جلسه ۱ شرح دعای ابوحمزه‌ثمالی سال ۱۴۱۹

موضوع: جلسه ۱ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۱۹ ه.ق

سخنران حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]

تا آماده شدن فایل صوتی شما میتوانید متن این جلسه را مطالعه نمایید.

[/box]

متن جلسه:

جلسه ۱ (رمضان ۱۴۱۹)

أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‏

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم‏

وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبى‏القاسم مُحَمّدٍ

وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ‏

«الحمدُللهِ الَّذى ادعوهُ فَیُجیبُنى وَ ان کُنتُ بَطیئاً حینَ یَدعُونى»

حمد براى پروردگارى است که هرگاه او را بخوانم او فوراً اجابت مى‏کند مرا، ادعُوهُ فَیُجیبُنى، دلالت بر استمرار مى‏کند مضارعى است که دالّ بر استمرار است یعنى حال خداوند این‏طور است. خصوصیّت خداوند این‏طور است مقتضاى حال او این‏طور است که هرگاه او را بخوانیم، او اجابت مى‏کند چون ادعوهُ در این‏جا استقبال نیست معنایش این نیستش که‏ الحَمدُ للهِ الَّذى ادعُوهُ‏ من او را مى‏خوانم کِى؟ بعد، یک سال دیگر دو سال دیگر، این‏طور نیست.

مى‏گویند بعد از مادّه قالَ انَّ مى‏آید یکى یک قال اى را پیدا کرده بود سه صفحه‏ى بعدش را انَّ خواند، گفتند: چرا انَّ مى‏خوانى؟ گفت مى‏گویند بعد از مادّه قال انَّ است. تازه این هرچه بیشتر برود بهتر است دیگر! بعدیّت بیشتر صدق مى‏کند.

این ادعُوهُ معنایش این نیست که بعداً او را مى‏خوانم. ادعُوهُ دلالت بر حال مى‏کند و حال هم به مقتضاى سیاق دلالت بر استمرار مى‏کند استمرار حالى، استمرار حالى یعنى چه؟ یعنى موقعیّت حال در ابد و ازل استمرار دارد، همیشه حال است و همیشه این صفت براى شخص ثابت است هیچ وقت از او جدا نمى‏شود.

خُب این صفت هم براى او هست هم براى ما، مى‏فرماید که «الحمدُلله الَّذى» حمد مخصوصِ آن خدایى است که وصف آن خدا این است که هرگاه او را بخوانم، یُجیبُنى: جواب مرا مى‏دهد حالا چى جواب مى‏دهد؟ بماند! بالأخره جواب مى‏دهد یک چیزى مى‏گوید، حالا یا بر وفق مراد یا بر غیر وفق مراد؛ بالأخره بى‏جواب نمى‏گذارد، این‏طور نیستش که گاهى چرت بزند و «لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ»[۱] دیگر، سِنه به معناى چرت است چرت و خواب او را نمى‏گیرد؛ و هرگاه کسى او را بخواند وَ نَحْنُ أَقْرَبُ‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۶

إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۲]، فَیُجیبُنى «جواب ما را فورى مى‏دهد و ان کُنتُ بَطیئاً حینَ تدعُونى‏[۳]» ولى از آن طرف، مسئله این‏جا است که هر وقت او مرا بخواند، ما جواب نمى‏دهیم، ما بطئ هستیم، ما سستى مى‏کنیم، ما تکاهل مى‏کنیم، ما امروز و فردا مى‏کنیم.

به فقیر کمک کن. حالا ببینیم چه مى‏شود؟ بلند شو، نماز بخوان، خب حالا دیر نمى‏شود، وقتِ اذان دعوت اوست دیگر، این اللهُ اکبرى که فوراً مؤذّن، اوّل اذان مى‏گوید دعوت او است، او دعوت مى‏کند دیگر.

پیغمبر هر وقتى که با افراد مشغول صحبت و این‏ها بودند و نفس حضرت از ارتباط با کثرت قدرى ملال به خود مى‏گرفت مى‏فرمودند: ارِحنى یا بلال‏[۴]، اى بلال مرا راحتم کن. این ارتباط با کثرت، نفس من را گرفته و [براى‏] نفس من ملالت آورده.

همین که مؤذّن صدایش بلند مى‏شود دعوت پروردگار مى‏رسد که اى بندگان بیایید الآن وقتى است که فیّاضیّت من مى‏خواهد به تمام عوالم کثرت تنازل کند، الآن وقتى است که جودِ من مى‏خواهد سرازیر بشود. الآن وقتى است که رحمت من مى‏خواهد سرازیر بشود. این موقع چه است؟ موقع اذان، موقع اذان است من خودم با بعضى از بزرگان که بودم، مرحوم آقاى حدّاد، رضوان الله علیه، مى‏دیدم این‏ها این یک ساعت آخرى که مى‏خواست براى وقت نماز بشود انگار همه‏اش منتظر بودند. انگار همه‏اش به ساعت نگاه مى‏کردند. انگار همه‏اش وقت براى رسیدن به نماز را انتظار مى‏کشیدند. توقّع داشتند. آن‏ها ها! ما که مرخّصیم، آن‏ها این‏طور، آن‏ها که کثرت و وحدت براى آن‏ها یکى بود این‏طورى بودند خُب این هم که شوخى نیست یک واقعیّتى است دیگر. این یک حقیقتى است که آنها در ادراک این وقت چه مسائلى را مى‏دیدند که همین‏طور نگران رسیدن وقت و زوال بودند یا نگران غروب شمس بودند؟ این چى بوده قضیه؟

یا این‏که امام مجتبى علیه‏السّلام در احوالات حضرت مجتبى علیه‏السّلام داریم، همین که موقع نماز مى‏شد، حالات غیرعادى از آن حضرت بروز و ظهور پیدا مى‏کرد! این چیست؟ این موقع دعوت خدا آمده دیگر! حسنقلى که دعوت نکرده یا مَشتى فلان که نیامده دعوت کند.

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۷

شما وقتى که مى‏خواهید ….، یک نفر مى‏خواهد به دیدن یک شخصى برود فرض کنید که یک رئیس‏جمهورى بالاتر از رئیس‏جمهورى، از یک هفته قبل خوابش نمى‏برد. بَه مى‏خواهیم روز فلان، وعده دادند، کارت به ما دادند، اسم ما را نوشتند، مى خواهیم دیدن فلان‏کس برویم، چند نفر اسامى آن کسانى که مى‏خواهند بیایند [را] ثبت مى‏کنند. دو دفعه تلفن، سه دفعه تلفن، بالا، پایین، چند نفرند؟ سه نفرند یا چهار نفرند؟ خصوصیّات بالا، از دو روز قبل، سه روز قبل همه‏اش در حال انتظار، روز فلان در ساعت فلان مثلًا دیدن با یک شخصى از مقاماتى کذایى فلانى، آن موقع که ساعت مى‏خواهد نزدیک بشود براى [ملاقات‏] شما همین‏طور قلبتان مى‏زند مى‏خواهید به دیدن فرض بکنید که یک همچنین بزرگى برسید، بزرگ، حالا بزرگى که در همین دنیا باشد و مسائل دنیا و این‏ها باشد، ها؟ تا حالا برایتان اتّفاق افتاده؟

ان‏شاءالله که اتّفاق نمى‏افتد اگر هم اتّفاق افتاد ان‏شاءالله با وحدت توأم باشد نه با کثرت، عمده‏اش آن است. ها؟ این همین‏طور قلبتان تاپ تاپ مى‏زند در حالى که چیست؟ این یک شخصى است مثل خودتان، افکارش مثل خودتان است. کارهاش مثل خودتان است اندیشه و فکرش مثل خودتان است پس شما قلبتان براى چه مى‏زند؟ براى یک مقدار تخیّلات! براى یک مقدار کثرت، براى یک مقدار عناوین و اعتبار، پس قلبتان براى عناوین مى‏زند این آقایى که امروز دارد قلبتان براى دیدن و زیارتش مى‏زند دیروز توى همین قم فرض کنید که راه مى‏رفت نگاهش هم نمى‏کردید، فرض کنید، دیروز تو همین طهران راه مى‏رفت، کسى نگاهش هم نمى‏کرد این‏که همان است دیگر، فرقى نکرده، به او اضافه هم نشده، ده کیلو که اضافه نشده؟ اگر مثلًا وزنش هفتاد و پنج کیلو بود، الآن هم هفتاد و پنج کیلو هیچ اضافه‏اى نشده، ولى چرا؟ چون عنوان است چون اعتبار است پس شما براى اعتبار قلبتان مى‏زند نه براى این.

براى یک آدم ظاهرى که مى‏خواهید بروید براى دیدنش، مى‏بینید شب خواب ندارید صبح بلند مى‏شوید، کى مى‏شود؟ خودتان را آماده مى‏کنید، چطور با او برخورد کنید نمى‏دانم حالت ادب و احترام را چطور به خود مى‏گیرید، در سلام چطور سلام کنید، در علیک چطور چیز کنید، این‏ها همه مال چیست؟ مال یک آدم معمولى است مثل خودت.

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۸

حالا اگر فرض کنید که به شما بگویند که مى‏خواهید دیدن یک شخص بزرگى بروید، اگر معرفت داشته باشید، اگر به ما بگویند، دیدن امام علیه‏السّلام مى‏خواهیم برویم، اصلًا سر از پا مى‏شناسیم؟ اصلًا براى ما قابل تصوّر هست؟ در حضور حضرت چطور بنشینیم؟ در حضور حضرت‏

چطور رعایت آداب را داشته باشیم؟ حالا اگر به ما بگویند دیدن خدا مى‏خواهید بروید! دیگر اینجا آن‏جایى است که فکر نمى‏رسد و به آن‏جا راه ندارد فقط امام مجتبى علیه‏السّلام است که او مى‏فهمد این مسائل را، او این مطالب را ادراک مى‏کند. لذا حضرت در موقع نماز که مى‏خواست بشود … بعد سئوال مى‏کردند چرا این‏طورى؟ حضرت مى‏فرمایند آخر نمى‏دانید به ملاقات چه شخصى الآن من دارم مى‏روم! به دعوت چه شخصى دارم مى‏روم.

وان کُنتُ بطیئاً حینَ یَدعونى‏ حالا عجیب اینجا است که براى یک همچنین دعوتى ما سر از پا نباید بشناسیم، به عکس در این‏جا قضیه چیست؟ عکس شده! او دارد دعوت مى‏کند ما دست روى دست مى‏گذاریم، آقا حالا ببینیم، حالا فعلًا افطارى را بکنیم تا ان‏شاءالله بعد. حالا عرض کنم که فعلًا این مهمان است این مهمان است را راه بیندازیم، حالا این قضیه چیست؟ مسأله از کجا است؟ چرا این‏طور است؟ به جاى این‏که از آن طرف ناز و کرشمه و عشوه و استکبار و کبریائیّت و این‏ها باشد، مى‏بینیم از آن طرف فوراً اجابت است عجیبه‏ها! همین‏که مى‏گویى یا ربّ، قبل از یا ربّ، لبیّکش آمده.

این همه یا ربِّ تو لبیّک ماست‏

هنوز یا ربِّ نگفتن، یجیبنى‏اش آمده، لبیّک آمده است امّا از این طرف، از ما همه بیچارگى و عجز و نیاز است، از ما که عجز و بیچارگى و نیاز است، بطیئاً، خیلى با سر حوصله، ما مقام کبریائیّت داریم ما به این زودى سر نمى‏آوریم، خدا هم باشد براى من باید کارت بفرستد، نامه فدایت شوم بفرستد، مگر ما به این زودى تنازل مى‏کنیم از این از مقاممان؟ تنازل نمى‏کنیم.

حالا امام سجّاد علیه‏السّلام این‏جا، الحمدلله‏اش دیگر مال چیست؟ الحَمدُلله الّذى، الحَمدُلله الّذى … حمد مخصوص آن است. حمد در جایى مى‏گویند که در آن‏جا «ستایش» است در آن‏جا «محمدتى» هست، در آن‏جا «ارزشى» هست، خب این ارزش این‏جا است ارزش این‏جا است که اونى که ناز دارد و عدم احتیاج دارد و استغناى ذاتى دارد و هستى او واجب است و تمام مَحامِد در عالم وجود، اختصاص به ذات او دارد، او «فیُجیبُنى» است فورى اجابت مى‏کند. الحمدالله به خاطر این جهت است، از این طرف که فقر است و بیچارگى است و کثرت است و اتّکا به او است و امکان ذاتى است و هیچ صفتى نیست از صفات کمالیّه الّا این که منشأش از اوست، اینکه از این طرف است‏ بطیئاً حینَ یدعونى، تکاهل و سستى است، خب این جاى حمد ندارد؟

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۰۹

اگر یک همچنین شخصى را پیدا کردید توى دنیا، اگر یک همچنین فردى را پیدا کردید که تمام ثروت عالم، در خزانه‏ى او باشد تمام علوم عالم، هر علمى که در عالم وجود دارد، آن علم اختصاص به آن شخص داشته باشد تمام صفات جمالیّه‏ى در عالم، منحصر به او باشد تمام ارزش‏ها- فرض کنید، حالا فرضش که اشکال ندارد- یک شخصى در این‏جا در همین قم، در ایران در جایى دیگر یک همچنین خصوصیّاتى را دارد یعنى هر شخص در این دنیا به هر علمى که نیاز دارد به نحو اتّمَ و اکمَل، به طورى که هیچ‏گونه سئوالى را بدون پاسخ نگذارد یک همچنین شخصى هست یک شخصى که هر سرمایه‏اى در دنیا در جیب او و در اختیار او قرار دارد یک شخصى که از نقطه‏ى نظر زیبایى فرض کنید که من باب مثال یوسف کنعان را به یک کرشمه آزاد مى‏کند. آن کسى که از نقطه‏ى نظر قدرت، مِن باب مثال قوى‏ترین از اقویا در مقابل او [ضعیف‏] هستند، یک همچنین شخصى! این دیگر چه کم دارد از اوصافِ مَحمَده هستى؟ چه کم دارد؟ چیزى کم ندارد دیگر، حالا این یک طرف، ما یک قِران در جیبمان پول نداریم، به اندازه یک شاگرد کلاس اوّل ابتدائى سواد نداریم، به اندازه‏ى برداشتن یک لیوان قدرت نداریم از هر جهت و صفت ضعف و نقصانى را که شما تصوّر کنید آن صفت نقص و خلل در ما از این طرف وجود دارد حالا این دوتا را شما بغل هم بگذارید، این به این کیفیّت باشد هر وقت شما سراغ این بروید، ببینید این پشت در ایستاده و منتظر شما است! هنوز در نزده پشت در منتظر شما است! امّا هر وقت این بیاید سراغ شما، شما از تو رختخوابتان! حالا برخیزم ببینم چطور مى‏شود؟ بگویید که حالا فرض بکنیم باشد! حالا خودم خدمتشان مى‏رسم! این چیست؟ ما اسم این شخص را چه مى‏گذاریم؟ چه اسمش را مى‏گذاریم؟ یعنى چه لغتى را براى تعریف یک همچنین فردى ما مى‏توانیم پیدا کنیم و این را به آن تعریف بنامیم؟ چیست؟ غیر از جلال، غیر از کمال، غیر از عظمت غیر از کبریائیّت غیر از مردانگى مطلق، حالا فرض کنید که اگر مرد باشد، غیر از آن مناعت ذاتى غیر از آن حمد مطلق براى یک همچنین شخصى، ما چه تعبیر لایق او را مى‏توانیم پیدا کنیم؟ ها؟ آیا یک همچنین شخصى سزاوار حمد نیست؟ یک همچنین شخصى سزاوار ستایش نیست؟ یک همچنین فردى اگر باشد!

در قضیه این‏جا، در این دنیا یک نفر یک موقعیّتى پیدا مى‏کند دیگر فردا به کسى نگاه نمى‏کند یک موقعیّت یک پست، معاونِ فلان ساختمان مى‏شود ساختمان دیگر، ساختمان آجر و سنگ و این‏ها! معاون امورِ فلان بنا مى‏شود وزارتخانه مى‏شود چه مى‏شود، مگر مى‏شود دیگر آقا را پیدا کرد؟ مگر

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۰

مى‏شود دیگر سراغ آقا آمد؟ رفتارشعوض مى‏شود حالاتش عوض مى‏شود طرز صحبت کردنش عوض مى‏شود تمام اینها مال چیست؟ یک عنوان آقا پیدا کردى! چه خبره؟ این معلوم مى‏شود چیست؟ این عنوان، عنوانِ شیطان است چون خدا این‏طور نیست اگر شما دیدید شخصى به یک موقعیّتى رسید و حالش عوض شد این حال با حال توحید چیست؟ دوتا است، حال توحید این است که امام سجّاد علیه السّلام بیان مى‏کند الحَمدُللّهِ الَّذى ادعُوهُ فَیُجیبُنى‏ این صفت، صفت توحیدى پروردگار است این صفت آیا محمدت است یا مذمّت است؟ مَحمَدت است دیگر، منقبت است یا غیرمنقبت؟ این منقبت است حالا که منقبت شد ضدّش مى‏شود چى؟ غیرمنقبت، اگر این رحمانى شد ضدّش مى‏شود شیطانى، ضدّش مى‏شود شیطانى.

حالا اگر ما در شخصى دیدیم با عوض شدنِ موقعیتش، صحبتش عوض شده، حالش عوض شده، نحوه تکلّمش با افراد عوض شده، وقتى که به افراد دیگر مى‏خواهد بدهد فرق مى‏کند، صحبتى را که با افراد مى‏کند تغییر پیدا کرده است، بى‏معطّلى بگویید این شیطان است اصلًا معطّلى ندارد چرا؟ چون این خلاف است، خلاف کلام امام سجّاد است امام سجّاد این‏طورى معرّفى نمى‏کند خدا را، خداوند ادعوهُ فَیُجیبُنى است او این‏طور نیست.

امیرالمومنین علیه‏السّلام چطور بود؟ قبل از رسیدن به حکومت و بعد از رسیدن به حکومت چه تغییرى در امیرالمومنین علیه‏السّلام پیدا شد؟ چه اختلافى بین دو موقعیّتش پیدا شده؟ اختلاف پیدا نشده. اسباب یک پیرزنى را مى‏گیرد، چیزى را که خریده مى‏گیرد کمکش مى‏کند مى‏رود در منزل او و بعد به آن‏ها مى‏گوید که من بچّه‏ها را نگه دارم شما نان بپزید یا شما [بچه‏ها را نگه مى‏دارید تا من نان بپزم؟] او مى‏گوید نه! شما بچّه‏ها را نگه دار من نان را بهتر مى‏توانم بپزم، حضرت مشغول سرگرم کردن بچّه‏ها مى‏شود و این‏ها، این عمل چه عملى است؟ آیا این عملِ یک شخصى است که در کثرت است یا شخصى است که در وحدت است؟ این عمل از چه شخصى مى‏تواند سر بزند؟

آن کسى که به یک جایى مى‏رسد و آنقدر براى خودش حجاب درست مى‏کند آنقدر دربان درست مى‏کند، در پرده‏هاى تودرتو و در غرفه‏هاى تودرتو زندگى مى‏کند و با حُجّاب و مانعین و حُرّاس این خودش را محفوظ مى‏کند، آن با امیرالمومنینى که بلند مى‏شود و در حال حکومتش مى‏رود و این کار را مى‏کند چه فرقى مى‏کند؟ آن به واسطه رسیدن به حکومت خود را از صفات رحمانى جدا مى‏کند و امیرالمومنین به واسطه حکومت، خود را به صفات رحمانى نزدیک‏تر مى‏کند خود را در مقابل مردم پست‏تر مى‏کند و این تصنُّع نیست تصنُّع فایده ندارد حال تکوینى مولا این‏طور است که خود را در مقابل‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۱

مردم پست و متواضع مى‏کند یعنى اینى که الآن حاکم … أَاقنَعُ مِن نَفسى‏ عجیب مى‏فرماید ان یُقالَ لى امیرَالمُومِنینَ وَلا اشارِکُهُم فى مَکارِهِ الدَّهرِ.[۵]

آیا من به این‏که به من بگویند امیرالمومنین اکتفا کنم و به خود بگیرم امّا در ناراحتى‏هاى روزگار با آن‏ها خودم را شریک قرار ندهم؟

این کلام از قلب یک انسان حّر بیرون مى‏آید یک انسانى که آزاد است از هوى و هوس، آزاد شده از هرچه که او را مقیّد مى‏کند! مى‏خندد، مى‏خندد به این اوضاع! ابن عباس مى‏آید و مى‏گوید یا على در این کوران و اینها، مسائل و فلان و حرف‏ها، دارى کفشت را مى‏دوزى؟ این آدم اصلًا در این عالم نیست؟

خب این مال چیست؟ این ابتداى قضیه، این صورت مسأله، صورت مسأله‏اى که امام سجّاد علیه‏السّلام مى‏فرماید این است خب حالا البته معانى دیگرى در باطن این عبارت هست، صورت قضیه این است یک شخصى، یک ذاتى، که هستى مطلق است تمام جمال اختصاص به او دارد تمام کمال اختصاص به او دارد تمام هستى اختصاص به او دارد تمام شواءب هستى اختصاص به او دارد او قدرت مطلق است او علم مطلق است او کمال و بهاء مطلق است تمام صفات مطلق و صفات مَحمَده‏ى اطلاقى را شما اختصاص به این ذات مى‏دهید این ذات یک طرف قضیه، یک طرف قضیه ما، بَه بَه حرف نداریم، صفات کمالى ما چست؟ فقر مطلق، صفات کمالى ما، جهل مطلق، صفات کمالیّه‏ى ماست و ظلمت مطلق است. شعر مال کیست؟

سیه رویى ز ممکن در دو عالم‏ جدا هرگز نشد و اللهُ اعلَم‏[۶]

خدا رحمت کند مال شیخ محمود شبسترىِ‏ها! شیخ محمود شبسترى از اعاظم اولیا و بزرگان این راه بوده، قبرشان در هشت فرسخى تبریز، در شبستر به طرف مرز، قبرش [و] مزارش در آن‏جا است. ما خیلى وقت است که خلاصه دلمان مى‏خواست و هنوز هم مى‏خواهد که مزار ایشان را زیارت کنیم چون ایشان خیلى حقّ بزرگى بر گردنِ ما دارد از این بزرگان خیلى‏ها حق به گردن ما دارند.

یک روز مرحوم آقا مى‏فرمودند:- بارها به ما مى‏فرمودند- حافظ حقّ خیلى بزرگى بر گردن ما دارد، خیلى، بالأخره باید برویم و او را زیارت کنیم تا این‏که در یک سفر حج، در همان سالى که این‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۲

قضایاى مکّه اتّفاق افتاد و ایرانى‏ها را زدند و عدّه‏اى را از بین بردند و اینها، در آن سال، مرحوم آقا مى‏فرمودند: که خلاصه آن‏جا ما دیدیم که باید یک شیرازى برویم، خلاصه بناى شیراز را از همان سفر حجشان گذاشته بودند و دیگر آمدند و رفتند و به مزار خواجه هم رسیدند- البته من خدمتشان نبودم- ولى مشخص بود که خُب چه مطالبى بوده؟

خیلى حقّ بزرگى دارد عرض کنم که خیلى از این بزرگان بر ما هم حق دارند، مولانا یکى از آن‏ها است که بسیار بر گردن ما حق دارد و ما امسال الحمدلّله توفیق پیدا کردیم که به زیارت ایشان مشرّف بشویم و یک شبى را هم در همان شهر قونیه، در آن‏جا بودیم یک شب و دو روز شد تقریباً، بسیار مزار پُر ابهّت و جلالى دارد بسیارِ جلالش، به عکس حافظ که خیلى حالِ بسط دارد و خیلى حال سبکى دارد مولانا خیلى قوى است و مزار بسیار قوى دارد و آثار جلال و عظمت در مزار مولانا کاملًا مشهود است یکى مولانا است و یکى از افرادى که مدّتها بود که ما مى‏خواستیم به مزار او برویم همین شیخ محمود شبسترى بود که هنوز توفیق زیارت مزار او را پیدا نکردیم، بسیار مرد بزرگى است و از عرفاى نامى اسلام است و حقایقى را در مکاتیب خودش، اعم از اشعار و غیراشعار، رساله‏هاى دیگرى هم دارد ایشان، حقایق بسیار عالیه المَضامین را ایشان بیان کرده‏

سیه‏رویى ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد

سیه‏رویى، ممکن فقر است و فقر نور ندارد فقر هستى ندارد ماهیّات ممکنه اشیا، تمام اعدام بر آن‏ها صادق هستند این جدا هرگز نشد وَاللّهُ اعلَم.

این طرف قضیه ما هستیم پس صورت مسأله به این کیفیّت است یک طرفش خداوند متعال یک طرفش وجود مبارکِ ما که سراسر فقر و جهل و این‏ها، خب لازمه این فقر چیست؟ لازمه این فقر کثرت‏طلبى، تکاهل کردن، مسامحه کردن، حرکت نکردن، شوخى پنداشتن، واقعیّات را جدّى نگرفتن، این‏ها لازمه چیست؟ لازمه فقر است دیگر و لازمه کثرت است دیگر، همه این‏ها لازمه‏ى این عالم است لذا این امر یک امر طبیعى است، این مسأله طبیعى است، طبیعى قضیه این است که‏ الحمدالّلهِ الّذى ادعُوهُ فیُجیبنى‏ باشد و این طرفش‏ وان کنتُ بطیئاً حینَ یَدعونى‏ باشد، این طبیعى است حالا کِى این متبدّل مى‏شود؟

آیا مى‏شود متبدّل بشود؟ آیا مى‏شود این‏طور باشد و ان کُنتُ سریعاً حین یدعونى بشود؟ کِى مى‏شود این‏طور؟ این صورت قضیه است، چرا ما بطى‏ء هستیم و چرا او سریع است؟ یا سریع الاجابه‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۳

نداریم؟ عرض مى‏شود که آن آیه شریفه که مى‏فرماید (وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ‏[۷] این لازمه آن وجود است ادعونى استجب لکم، لازمه آن وجود است و دعاها و روایات و آیاتى که در این زمینه هست- که ان‏شاءالله در شب‏هاى آتیه نسبت به این قضیه اگر خداوند توفیق بدهد صحبت مى‏شود- پس بنابراین، این مسأله موجب محمَدت است‏ الحمدللّه الّذى ادعُوهُ فیُجیبُنى‏ این ذاتى که داراى این خصوصیّت است، این ذاتى که علم مطلق است، این ذاتى که غناى مطلقِ است، این ذاتى که قدرت مطلق است، غناى مطلق از هر چیزى، در این غنا همه چیز خوابیده، غنّى بالذّات مى‏دانید یعنى چه؟ یعنى هیچ نقطه نقصى در او وجود ندارد که به فعلیّت برسد، از نظر علم از نظر قدرت، از نظر جمال، از هر جهتى، هیچ نقطه استعدادى در او نیست که آن نقطه بخواهد به فعلیّت برسد این مى‏شود چه؟ این مى‏شود غنّى بالذّات. ذاتاً غنى است یک همچین موجودى این مستوجب چیست؟ مستوجب حمد است حالا چرا؟ اگر ما این طرف قضیه بودیم، باز او مستوجب حمد بود وان کنتُ بطیئاً حین یدعونى.

اگر صورت قضیه و صورت مسأله به این نحو بود وان کنتُ سریعاً حینَ یَدعونى؛ یعنى وقتى که او دعا مى‏کرد ما اجابت مى‏کردیم خُب هنر نکرده بودیم خب باید هم سرعت داشته باشیم چرا؟ چون غنّى بالذّات اوست. محتاج بالذّات ما هستیم، فقر ذاتى را ما داریم غناى ذاتى را او دارد، باید هم هر وقتى که او ما را مى‏خواند ما زود برویم این لازمه طبیعت قضیه است، او باید ناز کند براى ما، نه این که ما ناز کنیم براى او. امّا در عین حال که اگر صورت مسأله به این کیفیّت بود باز حمد اختصاص به او داشت، چه برسد به این که ما بطى‏ء هستیم؛ یعنى علاوه بر این‏که سرعت نداریم، نه! تکاهل مى‏کنیم، نمى‏آییم، حرکت نمى‏کنیم، حرکت نمى‏کنیم. هى ما را مى‏خواند هى سستى مى‏کنیم این پیغمبر چقدر براى این مردم، خودش را به زحمت انداخت؟ کدام پیغمبر؟ پیغمبرى که صحبت با ملائکه موجب ملال اوست، پیغمبرى که تکلّم با ملائکه موجب تنازل او به کثرت مى‏شود، منتهى کثرت نورانى نه کثرت ظلمانى، این پیغمبر که صحبت جبرئیل موجب ملال اوست، این پیغمبر آمده سراغ ابوسفیان، ابوجهل سراغ ابوبکر، سراغ این‏ها آمده، با چه نیّتى آمده، ان‏شاءاللّه براى فردا شب.

اللهم صل على محمد و آل محمد

 

پاورقی:

[۱] . قسمتى از آیه الکرسى، سوره مبارکه بقره آیه شریفه ۲۵۵

[۲] . ق- ۵۰ سوره- آیه ۱۶

[۳] . صحیفه سجادیه ص ۲۵۲

[۴]

[۵] . نهج البلاغه- ج ۳ ص ۷۲

[۶] . گلشن راز- بخش هفت

[۷] . بقره/ آیه ۱۸۶٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن