مقدمه کتاب مهرتابناک
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین
و الصّلاه علی خیر المرسَلین محمّد و آله أجمعین
و لعنهُ الله علی أعدائهم إلی یوم الدّین
«هجَمَ بِهِم العلمُ علی حَقیقهِ البَصیره، و باشَروا روحَ الیقین، و اسْتَلانوا ما استَوعَرَهُ المُترَفون، و أنِسوا بما استَوحَشَ منه الجاهِلون، و صَحِبوا الدّنیا بأبدانٍ أرواحُها مُعلَّقهٌ بالمَحلِّ الأعلی … .»[۱]
حقّاً و حقیقتاً مرحوم عارف کامل آیه الله العظمی و حجّته الأکبر و سالک واصل، أعلم العلماء الربّانیّین و أفقه الفقهاء الإلهیّین، حضرت حاج سیّد علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ را باید مصداق بارز و أتمّ و أظهر این فقرۀ شریفه از فرمایش مولا أمیرالمؤمنین علیه السّلام در وصف اولیای الَهی به حساب آورد.
کتاب مهرتابناک ج۱،ص ۲۵ | بازگشت به فهرست
جامعیّت مرحوم قاضی در دو جنبه ظاهر و باطن
مرحوم قاضی شخصیّتی است جامع که در دو جنبۀ ظاهر و باطن به تفوّق و اعتلای حقیقی دست یافته است؛ در جنبۀ ظاهری از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و هممباحثهای مرحوم آیه الله سیّد ابوالحسن اصفهانی بودهاند، و کسی را از علمای نجف توان و قدرت بحث و سخن با او نبوده است و جلال و ابّهت و عظمت او به قدری بود که در هر مجلسی از مجالس و محافل نجف که مملوّ از مراجع بزرگ و فقهای نامدار بوده است، شرکت مینمود، تمام مجلس و حاضرین در سکوت و کُرنش قرار میگرفتند و نفَس از کسی برنمیخواست.
نقل میکنند در یکی از روزهای شادی و سرور اهل نجف که همه با هم به شوخی و مزاح میپرداختند و حتّی افراد عادی و طلبههای نجف نیز از مزاح با اعاظم و مراجع نجف نمیگذشتند و بدون استثناء هر عالم و فقیه نامداری که در آن روز از خانۀ خود خارج میشد از مزاح و شوخیهای غیر متعارف آن روز در امان نمیماند، ولی وقتی که مرحوم قاضی از آنجا عبور میکردند چنان نفَس در سینهها حبس میشد و همه در جای خود خشک میشدند که گویی جان از بدن آنها خارج گشته است، و تا وقتی که ایشان عبور میکردند اوضاع و احوال به همین منوال ادامه داشت.
اطّلاع و تسلّط ایشان بر ادبیّات و اشعار عرب زبانزد عامّ و خاص بود و افراد برای تشخیص بلاغت اشعار عرب و رتبهبندی آنها و نیز شاعران عرب برای رفع ضعفها و نقیصههای غزلها و سرودههای خویش به ایشان مراجعه میکردند.
شاگردان و تلامذۀ سلوکی ایشان غالباً از مجتهدین مسلّم و مدرّسین مراتب عالیۀ دروس حوزۀ نجف بودند، و خود نیز سالها به تدریس خارج فقه اشتغال داشتند، و برخی از شاگردان مجلس درس ایشان از مفاخر عالم تشیّع و فقاهت به شمار میآمدند؛ همچون مرحوم آیه الله علاّمه طباطبایی و برادر بزرگوارشان علاّمه سیّد محمّد حسن طباطبایی و آیه الله سیّد حسن مسقطی و آیه الله شیخ محمّد تقی آملی و آیه الله بهجت فومنی و آیه الله شیخ علی اکبر مرندی و آیه الله شیخ علی محمّد بروجردی (صاحب تقریرات مرحوم آقا ضیاءالدّین عراقی) و آیه الله سیّد مرتضی کشمیری و آیه الله شیخ عبّاس هاتف قوچانی و… ـ رضوان الله علیهم ـ که همگی در درس ایشان شرکت میکردند و کیفیّت وضع مبانی و استخراج آنها از مدارک و منابع فقهی و فهم صحیح از مراد شارع در متون احادیث و قضایای تاریخی و آیات قرآن را از ایشان فراگرفتند، چنانچه خود بدین معنا اعتراف مینمودند.
نکتۀ فوقالعاده مهم در درس مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ این بود که شاگرد را در درک و شناخت فهم الحدیث و شمّ الفقاهه چنان تربیت مینمود که شاگرد در رویارویی با یک حدیث و روایت از امام علیه السّلام پیش از اینکه به سراغ سند و راویان حدیث برود و انتساب آن را به امام علیه السّلام معلوم نماید، خود میتوانست تشخیص دهد که این روایت از امام هست یا خیر، و آیا مثل چنین حدیثی میتواند از امام صادر شود یا خیر. و بر اهل فنّ و خبراء فقاهت و اجتهاد این مطلب پوشیده نیست که وصول به چنین مرحلهای چگونه زیربنای فقاهت و استنباط را میتواند متحوّل و متبدّل نماید و از بیخ و بن و اساس طریق استنباط و اجتهاد را زیر و رو کند و فقیه و مجتهد را در وادی و افق دیگری ماورای فضاهای متعارف و اصطلاحی و سنّتی استنباط و اجتهاد قرار دهد. و چه تحوّل عظیمی در رفتار و کردار و گفتار و آثار و بروزات یک فقیه و مجتهد و بالطّبع مقلّدین او و عامّۀ مردم ایجاد نماید. و چگونه فاصلۀ بین پروردگار و بنده را به حدّاقل و اقصر فاصله برساند و حجابها و دیوارهای مرتفع و جبال راسخات بین عبد و معبود را از میان بردارد و خدا را در مقابل و کنار او بنشاند و چهرۀ مهیب و ترسناک و هیولاییِ ترسیم شده را تبدیل به یک معشوق و محبوب دلربا و طنّاز نماید؛ بنابراین هیچکس نمیتواند و جرأت نخواهد داشت که نسبت به مقام علمی و تفوّق ایشان در علوم رسمی مهملی ببافد و طعنهای بزند و سخن نامربوطی بر زبان براند.
کتاب مهرتابناک ج۱،ص ۲۷ | بازگشت به فهرست
عدم استحالۀ استعمال لفظ واحد در معانی مختلف به نظر مرحوم قاضی قدّس سرّه
مرحوم آیه الله بهجت فومنی ـ رحمه الله علیه ـ میفرمودند:
«ما در درس اصول مرحوم آیه الله خویی شرکت میکردیم. روزی ایشان در مجلس بحث سخن از امتناع ارادههای متفاوت بر معانی و مفاهیم متفاوته از یک کلمه در آنِ واحد و استعمال واحد نمودند و میفرمودند: ”مستحیل است متکلّم در استعمال واحد، معانی و مفاهیم مختلفی را قصد نماید، و بیش از یک مفهوم را نمیتواند اراده بنماید.“ و بر این استدلال شواهد بسیاری از انظار و آراء سایر بزرگان از فقهاء و اصولیین آوردند.»
مرحوم آقای بهجت فرمودند: «ما این مطلب را در مجلس درس به مرحوم قاضی عرض کردیم، ایشان فرمودند:
”این استدلال صحیح نیست و نسبت به همۀ افراد ساری و جاری نمیباشد؛ این مسأله در مورد عامّه افراد میتواند مورد قبول باشد، امّا نسبت به افرادی که احاطۀ ملکوتی بر نفس و روح خویش دارند صحیح نمیباشد و آنها میتوانند در آنِ واحد و استعمال واحد از یک لفظ، معانی متعدّده و مفاهیم متفاوته قصد و اراده نمایند.[۲] چنانچه تعلّق ارادههای مختلفه بر امور متفاوت برای افراد عادی نیز متمشّی است؛ مثلاً فردی طفلی در بغل دارد و در دست دیگرش کاسهای قرار دارد و با شخص دیگری به سخن گفتن مشغول است و همینطور… .“»
مرحوم آقای بهجت روز دیگر در مجلس درس این سخن را برای مرحوم آقای خویی اظهار کردند و فرمودند: «بر این اساس، استدلال شما دیگر وجهی نخواهد داشت.»
مرحوم آقای خویی به ایشان گفتند: «این حرف از شما نیست، چه کسی آن را گفته است؟»
مرحوم آقای بهجت گفتند: «این کلام از جناب آقای قاضی است.»
مرحوم آقای خویی گفتند: «آیا شما با ایشان مراوده دارید و به خدمت ایشان میرسید؟»
ایشان پاسخ دادند: «بله، من در درسها و نیز مجالس ایشان شرکت میکنم.»
آقای خویی گفتند: «من نیز مایلم با ایشان ملاقاتی داشته باشم، ولی برخی از سخنان و مطالبی که دربارۀ عرفا و صوفیّه زده میشود باعث شده که تا به حال توفیق ملاقاتشان را نداشته باشم.»
مرحوم بهجت این مطلب را به مرحوم قاضی عرض میکنند و اضافه میکنند که: «من در سیمای ایشان میل و اشتیاق ملاقات با شما را احساس کردم، ولی به واسطۀ بعضی از ملاحظات و انتقاد مخالفین جانب احتیاط را در پیش گرفتهاند.»
مرحوم قاضی به ایشان میفرمایند: «به آقای خویی بگو: این رسم اهل علم و تحقیق نیست که چنین رفتاری داشته باشند؛ زیرا:
اوّلاً: شما بر اساس برخی از مسموعات که دربارۀ صوفیّه گفتهاند، در مورد من قضاوت کردهاید، و این قضاوت بدون تحقیق و تفحّص و ملاقات با بنده بوده است که خود جای ایراد و اشکال دارد و شرعاً و منطقاً مردود است و سیره و روش اهل فنّ و تحقیق نمیباشد.
ثانیاً: چطور شما در سایر مسائل و موارد و نیز در بحثها و درسها به صرف یک مسموع و نقل مطلبی اکتفاء نمیکنید و بر اساس آن منقول قضاوت و حکم نمینمایید و ترتیب اثر نمیدهید، ولی همینکه مسأله به عرفان و عارف کشیده شد هر مسموع و شایعه و زخرفالقول را صحّه میگذارید و به دیدۀ قبول در آن مینگرید و ترتیب اثر میدهید؟! این افتراق و تمایز بر چه مبنائی است؟!
ثالثاً: مگر من خود را از انظار مخفی کردهام و درب منزل به روی شما بستهام که میگویید اینها روش خاصّ به خود دارند و مرامی جدای از سایر افراد و منشی سوای عرف بزرگان؛ خُب بیایید و از نزدیک در مجالس و محافل ما شرکت کنید و سخنان و رفتار ما را ببینید و با روش و منش شرع مقدّس مقایسه کنید و ببینید کجای این حرکات و سکنات و سخنان خلاف شرع و دین میباشد؟!
از مثل جنابعالی که اهل علم و تحقیق هستید بسیار بعید است که فحص ناکرده و بدون اطّلاع همینطور رجماً بالغیب اینگونه سخن بر زبان آورید و حکم و قضاوت نمایید.»
مرحوم آقای بهجت این پیغام را به آیه الله خویی رساندند و ایشان به زیارت و ملاقات مرحوم قاضی توفیق یافتند، و رسماً از ایشان دستور ذکر و ورد گرفتند و به برنامۀ سیر و سلوک وارد گشتند و حالات خوشی پیدا نمودند و توجّه به عالم معنی و انقطاع از دنیا و زخارف آن رو به ازدیاد گذارد، به طوری که این معنی حتّی برای اطرافیان ایشان نیز مشهود و آشکار گشته بود. مدّتی از این واقعه گذشت، و مرحوم آیه الله خویی پیوسته به طور ناشناس به منزل حضرت قاضی ـ قدّس الله سرّه ـ تردّد داشتند و کسب فیض و نور و هدایت مینمودند.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۰ | بازگشت به فهرست
تحوّل احوال و تبدّل آثار مرحوم خویی به واسطۀ شاگردی مرحوم قاضی
تحوّل احوال و تبدّل آثار و پرداختن به ذکر و اوراد، کمکم فتنهگران ومخالفین را بر آن داشت تا به تحقیق از حقیقت مسأله بپردازند و سرّ این تغیّر و دگرگونی را دریابند، تا اینکه بالأخره متوجّه شدند ایشان با مرحوم قاضی سر و سرّی پیدا کرده است و به منزل ایشان رفت و آمد دارد؛ فلذا مشغول دسیسه و نیرنگ شدند و از هر طرف در مقام ردع و طعن و سرزنش برآمدند و فشار و تضییق را بر ایشان آغاز نمودند و به انواع طرق و لطائفالحیل به سست نمودن و انفصال این ربط و تعلّق همّت گماشتند، تا اینکه کمکم این نیرنگها و مکرها و شیطنتها در نفس ایشان کارگر افتاد و آن صلابت و استقامت اوّلیه جای خود را به صرف تمایل و ارتباط داد و از شور و حرارت سابق به میزان زیادی کاسته شده و آن عطش و اشتیاق در پرداختن به اوراد و برنامۀ سلوک به تکرار یک عادت تبدیل گشت.
تا اینکه روزی در حرم سیّدالشّهداء علیه السّلام که به ذکر یونسیّه در سجده مشغول بودند در مکاشفه دیدند که از مادر متولّد شدند و زندگی خود را در دنیا شروع کردند به نحوی که تمام حوادث و جریانات و قضایایی که در دوران طفولیّت و جوانی و پس از آن تا زمان حاضر و نیز از این پس تا زمان وفات اتّفاق افتاده و یا میافتد، همه و همه را مو به مو در مکاشفه مشاهده نمودند، و مشاهده کردند که به مرجعیّت شیعه خواهند رسید و در آخر نیز بر بالای منارههای حرم صلاه میکشند که آیه الله خویی از دنیا رحلت کرده است، و در این وقت از شدّت هول و ترس از سجده بلند میشوند و مکاشفه نیز قطع میشود و دیگر چیزی مشاهده نمیکنند.
مرحوم آقای خویی این مکاشفه را برای مرحوم قاضی تعریف میکنند و وقتی به مسألۀ مرجعیّت خود میرسند، احساس میکنند مرحوم قاضی ناراحت شدند و از این مطلب خوششان نیامد و استقبال ننمودند و سپس فرمودند: «اگر نمیترسیدید و مضطرب نمیگشتید، تمام عالم برزخ و حساب و حشر خود را نیز مشاهده مینمودید.»
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۱ | بازگشت به فهرست
اعراض مرحوم خویی از آقای قاضی به واسطۀ اغوای ارباب تزویر و نفاق
امّا متأسّفانه وسوسۀ اهل ظاهر و اغوای ارباب تزویر و نفاق تأثیر خود را به جای گذاشت و شبههای در نفس ایشان به وجود آورد که: اگر چنانچه این مسیر حقّ است چرا باید حالت وحشت و ترس در این مکاشفه برای من حاصل شود؟! پس معلوم میشود که این حالت هشداری بوده است از عالم بالا که ترک این مسیر بنمایم و گرد این وادی نگردم و به امور عادی و روزمرۀ خویش اکتفاء کنم؛ فلذا دیگر با مرحوم قاضی رفت و آمد ننمودند و با ایشان قطع رابطه کردند و از این فیض و نعمت عظما به کلّی محروم گشتند.
این شخصیّت و مقام علمی ایشان از جهت ظاهر است که احدی را یارای طعن و خدشه و ایراد در این عرصه نسبت به ایشان نمیباشد.
و امّا از جهت باطن، ایشان شاگرد سلوکی و تربیت شدۀ مرحوم آیه الله العظمی، عارف بالله و بأمر الله، سیّد احمد کربلائی ـ رضوان الله علیه ـ است. مرحوم سیّد احمد کربلائی در فقاهت و تفوّق علمی در حدّی بود که میرزای شیرازی کوچک، مرجعیّت او را پس از خود امضاء و تقریر نموده بود و مردم را به او احاله میداد. در مجلس درس او بزرگان حوزۀ نجف و فحول اعاظم و اکابر حوزه شرکت مینمودند و گویند: هیچ فقیه و عالمی را قدرت مقابله و بحث علمی و مناظرۀ با او نبود، و در خطابه و کیفیّت اقامۀ حجّت و دلیل از نوابغ علم و منطق شمرده میشد، به طوری که همگی به اعتلاء و تفوّق علمی او اذعان و اعتراف داشتند.
و خود در سیر مراتب سلوک و تزکیۀ نفس از تلامذۀ مبرّز و شاخص مرحوم آخوند ملاّحسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیه ـ شمرده میشد، و در میان شاگردان مرحوم آخوند مشارٌ بالبنان بوده است.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۲ | بازگشت به فهرست
دو شیوۀ تبلیغی مرحوم قاضی در حوزه نجف
مرحوم قاضی دو شیوه و روش را در حوزۀ نجف تبلیغ و ترویج نمود:
اوّل اینکه ادراک و معرفت حقایق شرع و تشیّع، چه در زمینۀ فقه سنّتی و احکام و تکالیف و چه در زمینۀ اعتقادات و اصول دین، بدون تربیت و تزکیه و اهتمام عملی به سیر و سلوک الی الله و وصول به مرتبۀ فعلیّت و تجرّد تحت إشراف و هدایت و دستگیری استاد کامل و عارف واصل امکان نخواهد داشت، و هرچه انسان مطالعۀ خود را در مدارک و منابع بیشتر کند و از علوم و اطّلاعات بیشتری بهرهمند شود، باز در محدودۀ سعۀ وجودی خود حرکت میکند و به مراتب مافوق و افقهای معرفتی دیگر نمیتواند دسترسی پیدا کند؛ زیرا ادراک و معرفت نفس بر اساس مقدار و میزان تجرّد نفس نسبت به عالم مجرّدات و روحانیّات است، و هرچه این تجرّد بیشتر شود فهم و برداشت انسان از منابع وحی و متون شریعت و مدارک دین بیشتر خواهد شد؛ لذا ممکن است یک حدیث وارد از معصوم علیه السّلام را به دو نفر ارائه دهیم و هر کدام از آن دو بر طبق مرتبه افق وجودی و تجرّدی خویش دو برداشت مختلف و متفاوت از هم داشته باشند.
چنانچه دربارۀ مرحوم آخوند ملاّفتحعلی سلطان آبادی نقل میکنند که در یک ماه مبارک رمضان، یک آیۀ شریفه را به سی تفسیر مختلف تفسیر نمود که هیچکدام از آنها ارتباطی با دیگری نداشته است.
و نیز چنانچه از مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ منقول است که ایشان کتاب شریف و بیبدیل مثنوی معنوی را هشت بار از اوّل تا به آخر مطالعه کردند و هر بار مطلب جدیدی سوای دریافت مطالعۀ گذشته بهدست میآمده است.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۳ | بازگشت به فهرست
لزوم و وجوب تهذیب نفس در کنار اشتغال به تحصیل علوم دینی
و این سعۀ وجودی و تجرّد نفسی فقط در اثر سیر و سلوک و تزکیۀ نفس تحت إشراف ولیّ الَهی و عارف کامل حاصل میشود؛ فلهذا بر طلاّب و فضلای حوزه فرض و واجب است که همراه با اشتغال به دروس رسمی، به تهذیب و تربیت نفس و سیر و سلوک الی الله تحت برنامه و دستورات عرفاء و اولیای الَهی بپردازند تا با انکشاف عوالم ربوبی و حقایق غیبی و عالم انوار با چشم قلب و بصیرت نفس و اطّلاع سرّ بتوانند به عالم ملاکات احکام و مصادر شرع و منابع وحی دسترسی پیدا کنند، و با آن دید و بصیرت و اطّلاع به مدارک و منابع بنگرند و از آن زاویه به احکام و تکالیف نظر بیندازند و با آن إشراف و سیطره به رمز و راز حقایق ماوراء تکالیف و احکام ظاهری پی ببرند؛ چنانچه در روایت معروف مصباح الشّریعه از امام صادق علیه السّلام نیز بدین مطلب اشاره و دلالت شده است.[۳]
متأسّفانه امروزه حوزههای علمیّۀ ما از این نعمت الَهی محروماند، و جای اینگونه افراد جدّاً و جدّاً در میان طلاّب و دانشجویان رشتۀ دین و معارف الَهی خالی است.
و به همین دلیل است که مشاهده میکنیم برداشتها و نگرشها و فهمها نسبت به مبانی و ملاکات دینی و مناطهای توحیدی متفاوتاند؛ نگرش ما نسبت به مسائل عبادی و مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی و ارتباط بندگان با خدای خویش به کلّی با آنچه در معیار و مضمار شرع انور وارد شده است تفاوت و بینونت جوهری و ماهوی دارد.
و به همین دلیل است که بین جامعه و حوزههای علمیّه شکافی در حال عمق و پیشروی مشاهده میشود. و به همین جهت است که انتظار و توقّع فطریِ اقشار مختلف جامعه، علیالخصوص قشر جوان و صافی ضمیر و پاکسرشت، نتوانسته است پاسخ قانع کنندهای از مطالبات و تقاضاهای خود در قبال حوادث و رویدادها دریافت کند.
و به همین دلیل است که موج رویگردانی از دین و بیاعتنایی به احکام و تکالیف شرع و زیر پا نهادن مبانی و حقایق راقیۀ توحید، روز به روز در حال گسترش و توسعه است.
اگر در حوزههای علمیّۀ ما امثال مرحوم قاضی و علاّمه طهرانی و علاّمه طباطبایی میبودند و ملجأ و مأوای فضلاء و نسل سرگشته و حیران و مبهوت امروز قرار میگرفتند، دیگر این نابسامانی فکری و آشفتگی روحی و گیجی و گنگی در مرام و روش، در میان تودۀ مردم بالخصوص نسل جوان و حقیقتجوی ما وجود نمیداشت.[۴]
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۴ | بازگشت به فهرست
اشکال عمده متوجّه حوزههای علمیه
اشکال و معضل حوزههای ما در این است که به تحصیل احکام و تکالیف بر اساس مدارک و منابع ظاهری میپردازند، امّا به حیثیّت ربطیّه و حقیقت ماوراء و پشت پردۀ این تکالیف و سرّ تنزّل و پیدایش احکام توجّهی ندارند؛ دقیقاً همان چیزی که میتواند پاسخ مطالبات و تقاضاها و سؤالهای فطری و بهحقّ نسل امروز را بدهد و آنان را از آبشخوار وحی و تشریع سیراب نماید.
امروزه دیگر زمان اطاعت محض و انقیاد تام گذشته است، و دیگر به باید و نبایدهای متصدّیان شرع به هر نحو و به هر کیفیّت، توجّهی نمیشود، و پیمودن در این مسیر جز تضییع وقت و از دست دادن فرصتها نتیجه و ثمرهای در بر نخواهد داشت. امروزه زمان پرسش و سؤال است، زمان انطباق باید و نبایدها با موازین فطری و اصول عقلانی است؛ زمان بستن و مهار نمودن عقلها و فهمها بسر آمده است، و باید برای پرسشهای به حقّ مردم و نسل جوان پاسخ قانع کنندهای بیابیم تا بتوانیم به رسالت و تعهّد الَهی خویش تا حدودی جامۀ عمل بپوشانیم.
آیه الله قاضیها و علاّمه طباطباییها و علاّمه طهرانیها برای احیاء و ایجاد این سنّت، قدم در عرصۀ علم و معرفت و تبلیغ نهادند تا به این پرسشها پاسخ دهند و به ندای فطرت جوانان لبّیک گویند و به عقلها و فهمهای صاف و پاک و بیآلایش آنان نور و صفا و فعلیّت ببخشند و آنها را از چشمۀ خروشان توحید سیراب سازند و مسیر حقّ و هدایت را به آنان بنمایانند.
مرحوم والد ما علاّمه طهرانی ـ قدّس سرّه ـ میفرمود:
«ما به حوزه رفتیم تا بفهمیم چه هستیم و کی هستیم، تا کسی دیگر نتواند با باید و نباید ما را به هر راه و مسیری که سلیقۀ او خواست بکشاند و به هر درّه و بیراههای که ارادهاش تعلّق گرفت به دنبال خود روانه سازد.»
مرحوم قاضی با این هدف در حوزۀ نجف به تربیت و تزکیۀ مجتهدین مستعدّ و بیهویٰ و مخلِص و صادق و بیآلایش و بیاعتناء به تعلّقات نفسانیّه و اعتباریّات و موانع طریق إلی الله همّت گماشت، و شاگردانی تربیت نمود که هرکدام ستارهای درخشان در ظلمات جهل و غوایت گشتند و چراغی راهگشا در تاریکیهای شکّ و تردید و حیرت و ضلالت.
میگویند مرحوم آیه الله سیّد عبدالهادی شیرازی ـ رحمه الله علیه ـ که حقّاً مردی وارسته و اهل معنی و شهود بود میفرمود:
«شهادتِ یک نفر از شاگردان آقای قاضی نزد من بهجای دو نفر شاهد عادل ثقه پذیرفته میشود و من بدان اعتماد مینمایم.»
مرحوم قاضی با روش و منش خود توحید و عرفان را به درون دروس حوزوی و بحثهای سنّتی وارد ساخت، و فنون و رسوم متداول متعارف را با حقایق تفسیر قرآن و مبانی حکمت متعالیه و عرفان نظری درهم آمیخت، و به قالب بیجان و سرد و منجمد علوم ظاهری، روح حیات و نفحۀ جانبخش و روحافزای ولایت دمید و حقایق توحیدی را به کالبد علوم و فنون حوزوی تزریق نمود؛ به نحوی که از آثار و برکات آن میتوان به مباحثات و تدریسها و تألیفات علاّمه طباطبایی در حوزۀ علمیّه قم توجّه نمود، و تفسیر المیزان ـ که حقّاً باید عنوان خاتمه التفاسیر بر آن گذارد ـ از برکات آثار مرحوم قاضی شمرده میشود.
مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ توجّه حوزه را از توغّل صرف در علوم رسمیّه به سمت توحید و ولایت برانگیخت و به آن عمق و جان بخشید؛ گرچه در این راه با مخالفتها و موانع و دشواریها روبهرو گردید، و همواره در برابر این تضییقات و صعوبتها و ناسپاسیها و بیخردیها چون کوه استوار بر مواضع و منهاج خویش ثابت و پایدار بماند و هراسی به خود راه نداد.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۶ | بازگشت به فهرست
ادلّه انتخاب شاگردان ممتاز و مجتهد توسّط مرحوم قاضی
و امّا شیوه و روش دوّم ایشان در حوزۀ نجف و تربیت شاگردان ممتاز، انتخاب اکثر تلامذه و ارادتمندان خویش از زمرۀ مجتهدین مسلّم و مستنبطین بوده است. و این مسأله از خصوصیّات و ویژگیهای تربیتی ایشان شمرده میشود، و دلیل این مطلب دو چیز بوده است:
اوّلاً: ارادت و تسلیم شاگرد به استاد کامل و مربّیِ دستگیر قطعاً تبعات و لوازمی دارد که همانا اطاعت و انقیاد کامل و محض در قبال اوامر و نواهی او میباشد. و چنانچه شاگرد، مقلّد مجتهد دیگری باشد، چه بسا در فتاوا و آراء خود با انظار و آراء مربّی و مرشد خویش تعارض و تناقض وجود داشته باشد و موجب اختلال در ارشاد و دستگیری خواهد شد؛ زیرا عالم ارشاد و هدایت سالک، عالم اعتبار و توهّم و جَعل و وضع نیست، عالم حقایق و انکشاف نفسالأمر است، و استاد نمیتواند از کشف و ظهور حقایق مخفیّه به واسطۀ مخالفت رأی و فتوای یک نفر با نظر صائب خویش دست بردارد؛ و طبعاً شاگرد دچار حیرت و سرگشتگی خواهد شد، و دیگر سالک با شکّ و تردید و ابهام قدم از قدم برنخواهد داشت.
و امّا اگر سالک مجتهد باشد و زمام امور تکلیف و عمل به دست خود او باشد، دیگر در اینجا خواهد فهمید که چگونه رفتار نماید و حقیقت شرع و واقع امر را از چه راه و منبعی استحصال کند؛ و میداند که در جایی که علم و نور است و انکشاف واقع قطعی و بتّی است، دیگر عمل به ظنّ و تخمین و ظواهر جایی نخواهد داشت.[۵]
ثانیاً: دلیل دیگر انتخاب مجتهد در روش و مرام مرحوم قاضی این است که مجتهد از آنجا که بر شرع و مبانی و اسرار و قواعد و ملاکات اشراف دارد، بهتر از فرد عامی میتواند از موانع طریق بگذرد و مهالک را بشناسد و راه را از بیراهه تشخیص دهد و به وسوسۀ خنّاسان اعتناء نکند و تلبیس ابلیس و مکر شیاطین انسی را از سر راه بردارد؛ چنانچه بر این مسأله بسیاری از بزرگان از جمله مرحوم آیه الله حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه ـ تصریح فرمودهاند.
مرحوم قاضی در تمام مجالس و محافل فقط سخن از توحید میزد و همه را به سوی توحید و رفع انانیّت و استقلال در برابر خداوند میخواند و پیوسته بر این مسأله تأکید میورزید که همۀ شئونات و آثار وجودی افراد از ناحیۀ خداوند است و بنده نباید اینها را به حساب خود بگذارد.
و بدین لحاظ مورد طعن و نفور افراد قرار میگرفت، رفت و آمد اشخاص به منزل ایشان زیر نظر قرار گرفته بود، و بسیاری از اشخاص که جرأت و جسارت برخورد با کوتهنظران و ابلهان و خودسران را نداشتند شبها عبا بر سر به طور ناشناس به منزل ایشان رفت و آمد مینمودند، و برای برخورد با افراد کافی بود یکبار با مرحوم قاضی در عَلَن احوالپرسی نمایند! شهریۀ طلاّب و فضلایی که با ایشان ارتباط داشتند قطع شده بود و آنان را در ضیق معیشت و دشواریهای مختلف قرار میدادند!
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۸ | بازگشت به فهرست
فرق عمده بین عارف بالله و غیر عارف
آری، فرق بین عارف و غیر عارف در این است که او همه چیز را از آنِ خدا میداند و در تمام اسباب و مسبّبات و علل و معلولات و وسائط و وسائل فقط و فقط به مبدأ هستی ناظر و باصر است و حمد و ستایش و مدح و ثناء را فقط به خدا برمیگرداند، و از این جهت دیگر اثری برای خود باقی نمیگذارد و سخنی از خود نمیگوید و تبلیغی برای خود انجام نمیدهد و مردم را به سوی خود دعوت نمیکند و نمیخواهد در مجالس و محافل از او نامی برده شود و یا مدحی از او بنمایند و یا برای سلامتی و صحّت او دعا کنند و یا اسمی از او بر بنا و سازمانی و یا حسینیه و مسجدی قرار دهند.
ولی غیر عارف از آنجا که همه چیز را از آنِ خود میبیند طبعاً نمیتواند از شئونات و آثار وجودی خویش بگذرد و آنها را نادیده بگیرد، و درست بر عکس عارف میخواهد همهجا اسم او باشد و رسم او ظاهر شود، در مجالس برای سلامتی او دعا کنند و در محافل از آثار و تصرّفات او یاد نمایند، زمیل و قرینی برای خود نمیخواهد بلکه در تمام شراشر وجودش خواست و آرزوی تفرّد و مطلقالعنان بودن سریان و جریان دارد. و همین مفرق بین دو راه است: راه توحید و عبودیّت، و راه شرک و تکثّر و هواهای نفسانی و انانیّت و استکبار.
و به همین جهت است که عوام با عرفاء و اولیای الَهی همیشه در ستیز و اختلافاند و چشم دیدن آنان و گوش شنیدن سخنانشان را ندارند، و از کلمات نغز و نصائح مشفقانۀ آنها در گریز میباشند، و به دنبال افرادی میگردند که بتوانند خواست و میلشان را تأمین نمایند و از آراء فاسده و نیّات نفسانی آنان حمایت نمایند و به خواست و مرامشان صحّه بگذارند و کاری به کارهای خلافشان نداشته باشند، بلکه به نوعی آنها را توجیه و تأویل نمایند، و امور قبیحه را نزد آنان مستحسن سازند.
مرحوم قاضی به شاگردانش مسیر توحید میآموخت و راه عبودیّت صرفه در قبال ربوبیّت مطلقه نشان میداد، و این مسأله با امور رائج و دارج اطراف او سازگار نبود.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۳۹ | بازگشت به فهرست
ترویج روح آزادی و آزادگی به شاگردان توسّط مرحوم قاضی
مرحوم قاضی روح آزادی و آزادگی در بحث و مسائل علمی را در میان فضلاء و علمای حوزه گسترش میداد. و آنان را ـ جز در برابر حقّ و واقع ـ پرسشگر و کنجکاو مینمود، و حدّ یقفی ـ جز در برابر معصوم علیه السّلام ـ برای طبقۀ اهل علم و فضل و نیز سایر افراد باقی نمیگذاشت. و این روش در بین شاگردان و تلامذۀ تربیت شدۀ ایشان در میان حوزههای علمیّه و جوامع مختلف به یادگار باقی ماند.
مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ استادی خبیر و راهبری بصیر نسبت به احوال و خصوصیّات و مقتضیات شاگردان خویش بود؛ چنانچه مرحوم والد معظم علاّمه طهرانی ـ قدّس سرّه ـ میفرمود:
«ایشان به نحوی شاگردان را در حرکت و سیر میآورد که هیچ عارضه و یا امر خلاف متعارف بر آنها وارد نمیگشت، و سیری سریع ولی در عین حال آرام و با طمأنینه داشتند؛ و این مسأله به جامعیّت علمی و عملی و روحی و سعۀ صدر و وسعت نفس ایشان برمیگشت. همچنانکه شاگرد بیبدیل و ممتازش حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ میفرمود:
”به جامعیّت مرحوم قاضی از صدر اسلام تا کنون کسی نیامده است!“»
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۴۰ | بازگشت به فهرست
تشویق و تحریک نفس سالک به واسطۀ مطالعۀ احوال اولیاء دین
تتبّع و مطالعه در احوال اولیاء دین موجب تشویق و تحریک نفس به سمت تعالی و فلاح است و انسان را از تعلّق به کثرات دنیوی باز میدارد و روح و نفخۀ عالم قدس را بر قلب و ضمیر انسان میوزاند و از وساوس شیطان در اشتغال به ماسویالله دور میگرداند.
بحمد الله امروزه در بعضی از کتابها مطالبی از مرحوم قاضی منتشر شده است و تا حدودی از اوصاف و حالات ایشان در دسترس قرار گرفته است، ولی هنوز نکات و ظرائفی است که برای عموم روشن نشده است، و در این باره اهل اطّلاع و معرفت نسبت به شخصیّت این رجل الَهی باید حقّ مطلب را اداء کنند و ناگفتهها را به گوش و جان تشنگان وادی معرفت برسانند.
و از آنجا که:
هر کسی از ظنّ خود شد یار من | وز درون من نجست اسرار من[۶] |
هر شخصی بر اساس فهم و برداشت و إعمال اغراض و منویّات نفس خود، با تاریخ و سرگذشت اولیای الَهی و عرفای بالله مأنوس ومألوف میباشد، و از دیدگاه و منظر سنجش و قیاس خود اعمال و گفتار و حالات آنان را بررسی و تحقیق مینماید؛ پس چه بهجا و سزاوار است که انسان در این عرصه از مطالب و بیانات بزرگان و اولیای الهی، نسبت به احوال عرفای بالله استفاده نماید و قضاوت و سنجش آنان را معیار تحقیق و تدقیق خود قرار دهد؛ زیرا در این مجال است که آن دو آفت (فهم و بینش قاصر، اغراض و نیّات نفسانی) را مجال نخواهد بود، و مطلب چنانکه بوده و هست ارائه خواهد گردید.
از باب نمونه مرحوم آیه الله علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ کتابی دارند به نام وظیفۀ فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام. مطالعۀ این کتاب برای انسان روشن میسازد که ایشان در پیدایش و قوام حکومت اسلامی ایران نقش اساسی و تعیین کننده داشتهاند، و بر این مطلب بسیاری از مطّلعین اقرار و اعتراف دارند؛ ولی چنانچه در تألیفات و کتب تاریخی نهضت اسلامی ایران مشاهده میشود، یا اصلاً اسمی از ایشان برده نشده است و یا به نحو اجمال در یکی دو جا به بیان آمده است.
کتاب مهرتابناک ج۱، ص ۴۱ | بازگشت به فهرست
کیفیّت تدوین مجموعه حاضر در شرح احوال مرحوم قاضی رضوان الله علیه
مرحوم علاّمه طهرانی ـ قدس الله سرّه ـ در تألیفات مطبوعه و غیر مطبوعۀ خود به شرح احوال پارهای از بزرگان و عرفای الَهی پرداختهاند و شمّهای از تاریخ حیات آنان را بازگو نمودهاند، که از جمله شرح حال عارف کامل و سالک واصل حضرت علاّمه آیه الله العظمی سیّد علی قاضی طباطبایی ـ قدّس الله سرّه ـ میباشد.
مجموعۀ حاضر، مطالبی است از این عارف الَهی که توسّط حضرت علاّمۀ والد ـ قدّس سرّه ـ در کتابها و جنگهای ایشان به یادگار مانده است، و بعضی از شاگردان مرحوم والد به جمع آن پرداختند و پس از ترتیب و تنقیح در معرض افاده و افاضه قرار دادند؛ مطالبی که مطالعه و تدبّر در آن برای قاطبۀ اهل معرفت و درایت مخصوصاً فضلاء و علماء از اهمّیّت بسزایی برخوردار است. به ویژه اینکه این مطالب از قلم و بیان عارف بالله و عالم بأمر الله علاّمه طهرانی نشأت گرفته است که خود داستان دیگری است، و طبیعی است مطالب و معارفی که از این قلم در شرح حال چنین عارف یگانهای بهجای مانده برای رهروان و پویندگان راه خدا گنجینهای است ثمین و متین.[۷]
ناگفته نماند از این حقیر نیز دو مصاحبه در احوال و خصائص مرحوم قاضی و شیوۀ تربیتی ایشان و فرق این روش با مرام و مکتب اهل ولاء انجام شد که به عللی استمرار آن متوقّف گردید، امّا امید است با توفیق پروردگار آن مصاحبه استمرار یابد و در دسترس علاقهمندان قرار گیرد. بدین لحاظ این مجموعه را به عنوان جلد اوّل دورۀ مؤلّفۀ احوال و تبیین مکتب و مدرسه مرحوم قاضی ـ قدّس سرّه ـ قرار میدهیم و از خداوند منّان توفیق اهتداء و پیروی از مرام و منهج آن بزرگ را خواستاریم، بمنّه و کرمه.
إنشاءالله نسبت به نشر احوال سایر اولیای الَهی نیز از این قلم اقدام خواهد شد؛ به لطف و توفیق پروردگار.
روز جمعه بیست و هفتم شوّال المکرّم ۱۴۳۳ بلدۀ طیّبۀ قم
و أنا الرّاجی عفوَ ربِّه سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]
پاورقی:
[۱]ـ نهج البلاغه (عبده)، ج ۴، ص ۱۷۱.
[۲]ـ شاهد بر این مطلب داستان جابر بن یزید جعفی است با اصحاب امام باقر علیه السّلام. روزی جمعی از اصحاب حضرت که در میان آنان جابر بن یزید جعفی بود، در مسجد مدینه خدمت امام باقر علیه السّلام نشسته بودند. در این هنگام یکی از اصحاب به امام علیه السّلام عرض کرد: «دیشب جابر در منزل ما بود و جمعی از دوستان نیز حضور داشتند و جابر مطالب عجیبی مطرح نمود و همۀ ما را از روائح سخنان و مواعظ خویش مسرور و مبتهج نمود.»
در این وقت یکی دیگر از اصحاب گفت: «عجب! جابر دیشب در همین وقت منزل ما بود و با سخنان بسیار عالی و راقی خود ما را سرمست و منبسط نمود!»
یکی دیگر از اصحاب گفت: «چه میگویید؟! دیشب ما در خدمت جابر بودیم و از او بهرهمند شدیم.» و بر همین منوال فرد دیگر نیز اظهار نمود تا اینکه معلوم شد در شب گذشته جابر در یک زمان در چند مکان حضور داشته است و در همۀ آنها به ذکر معارف و آثار اهل بیت علیهم السّلام پرداخته بود.
امام علیه السّلام متوجّه جابر شدند و او را توبیخ کردند و از ادامۀ این کردار نهی فرمودند.
[۳]ـ مصباح الشّریعه، ص ۱۶.
[۴]ـ جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به مطلع انوار، ج ۳، ص ۳۱۱.
[۵]ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این مطلب رجوع شود به اسرار ملکوت، ج ۳، ص ۲۵۳.
[۶]ـ مثنوی معنوی، دفتر اوّل.
[۷]ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون احوالات ایشان رجوع شود به مهرفروزان نمائی اجمالی از شخصیّت حضرت علاّمه آیه الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه الزّکیه.