت دیگر جعل به چه تعلق گرفته است؟ این را مى‏دانیم یک جعلى تعلق گرفته به خود کتاب. خود کتاب موضوع است حالا سواءٌ این که لون کتاب اسود باشد یا

احمر باشد. جعل جاعل، به اضافه اشراقیه نه به اضافه اضافیه تعلق گرفته است به موضوع. این را قبول داریم، دوم جعل جاعل تعلق گرفته است به لون این موضوع. یعنى خداوند تبارک و تعالى یکى کتاب را خلق کرده است دوم لون کتاب را خلق فرموده است. اول خدا یک جعلى کرده موضوع را. دوم جعل کرده لون را و سوم جعل کرده وجود رابط را که نسبت بین لون و بین کتاب است. اگر ما همه اینها را یکى بدانیم مى‏گوییم هم موضوع و هم لون به جعل واحد جعل شده، که البته در اینجا این حرف را نمى‏زنیم. آن جعل، جعل بسیط است. این جعل عرض براى موضوع مرکب است. جعل نفس الوجود در اینجا جعل بسیط است. و جعل عرض براى آن، مرکب است. حالا آیا این طور است که یک جعل تعلق مى‏گیرد به کتاب و نفس الکتاب را یصبح موجوداً. یک جعل تعلق مى‏گیرد به لون، نفس اللون را یصبح موجوداً. و یک جعل هم تعلق مى‏گیرد به ارتباط و حمل عرض بر این موضوع به او مى‏گویند جعل مرکب؟ یعنى جعلى که واسطه بین این عرض و بین این موضوع است. در مورد اعراض، جعل واحد است. یعنى به نفس جعل عرض جعل رابطه هم هست. یعنى این عرض را که جعل مى‏کند، این جعل در این کتاب تحقق پیدا مى‏کند نه اینکه یک جعلى بکنند بعد یک جعل دیگر مخفیانه و خیلى پنهانى و ضعیف و نحیف در این وسط باشد. این را ما نمى‏توانیم اثبات بکنیم و راهى براى اثبات این مسأله نیست. الّا این که قائل به تعدد جعل بشویم که این تعدد جعل خودش محلّ براى تأمل است. بنابراین این را ما فعلّا به عنوان در بسته و سربسته در اینجا عرض کردیم تا اینکه به مطالب دیگر این بحث برسیم و بیشتر از این راجع به این بحث شرح و گسترش ندهیم، چون بعداً مفصل این بحث مى‏آید و شرح خود نفس جعل را، و فرق بین جعل و مجعول را، و فرق بین مقوله و اضافه اشراقیه را، این را در آنجا باید عرض بکنیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن