جلسه ۱ شرح دعای ابوحمزهثمالی سال ۱۴۱۹
موضوع: جلسه ۱ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۱۹ ه.ق
سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تا آماده شدن فایل صوتی شما میتوانید متن این جلسه را مطالعه نمایید.
[/box]
متن جلسه:
جلسه ۱ (رمضان ۱۴۱۹)
أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم
وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبىالقاسم مُحَمّدٍ
وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ
«الحمدُللهِ الَّذى ادعوهُ فَیُجیبُنى وَ ان کُنتُ بَطیئاً حینَ یَدعُونى»
حمد براى پروردگارى است که هرگاه او را بخوانم او فوراً اجابت مىکند مرا، ادعُوهُ فَیُجیبُنى، دلالت بر استمرار مىکند مضارعى است که دالّ بر استمرار است یعنى حال خداوند اینطور است. خصوصیّت خداوند اینطور است مقتضاى حال او اینطور است که هرگاه او را بخوانیم، او اجابت مىکند چون ادعوهُ در اینجا استقبال نیست معنایش این نیستش که الحَمدُ للهِ الَّذى ادعُوهُ من او را مىخوانم کِى؟ بعد، یک سال دیگر دو سال دیگر، اینطور نیست.
مىگویند بعد از مادّه قالَ انَّ مىآید یکى یک قال اى را پیدا کرده بود سه صفحهى بعدش را انَّ خواند، گفتند: چرا انَّ مىخوانى؟ گفت مىگویند بعد از مادّه قال انَّ است. تازه این هرچه بیشتر برود بهتر است دیگر! بعدیّت بیشتر صدق مىکند.
این ادعُوهُ معنایش این نیست که بعداً او را مىخوانم. ادعُوهُ دلالت بر حال مىکند و حال هم به مقتضاى سیاق دلالت بر استمرار مىکند استمرار حالى، استمرار حالى یعنى چه؟ یعنى موقعیّت حال در ابد و ازل استمرار دارد، همیشه حال است و همیشه این صفت براى شخص ثابت است هیچ وقت از او جدا نمىشود.
خُب این صفت هم براى او هست هم براى ما، مىفرماید که «الحمدُلله الَّذى» حمد مخصوصِ آن خدایى است که وصف آن خدا این است که هرگاه او را بخوانم، یُجیبُنى: جواب مرا مىدهد حالا چى جواب مىدهد؟ بماند! بالأخره جواب مىدهد یک چیزى مىگوید، حالا یا بر وفق مراد یا بر غیر وفق مراد؛ بالأخره بىجواب نمىگذارد، اینطور نیستش که گاهى چرت بزند و «لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ»[۱] دیگر، سِنه به معناى چرت است چرت و خواب او را نمىگیرد؛ و هرگاه کسى او را بخواند وَ نَحْنُ أَقْرَبُ
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۶
إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۲]، فَیُجیبُنى «جواب ما را فورى مىدهد و ان کُنتُ بَطیئاً حینَ تدعُونى[۳]» ولى از آن طرف، مسئله اینجا است که هر وقت او مرا بخواند، ما جواب نمىدهیم، ما بطئ هستیم، ما سستى مىکنیم، ما تکاهل مىکنیم، ما امروز و فردا مىکنیم.
به فقیر کمک کن. حالا ببینیم چه مىشود؟ بلند شو، نماز بخوان، خب حالا دیر نمىشود، وقتِ اذان دعوت اوست دیگر، این اللهُ اکبرى که فوراً مؤذّن، اوّل اذان مىگوید دعوت او است، او دعوت مىکند دیگر.
پیغمبر هر وقتى که با افراد مشغول صحبت و اینها بودند و نفس حضرت از ارتباط با کثرت قدرى ملال به خود مىگرفت مىفرمودند: ارِحنى یا بلال[۴]، اى بلال مرا راحتم کن. این ارتباط با کثرت، نفس من را گرفته و [براى] نفس من ملالت آورده.
همین که مؤذّن صدایش بلند مىشود دعوت پروردگار مىرسد که اى بندگان بیایید الآن وقتى است که فیّاضیّت من مىخواهد به تمام عوالم کثرت تنازل کند، الآن وقتى است که جودِ من مىخواهد سرازیر بشود. الآن وقتى است که رحمت من مىخواهد سرازیر بشود. این موقع چه است؟ موقع اذان، موقع اذان است من خودم با بعضى از بزرگان که بودم، مرحوم آقاى حدّاد، رضوان الله علیه، مىدیدم اینها این یک ساعت آخرى که مىخواست براى وقت نماز بشود انگار همهاش منتظر بودند. انگار همهاش به ساعت نگاه مىکردند. انگار همهاش وقت براى رسیدن به نماز را انتظار مىکشیدند. توقّع داشتند. آنها ها! ما که مرخّصیم، آنها اینطور، آنها که کثرت و وحدت براى آنها یکى بود اینطورى بودند خُب این هم که شوخى نیست یک واقعیّتى است دیگر. این یک حقیقتى است که آنها در ادراک این وقت چه مسائلى را مىدیدند که همینطور نگران رسیدن وقت و زوال بودند یا نگران غروب شمس بودند؟ این چى بوده قضیه؟
یا اینکه امام مجتبى علیهالسّلام در احوالات حضرت مجتبى علیهالسّلام داریم، همین که موقع نماز مىشد، حالات غیرعادى از آن حضرت بروز و ظهور پیدا مىکرد! این چیست؟ این موقع دعوت خدا آمده دیگر! حسنقلى که دعوت نکرده یا مَشتى فلان که نیامده دعوت کند.
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۷
شما وقتى که مىخواهید ….، یک نفر مىخواهد به دیدن یک شخصى برود فرض کنید که یک رئیسجمهورى بالاتر از رئیسجمهورى، از یک هفته قبل خوابش نمىبرد. بَه مىخواهیم روز فلان، وعده دادند، کارت به ما دادند، اسم ما را نوشتند، مى خواهیم دیدن فلانکس برویم، چند نفر اسامى آن کسانى که مىخواهند بیایند [را] ثبت مىکنند. دو دفعه تلفن، سه دفعه تلفن، بالا، پایین، چند نفرند؟ سه نفرند یا چهار نفرند؟ خصوصیّات بالا، از دو روز قبل، سه روز قبل همهاش در حال انتظار، روز فلان در ساعت فلان مثلًا دیدن با یک شخصى از مقاماتى کذایى فلانى، آن موقع که ساعت مىخواهد نزدیک بشود براى [ملاقات] شما همینطور قلبتان مىزند مىخواهید به دیدن فرض بکنید که یک همچنین بزرگى برسید، بزرگ، حالا بزرگى که در همین دنیا باشد و مسائل دنیا و اینها باشد، ها؟ تا حالا برایتان اتّفاق افتاده؟
انشاءالله که اتّفاق نمىافتد اگر هم اتّفاق افتاد انشاءالله با وحدت توأم باشد نه با کثرت، عمدهاش آن است. ها؟ این همینطور قلبتان تاپ تاپ مىزند در حالى که چیست؟ این یک شخصى است مثل خودتان، افکارش مثل خودتان است. کارهاش مثل خودتان است اندیشه و فکرش مثل خودتان است پس شما قلبتان براى چه مىزند؟ براى یک مقدار تخیّلات! براى یک مقدار کثرت، براى یک مقدار عناوین و اعتبار، پس قلبتان براى عناوین مىزند این آقایى که امروز دارد قلبتان براى دیدن و زیارتش مىزند دیروز توى همین قم فرض کنید که راه مىرفت نگاهش هم نمىکردید، فرض کنید، دیروز تو همین طهران راه مىرفت، کسى نگاهش هم نمىکرد اینکه همان است دیگر، فرقى نکرده، به او اضافه هم نشده، ده کیلو که اضافه نشده؟ اگر مثلًا وزنش هفتاد و پنج کیلو بود، الآن هم هفتاد و پنج کیلو هیچ اضافهاى نشده، ولى چرا؟ چون عنوان است چون اعتبار است پس شما براى اعتبار قلبتان مىزند نه براى این.
براى یک آدم ظاهرى که مىخواهید بروید براى دیدنش، مىبینید شب خواب ندارید صبح بلند مىشوید، کى مىشود؟ خودتان را آماده مىکنید، چطور با او برخورد کنید نمىدانم حالت ادب و احترام را چطور به خود مىگیرید، در سلام چطور سلام کنید، در علیک چطور چیز کنید، اینها همه مال چیست؟ مال یک آدم معمولى است مثل خودت.
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۸
حالا اگر فرض کنید که به شما بگویند که مىخواهید دیدن یک شخص بزرگى بروید، اگر معرفت داشته باشید، اگر به ما بگویند، دیدن امام علیهالسّلام مىخواهیم برویم، اصلًا سر از پا مىشناسیم؟ اصلًا براى ما قابل تصوّر هست؟ در حضور حضرت چطور بنشینیم؟ در حضور حضرت
چطور رعایت آداب را داشته باشیم؟ حالا اگر به ما بگویند دیدن خدا مىخواهید بروید! دیگر اینجا آنجایى است که فکر نمىرسد و به آنجا راه ندارد فقط امام مجتبى علیهالسّلام است که او مىفهمد این مسائل را، او این مطالب را ادراک مىکند. لذا حضرت در موقع نماز که مىخواست بشود … بعد سئوال مىکردند چرا اینطورى؟ حضرت مىفرمایند آخر نمىدانید به ملاقات چه شخصى الآن من دارم مىروم! به دعوت چه شخصى دارم مىروم.
وان کُنتُ بطیئاً حینَ یَدعونى حالا عجیب اینجا است که براى یک همچنین دعوتى ما سر از پا نباید بشناسیم، به عکس در اینجا قضیه چیست؟ عکس شده! او دارد دعوت مىکند ما دست روى دست مىگذاریم، آقا حالا ببینیم، حالا فعلًا افطارى را بکنیم تا انشاءالله بعد. حالا عرض کنم که فعلًا این مهمان است این مهمان است را راه بیندازیم، حالا این قضیه چیست؟ مسأله از کجا است؟ چرا اینطور است؟ به جاى اینکه از آن طرف ناز و کرشمه و عشوه و استکبار و کبریائیّت و اینها باشد، مىبینیم از آن طرف فوراً اجابت است عجیبهها! همینکه مىگویى یا ربّ، قبل از یا ربّ، لبیّکش آمده.
این همه یا ربِّ تو لبیّک ماست
هنوز یا ربِّ نگفتن، یجیبنىاش آمده، لبیّک آمده است امّا از این طرف، از ما همه بیچارگى و عجز و نیاز است، از ما که عجز و بیچارگى و نیاز است، بطیئاً، خیلى با سر حوصله، ما مقام کبریائیّت داریم ما به این زودى سر نمىآوریم، خدا هم باشد براى من باید کارت بفرستد، نامه فدایت شوم بفرستد، مگر ما به این زودى تنازل مىکنیم از این از مقاممان؟ تنازل نمىکنیم.
حالا امام سجّاد علیهالسّلام اینجا، الحمدللهاش دیگر مال چیست؟ الحَمدُلله الّذى، الحَمدُلله الّذى … حمد مخصوص آن است. حمد در جایى مىگویند که در آنجا «ستایش» است در آنجا «محمدتى» هست، در آنجا «ارزشى» هست، خب این ارزش اینجا است ارزش اینجا است که اونى که ناز دارد و عدم احتیاج دارد و استغناى ذاتى دارد و هستى او واجب است و تمام مَحامِد در عالم وجود، اختصاص به ذات او دارد، او «فیُجیبُنى» است فورى اجابت مىکند. الحمدالله به خاطر این جهت است، از این طرف که فقر است و بیچارگى است و کثرت است و اتّکا به او است و امکان ذاتى است و هیچ صفتى نیست از صفات کمالیّه الّا این که منشأش از اوست، اینکه از این طرف است بطیئاً حینَ یدعونى، تکاهل و سستى است، خب این جاى حمد ندارد؟
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۹
اگر یک همچنین شخصى را پیدا کردید توى دنیا، اگر یک همچنین فردى را پیدا کردید که تمام ثروت عالم، در خزانهى او باشد تمام علوم عالم، هر علمى که در عالم وجود دارد، آن علم اختصاص به آن شخص داشته باشد تمام صفات جمالیّهى در عالم، منحصر به او باشد تمام ارزشها- فرض کنید، حالا فرضش که اشکال ندارد- یک شخصى در اینجا در همین قم، در ایران در جایى دیگر یک همچنین خصوصیّاتى را دارد یعنى هر شخص در این دنیا به هر علمى که نیاز دارد به نحو اتّمَ و اکمَل، به طورى که هیچگونه سئوالى را بدون پاسخ نگذارد یک همچنین شخصى هست یک شخصى که هر سرمایهاى در دنیا در جیب او و در اختیار او قرار دارد یک شخصى که از نقطهى نظر زیبایى فرض کنید که من باب مثال یوسف کنعان را به یک کرشمه آزاد مىکند. آن کسى که از نقطهى نظر قدرت، مِن باب مثال قوىترین از اقویا در مقابل او [ضعیف] هستند، یک همچنین شخصى! این دیگر چه کم دارد از اوصافِ مَحمَده هستى؟ چه کم دارد؟ چیزى کم ندارد دیگر، حالا این یک طرف، ما یک قِران در جیبمان پول نداریم، به اندازه یک شاگرد کلاس اوّل ابتدائى سواد نداریم، به اندازهى برداشتن یک لیوان قدرت نداریم از هر جهت و صفت ضعف و نقصانى را که شما تصوّر کنید آن صفت نقص و خلل در ما از این طرف وجود دارد حالا این دوتا را شما بغل هم بگذارید، این به این کیفیّت باشد هر وقت شما سراغ این بروید، ببینید این پشت در ایستاده و منتظر شما است! هنوز در نزده پشت در منتظر شما است! امّا هر وقت این بیاید سراغ شما، شما از تو رختخوابتان! حالا برخیزم ببینم چطور مىشود؟ بگویید که حالا فرض بکنیم باشد! حالا خودم خدمتشان مىرسم! این چیست؟ ما اسم این شخص را چه مىگذاریم؟ چه اسمش را مىگذاریم؟ یعنى چه لغتى را براى تعریف یک همچنین فردى ما مىتوانیم پیدا کنیم و این را به آن تعریف بنامیم؟ چیست؟ غیر از جلال، غیر از کمال، غیر از عظمت غیر از کبریائیّت غیر از مردانگى مطلق، حالا فرض کنید که اگر مرد باشد، غیر از آن مناعت ذاتى غیر از آن حمد مطلق براى یک همچنین شخصى، ما چه تعبیر لایق او را مىتوانیم پیدا کنیم؟ ها؟ آیا یک همچنین شخصى سزاوار حمد نیست؟ یک همچنین شخصى سزاوار ستایش نیست؟ یک همچنین فردى اگر باشد!
در قضیه اینجا، در این دنیا یک نفر یک موقعیّتى پیدا مىکند دیگر فردا به کسى نگاه نمىکند یک موقعیّت یک پست، معاونِ فلان ساختمان مىشود ساختمان دیگر، ساختمان آجر و سنگ و اینها! معاون امورِ فلان بنا مىشود وزارتخانه مىشود چه مىشود، مگر مىشود دیگر آقا را پیدا کرد؟ مگر
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۰
مىشود دیگر سراغ آقا آمد؟ رفتارشعوض مىشود حالاتش عوض مىشود طرز صحبت کردنش عوض مىشود تمام اینها مال چیست؟ یک عنوان آقا پیدا کردى! چه خبره؟ این معلوم مىشود چیست؟ این عنوان، عنوانِ شیطان است چون خدا اینطور نیست اگر شما دیدید شخصى به یک موقعیّتى رسید و حالش عوض شد این حال با حال توحید چیست؟ دوتا است، حال توحید این است که امام سجّاد علیه السّلام بیان مىکند الحَمدُللّهِ الَّذى ادعُوهُ فَیُجیبُنى این صفت، صفت توحیدى پروردگار است این صفت آیا محمدت است یا مذمّت است؟ مَحمَدت است دیگر، منقبت است یا غیرمنقبت؟ این منقبت است حالا که منقبت شد ضدّش مىشود چى؟ غیرمنقبت، اگر این رحمانى شد ضدّش مىشود شیطانى، ضدّش مىشود شیطانى.
حالا اگر ما در شخصى دیدیم با عوض شدنِ موقعیتش، صحبتش عوض شده، حالش عوض شده، نحوه تکلّمش با افراد عوض شده، وقتى که به افراد دیگر مىخواهد بدهد فرق مىکند، صحبتى را که با افراد مىکند تغییر پیدا کرده است، بىمعطّلى بگویید این شیطان است اصلًا معطّلى ندارد چرا؟ چون این خلاف است، خلاف کلام امام سجّاد است امام سجّاد اینطورى معرّفى نمىکند خدا را، خداوند ادعوهُ فَیُجیبُنى است او اینطور نیست.
امیرالمومنین علیهالسّلام چطور بود؟ قبل از رسیدن به حکومت و بعد از رسیدن به حکومت چه تغییرى در امیرالمومنین علیهالسّلام پیدا شد؟ چه اختلافى بین دو موقعیّتش پیدا شده؟ اختلاف پیدا نشده. اسباب یک پیرزنى را مىگیرد، چیزى را که خریده مىگیرد کمکش مىکند مىرود در منزل او و بعد به آنها مىگوید که من بچّهها را نگه دارم شما نان بپزید یا شما [بچهها را نگه مىدارید تا من نان بپزم؟] او مىگوید نه! شما بچّهها را نگه دار من نان را بهتر مىتوانم بپزم، حضرت مشغول سرگرم کردن بچّهها مىشود و اینها، این عمل چه عملى است؟ آیا این عملِ یک شخصى است که در کثرت است یا شخصى است که در وحدت است؟ این عمل از چه شخصى مىتواند سر بزند؟
آن کسى که به یک جایى مىرسد و آنقدر براى خودش حجاب درست مىکند آنقدر دربان درست مىکند، در پردههاى تودرتو و در غرفههاى تودرتو زندگى مىکند و با حُجّاب و مانعین و حُرّاس این خودش را محفوظ مىکند، آن با امیرالمومنینى که بلند مىشود و در حال حکومتش مىرود و این کار را مىکند چه فرقى مىکند؟ آن به واسطه رسیدن به حکومت خود را از صفات رحمانى جدا مىکند و امیرالمومنین به واسطه حکومت، خود را به صفات رحمانى نزدیکتر مىکند خود را در مقابل مردم پستتر مىکند و این تصنُّع نیست تصنُّع فایده ندارد حال تکوینى مولا اینطور است که خود را در مقابل
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۱
مردم پست و متواضع مىکند یعنى اینى که الآن حاکم … أَاقنَعُ مِن نَفسى عجیب مىفرماید ان یُقالَ لى امیرَالمُومِنینَ وَلا اشارِکُهُم فى مَکارِهِ الدَّهرِ.[۵]
آیا من به اینکه به من بگویند امیرالمومنین اکتفا کنم و به خود بگیرم امّا در ناراحتىهاى روزگار با آنها خودم را شریک قرار ندهم؟
این کلام از قلب یک انسان حّر بیرون مىآید یک انسانى که آزاد است از هوى و هوس، آزاد شده از هرچه که او را مقیّد مىکند! مىخندد، مىخندد به این اوضاع! ابن عباس مىآید و مىگوید یا على در این کوران و اینها، مسائل و فلان و حرفها، دارى کفشت را مىدوزى؟ این آدم اصلًا در این عالم نیست؟
خب این مال چیست؟ این ابتداى قضیه، این صورت مسأله، صورت مسألهاى که امام سجّاد علیهالسّلام مىفرماید این است خب حالا البته معانى دیگرى در باطن این عبارت هست، صورت قضیه این است یک شخصى، یک ذاتى، که هستى مطلق است تمام جمال اختصاص به او دارد تمام کمال اختصاص به او دارد تمام هستى اختصاص به او دارد تمام شواءب هستى اختصاص به او دارد او قدرت مطلق است او علم مطلق است او کمال و بهاء مطلق است تمام صفات مطلق و صفات مَحمَدهى اطلاقى را شما اختصاص به این ذات مىدهید این ذات یک طرف قضیه، یک طرف قضیه ما، بَه بَه حرف نداریم، صفات کمالى ما چست؟ فقر مطلق، صفات کمالى ما، جهل مطلق، صفات کمالیّهى ماست و ظلمت مطلق است. شعر مال کیست؟
سیه رویى ز ممکن در دو عالم | جدا هرگز نشد و اللهُ اعلَم[۶] | |
خدا رحمت کند مال شیخ محمود شبسترىِها! شیخ محمود شبسترى از اعاظم اولیا و بزرگان این راه بوده، قبرشان در هشت فرسخى تبریز، در شبستر به طرف مرز، قبرش [و] مزارش در آنجا است. ما خیلى وقت است که خلاصه دلمان مىخواست و هنوز هم مىخواهد که مزار ایشان را زیارت کنیم چون ایشان خیلى حقّ بزرگى بر گردنِ ما دارد از این بزرگان خیلىها حق به گردن ما دارند.
یک روز مرحوم آقا مىفرمودند:- بارها به ما مىفرمودند- حافظ حقّ خیلى بزرگى بر گردن ما دارد، خیلى، بالأخره باید برویم و او را زیارت کنیم تا اینکه در یک سفر حج، در همان سالى که این
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۲
قضایاى مکّه اتّفاق افتاد و ایرانىها را زدند و عدّهاى را از بین بردند و اینها، در آن سال، مرحوم آقا مىفرمودند: که خلاصه آنجا ما دیدیم که باید یک شیرازى برویم، خلاصه بناى شیراز را از همان سفر حجشان گذاشته بودند و دیگر آمدند و رفتند و به مزار خواجه هم رسیدند- البته من خدمتشان نبودم- ولى مشخص بود که خُب چه مطالبى بوده؟
خیلى حقّ بزرگى دارد عرض کنم که خیلى از این بزرگان بر ما هم حق دارند، مولانا یکى از آنها است که بسیار بر گردن ما حق دارد و ما امسال الحمدلّله توفیق پیدا کردیم که به زیارت ایشان مشرّف بشویم و یک شبى را هم در همان شهر قونیه، در آنجا بودیم یک شب و دو روز شد تقریباً، بسیار مزار پُر ابهّت و جلالى دارد بسیارِ جلالش، به عکس حافظ که خیلى حالِ بسط دارد و خیلى حال سبکى دارد مولانا خیلى قوى است و مزار بسیار قوى دارد و آثار جلال و عظمت در مزار مولانا کاملًا مشهود است یکى مولانا است و یکى از افرادى که مدّتها بود که ما مىخواستیم به مزار او برویم همین شیخ محمود شبسترى بود که هنوز توفیق زیارت مزار او را پیدا نکردیم، بسیار مرد بزرگى است و از عرفاى نامى اسلام است و حقایقى را در مکاتیب خودش، اعم از اشعار و غیراشعار، رسالههاى دیگرى هم دارد ایشان، حقایق بسیار عالیه المَضامین را ایشان بیان کرده
سیهرویى ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد
سیهرویى، ممکن فقر است و فقر نور ندارد فقر هستى ندارد ماهیّات ممکنه اشیا، تمام اعدام بر آنها صادق هستند این جدا هرگز نشد وَاللّهُ اعلَم.
این طرف قضیه ما هستیم پس صورت مسأله به این کیفیّت است یک طرفش خداوند متعال یک طرفش وجود مبارکِ ما که سراسر فقر و جهل و اینها، خب لازمه این فقر چیست؟ لازمه این فقر کثرتطلبى، تکاهل کردن، مسامحه کردن، حرکت نکردن، شوخى پنداشتن، واقعیّات را جدّى نگرفتن، اینها لازمه چیست؟ لازمه فقر است دیگر و لازمه کثرت است دیگر، همه اینها لازمهى این عالم است لذا این امر یک امر طبیعى است، این مسأله طبیعى است، طبیعى قضیه این است که الحمدالّلهِ الّذى ادعُوهُ فیُجیبنى باشد و این طرفش وان کنتُ بطیئاً حینَ یَدعونى باشد، این طبیعى است حالا کِى این متبدّل مىشود؟
آیا مىشود متبدّل بشود؟ آیا مىشود اینطور باشد و ان کُنتُ سریعاً حین یدعونى بشود؟ کِى مىشود اینطور؟ این صورت قضیه است، چرا ما بطىء هستیم و چرا او سریع است؟ یا سریع الاجابه
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۳
نداریم؟ عرض مىشود که آن آیه شریفه که مىفرماید (وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ[۷] این لازمه آن وجود است ادعونى استجب لکم، لازمه آن وجود است و دعاها و روایات و آیاتى که در این زمینه هست- که انشاءالله در شبهاى آتیه نسبت به این قضیه اگر خداوند توفیق بدهد صحبت مىشود- پس بنابراین، این مسأله موجب محمَدت است الحمدللّه الّذى ادعُوهُ فیُجیبُنى این ذاتى که داراى این خصوصیّت است، این ذاتى که علم مطلق است، این ذاتى که غناى مطلقِ است، این ذاتى که قدرت مطلق است، غناى مطلق از هر چیزى، در این غنا همه چیز خوابیده، غنّى بالذّات مىدانید یعنى چه؟ یعنى هیچ نقطه نقصى در او وجود ندارد که به فعلیّت برسد، از نظر علم از نظر قدرت، از نظر جمال، از هر جهتى، هیچ نقطه استعدادى در او نیست که آن نقطه بخواهد به فعلیّت برسد این مىشود چه؟ این مىشود غنّى بالذّات. ذاتاً غنى است یک همچین موجودى این مستوجب چیست؟ مستوجب حمد است حالا چرا؟ اگر ما این طرف قضیه بودیم، باز او مستوجب حمد بود وان کنتُ بطیئاً حین یدعونى.
اگر صورت قضیه و صورت مسأله به این نحو بود وان کنتُ سریعاً حینَ یَدعونى؛ یعنى وقتى که او دعا مىکرد ما اجابت مىکردیم خُب هنر نکرده بودیم خب باید هم سرعت داشته باشیم چرا؟ چون غنّى بالذّات اوست. محتاج بالذّات ما هستیم، فقر ذاتى را ما داریم غناى ذاتى را او دارد، باید هم هر وقتى که او ما را مىخواند ما زود برویم این لازمه طبیعت قضیه است، او باید ناز کند براى ما، نه این که ما ناز کنیم براى او. امّا در عین حال که اگر صورت مسأله به این کیفیّت بود باز حمد اختصاص به او داشت، چه برسد به این که ما بطىء هستیم؛ یعنى علاوه بر اینکه سرعت نداریم، نه! تکاهل مىکنیم، نمىآییم، حرکت نمىکنیم، حرکت نمىکنیم. هى ما را مىخواند هى سستى مىکنیم این پیغمبر چقدر براى این مردم، خودش را به زحمت انداخت؟ کدام پیغمبر؟ پیغمبرى که صحبت با ملائکه موجب ملال اوست، پیغمبرى که تکلّم با ملائکه موجب تنازل او به کثرت مىشود، منتهى کثرت نورانى نه کثرت ظلمانى، این پیغمبر که صحبت جبرئیل موجب ملال اوست، این پیغمبر آمده سراغ ابوسفیان، ابوجهل سراغ ابوبکر، سراغ اینها آمده، با چه نیّتى آمده، انشاءاللّه براى فردا شب.
اللهم صل على محمد و آل محمد
پاورقی:
[۱] . قسمتى از آیه الکرسى، سوره مبارکه بقره آیه شریفه ۲۵۵
[۲] . ق- ۵۰ سوره- آیه ۱۶
[۳] . صحیفه سجادیه ص ۲۵۲
[۴] .؟
[۵] . نهج البلاغه- ج ۳ ص ۷۲
[۶] . گلشن راز- بخش هفت
[۷] . بقره/ آیه ۱۸۶٫