کتاب اربعین: فصل اول، واژه اربعین در فرهنگ اسلام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

واژه و مفهوم «اربعین» در جمیع هویات متفاوته و مصادیق خارجی آن از دیرباز در بین اقوام و ملل مختلف و ادیان عالم محطّ بحث و نظر و توجّه بوده است؛ و هر قوم و ملّتی در فرهنگ خود کم و بیش با این کلمه انس و الفت داشته است. و به عبارت دیگر: این واژه با ادبیات هر مکتب و مرامی رفیق گرمابه و گلستان می‌باشد، و به قول خواجه شیراز:

سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معمّا با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بر آرد اربعینی[۱]

این اصطلاح را در کیش و مذهب اهل باده و ساده گرفته، تا عالیترین و دقیقترین لطائفِ اشارات و ظرائف عبارات اهل کشف و معنی و عرفای عالیمقام می‌توان یافت.

در فرهنگ اسلام نوعی رابطه تکوینی و تشریعی نسبت به لفظ «اربعین» وجود دارد

در فرهنگ اسلام نیز به مناسبتهای مختلف این کلمه مورد توجّه قرار گرفته است (چه در مسائل و احکام فقهی و چه در مباحث اخلاقی و مطالب عرفانی و مبانی اعتقادی) بنحوی که می‌توان ادّعاء نمود یک نوع رابطه تکوینی و تشریعی برای این مفهوم در فرهنگ اسلامی وجود دارد، و این رابطه و نسبت را در جای جای هر دو عرصه تکوین و تشریع می‌توان جستجو نمود. و به تعبیر دیگر: حقیقت و عینیت خارجی همین مفهوم است که در نزول به عالم کثرت و تربیت به صورت یک سلسله احکام و قوانین تکلیفی و یا سلوک و تربیت نفسانی از ناحیه شارع مقدّس ابراز گردیده است.

در خلقت آدم أبو‌البشر این مسأله مبین جهات استکمالی و فعلیت مقام خلیفىاللهی او شده است؛ چنانچه در کتاب «إحیاء العلوم» از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم روایت می‌کند که:

إنّ اللهَ خَمَّرَ طینَهَ آدمَ بِیدهِ أربعینَ صَباحًا.[۲]

و یا به روایت «مرصاد العباد»: خَمَّرتُ طینهَ‌ آدمَ بِیدی أربعینَ صَباحًا.[۳]

«خدای متعال طینت و سرشت و ذات انسان را در مدّت چهل روز بپرداخت.»

در کتاب «عوارف المعارف» چنین گوید:

فَمِن التُّرابِ کوَّنهُ و أربعینَ صَباحًا خَمَّرَ طینتَهُ لِیبعُدَ بِالتَّخمیرِ أربعینَ صَباحًا بِأربعینَ حِجابًا مِن الحَضرَهِ الإلهیهِ، کلُّ حجابٍ هو مَعنی مودَعٌ فیه، یصلَحُ بِه لِعِمارَهِ الدُّنیا و یتعَوَّقُ بِه‌ عَن الحَضرهِ‌ الإلهیهِ و مَواطِنِ القُربِ.[۴]

«پس خدای متعال انسان را از خاک بیافرید و ذات و حقیقت او را در مدّت چهل روز بیاراست؛ تا بدین جهت در مدّت چهل روز چهل حجاب از مراتب اسماء‌ و صفات خود را در وجود او متحقّق گرداند، و بدین واسطه حائز مراتب وحدت در عین کثرت گردد، و جامع بین دو نقطه احدیت و واحدیت شود. و در عین قرب و انمحاء و فناء در ذات بحت و صرف حضرت احدیت، به کثرت اجتماع آثار و صفات حضرت ربّ الارباب متّصف گردد. و بواسطه آن، توطّن و ورود او در دنیای مادّه توجیه پذیرد. و در عین ربط و انتساب به حضرت الهیه حفظ مراتب کثرت و فعلیت در او محقّق شود.»

انسان در چهل سالگی به بلوغ عقلانی می‌رسد

و همین نکته در مسأله بلوغ عقلانی انسان پس از گذشت چهل سال از عمر او در دنیا به چشم می‌خورد؛ و در اشاره به این موضوع در قرآن کریم می‌فرماید:

حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَه قالَ رَبِّ أَوْزِعْنى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلى والِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لى فى ذُرِّیَّتى إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمین‏ ƒ[۵]

«و هنگامی که انسان به مرحله رشد و شکوفائی تامّ رسید و چهل سال بر او بگذشت می‌گوید: پروردگارا، طریق شکر و سپاس نعمتهای خودت را بر من و پدر و مادرم به من الهام فرما! و طریق انجام عمل صالح که مورد رضا و تحسین تو باشد را به من بیاموز! و در میان ذرّیه من صلاح و سداد را استوار فرما! بدرستیکه من به تو روی آوردم و تسلیم خواست و اراده تو گشتم.»

