کتاب نوروز در جاهلیت و اسلام: فصل سوّم، بررسی احادیث وارد در اثبات و نفی نوروز
بسم الله الرّحمن الرّحیم
حال با توجّه به مطالب مذکور، وقت آن رسیده است که به احادیث و اخباری که در این باب وارد شده است بپردازیم، و صحّت و سقم آنها را از جهت انتساب به معصومین علیهم السّلام و از جهت محتوا و مفهوم آن، مورد بررسی قرار دهیم.
کتاب نوروز ص ۹۷ | بازگشت به فهرست
آوردن هدیه برای أمیرالمؤمنین علیه السّلام در روز نوروز
یکی از روایاتی که برای تأیید سنّت و عید نوروز به آن متوسّل میشوند، روایتی است از أمیرالمؤمنین علیه السّلام؛ شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه این روایت را ذکر کرده است:
أُتِیَ عَلیٌّ علیه السّلام بهَدِیَّهِ النَّیروزِ، فقال علیه السّلام: «ما هذا؟» قالوا: «یا أمیرالمؤمنین، الیَومُ النَّیروزُ.» فقال علیه السّلام: «اصنَعوا لنا کُلَّ یومٍ نَیروزًا!»[۱]
و روی أنَّه قال علیه السّلام: «نَیروزُنا کُلُّ یَومٍ.»[۲]
«در روز نوروز برای أمیرالمؤمنین علیه السّلام هدیهای آوردند (ظاهراً پالوده بوده است، به قرینۀ روایتی دیگر در همین روز[۳])، حضرت فرمودند: ”این چیست؟“ گفتند: ”یا أمیرالمؤمنین این به جهت نوروز است و امروز چون نوروز است، رسم بر این است که این غذا طبخ گردد.“ حضرت فرمودند: ”حال که چنین است پس هر روز ما را نوروز قرار دهید و از این طعام برای ما آماده سازید!“ یا اینکه فرموده باشد: ”نوروز ما هر روز است.“»
پر واضح است که این روایت، هیچ دلالتی بر تأیید آن حضرت نسبت به این سنّت و این عید ندارد و صرفاً در مقام تشکّر از هدیۀ افراد، همراه با مزاح فرمودهاند که: «چه خوب بود که هر روز ما را نوروز قرار میدادید!» و اگر عبارت دوّم که فرمودند: «هر روز ما نوروز است» صحیح باشد،[۴] خود به نحوی طعن در این سنّت خواهد بود؛ زیرا حضرت میخواهند بفرمایند: ما به این روزِ به خصوص اعتنایی نداریم، و هر روز برای ما شروعی است مبارک و طلوعی است برای جلب رحمت پروردگار و استفاده از نعمت حیات و فضل الهی، چنانچه آن حضرت میفرمایند:
کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللهُ فیه فهو یومٌ عیدٌ؛ «هر روزی که در آن معصیت خدا انجام نگیرد، آن روز عید است.»[۵]
بنابراین خندهآور است که این حدیث را به عنوان تأیید سنّت نوروز از ناحیۀ لواداران شرع قلمداد نماییم؛ بلکه میتوان به نوعی آن را در عداد منافیهای این قضیّه و حادثه دانست.
مضافاً به اینکه این روایت مربوط به زمان أمیرالمؤمنین علیه السّلام است و در آن سالها نوروزِ متداول و متعارف در اواخر خردادماه بوده است نه در روز اوّل بهار و موقع اعتدال ربیعی؛ و سخن در سنّت بودن عید نوروز در اوّل فصل بهار است، پس چگونه میتوان از این روایت برای تأیید شرع نسبت به نوروز متعارفِ فعلی و امروزه نام برد؟!
کتاب نوروز ص ۹۹ | بازگشت به فهرست
اهدای فالوده به أمیرالمؤمنین علیه السّلام در روز نوروز
روایت دوّم، خبری است که در دعائم الإسلام آورده است و به احتمال قریب به یقین، همان روایت اوّل است با اندکی اختلاف در تعبیر:
أنَّهُ أُهدیٰ إلیه فالوذَجٌ، فقال: «ما هذا؟» قالوا: «یَومُ نَیروزٍ.» قال: «فَنَیرِزوا إن قَدَرتُم کُلَّ یَومٍ!»[۶]
«بعضی در روز نوروز فالودهای به عنوان هدیه خدمت أمیرالمؤمنین علیه السّلام آوردند، حضرت فرمودند: ”این چیست؟“ گفتند: ”امروز، روز نوروز است و این هدیه مخصوص امروز است.“ حضرت فرمودند: ”پس هر روز را برای ما نوروز بگردانید!“»
در این عبارت نیز کلام و یا کلمهای که دلالت بر تأیید از ناحیۀ حضرت باشد به چشم نمیخورد، علاوه بر اشکالی که در روایت اوّل نیز ذکر شد.
و همانطور که عرض شد، هر دو روایت یکی است؛[۷] امّا از آنجا که افراد در ضبط و حفظ کلمات و حروفات و نقل آنها به دیگران، آن حدّ از وسواس و توجّه را ندارند ممکن است یک معنا و مفهوم را به تعابیر مختلفی ذکر کنند و مقصود را در کلمات و حروفی که مختلف میباشند بیان کنند و از جهت ترکیب جمله و تقدّم و تأخّر در کلمات، بیان آنها مختلف و متفاوت گردد، چنانچه ما نیز به همین شیوه رفتار مینماییم.
کتاب نوروز ص ۱۰۰ | بازگشت به فهرست
روایت ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السّلام در هدیۀ نوروز و مهرجان
یکی دیگر از روایاتی که ممکن است در تأیید این روز استشهاد گردد، حدیثی است که مرحوم کلینی در کافی آورده است:
عِدَّهٌ من أصحابِنا عن سَهلِ بنِ زیادٍ و أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ جمیعًا، عن ابنِ محبوبٍ، عن إبراهیمَ الکَرخیِّ، قال:
سَألتُ أباعبدِاللهِ علیه السّلام عن الرّجلِ تکون له الضَّیعهُ الکبیرهُ، فإذا کانَ یَومُ المِهرَجانِ أو النَّیروزِ أهدَوا إلیه الشّیءَ لیس هو علیهم یَتقرّبون بذلک إلَیه. فقال علیه السّلام: «أ لیس هم مُصَلّین؟» قلتُ: بلی.
قال: «فلیَقبَل هدیَّتَهم و لیکافِهم؛ فَإنَّ رَسولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قال: ”لو أُهدِیَ إلَیَّ کُراعٌ لَقبِلتُ، و کان ذلک من الدّینِ. و لو أنَّ کافرًا أو مُنافِقًا أهدیٰ إلَیّ وَسقًا ما قَبِلتُ، و کان ذَلِکَ مِنَ الدّینِ؛ أبَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ لی زَبدَ المشرکینَ و المنافقینَ و طعامَهم.“»[۸]
«ابراهیم کرخی میگوید: از امام صادق علیه السّلام سؤال کردم: مردی است دارای املاک و مزارع بزرگ. هنگامی که روز مهرجان یا نوروز میرسد رعیّت او هدایایی برایش میآورند، این هدایا از روی جبر و اکراه نیست ولی قصد تقرّب و نزدیکی به او را دارند، آیا میتواند هدایای آنان را بپذیرد؟ امام علیه السّلام فرمودند: ”آیا اینها نماز میگزارند؟“ عرض کردم: آری. حضرت فرمودند: ”هدیۀ آنان را بپذیرد و تلافی نماید؛ زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
اگر ران گوسفندی برایم هدیه آورند میپذیرم، و این سنّت از دین و شریعت است. و اگر کافر یا منافقی ران شتر یا گاوی به هدیه آورد نمیپذیرم، و این حکم و تکلیف را از دین میدانم؛ خداوند عزّوجلّ إباء نموده است برای من که از دستمایههای مشرکین و منافقین و غذای آنان مصرف نمایم.“»
در این روایت نیز تنها چیزی که به چشم نمیخورد تأیید اعیاد نوروز و مهرجان است، و اینکه امام علیه السّلام به او میفرمایند هدیۀ آنان را بپذیرد، چه ارتباطی با تثبیت این سنّت دارد؟! واقعاً که انسان از این همه بلاهت و سفاهت در عجب میماند! مسأله در اینجا پذیرش هدیه است و به همین جهت است که امام علیه السّلام قضیّۀ اسلام و کفر را در پذیرش و عدم آن مطرح میسازند، و ربطی به وقوع این هدیه در روز نوروز ندارد.
کتاب نوروز ص ۱۰۱ | بازگشت به فهرست
نقد و بررسی روایت مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام در تأیید نوروز
از جمله روایاتی که برای تأیید نوروز مطرح است، روایتی است که صاحب مستدرک در بحث استحباب نماز روز نوروز از کتاب حسین بن حمدان الحضینی آورده است:
الحسینُ بنُ حَمدانَ الحُضَینیُّ فی کتابِهِ: عن مُحمَّدِ بن إسماعیلَ و عَلیِّ بنِ عَبدِاللهِ الحَسَنِیّانِ، عن أبی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بنِ نُصَیرٍ، عن عُمَرَ بنِ فُراتٍ، عن مُحمَّدِ بنِ المُفَضَّلِ، عن المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ، عن الصّادقِ علیه السّلام، أنَّه قال له فی خبرٍ طَویلٍ فی جُملهِ کلامٍ له علیه السّلام فی إثباتِ الرَّجعَهِ، قال علیه السّلام:
«و قولُهُ [عزّوجلّ] فی الطَّوائِفِ من بنیإسرائیلَ، الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِمْ هاربینَ حَذَرَ الْمَوْتِ إلی البراری و المَفاوزِ، یحفِروا عَلیٰ أنفسِهم أحفارًا و قالوا: ”قد حرَزنا أنفسَنا من الموتِ“ و کانوا زُهاءَ ثَلاثینَ ألفَ رَجُلٍ و امرَأهٍ و طفلٍ،فَقَالَ لَهُمُ اللَّـهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ [۹]
فماتُوا کمَوتهِ نَفسٍ واحدهٍ فصارُوا أوصالًا رُفاتًا و عِظامًا نَخِرَهً، فَمَرَّ علیهم حِزقِیلُ بنُ العجوزِ فنظَر إلیهم و تأمَّل أمرَهُم و ناجَی رَبَّهُ فی أمرِهم، فقصَّ علیهِ قِصَّتَهم. قال حِزقیلُ: ”إلَهی و سیِّدی، قد أرَیتَهم قدرتَک فی أزمانهم، و جعَلتهم رُفاتًا، و مرَّت علیهم الدُّهورُ فأرِهم قدرتَک فی أن تُحیِیَهم لی حتّیٰ أدعُوَهم إلیک، و وَفِّقهم للإیمانِ بک و تصدیقی.“
فأوحی اللهُ إلیهِ: ”یا حِزقیلُ، هذا یومٌ شریفٌ عظیمٌ قدرُه عندی، و قد آلیتُ أن لا یسألَنی مؤمنٌ فیه حاجهً إلّا قضَیتُها فی هذا الیومِ، و هو یومُ نَیروزٍ. فخُذِ الماءَ و رُشَّه علیهم، فإنَّهم یحیَونَ بإرادتی.“
فرَشَّ علیهم الماءَ فَأحیاهم اللهُ بِأسرِهِم.» ـ الخَبَر.[۱۰]
«حسین بن حمدان در کتاب خود از مفضّل بن عمر، از امام صادق علیه السّلام چنین نقل میکند:
امام صادق علیه السّلام در ضمن مطالبی که دربارۀ رجعت فرمودند، راجع به اقوام و طایفههایی از بنیإسرائیل فرمودند:
”این افراد به خاطر فرار از مرگ، از منازل و شهرهای خود به سوی بیابانها و صحراها فرار نمودند و در زمین برای حفاظت از خود چالههایی حفر کردند و چنین پنداشتند که از مرگ رهایی یافتند، در حالیکه عدد آنها حدود سیهزار مرد و زن و کودک بود، خداوند به آنان خطاب نمود: بمیرید.
پس همگی آنان در دم جان سپردند، گویا فقط یک نفر بیش نبودند. سپس بدنهای آنها از هم پاشیده گشت و استخوانهایشان پوسیده شد. پس روزی حضرت حزقیل بن عجوز بر آنان عبور نمود و در احوال آنها به تفکّر و تأمّل پرداخت و با پروردگار خویش دربارۀ آنها به مناجات آمد؛ در این هنگام خدای متعال او را از وقایع آنان مطّلع ساخت.
حضرت حزقیل عرض کرد: ای سیّد و مولای من، قدرت و صلابت خود را در دوران گذشته به آنها نشان دادی و آنها را کوبیده و خاک گردانیدی و روزگاری دراز بر آنان گذشت، پس اکنون قدرت خویش را به ایشان بنما و آنان را زنده گردان، تا اینکه ایشان را به سوی تو دعوت نمایم و آنان را به ایمان به تو و تصدیق رسالت من موفّق گردان.
پس خداوند به حزقیل وحی فرستاد: ای حزقیل، این روز نزد من روز شریف و بلندمرتبهای است و من قسم یاد کردهام که هر مؤمنی در امروز حاجتی از من بخواهد حتماً و یقیناً آن را اجابت نمایم و این روز، روز نیروز است. پس قدری آب برگیر و بر آنان بریز و بنگر چگونه به اراده و مشیّت من همگی زنده خواهند شد.
و خداوند همۀ آنان را زنده گردانید.“» ـ تا آخر روایت.
در این روایت پیش از پرداختن به متن و محتوای آن، راجع به سند و مدرک آن باید توجّه شود و معلوم گردد که از جهت سند میتوان بدان اعتماد نمود یا خیر.
ناقل این روایت، حسین بن حمدان حضینی جنبلائی است که کتب متعدّدی در موضوعات متفاوتی داشته است، و مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال خویش او را از جمله افرادی برشمرده است که مستقیماً هیچ روایتی از ائمّه علیهم السّلام نقل ننموده،[۱۱] و نجاشی دربارۀ او گفته است که اعتقادات او فاسد بوده است،[۱۲] و نیز ابنغضائری او را قدح نموده و گفته است که او کذّاب و فاسد المذهب است و اعتنایی به نقل او نمیتوان کرد.[۱۳]
بنابراین، این روایت از جهت استناد به معصوم علیه السّلام فاقد حجّیت و اعتبار میباشد و از درجۀ وثاقت ساقط است.
و امّا محتوای آن که دیگر نیازی به تأمّل و دقّت ندارد و بداهت سستی مطالب آن معلوم است؛ زیرا استجابت دعای در روز نوروز آن هم با این تأکیدات غلاظ و شداد، سخافت این کلام را روشن میسازد و اینکه هر شخص هر دعایی را در این روز از خدای متعال بکند بیبرو برگرد مستجاب خواهد شد!!
و دیگر اینکه امام علیه السّلام در روایت معلّی ـ چنانچه پس از این خواهد آمد ـ فرموده است: «شما عربها آن را ضایع کردید و عجمها آن را گرامی داشتند.» خب اگر ما بهجای مفضّل بودیم از امام علیه السّلام سؤال میکردیم: ـ نعوذ بالله ـ شما خود سبب تضییع این روز بیمانند و عجیب و غریب شدهاید؛ زیرا با گذشت حدود یکصد و پنجاه سال از دوران امامت و ولایت هنوز این روز به مردم معرّفی نشده است، و هیچکس جز خود ائمّه علیهم السّلام نمیتواند در تعریف و توصیف و ابلاغ آن به مردم نقشی داشته باشد و چه کسی جز خود معصومین میتواند حقایق و اسرار نظام هستی را به مردم بنمایاند و آنان را متوجّه تکالیف و آثار مترتّبه بر آن بکند؟!
و امّا ایراد و اشکال اصلی، که عدم تعیّن و تشخّص روز نوروز در زمان امام علیه السّلام است ـ چنانچه گذشت ـ در این روایت نیز موجود میباشد.
کتاب نوروز ص ۵۱۰ | بازگشت به فهرست
آغاز جعل سند و انتساب دروغین حدیث به حضرات معصومین، پس از ارتحال پیامبر اکرم
آری، جعل سند و مونتاژ سلسلۀ راویان و انتساب دروغین حدیث به حضرات معصومین علیهم السّلام، پس از ارتحال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شروع شد و در طول تاریخ اسلام همچنان ادامه و استمرار یافت، و اکنون نیز ما خود شاهد این بدعت و عمل شنیع میباشیم!
نقل مکاشفات دروغین و انتساب آنها به حضرت صاحبالأمر أرواحنا فداه چه فرقی با جعل اکاذیب و روایات دروغین از أبوهریره و سمره بن جندب و کعب الأحبار و عبدالله بن سباها دارد؟ برای رسیدن به امیال و مقاصد دنیوی و استیلاء بر مسند و کرسی ریاست به چه اعمال خلاف شرع و حرام بیّن و خدعه و مکر و کذب و تقلّب که دست نمیزنیم! و از امام معصوم، عصمت پروردگار و ناموس عالم وجود، مایه نمیگذاریم! و خوابها و مکاشفات دروغ را برای رساندن افراد معلومالحال به کرسی ریاست و حکومت، از آن بزرگوار شایع و منتشر نمیکنیم! آخر چرا؟ و اگر دروغ میگوییم ـ که میگوییم ـ، بگوییم ولی چرا پای عصمت حق را به میان میآوریم؟ و دعای آن حضرت را در شب قدر، برای پیروزی افراد به مسند حکومت منتشر مینماییم و اذهان خام و ناپختۀ عوام را مشوّش نموده و فریب میدهیم؟!
در روز جمعه از ناحیۀ حضرت، مردم را دعوت به غسل و زیارت آل یس و سپس حکم به انتخاب فرد مورد نظر مینماییم! عجبا که دیواری کوتاهتر از این معصوم مظلوم پیدا نکرده، بار توهّمات و تخیّلات و هواهای نفسانی خویش را بر دوش و گردۀ او مینهیم و او را به سمت و سوی اهواءِ دنیّه و پست و بیمقدار خویش میکشانیم. وای بر ما که ناموس مقام عزّت را اینقدر خار و بیمقدار پنداشتیم و قبیحترین و وقیحترین توهینها و جسارتها را به او روا داشتیم؛ وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ.[۱۴]
مسألۀ دروغ و تزویر منحصراً در زمان حضور معصومین صلوات الله علیهم أجمعین نبوده است و به افرادی چون ابوهریره و سمره بن جندب و علیّ بن أبیحمزه و هلالی و غیره خلاصه نمیشود، بلکه در زمان غیبت نیز پیوسته برخی افراد از این شیوۀ نامیمون و قبیح برای رسیدن به مقاصد خود بهره میبرند.
کتاب نوروز ص ۱۰۶ | بازگشت به فهرست
داستان عبرتانگیز مرحوم سردار کابلی و جعل سند شجرهنامۀ خاندان آل آقا
در اینجا بیمناسبت نمیبینم که داستانی از مرحوم سردار کابلی در ارتباط با همین موضوع نقل کنم. قضیّه مربوط به شجرهنامۀ خاندان آل آقا در کرمانشاه و انتساب آنها به شیخ مفید ـ أعلی الله مقامَه ـ میباشد که بسیار موجب حیرت و تعجّب و عبرت برای همگان است.
کیوان سمیعی در کتاب زندگانی سردار کابلی، چنین مینگارد:
سردار کابلی نقل فرمودند: «زمانی عالم نسّابه، مرحوم سیّد جعفر اعرجی کاظمینی ملقّب به معینالأشراف که مؤلّف کتب عدیده در انساب و متوفّا به سال ۱۳۳۲ قمری بوده است، به کرمانشاه آمد. به علّت اطّلاعاتی که از انساب داشت من جهت استفاده، او را به خانۀ خود دعوت کردم و کتابخانهام را در اختیارش گذاردم. این زمان مقارن با دورۀ ریاست روحانی مرحوم آقا اسدالله امام جمعه، بزرگ فرزند آقا عبدالله بن آقا محمّد جعفر بن آقا محمّد علی بن آقا محمّد باقر بهبهانی، ملقّب به استاد اکبر و استاد مجدّد ـ رحمه الله علیهم أجمعین ـ در کرمانشاه بود، که به سال ۱۳۲۴ قمری به رحمت ایزدی پیوست. آقا اسدالله علاوه بر مقام علمی، مردی بسیار مقتدر و متنفّذ بود و از این جهت شباهت به مرحوم آقا محمّد علی داشت.
معینالأشراف که به قصد انتجاع به کرمانشاه آمده بود، به منظور تمتّع از قدرت و ثروت امام جمعه، اکثر روزها به محضر او میرفت و به جلب توجّهش میکوشید.
روزی معینالأشراف را در کتابخانه دیدم که اسامی بسیاری بر اوراق متعدّد نوشته است و متّصل آنها را پس و پیش میکند، گاهی هم به کتاب رجالی مراجعه مینماید. علّت این کار را پرسیدم، گفت: ”سلسلۀ نسب آقای امام را میخواهم تهیّه کنم.“ گفتم: سلسلۀ نسب ایشان که مجهول نیست و تا مؤسّس بهبهانی و پدرش محمّد اکمل، همه از مشاهیر علما هستند که ترجمۀ حالشان در کتب متأخّرین مندرج است. گفت: ”از محمّد اکمل تا شیخ مفید را میخواهم.“
من که تا آن لحظه چنین نسبتی را نه در کتابی خوانده بودم و نه از کسی شنیده بودم، با حیرت تمام گفتم: مگر نسبت آقا باقر بهبهانی به شیخ مفید منتهی میشود؟! پاسخ داد: ”آری چنین است، ولی تا به حال کسی جز من متوجّه این نکته نشده است.“
پرسیدم: به چه دلیل؟ مطالبی گفت که من قانع نگردیدم. بالأخره در برابر اصرار من در کشف مطلب گفت: ”اگر ما بگوییم نسب امام جمعه به شیخ مفید متّصل میشود، آیا حکمی از احکام دینی تغییر میکند؟ من که نمیخواهم او را سیّد معرّفی کنم تا ملازمه با تغییر موضوع و مورد، حکم شرعی داشته باشد!“»
مرحوم سردار میفرمودند: «من که از شنیدن این سخنان به کلّی مبهوت گردیده بودم، پرسیدم: مقصود از این کار چیست؟! خندید و به شوخی گفت: ”ملک چشمه سفید!“[۱۵] من دیگر سخنی نگفتم و از او آزرده خاطر شدم. امّا در آن روز او نسبنامهای بههم تلفیق نمود و با ذکر تعدادی اسامی، نسب امام جمعه را به شیخ مفید رسانید[۱۶] و آن را با خطی خوش نوشت و روز بعد در حضور جماعتی به آقای امام تسلیم کرد. هرچند شخص امام جمعه، با هوش و فراستی که داشت این کار معینالأشراف را نوعی از تملّق دانسته بود، ولی دیگران به علّت شهرتی که وی به دانستن علم انساب پیدا کرده بود یقین به صحّت این نسبنامه نمودند.»
تا اینجا حاصل حکایتی بود که مرحوم سردار کابلی نقل فرمودند، و اکنون لازم مینماید بنده در تأیید و تتمیم آن عرض کنم که: اگر چه مرحوم آقا اسدالله امام جمعه نسبنامۀ مزبور را با شکّ و تردید بسیار پذیرفته و حتّی آن را نوعی تملّق علمی شناخته بوده است، امّا پس از او افراد این خانواده جلیل آن را چنان معتبر و صحیح شناختند که هریک نسخهای جهت خود نویسانده و نگاه داشتند و در سال ۱۳۰۴ شمسی هم که به حکم دولت، مقرّر شد ایرانیان نام خانوادگی داشته باشند جماعتی از اعقاب محقّق بهبهانی به همین لحاظ برای خود عنوانِ «مفیدی» انتخاب کردند.
صورت نسبنامۀ تلفیقی معینالأشراف، به کثرت نزد افراد خانوادۀ محترم آل آقا موجود بود و هنگامی که در سال ۱۳۵۳ قمری مرحوم علاّمه سیّد محسن جبل عاملی به منظور جمعآوری موادّ تألیف کتاب أعیان الشّیعه به ایران تشریف آورد و در محرّم همان سال به کرمانشاه آمد، همین نسبنامه در اختیارش قرار گرفت، و او آن را در اعیان الشّیعه ضمن ترجمۀ حال مؤسّس بهبهانی نقل کرد.[۱۷] بعدها هم چون کتاب مزبور از مراجع مسلّم نویسندگان رجال واقع شد، هر کس که ترجمۀ حالی از آقا باقر بهبهانی یا فرزندانش نوشت، یا آن را به تمامه نقل کرد یا اقتصار بر این کرد که نسب این فامیل به شیخ مفید منتهی میشود، در صورتی که اگر این مطلب صحیح بود به طور قطع و یقین آقا باقر بهبهانی و فرزندش آقا محمّد علی، آن را نقل میکردند؛ زیرا این دو عالم محقّق گذشته از آنکه از علمای نامی شیعه در فقه و اصول و سایر علوم اسلامی بودهاند، از محقّقین علمای رجال به شمار میروند، و هر دو در کتب خود بارها نام شیخ مفید ـ قدّس الله تعالی سرّه ـ را بردهاند و در هیچ جا خود را بدو منسوب نکردهاند، در حالیکه به انتساب به علما تا آنجا علاقهمند بودهاند که آقا باقر در اکثر موارد که نام مجلسی اوّل و ملاّ صالح مازندرانی و مجلسی دوّم را میبرد، به مناسبت اینکه مادرش دختر آقا نور الدّین پسر ملاّ صالح و مادر آقا نورالدّین هم دختر مجلسی اوّل آخوند ملاّ محمّد تقی بوده است، از دو نفر اوّل به عنوان جدّ و از مجلسی دوّم آخوند ملاّ محمّد باقر به عنوان خال، تعبیر میکند و آقا محمّد علی نیز بارها از مجلسی دوّم به صورت خال مفضال مطلبی نقل میکند، و تعلیقات رجال میرزا محمّد استرآبادی و مقامع الفضل پر است از این تعبیرات.
علاوه بر آنکه این موضوع از زمان مؤسّس بهبهانی تا تقریباً اواخر زمان مرحوم آقا اسدالله به هیچوجه در میان این خانواده مطرح نبوده است، هیچ دانشمند محقّقی از غیر این خانواده نیز به آن اشاره نکرده. و مثلاً حاج میرزا حسین نوری ـ که در تتبّع حدیث و رجال از افراد بسیار کمنظیر بوده ـ در خاتمۀ مستدرک الوسائل، و حاج شیخ عبّاس قمی ـ که اقوالش در این ابواب، مورد استناد است ـ در فوائد الرّضویّه و الکنی و الألقاب و باقی کتب مربوط به رجالش، به چنین مطلبی اشاره ننمودند با آنکه هر دو ضمن تعداد فضایل، بسیار بر سلالۀ علم و فضل بودن استاد اکبر تصریح کرده و منسوبین او را ذکر نمودهاند.
این موضوع مورد توجّه و بحث چند تن از فضلای معاصر نیز قرار گرفته است، از جمله دانشمند محترم آقای معلّم حبیبآبادی در مجلّد اوّل کتاب مکارم الآثار، ذیل سال ۱۲۰۵ قمری پس از نقل نسبنامۀ آقا باقر بهبهانی مینویسد: «سلسلۀ این نسب از شیخ مفید تا صاحب عنوان (مؤسّس بهبهانی) در هیچجا به نظر نرسیده؛ الاّ أعیان الشّیعه، و در آن اشکال کمیِ واسطه موجود است، و علی التّحقیق چند نفر افتاده دارد.»
و فاضل ارجمند آقای علی دوانی هم در کتاب وحید بهبهانی مینویسد: «تحقیقات زیاد نمودیم تا بر مدرک این شجرهنامه دست یابیم، نه از خود وحید در کتابهایی که نوشته و اجازاتی که به شاگردانش داده و نه از فرزندان او مدرکی بهدست نیامد، فقط عالم نسّابه مرحوم سیّد جعفر اعرجی کاظمینی بغدادی، مؤلّف کتاب الأساس فی أنساب الناس، سلسلۀ نسب مرحوم وحید را ضبط کرده و تمام این شجرهنامههایی که در دست است از روی آن کتاب استنساخ شده.»
این مطلب که آقای دوانی نوشتهاند کاملاً صحیح است، امّا وضع آنچه مرحوم سیّد جعفر اعرجی نسّابه نوشته، به صورتی بوده است که ما از مرحوم سردار کابلی نقل کردیم.[۱۸]
تمام شد آنچه که از کتاب زندگانی سردار کابلی، به نوشتۀ آقای کیوان سمیعی نقل نمودیم.
این واقعه با کمال تأسّف، بارها و بارها در طول تاریخ علیالخصوص در تاریخ اسلام تکرار شده است و افرادِ از خدا بیخبر دست به جعل و وضع حدیث و غیره، به لحاظ منافع دنیوی و شهوات نفسانی میزدهاند.
این روایت نیز قطعاً مشمول همین روش منحوس و شیوۀ معکوس گردیده است و هیچ توجیهی برای تمسّک بدان وجود ندارد.
کتاب نوروز ص ۱۱۰ | بازگشت به فهرست
مشابهت جعل حدیث در سلسله سند سادات آل آقا به تحریفات عاشورا توسط بنیامیّه
و حقیر گوید: چقدر مقام، شبیه است به داستان روز عاشورا و جعل حدیث دربارۀ فضیلت آن، چنانچه مرحوم محدّث قمّی در مفاتیح الجنان آورده است. ایشان به نقل از کتاب شفاء الصّدور فی شرح زیاره العاشور، در شرح این فقره از زیارت عاشوراء: «اللهمّ إنّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو أمیّه و ابنُ آکلهِ الأکباد؛ خدایا امروز روزی است که بنیامیّه و فرزند هند جگرخوار آن را روز مبارک و میمون قرار دادهاند» میگوید:
امر چهارم از وجوه تبرّک به یوم عاشورا اینکه: دعا و طلب حوایج را در این روز مستحب دانستهاند و به جهت این کار مناقب و فضایلی برای این روز به جعل و وضع، افتراء کردند و دعاهایی چند تلفیق کرده، تعلیم عاصیان نمودند تا امر، ملتبس و کار مشتبه شود؛ چنانچه در خطبهای که در بلاد خود در این روز میخوانند برای هر نبیّ، وسیله و شرفی در این روز یاد میکنند، مثل اِخماد نار نمرود و قرار سفینۀ نوح و اغراق جند فرعون و اِنجاء عیسی از دار یهودان؛ چنانچه شیخ صدوق از جبلۀ مکّیه نقل کرده که: «شنیدم از میثم تمّار ـ رضی الله عنه ـ که فرمود: ”والله میکشند این امّت، پسر پیغمبر خود را در محرّم در روز دهم، و هر آینه اعدای حق سبحانه و تعالی این روز را روز برکت قرار دهند، و همانا این کار شدنی است و پیشی گرفته است در علم خدای تعالی، و من میدانم او را به عهدی که از مولایم أمیرالمؤمنین علیه السّلام به من رسیده.“»
تا آنکه جبله میگوید: «گفتم چگونه مردم روز قتل حسین را روز برکت قرار دهند؟! پس میثم بگریست و فرمود: ”حدیثی وضع کنند که: او روزی است که خدای تعالی در او توبۀ آدم را قبول کرد، با اینکه خدای تعالی در ذیحجّه توبۀ آدم را قبول کرد؛ و گمان میکنند که او روزی است که خدای تعالی یونس را از شکم ماهی بیرون آورد، با اینکه خدای تعالی یونس را در ذیقعده از شکم ماهی برآورد؛ و گمان میکنند که او روزی است که سفینۀ نوح بر جودی قرار گرفت، با اینکه استواءِ سفینه در روز هجدهم ذیحجّه بوده؛ و گمان میکنند که او روزی است که خدا دریا را برای موسی بشکافت، با اینکه این کار در ربیع الأوّل بود.“»
و بالجمله با این همه تصریح و تأکید که در خبر میثم شده و در حقیقت از علائم نبوّت و امامت و دلیل حقّیّت طریقۀ شیعه است که اخبار به غیبی چنان داده است و مضمون او مطابق با واقع محسوس است، عجب است که دعایی بر طبق این اکاذب تلفیق شده و در کتب بعضی بیخبران که غافل بودهاند، مذکور و به دست عوام داده شده ـ و البتّه خواندن آن دعا بدعت و محرّم است ـ و آن دعا این است:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم، سبحان الله مِلاءَ المیزان و منتهی العلم و مبلغَ الرّضا و زِنَه العرش.» بعد از دو سه سطر دارد: «ده مرتبه صلوات بفرستد و بگوید: یا قابل توبهِ آدمَ یومَ عاشوراء، و یا رافعَ إدریسَ إلی السّماءِ یومَ عاشوراء، یا مسکِّنَ سفینهِ نوحٍ علی الجودیِّ یومَ عاشوراء، و یا غیاث إبراهیمَ من النّار یوم عاشوراء» ـ الخ.
و شک نیست که این دعا را یکی از نواصب مدینه یا خوارج مسقط یا امثال اینها جعل کرده و تتمیم ظلم بنیامیّه را نموده. ـ تمام شد کلام صاحب شفاء الصّدور.[۱۹]
بنابراین بیاعتباری و عدم وثاقت این فرد (حسین بن حمدان حضینی) به حدّی است که ما را از تحقیق دربارۀ سلسلۀ سند او تا مفضّل، بینیاز میکند و حاجتی در تحقیق احوال رجال این حدیث دروغ و مجعول نمییابیم.
کتاب نوروز ص ۱۱۲ | بازگشت به فهرست
روایت معلّی بن خنیس شاخصترین حدیث در تأیید نوروز
حال میپردازیم به مهمترین و شاخصترین حدیثی که در باب عید نوروز، توسّط بسیاری از مدافعان و موافقان و تأییدکنندگان آن در کتب ثبت شده و حتّی در میان عوام، رایج گشته است؛ و سبب آن، نقل مرحوم مجلسی در کتاب زاد المعاد، و این اواخر، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی ـ رحمه الله علیهما ـ در کتاب مفاتیح الجنان است. و آن روایت معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السّلام است.
کتاب نوروز ص ۱۱۲ | بازگشت به فهرست
منزلت رفیع و مقام متین معلّی بن خنیس نزد امام صادق علیه السّلام
معلّی بن خنیس یکی از شاگردان امام صادق علیه السّلام بود و نزد آن حضرت منزلتی رفیع و مقامی متین داشت و از زمرۀ خواصّ و حواریّون آن امام هُمام به شمار میرفت، به طوری که او را به عنوان پیشکار و مدیر امور اداری حضرت به حساب میآوردند.
مرحوم علاّمۀ والد حضرت آیه الله حسینی طهرانی ـ قدّس الله سرّه ـ در کتاب شریف امام شناسی، جلد شانزده، صفحۀ ۳۵۲ دربارۀ معلّی بن خنیس چنین افاده فرمودهاند:
داود بن علی بن عبدالله بن عبّاس (عموی منصور دوانیقی) از جانب وی حاکم مدینه بود و فرستاد پی معلّی بن خنیس، پیشکار و مدیر عامل امور اداری حضرت، و از او خواست تا وی را بر اصحاب امام صادق علیه السّلام و خواصّ آن حضرت رهبری نماید. معلّیٰ از معرفتشان تجاهل کرد و چون داود بر کشف اسامی و خصوصیّات اصحاب اصرار ورزید و وی را تهدید به قتل کرد، معلّیٰ به او گفت:
«أ بالقَتل تُهَدِّدُنی؟! والله لو کانوا تحتَ قَدَمی، ما رَفَعتُ قدمی عنهم؛ و إن أنت قَتلتَنی، تُسعِدُنی و أشقَیتُک!
آیا مرا به کشتن تهدید مینمایی؟! قسم به خدا اگر اصحاب حضرت در زیر گامم باشند، من گامم را از روی ایشان برنمیدارم؛ و اگر تو مرا بکشی من به سعادت رسیدهام و تو به شقاوت!»
وقتی که داود مشاهده کرد که معلّیٰ از ابراز اسامی آنان به شدّت امتناع میکند، او را کُشت و اموال او را که اموال امام بود ربود و مصادره نمود.
کتاب نوروز ص ۱۱۳ | بازگشت به فهرست
مطالبۀ قصاص نمودن امام صادق علیه السّلام از قاتلین معلّی بن خنیس
چون این خبر به امام صادق علیه السّلام رسید، با حالت خشم برخاست در حالیکه ردایش بر روی زمین کشیده میشد، و بر داود وارد شد و به او گفت:
«قتَلتَ مولای و أخذتَ مالی! أما عَلِمتَ أنّ الرّجلَ ینام علی الثَکْل و لا یَنام علی الحَرَب؟!
تو مولایم را کشتی، و مالم را ربودی! آیا ندانستهای که انسان میتواند در مصیبت جانی و مرگ عزیزش آرام بگیرد ولی نمیتواند بر مصیبت مالی و نهب و غارت آرام بگیرد؟!»
امام صادق علیه السّلام از داود مطالبۀ قصاص کردند. داود قاتل معلّیٰ را که رئیس شرطه و شهربانی مدینه بود پیش آورد که حضرت او را به جهت قصاص خون معلّیٰ بکشند. رئیس شرطه شروع کرد به صیحه زدن که:
«به من امر میکنند تا مردم را برای ایشان بکشم، سپس خودم را میکشند!»
پس از این واقعه، داود پنج تن از شرطهها (نگهبانان) را فرستاد تا حضرت صادق علیه السّلام را بیاورند، و به ایشان گفت: «شما او را بیاورید، و اگر از آمدن امتناع نمود سرش را بیاورید!» شرطهها داخل منزل حضرت شدند در حالیکه ایشان نماز میخواندند، و گفتند: «داود را اجابت کن.»
حضرت فرمود: «اگر اجابت نکنم چه خواهید کرد؟!» گفتند: «ما را به امری امر کرده است.» حضرت فرمود: «اِنصَرِفوا! فَإنّهُ خَیرٌ لَکُم فی دُنیاکُم و آخِرَتِکُم؛ شما مراجعت کنید، زیرا بازگشتن برای شما چه برای دنیایتان و چه برای آخرتتان پسندیده است!»
شرطهها از مراجعت إباء کردند مگر آنکه حضرت را با خود ببرند.
در این حال حضرت دو دست خود را بلند نمودند، سپس آنها را بر دو شانۀ خود گذاردند، و پس از آن دو دستها را گشودند، سپس با سبّابه خود دعا کردند، و از وی شنیده شد که میگوید: «السّاعَهَ! السّاعَهَ!» حتّی سُمِعَ صُراخٌ عالٍ. فقال لَهُم: «إنّ صاحِبَکُم قد ماتَ.» فَانصَرَفوا.
«این ساعت! این ساعت!» تا اینکه فریاد بلندی به گوش رسید. حضرت به آنها فرمود: «رئیستان بمرد.» شرطهها از منزل حضرت بیرون رفتند.
مضمون و محتوای این داستان را کلینی، و حافظ رجب بُرسی و ابن شهرآشوب ذکر نمودهاند.
باری این چند مورد، بعضی از موارد بود که حضرت صریحاً در برابر ابوالدّوانیق مقاومت فرموده و به خود وی و یا ولات از قِبل وی در مدینه اعلام جرم فرمودهاند، گرچه ملازم با کشته شدن و در برابر شمشیر قرار گرفتن نفس نفیس خود حضرت بوده باشد.
کتاب نوروز ص ۱۱۴ | بازگشت به فهرست
معلّی بن خنیس از موثّقین راویان و اهل جنّت است
معلّی بن خنیس از موثّقین راویان میباشد و از اهل جنّت است، حضرت برای او طلب خیر نمودند. فقط عیبی که داشت کشف اسرار حضرت میکرد، و در برابر مخالفان به مطالب درونی و سرّی و ملکوتی حضرت، زبان میگشود و حضرت با آنکه کراراً وی را منع میکردند ولی معذلک خوددار نبود، و بالأخره همین امر موجب شد که شهرت یافت و والی مدینه وی را از میان اصحاب امام برای معرّفی اسامی آنها به نزد خود طلبید، او هم جدّاً امتناع کرد تا بالأخره مقتول و مصلوب و مسلوب گردید.
تمام شد آنچه در کتاب امام شناسی آورده شده است.
کتاب نوروز ص ۱۱۴ | بازگشت به فهرست
سوء استفادۀ جاعلین حدیث از علوّ مقام معلّی بن خنیس نزد امام صادق علیه السّلام
حقیر گوید: و به همین جهت است که ابنغضائری گفته است: «غالیان، روایاتی را به معلّیٰ نسبت میدهند و لهذا نمیتوان به اخبار او اعتماد نمود.»[۲۰] یعنی جلالت قدر و منزلت او نزد امام صادق علیه السّلام به حدّی بود که برای انتساب اکاذیب غلوّ آمیز به امام صادق علیه السّلام، مورد مناسبی بوده است.
کتاب نوروز ص ۱۱۴ | بازگشت به فهرست
نقد و بررسی روایت معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السّلام در تأیید نوروز
مرحوم حاج شیخ عبّاس در مفاتیح چنین گوید:
و امّا اعمال عید نوروز، پس چنان است که حضرت صادق علیه السّلام به معلّی بن خنیس تعلیم فرموده که: «چون روز نوروز شود غسل کن و پاکیزهترین جامههای خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش، خود را خوشبو گردان و در آن روز روزه بدار. پس چون از نماز پیشین و پسین و نافلههای آن فارغ شوی، چهار رکعت نماز بگزار ـ یعنی هر دو رکعت به یک سلام ـ و در رکعت اوّل بعد از حمد ده مرتبه سورۀ انا انزلناه بخوان، و در رکعت دوّم بعد از حمد ده مرتبه سورۀ قل یا ایهاالکافرون و در رکعت سیّم بعد از حمد، ده مرتبه سورۀ قل هو الله احد و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه سورۀ قل اعوذ برب الفلق بخوان، و بعد از نماز به سجدۀ شکر برو و این دعا بخوان:
”اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ الأوصِیاءِ المَرضِیِّینَ، و عَلَی جَمِیعِ أنبِیائِکَ و رُسُلِکَ بِأفضَلِ صَلَواتِکَ، و بارِک عَلَیهِم بِأفضَلِ بَرَکاتِکَ، و صَلِّ عَلَی أرواحِهِم و أجسادِهِم. اللَّهُمَّ بارِک عَلَی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ و بارِک لَنا فی یَومِنا هَذا الَّذِی فَضَّلتَهُ و کَرَّمتَهُ و شَرَّفتَهُ و عَظَّمتَ خَطَرَهُ. اللَّهُمَّ بارِک لِی فِیما أنعَمتَ بِهِ عَلَیَّ حَتَّی لا أشکُرَ أحَدًا غَیرَکَ، و وَسِّع عَلَیَّ فی رِزقی یا ذا الجَلالِ و الإکرامِ. اللَّهُمَّ ما غابَ عَنِّی فَلا یَغِیبَنَّ عَنِّی عَونُکَ و حِفظُکَ، و ما فَقَدتُ مِن شَیءٍ فَلا تُفقِدنی عَونَکَ عَلَیهِ حَتَّی لا أتَکَلَّفَ ما لا أحتاجُ إلَیه،ِ یا ذا الجَلالِ و الإکرام.“
چون چنین کنی گناهان پنجاه سالۀ تو آمرزیده شود. و بسیار بگو: ”یا ذا الجلال و الإکرام.“»[۲۱]
کتاب نوروز ص ۱۱۵ | بازگشت به فهرست
بررسی و تحلیل سند روایت معلّی بن خنیس
این روایت را مرحوم مجلسی از مصباح المتهجّد شیخ طوسی نقل کرده است،[۲۲] و همچنین از دو کتاب دیگر نقل کرده است، یکی با این عبارت: «رأیت فی بعض الکتب المعتبره»[۲۳] و روایت معلّیٰ را با تفصیل بسیاری نقل میکند، و دیگری با این عبارت: «و رُوِیَ أیضًا فی بعض الکتب»[۲۴] و خود پس از آن میگوید: «این روایات را از کتب منجّمین نقل کردهایم ولی من اعتمادی به آنها ندارم.»[۲۵] بنابراین از نظر مرحوم مجلسی، روایت مفصّل معلّی بن خنیس از درجۀ اعتبار ساقط میباشد و آنچه در نزد ایشان مسکوت گذاشته شده است روایت معلّی است که در مصباح المتهجّد شیخ طوسی آمده است.
کتاب نوروز ص ۱۱۶ | بازگشت به فهرست
نیامدن این حدیث قبل از شیخ طوسی در هیچیک از کتب معتبرۀ شیعه
نکتۀ قابل توجّه اینکه این روایت پیش از شیخ طوسی در هیچیک از کتب معتبرۀ شیعه نیامده است، بلکه اصلاً در هیچ کتابی نیامده است چه معتبر و چه غیر معتبر. و آنچه در کتاب مصباح شیخ آمده است مختصری است از مفصّل آن؛ زیرا معنا ندارد که یک روایت را چند بار معلّیٰ از امام صادق علیه السّلام به طرق مختلف شنیده باشد و هر بار با توضیحاتی بیشتر و در بعضی با حذف و نقصانی متفاوت با دیگری!
کتاب نوروز ص ۱۱۶ | بازگشت به فهرست
سند نداشتن این حدیث در مصباح شیخ طوسی
و امّا روایت شیخ در مصباح که در آن اشاره به نمازهای مستحبّی در این روز شده است به طور کلّی فاقد سند میباشد و خود شیخ برای این روایت سندی ذکر نکرده است. قابل توجّه اینکه این حقیر در سفر زیارتی به عتبات عالیات، از چند کتابخانۀ معتبر آنجا از جمله کتابخانۀ مرحوم کاشفالغطاء و کتابخانۀ مرحوم آیه الله حکیم و کتابخانۀ مرحوم آقا شیخ عبدالحسین امینی و مکتبه الحیدریه، دیدن نمودم و تمام نسخ خطّی مصباح مرحوم شیخ طوسی را مطالعه و تفحّص نمودم و از تمامی صفحههایی که این روایت در آنها بود عکسبرداری کردم، حال نتیجۀ آن را اینچنین معروض میدارم:
این روایت به هیچوجه من الوجوه از امام علیه السّلام صادر نشده است و کذب محض میباشد، و جالب اینکه تحریف و جعل این روایت بسیار ناشیانه و ناپخته انجام شده است.
کتاب نوروز ص ۱۱۷ | بازگشت به فهرست
فقدان این حدیث در نسخ خطی و اصلی مصباح شیخ طوسی
اوّلاً: در بسیاری از نسخ خطّی، اصلاً هیچ اثری از این روایت به چشم نمیخورد حتّی یک کلمه! در حالیکه سایر صفحات و عبارات با هم منطبق میباشند، با مختصر اختلاف و تفاوتی ناچیز. و چگونه ممکن است که نویسنده، یک روایت را به طور کامل از کتابی، اینچنین حذف نماید؟ و چرا نسبت به سایر ادعیه و مطالب آن چنین کاری صورت نگرفته است؟!
ثانیاً: در بعضی از این نسخهها، در حاشیۀ صفحه نوشته شده بود:
در بعضی از نسخ خطّی در حاشیۀ صفحه، روایتی دربارۀ روز نوروز آمده است، و از آنجا که نسخۀ اصلی مربوط به خود شیخ طوسی فاقد چنین روایتی است فلهذا از درج آن خودداری کردیم.
معلوم میشود که خطّاط و نسّاخ، بر نسخۀ خطّی مرحوم شیخ اطّلاع یافته و با رعایت اصل امانت، خیانت در نسخهبرداری ننموده و عین نسخۀ شیخ را منتقل کرده است.
ثالثاً: در بعضی از نسخهها، روایت در حاشیۀ صفحه آمده است که البتّه به طور ناقص و مختصر میباشد، و این خود دلیل بر آن است که ناسخ از پیش خود در نقل آن دستکاری نموده است و برخی از فقراتی را که حتّی در حاشیۀ بعضی دیگر از نسخهها موجود است، حذف کرده است.
کتاب نوروز ص ۱۱۷ | بازگشت به فهرست
بیارتباطی روایت با قبل و بعد در نسخی که در آنها آمده
رابعاً: در نسخهای که اصل روایت در متن آمده است کاملاً مشخّص است که هیچ ارتباطی با قبل و بعد از خود ندارد و ناسخ همینطور از پیش خود، آن را در ضمن مطالب کتاب گنجانده است.[۲۶]
بنابراین، برای حقیر مسلّم شد که این روایت، جَعلی است و سندی که بتواند آن را به امام علیه السّلام برساند وجود ندارد (گرچه برای او سندی ادّعا شده است، ولی صحّت ندارد). و در نسخۀ اصل شیخ طوسی این روایت مفقود است، و بعضی از افراد از روی اغراض و دواعی نفسانی، از پیش خود به این خیانت مبادرت ورزیدهاند؛ زیرا هیچ اشارهای به این مطلب که: این اضافی از مرحوم شیخ نیست بلکه از جانب ناسخ میباشد، نشده است و همین مسأله است که همه را به اشتباه انداخته و تصوّر میکنند که اضافی از قِبَل خود شیخ میباشد.
کتاب نوروز ص ۱۱۸ | بازگشت به فهرست
عدم وجود مجوّز و حجّت برای مرحوم مجلسی و شیخ عبّاس قمی در نقل این حدیث
حال، صرفنظر از مطالب و مضامینی که در این روایت مجعول و کذب وجود دارد باید از امثال مرحوم مجلسی و نیز حاج شیخ عبّاس قمّی ـ رحمه الله علیهما ـ سؤال کرد: شما به چه حجّت و مجوّزی چنین روایت مجعولی را در اختیار عوام قرار دادهاید تا بدان عمل کنند و به عنوان یک عید و سنّتی مذهبی و اسلامی که مورد تأیید و تشویق شارع مقدّس است بدان بنگرند؟
علاّمۀ مجلسی یک فرد عادی نیست بلکه شخصیّتی است خبیر و بصیر به روایات و آثار معصومین علیهم السّلام و متضلّع در مباحث حدیث و رجال، آنگاه چگونه است که روایتی را که خود، قائل به عدم اعتبار آن است در کتاب دعای زاد المعاد[۲۷] میآورد و در دسترس عموم افراد قرار میدهد؟! و این مسأله دارای مسئولیّت است و عواقب خود را به دنبال دارد.
و امّا از مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی که در مفاتیح الجنان آورده است بعید نمیآید؛ زیرا ایشان در نقل ادعیه و آثار اهل بیت علیهم السّلام دقّت و تأمّل تامّ را ننمودهاند!
کتاب نوروز ص ۱۱۹ | بازگشت به فهرست
نقل برخی احادیث و ادعیۀ مجعوله توسّط شیخ عبّاس قمی در مفاتیح الجنان
مثلاً از جمله مواردی که قطعاً مجعولیّت آن واضح و آشکار است، ادعیۀ یومیّۀ ماه مبارک رمضان است که متأسّفانه هر روز مردم به قرائت آن مبادرت میورزند و ترک آن را خسارتی برای خود تلقّی مینمایند. در این ادعیه کاملاً روشن است که مونتاژ کنندۀ آن چقدر آدم بیسواد و بیاطّلاع از ادب و بلاغت بوده است و خواسته به هر زور و زحمتی، جملات را مسجّع و مقفّیٰ نماید و ترکیب ظاهری آنها را حفظ کند تا اینکه همه به یک نسق و یک صورت شکل پیدا کنند، بدون توجّه به معنا و مفهوم الفاظ.
این بنده در سالهای پیشین زمان حیات مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ روزی به اتّفاق ایشان به دیدنِ استادنا الأفخم حضرت آیه الله شبیری زنجانی ـ سلمه الله تعالی و أیّده ـ در مشهد مقدّس به منزلشان رفتیم. در ضمن صحبت، ایشان فرمودند:
من از مرحوم حاج آقا روح الله (خمینی) ـ رحمه الله علیه ـ شنیدم که گفتند: «از مرحوم آقا شیخ عبّاس قمّی سؤال کردم: آیا تمام ادعیه و آثاری که در مفاتیح الجنان آوردهاید دارای سند معتبر و موثّق است؟ ایشان پاسخ دادند: ”خیر، در این کتاب، مطالب غیر مستند نیز وجود دارد!“»[۲۸]
مرحوم آقا شیخ عبّاس باید میدانست که کتاب مفاتیح را برای علما و فضلا و اهل فنّ ننوشته است، بلکه برای افراد عامی و بیاطّلاع از رسوم و فنون متعارف نگاشته است؛ آنها که نمیتوانند برای تشخیص صحیح از سقیم ادعیه و دستورات، به منابع و مدارک مراجعه کنند و خود متوجّه صحّت و سقم نوشتجات گردند، آنها به عنوان اینکه تمام آنچه در این کتاب آمده است مورد تأیید میباشد کتاب را میخرند و به خانۀ خود میبرند و به مضامین آن عمل میکنند و آن را در کنار قرآن کریم قرار میدهند.
از جمله دستورات و مطالبی که به واسطۀ درج آن در مفاتیح، خلق عظیمی به اشتباه افتادهاند همین قضیّۀ نوروز است که از هر که سؤال میکنیم میگوید: اگر این مسأله صحیح نبود در مفاتیح نوشته نمیشد!
کتاب نوروز ص ۱۲۰ | بازگشت به فهرست
بیمحتوایی برخی اعمال و ادعیۀ مذکور در مفاتیح پیرامون نوروز
حال باید از جناب آقا شیخ عبّاس قمی پرسید: شما که برای نوروز اعمال مخصوصهای را از قبیل نماز و دعای پس از آن ذکر میکنید بفرمایید: مقصود امام علیه السّلام از این فقرات: «و بارِک لنا فی یومِنا هذا الّذی فضَّلتَه و کرَّمتَه و شرَّفتَه و عظّمتَ خطرَه» چه روزی میباشد که عرضه میدارد: «خداوندا در این روز، برکت خود را بر ما ارزانی بدار؛ روزی که آن را برتری دادی و مورد کرامت و تکریم خویش قرار دادی و ارج و مقام آن را بالا بردی و موقعیّت آن را ارتقاء بخشیدی و در نزد همگان بزرگ شمردی»؟!!
این روزی که مورد تکریم و تعظیم پروردگار قرار گرفته است دقیقاً و مشخّصاً چه روزی میباشد؟ در زمان امام صادق علیه السّلام که روز نوروز با اوّل فروردین مصادف نبود بلکه در ماه خرداد قرار داشت، آنوقت چگونه شما این دستورات ـ اعم از نماز و دعا ـ را برای روز اوّل فروردین آوردهاید؟!
در حوادث سال ۲۸۲ هجری که مصادف با سوّم جمادیالثّانی و یازدهم حزیران (سوّم خرداد) بوده است، در بازارهای بغداد اعلام شد: کسی در شب نوروز نمیتواند آتش روشن کند و آب بریزد، ولی در شب جمعه این منع برداشته شد.[۲۹] و این بدان علّت بود که نوروز پیش از این در اردیبهشت ماه برگزار میشد، ولی نوروز معتضدی به یازدهم حزیران که سوّم خرداد است منتقل گردید. بنابراین، افرادی همچون ابنفهد حلّی که در تعیین نوروز تشکیک نموده و قول به اوّل سال یعنی حلول خورشید به برج حَمَل را تقویت نمودهاند، بدین جهت است. آنها پس از تعیین نوروز توسّط سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی در سال ۴۶۷ هجری آمدهاند[۳۰] و تا این تاریخ ـ یعنی چهار صد و شصت و هفت هجری ـ روز نوروز متغیّر بوده است.
کتاب نوروز ص ۱۲۱ | بازگشت به فهرست
عدم تعیین روز نوروز در کلام شیخ طوسی و ابنادریس
و لذا مرحوم ابنادریس در سرائر میگوید:
و قال شیخُنا أبوجعفر فی مختصر المصباح[۳۱]: «و یستحبّ صلاهُ أربعِ رکعاتٍ»، و شرَح کیفیّتَها فی یوم النَّیروزِ ـ نوروزَ الفرس ـ و لم یذکُر أیُّ یوم هو من الأیاّم، و لا عیّنَه بشهرٍ من الشّهور الرّومیّه و لا الفرسیه[۳۲]، و الّذی قد حقَّقه بعضُ محصّلی أهل الحساب و علماء الهیأه و أهل هذه الصّنعه فی کتاب له، أن یوم النّیروز یوم العاشر من أیّار (دوّم اردیبهشت)؛ و شهر أیار أحدٌ و ثلاثون یومًا فإذا مضیٰ منه تسعهُ أیّام، فهو یومُ النّیروز. یقال نَیروز و نوروز لغتان.
و أمّا نَیروز المعتضد الّذی یقال: النّیروز المعتضدی ، فإنّه الیوم الحادی عشر من حزیران (سوّم خرداد)؛ و ذلک أنّ أهل السّواد و المزارعین شکوا إلیه أمرَ الخراج، و أنّه یفتَح قبلَ أخذ الغلّه و حصادها و ارتفاعها، فیستدینون علیها فیجحَف ذلک بالنّاس و الرّعیّه. فَیُقدِمُ أن لا یفتحَ و یطالبَ بالخراج إلّا فی أحد عشر یومًا من شهر حزیران. قال بعض من امتدحه من الشّعراء علی هذا الفعال والمنقبه والرّقّه و الإفضال:
«یومُ نَیروزک یومٌ واحدٌ لا یتأخّر | |||
من حزیران یوافی أبدا فی أحد عشـر» | |||
ذکر ذلک جمیعَه، الصّولی فی کتاب الأوراق.[۳۳]
ابنادریس گوید:
شیخ ما ابوجعفر در کتاب مختصر مصباح میگوید: «مستحب است در روز نوروز چهار رکعت نماز بجای آورد.» و کیفیّت آن را توضیح داده است، ولی نامی از روز خاص نیاورده و نیز ماه آن را از بین ماههای سال، چه از ماههای رومی و چه از ماههای فُرس نیز ذکر نکرده است. ولی بعضی از ریاضیدانان و علمای هیئت و نجوم در کتاب خویش آن را روز دهم از ایار (دوّم اردیبهشت) دانستهاند؛ و ماه ایار سی و یک روز است، پس اگر نُه روز از آن بگذشت روز نوروز خواهد بود. و به آن نیروز و نوروز گفته میشود.
و امّا نوروز معتضدی، پس آن روز یازدهم از حزیران (سوّم خرداد) میباشد. و این بدان جهت است که اهل قُریٰ و کشاورزان، از زمان خراج نزد معتضد شکایت کردند و اینکه قبل از رسیدن غَلّه و برآمدن آن میبایست بپردازند و از این جهت زیر بار دَین میرفتند و به رعیّت و افراد اجحاف میگردید، پس معتضد مقرّر گردانید که از آنان مالیات نستانند و خراج را به یازدهم از حزیران که سوّم خرداد است موکول نمود و آن روز را نوروز نامید؛ و بعضی از شعرا در مدح معتضد و این فضل و بخشش او چنین سرودند:
«روز نوروز تو فقط یک روز است و بس و از یازدهم حزیران متأخّر نخواهد شد.»
این مطالب را صولی در کتاب الأوراق ذکر نموده است.
ـ انتهی مطلب سرائر.
و از عبارت اخیر ابنادریس چنین برمیآید که خود ایشان به مختصر مصباح مراجعه نکردهاند، بلکه این مطلب را از صولی در کتاب الأوراق نقل نمودهاند؛ فتنبّه.
این کلام شیخ در مختصر مصباح و نیز نقل ابنادریس که حدود یکصد و سی سال پس از شیخ میزیسته است (مبنی بر عدم تعیین روز نوروز)، تصریح بر این مطلب است که خود آنها نمیدانستهاند این روزی که چهار رکعت به کیفیّت مخصوص در آن وارد است چه روزی است! و در این روایت هیچ اشارهای به روز خاص نشده است و این خود دلیل بر کذب و دروغ بودن این روایت است؛ زیرا چگونه این خبر راست و صحیح باشد در حالیکه ناقل این روایت و علمای پس از او نیز هیچ اطّلاعی از روزی که باید این نماز در آن خوانده شود ندارند؟ انَّ هذا شیٌ عجاب!!
و ابنادریس نیز از روی سردرگمی و عدم اطّلاع از روز نوروز، تعیین آن را به محاسبۀ یکی از علمای اهل هیئت محوّل نموده و طبق گفته و محاسبۀ او روز سوّم خرداد بوده است، پس اگر نوروز در زمان ابنادریس روز اوّل فروردین ماه بود دیگر این سردرگمی و جهالت به مطلب چه معنا و مفهومی داشته است؟!
کتاب نوروز ص ۱۲۳ | بازگشت به فهرست
دلیل ابنفهد حلّی و مرحوم افندی در تعیین اوّل سال شمسی به عنوان روز نوروز
بنابراین افرادی چون ابنفهد حلّی که در قرن نهم هجری میزیسته است و نیز مرحوم افندی که با اشاره به رسالۀ میرزا ابراهیم حسینی میگوید: «نوروز همین اوّل فروردین است»[۳۴] ـ در حالیکه آقا رضی قزوینی آن را انکار میکند ـ و کلام سایر علما مبنی بر روز اوّل سال شمسی یعنی ابتدای اعتدال ربیعی، همه و همه پس از سال چهارصد و شصت و هفت هجری آمدهاند، سالی که در آن سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی نوروز را روز اوّل اعتدال ربیعی و تحویل شمس به برج حَمَل قرار داد و از آن پس دیگر نوروز تغییر پیدا ننمود. و بدین لحاظ به هیچوجه من الوجوه تعیین نوروز به عنوان روز اوّل فروردین ماه، از طرف این افراد نمیتواند مورد وثوق و اعتماد گردد؛ و به همین جهت است که مرحوم افندی دربارۀ نوروز میگوید: «و قد صارت هذه المسأله مطرحًا لآراء الفضلاء.»[۳۵] یعنی: «به تحقیق که این مسأله و معضله موجب بحث و نقاش و ردّ و اثبات آراء و عقاید فضلا شده است» و هر فرد بنا بر حدس و قرائن موجود نزد خود، روز خاصّی را به نام نوروز معیّن نموده است.
کتاب نوروز ص ۱۲۴ | بازگشت به فهرست
تعیین کردن بعضی از علما سه روز را به عنوان نوروز
چنانچه بعضی از علما سه روز را به عنوان نوروز مطرح کردهاند: یکی اوّل دی یا اوّل آبانماه، دوّم: حلول شمس به برج حَمَل و اوّل فروردین ماه، سوّم: دهم ایار یعنی دوّم اردیبهشت، چنانچه گذشت. و به همین جهت است که در کتاب ذخیرهُ الآخره که نیمۀ اوّل قرن ششم تألیف شده است، فصلی تحت عنوان روز نوروز فارسیان آمده است و در آن برای اثبات نوروز در اوّل فروردین ماه به روایت معلّی بن خنیس استناد شده است.[۳۶] و باز در کتاب نُزههُ الزّاهد که آن در نیمۀ دوّم قرن ششم هجری تألیف شده است، به روایت معلّیٰ تمسّک جسته است.[۳۷] و هر دوی اینها پس از سنۀ ۴۶۷ هجری بودهاند که نوروز به روز اوّل فروردین ماه تغییر پیدا کرده است.
و از غرایب و عجایب اینکه بر فرض ذکر روایت معلّیٰ در مختصر مصباح شیخ طوسی، خود شیخ طوسی نمیدانسته است که این روز چه روزی از سال میباشد، با اینکه زمان شیخ طوسی قریب به زمان ائمّه بوده است؛ حال چگونه این افراد برای اثبات روز اوّل فروردین به عنوان نوروز، به روایت معلّیٰ که از شیخ نقل شده است استناد میکنند؟!! و بدین لحاظ، اعتباری برای اثبات نوروز در اوّل فروردین ماه نخواهند داشت.
کتاب نوروز ص ۱۲۴ | بازگشت به فهرست
اعتراف ابنفهد حلّی به پیچیدگی تعیین روز نوروز
و خود مرحوم ابنفهد حلّی ـ قدّس سرّه ـ در کتاب المهذّب البارع گوید:
إنّ تعیینَ یومِ النّیروز من السّنه غامضٌ؛ فمنهم من جعله یوم العاشر من أیار الرّومی، و منهم من قال إنّه أوّلُ یومِ الحمل، و بعضُهم جعَله الیومَ السابعَ عشرَ من کانون الأوّل الرّومی و هو صوم الیهود، و بعضُهم جعَله الیومَ التاسعَ من شباط.[۳۸]
«باید دانسته شود که تعیین روز نوروز از سال، مسألهای است بسیار پیچیده و لا ینحلّ، و آنچه که از تاریخ بهجای مانده است مینمایاند که این روز، روز خاص و مشخّصی نبوده است، بدین شکل که: بعضی از علما آن روز را روز دهم ایار رومی قرار داده بودند، و برخی از ایشان آن را روز اوّل حَمَل میدانستهاند، و پارهای از ایشان آن را روز هفدهم از کانون اوّل رومی برمیشمردند که روزِ روزۀ یهود نیز بوده است، و گروهی از سلاطین نیز آن را روز نهم از شباط میشمردهاند.»
و این در حالی است که کفعمی در کتاب دعای خویش: مصباح، روز نوروز را نوروز معتضدی شمرده است[۳۹] که همان روز یازدهم از حزیران ماه نهم از ماههای رومی است، و هکذا …
کتاب نوروز ص ۱۲۵ | بازگشت به فهرست
کلام شهید اوّل در کتاب الذکریٰ، در تعیین روز نوروز
از جمله کسانی که دربارۀ نوروز سخن گفته است، شهید اوّل در کتابِ ذکری است. ایشان با اشاره به روایت معلّی بن خنیس فرموده است که:
مقصود از نوروز، روز شروع سال عجم (که ابتدای آبانماه باشد)، یا وارد شدن خورشید به برج حَمَل (که اوّل فروردین است)، و یا دهم ایار (که دوّم اردیبهشت است) میباشد.[۴۰]
کتاب نوروز ص ۱۲۵ | بازگشت به فهرست
تحقیق و تحلیل ابنفهد حلّی در تعیین نوروز
مرحوم ابنفهد حلّی نیز دربارۀ این کلام شهید در ذکریٰ میگوید:
قول اوّل ایشان (شهید اول) که ابتدای سال عجم باشد در نزد فقهای عجم معروف است، یعنی اوّل برج عقرب یا آبان ماه.[۴۱]
و جالب است که ایشان اعتراف میکند که فقهای عجم، روز اوّل نوروز را روز اوّل آبان ماه میدانند نه روز اوّل فروردین که تحویل شمس به برج حمل باشد.
وی سپس ادامه میدهد:
آنچه از میان این اقوال به نظر صحیحتر میآید آن است که نوروز را روز تحویل شمس به برج حَمَل بدانیم که روز اوّل فروردین باشد؛ زیرا این روز فعلاً در میان مردم رایج و دارج است و خِطاب در روایت باید ناظر به مفهوم عرفی باشد.[۴۲]
ولی گویا خود متوجّه اشکالات و ایرادات وارده بر این ترجیح بوده است و میگوید:
ایرادی که بر این تفسیر وارد میشود این است که: در همۀ مناطق عجم، نوروز روز اوّل تحویل خورشید به برج حمل نیست بلکه (بر حسب اختلاف هوا و موقعیّت جغرافیایی) متغیّر میباشد، و دیگر اینکه روز اوّل فروردین به عنوان نوروز، نوروز سلطانی است که توسّط سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی در سنۀ ۴۶۷ هجری به عنوان نوروز رسمیّت پیدا کرده است، و قطعاً در زمان امام علیه السّلام اینچنین نبوده است.[۴۳]
و امّا پاسخ ایشان به این دو ایراد این است که:
در خطابات شرعیّه ملاک و میزان، دیدگاه عرف است؛ و اگر در شرع، عرف شرعی نسبت به این مطلب وجود نداشت، خطابْ متوجّه عرف بلاد نزدیک به شرع خواهد بود (و عرف آن بلاد طبعاً روز اوّل فروردین را نوروز مینامیدند).
و دیگر اینکه: هر دو تفسیر (نوروز در هفدهم کانون اوّل و نوروز در اوّل برج حمل) پیش از اسلام رایج و دارج بوده است. (بنابراین با وجود ابهام و اجمال در تعیّن هر کدام از دو تفسیر باید به عرف نزدیک به بلاد شرع و اسلام مراجعه کرد؛ که نتیجۀ تعیّن، اوّل برج حمل خواهد بود.)[۴۴]
کتاب نوروز ص ۱۲۶ | بازگشت به فهرست
نقد مؤلّف بر کلام ابنفهد حلّی
در پاسخ به توجیه مرحوم ابنفهد باید گفت: چگونه شما میپذیرید که در عرفِ شرع، خبری از نوروز نبوده است و نوروز را از بلاد نزدیک به خطابات شرعیّه جستجو میکنید (یعنی بلاد ایران)، در حالیکه در زمان خلیفۀ ثانی بلاد ایران توسّط لشکر اسلام فتح گردید و حدود یکصد و سی سال از زمان فتح ایران گذشته بود که این روایت جعلی و ناصواب از امام صادق علیه السّلام نقل گردید؟!!
و چگونه ممکن است که این نکته تا آن زمان بر اهالی عربستان مخفی بوده است و کسی از این روز مهمّ نزد ایرانیان، بیاطّلاع بوده باشد؟!
بنابراین هر دو اشکالی که مرحوم ابنفهد ابتدائاً بر مسألۀ نوروز در روایت معلّیٰ ذکر کردهاند به خصوص اشکال دوّم، اکیداً به قوّت خود باقی میمانند.
کتاب نوروز ص ۱۲۷ | بازگشت به فهرست
تمسّک صاحب جواهر به این روایت و روایات دیگر در استحباب غسل نوروز
و امّا از متأخّرین، مرحوم صاحب جواهر الکلام این روایت را ذکر کرده است و دربارۀ استحباب غسل نوروز چنین میگوید:
و أمّا غسلُ یوم النّیروز، فعلی المشهور بین المتأخّرین بل لم أعثِر علی مخالف فیه؛ لخبر المعلّی بن خنیس عن الصّادق علیه السّلام المروی عن المصباح و مختصرِه: «إذا کان یوم النّیروز فاغتسل» ـ إلی آخره.
و فی خبره الآخر عن الصّادق علیه السّلام المرویّ علی لسان الشّیخ الجلیل الشّیخ أحمد بن فهد فی مهذّبه، حکاه فی المصابیح و هو طویل، قد اشتمل علی ذکر أُمورٍ عظیمهٍ قد وقعت فی هذا الیوم، کبیعهِ علیّ علیه السّلام و إرسالِه إلی الجنّی، و ظفره بالنّهروان، و قتلِ ذی الثّدیه، و ظهورِ القائم علیه السّلام و یظفَره الله فیه بالدّجّال، إلی أن قال: «و ما من یوم النّیروز إلّا و نحن نتوقّع فیه الفرج، لأنّه من أیّامنا؛ حفِظه الفُرس و ضیّعتموه!»
…
قال المعلّی: «و أملی علیَّ مِن ذلک و کتَبته من إملائه.»[۴۵]
«و امّا غسل روز نوروز، پس استحباب آن بین فقهاء از متأخّرین ثابت است بلکه مخالفی را در این مسأله نیافتم. و این جهت به واسطۀ خبر معلّی بن خنیس است از امام صادق علیه السّلام، که از مصباح و مختصر مصباح نقل شده است (از این کلام استفاده میشود شخص صاحب جواهر، این روایت را در این دو کتاب ندیده است) و امام علیه السّلام میفرماید: ”وقتی روز نوروز پدید آمد غسل بجای آور“ ـ تا آخر حدیث.
و در خبری دیگر از امام صادق علیه السّلام که توسّط شیخ جلیل احمد بن فهد در کتاب مهذّب آورده شده است و صاحب مصابیح آن را نقل کرده است، (در اینجا نیز معلوم میشود که خود صاحب جواهر آن را در مهذّب ندیده است بلکه از مصابیح نقل میکند) و این خبر بسیار مفصّلتر از خبر اوّل است و مشتمل است بر ذکر مسائلی بسیار عظیم و مهم که در این روز (نوروز) اتّفاق افتاده است، مانند بیعت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در روز غدیر و فرستادن آن حضرت توسّط رسول خدا به وادی جنّ و پیروزی حضرت بر خوارج نهروان و کشتن ذوالثّدیه و ظهور امام عصر عجّل الله تعالی فرجه و پیروزی حضرت بر دجّال …، تا اینکه حضرت فرمودند: ”هیچ روز نوروزی بر ما نمیگذرد مگر اینکه ما توقّع ظهور و فرج را در آن روز داریم، زیرا این روز از روزهایی است که به ما تعلّق دارد؛ که ایرانیها حرمت آن را پاس داشتند ولی شماها آن را نادیده انگاشته و فراموش نمودید!“
…
معلّی میگوید: ”امام صادق علیه السّلام این مطالب را بر من املاء کرد و من آنها را به نگارش درآوردم.“»
کتاب نوروز ص ۱۲۸ | بازگشت به فهرست
تمسّک صاحب جواهر به این روایت در توقّع ظهور و امور عظیمه
مرحوم صاحب جواهر ادامه میدهد:
و لا ریبَ فی الاکتفاء بذلک مع ذکر جماعه من الأساطین، منهم الشیخُ و یحیی بن سعید و العلاّمهُ و الشّهیدُ و غیرُهم علی ما حُکِی عنهم، و وقوعِ الأُمور العظیمه فیه ما سمِعتَه بعضٌ منها و متوقّعٌ فیه الفرجُ و البرکهُ و غیرُ ذلک من الشّرف الذی لا یُنکَر فی إثبات مثل هذا المستحبّ. و لا وجه للمناقشه بعد ذلک فی السّند أو غیره، کما لا وجه للمعارضه بما عن المناقب أنّه قال: «حُکِی أنّ المنصورَ تقدّم إلی موسی بن جعفر [علیهما السّلام] إلی الجلوس للتهنئه فی یوم النّیروز و قبض ما یُحمَل الیه، فقال: ”إنّی قد فتّشت الأخبار عن جدّی رسولِ الله صلّی الله علیه و آله [و سلّم] فلم أجد لهذا العید خبرًا، و إنّه سُنّه الفرس و محاها الإسلام، و معاذ الله أن نُحیی ما محاه الإسلام.“
فقال المنصور: ”انّما نفعل هذا سیاسهً للجند، فسألتک بالله العظیم إلّا جلَستَ.“ فجلَس» ـ الحدیث.[۴۶]
إذ هو مع قصوره عن ذلک، محتملٌ للتّقیه کما عن بعضهم، أو یُحمَل علی أنّ النّیروز المذکور فیه غیر الیوم المعظّم شرعًا لوقوع الاختلاف فی تعیینه علی أقوال؛ فقیل: إنّه الیوم العاشر من أیّارَ کما عن بعض المحاسبین و علماءِ الهیئه، و قیل: إنّه تاسع شباطَ کما عن صاحب کتاب الأنوار، و قیل: إنّه یومُ نزول الشّمس فی أوّل الجَدْی، و عن المهذّب: «أنه المشهور بین فقهاء العجم بخلاف أوّل الحَمَل، فإنّهم لا یعرفونه بل ینکرون علی من اعتقده»، و قیل: إنّه السابع عشر من کانونَ الأوّل بعد نزول الشّمس فی الجدی بیومین، و هو یوم صوم الیهود، و قیل: هو أوّلُ یوم من فروردین ماه، و هو أوّلُ شهور الفُرس.[۴۷]
«و شکّی نیست که به این روایت میتوان استناد نمود و به آن در استحباب غسل نوروز اکتفا نمود، چراکه بسیاری از بزرگان و استوانههای فقاهت ـ مانند شیخ طوسی و یحیی بن سعید و علاّمه حلّی و شهید اوّل و غیر از ایشان، چنانچه نقل شده است ـ این روایت را ذکر کردهاند، و دیگر اینکه در این روز حوادث و قضایایی بس عظیم و با اهمّیت رخ داده است ـ که پارهای از آنها را برای شما بازگو نمودیم ـ و نیز در این روز انتظار ظهور حضرت ولیّ عصر عجّل الله فرجه الشّریف که مایۀ خیر و برکت است میرود، و علاوه بر اینها شرافت و مرتبۀ عالی و بلند این روز است به واسطۀ امور و حوادث و مسائلی که ایجاب غسل و طهارت را در این روز شریف مینماید.
و دیگر مناقشه و ایراد در سند و غیر آن بیمورد و ناروا خواهد بود، همچنانکه توجیهی برای مناقشه و معارضۀ روایتی که در مناقب ابن شهرآشوب از امام موسی بن جعفر علیهما السّلام نقل نموده است باقی نمیماند:
کتاب نوروز ص ۱۳۰ | بازگشت به فهرست
پاسخ حضرت موسی بن جعفر به دعوت منصور دوانیقی جهت شرکت در جشن نوروز
”نقل شده است که در روز نوروز منصور دوانیقی پیکی را به خدمت موسی بن جعفر علیهما السّلام فرستاد و از آن حضرت تقاضا کرد که در دربار او حضور یابند و به درباریان و امرای لشگر، به جهت عید تهنیت گویند و نیز صلهها و هدایایی که برای منصور میآورند، برای خود بردارند.
امام موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمودند:
من هرچه در اخبار و آثار جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تفحّص نمودم، از این عید و بزرگداشت آن اثری ندیدم. این عید از آداب و رسوم پارسیان است در حالیکه اسلام آن را محو و نابود ساخته است، و ما به خدا پناه میبریم از اینکه آنچه را که اسلام از بین برده است دوباره زنده گردانیم.
منصور در پاسخ گفت: ما این مراسم را برای خوشآمد افراد لشگر و امرای آن انجام میدهیم و تو را قسم میدهم به عظمت پروردگار که در این مراسم شرکت نمایی.
پس حضرت مجبور شدند و در آن مجلس حضور یافتند.“
کتاب نوروز ص ۱۳۰ | بازگشت به فهرست
ادّعای صاحب جواهر مبنی بر تقیّه بودن روایات مخالف نوروز
زیرا این روایت علاوه بر اینکه دلالتش قاصر است از اینکه با روایت معلّی بن خنیس معارضه کند، احتمال دارد از روی تقیّه صادر شده باشد ـ چنانکه بعضی چنین پنداشتهاند ـ یا اینکه ممکن است روز نوروز در آن سال با نوروزی که دارای شرافت و عظمت است متفاوت بوده است، زیرا اقوال در تعیین روز نوروز مختلف است؛ چون بعضی گفتهاند: روز دهم از ایار میباشد، چنانچه از پارهای از علمای ریاضی و هیئت نقل شده است؛ و بعضی دیگر نهم شباط را ترجیح دادهاند، چنانکه از صاحب کتابِ الأنوار نقل شده است؛ و برخی روز نزول خورشید در اوّل جدی را قائل شدهاند، و چنانچه در مهذّب مرحوم ابنفهد حلّی گفته است: ”مشهور بین فقهای فارس اینچنین است و آنها اوّل برج حمل (روز اوّل فروردینماه) را نمیشناسند بلکه نسبت به قائل آن معترض میباشند“؛ و پارهای دیگر این روز را هفدهم از کانون اوّل پس از نزول خورشید در جدی به دو روز، میشمرند ـ که روزۀ یهود نیز در آن روز میباشد ـ؛ و گروهی آن را روز اوّل فروردین ماه میدانند که این روز اوّلین روز شروع سال نزد فارسیان میباشد.»
کتاب نوروز ص ۱۳۱ | بازگشت به فهرست
مؤیّدات صاحب جواهر در تعیین نوروز در ابتدای اعتدال ربیعی و انتقال شمس به حَمَل
قلت: و المشهور المعروف فی زماننا هذا إنّما هو یوم انتقال الشمس إلی الحمل، بل لا یُعرَف غیرُه، کما عن المجلسیین النصّ علیه فی الحدیقه و زاد المعاد، و الشّهید الثانی فی روضته و الفوائد الملیه و علی شهرته فی زمانه، و الشیخ أبیالعباس بن فهد أنّه الأعرف بین الناس و الأظهر فی الاستعمال، و یؤیّده مع ذلک ما یؤمی إلیه خبر المعلّی بن خنیس أنّه یومٌ طلَعت فیه الشّمس، و هبّت فیه الرّیاح اللّواقح، و خُلِقت فیه زَهره الأرض، و أنّه الیوم الّذی أُخِذ فیه العهد لأمیرالمؤمنین علیه السّلام بغدیر خمّ ـ فإنّه علی ما قیل قد حُسِب ذلک، فوافق نزولَ الشّمس بالحمل فی التّاسع عشر من ذی الحجّه علی حساب التّقویم، و لم یکن الهلال رؤی لیله الثلاثین فکان الثامن عشر علی الرّؤیه ـ، و کذا صبّ الماء علی الأموات، فإنّ وضع العید علی الاعتدال الرّبیعی، إلی غیر ذلک من المؤیّدات الکثیره. و لولاها لکان القول بالأخیر متّجهًا. و أمّا باقی الأقوال فهی ضعیفهٌ، بل ربما احتمل فی أوّلها أنّه مصحّف «آذار» فیوافق المشهور؛ و لبسط الکلام فی ذلک محلّ آخر.[۴۸]
«و اینجانب (صاحب جواهر) میگویم: آنچه که در زمان ما به عنوان روز نوروز معروف و مشهور است روز انتقال خورشید به برج حمل میباشد، بلکه غیر از این روز، روزی به نام نوروز مطلقاً مطرح نیست. چنانکه مجلسی اوّل در حدیقه و مجلسی دوّم در زاد المعاد ذکر کردهاند، و نیز شهید دوّم در کتاب روضه و فوائد الملیّه گفته است: ”مشهور در این زمان روز انتقال خورشید به برج حمل میباشد“، و نیز شیخ أبیالعبّاس ابنفهد حلّی گفته است که: ”این روز بین مردم شناخته شدهتر است و در استعمال و محاورات بارزتر و آشکارتر است“؛ و به این مقصود تأکید و تأیید دارد خبر معلّی بن خنیس که در چنین روزی خورشید بر زمین طلوع نمود و بادهای لواقح و باروَر وزیدن گرفت و گلهای زمین در این روز روییده شد و در چنین روزی در غدیر خم پیمان بر ولایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام گرفته شد ـ زیرا چنانچه برخی با محاسبۀ تاریخ شمسی و قمری گفتهاند: ”روز انتقال خورشید به برج حمل در نوزدهم ذوالحجّه اتّفاق افتاد و هلال ماه نیز در روز سیام ذیالقعده دیده نشد (و از آنجا که حساب ماه قمری بیش از سی روز محال است) پس روز نوزدهم ذوالحجّه میبایست روز هجدهم بوده باشد.“ ـ و همچنین پاشیدن آب بر اموات و همچنین عید میبایست بر اعتدال ربیعی استوار باشد، علاوه بر مؤیّدات بسیاری که نوروز را در روز ابتدای اعتدال ربیعی متعیّن میسازد؛ و اگر این مؤیّدات و قرائن در کار نمیبود، قول به روز اوّل فروردین ماه متعیّن بود تا چه رسد به اینکه بر این مسأله تأیید بسیاری نیز وجود دارد. وامّا بقیّۀ اقوال در این روز ضعیف میباشد و قابل توجّه نخواهد بود، بلکه چه بسا محتمل است که قول اوّل ـ روز دهم از ایار ـ به اشتباه ایار نوشته شده باشد و اصل آن آذار بوده است که در این صورت با قول مشهور موافق خواهد بود. البتّه سخن به تفصیل در این مورد باید در جای خود (که فنّ حساب و هیئت و تاریخ است) آورده شود.»
ـ تمام شد کلام صاحب جواهر الکلام، قدّس سرّه.
کتاب نوروز ص ۱۳۲ | بازگشت به فهرست
اشکالات و ایرادات وارد بر صاحب جواهر
ما عبارات مرحوم صاحب جواهر را به تفصیل ذکر نمودیم زیرا در بین متأخّرین، فقیهی در این مسأله به مانند ایشان بحث ننموده و سخن بدین تفصیل بیان نکرده است. و اینک به موارد اشکال و ایراد در بیان ایشان میپردازیم.
کتاب نوروز ص ۱۳۳ | بازگشت به فهرست
اشکال اول وارد بر صاحب جواهر در استناد استحباب غسل نوروز به شیخ طوسی
ایشان در ابتدای سخن میگویند: «مشهور بین متأخرین این است که غسل در روز نوروز مستحب میباشد، بلکه مخالفی را در این مسأله مشاهده ننمودم؛ زیرا خبر معلّی بن خنیس بر این مطلب دلالت و تأکید دارد. و این خبر در مصباح المتهجّد و مختصر آن از شیخ طوسی وارد است.» بنابراین معلوم میشود که مرجع و مدرک فتوای متأخّرین به استحباب غسل روز نوروز منحصراً در روایت معلّی بن خنیس میباشد که آن هم در مصباح و نیز در مختصر آن موجود میباشد.
امّا اشکال اوّل بر این کلام آن است که: ـ چنانچه پیش از این نیز گفته شد ـ به طور کلّی روایت معلّیٰ در کتاب مصباح شیخ طوسی موجود نمیباشد و فقط در بعضی از نسخ، نویسنده پارهای از آن را در حاشیۀ صفحه و بدون مناسبت ذکر کرده است، و این خود دلیل بر آن است که استناد این روایت به شیخ طوسی بر اساس کتاب مصباح، کذب محض میباشد.
و از آنجا که جز مصباح شیخ، منبع معتبر دیگری برای این روایت ذکر نکرده است، استحباب غسل در روز نوروز، وجهی نمیتواند داشته باشد.
کتاب نوروز ص ۱۳۳ | بازگشت به فهرست
اشکال دوّم وارد بر صاحب جواهر در استناد استحباب غسل نوروز به متأخّرین
و ایراد دوّم این است که: ایشان شهرت استحباب غسل را در روز نوروز به متأخّرین نسبت دادهاند، در حالیکه اگر مستند و مدرک این فتوا صحیح میبوده است متقدّمین به طریق اولیٰ میبایست به آن فتوا میدادهاند و کسی در آن تشکیک نمینمود، و جای تعجّب است که چگونه روایتی بدین مهمّی را رها کردهاند و بدان توجّهی نکردهاند ولی متأخّرین به این نکته پی بردهاند و به مضمون آن فتوا داده باشند! البتّه ممکن است که فتوای فقیهی متأخّر، با متقدّم تفاوتی داشته باشد ولی این اختلاف باید ناشی از اختلاف دیدگاه در تشخیص موضوع و حکم به واسطۀ دسترسی به شواهد و قراینی باشد که هریک از طرفین، مدّعی وصول به آنها است، نه اینکه اصل مدرک و منبع در نزد یکی مفقود و در دست دیگری موجود باشد، که در این صورت فقیه باید نسبت به صحّت و سقم دلیل تردید نماید. بنابراین اگر فقیهی به زعم خویش بر حدیث و یا حکایتی که موجب حکم و فتوای او میگردد دسترسی و اطّلاع حاصل نمود باید نسبت به عدم توجّه قدمای اصحاب دربارۀ آن حدیث و حکایت، حسّاس و پیگیر باشد و سرّ عدم فتوای آنان را بر اساس آن منبع کشف نماید، و اینکه چرا حتّی در کتب روایی ذکری از آن به میان نیامده است.
کتاب نوروز ص ۱۳۴ | بازگشت به فهرست
استناد به کلام صاحب جواهر مبنی بر عدم کفایت شهرت متأخّرین در استحباب غسل دحو الارض
درست مانند این مسأله در غسل روز دحو الأرض است که مرحوم شهید اوّل در کتاب ذکریٰ نقل کرده و سایر فقها اعتماداً بر فتوای او در کتب خود آوردهاند؛ مرحوم صاحب جواهر در توضیح این قضیّه میگوید:
قلت و قد بقی زیادهً علی ما ذکَرتُه و ذکَره المصنّف بعضُ الأغسال الزّمانیّه کغسل یومِ دحو الأرض و یومِ نیروز الفرس و یومِ تاسع ربیع.
فأمّا الغسل لدحو الأرض و هو یوم الخامس و العشرین من ذی القعده، فقد ذُکِر علی ما قیل فی الذّکریٰ و البیان و الدّروس و جامع البهائی و اثنی عشریّته، لکن نسبه فی الأوّل إلی الأصحاب کما أنّه عن الفوائد الملیه و الحدیقه إلی المشهور، و ربّما یکتفی بذلک فی مثله لولا ما فی المصابیح من: «أنّا لم نجد لذلک ذکرًا فی غیر ما ذکر، و کتبُ الفقهِ و الأعمالِ خالیهٌ منه بالمرّه، و کان الشّهید ـ رحمَه الله ـ وجَده فی بعض کتب الأصحاب فعزاه إلی الأصحاب بقصد الجنس دون الاستغراق، ففهِم منه الشّهیدُ و غیرُه إرادهَ الظاهر فنسبوه إلی المشهور، و نحن فقد تتبّعنا ما عندنا من مصنّفات الأصحاب ککتبِ الصّدوقِ و الشّیخین و سلّارَ و أبیالصّلاح و ابنِالبرّاج و ابنِإدریس و ابنِزهره و ابنِ أبیالمجد و ابنِسعید و کتبِ العلاّمهِ و ابنفهد و ابنِطاوس، فلم نجِد له أثرًا؛ فالشّهره مقطوع بعدمها، إنّما الشّأن فی من ذکَره قبلَ الشّهید» ـ انتهی.
نعم قد یقال باستحباب الغسل فیه من حیث شرفه و فضله بناءً علی اعتبار مثل ذلک فیه؛ فتأمّل.[۴۹]
«و من (صاحب جواهر) میگویم: اضافه بر آنچه گفته شد و نیز مصنّف گفته است، بعض اغسال زمانیّه میباشند مانند غسل روز دحو الأرض و روز نوروز پارسیان و روز نهم ربیع الاوّل.
و امّا غسل روز دحو الأرض که بیست و پنجم ذوالقعده میباشد ـ چنانچه گفته شده است ـ در کتاب ذکریٰ و بیان و دروس و جامع بهائی و اثنی عشریّه از آن سخن به میان آمده است، لکن در کتاب ذکریٰ آن را به اصحاب و فقها نسبت داده است چنانکه در کتاب فوائد الملیّه و حدیقه به مشهور نسبت داده شده است؛ و اگر این مسأله در کتاب مصابیح ذکر نمیشد چه بسا فقها برای استحباب غسل در این روز (دحو الارض) به همین مقدار اکتفا میکردند، ولی کلامی که صاحب مصابیح در این مورد فرموده است قضیّه را به صورت دیگر برمیگرداند.
کتاب نوروز ص ۱۳۵ | بازگشت به فهرست
اشکال صاحب مصابیح بر شهید در استحباب غسل روز دحو الأرض
صاحب مصابیح میگوید: ”ما هرچه کتب روایی و فتوایی را جستجو نمودیم خبری از این حدیث دربارۀ غسل روز دحو الأرض پیدا نکردیم و کتب فقهی و اعمال سَنَوی، به طور کلّی از این قضیّه ذکری به میان نیاوردهاند، و مرحوم شهید آن را در بعضی از کتب اصحاب دیده است و آن را به تمامی فقها نسبت داده است؛ و البتّه در این نسبت مقصودش تکتک اصحاب و فقها نبوده است، بلکه جنس را در این نسبت لحاظ فرموده، ولی شهید ثانی و سایر فقها تصوّر کردهاند که منظور شهید اوّل کلیّه اصحاب میباشد (و بدون تحقیق در اصل و مستند این نسبت) آن را به مشهور منتسب کردهاند. و ما وقتی که مصنّفات اصحاب را تا آنجا که در دسترس ما بوده است بررسی کردهایم مانند کتب صدوق و شیخین و سلاّر و أبیالصّلاح و ابنالبرّاج و ابنادریس و ابنزهره و ابن أبیالمجد و ابنسعید و کتابهای علاّمه و ابنفهد و ابنطاووس، هیچ اثری از این مطلب در آنها نیافتیم؛ بنابراین شهرت بر خلاف آن است نه بر استحباب غسل. و میزان در تحقّق شهرت، در اصحاب و فقهای پیش از شهید میباشد (نه آن که پس از او آمده است و به استناد فتوای شهید، او نیز حکم به استحباب غسل نموده است).“ ـ تمام شد کلام صاحب مصابیح.
آری ممکن است به واسطۀ شرافت و برتری این روز، قائل به استحباب غسل نیز بشویم؛ البتّه بنا بر اینکه فضیلت و شرافت ایّام، موجب غسل استحبابی بشود، که البتّه این مسأله مورد تأمّل و شبهه است.»
کتاب نوروز ص ۱۳۶ | بازگشت به فهرست
اشکال مؤلّف بر صاحب جواهر در کفایت شهرت متأخّرین برای استحباب غسل نوروز
حال سخن در این است که مرحوم صاحب جواهر با اینکه در اینجا نسبت به استحباب غسل روز دحو الأرض تشکیک نموده است و استناد مشهور به فتوای شهید را فاقد ارزش و اعتبار میشمرد زیرا پیش از شهید کسی بر استحباب غسل روز دحو الأرض فتوا نداده است؛ ولی در مسألۀ غسل روز نوروز مطلب را مسلّم فرض نموده و شهرت بین متأخّرین را دلیل کافی برای اثبات استحباب برمیشمرد، در حالیکه تنها مرجع و مدرک این شهرت روایت معلّی بن خنیس است که آن هم فقط در کتاب مصباح شیخ طوسی بنا بر نقل برخی از نسخ میباشد. جالب اینکه مرحوم شهید در کتاب ذکریٰ نیز این روایت را مشهور نمیدانند.[۵۰] و همین اشکال بر مرحوم صاحب جواهر وارد است که بر فرض صحّت انتساب حدیث معلّیٰ به مصباح، شیخ طوسی آن را از چه منبع و مدرکی نقل کرده است؟ مضافاً به اینکه چنانچه گفته شد، اصل این انتساب کذب محض و افتراء بر شیخ میباشد و در نسخۀ اصلی مصباح هیچ اثری از آن دیده نمیشود.[۵۱]
کتاب نوروز ص ۱۳۶ | بازگشت به فهرست
اشکال سوّم بر صاحب جواهر در تمسّک به روایت مفصّل المهذّب ابنفهد حلّی
و امّا ایراد سوّم بر کلام صاحب جواهر این است که: ایشان روایت دیگری از معلّی بن خنیس که بسیار طولانیتر از روایت متوهّمۀ در مصباح شیخ است، از مرحوم ابنفهد حلّی در کتاب مهذّب نقل میکنند که جهت مزید اطّلاع آن را در اینجا میآوریم، در حالیکه هر دو روایت یکی است و معنا ندارد که معلّی بن خنیس دو بار خدمت امام صادق علیه السّلام در روز نوروز رسیده باشد یا در دو سال خدمت حضرت برسد و در یکی حضرت به طور اختصار و در دیگری به طور تفصیل راجع به نوروز سخن فرموده باشند.
ناگفته نماند که مرحوم مجلسی این روایت را به عنوان اوّلین روایت در مسألۀ نوروز آورده است و آن را از جهت شهرت و معروفیّت بر روایت مناقب که در ذمّ و قدح نوروز از امام موسی بن جعفر علیهما السّلام نقل میکند، ترجیح میدهد:
کتاب نوروز ص ۱۳۷ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابنفهد و بحار مجلسی در تأیید نوروز
أقول: رأیتُ فی بعضِ الکتبِ المعتبرهِ: رویٰ فضلُ اللهِ بنُ علِیِّ بنِ عبیدِ اللهِ بنِ محمَّدِ بنِ عبد اللهِ بنِ محمَّدِ بنِ محمَّدِ بنِ عبیدِ اللهِ بنِ الحسینِ بنِ علِیِّ بنِ محمَّدِ بنِ الحسنِ بنِ جعفرِ بنِ الحسَنِ بنِ الحسنِ بنِ علِیِّ بنِ أبیطالبٍ ـ تَوَلّاهُ اللهُ فی الدّارَینِ بالحُسنیٰ ـ، عن أبیعبداللهِ جعفرِ بنِ محمَّدِ بنِ أحمدَ بنِ العبّاسِ الدُّوریَستِیِّ، عن أبیمحمَّدٍ جعفرِ بنِ أحمدَ بنِ علِیٍّ المونسیِّ القمِّیِّ، عن علیِّ بنِ بِلالٍ، عن أحمدَ بنِ محمَّدِ بنِ یوسفَ، عن حبیبِ الخیرِ، عن محمَّدِ بنِ الحسینِ الصّائغِ، عن أبیهِ، عن مُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ، قال:
«دخَلتُ علی الصّادقِ جعفرِ بنِ محمَّدٍ علیهما السّلام یومَ النَّیروزِ، فقال علیه السّلام: ”أ تعرِف هَذا الیَومَ؟“ قُلتُ: جُعِلتُ فِداک، هذا یومٌ تُعظِّمه العجمُ و تتهادیٰ فیهِ.
فقال أبوعبدِاللهِ الصّادقُ علیه السّلام: ”و البیتِ العتیقِ الَّذی بمکّهَ، ما هذا إلّا لِأمرٍ قدیمٍ أفسِّره لک حتّیٰ تفهَمه.“ قُلتُ: یا سیِّدی! إنَّ علمَ هَذا من عندک أحبُّ إلیَّ من أن یعیشَ أمواتی و تموتَ أعدائی.
فقال: ”یا مُعَلَّی! إنَّ یومَ النَّیروزِ هو الیوم الَّذی أخَذ اللهُ فیه مواثیقَ العبادِ أن یعبُدوه و لا یُشرکوا به شیئًا، و أن یُؤمنوا برُسُلِه و حُجَجِه و أن یُؤمنوا بالأئمَّهِ علیهم السّلام، و هو أوَّلُ یومٍ طلَعت فیه الشَّمسُ و هبَّت به الرِّیاحُ و خُلِقَت فیه زَهرَهُ الأرض، و هُوَ الیومُ الّذی استوت فیه سفینهُ نوحٍ علیه السّلام علی الجُودی، و هو الیوم الَّذی أحیا اللهُ فیه ( الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُم )[۵۲] و هو الیومُ الَّذی نزل فیه جَبرَئیلُ علی النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم، و هو الیومُ الَّذی حمَل فیه رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أمیرَالمُؤمنین علیه السّلام علی منکبِه حتّیٰ رمیٰ أصنام قریشٍ من فوقِ البیتِ الحرامِ فهشَمها، و کذلک إبراهیمُ علیه السّلام، و هو الیومُ الَّذی أمَر النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أصحابَه أن یُبایعوا علیًّا علیه السّلام بإمرَهِ المُؤمنینَ، و هو الیومُ الَّذی وجَّه النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم علیًّا علیه السّلام إلیٰ وادی الجنِّ یأخُذ علیهمُ البیعهَ له، و هو الیومُ الَّذی بُویعَ لأمیرالمُؤمِنِین علیه السّلام فیه البیعهَ الثّانیه، و هو الیومُ الَّذی ظَفِرَ فیه بأهلِ النَّهروانِ و قتَل ذا الثُّدَیَّهِ، و هو الیوم الَّذی یظهَر فیه قائمُنا و ولاهُ الأمرِ، و هو الیومُ الَّذی یظفر فیه قائمُنا بالدَّجّالِ فیصلِبه علیٰ کُناسهِ الکوفهِ. و ما من یومِ نَیروزٍ إلّا و نَحنُ نتوقَّع فیه الفَرَجَ، لأنَّه من أیّامنا و أیّام شیعتِنا؛ حفِظته العَجَمُ و ضَیَّعتموهُ أنتم.“
کتاب نوروز ص ۱۳۸ | بازگشت به فهرست
و قال: ”إنَّ نَبِیًّا من الأنبیاءِ سأل ربَّه: کیف یُحیِی هَؤُلاءِ القومَ الَّذین خرَجوا؟
فأوحَی الله إلیه أن یصُبَّ الماءَ علیهم فی مضاجعهم فی هذا الیومِ، و هو أوَّلُ یومٍ من سَنه الفُرسِ. فعاشوا و هم ثلاثون ألفًا، فصار صَبُّ الماءِ فی النّیرُوز سُنَّهً.“
فَقُلتُ: یا سَیِّدِی! أ لا تُعَرِّفُنِی ـ جُعِلت فداکَ ـ أسماءَ الأیّامِ بالفارسیَّهِ؟
فقال علیه السّلام: ”یا مُعَلَّی! هی أیّامٌ قدیمهٌ من الشُّهورِ القدیمهِ، کلُّ شهرٍ ثلاثون یومًا لا زیاده فیه و لا نُقصانَ.
فأوَّلُ یومٍ من کُلِّ شهر «هُرمَزدَ روزَ» اسمٌ من أسماءِ اللهِ تعالی، خلَق اللهُ عزَّوجلَّ فیه آدم علیه السّلام. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جیِّدٌ صالحٌ للشُّربِ و للفَرَحِ، و یقولُ الصّادقُ: إنَّه یومٌ سعیدٌ مبارکٌ یومُ سرورٍ، تکلَّموا فیه الأُمراء و الکُبَراءَ و اطلُبوا فیه الحوائجَ، فإنَّها تنجَح بإذنِ اللهِ. و مَن وُلِد فیه یکون مبارکًا. و ادخُلوا فیه علی السُّلطانِ و اشتَرُوا فیه، و بِیعُوا و زارِعُوا و اغرِسُوا و ابنُوا و سافِرُوا، فإنَّهُ یومٌ مختارٌ یصلُح لجمیعِ الأُمورِ، و للتَّزویجِ، و من مرِض فیه یبرَأُ سریعًا، و من ضلَّت له ضالَّهٌ وجَدها إن شاءَ اللهُ.
الثّانی: «بَهمَن روزُ» یومٌ صالحٌ صافٍ خلَق اللهُ فیه حوّاءَ علیها السّلام و هو ضلعٌ مِن أضلاعِ آدَمَ علیه السّلام. و هو اسمُ الملکِ الموکَّلِ بِحُجُبِ القُدسِ و الکَرامهِ. تقول الفُرسُ: إنَّهُ یومٌ صالحٌ مختارٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّهُ یومٌ مبارَکٌ، تزوَّجُوا فیه و أتُوا أهالِیَکُم مِن أسفارِکُم، و سافِرُوا فِیهِ، و اشتَرُوا و بیعُوا و اطلُبُوا فیه الحوائجَ فی کُلِّ نَوعٍ، و هو یومٌ مختارٌ، و من مرِض فیه من أوَّل النَّهارِ یکون مرضُه خفیفًا، و من مرِض فی آخرِه اشتَدَّ مرضُه و خیفَ من موتِهِ فی ذلک المَرَضِ.
الثّالِثُ: «أُردیبِهِشتَ روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بِالشِّفاءِ و السُّقمِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومُ نَحسٍ مُستمِرٍّ فاتَّقُوا فیه الحوائجَ و جمیعَ الأعمالِ، و لا تدخُلوا فیه علی السُّلطانِ، و لا تبیعُوا و لا تشترُوا و لا تَزَوَّجُوا، و لا تَسألُوا فیه حاجهً و لا تُکَلِّفُوها أحدًا، و احفَظوا أنفسَکم و اتَّقُوا أعمالَ السُّلطانِ، و تصدَّقوا ما أمکَنَکُم، فَإنَّهُ من مرِض فیه خیف علیه، و هو الیومُ الَّذی أخرَجَ اللهُ عَزَّوجَلَّ فیه آدمَ و حوّاءَ من الجنَّهِ و سُلِبا فیه لِباسَهُما؛ و من سافَرَ فیه قُطِع علیه أبَدًا.
الرّابِعُ: «شَهرِیوَر روزُ» اسمُ الملکِ الَّذی خُلِقَت فِیهِ الجَواهِرُ عَنهُ، و وُکِّلَ بها، و هو موکَّلٌ ببحرِ الرُّومِ. و تقولُ الفُرسُ: إنَّه یومٌ مُختارٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مُبارَکٌ، وُلِد فیه هابیلُ بنُ آدَمَ. و هو صالحٌ للتَّزویجِ و طلبِ الصَّیدِ فی البَرِّ و البَحرِ، و مَن وُلِد فیه یکونُ رجلًا صالِحًا مُبارَکًا و مُحَبَّبًا إلی النّاسِ؛ إلّا أنَّهُ لا یصلُح فیه السَّفرُ، و من سافَرَ فیه خاف القطعَ، و یُصِیبه بَلاءٌ و غَمٌّ؛ و من مرِض فیه یبرأُ سریعًا إن شاءَ اللهُ تَعالَی.
کتاب نوروز ص ۱۴۰ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
الخامِسُ: «إسفَندارَمَذ روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالأرَضِینَ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومُ نحسٍ ردیءٌ، وُلِد فیه قابیلُ بنُ آدمَ و کان ملعونًا کافرًا، و هو الَّذی قتَل أخاه و دعا بالویلِ و الثُّبورِ علی أهلِه، و أدخَلَ علیهمُ الغمَّ و البکاءَ، فاجتَنِبوهُ فإنَّه یومٌ شؤمٌ و نَحسٌ و مذمومٌ، و لا تطلُبُوا فیه حاجهً و لا تدخُلوا فیه علی السُّلطانِ، و ادخُلوا فی منازلِکم و احذَرُوا فیه کلَّ الحَذَرِ من السِّباعِ و الحدیدِ.
السّادِسُ: «خُرداد روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالجبالِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مُبارَکٌ صالحٌ للتَّزویجِ و لطلبِ الحوائجِ لکلِّ ما یُسعیٰ فیه من الأمرِ فی البرِّ و البحرِ و الصَّیدِ فیهما، و للمعاشِ و کلِّ حاجهٍ، و من سافَرَ فیه رجَع إلیٰ أهلِه سریعًا بکلِّ ما یُحبّه و یُریده و بکلِّ غنیمهٍ، فَجِدُّوا فی کُلِّ حاجهٍ تُریدونها فیه، فإنَّها مَقضیَّهٌ إن شاءَ اللهُ تَعالَی.
السّابِعُ: «مُرداد روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالنّاسِ و أرزاقهم. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جَیِّدٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ سعیدٌ مبارکٌ، اعمَلوا فیه جمیعَ ما شِئتم من السَّعیِ فی حوائِجِکُم، من البناءِ و الغَرسِ و الذَّروِ و الزَّرعِ، و لطلبِ الصَّیدِ، و الدُّخولِ علی السُّلطانِ و السَّفَرِ، فإنَّهُ یومٌ مختارٌ یصلُح لکلِّ حاجهٍ إن شاءَ اللهُ تَعالَی.
الثّامنُ: «دَیبار روزُ» اسمٌ من أسماءِ اللهِ تَعالَی. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جیِّدٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مُبارَکٌ صالحٌ لکلِّ حاجهٍ یُسعیٰ فیها، و للشِّراءِ و البَیعِ و الصَّیدِ ما خَلا السَّفَرَ، فاتَّقوا فیه، و من مرِض فیه یبرَأُ سریعًا، و ادخُلوا فیه علی السُّلطانِ و غیرِه، فإنَّه یُقضیٰ فیه الحوائجُ، و من دخَل فیه علی السُّلطانِ لحاجهٍ فلیسألهُ فیها.
التّاسعُ: «آذَر روزُ» اسم الملکِ الموکَّلِ بالنِّیرانِ یومَ القیامهِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ صالحٌ خفیفٌ سعیدٌ مبارکٌ من أوَّلِ النَّهارِ إلی آخرِ النَّهارِ، یصلُح للسَّفَرِ و لکلِّ ما تُرید، و من سافَرَ فیه رُزِق مالًا کثیرًا، و یریٰ فی سفرِهِ کلَّ خیرٍ، و من مرِض یبرَأُ سریعًا و لا یَناله فی علَّتِه مکروهٌ إن شاءَ اللهُ تَعالَی، فاطلُبُوا الحوائجَ فیه فإنَّها تُقضیٰ لکم بمشیَّه اللهِ تعالی و توفیقِهِ.
کتاب نوروز ص ۱۴۱ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
العاشرُ: «آبان روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالبحرِ و المِیاهِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ صالحٌ لکلِّ شَیءٍ ما خلا الدُّخولَ علی السُّلطان، و هو الیومُ الَّذی وُلِد فیه نوحٌ علیه السّلام و من وُلِد فیه یکون مرزوقًا من معاشِه، و لا یُصیبه ضِیقٌ، و لا یموت حتّیٰ یهرَم، و لا یبتَلیٰ بفَقرٍ، و من فَرَّ فیه مِن السُّلطانِ أو غیره أُخِذ، و مَن ضلَّت له ضالَّهٌ وجَدها، و هو جیِّدٌ للشِّراءِ و البَیعِ و السَّفَرِ، و من مرِض فیه یبرَأُ سریعًا إن شاءَ اللهُ تَعالَی.
الحادی عشر: «خُور روزُ» اسمُ المَلکِ الموکَّلِ بالشَّمس. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ مثلُ أمسه، و یقول الصّادقُ: إنَّه الیومُ الَّذی وُلِد فیه شَیثُ بنُ آدمَ علیه السّلام و النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم، و هو یومٌ صالحٌ للشراءِ و البیعِ و لجمیعِ الأعمالِ و الحوائجِ و للسَّفَرِ، ما خلا الدّخولَ علی السُّلطانِ، فإنَّه لا یصلُح و التَّواری عنه فیه أصلَحُ من الدّخول علیه، فاجتَنِبوا فیه ذلک، و من وُلِد فیه یکون مبارکًا مرزوقًا فی معاشه طویل العُمُرِ، و لا یفتقِرُ أبدًا، فاطلُبُوا فیه حوائجَکم ما خلا السُّلطانَ.
الثّانی عشر: «ماه روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالقمرِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ یُسَمَّی روزبِهَ، و یقول الصّادق: إنَّه یومٌ صالحٌ جیِّدٌ مختارٌ یصلُحُ لکلِّ شیءٍ تُریدونهُ مثلَ الیومِ الحادی عشر، و مَن وُلِد فیه یکون طویلَ العُمُرِ، فاطلُبوا فیه حوائجَکم و ادخُلوا علی السُّلطانِ فی أوَّله، و لا تدخُلوا فی آخرِه، و استعینُوا باللَهِ عَزَّوجَلَّ فیها فإنَّها تُقضیٰ لکم بمشیَّهِ اللهِ تَعالیٰ.
الثّالث عشر: «تیر روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالنُّجومِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ شُؤمِیٌّ جِدًّا، و یقول الصّادق: إنَّه یومُ نَحسٍ مستمرٍّ فاتَّقُوه فی جمیعِ الأعمالِ ما استطَعتُم، و لا تقصِدُوا و لا تطلُبوا فیه الحاجهَ أصلًا و لا تدخُلوا فیه علی السُّلطانِ و غیرِه جُهدَکم و لا حَولَ و لا قُوَّهَ إلّا بِاللَّهِ العَلِیِّ العظیمِ.
الرّابِع عشر: «جُوش روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالبَشَرِ و الأنعامِ و المواشی. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ جیِّدٌ صالحٌ لکلِّ عَمَلٍ و أمرٍ یرادُ، و یحمَدُ فیه لقاءُ الأشرافِ و العلماءِ و لطلبِ الحوائجِ، و مَن یُولَد فیه یکون حَسَنَ الکمالِ مشعوفًا بطلبِ العلمِ و یُعمَّرُ طویلًا، یکثُر مالُه فی آخرِ عمرِه، و مَن مرِض فیه یبرَأُ بمشیَّهِ اللهِ عَزَّوجَلَّ.
الخامس عشر: «دَیمِهرَ روزُ» اسمٌ من أسماءِ اللهِ تعالَی. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقُول الصّادقُ: إنَّه یومٌ صالحٌ مبارکٌ لکلِّ عملٍ و لکلِّ حاجهٍ تریدها، إلّا أنَّهُ من یُولَد فیه یکون به خَرَسٌ أو لُثغَهٌ، فاطلُبوا فیه الحَوائِج فإنَّها تُقضیٰ إن شاءَ اللهُ.
السّادس عشر: «مِهرَ روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالرَّحمه. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ جیِّدٌ جِدًّا، و یقول الصّادِقُ: إنَّه یومٌ منحوسٌ ردیءٌ مذمومٌ، فلا تطلُبوا فیه حوائجَکم، و لا تُسافِروا فِیهِ فإنَّهُ من سافَرَ فیه هلَک، و من وُلِد فیه یکون لا بُدَّ مجنونًا، و من مرِض فیه لا یکاد ینجُو، فاجهَدُوا فی تَرکِ طَلَبِ الحوائجِ و الحرَکهِ فإنَّها و إن قُضِیَت تُقضیٰ بِمَشَقَّهٍ، و رُبَّما لم یتِمَّ فیها المرادُ، فاتَّقوا ما استطعتم و تَصَدَّقُوا فیه.
السّابِع عشر: «نَمروش روزُ» اسمُ الملک الموکَّلِ بخَرابِ العالمِ و هو جَبرَئیلُ علیه السّلام. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ مختارٌ خفیفٌ متوسِّطٌ، و یقول الصّادق: إنَّه یومٌ صالحٌ لکلِّ ما یُراد جَیِّدٌ موافقٌ صافٍ مختارٌ لجمیعِ الحوائجِ، فاطلُبوا فیه ما شِئتُم، و تَزَوَّجُوا و بیعُوا و اشتَرُوا و ازرَعُوا و ابنُوا و ادخُلُوا علی السُّلطانِ و غیرِه، فإنَّ حوائجَکم تُقضیٰ بمشیَّهِ اللهِ تَعالَی.
الثّامن عشر: «رَش روزُ» اسمُ الملک الموکَّلِ بِالنِّیرانِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ جیِّدٌ مبارکٌ صالحٌ للسَّفرِ و الزَّرعِ و طلبِ الحوائجِ و التَّزویجِ و کُلِّ أمرٍ یراد، و من خاصَمَ فیه عدوَّه أو خَصمَه غلَب علیه و ظفِر فیه بقدرهِ اللهِ تَعالیٰ.
التّاسع عشر: «فَروَردین روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بأرواحِ الخلائقِ و قَبضِها. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ صالحٌ جیِّدٌ للسَّفرِ و التَّزویجِ و طلبِ الحوائجِ، و من خاصَمَ فیه عَدُوًّا ظفِر به و غلَبه بقدرهِ اللهِ تعالیٰ، و یصلُح لکلِّ عملٍ، و هو الیومُ الَّذی وُلِد فیه إسحاقُ النَّبِیُّ علیه السّلام، و هو یومٌ مبارکٌ یصلُح لکلِّ ما تُرِید، و من یُولَد فیه یکون مبارکًا إن شاء اللهُ تَعالیٰ.
العِشرونَ: «بَهرام روزُ» اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالنَّصرِ و الخِذلانِ فی الحربِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ صالحٌ جیِّدٌ مختارٌ صافٍ یصلُح لطلبِ الحوائجِ و السَّفرِ خاصَّهً و البناءِ و التَّزویجِ و الغرسِ و الدُّخولِ علی السُّلطانِ و غیرِه فیه، فإنَّهُ یومٌ مبارکٌ یصلُح إن شاء اللهُ تَعالیٰ.
الحادی و العشرون: «رام روزُ» اسمُ المَلکِ الموکَّلِ بالفرحِ و السُّرورِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جیِّدٌ یُتَبَرَّک به، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومُ نحسٍ مستمرٍّ، و هو یومُ إهراقِ الدِّماءِ، فاتَّقوا فیه ما استطعتم، و لا تطلُبوا فیه حاجَهً، و لا تَنازَعُوا فیه خَصمًا، و من یُولَد فیه یکون مُحتاجًا فقیرًا فی أکثَرِ أمرِهِ و دَهرِهِ، و مَن سافر فیه لم یربَح و خیفَ علیهِ.
الثّانی و العشرون: «باد روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالرِّیاحِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ جیِّدٌ صافٍ یصلُح لکلِّ حاجهٍ تُریدها، فاطلُبوا فیه الحوائجَ، فإنَّه یومٌ جیِّدٌ خاصَّهً للشِّراءِ و البیعِ و للصَّدقهِ فیه ثوابٌ جزیلٌ جلیلٌ عظیمٌ، و من یُولَدُ فیه یکون مبارکًا محبوبًا، و من مرِض فیه یبرَأُ سریعًا، و من سافر فیه یُخصِب و یرجِع إلی أهلِه مُعافًی سالمًا، و مَن دخَل فیه إلَی السُّلطانِ بلَغ مَحابَّهُ و وجَد عندَه نَجاحًا لما قصَد له.
الثّالث و العشرون: «دَیبِدِین روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالنَّومِ و الیَقَظَهِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ وُلِد فیه یوسُفُ علیه السّلام، یصلُح لکلِّ أمرٍ و حاجهٍ و لکلِّ ما تُریدونهُ، و خاصَّهً للتَّزویجِ و التِّجاراتِ کلِّها، و الدُّخول علَی السُّلطانِ و التماسِ الحوائجِ، و من یُولَد فیه یکون مبارکًا صالحًا، و من سافَرَ فیه یغنَم و یجِد خیرًا بمشیَّهِ اللهِ عَزَّوجَلَّ.
الرّابِع و العشرون: «دِین روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالسَّعیِ و الحَرَکَهِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ خفیفٌ جیِّدٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ منحوسٌ، وُلِد فیه فِرعَونُ لعَنه اللهُ، و هو یومٌ عَسِرٌ نَکِدٌ، فاتَّقُوا فیه ما استطعتم، و من سافَرَ فیه ماتَ فی سَفَره، (و فی نُسخَهٍ أُخریٰ:) و من یُولَد فیه یموت فی سَفَرِهِ أو یُقتَل أو یَغرَق و یکون مُدَّهَ عُمُرِهِ مَحزونًا مَکدودًا نَکِدًا و لا یُوَفَّقُ لِخَیرٍ، و من مرِض فیه طالَ مرضُه و لا یکادُ یَنتَفِعُ بمقصدٍ و لو جهَد جُهدَه.
الخامس و العشرون: «أردَ روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالجنِّ و الشَّیاطینِ. و تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثَقیلٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومُ نَحسٍ رَدِیءٌ مذمومٌ، و هو الیومُ الَّذی أصابَ فیه أهلَ مِصرَ سبعهُ أضرُبٍ من الآفاتِ، و هو یومٌ شدیدُ البَلاءِ، و من مرِض فیه لم یَکَد ینجُو و لا یبرَأُ، و من سافَرَ فیه لا یرجِع و لا یربَح، فلا تطلُبوا فیه حاجهً، و احفَظُوا فیه أنفُسَکم و احتَرِزُوا، و اتَّقُوا فیه جُهدَکم.
السّادِسُ و العِشرُونَ: «أشتاد روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ الَّذی خُلِق عندَ ظُهورِ الدِّینِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جیِّدٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ صالحٌ مبارکٌ ضرَب فیه مُوسیٰ علیه السّلام البحرَ فانفَلَقَ، یصلُح لکلِّ حاجهٍ ما خلا التَّزوِیجَ و السَّفَرَ، و اجتَنِبُوا فیه ذلک، فإنَّه من تَزَوَّجَ فیه لم یَتِمَّ أمرُه و یُفارِقُ أهلَه و فُرِّقَ بَینَهُما، و مَن سافَرَ فیه لم یَصلُح و لَم یَربَح و لَم یَرجِع، و عَلَیکُم بِالصَّدَقَهِ فَإنَّ المنفعهَ بِها وافِرَهٌ و لِمَضارِّهِ دافعهٌ بِمَشِیَّهِ اللهِ و عَونِهِ.
السّابِع و العشرون: «آسمان روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بِالسَّماواتِ. یقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ مُختارٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ جَیِّدٌ مُختارٌ یصلُح لطَلَبِ الحوائجِ و لکلِّ شیءٍ تُریده، و من یُولَد فیه یکون جمیلًا حَسَنًا ملیحًا، و هو جیِّدٌ للبِناءِ و الزَّرعِ و الشِّراءِ و البَیعِ و الدُّخولِ علیٰ السُّلطانِ، فاعمَلُوا ما شِئتُم و اسعَوا فی حوائجِکُم.
کتاب نوروز ص ۱۴۵ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
الثّامن و العشرون: «رامیاد روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بالقَضاءِ بینَ الخلقِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ ثقیلٌ منحوسٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ سعیدٌ مبارکٌ ممدوحٌ، وُلِد فیه یعقوبُ النَّبیُّ علیه السّلام، یصلُح للسَّفَرِ و لجمیعِ الحوائجِ، و من یُولَد فیه یکون مرزوقًا مُحَبَّبًا إلی النّاسِ، مُحَبَّبًا إلی أهلِهِ مُحسِنًا إلیهِم، إلّا أنَّهُ یُصیبُهُ الغُمومُ و الهُمومُ، و یُبتَلیٰ فی آخِرِ عُمُرِهِ، و لا یُؤمَن علیهِ من ذَهابِ بَصَرِه.
التّاسع و العشرون: «مِهرَإسفَندَ روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بِالأفنِیَهِ و الأزمانِ و العقولِ و الأسماعِ و الأبصارِ. تقول الفُرسُ: إنَّه یومٌ جَیِّدٌ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ جَیِّدٌ یصلُح لکلِّ حاجَهٍ ما خَلا الکاتِبَ فَإنَّه یُکرَهُ له ذلک، و لا أرَی لَهُ أن یسعیٰ لحاجهٍ فیه إن قدَر علی ذلک، و من مرِض فیه یبرَأُ سریعًا، و من سافر فیه أصابَ مالًا کثیرًا إلّا من کانَ کاتِبًا فَإنَّهُ یُکرَهُ له ذلک و لا أرَی السَّعیَ فی حاجَتِهِ إن قدَر علیهِ، و من أبَق له فیه آبِقٌ رجَع إلَیهِ سریعًا، و من ضَلَّت له ضالَّهٌ وجَدها.
الثَّلاثُونَ: «أنِیران روزُ»، اسمُ الملکِ الموکَّلِ بِالأدوارِ و الأزمانِ. تَتَبَرَّکُ فیه الفُرسُ، و یقول الصّادقُ: إنَّه یومٌ مختارٌ جیِّدٌ صالحٌ لکلِّ شیءٍ، و هو الیَومُ الَّذی وُلِد فیه إسماعیلُ بنُ إبراهِیمَ صلواتُ اللهِ علیهما و علیٰ ذُرِّیَّتِهِما و علی آلِهِما، یصلُح لکلِّ شَیءٍ و لکلِّ حاجَهٍ مِن شِراءٍ و بَیعٍ و زَرعٍ و غَرسٍ و تَزوِیجٍ و بناءٍ، و من مرِض فیه یَبرَأُ سریعًا إن شاءَ اللهُ.
و قال أمیرُالمُؤمنینَ علیه السّلام: من وُلِد فیه یکون حکیمًا حَلیمًا صادقًا مبارکًا مُرتَفِعًا أمرُهُ و یَعلُو شَأنُه، و یکون صادقَ اللِّسانِ، صاحبَ وفاءٍ.
و مَن أبَق له فیه آبِقٌ وجَده، و مَن ضَلَّت له فیه ضالَّهٌ وجَدها إن شاءَ اللهُ تَعالَی.“»[۵۳]
کتاب نوروز ص ۱۴۶ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
این روایت را مرحوم مجلسی با این تفاصیل نقل کرده است و از توضیحی که پس از ذکر روایت میدهد معلوم میشود که خود، آن را قبول کرده و بر آن صحّه گذارده است و در مقام مقایسه و مقابله با روایتی که ابن شهرآشوب از موسی بن جعفر علیهما السّلام در ردّ عید نوروز آورده است، آن را ترجیح داده و معروف و مشهور شمرده است. حال قضاوت دربارۀ صحّت و سقم این روایت را به پس از ترجمۀ آن، موکول مینماییم تا به خزعبلات و اراجیفی که در این روایت دروغین وجود دارد بهتر و بیشتر آشنا شویم.
مرحوم مجلسی بدون اینکه نامی از کتاب و منبع این روایت ذکر کند میگوید:
«در بعضی از کتب معتبره، این روایت را دیدم که: فضل الله بن علیّ، از جعفر بن محمّد، از احمد بن عبّاسی دوریَستی، از جعفر بن احمد، از علیّ بن بلال، از احمد بن محمّد، از حبیب الخیر، از محمّد بن حسین صائغ، از پدرش، از معلّی بن خنیس روایت میکند که معلّیٰ گفت:
در روز نوروز به منزل امام صادق علیه السّلام آمدم. در این هنگام امام فرمود: ”امروز را میشناسی؟“ عرض کردم: فدایت شوم این روز روزی است که عجم او را بزرگ میشمرند و به همدیگر هدیه میدهند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: ”قسم به بیت عتیق که در مکّه است، این تعظیم به جهت سنّتی است از قدیم و من برای تو آن را توضیح خواهم داد تا بر آن مطّلع گردی.“
عرض کردم: ای مولای من، اگر به راز این مسأله از جانب شما پی ببرم برایم خوشایندتر است از اینکه اموات و گذشتگان من زنده شوند و دشمنانم بمیرند.
پس امام علیه السّلام فرمود: ”ای معلّی! روز نوروز، روزی است که خداوند از بندگانش عهد و پیمان گرفت که او را عبادت کنند و به او شرک نورزند، و به پیامبران و حجّتهای الهی ایمان بیاورند، و به ائمّۀ معصومین علیهم السّلام مؤمن شوند. و در این روز بود که برای اوّلین بار خورشید طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و گلهای زمین شکفته شد. و نوروز همان روزی است که سفینۀ نوح بر کوه جودی قرار گرفت. و همان روزی است که خداوند زنده گردانید ﴿آن قومی را که به جهت ترس از مرگ از خانههای خود بیرون آمدند در حالیکه تعداد آنان به هزارها میرسید، آنگاه خداوند به آنان خطاب کرد بمیرید، سپس آنها را زنده کرد.﴾ و نوروز همان روزی است که جبرئیل بر پیامبر نازل شد، و نیز روزی است که رسول خدا أمیرالمؤمنین علیهما السّلام را بر دوش خود قرار داد تا اینکه بتهای قریش را از فراز کعبه پایین آورد و آنها را خرد نمود، و همچنین برای حضرت ابراهیم علیه السّلام. و نوروز، روزی است که رسول خدا به اصحاب خود امر نمود که با علیّ به عنوان أمیرالمؤمنین بیعت نمایند، و همان روزی است که رسول خدا علی را به سوی وادی جنّ فرستاد تا برای رسالت خویش بیعت نمایند، و همان روزی است که برای بار دوّم برای أمیرالمؤمنین علیه السّلام بیعت گرفته شد، و همان روزی است که أمیرالمؤمنین علیه السّلام بر اهل نهروان غلبه یافت و ذوالثّدیه را به قتل رساند، و این روز همان روزی است که قائم ما ظهور خواهد کرد و والیان امر خود را آشکار خواهد ساخت، و همان روزی است که قائم ما بر دجّال پیروز میشود و او را بر کناسۀ کوفه به دار میآویزد. و هیچ نوروزی بر ما نمیگذرد مگر اینکه ما توقّع ظهور را در آن میبریم، زیرا این روز مربوط به ما و شیعیان ما است؛ که پارسیان آن را پاس داشتند و شما آن را ضایع و تباه نمودید.“
سپس حضرت میفرماید: ”یکی از انبیا از خداوند سؤال کرد:
چگونه این افرادی که از خانههای خود خارج شدند و مرگ آنان را فرا گرفت، دوباره زنده خواهند شد؟
خداوند به او وحی فرستاد که در این روز (روز نوروز)، آب بر جایگاه آنان بپاشد، و این روز اوّلین روز از سال پارسیان است.
در حالیکه عدد آنها به سیهزار نفر میرسید همۀ آنها زنده شدند، و بدین جهت پاشیدن آب در روز نوروز به یک سنّت تبدیل گردید.“
پس من عرض کردم: ای سیّد و آقای من، فدایت شوم، آیا اسماءِ روزها را به فارسی تعلیم من نمیکنی؟
حضرت فرمودند: ”ای معلّیٰ، اینها روزهایی هستند از دیر باز که از ماههای قدیم نشأت گرفتهاند، هر ماه سیروز میباشد بدون زیاده و نقصان.
اوّلین روز از هر ماه «هرمزد روز» نامیده میشود که اسمی است از اسماء الهی، و خداوند در این روز حضرت آدم را آفرید. پارسیان گویند: این روز، روز شایستهای است برای خوردن و آشامیدن و سرور، ولی صادق گوید: این روز روز مبارکی است، روز سرور است. در این روز با امراء و بزرگان برای حوایج خود ملاقات کنید که به اذن خدا مقرون به خیر خواهد شد. و فرزندی که در این روز به دنیا آید مبارک است. و در این روز با سلطان ملاقات کنید و به خرید و فروش بپردازید، و اگر قصد زراعت و کاشت درخت و بنای منزل و مسافرت دارید انجام دهید؛ زیرا این روز، روز برگزیدهای است که برای همۀ این امور صلاحیّت دارد. و نیز برای ازدواج مناسب است، و کسی که در این روز مریض شود سریعاً افاقه پیدا میکند، و کسی که چیزی از او گم شده آن را پیدا خواهد کرد، إنشاءالله.
و امّا روز دوّم از هر ماه را «بهمن روز» گویند، روزی است شایسته و پاک. خداوند در این روز حوّاء را آفرید در حالیکه او ضلعی از اضلاع آدم علیه السّلام بود. و آن اسم فرشتهای است که خداوند او را بر حجابهای قدس و کرامت مأمور داشته است. پارسیان گویند: این روز روزی است شایسته و برگزیده، ولی صادق گوید: روزی است مبارک، در این روز ازدواج کنید، و هنگامی که از سفر برمیگردید در این روز وارد خانه شوید، و در این روز مسافرت کنید و به خرید و فروش بپردازید، و هر حاجتی که دارید به دنبالش بروید که در این روز برگزیده، به آن خواهید رسید. و کسی که در ابتدای روز مریض شود بیماری او سبک خواهد بود و اگر در انتهای روز مریض شود سنگین خواهد بود و ممکن است در این مرض از دنیا برود.
و امّا سوّمین روز از ماه «اردیبهشت روز» است، و آن نامِ فرشتهای است که مأمور است بر شفا و بیماری. پارسیان گویند: این روز، روز سنگینی است، ولی صادق گوید: این روز، روز نحس و مشئومی است که تا آخر استمرار دارد، پس در این روز به دنبال حوایج و کارهای خود نروید و با سلطان ملاقات نکنید و به خرید و فروش نپردازید و اقدام بر ازدواج منمایید و از کسی درخواست حاجت مکنید و به کسی کاری را تکلیف نکنید، و مواظب بر خویش باشید و از کارگزاران سلطان بهراسید، و به هر مقدار که میتوانید صدقه دهید که در این روز هر کس مریض شود بیم آن میرود که فوت کند. و این روز، روزی است که خداوند آدم و حوّاء را از بهشت بیرون کرد و لباس آنان را از ایشان بازستاند، و کسی که در این روز مسافرت کند دیگر بهرهای از سفرش نخواهد داشت.
و امّا روز چهارم «شهریور روز» است، اسم فرشتهای است که جواهر در این روز از آن فرشته به وجود آمده است و خود بر آنها مأمور و موکّل است، و آن فرشته مأمور است بر دریای روم. پارسیان گویند: این روز برگزیده است، و صادق گوید: روزی است مبارک، در این روز هابیل فرزند آدم به دنیا آمد. این روز برای ازدواج مناسب است، و برای صید در خشکی و دریا نیکو است. و هر مولودی که در این روز به دنیا آید مردی است صالح و مبارک که مورد توجّه و محبّت مردم واقع میشود. فقط مشکل، آن است که برای سفر مناسب نیست و کسی که مسافرت کند بیم آن میرود که برنگردد و به او بلا و اندوه وارد شود. و کسی که در این روز مریض شود به زودی بهبودی خواهد یافت، إنشاءالله.
و روز پنجم را «اسفندارمذ روز» گویند، و آن اسم فرشتهای است که موکّل بر طبقات زمین است. پارسیان گویند: روزی است سنگین، و صادق گوید: روزی است نحس و پست. در این روز قابیل فرزند آدم به دنیا آمد و آن مردی بود ملعون و کافر و همان کسی است که برادرش را کشت و باعث عذاب و مصیبت بر خانوادهاش شد و غم و گریه را به خاندانش وارد نمود، پس از این روز بر حذر باشید که روز شوم و نحس و مذموم است، و به دنبال حاجات خویش نروید و با سلطان ملاقات نکنید و از منازل خود خارج نشوید و از برخورد با درّندگان و نیز آلات قتّاله اجتناب ورزید.
و روز ششم «خرداد روز» است، و آن نام فرشتهای است مأمور بر کوهها. پارسیان گویند: روزی است سبک، و صادق گوید: روزی است مبارک که برای تزویج صلاحیّت دارد، و نیز برای طلب حوایج به هر نوع و قسم ـ در خشکی و دریا و نیز صید در آنها ـ قابلیّت دارد، و نیز برای طلب رزق و روزی و مایحتاج زندگی. کسی که در این روز سفر نماید، با دست پر و برآورده شدن مطلوب، به زودی به خانوادهاش باز میگردد. پس هر حاجتی که دارید در این روز اقدام کنید که إنشاءالله برآورده خواهد شد.
کتاب نوروز ص ۱۵۰ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
و امّا روز هفتم «مرداد روز»، اسم فرشتهای است که مأمور است به ارزاق مردم. پارسیان گویند: روزی است فرخنده، و صادق گوید: روزی است میمون و مبارک. در این روز برای قضای حوایج اقدام نمایید، از بنا و کاشت درختان و پاشیدن بذر و زراعت و دنبال صید رفتن و ملاقات با سلطان و مسافرت؛ زیرا این روز برگزیده است و برای همه چیز مناسبت و صلاحیت دارد، إنشاءالله.
روز هشتم را «دیبار روز» گویند، و آن اسمی از اسماء الله است. فارسیان گویند: این روز خجسته است، و صادق گوید: این روز مبارک است و برای رفع حوایج صلاحیّت دارد، و نیز جهت خرید و فروش و صید ـ به استثنای مسافرت ـ نیکو است، پس مواظب باشید. و کسی که مریض شود به زودی خوب خواهد شد. و در این روز به ملاقات سلطان و غیر او بروید که حوایجتان برآورده خواهد شد که هر کس در این روز بر سلطان وارد شود حاجتروا خواهد شد.
روز نهم را «آذر روز» گویند، اسم فرشتهای است مأمور بر دوزخ در روز قیامت. فارسیان گویند: روزی است سبک، و صادق گوید: روزی است صالح و سبک و میمون و مبارک از ابتدای روز تا انتهای آن برای مسافرت و هرچه خواهید مناسبت دارد، و کسی که در این روز به سفر برود مال بسیاری نصیبش شود و سفر پرخیر و برکتی خواهد داشت. و کسی که مریض شود به زودی افاقه خواهد یافت و همراه با مرض، مسألۀ ناگواری نخواهد داشت، إنشاءالله تعالی. پس حاجات خود را در این روز جستجو نمایید که به ارادۀ پروردگار برآورده شود.
روز دهم «آبان روز» است، و آن اسم فرشتهای است که مأمور بر دریا و آبها است. پارسیان گویند: این روز سنگین است، و صادق گوید: این روز برای همۀ حاجات و امور صلاحیّت دارد مگر ملاقات با سلطان. و این همان روزی است که نوح نبیّ علیه السّلام به دنیا آمد، و هر مولودی که در این روز به دنیا آید، رزق او گشاده و خوشروزی خواهد بود و به تنگدستی مبتلا نخواهد شد و قبل از کهولت از دنیا نخواهد رفت و هیچگاه به فقر و تنگدستی مبتلا نخواهد شد. و هر کس از سلطان و غیر او در این روز فرار کند گرفتار خواهد شد. و هر گمشدهای در این روز پیدا خواهد شد، و برای خرید و فروش و سفر مناسب است، و کسی که در این روز بیمار شود سریعاً بهبودی خواهد یافت، إنشاءالله تعالی.
روز یازدهم را «خور روز» خوانند، و آن اسم فرشتهای است که مأمور بر خورشید است. پارسیان بدان روز سنگین گویند مانند روز پیش، و صادق گوید: روزی است که شیث بن آدم در آن روز تولّد یافت و نیز پیامبر اکرم در چنین روزی به دنیا آمدند. و این روز برای خرید و فروش و همۀ امور و حوایج و سفر مناسب است، به جز ملاقات با سلطان که مناسب نیست و دوری از او بهتر است از نزدیکی به او، پس سزاوار است که از او دوری گزینید. و مولودی که در این روز به دنیا آید مبارک و خوشروزی خواهد بود و عمرش طولانی شود و هیچگاه به فقر مبتلا نگردد. پس همۀ حوایج خود را در این روز پیگیر شوید به جز ملاقات با سلطان.
روز دوازدهم «ماه روز» است، و آن اسم فرشتهای است که مأمور بر ماه است. فارسیان گویند: روز سبکی است و به آن روزبه نیز گویند، ولی صادق گوید: روزی است شایسته و نیک و برگزیده و برای همۀ امور مناسب است مانند روز یازدهم، و مولود در آن روز عمرش طولانی شود. پس به دنبال حوایج خود باشید و با سلطان ملاقات کنید ـ البتّه در ابتدای روز، نه در انتهای آن ـ و از خداوند مدد گیرید که به ارادۀ او همۀ حوایج شما برآورده خواهد شد.
روز سیزدهم «تیر روز» میباشد، و آن اسم فرشتهای است که موکّل بر ستارگان است. پارسیان گویند: روز سنگین و شومی است، ولی صادق گوید: روزی است نحس و تا آخر روز به همین شکل میباشد. پس تا میتوانید مواظب همۀ کارها و امور خود باشید و اصلاً هیچ حاجتی را به نظر نیاورید و به دنبال آن نروید و به ملاقات سلطان و غیر او برای طلب حاجت نروید، و لا حول و لا قوه إلّا بالله العلیّ العظیم.
کتاب نوروز ص ۱۵۲ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
روز چهاردهم «جوش روز» است، و آن اسم فرشتهای است که بر انسان و چهارپایان موکّل میباشد. اهل فارس گویند: روزی است سبک، ولی صادق گوید: روزی است نیکو و شایسته است برای هر کاری که مقصود باشد، و ملاقات با علما و اشراف نیکو است و برای پیگیری حوایج مناسب است، و مولود در این روز دارای کمالات پسندیده و طالب علم خواهد بود و عمر طولانی خواهد داشت و در اواخر عمر صاحب ثروت و مکنت گردد، و کسی که در این روز مریض شود به ارادۀ خداوند خوب خواهد شد.
روز پانزدهم «دیمهر روز» است، و آن اسمی است از اسماء الله. پارسیان گویند: روزی است سبک، و صادق گوید: روزی است شایسته و مبارک برای هر کار و مقصودی که مایل به انجامش شوی، مگر اینکه مولود در این روز یا لال خواهد شد و یا در زبانش لکنتی خواهد بود. پس حوایج خود را در این روز دنبال کنید که إنشاءالله به آنها خواهید رسید.
روز شانزدهم «مهر روز» است که نام فرشتۀ رحمت است. فارسیان گویند: این روز بسیار سبک باشد، ولی صادق گوید: این روز بسیار منحوس و پست و مذموم است. در این روز به دنبال حاجتهای خویش نروید و اقدام به سفر ننمایید؛ زیرا هر کس که در این روز مسافرت کند لاجرم هلاک خواهد شد. و هر مولودی که در این روز به دنیا آید حتماً دیوانه خواهد بود، و هر کس در این روز مریض شود قطعاً خواهد مرد. بنابراین زنهار که به دنبال طلب حوایج بروید، و اگر برآورده شود با مشقّت توأم خواهد بود و چه بسا که به مطلوب نخواهد رسید، پس تا میتوانید بر حذر باشید و در این روز برای رفع بلایا صدقه دهید.
و امّا روز هفدهم «نمروش روز» است که نام فرشتهای است مأمور به تخریب عالم و آن جبرئیل است. پارسیان این روز را سبک و برگزیده میشمارند، و صادق گوید: این روز برای هر کاری صلاحیّت دارد، روزی است نیکو و موافق و برگزیده برای جمیع حوایج، پس هرچه میخواهید طلب کنید و ازدواج کنید و به خرید و فروش بپردازید و زراعت و بنا، شایسته است. ملاقات با سلطان و غیر او پسندیده است، پس حتماً حوایج شما به مشیّت خداوند برآورده خواهد بود.
و روز هجدهم «رشروز»، اسم فرشتۀ موکّل بر آتش است. فارسیان گویند: روزی است سبک، و صادق گوید: روزی است برگزیده و نیکو و مبارک که برای سفر و زراعت و طلب حوایج و ازدواج و سایر امور مناسب است. و کسی که با دشمنش درآویزد بر او غالب شود و به قدرت خدای تعالی پیروز خواهد شد.
و روز نوزدهم «فروردین روز» است که نام فرشتۀ موکّل به ارواح خلایق و قبض آنها است. اهل فارس گویند: روزی است سنگین، و صادق گوید: روزی است برگزیده و برای سفر و تزویج و پیگیری حوایج بسیار مناسب است. و هر کس با دشمن خود درآویزد بر او غلبه خواهد کرد و او را شکست خواهد داد به قدرت خداوند، و برای هر کاری صالح است. و این همان روزی است که اسحاق نبیّ در آن تولّد یافت و روزی است مبارک و مناسب برای هر امر و حاجتی که به دنبالش هستی. و مولود در این روز مبارک است، إنشاءالله.
و امّا روز بیستم «بهرام روز» است و آن، اسم مَلَکی است که موکّل به پیروزی و خسران در جنگ است. اهل فارس گویند: روز سبک است، و صادق گوید: روزی است صالح و نیکو و برگزیده و پاک که برای حوایج و سفر به خصوص، و نیز بنا و تزویج و کاشت درختان و ملاقات با سلطان و غیر او مفید خواهد بود. و این روز، روز مبارک و صالح است إنشاءالله تعالی.
و روز بیست و یکم «رام روز» است، و آن نام فرشتهای است که موکّل بر سرور و فرح است. فارسیان گویند: روزی است نیکو و متبرّک، و صادق گوید: روزی است نحس و پایدار، روزِ ریختن خون است، پس تا میتوانید خود را حفظ نمایید و به دنبال حاجتی نروید و در این روز با خصم خود منازعه نکنید. و مولودی که در این روز زاده شود فردی نیازمند و فقیر خواهد شد و در اکثر ازمنۀ عمر خویش تنگدست و محتاج خواهد بود. و کسی که در این روز به سفر رود چیزی بهدست نخواهد آورد و بیم آن میرود که از سفر برنگردد.
کتاب نوروز ص ۱۵۳ | بازگشت به فهرست
متن روایت مفصّل نقل شده در مهذّب ابن فهد و بحار مجلسی در تایید نوروز
و روز بیست و دوم «باد روز» است، و آن نام فرشتۀ موکّل بر باد است. اهل فارس گویند: روزی است سنگین، و صادق گوید: روزی است برگزیده و نیکو و پاک، برای هر حاجتی که بخواهی مناسب است؛ پس حوایج خود را در این روز بخواهید که روزی است نیکو، مخصوصاً برای خرید و فروش. و صدقه در این روز ثواب بسیار دارد، و مولود در این روز مبارک و محبوب خواهد بود. و کسی که مریض شود به زودی بهبودی خواهد یافت و کسی که مسافرت کند، به گشایش خواهد رسید و سالماً به خانه خویش بازخواهد گشت. و کسی که با سلطان ملاقات کند به آرزوی خویش خواهد رسید و آنچه منظور او است نزد سلطان بازخواهد یافت.
روز بیست و سوم «دیبدین روز» نام فرشتهای است که موکّل به خواب و بیداری است. اهل فارس گویند: روزی است سبک، و صادق گوید: روزی است برگزیده، و حضرت یوسف در این روز به دنیا آمد، و برای همۀ امور و حاجات سزاوار است و به هر چیزی که مورد خواست و میل شما باشد روا است، مخصوصاً ازدواج و جمیع اقسام تجارتها. و ملاقات با سلطان و طلب حوایج از او مناسب است. و مولود در این روز مبارک و صالح است. و کسی که به مسافرت رود، غنیمت آورد و به خیر و برکت خواهد رسید، إنشاءالله.
و امّا روز بیست و چهارم «دِین روز» است، و آن نام فرشتهای است که موکّل بر سعی و کوشش و حرکت است. اهل فارس گویند: روزی است سبک و نیکو، و صادق گوید: روزی است منحوس. در این روز فرعون ـ لعنه الله ـ به دنیا آمد. و این روز، روز ننگی و بدبختی است؛ پس تا میتوانید خود را از حوادث دور نگه دارید. و کسی که در این روز سفر نماید مرگ او را فرا خواهد گرفت. و کسی که در این روز متولّد شود یا در سفر میمیرد یا به قتل خواهد رسید و یا اینکه غرق خواهد شد، و در تمام مدّت عمر محزون و تهیدست و بیچاره و بدبخت خواهد بود و به هیچ امر خیری موفّق نخواهد شد. و کسی که در این روز مریض شود، مرضش طولانی خواهد بود، و به هر مقصود و منظوری که روی آورد سرافکنده و خاسر باز خواهد گشت.
روز بیست و پنجم «اَرد روز» است که نام مَلَک موکَّل بر جنّ و شیاطین میباشد. اهالی فارس گویند: روز سنگینی است، و صادق گوید: روزی است نحس و شوم و مذموم. و همان روزی است که اهالی مصر به هفت نوع از آفات مبتلا شدند، و روزی است که بلایا در آن زیاد واقع شود. و کسی که در این روز مریض شود امیدی به بهبودی و سلامت او نخواهد بود. و کسی که به مسافرت برود دیگر برنخواهد گشت و سودی بهدست نخواهد آورد. پس در این روز به دنبال حاجات خویش نروید و خود را از گزند حوادث محفوظ بدارید و تا میتوانید از برخورد با جریانات دوری گزینید.
روز بیست و ششم «أشتاد روز» است، و آن نام ملکی است که موکّل بر دین است، و روزی که دین ظاهر گشت او نیز خلق شد. اهل فارس گویند: روز نیکویی است، ولی صادق گوید: روزی است شایسته و مبارک. در این روز موسی با عصای خویش بر رود نیل زد و آبها کنار رفتند. برای رسیدن به هر حاجتی جز ازدواج و سفر مناسب است، و باید از این دو مسأله در این روز اجتناب شود و کسی که در این روز ازدواج کند کارش به خیر نخواهد گذشت و از عیال خود جدا خواهد گشت، و کسی که مسافرت کند امورش به صلاح نخواهد بود و سودی نخواهد برد و بازنخواهد گشت. و بر شما باد به صدقه دادن در این روز که باعث منفعت بسیار خواهد بود و از ضررهای این روز جلوگیری خواهد نمود، به ارادۀ خدا و کمک او.
روز بیست و هفتم «آسمان روز» است که نام فرشتۀ موکّل بر آسمانها است. پارسیان گویند: روزی است برگزیده، و صادق گوید: روزی است نیکو و برگزیده که برای طلب حوایج و هر چیز دیگری که بخواهی شایسته است. و مولود در این روز، زیبا و نیکو و جذّاب خواهد بود، و برای بنا و کشت و خرید و فروش و ملاقات با سلطان نیکو است. پس هر آنچه میخواهید انجام دهید و در حوایج خود کوشا باشید.
روز بیست و هشتم «رامیاد روز» است که نام فرشتهای موکّل بر قضای الهی در بین خلایق است. پارسیان گویند: روزی است سنگین و منحوس، و صادق گوید: روزی است میمون و مبارک و ممدوح. در این روز یعقوب نبی به دنیا آمد، و برای مسافرت و جمیع حاجات مناسب است. و کسی که در این روز زاده شود، خوشروزی خواهد بود و مورد توجّه و محبّت مردم واقع میشود و اهل منزل او را دوست خواهند داشت، و او نیز به آنان نیکی خواهد نمود، به جز اینکه حوادث و مسائلی که باعث غمّ و غصّه میگردند برایش پیش خواهد آمد و در نهایت عمر مبتلا خواهد شد و ممکن است بینایی خویش را نیز از دست بدهد.
روز بیست و نهم «مهراسفند روز» است، و آن نام مَلَکی است موکّل بر گذران عمر و زمان و عقول و گوشها و چشمها. فارسیان گویند: روزی است نیکو، و صادق گوید: روزی است برگزیده و نیکو و صالح برای هر حاجتی به جز کتابت (عقدنامه و قولنامه) که در این روز کراهت دارد. و من گمان نمیکنم که شخصی در این روز به این مسأله مبادرت ورزد و به نتیجهای دست یابد. کسی که مریض شود به زودی صحّت خواهد یافت. و کسی که مسافرت کند به مال بسیاری خواهد رسید مگر کسی که کاتب است که برای او کراهت دارد و به نتیجه نخواهد رسید. و کسی که غلامش فرار کند به زودی بازخواهد گشت، و گمشده در این روز سریعاً پیدا خواهد شد.
روز سیام «أنیران روز» است که نام فرشتهای است موکّل بر گردش چرخ و روزگار. اهل فارس به این روز تبرّک جویند، و صادق گوید: روزی است مختار و نیکو و صالح برای انجام هر کاری در این روز. روزی است که اسماعیل فرزند ابراهیم که صلوات خدا بر آن دو و بر ذریۀ آن دو و بر خاندان ایشان باد، متولّد شد. برای همۀ امور صالح است از قبیل خرید و فروش و زراعت و کاشت درخت و ازدواج و بنا. و کسی که مریض شود به زودی صحّت خواهد یافت، إنشاءالله.
و أمیرالمؤمنین فرموده است: مولود در این روز مردی حکیم، حلیم و بردبار، راستگو و مبارک خواهد بود، و شأن و منزلتش بالا خواهد رفت و سخن به صدق گوید و به عهد خویش وفا کند.
و کسی که غلامش در این روز فرار کند بازمیگردد، و گمشده در این روز پیدا خواهد شد، إنشاءالله تعالی.“»
ـ تمام شد این روایت کذایی با این طول و تفاصیل!
کتاب نوروز ص ۱۵۷ | بازگشت به فهرست
اعجاب مؤلّف از اباطیل و خرافات مطرح شده در این روایت مجعول
واقعاً انسان نمیداند در قبال این اراجیف و خزعبلات چه کند و چه بگوید؟! آخر این بزرگان امثال مجلسی و ابنفهد و غیره، چه تصوّری از این خرافات داشتند که حکم به معروفیّت و مشهوریّت آن دادهاند و آن را در مقابل اخبار مخالف، قویتر و قابل استنادتر شمردهاند؟!
با وجود طولانی بودن این حدیث مجعول و دروغ، ما بنا گذاشتیم که تمامی آن را در اینجا بیاوریم تا خوانندگان ببینند و بدانند و بفهمند که چه خرافاتی توسّط ایادی مرموز، در دین و آیین ما به نام شریعت و دیانت با انتساب به زمامداران تشیّع و ولایت وارد شده است! و مگر این بزرگان تناقضات و خرافات و دروغهای موجود در اینگونه روایات را متوجّه نمیشدند؟!!
آخر این چه حرفی است که هر کسی در این روز به سفر برود دیگر برنخواهد گشت؟! امروزه در همین روزی که بیم از مسافرت در آن داده شده است چگونه است که میلیونها نفر به سیر و سفر میپردازند و هیچ مسأله و خطری متوجّه آنان نمیشود؟ و صدها میلیون به خرید و فروش اشتغال دارند و همه از این بابت راضی و خرسند میباشند؟! و به عکس اشخاصی که در روزهای سعه به مسافرت میروند چه بسا با خطر و صدماتی مواجه شوند و افرادی که به تجارت و کسب و کار مشغولاند دچار خسارت و ضرر گردند! و آیا تمام افرادی که در روزهای مخصوص متولّد میشوند به لالی و لکنت زبان دچار میگردند؟! و به عکس در روزهایی که برای این منظور، مسعود و مبارک است چنین مسألهای پیش نخواهد آمد؟!
از اینها گذشته، چگونه امام علیه السّلام ملاقات با سلطان را در روزهای خاص به اصحابش توصیه مینماید، در حالیکه این همه حدیث و خبر در مذمّت ارتباط با آنان و رفت و آمد با آنها در دست میباشد؟! تا جایی که ترافع نزد حاکم را حرام و منافعی را که از این طریق بهدست میآورد سُحْت و باطل میشمرد[۵۴] و مصرف آن را حرام میداند؟!
و مضحکتر از اینها اینکه خرید و فروش را در این روزها توصیه نمیکند که موجب تباهی مال و ضرر و خسارت خواهد شد، در حالیکه اساس در هر معامله و تجارتی، دو طرف فروشنده و خریدار میباشند و اگر یکی ضرر نمود طبعاً طرف مقابل او نفع بسیار برده است، پس چگونه است که نحوست و شومی این روزها فقط به یکی از دو طرف برمیگردد و آن روز برای طرف مقابل روز سعد و مبارکی خواهد بود؟!! و بر همین قیاس، داستان تخاصم و نزاع با خصم و مخالف است، که در بعضی از این روزها توصیه شده و در بعضی دیگر نهی گردیده است، حال این چه روز نحس و مذمومی است که برای یکی از دو طرف موجب شکست و نابودی و برای طرف مقابل، موجب ظفر و غلبه است و طبیعتاً برای او روز سعد و مبارکی خواهد بود؛ آیا این تناقض نیست؟!
و همینطور افرادی که در روزهای مشخّص زاییده میشوند، آیا دیده شده است که تمامی آنها در سفر هلاک شوند یا اینکه کشته شوند و یا در دریا غرق شوند؟!
کتاب نوروز ص ۱۵۸ | بازگشت به فهرست
اشکال مهمّ روایت مفصّل مجعول، در سی روز دانستن روزهای ماه
و مهمتر از همۀ این اشکالات اینکه: در این روایت مجعول، تعداد روزهای ماه را سی روز شمرده است نه یک روز کم و نه یک روز زیاد؛ حال سخن در اینجا است که: شکّی نیست تعداد روزهای سال شمسی ۳۶۵ روز و چند ساعت میباشد و اگر ماه فقط سی روز باشد تعداد روزهای سال سیصد و شصت روز خواهد بود، بنابراین پنج روز زیاده کجا خواهد رفت؟! و مترتّب بر این مسأله، وقایع و حوادثی که در روزهای مخصوص اتّفاق افتادهاند، دقیقاً چه روز از سال خواهد بود؟!
بدین لحاظ است که ما نمیتوانیم در قبال این خرافات و اراجیف چشم بر هم بگذاریم و این روایت را اگرچه دارای سند صحیح هم باشد، منتسب به امام علیه السّلام بدانیم، تا چه رسد به اینکه سند او از اعتبار و وزانت لازم جهت استناد نیز برخوردار نمیباشد.
کتاب نوروز ص ۱۵۹ | بازگشت به فهرست
اشکال وارد بر ترجیح این روایت مجعول و غیر مشهور بر روایات صحیحۀ مخالف
و تعجّب از مرحوم مجلسی و صاحب جواهر است که این روایت را نسبت به روایات مخالف، مشهورتر و سند او را قویتر دانستهاند و هیچ فکر نکردهاند با این چرندیّات و خزعبلات و تناقضات موجود در این روایت چه معاملهای بکنند؟[۵۵]
جالب اینکه مرحوم مجلسی پس از این روایت، سه روایت دیگر دربارۀ خواصّ روزها و اساس آنها از بعضی از کتب منجّمین آورده است و میفرماید: «من اعتمادی به اینها ندارم!» حال سؤال این است: مضمون این روایات که مانند روایت معلّیٰ ذکر شده است، چگونه است که به اینها اعتماد ندارید ولی به چرندیّات روایت معلّیٰ اعتماد دارید؟!!
بنابراین ایرادی که به مرحوم صاحب جواهر وارد است این است که: شما روایتی را مورد توجّه قرار دادهاید و آن را بر روایات مخالف خصوصاً روایت موسی بن جعفر علیهما السّلام،[۵۶] برتری دادهاید که شامل این خرافات و اباطیل و مهملات است!
و چگونه فقیهی میتواند به خود جرأت دهد ـ با صرف نظر از روایات مخالف ـ حتّی به مضمون این احادیث جعلی و کذب ملتزم شود؟! تا چه رسد به اینکه احادیثی در مقابل این خرافات وارد شده است.
کتاب نوروز ص ۱۶۰ | بازگشت به فهرست
وجوب وصول فقیه و مجتهد به حاقّ ملاکات و مبانی شرع مبین
از اینجا معلوم میشود که اجتهاد در احکام و استنباط در تکالیف شرعیّه، سعه و ظرفیّتی فراتر از فراگیری علوم و رسوم مصطلح و متعارف میطلبد، و فقیه باید به حاقّ ملاکات و مبانی شرع مبین و روح شریعت که از آن به «شمّ الفقاهه» تعبیر میشود، رسیده باشد.[۵۷]
و لذا مشاهده میکنیم که ائمّۀ ما علیهم السّلام پیوسته در آثار و روایات واردۀ از آنها مردم را به دوری گزیدن از علم نجوم و ارتباط بین اجرام مادّی و حرکت و دوران افلاک و بین پدیدههای عالم خلق و قضایا و حوادث دیگر، و اعتقاد به اینگونه مسائل، توصیه میفرمودند.[۵۸]
کتاب نوروز ص ۱۶۱ | بازگشت به فهرست
روایات وارده از أمیرالمؤمنین در عدم جواز پرداختن به علم نجوم
از جمله روایتی است که سیّد رضی در نهج البلاغه آورده است:
قال أمیرالمؤمنین علیه السّلام لبعض أصحابه لمّا عزَم علی المسیر إلی الخوارج، فقال له: یا أمیرَالمؤمنین، إن سِرتَ فی هذا الوقت خشیتُ ألّا تظفَرَ بمرادک من طریق علم النّجوم، فقال علیه السّلام:
«أ تَزعُمُ أنّکَ تهدِی إلی السّاعهِ الّتی مَن سارَ فیها صُرِفَ عنه السّوءُ، و تُخَوِّف من السّاعهِ الّتی من سارَ فیها حاقَ به الضُّرّ؟ فَمَن صَدَّقَک بهذا فقَد کذَّبَ القرآنَ و استَغنَی عن الاستعانه بالله فی نَیلِ المَحبوب و دَفعِ المَکروه، و یَنبغی فی قَولِکَ لِلعاملِ بِأمرِک أن یولِیَکَ الحَمدَ دونَ رَبِّه، لأنّکَ بزَعمِک أنت هدَیتَه إلی السّاعهِ الّتی نالَ فیها النّفعَ و أمِن الضُّرّ.»
ثمّ أقبَلَ علیه السّلام علی النّاسِ فقال: «أیُّها النّاسُ! إیّاکُم و تعلُّمَ النُّجوم إلّا ما یُهتَدیٰ به فی بَرٍّ أو بَحر، فَإنّها تَدعو إلی الکَهانَه، و المُنَجِّمُ کَالکاهِن و الکاهِنُ کَالسّاحِر و السّاحِرُ کَالکافر و الکافرُ فی النّار، سیروا عَلَی اسمِ الله.»[۵۹]
«أمیرالمؤمنین علیه السّلام هنگامی که عازم بر حرکت به سوی خوارج نهروان بود در پاسخ درخواست یکی از اصحاب مبنی بر عدم خروج در این وقت، که اگر در این ساعت حرکت کنی بیم آن میرود که به مراد و خواستهات نرسی و این را از طریق علم نجوم و ستارهشناسی بهدست آوردهام، چنین فرمودند:
”آیا چنین گمان بردهای که تو میتوانی افرادی را که در ساعت نیکو حرکت میکنند هدایت و ارشاد نمایی تا اینکه سوء و ناگواری از ایشان برداشته شود، و کسانی را که در ساعت نامبارک حرکت مینمایند بر حذر داری تا به آن عاقبت مشئوم مبتلا نگردند؟
پس بدان کسی که تو را تصدیق کند و سخن تو را بشنود، قرآن را تکذیب کرده است و آن را به کناری نهاده است و از استعانت و درخواست کمک از خدای متعال، بینیاز گشته و برای رسیدن به محبوب و دور کردن امور ناگوار، محتاج او نخواهد بود! بنابراین سزاوار است کسی که حرف تو را میشنود و به سخنانت عمل میکند، بهجای خدای متعال تو را حمد و سپاس گوید؛ زیرا در این فرض تو بر خیال خود، او را به ساعت سعد و نیک رهنما شدی، و از ساعت نحس و نامیمون بر حذر داشتی!“
آنگاه أمیرالمؤمنین علیه السّلام متوجّه لشگر شد و فرمود: ”ای مردم! مبادا به سراغ تعلّم و یادگیری این علوم (علم نجوم) بروید، مگر به آن مقدار که شما را در تشخیص مسیر در بیابانها و دریاها یاری رساند؛ این علوم، آدمی را به سمت کهانت سوق خواهد داد، و منجّم مانند کاهن است و کاهن مانند ساحر است و ساحر همانند کافر میباشد و کافر جایگاهش آتش است. با ذکر و یاد خدا حرکت کنید (و به این اباطیل ترتیب اثر ندهید).“»
و نظیر این داستان را سیّد بن طاووس با سند خود، از قیس بن سعد نقل میکند:
قال: «کنتُ کَثیرًا أُسایِرُ أمیرَالمؤمنین علیه السّلام إذا سارَ إلی وَجهٍ من الوُجوه. فلَمّا قصَدَ أهلَ النّهرَوان و صِرنا بِالمَدائِن ـ و کنتُ یومئِذ مُسایِرًا له ـ إذ خرَج إلیه قَومٌ من أهلِ المَدائِن من دَهاقینِهم معَهُم بَراذینُ قَد جاءوا بِها هدیّهً إلیه فقبِلها. و کان فی مَن تَلَقّاهُ دِهقانٌ مِن دَهاقینِ المَدائِنِ یُدعَی سَرسَفیلَ، و کانَت الفُرسُ تحکُم بِرَأیه فیما مضَی [یعنی] و ترجِع إلی قَوله فیما سَلَفَ؛ فلمّا بَصُرَ بِأمیرالمؤمنینَ علیه السّلام قال له: ”یا أمیرَالمؤمنین، لِتَرجِع عَمّا قَصَدتَ.“
قال: ”و لِمَ ذاک یا دِهقانُ؟“ قال: ”یا أمیرَالمؤمنین، تَناحَسَت النّجومُ الطَّوالِعُ، فنحِس أصحابُ السُّعودِ و سعَد أصحابُ النُّحوسِ، و لزِم الحکیمُ فی مِثلِ هذا الیومِ الاستِخفاءَ و الجُلوسَ، و إنّ یومَکَ هذا یومٌ مُمیتٌ، قد اقتَرَنَ فیه کَوکَبان قَتّالان، و شَرفَ فیه بَهرامُ فی بُرجِ المیزان، و انقدح من بُرجِکَ النّیرانُ، و لیس الحَربُ لَکَ بمَکان.“
فتَبَسَّمَ أمیرُالمؤمنین علیه السّلام ثمّ قال: ”أیُّها الدِّهقانُ المُنبئُ بالأخبار و المُحَذِّرُ من الأقدار، ما نزَلَ البارحهَ فی آخِرِ المیزان؟ و أیُّ نَجمٍ حَلَّ فی السَّرَطان؟“
قال: ”سَأنظُر ذلک“، و استَخرَجَ من کُمِّهِ أُسطُرلابًا و تَقویمًا.
فقال له أمیرُالمؤمنین علیه السّلام: ”أنتَ مُسَیِّرُ الجاریات؟“ قال: ”لا.“
قال: ”أفأنتَ تَقضی علی الثّابتات؟“ قال: ”لا.“
قال: ”فَأخبِرنی عن طولِ الأسَدِ و تَباعُدِهِ من المَطالِع و المَراجِع؟ و ما الزُّهَرَهُ، من التَّوابِعِ و الجَوامِع؟“ قال: ”لا عِلمَ لی بذلک.“
قال: ”فَما بَینَ السَّراریِ إلی الدَّراریِّ؟ و ما بَینَ السّاعاتِ إلی المُعجِرات؟ و کَم قَدرُ شُعاعِ المُبدِرات؟ و کَم تَحصُلُ الفَجرُ فی الغَدَواتِ؟“ قال: ”لا عِلمَ لی بذلک.“
قال: ”فَهَل علِمت یا دهقانُ، أنّ المُلکَ الیَومَ انتَقَلَ من بَیتٍ إلی بَیتٍ فی الصّینِ و انقَلَبَ بُرجُ ماجینَ، و احتَرَقَت دورٌ بِالزَّنج، و طَفَحَ جُبُّ سَراندیبَ، و تَهدّمَ حِصنُ الأندُلُس، و هاجَ نَملُ الشِّیحِ، و انهَزَمَ مُراقُ الهِندِیّ، و فُقِدَ دَیّانُ الیهود بِأیلَهَ، و انهَزَمَ بِطْرِیقُ الرُّومِ بِأرمنیَّهَ، و عمِی راهبُ عَمُّورِیَّهَ، و سقَطت شُرافاتُ القُسطَنطَنِیَّهِ، أ فَعالِمٌ أنتَ بِهَذِهِ الحوادِثِ؟ و ما الّذی أحدَثَها شَرقِیُّها أو غَربِیُّها مِنَ الفَلَکِ؟“ قال: ”لا عِلمَ لی بذلک.“
قال: ”و بِأیِّ الکَواکِبِ تُقضیٰ فی أعلَی القُطبِ و بِأیِّها تُنَحَّسُ؟“ قال: ”لا عِلمَ لی بذلک.“
قال: ”فَهَل علِمتَ أنّهُ سَعَدَ الیَومَ اثنانِ و سَبعونَ عالَمًا فی کُلّ عالَمٍ سَبعونَ عالِمًا، منهم فی البَرِّ و منهم فی البَحر، و بَعضٌ فی الجِبال، و بَعضٌ فی الغیاضِ، و بَعضٌ فی العُمرانِ، و ما الّذی أسعَدَهُم؟“ قال: ”لا عِلمَ لی بذلک.“
قال: ”یا دِهقانُ أظُنُّکَ حکَمت عَلَی اقتِرانِ المُشتَری و زُحَلَ لَمّا استَنارا لَکَ فی الغَسَق، و ظَهَرَ تَلَألُؤُ شُعاعِ المِرّیخ و تَشریقُهُ فی السَّحَر، و قَد سارَ فَاتَّصَلَ جِرمُهُ بِجِرمِ تَربیعِ القَمَر، و ذلک دَلیلٌ عَلَی استِحقاقِ ألفِ ألفٍ مِنَ البَشَرِ کُلِّهِم یُولَدونَ الیَومَ و اللَّیلَهَ و یَموتُ مِثلُهُم.“ و أشارَ بِیَدِهِ إلی جاسوسٍ فی عَسکَرِهِ لِمُعاویَهَ، فقال: ”و یَموتُ هذا فَإنّه منهم.“
فَلَمّا قال ذلک، ظَنَّ الرّجلُ أنّهُ قال خُذوهُ، فَأخَذَهُ شَیءٌ بِقَلبه و تَکَسَّرَت نَفسُهُ فی صَدرِه فَماتَ لِوَقتِه. فقال علیه السّلام: ”یا دِهقانُ، أ لَم أُرِکَ غِیَرَ[۶۰] التَّقدیر فی غایَهِ التَّصویر؟“ قال: ”بَلَی یا أمیرَالمؤمنین.“
قال: ”یا دِهقانُ، أنا مُخبِرُکَ أنّی و صَحبی هَؤلاء لا شَرقیّونَ و لا غربِیّون، إنّما نَحنُ ناشِئَهُ القُطب، و ما زَعَمتَ أنّ البارِحَهَ انقَدَحَ مِن بُرجِیَ النِّیرانُ فَقَد کانَ یَجِبُ أن تَحکُمَ مَعَهُ لِی؛ لِأنَّ نُورَهُ و ضِیاءَهُ عِندی فَلَهبُهُ ذاهِبٌ عَنّی. یا دِهقانُ، هَذِهِ قَضِیَّهُ عیصٍ فَأحسُبها و وَلِّدها إن کُنتَ عالِمًا بِالأکوارِ و الأدوار.“ قال: ”لَو علِمت ذلک لَعَلِمتُ أنَّکَ تُحصِی عُقودَ القَصَبِ فی هَذِهِ الأجَمَهِ.“
و مَضَی أمیرُالمؤمنین علیه السّلام فَهَزَمَ أهلَ النَّهرَوانِ و قَتَلَهُم و عادَ بِالغَنیمَهِ و الظَّفَرِ، فقال الدِّهقانُ: ”لَیسَ هَذا العِلمُ بِما فی أیدی أهلِ زَمانِنا، هَذا عِلمٌ مادَّتُهُ مِن السَّماء.“»[۶۱]
«قیس بن سعد گوید: (در زمان خلافت آن حضرت) اغلب اوقات که آن حضرت با جماعتی دیدار داشتند و یا برای بازدید از منطقهای حرکت میکردند من همراه ایشان بودم. از جمله زمانی که حضرت برای دفع خوارج نهروان به سمت مدائن حرکت کردند و من نیز در خدمت ایشان همسفر بودم. هنگامی که به مدائن رسیدیم بزرگان و متموّلین آنجا به استقبال حضرت آمدند و هدایایی بر استرها حمل میکردند، حضرت هدیۀ آنان را پذیرفت. و از جملۀ آنها فردی بود صاحب مُکنَت و متشخّص به نام سرسفیل که دارای موقعیّت و مقامی نزد مردم ایران بود و به گفتار او در قضایا و امور خود اعتماد میکردند و کلام او را مقدّم میداشتند.
زمانی که چشمش به آن حضرت افتاد عرض کرد: ”ای أمیرالمؤمنین، از این قصد و نیّتی که داری منصرف شو و به سیرت ادامه نده.“
حضرت فرمودند: ”از کجا چنین سخنی میگویی ای دهقان؟“ گفت: ”ای أمیرالمؤمنین، ستارگانی که طالع افراد را معیّن میکنند، اکنون در حالت نحس قرار گرفتهاند، و کسانی که دارای طالع سعد میباشند اکنون طالعشان نحس گشته، و افرادی که دارای طالع نحس میباشند اکنون طالع سعد پیدا نمودهاند. و بر شخص حکیم و خردمند لازم است که در چنین روزی در خانۀ خود نشیند و حرکت ننماید. و امروز برای شما روزی ناگوار و کُشنده خواهد بود؛ زیرا دو ستارۀ قتّاله در کنار هم قرار گرفتهاند و بهرام در برج میزان واقع گردیده و از برج شما آتش زبانه میکشد، و جنگ در چنین روزی اصلاً به صلاح شما نخواهد بود.“
أمیرالمؤمنین لبخندی زدند و فرمودند: ”ای دهقان که اخبار را از نجوم میرسانی و از قضا و قدر الهی بر حذر میداری! دیشب چه حادثهای در آخر میزان اتّفاق افتاد؟ و کدام ستاره در برج سرطان وارد گردید؟“
دهقان عرض کرد: ”باید بیندیشم.“ و از آستین خویش اسطرلاب و تقویمی بیرون آورد.
أمیرالمؤمنین فرمود: ”آیا این تویی که شمس و قمر را به حرکت درمیآوری؟“ عرض کرد: ”خیر.“
حضرت فرمود: ”آیا تو هستی که ستارگان را در جای خود مینشانی؟“ عرض کرد: ”خیر.“
حضرت فرمود: ”خبر ده مرا از طول اسد و میزان دوری او از جایگاههای طلوع و غروب آن، و از زهره! ما را آگاه کن که از زمرۀ ستارگانی است که به دنبال دیگری است یا خود ستارگانی را به گرد خویش دارد؟“ عرض کرد: ”اطّلاعی ندارم.“
فرمود: ”پس نسبت بین ستارگان کم نور را با درخشان آنها بیان کن، و نیز بین ساعات و مُعجِرات و مقدار تشعشع ستارگانی که طلوعشان سریع میباشد، و چه مقدار ستاره در صبحگاهان طلوع میکند؟“ عرض کرد: ”نمیدانم.“
حضرت فرمودند: ”ای دهقان میدانی که سلطنت در چین از یک خاندان به خاندان دیگری منتقل گردید، و برج ماجین واژگون شد، و خانههایی در زنگبار طعمۀ حریق گردید، و قطعهای از سرندیب به زیر آب فرو رفت، و دیوار اندلس خراب شد، و مورچگان در شیح به حرکت درآمدند، و مُراق هندی شکست خورد، و بزرگ یهود در اَیلَه مفقود گردید، و رئیس لشکر روم به ارمنیّه فرار کرد، و راهب عموریا نابینا گشت، و کنگرههای قسطنطنیّه سقوط نمودند؟ آیا به همه این حوادث آگاه میباشی؟ و کدام فلک باعث به وجود آمدن این حوادث گردید، چه در شرق و چه در غرب؟“
دهقان عرض کرد: ”من به این امور اطّلاعی ندارم.“
حضرت فرمودند: ”به کدام یک از ستارگان در افقهای اعلای قطب، حکم میشود و به کدام یک از آنها نحس پدید میآید؟“ عرض کرد: ”نمیدانم.“
حضرت فرمودند: ”آیا میدانی که در این روز (همین روزی که آن مرد دهقان آن را روز نحس میشمرد و حضرت را از رفتن به جنگ با خوارج بر حذر میداشت) هفتاد و دو عالَم در حالت سعد و نیکی بودند که در هر عالَمی هفتاد عالِم وجود دارد، برخی از آنان در خشکی و پارهای در دریا میباشند و گروهی در میان کوهها و افرادی در بیشهها و جنگلها بسر میبرند و اشخاصی در شهرها زندگی میکنند، و چه عاملی سبب سعادت و نیکبختی آنان میگردد؟“ عرض کرد: ”اطّلاعی ندارم.“
حضرت فرمودند: ”ای دهقان، گمان میکنم که حکم و قضاوت تو بر اساس اقتران مشتری و زحل بوده است که در تاریکی، خود را به تو نمایاندند و تلألؤ شعاع مرّیخ و تابش آن در سحر برای تو نمودار گشت و همینطور ادامه یافت تا اینکه جرم او به جرم تربیع قمر متّصل گردید. امّا بدان که این حالت دلیل است بر اینکه هزار هزار نفر از بشر قابلیّت این را دارند که در امروز زاده شوند و همانند ایشان نیز از دنیا بروند.“
در این حال حضرت اشاره کردند با دست خود به سمت یک شخصی که جاسوس معاویه بود و در لشکر حضرت قرار داشت، سپس فرمودند: ”و این شخص نیز همراه با آنها خواهد مرد.“
وقتی حضرت این سخن را گفتند، آن مرد جاسوس خیال کرد که حضرت میخواهند بگویند او را دستگیر کنند، حالت اضطراب برای او پیدا شد و دردی در قلب او پدید آمد و نفسش در سینه حبس شد و به روی زمین افتاد و مُرد!
حضرت فرمودند: ”ای دهقان، آیا تجلّی مشیّت و تقدیر الهی را به بهترین وجه نشانت ندادم؟“ عرض کرد: ”آری ای أمیرالمؤمنین!“
حضرت فرمودند: ”ای دهقان، به تو خبر میدهم که من و اصحابم در اینجا نه از شرقیّون میباشیم و نه از غربیّون، و همانا ما از جملۀ ناشئه القطب هستیم. و اگر چنانچه گمان تو راست باشد که دیشب از برج من آتش زبانه میکشید باید حکم و قضاوت به نفع من نمایی؛ زیرا نور و شعاع آن آتش اکنون نزد من وجود دارد ولی لهیب و اشتعالش از بین رفته است. ای دهقان، این قضیّه داستانی ریشهدار است؛ پس اگر تو دانایی به اکوار و ادوار، میتوانی به این قضایا آگاه شوی.“
دهقان عرض کرد: ”اگر شما به این علم آگاهی داشته باشید، پس میدانم که به تعداد گرههای این نیزار نیز آگاه خواهید شد.“
أمیرالمؤمنین علیه السّلام حرکت کرد به سوی اهل نهروان و آنها را به هزیمت داد و به قتل رساند و با پیروزی و غنیمت بازگشت. در این هنگام آن مرد دهقان گفت: ”این علم در اختیار اهل زمان ما نیست، بلکه اصل و ریشهاش در آسمان میباشد.“
و نظیر این روایت را صدوق در کتاب امالی، از عبدالله بن عوف نقل کرده است:
قال: «لَمّا أرادَ أمیرُالمؤمنین علیه السّلام المَسیرَ إلی النَّهرَوان أتاهُ مُنَجِّمٌ فقال له: ”یا أمیرَالمؤمنین! لا تَسِر فی هذه السّاعَه و سِر فی ثَلاثِ ساعاتٍ یَمضینَ مِن النّهار.“ فقال أمیرُالمؤمنین علیه السّلام: ”و لِمَ ذاک؟“ قال: ”لِأنَّکَ إن سِرتَ فی هذه السّاعهِ أصابَکَ و أصابَ أصحابَکَ أذًی و ضُرٌّ شدِید، و إن سِرتَ فی السّاعَهِ الّتی أمَرتُکَ ظَفِرتَ و ظهَرتَ و أصَبتَ کُلَّ ما طَلَبتَ.“
فقال له أمیرُالمؤمنین: ”تَدری ما فی بَطنِ هذه الدّابَّهِ، أ ذَکَرٌ أم أُنثَی؟“ قال: ”إن حَسَبتُ عَلِمتُ.“
قال له أمیرُالمؤمنین علیه السّلام: ”مَن صَدَّقَکَ عَلیٰ هذا القَولِ، کَذَّبَ بِالقُرآنِ: إِنَّ اللَّـهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.[۶۲] ما کانَ محمّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَدَّعی ما ادَّعَیتَ، أ تَزعُمُ أنّکَ تَهدی إلی السّاعَهِ الّتی مَن سارَ فیها صُرِف عنه السّوءُ و السّاعَهِ الّتی مَن سارَ فِیها حاقَ به الضُّرُّ؟! مَن صَدَّقَکَ بِهَذا استَغنیٰ بقولک عن الاستِعانَهِ باللهِ عزّوجلّ فی ذلک الوَجهِ، و أحوَجَ إلی الرَّغبَهِ إلَیکَ فی دَفعِ المَکروهِ عنه، و یَنبَغی لَهُ أن یولِیَکَ الحَمدَ دُونَ رَبِّهِ عزّوجلّ، فَمَن آمَنَ لَکَ بِهَذا فَقَدِ اتَّخَذَکَ مِن دُونِ اللهِ نِدًّا و ضِدًّا.“
ثُمّ قالَ علیه السّلام: ”اللّهُمّ لا طَیرَ إلّا طَیرُک، و لا ضَیرَ إلّا ضَیرُک، و لا خَیرَ إلّا خَیرُک، و لا إلَهَ غَیرُک.“ ثُمّ التَفَتَ إلی المُنَجِّمِ فقال: ”بَل نُکَذِّبُکَ و نُخالفُکَ و نَسیر فی السّاعَهِ الّتی نهَیت عنها.“»[۶۳]
«هنگامی که امیر مؤمنان میخواست به سوی نهروان حرکت کند (ظاهراً در مدائن بوده است)، منجّمی خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ”ای أمیرالمؤمنین! در این ساعت حرکت مکن و صبر کن تا سه ساعت از روز بگذرد آنگاه حرکت کن.“
حضرت فرمودند: ”برای چه؟“ عرض کرد: ”زیرا اگر در این ساعت حرکت نمایی به تو و یارانت صدمه و ضرر شدیدی وارد خواهد گردید، و اگر در ساعتی که گفتم حرکت نمایی حتماً پیروز خواهی شد و به مطلوبت خواهی رسید.“
پس حضرت به او فرمودند: ”آیا میدانی که در شکم این حیوان چیست؟ مذکّر است یا مؤنّث؟“ آن مرد عرض کرد: ”اگر محاسبه کنم میتوانم بگویم.“
حضرت فرمودند: ”اگر کسی تو را تصدیق کند قطعاً کتاب خدا را تکذیب کرده است در آنجا که میفرماید:
﴿به درستی که دانش و معرفت روز قیامت در نزد خداوند است و اوست که باران میفرستد و به آنچه در رحم مادران است آگاه میباشد و کسی نمیداند که فردا چه خواهد کرد و کسی نمیداند در کدام زمین مرگ به سراغ او خواهد آمد. به درستی که خداوند دانا و بر همۀ امور بینا و اگاه است.﴾
حتّی محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم آنچه را که تو ادّعا میکنی ادّعا نمیکرد! آیا گمان میکنی تو میتوانی افراد را به ساعت و زمانی که اگر در آن وقت حرکت کنند به سختی و ضرر نخواهند افتاد، هدایت نمایی؟ و کسانی را در ساعتی که نهی میکنی که به ضرر و هلاکت دچار خواهند گشت، ارشاد کنی؟! کسی که به تو اعتماد کند و سخن تو را بشنود، دیگر نیازی در استعانت و یاری از خدای متعال در این مورد پیدا نخواهد کرد، و نیازش برای دفع گرفتاری و ناملایمات از خداوند متعال به تو بیشتر خواهد بود، و سزاوار است بهجای پروردگار حمد و ثنای تو را بجای آورد.
پس کسی که به تو در این امور ایمان آورد، به تحقیق تو را شریک و مانند خدای تبارک و تعالی قرار داده است.“
آنگاه حضرت فرمودند: ”پروردگارا، هیچ تفأّل و حدس و گمانی نیست مگر اینکه به تو باز میگردد، و هیچ ضرر و مکروهی نیست مگر اینکه از اراده و مشیّت تو سرچشمه میگیرد، و هیچ خیر و برکتی نیست مگر از جانب تو نازل میشود، و هیچ معبودی جز تو نیست.“
سپس حضرت رو کردند به جانب منجّم و فرمودند: ”ما سخن تو را قبول نخواهیم کرد و آن را تکذیب مینماییم، و در همان ساعتی که تو نهی کردی به سوی دشمن حرکت خواهیم کرد.“»
کتاب نوروز ص ۱۷۰ | بازگشت به فهرست
سیرۀ ائمّه علیهم السّلام دعوت به سوی رضا و تسلیم در برابر اراده و مشیّت حضرت حق
البتّه در این زمینه، روایات بسیار است که در تمامی آنها ائمّه علیهم السّلام افراد را به سمت و سوی تسلیم به اراده و مشیّت پروردگار سوق دادهاند و او را مؤثّر در همۀ حوادث و پدیدههای عالم دانستهاند، و ارادۀ او را مافوق همۀ ارادهها و مشیّت او را برتر از همۀ آمال و تدبیرها برشمردهاند.[۶۴]
آری، همچنانکه از این حدیث و نظایر آن برمیآید اصل و ریشۀ این علوم، امری مسلّم و واقعی است ولی منحصراً در اختیار خود والیان امر و برگزیدگان از پیروان آنها که به مقام سعۀ اطلاقی و کشف شهودی اسرار و رموز عالم خلق رسیدهاند میباشد، و دیگران را حظّ و نصیبی نیست مگر اندکی و سهم ناچیزی که اکثراً آمیخته با خطا و اشتباه در محاسبه و حکم خواهد بود.
و لذا مشاهده میکنیم هیچگاه ائمّه علیهم السّلام، ما را به تعلّم و فراگیری این علوم تشویق و ترغیب نکردهاند بلکه به عکس، جنبۀ تسلیم به ارادۀ پروردگار و تفویض اختیار خود به اختیار و مشیّت او را متذکّر شدهاند و به این سمت، سوق دادهاند.
و دلیل این قضیّه آن است که: تمامی اجزای عالم وجود ـ چه اجزای عنصری و مادّی که مربوط به عالم طبع و مادّه است، و چه اعیان مجرّده و غیر مادّی که مربوط به عوالم غیب میباشند ـ همه و همه بر اساس یک مشیّت و یک اراده و یک نسق و یک نظم و انسجام به وجود آمدهاند و نفی هریک از این اجزاء، مساوی است با نفی و عدم جمیع تعیّنات عالم وجود.
این همه عکس مِی و نقش نگارین که نمود | ||||
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد[۶۵] | ||||
و بدین لحاظ چنانکه کسی از ارتباط بین اجرام مادّی و حرکت و دوران افلاک و حتّی موجودات زمینی و سایر اشیاء آگاه گردد میتواند نسبت به آینده و حوادث در حال وقوع نیز اطّلاع یابد و حتّی نسبت به قضایای گذشته نیز مطّلع شود، و این مسأله غیر از علم به غیب میباشد؛ زیرا آن قضیّه، خود داستان دیگری دارد و کیفیّت آن با این مسأله متفاوت است.[۶۶]
ولی از آنجا که طبیعت بشر به واسطۀ فرو رفتن در کثرات و توجّه به مادّیات و اشتغال به امور جزئیّه و عالم مسبّبات، چشم باطن و حقیقتبین او رشد و نموّ نیافته است و به سرچشمۀ هستی و مبدأ وجود ـ که عالم اراده و مشیّت حقّ است ـ ره نپیموده، همۀ تأثیرها و تأثّرها و اسباب و مسبّبات را در همین نشئه و عالم مادّه جستجو میکند و فراز و نشیبها و فراخی و تنگدستیها و صحّت و مرضها و مرگ و حیاتها را در همین عالم شهادت و علل و اسباب موجوده در آن مینگرد، و ارتباط این امور را با عالم بالا منکر میشود و یا حدّاقل به نظر نمیآورد و به سهولت از کنار آن میگذرد و به دنبال علل و عوامل تأثیر در مسائل و حوادث اطراف خود میگردد، و از محوریّت توحید و ارجاع همۀ امور به ارادۀ واحدۀ مطلقۀ حقّ به دور میماند.
کتاب نوروز ص ۱۷۲ | بازگشت به فهرست
عدم ترغیب و تشویق شرع مقدّس به فراگیری علوم غریبه
فلهذا با وجود حکایت و اشارۀ پدیدههای عالم خلق به قضایا و حوادث دیگر، ما در شرع انور و سخنان پیشوایان دین، ترغیب و تشویقی برای فراگیری این علوم نمیبینیم؛ تازه اگر این علوم بر مبنای حقّ و صحیح استوار شده باشد، چه رسد به اباطیل و چرندیّات روایت معلّی بن خنیس که سراسر کذب و تناقض و خرافات است.[۶۷]
بنابراین اشکالی که به مرحوم صاحب جواهر در باب استحباب غسل روز نوروز وارد است این است که: چگونه روایتی را که بر خلاف اصل مستمرّ و سنّت متین شرع مبین است، به عنوان مستند و مدرک استحباب غسل روز نوروز آوردهاید، صرف نظر از مضامین موهون و مضحک آن؟!
فقیه بدون توجّه به اصول محوری احکام و شریعت نمیتواند به هر سخن و حدیثی متمسّک شود و بر طبق آن، فتوا صادر نماید. و اگر مشاهده نمود که حدیثی مخالف با اصول و مبانی کلّی شرع و ضروریّات دین وارد شده است قطعاً باید در صحّت و انتساب آن تردید کند.
کتاب نوروز ص ۱۷۲ | بازگشت به فهرست
نبودن این روایت در مصباح و مختصر آن، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
اشکال دیگری که بر صاحب جواهر وارد است این است که: ایشان علاوه بر مصباح شیخ طوسی، آن را از مختصر مصباح نیز نقل کردهاند، در حالیکه ـ چنانکه در اشکال نخست گذشت ـ این روایت نه تنها در مصباح شیخ بلکه در مختصر آن نیز وجود ندارد بلکه خطّاط، خود در آخر این کتاب بدون هیچ ملاحظهای این روایت را اضافه نموده است.
جالب اینکه اگر این کتاب واقعاً مختصر مصباح المتهجّد باشد چرا مرحوم شیخ آن را در اصل نیاورده ولی در مختصر آن اضافه کرده است؟! مضافاً به اینکه با مختصر تأمّلی در صفحات آخر کتاب، انسان متوجّه میشود که مرحوم شیخ پیش از غسل نوروز، کتاب را تمام کرده است، و چنانچه سیره و سنّت ختم کتاب و تألیف با صلوات بر پیامبر و آل او است، دیگر مجالی برای طرح مسأله و قضیّۀ دیگری باقی نگذارده است؛ ولی مع الوصف پس از صلوات بر محمّد و آل او به ذکر دو مطلب پرداخته است و در نهایت دوباره با صلوات بر محمّد و آل او کتاب را خاتمه میدهد! و لذا قطعاً میتوان به اضافه نمودن کاتب، هم در اصل مصباح و هم در مختصر آن، حکم نموده و آن را فِریه و انتسابی کاذب به مرحوم شیخ طوسی دانست.
کتاب نوروز ص ۱۷۳ | بازگشت به فهرست
عدم توجّه به تناقضات آشکار این روایت، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
و امّا اشکال دیگر بر کلام صاحب جواهر این است که: ایشان روایت معلّی بن خنیس را بنا بر نقل مرحوم ابنفهد حلّی که مفصّلتر از روایت منقوله از مصباح و مختصر آن است، دارای مضامین عالیه و امور عظیمه میشمرد و میگوید:
و هو طویلٌ قد اشتمل علی ذکر أُمور عظیمه قد وقعت فی هذا الیوم، کبیعه علیّ علیه السّلام و … .[۶۸]
«و این روایت مشتمل است بر ذکر امور عظیم و با اهمّیتی که در این روز واقع شده است، مانند: بیعت با أمیرالمؤمنین علیه السّلام (روز غدیر خم) و… .»
حال جالب توجّه اینکه در این روایت، روز مبعث و روز غدیر و جنگ نهروان و …، همه در روز نوروز واقع شده است! و ما اگر فرض را بر آن بگذاریم که نوروز در آن زمان، همان روز اوّل فروردین بوده است ـ برخلاف واقع، چنانکه قبلاً ذکر گردید ـ برای تناقضاتی که پیش میآید چه چارهای میتوان اندیشید؟!
زیرا بعثت رسول خدا در روز بیست و هفتم رجب بوده است، و عید غدیر بیست و سه سال پس از آن در روز هجدهم ذوالحجّه واقع شده است؛ و اگر قرار باشد که معیار جهت تعیین روز نوروز، روز مبعث باشد، در حالیکه فاصلۀ بین روز مبعث با هجدهم ذوالحجّه الحرام حدود چهار ماه و بیست روز خواهد بود، پس نوروز بعدی باید بعد از سیزده سال در روز هجدهم ذوالحجّه اتّفاق افتد؛ یا سی و چهار سال پس از آن، یعنی چهل و هفت سال بعد از مبعث! پس قطعاً روز عید غدیر در روز نوروز اتّفاق نیفتاده است! و اگر ملاک برای تعیین روز نوروز، عید غدیر باشد قطعاً مبعث رسول خدا در این روز نبوده است.
و چنانچه بعضی از اعلام ذکر کردهاند، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روز پنجشنبه، نوزده ژوئیۀ سال ششصد و بیست و دو (۱۹ ژوئیۀ ۶۲۲) میلادی از مکّه به مدینه هجرت کردهاند و در آن روز یکصد و بیست روز (۱۲۰) از نوروز ایرانیان گذشته بود،[۶۹] یعنی نوروز حدود پانزدهم ذوالقعدۀ آن سال بوده است.
و اگر تاریخ هجرت رسول خدا را از مکه، روز دوازدهم ربیعالأول به حساب آوریم ـ چنانچه در کتاب التّنبیه و الإشراف، ص ۲۵۲ ذکر کرده است ـ روز عید غدیر پس از گذشت ده سال از هجرت، حدود هشتاد روز پیش از نوروز ایرانیان اتّفاق افتاده است.
ایشان (صاحب التّنبیه و الإشراف) میگوید:
در سنۀ هفده یا هجده، عمر با اصحاب رسول الله دربارۀ تاریخ مشورت کرد که مبدأ تاریخ مسلمین چه باشد؟ آراء و نظریهها بسیار شد. حضرت أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب فرمودند: ”مبدأ، روزی باشد که رسول الله هجرت کرد و زمین شرک را ترک فرمود.“ همین سال را مبدأ گرفتند ولی تاریخ را از اوّل محرّم قرار دادند که قبل از آمدن پیامبر به دو ماه و دوازده روز بود؛ چون دوست داشتند مبدأ تاریخ از اوّل سال باشد.
بنابراین نه تنها طبق این روایت دروغ، عید غدیر در اوّل روز نوروز نبوده است که حتّی در حدود آن نیز نبوده است؛ بلکه حدود یکصد و ده روز پیش از آن قرار داشته است، حال نوروز را اوّل فروردین ماه به حساب آوریم یا غیر آن، چنانکه گذشت.
کتاب نوروز ص ۱۷۵ | بازگشت به فهرست
مصادف دانستن روز غدیر با نوروز، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
حال ببینیم مرحوم صاحب جواهر که روز غدیر را روز نوروز قرار دادهاند، روی چه حسابی و چه تاریخی چنین سخن گفتهاند:
فإنّه علی ما قیل قد حُسِب ذلک فوافقَ نزولَ الشّمس بالحَمَل فی التاسعَ عشرَ من ذیالحجّه علی حساب التّقویم، و لم یکن الهلالُ رُؤی لیلهَ الثلاثین، فکان الثّامنَ عشَرَ علی الرّؤیه … .[۷۰]
«چنانچه گفته شده است، این تاریخ بر اساس تاریخ شمسی محاسبه گردیده است و روی حساب تقویم، نزول شمس به برج حمل در نوزدهم ذوالحجه الحرام بوده است، و اگر ماه در شب اوّل رؤیت نشده باشد، روز هجدهم ذوالحجّه روز عید غدیر خواهد بود که مصادف با روز نوروز بوده است.»
حال باید از ایشان پرسید: چه کسی چنین محاسبۀ دقیقی نموده است که شما بر اساس آن حکم به تعیین روز نوروز در هجدهم ذوالحجّه نمودهاید و هیچ مخالفی را در قبال این نظریۀ سخیف به حساب نیاوردهاید؟! جالب اینکه امروزه مشاهده میکنیم برخی از غیر مطّلعین نیز درگفتارها و یا نوشتارها به همین کلام صاحب جواهر اعتماد و اتکاء کردهاند و خود بدون تحقیق و تفحّص از صحّت و سقم مسأله، حکم به وقوع عید غدیر در روز نوروز کردهاند.
روز عید غدیر که هجدهم ذوالحجّه سنۀ دهم هجرت بوده است از جهت محاسبۀ ریاضی، مصادف است با بیست و هفتم اسفند که هنوز چهار روز با تحویل خورشید به برج حَمَل ـ یعنی اوّل فروردینماه ـ فاصله دارد، و اینچنین روزی نه تنها با نوروز مرسوم آن زمان که نوروز ایرانیان برمیشمردند، حدود هشتاد روز فاصله داشته است، بلکه با نوروزی که پس از حدود چهارصد و هفتاد سال بعد ـ یعنی در زمان سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی ـ تعیین و تدوین گردید نیز چهار روز مغایرت داشته است.
و نیز طبق محاسبه، بیست و پنج سال بعد در روز هجدهم ذوالحجه بیعت با أمیرالمؤمنین علیه السّلام پس از کشته شدن عثمان انجام یافته است، و این مسأله از امور غیبیّه است که چگونه باید بیعت اولی در غدیر خم روز هجدهم ذوالحجّه سنۀ دهم هجری باشد و بیعت دوّم در هجدهم ذوالحجّۀ سنۀ سی و پنج هجری واقع شود. و بر اساس محاسبۀ ریاضی، کشته شدن عثمان در روز ۳۰ /۳ /۳۵ شمسی اتّفاق افتاده است که در روز بعد، بیعت با آن حضرت انجام گرفته است و این روز نه با نوروز ایرانیان در آن زمان سازگار است نه با نوروز جلالی که اوّل فروردین باشد، و این یکی دیگر از موارد کذب و تناقض در این روایت مجعول میباشد.
کتاب نوروز ص ۱۷۶ | بازگشت به فهرست
عدم انطباق جنگ نهروان با روز نوروز
از جمله موارد کذب در این روایت، وقوع جنگ نهروان و ظفر بر خوارج و کشته شدن فردی به نام ذوالثّدی در روز نوروز است.
بلاذری در أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۳۷۵ مینویسد:
جنگ نهروان در سال سی و هشت (۳۸) هجری در روز نهم صفر اتّفاق افتاده است.
با محاسبۀ ریاضی، ۱۳۱۵۰ روز از مبدأ هجرت رسول خدا میگذرد که با احتساب سال شمسی، مصادف میشود با بیست و هفتم تیر سنۀ سی و هفت شمسی (۲۷ /۴ /۳۷)، که چنین روزی هیچ ربطی به نوروز ایرانیان و نیز نوروز جلالی ندارد، و اگر این جنگ در سال سی و نهم هجری بوده است، در این صورت مصادف است با پانزدهم تیرماه سال سی و هشت شمسی (۱۵/۴/۳۸)، که باز ربطی به نوروز ندارد. و از اینجا روشن میشود که چنین ادعایی در روایت، کذب محض میباشد.
کتاب نوروز ص ۱۷۶ | بازگشت به فهرست
عدم انطباق نوروز با فرستادن رسول خدا أمیرالمؤمنین را به سوی جنّیان
و از جمله اکاذیبی که در این روایت است، اینکه میگوید:
در این روز (نوروز) رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، أمیرالمؤمنین علیه السّلام را به سوی جنّیان فرستاد و از آنان عهد و میثاق بر رسالت و شریعت خویش گرفت.
مرحوم مجلسی از ارشاد مفید، مناقب ابنشهرآشوب، خرائج و غیره نقل میکند:
وقتی رسول خدا به سمت جنگ بنیمصطلق میرفتند، به بیابانی خوفناک رسیدند، در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «جنّیان قصد فتنه دارند.»
رسول خدا أمیرالمؤمنین را طلبیدند و فرمودند: «به سوی اینان حرکت کن که به زودی گروهی از دشمنان خدا از جنّیان با تو به جنگ میپردازند، برو و آنان را دفع بکن!» و با آن حضرت صد نفر از اصحاب را روانه نمودند.
أمیرالمؤمنین علیه السّلام به سوی آنان شتافت و با آنان به نبرد پرداخت و پس از پیروزی بر آنان، به سوی پیامبر بازگشت و عرض کرد : «آنان شکست خوردند و بقیّه ایمان آوردند.»[۷۱]
حال در روایت مجعول معلّی بن خنیس امام علیه السّلام این واقعه را در روز نوروز برمیشمرد، ولی طبق محاسبهای که شده است، جنگ بنیمصطلق در روزهای نهم یا دهم دیماه واقع شده است و با نوروز مناسبتی ندارد.
البتّه نظیر این واقعه (امّا نه به صورت و تصویری که در روایت معلّی بن خنیس است) در زمان رسول خدا به وقوع پیوسته است ولی تاریخ آن مشخّص نمیباشد.
علاّمۀ مجلسی در بحار الأنوار از کشف الیقین علاّمۀ حلّی نقل میکند که ابوسعید خُدری گوید:
روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با جمعی از اصحاب در ابطح نشسته و مشغول صحبت بودند، ناگهان گرد و غباری بلند شد و شخصی از وسط آن نمایان گشت و عرضه داشت: «من نمایندۀ گروهی از جنّیان میباشم که به شما پناه آوردهایم. کسی را با من بفرستید تا در میان ما حکَم واقع شود و ظلم و ستمی را که بر ما رفته است بازگرداند.»
پیامبر فرمودند: «تو کیستی و گروه تو چه کسانی میباشند؟» عرض کرد: «من عرفطه بن سمراخ، یکی از جنّیان مؤمن به شما میباشم. و آن گروه دیگر از نظر افراد و نیرو بر ما برتری دارند و حقّ ما را از بین میبرند.»
در این وقت رسول خدا، علی را طلبید و فرمود: «یا علیّ با ابوسعید خدری و عدّهای از مسلمانان به همراه این فرد روانه شو و بین آنان قضاوت نما و صلح برقرار کن.»
علی علیه السّلام همراه با آن جنّی روانه شد و هنگامی که برگشت در حالیکه خون از شمشیرش میچکید، عرض کرد: «من ایشان را به ایمان دعوت کردم نپذیرفتند، پیشنهاد جزیه کردم قبول نکردند، نهایت امر چارهای جز جنگ ندیدم، تا اینکه هشتاد هزار نفر از ایشان را بکشتم، بقیّه امان خواستند و ایمان آوردند و صلح بین آنها برقرار شد.»[۷۲]
البتّه گرچه مشابهتی بین این داستان و قضیّۀ جنگ بنیمصطلق وجود دارد ولی از لحن و کیفیّت تعبیر در روایت مذکور برمیآید که مقصود از عهد و میثاق از جنّیان، همان واقعۀ جنگ بنیمصطلق میباشد که با نوروز تطابقی ندارد؛ و تاریخ این قضیّه نیز در دست نمیباشد.
کتاب نوروز ص ۱۷۸ | بازگشت به فهرست
عدم انطباق نوروز با روز فرمان به عبودیّت و پذیرش الوهیّت حضرت حق
و از جمله اکاذیب و هجویّات این روایت، اینکه میگوید:
نوروز روزی است که خداوند همۀ بندگانش را به پرستش و پذیرش الوهیّت خویش فراخواند، و همۀ آنان به ربوبیّت او اعتراف نمودند و ایمان آوردند.[۷۳]
شکّی نیست که چنین واقعهای مربوط به عالم ذرّ است و خداوند در قرآن کریم در اینباره میفرماید:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا .[۷۴]
«زمانی بر نسل بشر و نفوس بنیآدم گذشت که خداوند همۀ نسلها و افراد را بر ربوبیّت خویش فراخواند و همگی بر این مسأله اقرار و شهادت دادند.»
و پر واضح است که عالم ذرّ، پیش از خلقت انسان و زمین و افلاک بوده است، یعنی در سلسلۀ طولیّۀ عالم خلق قرار گرفته است نه در سلسلۀ عرضیّه؛ چنانچه وجود آدم و حوّا در بهشت ارتباطی به وجود زمین و آسمان نداشته است و در بهشتی مافوق عالم مادّه و طبع بوده است که پس از تعلّق اراده به خلقت خاکی و ناسوتی، طبق آیۀ شریفۀ: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ،[۷۵] از بهشت معهود به زمین خاکی نزول پیدا نمود: «هنگامی که او را قوام بخشیدم و تمامی اعضا و جوارح او را در جای خویش قرار دادم و از روح خود بر آن دمیدم، آنگاه در برابر او به سجده درآیید.»
بنابراین، مسألۀ اقرار به ربوبیّت ارتباطی به خلقت خاکی و ناسوتی بنیآدم ندارد؛ زیرا این خلقت مشروط و مقترن با گذشت زمان و حیازت مکان است و امکان ندارد که در آنِ واحد، تمامی خلایق به طرفهالعینی صورت بشری و دنیایی به خود بگیرند؛ ولی از آنجا که پیش از خلق این عالم، ارواح در عوالم ربوبی حضور روحانی و ملکوتی داشتهاند اشکالی برای اقرار به ربوبیّت و الوهیّت حقّ از همۀ آنان نخواهد بود. بنابراین اقرار به ربوبیّت در روز نوروز بسیار موهون و مستهجن خواهد بود!
کتاب نوروز ص ۱۷۹ | بازگشت به فهرست
بررسی علل ورود بسیاری از فقها در زلاّت و اشتباهات
در اینجا مناسب است به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه: عدم اطّلاع و آگاهی یک فقیه بر علوم عقلیّه و عرفانیّه و عدم درک صحیح از حقایق و اسرار عالم هستی است که باعث میشود به چنین اشتباهات و زلاّتی گرفتار شود و از درک مضامین و مفاهیم روایات، ناتوان گردد و مفهوم صحیح را از سقیم بازنشناسد.[۷۶]
اگر فقیهی کیفیّت ربط حادث به قدیم را خوب دریابد و معلولیّت عالم طبع و مادّه را بالنّسبه به عوالم مثال و ملکوت بشناسد و ترتّب عوالم مجرّده بر ماده را به ترتّب عِلّی ـ نه ترتّب زمانی ـ بفهمد، دیگر برای درک و فهم اینگونه عبارات به اشتباه نمیافتد و نمیگوید: «در این روایت به امور عظیمه و مضامین عالیه اشاره شده است» و به اشتباه، فتوا به استحباب غسل روز نوروز نخواهد داد.
ناگفته نماند مواردی که تا به حال در اثبات دروغ بودن و جعل روایت معلّی بن خنیس ذکر شده است نمونهای است از اراجیف و مهملاتی که در آن موجود است ـ چنانچه گذشت ـ و همین مقدار برای اثبات تناقض در مضامین این حدیث و دروغ بودن انتساب آن به امام صادق علیه السّلام کفایت میکند.
کتاب نوروز ص ۱۸۰ | بازگشت به فهرست
عدم توجّه به سند روایت معلّی بن خنیس، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
و امّا اشکال دیگر بر صاحب جواهر این است که ایشان پس از پذیرفتن مضامین و محتویات این روایت، دیگر توجّهی به سند و غیر آن نمینمایند و مناقشه در آن را بیمورد تلقّی میکنند، و چنین میگویند:
و لا ریبَ فی الاکتفاء بذلک مع ذکر جماعهٍ من الأساطین، منهم الشّیخ و یحیی بن سعید و العلّامه و الشّهید و غیرُهم علی ما حُکِی عنهم، و وقوعِ الأمورِ العظیمه فیه ما سمِعتَه بعضٌ منها و متوقَّعٌ فیه الفرجُ و البرکهُ و غیرُ ذلک من الشّرف الّذی لا یُنکَر فی إثبات مثل هذا المستحبّ، و لا وجه للمناقشه بعد ذلک فی السّند أو غیرِه.[۷۷]
«و شکّی نیست که میتوان به صحّت و وثاقت مضمون این خبر (روایت معلّی) اکتفا و اعتنا نمود در حالیکه مشاهده میکنیم بسیاری از بزرگان امثال شیخ طوسی و یحیی بن سعید و علاّمۀ حلّی و شهید اوّل و غیر آنان ـ چنانکه نقل شده است ـ به این مسأله اعتراف مینمایند و غسل روز نوروز را در کتب خویش آوردهاند. و همچنین در این روایت اشاره به اموری بس عظیم و با اهمّیت شده است که پارهای از آن را شنیدی، و نیز در این روز توقّع ظهور حضرت و نازل شدن برکت میباشد، و علاوه بر اینها شرافت و ارزشی است که به واسطۀ آن میتوان اثبات استحباب غسل نوروز را نمود. بنابراین دیگر موردی برای مناقشه و اشکال بر سند این حدیث و غیر آن باقی نمیماند.
حال باید از ایشان پرسید: به چه ملاکی شما تحقیق و فحص در سند حدیث را بیمورد میشمارید؟ مگر پیش از توجّه به مضامین و انطباق آن با مبانی کلّیه و ضروریّات شرع و موافقت با کتاب الله، نباید به کیفیّت انتساب روایت به معصوم علیه السّلام توجّه نمود؟ آیا صرف فتوای چند فقیه، با وجود نقاط ضعف در سند، میتواند برای سایر فقها الزامآور باشد؟ حتّی مسأله در صورت شهرت فتوایی نیز محلّ بحث و کلام است[۷۸] تا چه رسد به این مسأله که فقط برخی از اصحاب به واسطۀ غفلت از مسائلی که ذکر کردیم، حکم به صحّت مضامین حدیث و استحباب غسل روز نوروز دادهاند.
کتاب نوروز ص ۱۸۱ | بازگشت به فهرست
ادّعای عدم قوّت معارضۀ روایات مخالف، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
و امّا اشکال دیگر بر صاحب جواهر این است که: ایشان با وجود روایت مخالف عید نوروز از موسی بن جعفر علیهما السّلام، گفتهاند که این روایت نمیتواند با روایت معلّی بن خنیس معارضه کند؛ ایشان در اینباره میگوید:
کما لا وجه للمعارضه بما عن المناقب أنّه قال: «حُکی أنّ المنصور تقدّم إلی موسی بن جعفر علیهما السّلام … .»[۷۹]
«چنانچه دلیلی بر معارضه و مقابلۀ روایتی که از موسی بن جعفر علیهما السّلام در ردّ و طرد روز نوروز آمده است، با روایت معلّی بن خنیس نمیباشد.»
و این روایت همان روایتی است که قبلاً مذکور گردید و در آن نهی صریح از بزرگداشت و احیای این سنّت شده بود.
کتاب نوروز ص ۱۸۲ | بازگشت به فهرست
نهی اکید امام علیه السّلام از اطلاق عید بر روز نوروز
یکی از نکات قابل توجّه در این روایت این است که امام علیه السّلام لفظ عید را بر چنین روزی اطلاق فرموده است و به شدّت از آن نهی کرده است و میفرماید:
من هرچه در اخبار و آثار جدّم رسول الله تفحّص کردم، برای چنین عیدی نشانی نیافتم. و این یک سنّتی است از سنّتهای پارسیان که اسلام آنها را محو و نابود ساخته است؛ و پناه میبرم به خدای منّان از اینکه من پس از محو آن، دوباره آن را احیا سازم و زنده گردانم.[۸۰]
برای یک فقیه، درک این مضامین بسیار مهم است؛ زیرا از یک طرف، امام علیه السّلام عنوان عید بر آن نهادهاند و از طرف دیگر عنوان سنّت، و واضح است که هر سنّتی مساوی با عید نیست بلکه سنّتهایی در موارد اندوه و ماتم داریم و یا در غیر از موارد شادی و غم، فارغ از این دو؛ چنانچه در زمینۀ معاملات و تجارت و ارتباط با خویشان و بستگان و آشنایان و یا در امور منزل و محیط خانواده، رایج و مرسوم است. و اینکه امام علیه السّلام همراه با سنّت، اطلاق عید بر آن کرده است خود دلیل روشنی است بر اینکه همان حال و هوایی که برای سایر اعیاد در جامعه رخ میدهد در چنین روز و موقعیّتی پیدا میشود، بلکه به نحو شدیدتر و پررنگتر؛ چنانچه امروزه شاهد آن میباشیم.
کتاب نوروز ص ۱۸۲ | بازگشت به فهرست
ناصواب بودن سخن کسانی که این عید را عید ملّی میدانند نه اسلامی
بنابراین آنچه بعضیها گویند که: «این عید، یک عید ملّی است نه عید اسلامی، و بدین لحاظ ایرادی در برگزاری آن نمیباشد»، سخنی است ناصواب؛ زیرا شرط امضا و تصویب یک عید و یا طرد و عدم پذیرش آن از ناحیۀ شرع، صرف ورود آن از جانب پروردگار و یا تأسیس آن از طرف مردم نیست، بلکه سازگاری و همراه بودن موازین و فرهنگ موجود در آن سنّت، و عدم همراهی و ناسازگاری آداب و رسوم و فرهنگ در آن با موازین شرع و ادب الهی است.
کتاب نوروز ص ۱۸۳ | بازگشت به فهرست
برگزاری نوروز یعنی احیای سنن و آداب جاهلیّت و آیین زرتشتی
افرادی که به برپایی چنین عیدی اقدام میکنند چه بخواهند و یا نخواهند، و بدانند یا ندانند، به احیای سنن و آداب جاهلیّت و آیین زرتشتی باستان میپردازند، و انتساب این آیین را به سنن پیش از اسلام به حساب میآورند؛ چنانچه ما خود مشاهده کردیم چگونه مسئولین ما جهت احیای این سنّت و آیین جاهلی، به هر کاری دست زدند و آن را در سازمانهای بینالمللی به ثبت رساندند و تثبیت نمودند و ندای ایرانیّت و افتخار به قومیّت و انتساب به اجداد و پیشینیان این مرز و بوم را، که صد در صد مقابل و مخالف با ادب اسلامی و آموزههای دینی ما است،[۸۱] به گوش جهانیان رساندند و عِرق و غیرت نامیمون قومگرایی و نژادپرستی را به رخ همه کشیدند، آن هم در ملّت و مملکتی که خود را اسوه و الگوی آموزههای انسانی و فطری و الهی و اسلامی معرّفی نموده است!!
و اگر از هر کدام از این افراد سؤال شود که: به چه دلیل و سببی اقدام به برگزاری چنین عیدی کردهاید؟ در پاسخ میگوید: بر اساس رسم و آیین گذشتگان و نیاکان، ما هم این عید را برگزار میکنیم و پاس میداریم. و این خود دلیل است بر اینکه صرف رویش گیاهان و برآمدن شاخ و برگ درختان به تنهایی موجب بر اقدام چنین عید و مراسمی نیست.
و به همین جهت است که امام علیه السّلام میفرماید: «این عید به معنای احیای سنن جاهلی است و ما چنین کاری هرگز نخواهیم کرد.»
إنشاءالله در آینده نسبت به سنّتهای خداپسندانه و ناپسند، سخن خواهیم گفت.
کتاب نوروز ص ۱۸۴ | بازگشت به فهرست
تاریخ قمری معیار و اساس تقویم و تاریخ اسلامی
و امّا اشکال اساسی و مهمّی که بر صاحب جواهر و تمام کسانی که به نحوی این روایت را تأیید نمودهاند، این است که: اساساً بنای اسلام در تقویم و تاریخ، بر اساس تاریخ قمری است نه شمسی، و معیار برای برگزاری مراسم جشن و سرور و غم و اندوه در مناسبتهای دینی، تاریخ قمری میباشد؛ و بسیار عجیب است که چگونه بزرگان از این نکتۀ مهم غفلت ورزیدهاند.
در کدام روایت و یا اثری از معصوم علیه السّلام یافت میشود که برای انعقاد مناسبتهای مذهبی ـ مانند واقعۀ عاشورا و یا عید غدیر و مبعث و یا عید فطر و قربان و امثال آنها ـ از تاریخ شمسی یاد کرده باشند؟!
مثلاً در واقعۀ کربلا، اگر روز عاشورا را روز بیست و یکم مهرماه سنۀ پنجاه و نهم هجری شمسی که مطابق با دهم اکتبر سال ۶۸۰ میلادی است بدانیم، باید در چنین روزی مراسم عزاداری و نوحهسرایی بپای داریم؟ و آیا ائمّۀ ما علیهم السّلام خود در چنین روزی این مراسم را بپا میداشتند و به اصحاب خود توصیه مینمودند؟! و آیا اهمّیت واقعۀ عاشورا کمتر از اهمّیت روز عید غدیر و مبعث است؟! و یا اینکه تأثیر واقعۀ غدیر و مبعث در روز شمسی منحصراً به خود آنها باز میگردد و سایر حوادث و وقایعی که در طول تاریخ ائمّه علیهم السّلام به وقوع پیوست، نتوانستند در آن روز و یا شب مخصوص از تاریخ شمسی تأثیر بگذارند و لهذا احکام و آثار مترتّب بر آنها مختصّ تاریخ قمری شده است؟!! به نظر میرسد اعتقاد به چنین خرافهای نیاز به إبطال نداشته باشد.
و از همۀ اینها گذشته، سؤال این است که: این همه روایت و حدیث که در مورد اعمال و عبادات و سایر امور در روز عید غدیر و مبعث وارد شده است، مربوط به روز اوّل سال و نوروز است یا مربوط به روز هجدهم ذوالحجّه الحرام؟ اگر مربوط به روز نوروز است پس دیگر چه وجهی میتواند برای روز هجدهم ذوالحجّه داشته باشد؟ مگر یک جریان میتواند در دو روز مختلف اتّفاق بیفتد؟ مثلاً اگر در یک سال روز هجدهم ذوالحجّه هفدهم مهرماه باشد، باید هم آن روز را عید گرفت و اغسال مستحبّه در شب و روز را بجای آورد و آداب خاصّ آن روز را که در روایات موجود است انجام داد، و هم در روز نوروز عیناً همین آداب و اعمال را تکرار نمود!!
کتاب نوروز ص ۱۸۲ | بازگشت به فهرست
ناصواب بودن کلام علاّمه شعرانی رحمه الله علیه در استحباب برگزاری نوروز
و از اینجا استفاده میشود اینکه برخی از اعلام، جشن گرفتن در نوروز را به عنوان قرار گرفتن عید غدیر در روز بیست و هفتم اسفند مستحب دانستهاند، سخنی است ناصواب و در تقابل با مبانی و قواعد شریعت و دیانت.[۸۲]
مثلاً در شب قدر که به طور حتم میتوان آن را شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضان به حساب آورد، و در آن شب تقدیرات الهی برای یک سال دیگر به زمین نازل میشود، چگونه است که اسمی از ماه شمسی و تاریخ خورشیدی در آن نیامده است آن هم به این اهمّیت و جلالت و منزلتی که برای آن در اخبار و احادیث به چشم میخورد؟!
و یا اهمّیت و شأن شب نیمۀ شعبان را که میلاد ولیّ حیّ و قطب عالم وجود، حضرت ولیّعصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف میباشد و احیاء در آن شب مؤکّد است، باید نسبت به تاریخ شمسی و شب مخصوص که بر حسب محاسبۀ هَیَوی ۱۲ مرداد سال ۲۴۸ شمسی خواهد شد، مدّ نظر قرار داد و اعمال را بر حسب آن تاریخ باید بجای آورد؟
و آیا نباید در اینجا تأمّل نمود که علّت اقدام به اعمال و عبادات مخصوصه در چنین مناسباتی، همان خصوصیّات و آثاری است که مختصّ آن روزها و شبها میباشد نه بر اساس امور اعتباریّه و صرف ورود آن از ناحیۀ شرع؟ فلهذا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن مرد اعرابی سفارش میفرمایند که اگر نمیتوانی چند شب از ماه مبارک رمضان را در مدینه و مسجدالنّبی بگذرانی، لا اقل شب بیست و سوّم را به مدینه بیا و در مسجدالنّبی به احیاء و عبادات مخصوصه بپرداز، که از این قضیّه به «صلاه أعرابی» تعبیر شده است.[۸۳]
کتاب نوروز ص ۱۸۸ | بازگشت به فهرست
شواهد و قراین کثیره در وجوب التزام به تاریخ قمری
از همۀ اینها گذشته و صرف نظر از مسائل و مطالبی که در روایات و آثار اهل بیت علیهم السّلام نسبت به خصوصیّات و شئون و آثار موجوده در این مناسبات به چشم میخورد، آنقدر شواهد و قراین برای خصوص مناسبات و مراسم دینی در تاریخهای قمری آنها وجود دارد که جای انکار و حتّی تردیدی را در التزام به تاریخ قمری برای ما باقی نمیگذارد. مثلاً حوادث و جریاناتی که در روز عاشورا در بلاد مختلف و امور گوناگون از زمان وقوع این حادثۀ کبریٰ دیده و شنیده شده است، مختص تاریخ قمری آن است نه مثلاً روز بیست و یکم مهرماه؛ حال آن روز در بهار باشد یا تابستان و یا زمستان، دیگر تفاوتی نخواهد داشت.
و یا تأکیدی که برای احیای شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضان شده است ـ چنانچه گذشت ـ مسألهای نیست که آثار آن از دید اهل بصیرت و باطن، مغفول بماند.
کتاب نوروز ص ۱۸۸ | بازگشت به فهرست
تأکید بلیغ مرحوم قاضی به مرحوم قوچانی در بیداری تا طلوع شمس در شب قدر
مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ میفرمودند:
مرحوم آیه الله شیخ عبّاس قوچانی، شاگرد سلوکی و وصیّ عارف بالله سیّد علی قاضی ـ رضوان الله علیهما ـ نقل میکردند: «شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضانی بود که ما خدمت مرحوم قاضی رسیدیم و ایشان تأکید بلیغ نمودند که تا صبح، یعنی طلوع خورشید بیدار بمانیم.»
مرحوم قوچانی میفرمودند: «برای اینکه در بین الطلوعین خوابم نبرد گفتم به صحن مطهّر أمیرالمؤمنین علیه السّلام بیایم و در آنجا گوشهای بنشینم تا خورشید طلوع کند.
به صحن مطهّر آمدم و همینطور در میان صحن قدم میزدم، ولی چون خسته بودم در گوشهای نشستم و به تفکّر و تأمّل پرداختم امّا غافل از اینکه خستگی ناشی از بیداری شب مرا به خواب فرو برد. یک مرتبه از خواب بیدار شدم و دیدم خورشید طلوع کرده است و پاسی از آن گذشته است. بسیار متأسّف شدم و بر این إهمال و کوتاهی، خود را سرزنش نمودم و به خانه مراجعت کردم. هنگامی که طبق معمول خدمت مرحوم قاضی رسیدم، تا چشم ایشان به من افتاد فرمودند: ”مگر نگفتم مواظب باشید که خوابتان نبرد! به واسطۀ این غفلت از فیض بزرگی محروم گشتید.“»
حال آیا میتوان گفت: این آثار و خصوصیّات، یک سری مسائل توهّمی و تخیّلی و اعتباری است؟! و آیا نزول ملائکه در شب قدر، چنانکه در قرآن آمده است، بر اساس تاریخ شمسی است؟!
کتاب نوروز ص ۱۸۹ | بازگشت به فهرست
اشراف باطنی اولیا در دخالت تاریخ قمری در تشکّل حوادث و مناسبات مذهبی
و به همین جهت و علّت است که عارف کامل و سالک واصل و عالم بالله و بأمر الله مرحوم علاّمۀ والد ـ قدّس الله نفسه الزّکیّه ـ با توجّه به اشراف باطنی و اطّلاع شهودی و احساس وجودی ارتباط اعمال و عبادات و امور اجتماعیّه با تاریخ قمری و دخالت بیچون و چرای تاریخ قمری در تشکّل حوادث و قضایا و مناسبتهای مذهبی، اقدام به تألیف رسالهای وزین و گرانقدر به نام رسالۀ نوین، در میزان قرار داشتن تاریخ قمری در امور عبادی و غیره در شریعت اسلام نمودند و بر آن اصرار و ابرام داشتند.
و این نکته را فقط شخصی میتواند ادراک نماید و به کُنه آن برسد که قلب و ضمیر او محلّ نزول فیوضات خاصّۀ پروردگار و انوار ربّانی شده باشد و به حقایق و اسرار و رموز عالم خلقت و کیفیّت ربط قوانین شریعت با حقایق تکوینیّۀ خارجیّه و عالم اعیان دسترسی پیدا کرده است. و اطّلاع بر چنین مسألهای است که از آن به «فقه الله الأکبر» تعبیر مینمایند. و عرفای بالله را در چنین واقعهای، مطالب و اسراری است ناگفته و ناشنوده.
آری باید اعتراف نمود که جامعه فقهی و علماء بزرگ و اعلام تشیّع در تنقیح مبانی اصیل اسلام باید نسبت به شناخت منظر و دیدگاه اهل معرفت اهتمامی بلیغ داشته باشند و آنان را گریز و گزیری جز پذیرش و تقبّل به قبول حسن از دیدگاهها و مبانی رصین و متقن امثال علاّمۀ طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ نمیباشد.[۸۴]
بنابراین، اگر هیچ دلیلی بر کذب و ساختگی بودن این روایت از معلّی بن خنیس وجود نداشت، همین اشکال برای طرد و پوچ انگاشتن آن کفایت مینمود.
کتاب نوروز ص ۱۹۰ | بازگشت به فهرست
مراجعه به منجّمین برای تشخیص روز نوروز، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
و امّا اشکال دیگری که بر کلام صاحب جواهر وارد است اینکه ایشان میگویند:
مشهور و معروف در زمان ما، روز اوّل برج حمَل است و مضمون روایت نیز بر این مطلب دلالت میکند که میگوید: «امروز روزی است که خورشید طلوع کرده است و بادها وزیدن گرفته است و گلها به رویش درآمدهاند.»[۸۵]
باید از ایشان پرسید: اوّلاً شما پس از گذشت حدود یکهزار و دویست سال از صدور چنین روایتی سخن میگویید و خود هنوز نمیدانید که در زمان صدور این روایت مجعول، نوروز چه روزی بوده است؛ زیرا اگر در آن زمان نوروز روز خاص و مشخّصی بود دیگر چه نیازی بود که برای تعیین آن، دست به دامان منجّمین و هَیَویّین بشوید و از این و آن برای اثبات مطلوب، شاهد و قرینه بتراشید.
مگر روز عید غدیر روز مشخّصی نبود و یا روز مبعث معلوم نبود و یا در واقعۀ کربلا کسی تردید داشته است و یا در تولّد امام زمان علیه السّلام روز نیمۀ شعبان کسی شبهه افکنده است؟! و همینطور در تمامی مناسبتها که مشخّص و روشن است، مگر بعضی از اقوال شاذ و نادر که مخالف آنها میباشند.
چطور در طول تاریخ ائمّه علیهم السّلام جای شبهه و تردیدی در تاریخ این مناسبتها وجود نداشته است، و فقط در مسألۀ نوروز شبهه و شکّ و تردید بوده است؟
و چگونه است با این همه تأکیدات و مطالب مهم و اسراری که به قول صاحب جواهر، در این روایت وجود دارد، هیچ نام و نشانی نه پیش از امام صادق علیه السّلام و نه پس از آن حضرت، در میان ائمّۀ ما علیهم السّلام به چشم نمیخورد؟! و چرا سایر ائمّه علیهم السّلام از موسی بن جعفر تا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف سخنی از این واقعۀ مهمّ به قول صاحب جواهر، به میان نیاوردهاند؟! و به طور کلّی آن را به دست فراموشی سپردهاند؟ و آیا نعوذ بالله، ائمّۀ ما فکر نمیکردند که با این مسامحه و اهمال در تذکّر به شیعیان، آنها را از چه مواهب و برکاتی محروم ساختهاند و چه فیوضاتی را از آنان دریغ داشتهاند؟!
کتاب نوروز ص ۱۹۱ | بازگشت به فهرست
تقیّه دانستن روایت مخالف نوروز، اشکال وارد دیگر بر صاحب جواهر
اشکال دیگر بر صاحب جواهر این است که گفتهاند:
شاید دلیل روایت وارده از موسی بن جعفر علیهما السّلام در ردّ عید نوروز، عبارت از تقیّه باشد و حضرت به جهت تقیّه حکم بر خلاف شریعت فرموده است.[۸۶]
این سخن از مرحوم صاحب جواهر بسیار عجیب است؛ زیرا تقیّه همیشه در مقام خوف و ترس از واکنش حکومتِ جائره مصداق پیدا میکند، در حالیکه حکومت، خود مصرّ بر برگزاری مراسم عید نوروز بوده است؛ پس حضرت از چه کسی واهمه و خوف داشتهاند که چنین مطلبی در ردّ عید نوروز فرمودهاند؟!
به نظر میرسد که به اندازۀ کافی دلیل و شاهد بر کذب و خرافه بودن روایت معلّی بن خنیس گفته شده باشد، و لذا دیگر تطویل در این زمینه را مخلّ به بیان مقصود و رسیدن به مطلوب میدانیم، و از سخن گفتن دربارۀ سند این روایت و ضعف در آن صرفنظر مینماییم که آن، خود موجب اطالۀ کلام خواهد بود.
کتاب نوروز ص ۱۹۱ | بازگشت به فهرست
نتیجه و ماحصل اشکالات وارد بر روایت معلّی بن خنیس
پس نتیجه و ماحصل مطالب گذشته دربارۀ روایت وارده از معلّی بن خنیس آن است که:
- این روایت در هیچ کتاب معتبر از قدما وجود نداشته است و استناد آن به کتاب مصباح المتهجّد و نیز مختصر آن، کذب محض میباشد.
- و نیز علاوه بر آن، مضمون روایت صد در صد در جهت تقابل و تضادّ با مبانی و موازین شریعت و دین مقدّس اسلام است، و از این نظر مردود و مطرود میباشد.
- و از همۀ اینها گذشته، محتوای آن با وقایع تاریخی و حوادث خارجی انطباق ندارد و در تناقض و تضادّ میباشد.
بنابراین تنها دلیلی که برخی بر اساس آن، حکم به تأیید اسلام و تأکید نسبت به عید نوروز داشتهاند، از میان خواهد رفت.
کتاب نوروز ص ۱۹۲ | بازگشت به فهرست
داستان اصحاب الرّس و سنّتها و آداب جاهلی ایشان
در اینجا روایتی نقل میشود که خصوصیّات و فضای موجود در آن زمان تا حدودی روشن میگردد، و اینکه چگونه اقوام ایرانی با تبعیّت از سنن و آداب جاهلی و رسوم فضای پیش از اسلام، به استمرار این سنّت اقدام نمودهاند!
مرحوم صدوق در کتاب شریف علل الشرایع، از عیون اخبار الرّضا علیه السّلام، از شخصی به نام همدانی، از علی، از پدرش، از هِرَوی، از امام رضا علیه السّلام، از پدرانش، از امام حسین بن علی علیهم السّلام نقل میکند که فرمود:
سه روز قبل از ضربت خوردن أمیرالمؤمنین علیه السّلام، مردی به نام عمرو از اشراف بنیتمیم خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: «ای أمیرالمؤمنین، مرا از داستان و سرگذشت اصحاب الرَّس مطّلع گردان که در چه زمانی بودند و در چه سرزمینی سکونت داشتند و پادشاه ایشان چه کسی بود؟ و آیا خداوند پیامبری به سوی ایشان فرستاد یا خیر؟ و به چه جهت مورد خشم و غضب خداوند قرار گرفتند و هلاک شدند؟ چرا که من در کتاب الهی نام ایشان را دیدهام، ولی از اخبار آنها چیزی دستگیرم نشده است.
در این هنگام علیّ علیه السّلام به او فرمود: «تو از داستانی سؤال نمودی که هیچکس پیش از تو از من سؤال ننموده است، و پس از این نیز نقل این داستان منحصراً از ناحیه من خواهد بود، و هیچ آیهای در کتاب الهی نمیباشد مگر اینکه من تفسیر آن را میدانم و حتّی اینکه در چه نقطهای از زمین، در صحرا یا بر فراز کوهها نازل شده است و در چه وقتی از شبانهروز بر رسول خدا فرود آمده است.» و در حالیکه با دست، اشاره به سینۀ مبارکش میکرد فرمود: «در اینجا علوم بسیاری انباشته شده است، ولی چه باید کرد که طالبان آن اندکاند و عنقریب است که مردم به واسطۀ از دست دادن من پشیمان گردند.»
سپس حضرت فرمودند: «ای برادر تمیمی، داستان اصحاب رس اینچنین است:
کتاب نوروز ص ۱۹۳ | بازگشت به فهرست
پرستش اصحاب الرّس درخت صنوبری را به نام شاهدرخت
آنها قبیلهای بودند که درخت صنوبری را که به آن شاهدرخت میگفتند عبادت میکردند. و این درخت را یافثِ بن نوح کنار چشمهای که روشاب نام داشت پس از طوفان نوح، غرس نموده بود. و بدین جهت به آنان اصحاب رسّ میگفتند زیرا آنها پیامبرشان را درون چاهی انداختند. و این واقعه پس از سلیمان بن داود اتّفاق افتاد.
آنها دارای دوازده قبیله بودند که همگی آنها در کنار نهری به اسم ارس که از بلاد شرق است زندگی میکردند، و این نهر نیز به نام آنها نامگذاری شده است. و در تمام روی زمین نهری به فوران و گوارایی آن وجود نداشته است و هیچ قریهای از قریههای ایشان آبادتر و وسیعتر نبوده است.
نام یکی از این قریهها آبان بوده است و دیگری آذر و سوّمی دی و چهارمین بهمن و پنجم اسفندار و ششم فروردین و هفتم اردیبهشت و هشتم خرداد و نهم مرداد و دهم تیر و یازدهم مهر و دوازدهم شهریور. و بزرگترین شهر از این بلاد به اسم اسفندار بود و این همان شهری بود که پادشاه در آن سکونت میورزید و به نام ترکوذ بن غابور بن یارش بن سازن بن نمرود بن کنعان ـ که همان فرعون زمان حضرت ابراهیم بود ـ نامیده شده بود، و در این شهر همان چشمۀ معروف و درخت صنوبر وجود داشت.
هر کدام از این قبایل، دانهای از این درخت صنوبر را در بلدۀ خود کاشته بودند و از این چشمه، نهری به سوی آن درخت جاری ساخته بودند و این دانهها روئیده شد و به درختی بس تناور تبدیل گردید. و آنها آشامیدن و استفاده از این نهرها را بر خود حرام ساخته بودند و نه خود و نه چهارپایانشان حقّ استفاده از این نهرها را نداشتند، و هر کس که از این آبها مصرف مینمود به قتل میرساندند، و چنین میپنداشتند که آب این نهرها مایۀ حیات و زندگی خدایانشان میباشد و کسی نمیتواند از آنچه موجب حیات خدایانشان میباشد استفاده کند، و خودشان و چهارپایانشان از آب نهر رس که از نزدیک قریههاشان میگذشت استفاده میکردند.
و سنّت ایشان بر این بود که در هر ماه از سال در یکی از این قریهها، مراسم عید برگزار میکردند. و در کنار درخت صنوبر همگی اجتماع میکردند و بر روی درخت پارچهای از حریر که منقوش به انواع تصاویر بود میانداختند، و گوسفندان و گاوهایی به جهت قربان برای آن درخت میآوردند و ذبح میکردند و آنها را در میان شعلههای آتش برخاسته از هیزم، طبخ مینمودند، و هنگامی که دود آتش به هوا برمیخاست و هوا را آلوده و تار مینمود همگی به پای آن درخت به سجده میافتادند و به گریه و تضرّع مشغول میشدند و انتظار رضایت و خشنودی آن درخت را نسبت به خود میکشیدند. در این حال شیطان از راه میرسید و شاخههای آن درخت را به حرکت درمیآورد و از میان درخت همانند فریاد طفل خردسال فریاد برمیآورد که: ”ای بندگان من، از شما راضی و خشنود گشتم پس آسوده باشید و دیدگان شما روشن باد.“
کتاب نوروز ص ۱۹۴ | بازگشت به فهرست
جشن و سرور اصحاب الرّس در مقابل شاهدرخت
در این وقت، آنها سر از سجده برمیداشتند و به شرب خمر و موسیقی میپرداختند و دستاری به دست میگرفتند و به شادی و پایکوبی، روز و شب خویش را میگذراندند و سپس به خانههای خود بازمیگشتند. و به خاطر همین است که ایرانیان، ماههای خود را به نامهای دوازدهگانۀ این شهرها نامگذاری کردهاند چون: آبانماه و آذرماه و … .
زیرا در هر ماه، مراسم عید در یکی از این شهرهای دوازدهگانه انجام میپذیرفت و میگفتند: عید این ماه در فلان شهر و عید ماه آینده در شهر دیگر و همینطور … . و هنگامی که نوبت به شهر بزرگ آنها یعنی اسفندار میرسید، همۀ افراد از کوچک و بزرگ نزد درخت صنوبر اصلی و چشمۀ معروف، گرد میآمدند و خیمههایی از دیباج منقوش به انواع صُوَر برمیافراشتند، و دوازده باب برای آن به عدد دوازده قبیله آماده میساختند و هر بابی مختصّ قبیلهای خاص بود. و خارج از این خیمهها برای درخت صنوبر به سجده میافتادند و قربانیهایی به مراتب بیشتر از آنچه برای درخت منطقۀ خودشان بود فراهم مینمودند. و در این هنگام ابلیس میآمد و درخت صنوبر را به شدّت تکان میداد و از میان درخت با صدایی رسا، با آنان به سخن میپرداخت و وعدهها و بشارتهایی به آنان میداد و از آنچه در سایر قبایل شیاطین وعده میدادند افزونتر مینمود.
سپس آن جماعت، سر از سجده برمیداشتند و آنچنان حال فرح و نشاط بر ایشان عارض میگشت که تمام وقت خود را در طول دوازده روز تمام، به شرب خمر و پرداختن به لهو و لعب و موسیقی، به عدد اعیاد سایر ماهها در قبایل دیگر میگذراندند. و آنگاه پس از دوازده روز به خانههای خویش بازمیگشتند.
کتاب نوروز ص ۱۹۵ | بازگشت به فهرست
کیفیّت به شهادت رساندن اصحاب الرّس پیغمبر زمان خویش را
و چون از زمانی که این قوم در کفر و شرک بالله بودند مدّتی مدید گذشت، خداوند پیغمبری از بنیاسرائیل را از فرزندان یهودا فرزند یعقوب، به سوی ایشان برانگیخت. و این پیامبر زمان طولانی را در میان آنها بسر برد و آنان را به عبادت خدای یگانه و معرفت به ربوبیّت دعوت نمود، ولی هیچ فایدهای نبخشید و مؤثّر نیفتاد. و وقتی آن پیامبر شدّت انکار و سرپیچی ایشان را در راه باطل و ضلالت مشاهده نمود و اینکه هیچ پذیرشی نسبت به نصایح و دعوت به رشد و رستگاری در آنها پدید نیامد، و در حالیکه زمان فرارسیدن عید بزرگ در آن قریۀ بزرگ رسیده بود، به خداوند عرضه داشت: ”ای پروردگار من! بندگان تو راهِ انکار و تکذیب را در پیش گرفتهاند و کفر به تو را پیشۀ خود ساختهاند و بهجای پرستش تو، به پرستش و عبودیّت درختی که نه نفعی به حال ایشان دارد و نه ضرری متوجّه آنها مینماید، پرداختهاند. حال که چنین است تو قدرت و قهّاریّت خویش را به آنان بنما و این درختان را به تمامی، خشک فرما تا سلطنت و عظمت تو را به خوبی مشاهده کنند.“
مردم ناگهان مشاهده کردند که تمامی درختان آنها خشک و مانند چوب شدند و دیگر اثری از طراوت و حیات در آنها دیده نمیشود. پس، از این حالت به وحشت افتادند و سخت درمانده گشتند و به دو دسته تقسیم شدند، گروه اوّل میگفتند: ”این مرد که مدّعی رسالت از جانب خدای خویش و پروردگار آسمانها و زمین به سوی شما است، خدایان ما را سحر و جادو کرده است تا اینکه شما را از عبادت خدایانتان به عبادت خدای خود بازگرداند“، و گروه دوّم میگفتند: ”نه، مطلب اینچنین نیست بلکه خدایان ما غضب کردهاند و روی از ما برگرداندهاند، وقتی که دیدند این مرد آنها را هیچ میانگارد و ارزشی برایشان قائل نمیشود و ما را به عبادت غیر این خدایان فرا میخواند، و به همین جهت حسن و زیبایی خود را پنهان ساختند تا اینکه شما بر او غضب کنید و او را از میان بردارید و بر او غلبه نمایید.“ پس جملگی بر قتل او همدست و همداستان شدند.
ابتدا لولههایی از سرب آماده کردند و آنها را درون چشمه، روی هم قرار دادند و آب داخل آن را خالی کردند، سپس چاهی با دهانۀ تنگ در قعر آن حفر کردند و پیامبر خدا را درون آن چاه انداختند و سنگی بر دهانۀ آن گذاردند، سپس لولهها را از درون چشمه بیرون کشیدند، و پیامبر خدا به واسطۀ سرایت آب به درون چاه غرق گردید و از دنیا رحلت کرد. آنگاه گفتند: ”حال، این درخت بزرگ از ما راضی و خشنود خواهد شد و از اینکه مشاهده میکند ما شخصی را که از او مذمّت مینمود و از عبادت او منع میکرد اینچنین به سزای اعمالش رساندیم و آن را زیر درخت دفن نمودیم، از این عمل تشفّی مییابد و نور و طراوتش را دوباره به ما بازمیگرداند.“
و این در حالی بود که آنان در تمام طول روز صدای نالۀ این پیامبر را میشنیدند که به خداوند عرضه میداشت: ”ای سیّد و مولای من، تو خود شاهد این وضع و حال من میباشی و ضیق مکان و شدّت گرفتاریم را مشاهده میکنی، پس بر ضعف جسم و قوایم رحم کن و درماندگیم را بنگر و روح مرا به سوی خود قبض نما و خواست مرا به تأخیر مینداز.“ و همینطور این پیامبر مناجات میکرد تا اینکه روح از بدنش مفارقت نمود.
کتاب نوروز ص ۱۹۶ | بازگشت به فهرست
نزول عذاب بر اصحاب الرّس به جهت شهید نمودن پیغمبر خود
در این هنگام خدای متعال به جبرائیل خطاب نمود: ”ای جبرئیل! آیا این بندگان من چنین پنداشتهاند که از بردباری و مکر من در امان میمانند در حالیکه غیر مرا پرستش کردهاند و پیامبر مرا به قتل رساندهاند؟! آنان نمیدانند که نمیتوانند از غضب من در امان باشند یا از سلطنت من خارج گردند، در حالیکه من از کسی که عصیان کند و از عقابم نهراسد انتقام خواهم گرفت. و من به عزّت و جلالم سوگند یاد کردهام که آنان را مایۀ عبرت همگان قرار دهم.“
پس در حالیکه مشغول مراسم عید و گذراندن اوقات خوش بودند، خداوند بادی به شدّت سرخ و سهمگین و بنیانکن بر آنها مسلّط گردانید که عقل و هوش از آنان بربود و با یکدیگر برخورد کرده، کوبیده میشدند. و زمین نیز در زیر پای آنان مانند کبریت گداخته درآمد و ابری سیاه بر فراز سر آنان نمایان گشت و مانند سقفی آتشین تمامی آنان را در برگرفت و تمامی بدنها و اجسام آنان را مانند سرب گداخته در درون آتش مذاب نمود.
پس به خدا پناه میبریم از غضب او و نزول هلاکت و سخط او، و هیچ اتّکا و قوّتی نیست مگر به خدای علیّ و عظیم.»[۸۷]
کتاب نوروز ص ۱۹۷ | بازگشت به فهرست
پیروی مردم ایران از اصحاب الرّس در برگزاری جشن نوروز
در این روایت امام علیه السّلام میفرماید: «مردم ایران اسامی ماههای خود را بر طبق همان اسامی شهرهای اصحاب الرّس قرار دادهاند» و ما مشاهده میکنیم که در اوّل فصل بهار دوازده روز را به جشن و پایکوبی و عید میگذرانند و روز سیزدهم را به عنوان اخراج نحوست، از منزل و کاشانۀ خود به بیرون و صحرا میروند، آیا چنین مراسم و حوادثی جز پیروی و متابعت از آیین و رسم باطل و انحرافی نیاکان و گذشتگان، چیز دیگری میباشد؟!
[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]
پاورقی:
[۱] و ۲. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۰۰.
[۳]. دعائم الإسلام، ج ۲، ص ۳۲۶.
[۴]. این دو روایت مذکور از حیث سند و رجال حدیث، خالی از اشکال نیست. مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه سند حدیث اوّل را عطف به سند دو روایت قبل نموده است، که آنها را هم بدون سند و به صورت مرسل و با عبارت: «قال علیه السّلام» به حضرت صادق علیه السّلام استناد میدهد. با توجه به اینکه شیخ صدوق متوفای سال ۳۸۱ ق است و حضرت صادق علیه السّلام در سال ۱۴۸ ق به شهادت رسیدند، حدود ۲۳۳ سال در این میان فاصله وجود دارد و باید همانند سایر روایات، واسطۀ نقل بیان گردد. گرچه عبارت «قال علیه السّلام» در ابتدای روایت قبلی شیخ صدوق، اطمینان ایشان را به صدور این روایت میرساند، مضافاً بر اینکه در مقدمۀ من لا یحضره الفقیه فرمودهاند که تمام روایات این کتاب را از کتب مشهورۀ اصحاب امامیه که مورد اتکا و رجوع است جمع آوری نمودهاند؛ با این حال مشهور علمای شیعه مراسیل شیخ صدوق را ـ با توجه به فاصلۀ زمانی بین ایشان و عصر صادقین علیهما السّلام، خصوصاً در روایاتی که مورد عمل علمای بعدی واقع نشده است ـ حجّت نمیدانند و اعتماد شیخ صدوق بدون ارائۀ دلیل را دلیل صحّت صدور روایات نمیدانند.
همچنین حدیث دوّم که مرحوم صدوق بلافاصله بعد از حدیث قبلی نقل میکند، علاوه بر نکات بیان شده در روایت قبل، فعل مجهول «رُوِی» میرساند که اطمینان شیخ صدوق به صدور این حدیث از امام صادق علیه السّلام کمتر از حدیث قبل است.
از نقاط ضعف دیگر این دو حدیث عدم نقل آن توسط سایر علمای متقدم است، و از میان مشایخ ثلاثۀ متقدم (ثقه الإسلام کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی) فقط جناب صدوق آنهم بدون سند این روایات را نقل کرده است؛ و در کتب معدودی که از زمان ائمه به دست ما رسیده است نیز نشانی از این روایات دیده نمیشود. (محقّق)
[۵]. نهج البلاغه (عبده)، ج ۴، ص ۲۳۶.
[۶]. دعائم الإسلام، ج ۲، ص ۳۲۶.
[۷]. این روایت نیز از حیث سند و رجال حدیث، خالی از اشکال نمیباشد. قاضی نعمان مغربی آن را در کتاب دعائم الإسلام به صورت مرسل و بدون سند از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل میکند. با توجه به اینکه قاضی نعمان متوفای ۳۶۳ ق است و حضرت امیر علیه السّلام در سال ۴۰ ق به شهادت رسیدند، و در این میان ۳۲۳ سال فاصله وجود دارد و واسطهها در این نقل ذکر نشدهاند، لذا این حدیث سند قابل قبولی ندارد. علاوه بر این، قاضی نعمان مذهب اسماعیلیه داشته، و قبل از رجالیون بزرگی همانند شیخ طوسی و مرحوم نجاشی میزیسته است؛ ولی در فهارس و کتب رجالی آنها که مشتمل بر نام و مؤلّفات اصحاب امامیه است، از او و کتابش یاد نشده است. همچنین نقل نمودن محدث نوری (متوفّای ۱۳۲۰ ق) در مستدرک الوسائل و مرحوم آیه الله بروجردی (متوفّای ۱۳۸۰ ق) در جامع أحادیث الشیعه از کتاب دعائم الإسلام، با توجه به معاصر بودن این دو مؤلّف، دلیلی بر صحّت این کتاب شمرده نمیشود؛ علاوه بر اینکه مرحوم شیح حر عاملی (متوفّای ۱۱۰۴ ق) در وسائل الشیعه و مرحوم آیه الله خویی (متوفّای ۱۴۱۳ ق) در معجم رجال الحدیث نیز به این کتاب اعتماد نکردهاند. (محقّق)
[۸]. الکافی، ج ۵، ص ۱۴۲.
[۹]. سوره البقره (۲) آیه ۲۴۳.
[۱۰]. مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۳۵۳؛ الهدایه الکبری، ص ۴۲۰، با قدری اختلاف.
[۱۱]. رجال الطوسی، ج ۱، باب من لم یرو عن واحد من الأئمّه، ص ۴۲۳.
[۱۲]. رجال النجاشی، ج ۱، ص ۶۷.
[۱۳]. رجال ابنغضائری، ج ۱، ص ۵۴.
[۱۴]. سوره الشّعراء (۲۶) آیه ۲۲۷.
[۱۵]. چشمه سفید، نام یکی از دهات خوب و مرغوب نزدیک کرمانشاه است و مرحوم معینالأشراف زیاد کوشیده بوده است که مالک این دیه شود و نشده بوده است.
[۱۶]. سلسلۀ اتّصال مرحوم مجدّد وحید بهبهانی به شیخ مفید، طبق جعل و وضع سید جعفر اعرجی بدین گونه است: آقا محمد باقر بهبهانی، فرزند محمد اکمل، فرزند محمد، فرزند محمد صالح، فرزند احمد، فرزند محمد، فرزند ابراهیم، فرزند محمد رفیع، فرزند احمد، فرزند ابراهیم، فرزند قطبالدین، فرزند کامل، فرزند علی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمد، فرزند محمد بن نعمان (شیخ مفید).
[۱۷]. اعیان الشّیعه، ج ۳، ص ۱۳۶ و ۲۸۶.
[۱۸]. زندگانی سردار کابلی، ص ۱۰۶.
[۱۹]. مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا.
[۲۰]. رجال ابن الغضائری، ج ۱، ص ۸۷.
[۲۱]. مفاتیح الجنان، اعمال نوروز.
[۲۲]. بحار الأنوار، ج ۵۶، ص ۱۰۱.
[۲۳]. همان، ص ۹۲.
[۲۴]. همان، ص ۱۰۷.
[۲۵]. همان، ص ۱۰۹.
[۲۶]. رجوع شود به ص ۱۷۳.
[۲۷]. مرحوم مجلسی ـ رضوان الله علیه ـ بدون ذکر سند برای دعای تحویل سال، در زاد المعاد، ص ۳۲۸، میفرمایند:
«و رَوَوْا فی غَیرِ الکُتُبِ المَشهُورَهِ قِراءَهَ الدُّعاءِ التّالِی عِندَ تَحویلِ السَّنَه.»
[۲۸]. جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این مطلب رجوع شود به مطلع انوار، ج ۶، ص ۴۳۴.
[۲۹]. البدایه و النّهایه، ج ۱۱، ص ۷۲.
[۳۰]. ابنفهد حلّی در قرن نهم هجری میزیسته است.
[۳۱]. السرائر، ج ۱، ص ۱۱۵، طبع جامعۀ مدرّسین، در تعلیقۀ گوید: «ما تا کنون به مختصر مصباح دسترسی پیدا ننمودیم.» و لیکن در المهذّب البارع، ج ۱، ص ۱۹۱، طبع جامعۀ مدرّسین، عبارت مذکور مختصر المصباح را از نسخۀ مخطوط آورده است. (محقّق)
[۳۲]. در مصادر مشهور «العربیّه» است ولی ظاهراً «الفرسیّه» صحیح باشد.
[۳۳]. السّرائر، ج ۱، ص ۳۱۵.
[۳۴]. ریاض العلماء، ج ۱، ص ۵.
[۳۵]. همان، ص ۶.
[۳۶]. ذخیره الآخره، ص ۱۵۲.
[۳۷]. نزهه الزّاهد، ص ۲۸۵.
[۳۸]. المهذّب البارع، ج ۱، ص ۱۹۱، با اندکی تصرّف در لفظ.
[۳۹]. مصباح الکفعمی، ص ۵۱۳.
[۴۰]. ذکری الشّیعه فی أحکام الشّریعه، ج ۱، ص ۱۹۹.
[۴۱]. المهذّب البارع، ج ۱، ص ۱۹۲.
[۴۲] ـ ۳. همان، ص ۱۹۳.
[۴۵]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۱.
[۴۶]. مناقب آل أبیطالب، ج ۴، ص ۳۱۸.
[۴۷]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۲.
[۴۸]. همان، ص ۴۳.
[۴۹]. همان، ص ۴۰.
[۵۱]. اینجانب در کتاب اجماع مفصّلاً ذکرنمودهام که تحقّق و انعقاد این اجماعها، همه و همه بر اساس توهّم تعدّد فتوا به واسطۀ تعدّد فقها به طور استقلال و تفرّد در بحث و فحص از دلیل است، ولی با تأمّل و دقّت کافی مشخّص میشود که همه به واسطۀ اعتماد و اتکاء بر فتوای یکی از آنان بوده است که سایرین بدون توجّه کافی، فتوای او را مستند به رأی و کلام معصوم علیه السّلام دانستهاند و بر طبق آن فتوا دادهاند.
[۵۲]. سوره البقره (۲) آیه ۲۴۳.
[۵۳]. بحار الأنوار، ج ۵۶، ص ۹۱.
[۵۴]. الکافی، ج ۷، ص ۴۱۲؛ وسایل الشّیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۶: «مَن تَحاکَمَ إلی الطّاغوتِ فَحَکَمَ له، فإنّما یأخُذ سُحتًا و إن کان حَقُّهُ ثابتًا.» ـ الخبر.
[۵۵]. در ذیل این روایت و ترجیح مرحوم مجلسی، در تعلیقۀ بحار آورده شده است: «صرف معروف بودن این روایت، دلیلی بر ترجیح آن بر روایت مخالف نمیتواند باشد تا وقتی که خود دارای شرایط حجّیت نباشد.» و الحق کلام صحیح و متینی میباشد.
[۵۶]. این روایت را مرحوم ابن شهرآشوب مازندرانی (متوفّای ۵۸۸ ق) در کتاب مناقب آل أبیطالب علیهم السّلام آوردهاند. روش مؤلّف در این کتاب نقل از کتب گذشتگان است و در ابتدای هر نقل نام مؤلّف و کتابی که آن حدیث یا حکایت تاریخی را از آن کتاب أخذ کرده است ذکر میکند. ایشان این حدیث را در میان مجموعهای از روایات از احمد بن عبدالله البرقی از پدرش نقل میکند، ولی نام کتابی که از آن أخذ کرده است را ذکر ننموده است. احمد بن عبدالله برقی از خاندان برقی است که چندین نفر از روات جلیلالقدر امامیه در آن هستند.
مرحوم علاّمه طهرانی در ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج ۴، ص ۷۴ در ارتباط با کتاب مناقب ابن شهرآشوب و روایات آن میفرمایند: ^
^ «ابن شهرآشوب گرچه مطالب کتابش را با سند ذکر نکرده است، ولیکن روایاتى را که نقل میکند، از بسیارى کتابها که با سند ذکر مىکنند معتبرتر است. مناقب ابن شهرآشوب کتابى است بسیار نفیس، بسیار معتبر، و از نفائس و ذخائر کتب شیعه است. ابن شهرآشوب مرد علم، مرد درایت، مرد فهم بوده است. و بنده بسیارى از مناقب را که مطالعه نمودم و بعد با تواریخ أهل تسنّن و روایاتى که از طریق آنها وارد شده است تطبیق کردم، دیدم لُبّ و حقیقت آن معانى را که آنها تصدیق دارند، این مرد بزرگ در این کتاب جمع کرده است. و خلاصه، بسیارى از مطالبى که مُجمعٌ علیه بین شیعه است و أهل سنّت هم نمىتوانند آن را إنکار کنند، در این کتاب موجود است و عین آن روایت یا مشابهش را ابن شهرآشوب در مناقب دوازده امام آورده است. الحق کتاب نفیسى است و سزاوار است با بهترین طبع و تعلیقههاى مفید در دسترس علما قرار گیرد. این کتاب از جهت اعتبار از بسیارى از دیگر کتبى که مسندند، قوىتر و استوارتر است؛ زیرا بعضى از کتابهاى مسند که روایت را با سلسله سند نقل مىکند، یا در سندش ضعف مشاهده مىشود و یا به واسطۀ جهالت راوى از درجۀ اعتبار ساقط میشود. و امّا این شخص از نظر إتقان و ثبت و ضبط به درجهاى است که نقل نمىکند مگر چیزى را که به آن اطمینان داشته باشد، و از جهت درایت موجب اطمینان و سکون خاطر شود. ابن شهرآشوب چنین مردى بود.» (محقّق)
[۵۷]. تفصیل این مسأله در پاورقیهای کتاب اجتهاد و تقلید مرحوم علاّمه طهرانی ـ قدّس الله سرّه ـ از این قلم آمده است.
[۵۸]. مرحوم علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ پیرامون نهی از پرداختن به علم نجوم و علوم غریبه در مطلع انوار، ج ۶، ص ۴۴۶ فرمودهاند:
«و علم نجوم أحکامی بیاساس است و موجب ضلالت و موهومپرستی است که از آثار بتپرستان و ستارهپرستان قدیم مانده است، و بنای أحکام اسلام بر نجومأحکامی، هدم اسلام است.» (محقق)
[۵۹]. نهج البلاغه (عبده)، ج ۱، ص ۱۲۸؛ وسائل الشّیعه، ج ۱۱، ص ۳۷۳، با قدری اختلاف.
[۶۰]. لسان العرب: «غِیَرُ الدَّهر: أحوالُه المتغیِّره.» (محقّق)
[۶۱]. بحار الأنوار، ج ۵۵، ص ۲۲۹.
[۶۲]. سوره لقمان (۳۱) آیه ۳۴.
[۶۳]. أمالی، شیخ صدوق، ص ۴۱۵.
[۶۴]. الکافی، ج ۲، ص ۶۰ ـ ۷۲.
[۶۵]. دیوان حافظ، غزل ۱۱۱.
[۶۶]. جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به روح مجرد، ص ۶۲۵ ـ ۶۲۹.
[۶۷]. جهت اطّلاع از مبنای مرحوم علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ در مورد علوم غریبه، رجوع شود به روح مجرد، ص ۵۱۶؛ امام شناسی، ج ۱۲، ص ۲۹۱؛ ج ۱۴، ص ۲۳۵؛ سر الفتوح، ص ۹۲؛ مطلع انوار، ج ۶، ص ۴۶۶.
[۶۸]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۲.
[۶۹]. هزار و یک نکته، نکتۀ ۷۸۵.
[۷۰]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۳.
[۷۱]. بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۱۷۵.
[۷۲]. همان، ص ۱۶۸.
[۷۳]. «فقال: ”یا مُعَلَّی، إنّ یَومَ النَّیروزِ هو الیَومُ الّذی أخَذ اللهُ فیه مَواثیقَ العِباد أن یَعبُدوه و لا یُشرِکوا به شَیئًا و أن یُؤمِنوا بِرُسُلِه و حُجَجِه و أن یُؤمِنوا بِالأئِمَّهِ علیهم السّلام … .“»
[۷۴]. سوره الأعراف (۷) آیه ۱۷۲.
[۷۵]. سوره ص (۳۸) آیه ۷۲.
[۷۶]. جهت اطّلاع بر لزوم اطّلاع فقیه از فلسفه و عرفان، رجوع شود به اجتهاد و تقلید، ص ۳۵۶.
[۷۷]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۲.
[۷۸]. تفصیل این مطلب در رسالۀ اجماع از منظر نقد و نظر، از این قلم موجود است.
[۷۹]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۲.
[۸۰]. مناقب آل أبیطالب، ج ۴، ص ۳۱۸.
[۸۱]. جهت اطّلاع بیشتر بر قبح مسألۀ قومیّتگرایی رجوع شود به نور ملکوت قرآن، ج ۴، ص ۱۳۶ و ۱۳۷.
[۸۲]. مرحوم علاّمۀ شعرانی ـ رحمه الله علیه ـ در پاورقی کتاب دمع السّجوم (ترجمۀ نفس المهموم)، در مقام جمع بین دو روایت گفتهاند:
«از حدیث موسی بن جعفر علیهما السّلام چنین برمیآید که اگر عید نوروز نه از جهت احیای سنّت مجوس باشد جایز است.
و أولیٰ آن است که مرد مؤمن به قصد وقوع نصب أمیرالمؤمنین علیه السّلام به خلافت در این ایّام، آن را عید گیرد؛ چون بر حسب بعضی روایات، آن روز نوروز بود. و من از زیج هندی استخراج کردم: تحویل آفتاب به برج حمَل (فروردین) در سال دهم هجری، چهارشنبه بیست و یکم ذیالحجّه، سه روز پس از غدیر خم بود، و جشن گرفتن پس از سه روز هم مناسب است.»
ایشان در ادامه میگویند:
«به روایت معلّی بن خنیس از حضرت صادق علیه السّلام، بسیاری از وقایع در نوروز اتّفاق افتاد. و اهل علم را در آن سخنی است، و گروهی آن را ضعیف میشمارند. و به نظر من روایت، مجعول نیست امّا سهوی از روات در آن راه یافته!» (دمع السّجوم، ص ۲۰۲)
این حقیر گوید: آنچه که ایشان راجع به انطباق روز عید غدیر با بیست و هفتم اسفند ذکر کردهاند صحیح میباشد، ولی چه ارتباطی با روز نوروز که سه روز پس از آن واقع شده است دارد در حالیکه روایت مجعول گفته است: «در این روز واقعۀ غدیر خم اتّفاق افتاده است.»
آیا صحیح است که امام علیه السّلام حادثهای را که سه روز قبل از زمان معیّنی رخ داده است به حساب آن زمان بگذارد، درست مثل اینکه امام بفرماید: واقعۀ روز عاشورا در هفتم محرّم اتّفاق افتاده است! این چه سخنی است که به امام معصوم علیه السّلام نسبت میدهیم؟! و عجیبتر آنکه ایشان میگویند: «با اینکه عید غدیر در بیست و هفتم اسفند رخ داده است خوب است که تا روز نوروز که چهار روز پس از آن است همچنان به عید و جشن و سرور بپردازیم.» حال سؤال ^ ^ این است: اگر قرار شود که مناسبت جشن و سرور برای این حادثه که چهار روز قبل از نوروز اتّفاق افتاده است تا زمان نوروز ادامه یابد، چرا چند روز پیش از آن و روزهای متوالی پس از نوروز نیز ادامه نیابد؟
و اشکال مهمتر اینکه اگر نوروز آن سال، چهار روز پس از عید غدیر بود و به همین جهت تناسب لازم را برای عید گرفتن و جشن و شادی موجب گردید، حال اگر عید غدیر در اواسط تابستان و یا پاییز اتّفاق افتاد چه باید کرد؟ باز باید یک روز دیگر در روز نوروز عید گرفت و آن روز را روز عید غدیر دانست؟!!
مطلب دیگری که در کلام ایشان وجود دارد این است که گفتهاند: «اگر برگزاری این مراسم به جهت احیای سنّت مجوس نباشد، ایرادی ندارد!»
عجبا، مگر ممکن است فردی به نیّتی خاص، غذا بخورد ولی سیر نشود و یا آب بنوشد ولی سیراب نگردد، این چه سخنی است؟ مگر در زمان ما چه کاری انجام میشود که در زمان موسی بن جعفر علیهما السّلام انجام نشده است و یا بالعکس، که عید گرفتن در آن وقت حرام بوده است و اکنون مانعی ندارد؟!
مگر در زمان منصور، غیر از تهنیت حلول سال جدید و اهدای هدایا و جوایز، چه کاری انجام میشد که حضرت از این مراسم نهی فرموده است؟ و اکنون نیز به همان روش و سنّت عمل میشود که آن زمان متعارف بوده است.
مگر در زمان حلول سال جدید افراد به یکدیگر عیدی نمیدهند؟ و به یکدیگر تبریک نمیگویند؟ و به رسم پیشینیان، سفرۀ هفتسین نمیگذارند و خاطرات زمانهای گذشته را بازگو نمیکنند؟ و از مدّتها قبل به انتظار چنین روزی بسر نمیبرند؟
و مگر احیای سنّت مجوس، به غیر از برگزاری جشن و سرور است؟ و برای احیای سنّت آنان حتماً باید آتش و هیزمی تهیّه نمود، یا اینکه صرف برقراری جشن و سرور در این ایّام خود، احیای آیین مجوس است؟ زیرا در زمان منصور نیز آنان مراسم آتشافروزی و غیره نداشتند، بلکه صرفاً به تبریک و تهنیت و اهدای هدایا اکتفا مینمودند.
مطلب دیگری که در کلام ایشان است آنکه: بسیاری از وقایعی که در این روز اتّفاق افتاده ـ چنانکه روایت معلّی بن خنیس بیانگر آن است ـ از دیدگاه اهل فنّ مورد نقد و تشکیک مینماید ولی در عین حال، اصل روایت صحیح است گرچه روات در مضمون آن دچار سهو و اشتباه شدهاند!
عجیب است که انسان روایتی که سراپا مشحون به اکاذیب و امور غیر واقعیّه و تضادّ است ^ ^ منسوب به امام علیه السّلام بداند! اگر روایتی با جعل و تزویر در دسترس ما قرار گیرد، دیگر به چه حجّت و دلیلی میتوان به او و فقراتش تمسّک نمود؟! البتّه ممکن است روایتی با سند معتبر نقل شده باشد ولی با سند دیگر دارای اضافات و یا حذفهایی بوده باشد، ولی در روایت معلّی بن خنیس اینچنین نیست و همان سندی که این روایت را نقل میکند همان سند، این اکاذیب و امور خلاف و غیر واقعی را به امام علیه السّلام نسبت داده است. مضافاً به اینکه نوروز در آن زمان، اوّل فروردین نبوده است.
[۸۳]. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۶۰.
[۸۴]. در تعلیقات حقیر بر رسالۀ اجتهاد و تقلید از مرحوم والد ـ قدّس سرّه ـ، ص ۶۱ ـ ۶۸ و ۳۸۷ به این نکته اشاره شده است.
[۸۵]. جواهر الکلام، ج ۵، ص ۴۳.
[۸۶]. همان، ص ۴۲.
[۸۷]. علل الشرایع، ج ۱، ص ۴۰؛ عیون اخبار الرّضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۲۰۵.