جلسه ۱۱ شرح دعای ابوحمزهثمالی سال ۱۴۱۹
موضوع: جلسه ۱۱ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۱۹ ه.ق
سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تا آماده شدن فایل صوتی شما میتوانید متن این جلسه را مطالعه نمایید.
[/box]
متن جلسه:
جلسه ۱۱ رمضان ۱۴۱۹
أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم
وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبىالقاسم مُحَمّدٍ
وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ
الْحَمُدللّهِ الَّذى وَکَلَنى الَیْهِ فَاْکْرَمَنى و لم یکِلنى الى الناس فیهینونى والْحَمْدُلِلّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ و هُو غَنِىٌ عَنّى
حَمْد مختص خداوندیست که مرا به خودش متّصل گردانید. متوکّل گردانید موکول به خودش کرد.
(وَکَلَ یَکِلُ) به معناى اتِّجاه است به معناى اتّکاء است به معناى اتّصال است تقریباً معناى جامع بین همه اینها معناى وکول و ایکال است.
و مرا به مردم موکول نکرد تا اینکه مردم به من اهانت کنند مرا پست گردانند ذلیل گردانند.
اهانَهُ یعنى او را به حساب نیاوردن پست و خوار شمردن معناى اهانت است مىگوید که آقا چرا به من اهانت مىکنى؟ یعنى چرا مرا پست به حساب میارى؟ حساب رو من باز نمىکنى؟ با من اینطور صحبت مىکنى؟ ما را در ردیف حیوانات [قرار مىدهید؟] این معناى اهانت است.
خب این «وَ الْحَمُدللّهِ الَّذى وَکَلَنى الَیْهِ فَاْکْرَمَنى» در اینجا از دو نقطه نظر تشریع و تکوین حضرت سجّاد مطلب را مىفرماید از دو جنبه تربیت و تکوین، از نقطه نظر تکوین که خب «ازِمَّه الأُمُور طُرّاً بِه یَدِهِ وَالکُلُّ مُسْتَمِدَّه مِنْ مَدَدِه» و سرنخ همه قضایا و مسائل به مشیّت او برمىگردد این از نقطه نظر تکوین، که مبدأ فیض آنْ لطف و عنایت خداوند و قضاء کلّى به صورت مقادیر جزئیّه در عالم، مبدأش اراده اوست و هرچه که در این عالم تحقّق پیدا مىکند بالأخره به آن ختم مىشود این یک مسئله تکوین است.
براساس این مسئلهى تکوین خداوند متعال بناى تشریع را گذاشته است بناى تشریع براساس تکوین است فرض کنید که من باب مثال از اینجا شما مىخواهید حرکت کنید بروید به سمت یک منطقهاى که اون منطقه در ارتفاع است در کوهستانى قرار دارد. کدام مناطق؟ فرض کنید که حالا بگوییم ارتفاعات خیلى بالا، یاسوج است؟ کجاست؟ اصفهان است؟ شما نرفتید؟ رفتید که. ما نرفتیم. شما [که رفتید!]. که مىگویند خیلى باید با ماشین خلاصه به آهستگى حرکت مى [کرد] فشار بهش مىآید و
مىرود اون بالا، خب این رفتن اونجا یک جنبه تکوینى دارد حرکت یک جنبه تکوینى دارد رانندهاى که مىخواهد حرکت کند باید رعایت این وسیله نقلیّهاش، قدرت موتور، تعداد مسافرین نوع لاستیکى که براى این راه مناسب است، همه را در نظر بگیرد و بعد راه بیفتد اینو ما مىگوییم تشریع، تشریع یعنى رعایت قوانین و مسائلى که ما را به آن تکوین برساند حالا اگر ما بخواهیم در یه همچین منطقهى ازْنا فرض کنید که در خیلى بالا هست در ارتفاعات است و بعد هم برف و یخ و فلان و این حرفها در زمستان مىآید، برمىداریم یه ماشینى که اسمش چى؟ چى بگوییم؟ از ماشینهایى که هیچ زور ندارند الآن چیه؟ جواب: پیکان! پیکان است! خب بله! یه ماشینى رو قرار بدهیم و بعد هم دهتا آدم توش باشند هر کدام صد کیلو خب این که همینطورش راه نمىافتد چطور مىتواند خودش را به آن بالا برساند؟
این تشریع با تکوین تطبیق نمىکند تشریع در اینجا یعنى این قوانین ما را به مقصد نمىرساند رعایت این مسائل موصِل نیست ما را در راه نگه مىدارد حالا شما ببینید در این بناى تکوینى که همه امور متّصل به آن ذات واحد و به مبدأ واحد است تشریع آیا باید به آن مبدأ اتّجاه داشته باشد؟ یا اینکه نه! ممکن است تشریع یک نحوه دیگرى باشد و مقررّات، قوانین، کیفیّت عبادت، کیفیّت معامله، کیفیّت ارتباط با مردم، تمام اینها برخلاف آن جنبه توحیدى، همه اتّجاه به کثرت داشته باشد، خب اینکه نمىشود، اینکه نمىشود.
مىگویند در نماز وقتىکه مىخواهید نماز بخوانید انسان باید در نماز صورت مرشد خودش را بیاورد- این درویشها مىگویند- این در ذهن بیاورد خب این عین شرک است. اینکه دیگه نماز نشد اگر مرشد بعنوان استقلالى بر او نظر بشود و صورت تعیّن خارجى او مدّ نظر باشد که خب این عین شرک است اگر منظور از مرشد شما، آن حقیقتى است که متّصل به ولایت است که او صورت ندارد پس بنابراین دیگه چه صورتى را شما مىخواهید به ذهنتون بیاورید؟ این صورت ندارد.
یک وقتى ما مشهد بودیم یک بنده خدایى آمد پیش ما گفت فلانى آمده مشهد برویم و دیدنى از او بکنیم یک شخصى است در طهران که معروف است بین افراد به زهد و نمى دانم از دنیا رفته یا نه؟ پیر مردى بود اون موقع، مجالس ولایت مثلًا از این اسامى تشکیل میداد و همهاش در خانهاش روضه بود و به عبارت دیگر ولایتىها، اینها، در مجالسش رفت و آمد مىکردند و این آقا گفت آقا فلان کس آمده! آمده که آمده چرا ما برویم آنجا؟ از این حرفها زیاد مىگویند! نه! این مجلسش مفید است فایده دارد اون ما را برداشت به زور برد، ما را برداشت و به زور برد منزلش.
دوتا جوان هم آنجا بودند، مشخص بود که به چه کیفیت هست این مجالس و اینها، در میان صحبتهایش که صحبت کرد گفت که فلان کس که مىخواست از دنیا برود اون مىگفت که وقتى من مىخواهم از دنیا بروم به من یا على تلقین کنید چون مقام و عزت پروردگار آنقدر بالاست که اصلًا نمىتوانم من یا الله بگویم به من یا على بگویید! گفتم غلط کرد گفت، این! ما حالا ساکت نشسته بودیم، گفتم او بیشتر مىفهمید یا این همه دستوراتى که از ائمه راجع به شهادتین و نمىدونم مسائلى که مربوط به احتضار است؟ این حرفها چى چى است؟ مزخرفات چیه درآوردند؟
گفتم که اگر او منظورش از امیرالمومنین همین بدن ظاهرى که شمشیر دست مىگیرد و مىجنگد و به حساب خودش مرحب را مىاندازد و کذا مىکند اگر این است که این یک وجود مستقل تعینى در قبال اون وجود أحدیت بسیط لایتناها و اطلاقى است و على بیزار است از اینکه یک همچنین وجودى را در قبال خدا و در قبال این مبانى شما مطرح کنید و اورا مد نظر نیاوریم و از همچنین آدمى برى است بیزار است منزجر است متنفر است و اگر منظور از على، ولایت او است که آن ولایت عین توحید است چه على بگویى چه الله بگویى چه فرقى مىکند؟ اگر منظور از امیرالمومنین حقیقت ولایت او است که ولایت جداى از توحید نیست پس چرا یا على بگویى؟ یا الله بگو که به دستور هم عمل کرده باشى.
این را مىگویند چه؟ انحراف. انحراف یعنى انسان کاسهى داغتر از آش بشود از آنچه که به او دستور داده شدند چیه؟ خودش را متولى دین حساب کند بعد آمد آن آقا این اوضاع را از ما دید بلندش کرد و آورد پیش آقا (مرحوم علامه) بله ایشان آمدن، حالا گذشته و ما آثار آن طرز تفکر را الان مىبینیم پس فردایش آورد پیش آقا، شنیدم آقا باز عصبانى شد، نشسته پیش آقا اینطورى مىکند، میگه که وجود مبارک ائمه علیه السلام اصلًا حدث ندارند آنها اصلًا وضو نباید بگیرند آقا فرمود نه خیر
آنها هم باید وضو بگیرند آنها هم محدث مىشوند. این حالا خیال مىکرد که حالا چون امام، امام است اینها حدث برنمىدارد، بابا این هم برمىدارد. این چه تفکر غلط و نفهمى و جهالت است که شما مرتبهى امام را اینقدر تنزّل مىدهید به این مسائل؟ این که چیزى نیست این یک امر عادى است، بابا خب امام غذا نخورد مىمیرد شما همین امام را دهانش را بگیر خفه مىشود بعد از یک دقیقه، خب آخه چیه؟ خب مگر همین شمر سر امام حسین را نبرید؟ امام حسین مرد دیگه، خون آمد از بدنش و مرد. همین ابن ملجم آمد با شمشیر زد بر فرق أمیرالمومنین، أمیرالمومنین به سم شمشیر فوت کرد و به
رحمت خدا رفت. همین امام مجتبى علیه السلام به همین سم معاویه جگرش پاره پاره شد این چه نفهمى است واقعاً! اینها درده ها و ما مبتلاییم! حالا خیال نکنیم حالا به اندازهى خودمان مبتلا هستیم
به این قضایا، که ما نمىدانیم حق چیه؟ ما واقعیات را آوردیم در این مسایلى که با این فکر بچگانه و کودکانه و این افکار منحط داریم یک مقام رفیع را به اینها داریم تنازل مىدهیم که امام فرض کنید من باب مثال ادرار نمىکند یا ادرار امام را فرض کنید که حتماً مثل سکنجبین است بابا این هم اوره است این هم اسید اوریک است این هم فرض بکنید که من باب مثال …. چیه؟ آن شب خیلى عجیب بود آخه مطالبى مىگفتند که نگفته بودند ضبط مىشد؟ نمىشد؟
خلاصه صحبتشان این بود که ما خیال مىکنیم امام زمان علیه السلام یه قدى دارد که این قد استانداردش چقدر است آقاى دکتر؟ مثلًا ۷۵٫ ۱، ۷۵٫ ۱ این باید در عالىترین حد استاندارد که نه خیلى بلند، بلند ممل، و نه قصیر مخل، این حدى باشد ابروان او وقتى سانت مىگذاریم و میل بگذاریم مثلًا چه حد باشد بینى او باید چه نحوه باشد لبهاى او فلان، رنگ صورت فلان، این از این طرف از آن طرف شرق عالم در دست او غرب عالم در دست او ملائکه همه فلان این وقتى حرکت مىکند اما اگر شما دیدید همین امام زمان با یک پیراهن و شلوار آمد توى خیابان زنش از تو خونه بیرونش کرده- اینطورى گفتندها به همین عبارت- اگر شما دیدید امام زمان علیه السلام آمده توى خیابان راه مىرود و جا ندارد خب باید در خانه شما را بزند آخه امشب زنم از خانه بیرونم کرده من را پناه بدهید ما چى؟ نمىتوانیم قبول کنیم این مال چیه؟ اون جهالت ماست آن بینشى که ما نسبت به امام داریم- حالا فهمیدید چرا در زمان سابق به ائمه بىاحترامى مىکردند؟ چون ائمه جلوى چشمشان بودند هر روز [امام را مىدیدند-] ما امام زمان از دور را مىپرستیم ما امام زمان غایب را داریم مىپرستیم ستایش مىکنیم قربان و صدقهاش مىرویم نه امام زمانى که تو دست و بال ماست- که حالا بیش از این توضیح نمىدهم، دیگه خودتان دیگر ….- نه امام زمانى که هر صبح و شب باهاش سر و کار داریم این مال چیه؟ مال خریت ما است این مال حماقت ما است نسبت به مقام امام، که ما جنبه عادى ….
آقا من در یک روایت دیدم سید الشهدا (علیه السلام) بچه بود- همین افراد نه این شخص، این افراد در یک مجلسى بودند اعتراض کردند- آقا سید الشهداء بچه بود یک ساله بود ۲ ساله بود نمىدانم در هر صورت شیرخوار بود رضیع بود این آمد تو بغل پیغمبر و ادرار کرد در دامن پیغمبر، پیغمبر بلند شدند رفتند شستند و تمیز کردند.[۱] حالا إى آقا مگر مىشود؟ اصلًا امکان ندارد آقا دروغ است این روایات سند ندارند! فلان، آخر چرا؟ بچه آقا ادرار مىکند اینها مال چیه؟ اینها مال این است که
امام …….. اینها همانهایى هستند که اگر امام جلوى اینها یک باد گلو بکند چکار مىکنند؟ بلند مىشوند مىگذارند مىروند، اینها همیناند. آخه بچه است بچهى کوچک است مزاجش اجابت مىکند ادرار مىکند آقا چى؟ روى لباس پیغمبر، بلند مىشود حضرت اون را مىشوید دیگه. کارى ندارد، همین. همین بزرگ مىشود بزرگ مىشود رشد مىکند مىشود سید الشهداء. سید الشهدا که تمام شرق و غرب عالم به یک موى بدنش نمىارزد، همین، همین بچه، همینى که تمام اولین و آخرین را روز قیامت شفاعت مىکند، همین بچه، مىشود همین که توى دامن پیامبر ادرار کرد و اینها همه مال چیه؟ جهالت ما است.
کسى که جاهل است کسى که از مسائل بىخبر است، اینها مىآید آن مطالب عالى و راقى و عمیق را با خیال و با مسائل کودکانه و بچهگانه میاید اینها را مزج مىکند خلط مىکند. یک چیزى ارائه مىدهد که این اصلًا ….. آن وقت، اگر یک مقدارى عوض و بدل شد یکدفعه اصلًا زیر بنا عوض مىشود چون پایه را بر این اساس ریخته دیگه، پایه را بر این اساس ریخته، بعد حالا آقا در میاید و مىگوید امام هیچ وقت حدث نمىکند امام اصلًا چیز نمىکند وضو هم که مىگیرد براى خاطر مردم مىگیرد و الا امام ….! گفت نه خیر! غلط است آقا، امام هم حدث برمىدارد و او هم باید مثل بقیهى افراد وضو بگیرد و دست بىوضو نمىتواند به قرآن بزند. بعد همین آقا دوباره وقتى که ادامه داد گفت الحمدالله از فضلى که خداوند به من عنایت کرده این است که مىبینیم دیگر قدرت به گناه ندارم گفتند این بزرگترین گناهى است که- آقا فرمودند- که شما به آن مبتلا هستسد همینى که مىبینید شما دیگر گناه نمىتوانید بکنید این عظیمترین گناهى است که از این چاه دیگر نمىتوانید بیرون بیایید. آن وقت این آقا ما را بلند کرده پیش همچنین شخصى ورداشته برده، این طرز فکر هنوز هم هست.
خب اینها مال چیه؟ اینها همش مال این است که آن جنبهى واقعى و حقیقى عالم تکوین آن باید در جاى خودش همون طورى که هست تشریع هم باید منطبق با او باشد. تکوین الان این طور است تکوین، تکوین انسان به این کیفیت است. تشریع باید به سمت او باشد در نماز حتى پیغمبر را هم نباید انسان مد نظر قرار بدهد اگر قرار بدهد تکوین و تشریع با هم دیگه در قبال هماند فقط باید به یک مبدأ توجه داشته باشد فقط به یک مبدأ چرا؟ چون رسول خدا به عنوان واسطه نمىخواهد مردم را به خود دعوت کند رسول خدا مىخواهد مردم را به او دعوت کند، نویسنده رسول خداست نامه را رسول خدا مىنویسد ولى هدف کیه؟ هدف اوست. نامه را او مىآورد در منزلمان، ما شما را دعوت مىکنیم کجا؟ منزل معبود نه خانه خودمان، نه بسمت خودمان، نویسنده پیغمبر است- حالا عرض مىکنم که
چطور باید این را مد نظر قرار بدهیم- نویسنده پیغمبر است کاتب پیغمبر است رسول پیغمبر است مبعوث پیغمبر است قرآن از نفس پیغمبر آمده ولى مقصد کجا است؟ مقصد دیگرى است اگر پیغمبر بیاید مقصد را خودش قرار بدهد این مکتوب از حجیّت دیگر ساقط مىشود این قرآن دیگه از حجیّت ساقط مىشود و ما مىبینیم همه ائمه این طورى بودند اصلًا امام یعنى همین، امام یعنى به دیگرى دارد سوق مىدهد نه به خودش.
این که اینها مىآیند و مىگویند که باید در نماز صورت استاد و صورت مرشد را مد نظر قرار دهیم این شرک محض است. این پرداختن از باطن به ظاهر است اون گول زدن انسان خودش را به ظاهر است، این چون دسترسى ندارد به این پرداختن است. اون اگر بخواهد به این حقیقت برسد مىبیند مىسوزد مىآید خودش را به این مسائل مبتلا مىکند تا اینکه نفسش را دلخوش داشتن است، اینها همش براى این است و إلا آن حقیقت و اون توحید، «التوحید نارٌ» توحید آتش است که «یحرق» مىسوزاند ما سوى را، یعنى نه استاد باقى مىگذارد نه رفیق باقى مىگذارد نه زن باقى مىگذارد نه بچه باقى مىگذارد نه پیغمبر باقى مىگذارد نه امام باقى مىگذارد نه جبرئیل- اون جبرییل که مراحل بعد است- هیچ چیزى را توحید باقى نمىگذارد. این معنا معناى چیه؟ معنا، معناى تشریع است.
خب شما در تشریع ببینید، در تشریع، تمام عبادات ما در فروع و در تمام مسایل همه اینها إتجاه به کیه؟ إتجاء به آن مبدأ است همش أتجاء به آن است و این یک ملاک مىشود و مقیاس مىشود براى اینکه انسان موقعیت افراد را در آن مراتب معرفتشان بتواند تشخیص بدهد که تا چه حد- بالا و پایین کردنها، در این نوساناتها، در اینها- تا چه حد؟ به غیر دعوت مىکنند یا به خود دعوت مىکنند؟ میزانش چه قدر است؟ خصوصیاتش چه قدر است؟ در این سلسلهى تکوین ما مىبینیم که خداوند متعال مراتبى را براى نزول نور وجود در قوالب متعینه ممکنه قرار داده
چون این مراتب در جایگاه تکوین داراى یک حقیقت و یک اصالت هستند نه استقلال ها، اصالت با استقلال دوتا است اصالت یعنى واقعیت پوچ نیستند واقعیت است ولى این واقعیت متدلى و متکى به آن واقعیت اول است اصیل هستند ولى مستقل نیستند، چون اینها هستند در نظام تشریع هم اینها باید مد نظر بیایند اینها هم باید مد نظر بیایند.
رعایت پدر و مادر بعد از عبادت خدا از أهم مسائل است چرا؟ چون در نظام تکوین انسان، پدر و مادر مؤثرند. اگر پدرى بر بچهاش سخط کند راه بچه بسته مىشود اگر مادرى از بچه ناراضى باشد راه بچه بسته مىشود چرا؟ چون اینها در سلسله تکوین انسان موثراند البته ناراضى، ناراضى واقعى نه اینکه
ناراضى از روى خطا، نه آن چیز نیست چون ممکن است براساس فکر اشتباه و فکر غلط حالا یک مادرى از بچهاش ناراضى باشد نه! اون ….. مرحوم آقا سید احمد کربلایى هم خیلى با مادرش مسائلى داشت و فلان و حرفها. خداوند در قرآن کریم احترام و رعایت پدر و مادر را در جنب مسائل خودش قرار داده چرا؟ چون در سلسله تکوین اینها هستند.
و این دین، دین حق است. دین حق و دین کامل اون دینى است که نه اینکه فقط یک جا را در نظر بگیرد دیگه لگد به این و به آن بزند، برود جلو و آن بالایى را در نظر نگیرد. این دین نیست این دینى است که مىگوید در عین اینکه هدف و مقصدت اون است اینها را در راستاى آن هدف باید حقشان را ادا کنید اگر نکردى حق مرا ادا نکردى این باید در نظرت باشد مقصد باید در نظر باشد هدف باید در نظر باشد ولى غفلت از این، غفلت از آن هدف است این معنا معناى دین کامل است.
ملائکه مقرب اینها همه در سلسلهى طولى هستند مىبینیم در نماز چیه؟ اسمشان را مىآوریم پیغمبر اکرم در سلسلهى طولیه است شما مىبینید در نماز اسمشان را مىآوریم اللهم صل على محمد و آل محمد این یعنى چیه؟ این عنایت به اولین مرتبهى فیض پروردگار است که از وجود مقدس آن حضرت آمده و آل او که اینها مراتب فیض هستند باید اسمشان آورده بشود اسم ملائکه باید بیاید. عباد الله الصالحین، اینهایى که در سلسلهى طولیه نفوسشان موثر است در تربیت انسان، در تزکیهى انسان السلام علینا و على عباد الله الصالحین اسمشون میاید اینها همه چیه؟ اینها همه باید بیایند. در دعاها اسامى پیغمبران مىآید اینها همه براى چیه؟ سلسلهى چیه؟ طولیه است دیگه. ولى در عین حال پیغمبر مىفرماید که به سه دسته باید احترام کنید یکى به پدر و مادر یکى به استاد و معلم که نسبت به او باید احترام کنید و همچنین به کسى که تو را تربیت مىکند و این حرفها. باید احترام بشود این براى چیه؟ این براى خاطر این است که این سلسلهى تشریع باید با سلسلهى تکوین تطبیق کند.
در خیلى از جاها و خیلى از موارد که ما مىبینیم این نظام تکوین که اتکاء همهى امور به ذات پروردگار هست در این سلسله، خداوند متعال از نقطهى نظر مقام تربیت و تشریع هم، این سلسله را مد نظر قرار داده، منتها فرق بین موحد و غیرموحد این است که او نظر به این سلسله مىکند و یک حقیقت را مد نظر قرار مىدهد، غیرموحد نظر به اینها مىکند و استقلال به اینها مىدهد، این فرق است.
حضرت سجاد در این جا مىفرماید الحمد الله لذى وکلنى الیه فاکرمنى از نقطهى نظر سلسلهى تکوین، خدا بندگانش را به خودش موکول کرده، به خودش موکول کرده و چون او مبدأ فیاض است و
بیرون از حب و بغض است بیرون از نفسانیات و هوا و نفع طلبى و خود محورى و امثال ذالک است حالا که این طور است وقتى که به خودش موکول کند پس این زیبندهى اکرام هم هست دیگه، اون هم اکرام مىکند اما افراد دیگه اینها دستخوش چىاند؟ نوساناتاند حب و بغضاند خود محورى و امثال ذالک هستند گاهى مىدهند گاهى نمىدهند گاهى اکرام مىکنند گاهى نمىکنند سرشان خلوت باشد مىگویند بیا تو، سرشان شلوغ باشد باید یک ماه نوبت گرفت مردم اینطورىاند دیگه، تا دیروز بهش سلام نمىخواستى بکنى چون اصلًا به حساب نمىآید حالا یک ماه آدم را پشت در نگه مىدارد اینها چیه؟ یُهینونى. اینها اهانت مىکنند.
حالا اگر انسان به غیر متکى باشد اتکاء به غیر کند توکل به غیر کند این چیه؟ یهینونى، این مردم اینطوراند حالا که اینطور هست چرا انسان به جاى اتکاء به یکى بخواهد به دیگران اعتماد کند؟ آن دیگرانى که تا وقتى نفعشان هست دور و بر آدماند همین که نفعشان نیست اصلًا خبر از انسان نمىگیرند! فایده ندارد دیگه! آدم دنبال یکى برود که همیشه از آدم خبر بگیرد، نه اینکه هر وقت گرسنهاش باشد بیاد در را بزند نه اینکه هر وقت نیاز دارد پاشه بیاد. آدم دنبال یه کسى را بگیرد که در سیرى و گرسنگى اون حواسش به انسان باشد، در حال فشار و در حال وسعت اون به انسان عطوفت دارد.
به یک کسى مىگفتم- چندى پیش- گفتم آقا شما که ارتباطتان الان با فلان کس هست در این ارتباطتان تجدید نظر کنید او الان به شما نیاز دارد که اون ارتباط را با شما دارد اگر بىنیاز بشود اعتناتون نمىکند حرف ما را خیلى جدى نگرفت بنده خدا کارش به جایى کشید که الان متوجه شد. تمام اینها براساس چیه؟ نیاز است اما یک ولىّ کامل اون دیگه بر این اساس نیست، اون از صفات الهى و صفات رحمانى درش هست و افرادى که به او متکل باشند اونها چىاند؟ اونها محل اکراماند.
به اونها دیگه اهانت نمىشود امام علیه السلام اینطور است دیگه، پیغمبر، امام علیه السلام متصل به صفات رحمانى است، مظهر صفات چیه؟ پروردگار است مظهر است. هر وقت رفتى در خانهاش، مىبینى در باز است در سرّا در ضرّا چرا؟ چون اون آینهى تمام نماى پروردگار است و خدا این خصوصیت را دارد مثل سایر افراد دیگر نیست.
ما امشب قصد نداشتیم دیگه حالم چیز بود.
دیگه آمدیم در اینجا، الحمد الله مدد رفقا ما را راه انداخت و این عبارت هم با زبان اخرس مثل منى، معنا و مبیّن نخواهد شد، خاطرتان جمع، کلام امام سجاد را خود امام سجاد باید تفسیر کند و ما بیاییم یک معنا و ترجمه تحت الفظى بخواهیم بکنیم این غیر از شرمندگى و آبروریزى براى ما هیچ
نتیجهى دیگرى ندارد. لذا به همین مقدار، ادامهاش دیگه شاید میسور نباشد لذا دعاى ابوحمزه را در همین جا براى امسال …. نمىدانیم اگر به همین کیفیت خدا بخواهد به ما توفیق بدهد دعاى ابى حمزه را بخواهیم معنا کنیم من خیال مىکنم که دیگه شاید ۱۰۰ یا ۱۵۰ سالى طول بکشد یا بیشتر، دیگه واقعاً هرچه فکر مىکنیم مىبینیم که عمق کلمات آنها به یک نحوى است که هرچه بخواهیم غوص کنیم مثل غریقى که دارد در حوض خودش دست و پا مىزند و به هیچ جا راهى پیدا نمىکند.
امیدواریم خداوند متعال به برکت آن نفوس قدسیه که آنها رفتند و رسیدند و این معانى را لمس کردند و چشیدند و به این معانى متحقق شدند و جزء ذات آنها شد بلکه ذات آنها شد. خداوند دست ما را هم بگیرد و دست ما را کوتاه نکند و در دنیا و آخرت ما را از شفاعتشان محروم نکند و از آن چشمهاى که آنها سیراب شدند به ما هم جرعهاى بچشاند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
پاورقی:
[۱] . الأمالى( للصدوق)، ص ۱۳۶٫