حکایتی درباره اشعار سروده شده توسط امام هادی علیه السلام

روزى مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى در خيابان مى‏ گذشت، چشمش به عدّه ‏اى از جوانان افتاد كه دور هم جمع شده‏ اند و به لهو و لعب و نواختن‏ موسيقى و آلات طرب مشغولند. مرحوم آخوند به ميان آنها رفت و فرمود: «آيا مرا به جمعتان راه مى ‏دهيد؟» آنها استقبال كردند و گفتند: بفرماييد، ولى اوضاع و احوال ما اين ‏چنين است و با حال شما مناسبتى ندارد. مرحوم آخوند فرمود: «اشكالى ندارد، همه با هم هستيم و با هم شعر مى ‏خوانيم.»

آنها گفتند: پس اگر اين‏ طور است شما شعر بخوان و ما آهنگ و ساز آن را اجرا مى‏ كنيم. مرحوم آخوند فرمودند: «بسيار خوب.» و شروع كردند به خواندن اشعار امام‏ هادى‏ عليه ‏السّلام در مجلس متوكّل عبّاسى؛ وقتى كه حضرت را به مجلس شرب خمر خويش وارد كرد و از حضرت تقاضا كرد از جام شراب بنوشند،
حضرت فرمودند: «تا كنون گوشت و پوستم از شراب رشد نكرده است و اجداد من نيز لب به خمر نزده ‏اند، مرا معذور بدار.»
متوكّل گفت: حال كه از جام شراب ما نمى ‏آشاميد، پس شعرى براى ما بخوانيد كه مجلس ما را گرم كند و نشاط بخشد. و ما هم به مى‏ خوارگى و شرب خمر ادامه مى‏ دهيم.

امام هادى عليه‏ السّلام فى البداهة اين اشعار را انشاد كردند [که مطلعش این است:
باتُوا عَلَى قُلَلِ الأجبالِ تَحرُسُهُم‏
غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَلُ‏
این اشعار در خصوص مرگ و فنای دنیا است که چگونه سرانجام نامیمون گردن کشان، دنیا پرستان و نازپروردگان خواهد بود.]

حضرت هادى عليه ‏السّلام وقتى اشعار را به پايان رساندند، متوكّل به گريه افتاد و جام ‏هاى شراب را بشكست و از حضرت عذرخواهى نمود و ايشان را روانه ساخت.

مرحوم آخوند نيز شروع كردند به خواندن اين اشعار، و آن جوان ‏ها به ساز و موسيقى پرداختند، ولى لحظاتى نگذشت كه سازها را از دست انداختند و اشك‏ هاى آنان سرازير گشت و وقتى كه اشعار به پايان رسيد همگى برخاستند و آلات لهو و لعب را شكستند و به دست و پاى مرحوم آخوند افتادند و توبه كردند و از شاگردان خاصّ و سلوكى آن مرحوم شدند.

منبع: کتاب اسرار ملکوت، ج ۳، ص ۲۷۶

 

برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن