جلسه ۱۲۵ درس خارج فقه، مبحث حج
موضوع: جلسه ۱۲۵ درس خارج فقه، مبحث حج
استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن جلسه:
مجلس ۱۲۵
أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم
بسم الله الرحمن الرَّحیم
صحبت راجع به بساطت یا ترکّب در احرام بود. و عرض کردیم که مسئله احرام، یک مسئله بسیط است، نه اینکه خود احرام مرکب از اجزاء مختلفه باشد؛ مانند صلاه که خود صلاه داراى اجزاء مختلف و افعال مختلف است؛ مِن الأعمال و الأذکار و الأفعال. ولکن نیت در صلاه، این نیت، نیت مرکب نیست. احرام در صلاه، این احرام، احرام مرکب نیست.
مرحوم شیخ، در تهذیب و همینطور در مبسوط احرام را عبارت از همان نیت مىدانند. خود نیت براى ورود در اعمال خاصه و افعال خاصه و تلبیه و لُبس ثوب و آن میقات و اینها را جزو احرام ذکر نکردهاند؛ بلکه همان نفس نیت، را در اینجا آوردهاند. خب در این زمینه همانطورى که گفتیم، فقهاء، مسائل مختلف دارند. مرحوم علامه، ایشان قائل به ترکب در احرام هست؛ که عبارت است از نیت، و همینطور لبس ثوبین و تلبیه، که همراه با آن، حالا إشعار و تقلید و تجلیل هم مىتواند به عنوان تلبیه باشد و خودِ وجودِ در میقات. و بعضى دیگر، مثل مرحوم شهید، ایشان هم احرام را عبارت از توطین نفس مىدانند. توطین نفس، در التزام به منافیات احرام و اتیان به آن جزئیات مدوّنه در عمره از طرف شارع یا در حج.
بعضى از بزرگان، اعاظم، در این زمینه اشکال وارد کردهاند بر شیخ و همینطور بر مرحوم شهید، که نسبت به مرحوم شیخ، نیت عبارت است از احرام، گفتهاند نیت یک فعل اختیارى است، درحالتىکه احرام عبارت است از یک عمل شرعى. و به فعل اختیارى که آن وجوب تعلق نمىگیرد. نیتِ بر نیت که ما نداریم.
این عمل شرع، باید با نیت باشد؛ بدون نیت از ناحیه شرع ممضى نیست. مثل اینکه شما نماز که مىخواهید بخوانید، نماز یک عمل شرعى است، توقیفى است. منتها براى اتیان نماز، شما نیاز به نیت دارید. دیگر نیت که خودش به آن، نیت تعلق نمىگیرد. شما احرام را که نیت بدانید، از آنطرف بدون نیت هم که خب عمل مقبول نیست، شما عملى را بدون نیت انجام بدهید، خب این عمل مقبول نیست، باید همراه با نیت باشد. اگر اجزاء صلاتیه بدون نیت صلاه باشد که مقبول نیست. اگر اجزاء حج، بدون نیت ورودش مِن قِبَل الله باشد و تکلیف باشد که مقبول نیست. پس اگر ما نیت را احرام بدانیم، خب باید به خود نیت هم نیت تعلق بگیرد. تعلق نیت به نیت چه معنایى دارد؟ معنا ندارد. پس به طور کلى نیت از دایره تکلیف شرع خارج است. آن یک مسئلهاى است جدا؛ که خود عبد در مقام اطاعت، باید این را قربه إلى الله انجام بدهد؛ باید به نیت ورود انجام بدهد، نه به نیت فرض کنید که ورزش، نه به نیت گردش، نه به نیت فرض کنیم که به دست آوردن اطلاعات. برویم حالا ببینیم عرفات چه خبر است؟ برویم ببینیم سنگ زدن و رمى جمار چه خبر است. برویم ببینیم که نمىدانم چیز چه خبر است. مکه چطورى است؟
من نشسته بودم جلوى حجر اسماعیل، بعد دو نفر داشتند با همدیگر صحبت مىکردند. یکى- مثل اینکه خیلى با حال بودند!- به آن یکى گفت: آخر این چیست که آدم باید هفت دور دورش بگردد؟ آن یکى گفت: خب این قدمت دارد! این قدمتش را نگاه کن! این قدمتش را تو ببین! من گفتم: خب این کوه ابوقبیس که قدمتش از این بیشتر است! برو دور این کوه بگرد! گفتم این کوههاى مکه که قدمتش از این بیشتر است! این هم بالاخره یک جور است دیگر: این قدمتش را ببین! قدمت دارد! حالا قدمت دارد باید دورش بگردى؟! اتفاقا هرچه که
قدمت دارد نباید دورش گشت! بعضى چیزها جدیدش خوب است! آدم دورش بگردد! نه اینکه حالا قدمت پیدا بکند. نه بابا! دور کردنش که هیچ، ایستادن جلویش هم چیز است!
خلاصه این قدمت داشته و اینها خیلى این همچنین چیزى نیست. دردى را دوا نمىکند. چیزها دیگر است که بایستى به کار آید. مردم اینطورىاند دیگر. این تفکرات. خلاصه مسئله اینطور بود. حالا اگر یک کسى آمد، فرض کنید که به خاطر قدمت مکه خواست دورش بگردد و امثال ذلک. این هم حج مردم! حج مردم!
زیر ناودان طلا ایستادهام من، افراد آمدهاند چیز مىکنند، گوشىاش را برداشته، دارد مىگوید: آن چکى که نمىدانم فلان است، به طرف بگو برود وصولش کند. حتما امروز بریا- اتفاقا اصفهانى هم بود!- مىگفت: حتما امروز برىها!
گفتم: آقاجان اینجا جاى این حرفها نیست!
گفت: بله! همین جا جاى همین حرف زدنهاست!
این هم حجى که مىآیند مىایستند. برو این چکه رو چیز کن یک وقتى نپره! واى یک دفعه صد هزار تومن از جیب مىرِدها! خب بىخود نیست! بایستى آدم حواسش جمع باشِد! بعد آنوقت ما ادعاى معرفت مىکنیم و ادعاى چه مىکنیم.
على کلّ حال. انسان عملى را بدون چیز انجام بدهد، خب این عمل فایدهاى ندارد. این عمل مفید نیست. این عمل مفید نیست. بله؛ رفته بودند غار حراء، یک چند نفرى رفته بودند و برگشته بودند. ما هم نشسته بودیم. یکى از اینها یک پزشک بود. البته یک خورده سنّش هم زیادتر هم کمى بود. او هم اهل همین
قدمتىها و اینها بود. بعد سؤال کردم: خب چطور بود غار حراء؟
گفت: ورزش خوبى بود! ورزش خوبى بود!
من هم گفتم: در ضمن یک تست قلبى هم بود! یک تستى بود! به هر حال! بله! ورزش خوبى بود!!
اعمالى را که انسان انجام مىدهد، این اعمال، باید از روى قصد باشد و از روى نیت باشد و به خود نیت تعلق نمىگیرد؛ خب این اشکالى که بر این مسئله شده. و بر همین مسئله قضیه کلام مرحوم شهید اول که: إحرام عبارت از توطین نفس است- در دروس ایشان مىفرمودند- که عبارت از توطین نفس است بر التزام به انجام واجبات و ترک منافیات، این توطین را هم به معناى نیت گرفتهاند. و همین اشکال هم نسبت به این مسئله وارد مىشود؛ چون که خود نیت یک فعل توقیفى مِن قِبَل الشارع نیست؛ نیت یک امر اختیارى است که بر آن واجبات که منزّل مِن الشارع هست، انجام مىگیرد. لذا توطین هم در اینجا نمىشود بدون اشکال باشد. و این مطلبى [بود] که راجع به این مسئله بعضى از اعاظم فرمودهاند.
و اما اشکالى که بر این مطلب وارد مىشود، حالا صرف نظر از اینکه مسئله به چه صورت است،- إنشاءالله دیگر این مسئله تمام مىشود امروز- مسئله این است که شما منظورتان از نیت بر آن فعلى [یا] عملى که از ناحیه شرع است، چیست؟ ما نیت را داراى مراتب مختلف مىدانیم. نیت، عبارت است از عزمِ نفس و مکلَّف، بر اتیان بما أنزل الله و ترک بما حرّمه الله. این عزم را به آن نیت مىگویند. البته این نیت، از ناحیه شرع بر ما الزام نشده. این یک عملى است که خود عقل در مقابل اتیان و التزام بما أمره المولى باید این نیت را انجام بدهد. و الّا اگر فرض بکنید که این عبد بخواهد سر خود بیاید یک عملى را انجام بدهد که موافق با منوى مولاست، مولا او را قبول نمىکند. یا اینکه بخواهد بیاید عبد عملى
را انجام بدهد، به درخواست غیر مولا، که موافق با منوى مولاست، باز مولا این را نمىپذیرد. مولا فعلى را و عملى را از عبد مىپذیرد که بر اساس امر او و نهى او انجام گرفته و ترک شده باشد، نه به خاطر مسئله دیگر.
روى این جهت، این [مطلبى] که ایشان مىفرمایند- و خیلىها بر این مسئله اشکال دارند، نه تنها من، که عدهاى هستند از مقرّرین و …- نسبت به اینکه نیت منافات دارد به اینکه تکلیف مِن قِبَل الشارع باشد، این از این نقطه نظر، بله. این درست است که انسان هر عملى را که مىخواهد انجام بدهد، باید نیتش این باشد که این عملى را که انجام مىدهد، مِن قِبَل الشارع است. شما وقتى که مىخواهید نماز بخوانید، در موقع تکبیره الإحرام چه نیتى مىکنید؟ نیتتان این است که این عمل، عملى است که از قِبَل الشارع است. و به خاطر همین نیت است که شما بلند مىشوید موقع ظهر مىروید تجدید وضو مىکنید. اگر نیت صلاتیه نداشته باشید، که بلند نمىشوید بروید وضو بگیرید، تجدید وضو بکنید، بیایید سجاده بیندازید. این رفتن و تجدید وضو و سجاده انداختن و عطر زدن و در استقبال قرار گرفتن و بلند شدن و ایستادن، همه بر اساس چه دارد انجام مىگیرد؟ همه بر اساس نیت انجام مىگیرد. آیا این نیت، نیتى است که مِن قبل الشارع است؟ نه. این نیت، آن نیت نیست. این نیت، نیتى است که به طور کلى در هر عمل عبادى، شخص مکلف از او این نیت متمشّى مىشود. چه در برابر صوم باشد. شما شب در ماه رمضان که مىخواهید بخوابید، نیت این را ندارید که فردا روزه بگیرید؟ نیت روزه … اما نیت جزو صوم است؟ یعنى این نیت شما از همان موقعِ شب شما را داخل در صوم مىکند؟ نه! داخل نمىکند. وقتى که شما موقع سحر فرض کنید بلند شدید، اینطور نیستش که شما الآن صائم هستید. مىتوانید سحرى بخورید. درحالىکه اگر نیت بر صوم داشته باشید، دیگر وارد در صوم مىشوید.
پس ما، نیات مختلف داریم. ایشان در اینجا اشتباه کرده است. آن نیت بر عمل را که باید عبد در مقام عبودیت به عنوان أنّه عبد و مکلّفٌ مِن قِبَل المولى اقدام به این عمل بکند؛ با نیت و عزم بر فعل اشتباه کرده و خلط کرده است. نیت، مختلف است. نیتى که شما موقع ظهر مىخواهید انجام بدهید، تجدید وضو بکنید، این یک نیت است. بعد که بلند مىشوید، اذان مىگویید، در استمرارِ همان انجام مىشود. بعد که بلند مىشوید اقامه بگویید، این نیت مىبینید که تشدید شد، دیگر شروع کردید، وارد شدید، دیگر کارهایتان را کنار گذاشتید، دیگر گوشىتان را گذاشتید روى میز، اینقدر صدا درگوشتان نمىکند، گذاشتید روى میز و فرض بکنید که براى اینکه بچه خوبى باشید، آن را هم خاموش کردید، یا روى بىصدا گذاشتید. بله؟ که یک وقت از دست نرود! خاموش بکنیم، از دست مىرود! ولى روى بىصدا از دست نمىرود! اینطورى من خیال مىکنم؛ یا اشتباه مىکنم؟ درست شد؟ از دست نرود! یک وقت یکى زنگ مىزند، خدا نکند که از دست برود. حالا خدا را همیشه مىشود پیدا کرد، با مردم باید چه کرد! این را باید داشت! مثل آن یارو که برده بود گوشىاش را زیر ناودان طلا، داشت مىگفت این چک از دست نرود!
این اقدامى که دائما دارد شدید مىشود، نیتى که دائما دارد شدید مىشود، و خودتان احساس مىکنید که از آن قصد اولى، دائما قدم به قدم دارید جلو مىروید، تا وقتى که به تکبیرات افتتاحیه صلاتیه مىرسید. آنجا که رسیدید، دیگر مسئله تمام است. دیگر عزم بر مراجعت ندارید، عزم بر انصراف ندارید، احتمال انصراف را دیگر نمىدهید، احتمال؛ یعنى احتمال قلبى ندارد، اما احتمال وقوع خارجى یک مسئله دیگر است. احتمال براى [فعل منافى] دیگر ندارید. شروع مىکنید به تکبیرات افتتاحیه، تکبیرات افتتاحیه را که گفتید، و عرض کردم که در تکبیرات
افتتاحیه، نیت در صلاه مىآید، ولکن براى آن تکبیره الإحرام بایستى که نیت خاص همان تکبیره الإحرام را کرد، ولى نیت در صلاه مىآید. اما بعضىها این تکبیرات افتتاحیه را به عنوان مقدمات مىشمارند، نه به عنوان جزو صلاه. و این غلط است.
مضمون روایات و مفاد روایات دالّ بر این است که خود کسى که مشغول به تکبیرات سبعه افتتاحیه مىشود؛ از همان اولین تکبیر، مىتواند او را جزو نماز به حساب بیاورد. اولى را تکبیره الإحرام قرار مىدهد، و شش تا را بعد؛ یا سومى را، یا چهارمى را، یا دیگر آن آخرى را قرار مىدهد، که معمولا آخرى را قرار مىدهند. و به آن اذکارش که لبیک و سعدیک تعالیت لا شریک لک[۱] که بعد وارد براى بقیه چیزها مىشوند، دیگر آن آخر، آن ذکر آخر جزو براى چیز مىشود و بسم الله الرحمن الرحیم، دیگر بعدش دیگر تکبیر ندارد، تا مىرود براى نماز.
این نیتى که شما الآن دارید براى تکبیرات افتتاحیه مىکنید، نیتِ نماز است. ولى از این نیت قوىتر، آن نیتى است که دیگر شما به واسطه آن نیت که همراه با تکبیره الإحرام است، شما عمل منافى با صلاه را نمىتوانید انجام بدهید. لذا وقتى
که هنوز تکبیره الإحرام را نگفتهاید، باز مىتوانید انصراف پیدا بکنید- شرعا- و عمل منافى انجام بدهید و دوباره برگردید مثلا براى نماز و شروع کنید آن اقامه را دوباره گفتن؛ چون عمل منافى شده و دوباره باید اقامه و این مسائل انجام بشود.
تلمیذ: مقدمه صلاه که نشده، جزو صلاه هم که نشده است، پس چه حکمى دارد؟
استاد: چرا دیگر! جزو صلاه است.
تلمیذ: ….؟
استاد: نه نه! جزو صلاه است. جزو صلاه، به عنوان نفل، نه به عنوان انجاز و به عنوان …
تلمیذ: هنوز وارد صلاه نشده.
استاد: چرا! از وقتى که تکبیر صلاتیه مىگوید، جزو صلاه است، منتها جزو نفلیاتش است. که هنوز به آن مرتبه وجوب نرسیده. چرا؛ جزو صلات است.
تلمیذ: تکبیر اول، بدون قصد نیت نماز …
استاد: بله جزو صلاه است!
تلمیذ: باز هم قصد ورود را
استاد: قصد ورود را دارد! اشتباه مىکنند افراد که قصد ورود ندارند؛ این منظور من است. کسى که از اولین تکبیر افتتاحیه را مىگوید، باید قصد این را باشد که وارد در نماز است؛ ولى شارع به او اجازه انصراف را داده است. چطور در موقع نماز شارع اجازه انصراف مىدهد، در صورتى که تبدیل به نفل کنید، عذرى پیش مىآورید نمازتان را بشکنید، نمىدانم جماعت را تبدیل به فرادى بکنید؟ یک احساس اضطرار مىکنید، نماز را مىشکنید؛ بچه الآن یک خطرى متوجه است، مىخواهید بروید بچه را بگیرید، این هم همین است. جزو نماز هست، ولکن
شارع اجازه انصراف را تا تکبیره الإحرام داده است. اشتباه است که الآن مردم دارند این را به عنوان مقدمات مىآورند و خیال مىکنند مثل اقامه است، مثل اذان است. نه! تکبیرات افتتاحیه جزو صلاه است و باید نیت صلاه را در آن کرد و نباید قصد برگشت از [آن را داشت]. حالا اگر به علتى، شخص اضطرار پیدا کرد- و بى جهت هم نباید [نماز را بشکند]- اگر یک اضطرارى پیدا کرد، شارع این اجازه را داده که تا تکبیره الإحرام، براى او انصراف نسبت به آن پیدا بشود. خب درست شد؟
حالا آمدیم سراغ تکبیره الإحرام. به تکبیره الإحرام که رسیدیم، اینجا دیگر مرتبه عزم و مرتبه جزم، به مرتبه فعلیت مىرسد. دیگر در اینجا منافى نمىشود انجام داد. درست شد؟ حالا منظور مرحوم شیخ، یا منظور مرحوم شهید و امثال ذلک، که قائل به بساطت در احرام هستند، و احرام را عبارت از نیت مىدانند، کدام یک از این مراتب نیت است؟! آیا نیت بر انجام است؟ مثل اینکه شما بلند مىشوید مىروید تجدید وضو مىکنید؟ خب معلوم است این جزو احرام نیست؛ همانطورى که این جزو صلاه نیست. یا اینکه نیتى که اینها آن نیت را احرام مىدانند، همان نیت مباشر با تکبیره الإحرام است. شما در نیت مباشر با تکبیره الإحرام چه مىفرمایید؟ آیا آن نیت مباشر با تکبیره الإحرام جزو صلاه هست یا نیست؟ قطعا جزو صلاه هست، نمىشود جزو صلاه نباشد. اگر جزو صلاه نباشد، که آن صلاه که به عنوان مرضى و به عنوان مکلّف من عند الله در آنجا اتیان نمىشود. شما که دارید نیت بر صلاه مىکنید، یعنى تکبیره الإحرام مىبندید، احرام براى نماز مىبندید، آن نیت به عنوان ورود- من، وارد شدم- آن نیت مىشود چه؟ جزو صلات است یا نه؟ جزو صلاه است. چون اگر نباشد، نماز باطل است؛ شما هنوز وارد نشدهاید. قبل از نیت، که نمازى نبوده؛ بعد از نیت، که خودش نماز منعقد شد؛ پس نیت این وسط چه بود؟ آیا مىشود عملى، فعلى، این عبد و مکلف
انجام بدهد که آن عملش، عمل مکلفٌ به و مأمورٌ به نباشد، ولکن بعدش آن مکلفٌ به و مأمورٌ به در عالم خارج حاصل بشود؟ نمىشود دیگر. اگر آن صلاه، صلاتى است که مِن قِبَل الله است، آن نیت صلاه هم مِن قِبَل الله است. لذا شارع مىگوید، خودش مىگوید، تصریح مىکند: باید ملتزم به ورود به صلاه بشوى. یعنى من دارم مىگویم؛ من، منِ شارع و من مکلِّف، من دارم مىگویم باید نیت ورود را بکنى، تکبیره الإحرام را بگویى. این تکبیره الإحرام را بگویى یعنى چه؟ یعنى باید نیت ورود در نماز را بکنى، پس خود شارع مىگوید نیت کن. نمىگوید همینطور تکبیره الإحرام را بگو تا صدایت خوب بشود، مثل اینکه دارى در حمام مىخوانى. یا اینکه تکبیره الإحرام بگو و دستهایت برود بالا و ورزش بکنى. مىگوید تکبیره الإحرامى که تو را وارد مىکند بگو. یعنى چه؟ یعنى نیت، نیت کن. نیت ورود در صلاه همراه با بلند کردن دست. این نیت، مىشود چه؟ مىشود نیتِ جزء صلاتیه.
منظور شیخ در تهذیب و مبسوط، و همینطور مرحوم شهید در دروس، این نیت است. مرحوم شهید که مىفرماید توطین النفس على ارتکاب واجبات فى الأعمال و العمره، یا مثلا فرض بکنید که: ترک منافیات و محرمات؛ این توطین نفس یعنى چه؟ توطین نفس یعنى نیت دیگر. توطین نفس یعنى آماده کردن نفس، إنجاز نفس، فعلیت دادن به نفس. نفسى که مختار است بین انجام واجبات و ترک محرمات، این نفس را از مرتبه اختیار بین الطرفین، به یک مرتبه انداختن؛ این مىشود توطین. نفسى که بین عدم و بین وجود، الآن معلّق است و مختار هست، شما یا بیایید او را به مرتبه وجود بیندازید، این مىشود چه؟ توطین نفس بر انجام فعل مولا. یا او را به مرتبه عدم بیندازید: انصراف نفس، هر دوى اینها نیت مىخواهد. آن نیت بر انصراف، این موجب مىشود که شما اصلا به طور کلى از وادى احرام و اینها بیرون بیایید. آن نیت بر خودِ انجام واجب، موجب مىشود که
شما نسبت به او وارد بشوید. وقتى که وارد شدید، دیگر در اینجا نمىتوانید برگردید. این مىشود چه؟ این مىشود همان فعل مِن قِبَل الله. خب همان است دیگر. خب حالا کجاى این، فرض بکنید که نیت بر نیت است؟ این نیت، خب نیت مىخواهد. شما که شب، فردا ماه رمضان نیت مىکنید که ما فردا را روزه بگیریم، این معنایش این نیست که از همان موقعى که نیت کردید، از همان موقع در شب که مىخواهید بخوابید، وارد صوم شدید؟ نه! شب کسى وارد صوم نمىشود. ما صوم صَمت و وصال نداریم. یک صوم بیشتر نداریم. نیت مىکنید که فردا از اول فجر را به نیتِ امساک از محرّمات و منافیات بگذرانید. نیت بر نیت اینجا مىبینید که متمشّى شده.
وقتى که شما موقع ظهر مىبینید مؤذن اذان مىگوید، بلند مىشوید نیت مىکنید، مىروید براى تجدید وضو. وضو مىگیرید، مىآیید سجاده مىاندازید به قصد صلاه، خودتان را آماده مىکنید. این نیتى که الآن کردید، این معنایش چیست؟ معنایش نیت بر این است که نیتِ تکبیره الإحرام را انجاز کنید. این چه اشکال دارد؟ چه اشکال دارد اینجا نیت بر نیت؟ نیتِ بر نیت اشکال ندارد؛ چون نیت در اینجا دو مفهوم دارد.
از نقطه نظر نوع و حقیقت نوعیه خود نیت، این نیت در دو معنا و دو مصداق است: نیت اول، نیت التزام بما أمر به الله؛ نیت دوم، نیت فعلیه و نیت شخصیه و نیت جزئیه است.
تلمیذ: چطور؟
استاد: شما وقتى که نیت براى صلاه مىکنید، آیا در این نیت براى صلاتتان، قصر و اتمام هم خوابیده یا نخوابیده؟ در این نیت براى صلاتتان که ظهر مىروید براى تجدید وضو، آیا جهر و اخفات هم در این نیت خوابیده یا نخوابیده؟ فقط
نیت براى صلاه است. مؤذن اذان گفت، وقت نماز است. وقت زوال است. آن نیت جهر و اخفات، الآن نیست؛ موقع تکبیره الإحرام مىآید. قصر و اتمام، موقع تکبیره الإحرام مىآید. اینها در موقع وضو گرفتن نیست، در موقع سجاده انداختن نیست، در موقع تهیه مقدمات نیست. اینها همهاش در آن نیت کلى قرار مىگیرد. این نیت، مىشود نیت بر نیت. نیت بر نیت ایراد ندارد. آن نیتى که ورود در نماز است، در آن نیت، قصر و اتمام در قرار گرفته و گنجانده شده است. در آن نیت، جهر و اخفات گنجانده شده است. در آن نیت فرادى و جماعت گنجانده شده است. در آن نیت استقامت یا استلقاء در آن مریض و غیر مریض در آن گنجانده شده است، همه آنها آنجاست. یعنى همه اینها که مىخواهد تشخص پیدا بکند، نماز قصر باشد، یا إتمام باشد، یا فرض بکنید که جهر باشد و امثال ذلک، همه اینها تشخصّش در همان نیت مباشر است.
تلمیذ: پس این نیت که مرکب است [لکن فرمودید] نیت مرکب نیست.
استاد: نه، خودِ نیت. نیت، نیت شخصى است. نیت معنا ندارد مرکب باشد. نیت عبارت از فعل واحد است که تعلق به نفس مىگیرد و هرچه در تعلق به نفس بگیرد، مجرّد است، جزو مجرّدات است؛ مجرّدات هم مرکب نیستند.
اما آن معلومِ نیت، و آن حقیقت … چون نیت عبارت است از: أمرٌ ارادى واحدٌ متعلِّقٌ بالنفس و متحدٌ بالنفس، مجردٌ که آن مراد از اراده، ممکن است مختلف باشد. شما یک وقت اراده مىکنید این را بردارید، یک وقت اراده مىکنید این را، این را، این را بردارید. ارادهاى که مىکنید این را بردارید، تا ارادهاى که مىکنید همه را بردارید، یکى است. منتها متعلَّق اراده مختلف است. خود اراده این مىشود اراده واحد. اراده مختلف نیست، مگر اینکه دو اراده تعلق بگیرد. اول یک اراده بکنید این را بردارید، بعد یک اراده بکنید این را بردارید. شما یک وقت اراده مىکنید یک
انگشتتان را ببرید بالا، یک وقت اراده مىکنید پنج انگشت. در این پنج انگشت، پنجتا اراده کردید؟ یک دانه اراده کردید، متعلَّقش پنج تا بود. خب حالا در اینجا، آن نیتى که داریم مىکنیم و مرحوم شیخ و مرحوم شهید و امثال اینها، آن را به عنوان احرام آوردهاند، آن نیت، همان نیت خارجیه است، که مباشر و ملازم با اولین لحظه ورود در چیست؟ در احرام است. خب این چه اشکال دارد که آن جزئى از اعمال حج باشد؟ تکبیره الإحرام باشد؟ چه اشکالى دارد؟ اشکالى ندارد.
منتها این نیتى را که شارع آن را براى احرام قرار داده است، در خصوص این نیت، تأخّر تلبیه را خود شارع قرار داده؛ ما چه کنیم؟ که شارع گفته شما تلبیه را مىتوانید متأخر کنید- البته نه در مورد إشعار و تقلید که در آنجا خود إشعار و تقلید خودش تلبیه است- تلبیه را مىتوانید خودش را متأخر کنید إلى البیداء و تا بیداء شما مىتوانید عمل منافى انجام بدهید، فرض بکنید که حالا کسى همان موقع دنگش مىگیرد، یک عمل منافى انجام بدهد- در روایات هم که داریم- حضرت مىفرمایند: نه! اشکال ندارد. دنگ است دیگر! یکى دنگش مىگیرد یک دفعه! یک منافى! حالا منافى که خیلى زیاد است از این چیزها. خب این را انجام بدهد. اما وقتى که تلبیه را گفت، آن عمل منافى دیگر [جایى ندارد و] مسئله تمام مىشود.
این قضیه، که عبارت از این است، شما مىبینید ایراد ندارد. مضافا به اینکه در همین [مسئله] آقایان، نسبت به حتى مرحوم علامه و اینها همه ایراد کردهاند که آنها هم تلبیه را یکى نیت، و همراه با لبس و تلبیه شمردهاند. و بعضىها نیت با تلبیه و آن لبس ثوبین را جزو إحرام به حساب نیاوردهاند، همین ایراد وارد است.
دلیل بر این مسئله، همانطورى که خدمتتان عرض شد، روایاتى که دلالت مىکند که حاجّ و معتمِر محرم است، ولى مىتواند تلبیه را متأخرا عن الإحرام انجام بدهد. چطور ممکن است یک شخص محرم باشد، ولى تلبیهاش بعد باشد؟ اگر
احرام، أمرٌ مرکبٌ من التلبیه و اللبس- حالا لبس داشته باشد- بالاخره تلبیه را که جزوش آوردهاند آنها که مرکب شمردهاند؛ اگر اینطور باشد، دیگر اطلاق احرام بر این فرد، این اطلاق مىشود اطلاق مجازى، این دیگر حقیقى نیست. و همینطور روایاتى که دلالت دارند، روایت جمیل در این مسئله صراحت دارد. موثقه عمار در این مسئله صراحت دارد. اینها را همه را خواندهایم، حالا من چیز کردهام، خودتان بروید نگاه کنید دیگر. اینها را همه را در سال گذشته خواندهایم. حالا نمىدانم این جا کجایش است.
تمام اینها که مىفرمایند لا یجوز التجاوز عن المواقیت إلا محرما، یا فرض بکنید که مىفرماید: لا تجاوز المیقات إلا محرما،[۲] خب چطور مىشود امام علیهالسلام این عدم جواز تجاوز میقات را مگر در حال إحرام، در اینجا تصریح مىکند، اما تلبیه را حکم به تأخیرش مىکند؟ اگر قرار باشد احرام امر مرکب باشد، چطور مىشود در اینجا این شخص محرم باشد، درحالتىکه جزئى از احرام که امر مرکب است، هنوز در خارج حاصل نشده؟ پس اطلاق احرام بر او مىشود اطلاق بالعنایه و المجاز و هو خلاف.
البته ثمره نزاع هم دارد این قضیه. ثمرهاش این است- اگر گفتید کجاست؟- که یک نفر شب شوّال، قبل از اینکه شوال باشد، احرام ببندد از میقات، ولى هنوز تلبیه نگفته. تلبیه را مىگذارد متأخر. وقتى تلبیه را مىگوید که هلال شوال، من باب مثال، یا ماه جدید، چون گفتیم قبل از ده روز، عمره مکرر، عمره مفرده حرام است.
کسى وقتى که عمره مفرده انجام بدهد، تا ده روز حرام است عمره دیگرى انجام بدهد و عمرهاش باطل است. تا یک ماه، کراهت شدید دارد. در یک ماه فقط یک عمره باید انجام داد، نه بیشتر. اینهایى که مىبینید همه مىروند هر روز یک عمره انجام مىدهند، همه اینها عمل حرام انجام مىدهند. در ده روز، کمتر از ده روز، عمره حرام است. ولى براى هر ماه، مىشود [یک عمره به جا آورد]. یعنى عمره این ماه را انجام مىدهید، شب، شهر جدید وارد مىشود؛ مىتوانید فردایش بروید عمره انجام بدهید.
حالا اگر شما در عصر آمدید احرام بستید از مسجد شجره، تلبیه نگفتید و تلبیه را گذاشتید براى چه؟ براى بیداء. وقتى بیداء مىگویید، که هلال شده. این چیست؟ شما عمره ماه قبل را دارید انجام مىدهید. ولى اگر گفتید احرام مرکب است. اگر امر مرکب است، آنوقت در اینجا یک عمره انجام دادهاید؛ وقتى این احرام محقق شد که شما وارد شهر جدید شدید. پس شما نمىتوانید دیگر عمره انجام بدهید. اما اگر ما بگوییم احرام بسیط است، شما براى شهر جدید مىتوانید عمره دیگر انجام بدهید. این هم ثمره براى این مسئله.
تلمیذ: … که فرمودید بهتر است اولى را قرار بدهیم یا آخرى را؟
استاد: فرقى نمىکند.
تلمیذ: …؟
استاد: تفاوت نمىکند. فضیلتى نیست. فضیلتى نیست، به خاطر همین جهت است. به خاطر این است که از اول تکبیرات سبع شما وارد نماز مىشوید؛ دیگر فضیلت معنى ندارد. ولى اگر بگوییم نه، شما وارد نماز نمىشوید، پس بهتر است از اول بگویید که خب وقت بیشترى را در نماز سیر کردید و حرکت کرد.
تلمیذ: جماعت هم مىشود راحت فرادى کرد، یا باید …؟
استاد: نه، نمىشود. بىجهت نمىشود جماعت را تبدیل به فرادى کرد.
تلمیذ: اگر انسان رکعت سومش باشد و امام چهارم، باید همینطور نشست تا امام سلامش را بگوید بعد انسان بلند بشود، یا …
استاد: بله، مستحب است. مىتواند بلند بشود، ولى مستحب است.
تلمیذ: …؟
استاد: نه، مستحب است. اگر باشد، خب این جماعت ادامه پیدا مىکند، تا تشهد. اگر بلند بشود، از همانجا فرادى مىشود. لذا مستحب است که در حال تشهد خودش را حفظ کند.
تلمیذ: …؟ استاد: نه، دیگر تمام شده.
تلمیذ: حالا امام دارد تشهد و سلام مىدهد، هنوز نماز جماعت ادامه پیدا مىکند؟
استاد: باشد، ولى این دیگر ارتباطى به این ندارد. امام وقتى که وارد تشهد شد، دیگر خرجش را از این جدا کرد. ولى حالا مىگویند نه، تو جدا نکن. حالا تو باش، همراهش باش. فضیلتش مال این است، ولى واجب نیست.
اللهمَّ صلِّ عَلى محمَّد و آلِ مُحمَّد
—–
[۱] وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۴: مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلیه بْنِ إِبْرَاهیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِى عَنْ أَبِىعَبْدِالله علیهالسلام قَالَ: إذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاهَ فَارْفَعْ کفَّیکَ ثُمَّ ابْسُطْهُمَا بَسْطاً ثُمَّ کبِّر ثَلَاثَ تَکبِیرَاتٍ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَک إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرْ لِى ذَنْبِى إِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ. ثُمَّ تُکبِّرُ تَکبِیرَتَینِ ثُمَّ قُلْ لَبَّیک وَ سَعْدَیک وَ الْخَیرُ فِى یدَیک وَ الشَّرُّ لَیسَ إِلَیک وَ الْمَهْدِى مَنْ هَدَیتَ لَا مَلْجَأَ مِنْک إِلَّا إلَیک سُبْحَانَک وَ حَنَانَیک تَبَارَکتَ وَ تَعَالَیتَ سُبْحَانَک رَبَّ الْبَیتِ. ثُمَّ تُکبِّرُ تَکبِیرَتَینِ ثُمَّ تَقُولُ: وَجَّهْتُ وَجْهِى لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ عَالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَهِ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ إِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکى وَ مَحْیاى وَ مَماتِى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیک لَهُ وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ. ثُمَّ تَعَوَّذْ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ ثُمَّ اقْرَأْ فَاتِحَهَ الْکتَابِ.
[۲] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۱۱: صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ مُعَاوِیهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِىعَبْدِاللَّه علیهالسلام قَالَ: مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ أَنْ تُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِیتِ الَّتِى وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: لَا تُجَاوِزْهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ الْحَدِیثَ.