در این آیه شریفه بلوغ انسان را به مرتبه رشد عقلی و قِوام نفس در تدبیر و رعایت مصالح و مفاسد در سنّ چهل سالگی می‌شمرد. و پس از این انسان از تجربیات و اندوخته گذشته برای استکمال روح و طی طریق سعادت و صلاح بهره می‌گیرد، نه آنکه به سعه و ظرفیت عقلانی او اضافه گردد.

و لهذا در «خصال» صدوق از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

إنّ العَبدَ لَفی فُسْحَهٍ مِن أمرِه ما بَینَهُ و بینَ أربعینَ سَنهً؛ فإذا بَلَغ أربعینَ سَنهً أوحَی اللهُ عزَّوجلَّ إلَی مَلَئکتِه: إنّی قد عَمَّرتُ عَبدی عُمرًا فَغَلِّظا و شَدِّدا و تَحَفَّظا و اکتُبا عَلیهِ قَلیلَ عَمَلِه و کثیرَهُ و صَغیرَهُ و کبیرَه![۶]

«بنده تا سنّ چهل سالگی مورد عفو و مغفرت پروردگار است؛ و زمانی که به این سنّ رسید خدای متعال به دو ملک رقیب و عتید که موکل بر اعمال و کردار او هستند وحی می‌فرستد: من به تحقیق به بنده‌ام عمر کافی جهت کسب معرفت و بلوغ عقلی عنایت کردم، از این پس دیگر او در کردار و اعمالش رها و آزاد نیست، بر او سخت گیرید و هر آنچه از او سر می‌زند کم یا بسیار دقیقاً ثبت و ضبط نمائید!»

و نظیر این روایت نیز در «خصال» از امام صادق علیه‌ السّلام آمده است:

إذا بَلَغ العبدُ ثَلاثًا و ثَلَثینَ سَنهً فَقد بَلَغ أشُدَّهُ؛ و إذا بَلَغَ أربعینَ سَنهً فَقد بَلَغَ مُنتهاهُ.[۷]

«زمانیکه عبد به سی و سه سالگی می‌رسد به مرتبه قوام جسمی و روحی نائل می‌گردد؛ و زمانیکه به سنّ چهل سالگی می‌رسد عقل او به نهایت درجه قدرت و سعه و ادراک می‌رسد.»

و بدین جهت چنانچه فردی تا سنّ چهل سالگی استعداد صلاح و هدایت را در خود بوجود نیاورد، وصول به مرحله سعادت و فوز برای او مشکل خواهد شد؛ چنانچه این حدیث در کتب شیعه و در «احیاء‌ العلوم» وارد است:

إذا بَلَغ الرَّجُلُ أربعینَ سَنهً و لَم یتُبْ مَسحَ الشَّیطانُ وَجهَهُ بِیدهِ و قالَ: بِأبی وَجهُ مَن لا یفْلِح![۸]

«چنانچه شخصی به سنّ چهل برسد و بسوی خدا بازگشت ننماید، شیطان پیشانی او را مسح نماید و گوید: پدرم فدای تو باد که دیگر رستگار نخواهی شد!»

روایتی است از حضرت رضا علیه السّلام که مرحوم صدوق در «علل الشّرایع» آورده است:

کسی که خمر بنوشد تا چهل روز نماز او قبول نمی‌شود

عن الحسینِ بنِ خالد قال: قُلتُ للرّضا علیه السّلام: إنّا رُوینا عنِ النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم: إنّ مَن شَرِبَ الخَمرَ لَم تُحسَبْ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا. فقالَ: صَدَقوا. فقُلتُ: و کیفَ لا تُحسَبُ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا لا أقلَّ مِن ذَلِک و لا أکثَر؟ قالَ: لأنّ اللهَ تبارک و تَعالَی قَدَّرَ خَلْقَ الإنسانِ فَصَیر النُّطفَهَ أربعینَ یومًا، ثُمّ نَقلَها فَصَیرها عَلَقهً أربعینَ یومًا، ثُمّ نَقَلها فصَیرها مُضغَهً أربعینَ یومًا. و هَکذا إذا شَرِبَ الخَمرَ بَقیتْ فی مَثانَتِه علَی قَدْرِ ما خُلِقَ منهُ و کذَلِک یجتَمِعُ غَذاؤُه و أکلُه و شُرْبُه تَبْقَی فی مَثانَتِه أربعینَ یومًا.[۹]

«حسین بن خالد می‌گوید: خدمت امام رضا علیه السّلام عرض کردم: برای ما این چنین از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند که فرمود: کسیکه خمر بنوشد تا چهل روز نماز او مورد قبول پروردگار قرار نخواهد گرفت. حضرت فرمودند: درست روایت کرده‌اند. عرض کردم: چگونه نماز او به فاصله چهل روز مردود است نه کمتر و نه بیشتر؟ حضرت فرمودند: زیرا خدای متعال خلقت انسان را در عدد چهل تقدیر فرموده است. ابتداء نطفه را در چهل روز قوام بخشید، آنگاه آنرا به علقه مبدّل ساخت، سپس علقه را چهل روز پروراند، و پس از آن به مضغه تبدیل کرد. و این چنین است اگر کسی شرب خمر کند، این شراب در مثانه او به مدّت چهل روز باقی خواهد ماند چنانچه غذا و آب و جمیع مأکولات به مدّت چهل روز در مثانه انسان باقی می‌ماند، به مقدار همان عددی که اساس خلقت بر آن قرار گرفته است.»[۱۰]

از این بیان حضرت استفاده می‌شود: کیفیت هضم و جذب مأکولات در بدن انسان و استفاده اعضاء و جوارح از آنها، و سپس مرحله دفع آنها به مدّت چهل روز طول می‌کشد. و از آنجا که کلیه‌ها وظیفه دفع موادّ زائد بر میزان مصرف و همچنین پس از مصرف را دارند، و این موادّ بواسطه عمل کلیه‌ها در مثانه تجمّع می‌نماید، لذا به مدّت چهل روز می‌توان گفت که غذای مصرفی انسان در یک مکان واحد بتدریج جمع و دفع خواهند شد؛ و بر این اساس نماز فردی که هنوز آثار و بقایای شراب در بدن او موجود می‌باشد مورد پذیرش و قبول خداوند قرار نخواهد گرفت.

کسیکه غیبت مسلمانی را کند تا چهل روز نماز و روزه اش قبول نمی‌شود

و نظیر این روایت در «جامع الأخبار» از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم منقول است که فرمود:

مَنِ اغْتابَ مُسلِمًا أو مُسْلِمهً لَم یقبَلِ اللهُ تَعالَی صَلاتَهُ و لا صیامَه أربعینَ یومًا و لَیلهً إلاّ أن یغفِرَ لَهُ صاحِبُه.[۱۱]

«کسیکه غیبت مرد یا زن مسلمانی را بنماید تا چهل روز نماز و روزه او مورد قبول حضرت حقّ قرار نمی‌گیرد، مگر آنکه آن شخص از او درگذرد.»

و در مقابل این مسأله تأثیر معنوی و ملکوتی این عدد است در بسیاری از موارد که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: در بسیاری از روایات وارد است که: مَن قَرَأ الحَمدَ أربعینَ مَرَّهً‌ فی الماءِ‌ ثُمّ یصُبُّ علَی المَحْمومِ شَفاهُ اللهُ.[۱۲]

«کسیکه چهل بار سوره حمد را بر آبی بخواند سپس آنرا بر مریض تب داری بپاشد شفا خواهد یافت.»

شهادت چهل مؤمن بر جنازه مسلمانی موجب غفران اوست

و یا چنانچه در «خصال» با اِسناد متّصل خود از عبدالله بن مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمود:

إذا ماتَ المُؤمنُ فَحَضَر جِنازتَه أربعونَ رَجُلاً مِن المؤمنینَ فَقالوا: اللّهمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلاّ خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا! قالَ اللهُ تبارک و تَعالَی: إنّی قَد أجَزْتُ شَهادتَکم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ ممّا لا تَعلَمونَ.[۱۳]

«هنگامیکه مؤمنی از دنیا برود چهل مؤمن بر جنازه او شهادت دهند: خدایا ما جز نیکی از او چیزی نمی‌دانیم، درحالیکه تو از ما به او آگاهتری! خدای متعال می‌فرماید: من شهادت شما را در حقّ این مؤمن امضاء و تنفیذ نمودم، و از او برای آنچه که از او می‌دانم و شما نمی‌دانید درگذشتم و او را مورد عفو و مغفرت خویش قرار دادم.»

و در کتاب «عدّى الدّاعی» از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

کانَ فی بَنی‌إسرائیلَ عابِدٌ فأوحَی اللهُ تَعالَی إلَی داودَ علیه السّلامُ إنّهُ مُرائی. قالَ: ثُمّ إنّهُ ماتَ، فَلَمْ یشهَدْ جِنازتَهُ داودُ علیه السّلام. قالَ: فَقامَ أربعونَ مِن بَنی إسرائیلَ فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلاّ خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا فَاغْفِر لَهُ! قالَ: فَلمّا غُسِّلَ أتَی أربعونَ غیرُ الأربعین الأُوَلِ و قالوا: اللهُمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلاّ خیرًا و أنتَ أعلَم بِه مِنّا فَاغفِرْ لَه! فَلمّا وُضِعَ فی قَبرِه قامَ أربعونَ غَیرُهم فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلاّ خیرًا و أنتَ أعلمُ بِه منّا فاغْفِرلَه! قالَ: فأوحَی اللهُ تَعالَی إلَی داودَ علیه السّلامُ: ما مَنعَک أن تُصَلّی علَیه؟ فقالَ داودُ: بِالّذی أخْبَرتَنی مِن أنَّه مُرائی. قال: فأوحَی اللهُ إلیه إنَّه شَهِدَ لَهُ قومٌ فَأجَزتُ لَهم شهادَتَهم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ مِمّا لا یعلمونَ.[۱۴]

«در بنی‌اسرائیل عابدی بود ریاکار، و خدای متعال حضرت داوود را بر احوال او مطّلع گردانید. پس از گذشت زمانی فوت می‌کند و حضرت داوود بر جنازه او حاضر نمی‌شود. چهل مرد از بنی‌اسرائیل بر جنازه او شهادت می‌دهند: خدایا ما غیر از نیکی و خوبی از او سراغ نداریم و تو به احوال او از ما آگاهتری، خدایا او را بیامرز! و زمانیکه او را غسل دادند باز چهل نفر دیگر همین شهادت را نسبت به او تکرار کردند. و هنگامیکه او را در قبر نهادند چهل مرد دیگر این شهادت را در حقّ او بر زبان آوردند.

در این هنگام خدای متعال به داوود وحی فرستاد: چه چیز ترا مانع گشت تا بر جنازه او حاضر نگشتی؟

عرض کرد: پروردگارا بسبب همان چیزی که تو مرا از آن مطّلع گردانیدی.

خدای متعال به او فرمود: بدرستیکه قومی از بنی‌اسرائیل بر حسن کردار و رفتار او شهادت دادند و من به جهت احترام آنها از گناهانش درگذشتم و آنچه را دیگران از او نمی‌دانستند بیامرزیدم.»

همینطور خصوصیت آثار این عدد را در مسائل اخلاقی و آداب شرعی و حقوق اسلامی می‌توان مشاهده نمود. چنانچه مرحوم کلینی با سند خود از امام باقر علیه‌ السّلام روایت نموده است که:

حدّ همسایگی تا چهل منزل از هر طرف است

قال: حَدُّ الجِوارِ أربعونَ دارًا مِن کلِّ جانبٍ: مِن بَینِ یدَیهِ و مِن خَلفِه و عَن یمینِه و عَن شِمالِه.[۱۵]

«حدّ همسایگی تا چهل منزل از هر طرف: روبرو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ می‌باشد»

و در روایت دیگر عقبى بن خالد از حضرت صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

قالَ أمیرُالمؤمنینَ: حَریمُ المَسجِد أربعونَ ذِراعًا و الجِوارُ أربعونَ دارًا مِن أربَعَهِ‌ جَوانِبها.[۱۶]

«أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: حریم مسجد چهل ذراع از هر طرف می‌باشد، و حریم همسایگی چهل خانه از چهار طرف است.»

و امّا در امور عبادی و مسائل سلوکی و روحانی و کیفیت تأثیر این عدد در ارتقاء معنوی و کسب فضائل روحی و عبور از مراتب نفس، مطالبی است که در حوصله و ظرفیت این مختصر نمی‌گنجد. و جمله فریقین را در این انظاری است و حکایاتی و اشاراتی، و ما به بعضی از آنها در اینجا اشاره می‌کنیم.

انقطاع وحی از رسول خدا به مدّت چهل روز

در «بحار» از «تفسیر علی بن ابراهیم» نقل می‌کند، تا آنجا که می‌فرماید: جماعتی از یهود نزد أبوطالب آمدند و گفتند: یا أباطالبٍ! إنّ ابْنَ أخیک یزعَمُ أنّ خَبَر السّماءِ یأتیهِ؛ و نَحنُ نَسألُه عَن مَسائلَ، فَإن أجابَنا عَنها عَلِمنا أنّه صادقٌ و إن لَمْ یخبِرْنا عَلِمنا أنّه کاذبٌ. فقالَ أبوطالبٍ: سَلوهُ عَمّا بَدا لکم. فَسَألوهُ عَنِ الثَّلاثِ المَسائِل، فقالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: غَدًا اُخبِرُکم (و لَم یستَثْنِ) فَاحتَبَسَ الوحی عَنهُ أربعینَ یومًا حتَّی اغْتَمَّ النَّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم و شک أصحابُه الّذینَ کانوا آمَنوا بِه [۱۷]

«ای أبوطالب! برادرزاده‌ات را گمان بر آنست که اخبار آسمان بر او نازل می‌شود. بنابراین ما مسائلی را از او سؤال می‌کنیم، اگر پاسخ صحیح و درست داد می‌دانیم که ادّعای او راست و مطابق با واقع است، و در غیر اینصورت مُفتری و کذّاب است.

حضرت أبوطالب فرمود: هر آنچه را خواهید بپرسید تا پاسخ صحیح و حقّ را بیابید. جماعت یهود از سه مسأله پرسش نمودند؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فردا پاسخ شما را خواهم داد (ولی إن شاء الله نفرمود) خدای متعال نیز تا چهل روز وحی را از آن حضرت قطع گردانید تا اینکه رسول خدا مغموم و دلشکسته گردید و اصحاب او نیز در رسالت و بعثتش شک بردند…»

این روایت می‌رساند که نفس مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گرچه به رتبه وحی و تلقّی معانی و حقائق ربوبی از جانب پروردگار رسیده بود، امّا حقیقت توحید و ظهور آن بتمام معنی الکلمه (که در عین حفظ هویت خود با مقام جمعیت و کثرت، انسجام و الفت کامل دارد) هنوز برای ایشان محقّق نشده بود؛ و انقطاع وحی به مدّت چهل روز در واقع تنبیه و بیدارباشی بود برای حضرتش که تعلّق به مقام ربوبی و تلقّی وحی به نحو مستمرّ او را از مبدأ و سرمنشأ نزول آن غافل ننماید، و اراده و مشیت پروردگار را در همه ظروف و همه عوالم ربوبی ساری و جاری ببیند، و خدای نکرده این مسأله بصورت یک امر عادی و توقّع عنایتی زائد بر حیثیت عبودیت و وساطت درنیاید، که مقام کبریائیت و غیرت و عزّت حضرت حقّ این نکته را برای هیچ یک از مخلوقاتش حتّی رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم برنمی‌تابد.

و پس از آنکه این تنبیه و تربیت بصورت انقطاع وحی برای آن حضرت تحقّق یافت، این حقیقت والا و این ظریفه ناگفتنی و ناشنیدنی با سیری که نفس مبارکش در این اربعین نمود برای آن حضرت کاملاً محسوس و ملموس و وجدانی گردید؛ و در اینجا بود که نزول وحی دوباره از سر گرفته شد و فیضان باران رحمت الهی بر قلب منوّرش از نو گرفته شد، و معارف ربوبی و لطائف اسرار عالم غیب بر روح و سرّش تجدید گردید؛ و این از خواصّ عدد اربعین است.

حضرت یونس علیه السّلام چهل روز در شکم ماهی بود

و نظیر این مسأله را در داستان حضرت یونس علیه السّلام مشاهده می‌کنیم.

در سوره انبیاء آیه ۸۷ و ۸۸ می‌فرماید:

 وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِى الْمُؤْمِنین‏.

«و همنشین ماهی (حضرت یونس علیه السّلام) را بیاد آور در وقتیکه با حالت خشم و غضب از قوم خود کناره گرفت، و چنین پنداشت که اراده قاهره و مشیت متقنه ما دامان او را نمی‌گیرد (و فقط این قهر و غلبه مخصوص قوم و افراد شهر اوست؛ و ما او را در شکم ماهی قرار دادیم). پس در ظلمات خدای را بخواند: که هیچ معبودی و مؤثّری در عالم وجود جز ذات اقدس تو نیست! تو منزّهی از هر حمد و ثنا و سپاس ما، و از هر فکر و خیال و وهم و ادراک ما نسبت به ذات ذوالجلال خود (و ما ترا با افکار خود و نیات ناقصه و عقل ضعیف و سعه وجودی محدود خود طلب می‌کنیم، و تو بالاتر و برتر از وهم و خیال ما هستی) بدرستیکه من از زیان‌کارانم، و بر نفس خود با این افکار و کردار ظالم می‌باشم.

پس آنگاه ما او را بیامرزیدیم و دعای او را اجابت نمودیم و او را از غم و کدورت و تألّم عالم اعتبار رها ساختیم و به عالم حقائق و واقعیت توحید وارد نمودیم، و سرّ این حقیقت را به او نمایاندیم؛ و این چنین مؤمنین را نجات و رستگاری می‌بخشیم…»

در این واقعه خدای متعال پرده از برخی از اسرار توحید و کیفیت نفوذ و تنزیل مشیت خود در عالم کثرات را برمی‌دارد، و غیرت خود نسبت به اراده مطلقه و همسانی و استواء جمیع مخلوقاتش را در جهت ارتباط و انتساب به ذات ربوبی ابراز می‌دارد؛ و عدم انحصار اراده ذات و مشیت او را در قالبی خاصّ و طریقی مخصوص و شیوه‌ای محدود بیان می‌کند. بلکه ذات اقدس حقّ فعّال ما یشاء‌ و حاکم ما یرید است،‌ و هیچ کس و هیچ تشخّصی نمی‌تواند او را در قالبی محدود کند، و توقّع شیوه‌ای بخصوص را از او داشته باشد. و این نکته‌ای بود که حضرت یونس علیه السّلام به آن نرسیده بود، و مطلب را بر اساس حدس و گمان خود نسبت به قوم و اهالی شهر خود تمام شده می‌پنداشت، و مهر بطلان و نابودی و اضمحلال را بر پیشانی آنان نهاده بود. و این چنین می‌پنداشت: حال که آنان از دستورات رسول خدای متعال سرپیچی نموده‌اند و او را مورد طعن و بی‌توجّهی قرار داده‌اند مستحقّ هرگونه عقاب و عذابی هستند،‌ و خدای متعال نیز چاره‌ای جز اطاعت درخواست و نفرین او ندارد، و باید حتماً قوم او را مستوجب اشدّ عقوبات بنماید، و هیچ راه دیگری جز این راه برای خدا و برای قوم او و بندگانش وجود ندارد.

بنابراین خدای تعالی او را در میان شکم ماهی قرار داد؛ و بنا بر بعضی از روایات حضرت یونس علیه السّلام چهل روز در شکم ماهی بود و به این ذکر مبارک: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین‏ مشغول بود. [۱۸] و به برکت این اربعین خدای متعال پرده از جلوی چشمان او برداشت و او را به یکی از اسرار توحید و عالم تقدیرات و اراده خود آگاه نمود.

تنبیه پیامبر از ناحیه پروردگار جهت ارتقاء‌ او بوده، و منافی با عصمت نمی‌باشد

شاید این شبهه برای برخی پیش آید که: چگونه یک پیامبر با وجود عصمت و عدم احتمال گناه و خطا در حقّش این چنین مستوجب تنبیه و تذکر از ناحیه پروردگار گردد؟

برای روشن شدن این مسأله باید توجّه نمود که: آنچه راجع به عصمت و اجتناب از گناه و خطا برای انبیاء ‌علیهم السّلام ذکر شده است تماماً مربوط به مقام ظاهر و عالم کثرات و ارتباط با مردم است. یعنی یک رسول در مقام فعل و کردار و معاشرت با مردم نباید خلافی از او سر زند و مرتکب گناهی از معاصی گردد، و قول او با آنچه در خارج محقّق می‌شود خلاف آید؛ و به عبارت دیگر: نبی باید در سه مرحله تلقّی وحی و حفظ و ابلاغ آن مصون از خطا و لغزش باشد. امّا اینکه حتّی در مراتب بالاتر از عالم ظاهر و مثال (که عوالم ملکوت و سرّ و جان و روح است) نباید دارای هیچگونه تزلزل و ادراک خلافی باشد، معلوم نیست؛ بلکه شواهد و قرائن و آثار عقلاً‌ و نقلاً و شهوداً خلاف آنرا اثبات می‌نماید. چه بسا یک پیامبر بین خود و بین حضرت ربّ العزّى مراتب و مراحلی دارد که باید آنها را تا به سر منزل مقصود بپیماید؛ و وصول یک شخص به مرتبه نبوّت و رسالت دلیل بر کمال و تمامیت جهات وجودی او نمی‌باشد، و این مسأله بخوبی از آیات شریفه و روایات شیعه ملموس و محسوس است، و این مختصر را گنجایش بحث و تحقیق در این مرتبه نیست.

روایتی را مرحوم کلینی با اسناد خود از امام باقر علیه السّلام درباره تأثیر عدد اربعین در کیفیت رشد و ارتقاء نفسانی و فعلیت استعدادات می‌آورد، که امام باقر علیه السّلام فرمود:

تأثیر عدد «چهل» در به فعلیت درآوردن استعدادات در روایات

ما أخلَصَ العَبدُ الإیمانَ بِاللهِ عزَّوجلَّ أربعینَ یومًا (أو قالَ: ما أجملَ عَبدٌ ذِکرَ اللهِ عزَّوجلَّ أربعینَ یومًا) إلاّ زَهَّدَهُ اللهُ عزّوجلَّ فی الدُّنیا و بَصَّرَهُ داءَها و دَواءَها فأثبَتَ الحِکمهَ فی قَلبِه و أنطَقَ بِها لِسانَه.[۱۹]

«هر بنده‌ای که در مدّت چهل روز ایمانش را برای خدای متعال پاک و خالص گرداند (و یا اینکه فرمود: ذکر خدا را در عرض چهل روز بنحو شایسته و سزاوار عبودیت بپا دارد) مسلّماً خدای تعالی او را نسبت به دنیا بی‌رغبت نماید، و نسبت به دردها و درمان‌های روحی‌اش آگاهی دهد، و حکمت و صواب و راه صحیح و متقن را در دل او استقرار بخشد، و زبانش را به حکمت و گفتار صواب گویا گرداند.»

و نیز از کتب عامّه در «إحیاء العلوم» گوید:

قالَ رسولُ اللهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ما مِن عَبدٍ یخْلِصُ لِلَّهِ العَمَل أربعینَ یومًا إلاّ ظَهَرَتْ ینابیعُ الحِکمهِ مِن قَلبِه علَی لِسانِه.[۲۰]

«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هیچ بنده‌ای نیست که عملش را به مدّت چهل روز صرفاً برای خدا انجام دهد مگر اینکه نتیجه‌اش ظهور و بروز چشمه‌های حکمت از قلب بر زبانش خواهد بود.»

و مانند این روایت با مختصر تغییری در الفاظ در کتب عامّه وارد شده است. و بر این اساس بزرگان علم اخلاق و مربّیان نفوس یکی از شرائط بسیار مهمّ و اساسی حرکت و سیر إلی الله را پرداختن به اربعینیات در طی سلوک می‌دانند و هیچ سالکی را گریز و گزیری از این مسأله نمی‌باشد.

کلام مرحوم سید بحرالعلوم در مورد عدد «چهل»

مرحوم سید مهدی بحرالعلوم رضوان الله علیه در «رساله سیر و سلوک» منسوب به ایشان می‌فرماید:

خود به عیان دیده‌ایم و به بیان دانسته‌ایم که این مرحله شریفه از مراحل عدد را خاصیتی است خاصّ و تأثیری است مخصوص، در ظهور استعدادات و تتمیم ملکات، در طی منازل و قطع مراحل. و منازل راه، اگرچه بسیار باشد لکن در هر منزلی مقصدی است؛ و مراحل اگر چه بیشمار باشد، چون به این مرحله داخل شدی اتمام عالمی است …[۲۱]

و زمان مسافرت عالم دنیا و ظهور استعداد، و نهایت تکمیل در این عالم در چهل سال است. چنانچه وارد است که عقل انسان در چهل سالگی به قدر استعداد هر کسی کمال می‌پذیرد. و از بدو دخول او در این عالم در نموّ است تا سی سالگی، و ده سال بدن او در این عالم واقف است؛ و چون چهل سال تمام شد سفر عالم طبیعت تمام است و ابتدای مسافرت به عالم آخرت است. و هر روز و هر سال جزوی از آن بار سفر بندد و از این عالم رحلت کند. قوّت او سال به سال در کاهیدن است، و نور سمع و بصر در نقصان، و قوای مادّیه در انحطاط، و بدن در ذبول؛ چه مدّت سفر و اقامت او در این عالم در چهل سال تمام شد …[۲۲]

و همچنین در حدیثی که رسیده است که از چهار جهت خانه هر کس تا چهل خانه همسایه‌اند. چون این عدد تمام شد گویا از عالم هم جدا گشتند. و تأویل آن در مناسبت و جوار از جهاتِ قوای اربعه است، که عقلیه و وهمیه و شهویه و غضبیه است. و هر که چهل مرحله از مراحل این قوا از دیگری دور نشود از عالَم آن خارج نشده و با یکدیگر جوار دارند …۲

تذییل مرحوم علاّمه طهرانی بر کلام سید بحرالعلوم

مرحوم والد ما حضرت علاّمه سید محمّد حسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه در تذییل بر این فقرات در «رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم» چنین فرموده‌اند:

مراد مصنّف آنست که انسان از چهار طرف گرفتار قوای اربعه عقلیه و وهمیه و غضبیه و شهویه است. و تا از هر کدام از آنها تا چهل منزل دور نشود به مقام فناء فی الله نخواهد رسید. چون مجرّد خروج از یک مرحله از شهوت مثلاً انسان را از آن مرحله به تمام معنی الکلمه خارج نمی‌کند. چون حقیقت آن مرحله از شهوت هنوز در وجود انسان مخفی است، و تا چهل مرحله از مرحله اوّل دور نشود آثار به کلّی از بین نمی‌رود. بنابراین اگر عالم شهوت را مثلاً دارای مراحل عدیده‌ای فرض کنیم، هنگامی انسان از یک مرحله از آن به کلّی خارج می‌شود که از چهل مرحله بعد از آن خارج شده باشد، و الاّ مجرّد خروج فی الجمله انسان را از آن مرحله خارج نمی‌کند، و ممکن است به عروض عوارضی انسان به مرحله اوّل برگردد. همچنین است عالم عقل و غضب و وهم؛ بنابراین کسی حقّاً‌ از مرحله اوّل غضب خارج می‌شود که از مرحله چهلم خارج شود، و کسی حقّاً از مرحله پنجم عقل خارج می‌شود که از مرحله چهلم خارج شود، و هکذا … باید از هر مرحله‌ای که فرض کنیم چهل مرحله دور شود تا از آن مرحله به کلّی خلاص شود …[۲۳]

انتهی کلام مرحوم والد قدّس سرّه؛ و سپس مرحوم سید در ادامه می‌فرماید:

و بالجمله خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امریست مصرّحٌ بِه در آیات و اخبار، و مجرّب اهل باطن و اسرار، و این است که در حدیث شریف حصول آثار خلوص را که منبع عین معرفت و حکمت باشد در این مرحله خبر داده. و شک نیست که هر نیکبختی که به قدم همّت این منازل چهل‌گانه را طی کند، بعد از آنکه استعدادات خلوصی را به فعلیت آورد سرچشمه معرفت از زمین قلب او جوشیدن آغاز کند.

و این منازل چهل‌گانه در عالم خلوص و اخلاص واقعند، و مقصود و منتهای این منازل عالمی است فوق عالم مخلَصین، و آن عالمِ أبیتُ عِندَ رَبّی یطعِمُنی و یسقینی[۲۴] است، چه طعام و شراب ربّانی معارف و علوم حقیقیه غیر متناهیه است.[۲۵]

انتهی کلام مرحوم سید بحرالعلوم رضوان الله علیه.

بنابراین بر کسی پوشیده نخواهد ماند که این عدد را در مسائل مختلفه و موضوعات متفاوته (چه در عالم خلق و تکوین و چه در موطن تربیت و تشریع) تأثیری عجیب و تسبیبی غیر قابل انکار است. و اگر بخواهیم بیش از این مقدار مذکور در این مسأله شرح و بسط دهیم و کلمات بزرگان را در این باب آوریم و آثار و نتائج آنرا متذکر شویم از مقصود فاصله خواهیم گرفت.

پاورقی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱]ـ دیوان حافظ، طبع بختیاری، ص ۲۰۷، غزل ۴۵۴

[۲]ـ إحیاء علوم الدّین، ج ۴، ص۲۷۷

[۳]ـ مرصاد العباد، ص ۶۵ و ۲۱۱

[۴]ـ عوارف المعارف (ملحق إحیاء علوم الدّین) ج ۵، ص ۱۲۲

[۵]ـ سوره الأحقاف (۴۶) ذیل آیه ۱۵

[۶]ـ خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث ۲۴ ، ص ۵۴۵

[۷]ـ خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث ۲۳، ص ۵۴۵

[۸]ـ سفینى البحار (با مختصر اختلاف) ج ۲، ص ۳۳۲؛ إحیاء العلوم، ج ۳، ص ۲۸

[۹]ـ علل الشّرایع، ج ۲، ص ۳۴۵

[۱۰]ـ نظیر این روایت درباره أکل مال حرام و لقمه حرام نیز وارد شده است.

[۱۱]ـ جامع الأخبار، فصل ۱۰۹، ص ۱۷۱

[۱۲]ـ بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص ۶۲، حدیث ۳۵

[۱۳]ـ خصال (أبواب الأربعین و ما فوقه) حدیث ۴، ص ۵۳۸

[۱۴]ـ عدّى الدّاعی، ص ۱۳۶

[۱۵]ـ کافی (کتاب العشرى) باب حدّ الجوار، حدیث ۱، ج ۲، ص ۶۶۹؛ وسائل الشیّعى، کتاب الحج (أبواب أحکام العشرى) باب ۹۰، حدیث ۱، ج ۱۲، ص ۱۳۲

[۱۶]ـ خصال (أبواب الأربعین و ما فوقه) حدیث ۲۰، ج ۲، ص ۵۴۴؛ وسائل الشّیعى، کتاب الحج (أبواب أحکام العشرى) باب ۹۰، حدیث ۴، ج ۱۲، ص۱۳۲

[۱۷]ـ بحار الأنوار (کتاب النبوّى) ج ۱۴، ص ۴۲۳

[۱۸]ـ «مناقب آل أبی طالب» ج ۴، ص ۱۳۹؛ «تفسیر برهان» ج ۴، ص ۳۷؛ «بحار الأنوار» ج ۱۴، ص ۴۰۲

[۱۹]ـ کافی (اصول) ج ۲، ص ۱۶، حدیث ۶

[۲۰]ـ إحیاء‌ علوم الدّین، ج ۴، ص ۳۷۶

[۲۱]ـ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص ۲۹

[۲۲]،۲ـ همان مصدر، ص ۳۰ و ۳۶

[۲۳]ـ همان مصدر، ص ۳۶، پاورقی

[۲۴]ـ «من شب خود را نزد خدایم به روز می‌آورم، و او است که مرا از اطعمه و غذاهای بهشتی و نوشیدنیهای آن بهره‌مند می‌سازد.»

[۲۵]ـ همان مصدر، ص ۳۹

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن