کتاب نوروز در جاهلیت و اسلام: فصل اوّل، هویت نوروز و ریشه آداب و سنن آن
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سخن دربارۀ نوروز، این آیین کهن و باستانی ایرانیان قدیم، از جهات متعدّدی باید مورد ارزیابی و تحقیق قرار گیرد، که هر کدام از این جهات حایز اهمّیت و قابل تأمّلاند.
جهت اوّل: هویّت اصل نوروز و پیدایش ریشۀ این آیین و سنّت است، صرف نظر از انطباق آن با موازین شریعت یا مخالفت آن با مبانی اسلام.
کتاب نوروز ص ۵۳ | بازگشت به فهرست
لغتنامۀ دهخدا مدرکی جامع در تشریح هویّت نوروز
به نظر میرسد مدرکی که بتوان آن را جامع اقوال مختلف و مدارک گوناگون در توضیح و تبیین داستان نوروز دانست لغتنامۀ دهخدا میباشد، و لذا برای تشریح هویّت این سنّت بدان متوسّل و از آن مدد میگیریم؛ در لغتنامۀ دهخدا راجع به کلمۀ نوروز چنین گوید:
کتاب نوروز ص ۵۳ | بازگشت به فهرست
نوروز عامّه و نوروز خاصّه از نگاه دهخدا
«نوروز، روز اوّل ماه فروردین که رسیدن آفتاب است به نقطۀ اوّل حمل.» (غیاث اللّغات)
«روز اوّل فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتدای بهار است، و این را نوروز کوچک و نوروز عامّه و نوروز صغیر گویند. و نیز ششم فروردین ماه، روز خرداد که نوروز بزرگ و نوروز خاصّه گویند.» (رشیدی، از جهانگیری)
«به معنای روز نو است و آن، دو باشد: یکی نوروز عامّه و دیگری نوروز خاصّه:
و نوروزعامّه روز اوّل فروردین ماه است که آمدن آفتاب به نقطۀ اوّل حمل باشد و رسیدن او به آن نقطه، اوّل بهار است.
گویند خدای تعالی در این روز عالم را آفرید و هر هفت کوکب در اوج تدویر بودند و اَوجات همه در نقطۀ اوّل حمل بود، در این روز حکم شد که به سیر و دور درآیند، و آدم علیه السّلام را نیز در این روز خلق کرد؛ پس بنابراین این روز را نوروز گویند.
و بعضی گفتهاند که جمشید که او اوّل، جم نام داشت ـ و عَربان او را منوشلخ میگویند ـ سیر عالم میکرد، چون به آذربایجان رسید فرمود تخت مرصّعی بر جای بلندی رو به جانب مشرق گذارند و خود تاج مرصّعی بر سر نهاده بر آن تخت بنشست. همینکه آفتاب طلوع کرد و پرتوش بر آن تاج و تخت افتاد شعاعی در غایت روشنی پدید آمد، مردمان از آن شاد شدند و گفتند: این روز نو است. و چون به زبان پهلوی شعاع را ”شید“ میگویند این لفظ را بر حکم[۱] افزودند و او را جمشید خواندند و جشن عظیم کردند، و از آن روز این رسم پیدا شد.
و نوروزخاصّه، روزی است که نام آن روز خرداد است و آن، ششم فروردین ماه باشد. و در آن روز هم جمشید بر تخت نشست و خاصّان را طلبید و رسمهای نیکو گذاشت و گفت: ”خدای تعالی شما را خلق کرده است، باید که به آبهای پاکیزه تن را بشویید و غسل کنید و به سجده و شکر او مشغول باشید و هر سال در این روز به همین دستور عمل نمایید.“ و این روز را بنابراین، نوروز خاصّه خوانند.» (برهان قاطع، از رشیدی، از جهانگیری) و ( آنندراج)
«و گویند اکاسره هر سال از نوروز عامّه تا نوروز خاصّه که شش روز باشد، حاجتهای مردمان را برآوردندی و زندانیان را آزاد کردندی و مجرمان را عفو فرمودندی و به عیش و شادی مشغول بودندی. و معرّب آن نیروز است.» (همان مدرک)
«این روز را در نزد پادشاهان عجم و یزدانیان ایران شرفهاست. گویند در آن روز، ایجاد و انشاء خلق شده. و سعدتر از ساعات آن روز ساعت تحویل شمس است به حمل… . و سبب حرمت این روز را وجوه گفتهاند:
یکی آن است که در عهد تهمورس آیین و مذهب صائبیّه رواج و رونق تمام داشت. چون شاهنشاهی به جمشید رسید تجدید آیین ایزد پرستی کرده … و نامید این روز را نوروز و عید گرفت… .
و گویند در این روز نیشکر به دست جمشید شکسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردیده و شکر از آن ساختند. بنابراین در روز نوروز خوردن شکر رسم شده و از آن حلویّات ساختند و خوردند و هنوز آن رسم برقرار است.» ( انجمن آرا)
کتاب نوروز ص ۵۵ | بازگشت به فهرست
نوروز و مهرگان، دو جشن بزرگ آریاییان
جشن نوروز یا عید نوروز یا جشن فروردین یا جشن بهار یا بهار جشن: بزرگترین جشن ملّی ایرانیان است که از نخستین روز فروردین، ماه اوّل سال شمسی، آغاز شود.
جشن نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ آریاییان بوده است. ایرانیان قدیم پیش از عهد ساسانی و به هنگام تدوین بخش اوّل اوستا، جشن نوروز را ظاهراً در اوّل بهار هر سال و آغاز برج حمل برپا میداشتند.
در دورۀ ساسانیان موسم این جشن با گردش سال تغییر میکرد و در آغاز فروردین هر سال نبود، بلکه مانند عید اضحی و عید فطر مسلمانان در فصول مختلف سال گردش میکرد.
کتاب نوروز ص ۵۵ | بازگشت به فهرست
مبدأ پیدایش تاریخ یزدگردی و جلالی
در نخستین سال تاریخ یزدگردی، مبدأ جلوس یزدگرد ـ واپسین شاه ساسانی ـ جشن نوروز مصادف بود با شانزدهم حزیران رومی (ماه ژوئن فرنگی) و تقریباً در اوایل تابستان. از آن پس هرچهار سال یک روز این جشن عقبتر ماند و در حدود سال ۳۹۲ هجری قمری، نوبت جشن نوروز به اوّل حمل رسید. و در سال ۴۶۷، نوروز به بیست و سوّم برج حوت افتاد، یعنی ۱۷ روز مانده به پایان زمستان.
در این سال به فرمان سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی ترتیب تقویم جلالی نهاده شد و بر اساس آن، موقع جشن نوروزی در بهار هر سال مقارن تحویل آفتاب به برج حمل تثبیت شد، و بدین منظور مقرّر شد که هر چهار سال یک روز بر تعداد ایّام سال بیفزایند و سال چهارم را ۳۶۶ روز حساب کنند و پس از هر ۲۸ سال، یعنی گذشتن هفت دورۀ چهار ساله، چون دورۀ چهار سالۀ هشتم فرا رسد بهجای آنکه به آخرین سال این دوره یک روز بیفزایند این روز را به نخستین سال دورۀ بعد یعنی دورۀ نهم اضافه کنند. بدین ترتیب سال جلالی نزدیکترین سالهای جهان شد به سال شمسی حقیقی که ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه است.
کتاب نوروز ص ۵۶ | بازگشت به فهرست
وجه تسمیۀ نوروز از نظر دهخدا
پیدایشوتسمیۀنوروز:
ایرانیان باستان جشنی داشتهاند به نام فروردگان (فروردیان) و آن ده روز طول میکشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته میشد ظاهراً در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن و شادی، چنانکه بیرونی راجع به همین روزهای آخر سال در نزد سغدیان[۲] گوید:
«در آخر ماه دوازدهم: خشوم، اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و چهرههای خود را بخراشند و برای مردگان، خوردنیها و آشامیدنیها گذارند.» ( آثار الباقیه، ص ۲۳۵)
و ظاهراً به همین سبب جشن نوروز که پس از آن میآمده علاوه بر آنکه روز اوّل سال محسوب میشده، روز شادی بزرگان بوده است. (گاهشماری، ص ۷۳ ـ ۷۷)
کتاب نوروز ص ۵۶ | بازگشت به فهرست
اشعار فردوسی پیرامون پادشاهی جمشید در نوروز
فردوسی که بدون شک موادّ شاهنامۀ خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسائل پهلوی اتخاذ کرده، اندر پادشاهی جمشید گوید:
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت | چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت |
که چون خواستی دیو برداشتی | ز هامون به گردون برافراشتی |
چو خورشید تابان میان هوا | نشسته بر او شاه فرمانروا |
جهان انجمن شد بر تخت اوی | فرومانده از فره بخت اوی |
به جمشید برگوهر افشاندند | مر آن روز را روز نو خواندند |
سر سال نو هرمز فرودین | برآسوده از رنج تن دل ز کین |
بزرگان به شادی بیاراستند | می و جام و رامشگران خواستند |
چنین روز فرّخ از آن روزگار | بمانده از آن خسروان یادگار[۳] |
از این داستان برمیآید نوروز را به معنای روز نو و تازه، یعنی روزی که سال نو بدان آغاز گردد میدانستهاند.
ابوریحان بیرونی گوید: «از رسمهای پارسیان، نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، و زین جهت روز نو نام کردند، زیراک پیشانی سال نو است.» ( التفهیم، تصحیح همایی، ص۲۵۳)
دربارۀ پیدایش نوروز افسانههای بسیار نقل شده که هرچند اساطیر است امّا تواتر آن اخبار وجه تسمیۀ نوروز و همچنین قدمت انتساب آن به اعصار آریایی، نیک آشکار میگردد.
کتاب نوروز ص ۵۷ | بازگشت به فهرست
بررسی آداب و سنن مطرح شده در نوروز از نگاه برخی نویسندگان اسلامی
آدابجشننوروز:
به طور کلّی از مراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی و اشکانی اطّلاعات دقیقی در دست نیست، امّا از آداب برگزاری جشن نوروز در عهد ساسانیان اطّلاعات گرانبهایی موجود است؛ اینک خلاصهای از آن:
در بامداد نوروز، شاهنشاه جامهای که معمولاً از برد یمانی بود بر تن میکرد و زینتی بر خود استوار میفرمود و به تنهایی در دربار حاضر میشد و شخصی که قدم او را به فال نیک میگرفتند بر شاه داخل میشد.
خیّام گوید: «آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد ـ که آخر ملوک عجم بود ـ چنان بوده است که در روز نخست، کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرّین پُر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی، و یک دست خوید سبز رسته و شمشیری و تیری و کمان و دوات و قلم و اسبی و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان:
شها به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین کیان، سروش آورد تو را دانایی و بینایی به کاردانی، و دیر زی و با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرّین و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان در همّت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی نگاهدار. سرت سبز باد و جوانی چو خوید، اسبت کامکار و پیروز، و تیغت روشن و کاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شکار، و کارت راست چون تیر، و هم کشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، به پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار.
چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اوّل دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرّم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بر ایشان مبارک گردد، که خرّمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی.» (نوروز نامه، ص ۸۱)
«در هریک از ایّام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد. و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز به خوردن آن تبرّک میجستند، اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود. و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزهای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد، در گردن این کوزه قلاّدهای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرّین کشیده و بر آن مهرههای زبرجدین کشیده بودند؛ این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها برمیداشتند.» ( المحاسن و الأضداد، ص ۲۳۴)
به روایت جاحظ: «چون نوروز به شنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دارالملک، دوازده ستون از خشت خام برپا میشد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلا و بر ستونی کاجیله و بر ستونی ارزن و بر ستونی ذرّت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند، و اینها را نمیچیدند مگر به غنا و ترنّم و لهو.
در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین [۱۶ فروردین] آن را جمع نمیکردند. این حبوب را برای تفأّل میکاشتند و گمان میکردند که هریک از آنها که نیکوتر و بارورتر شود محصول آن در آن سال فراوان خواهد بود. و شاهنشاه به نظر کردن در جو به ویژه تبرّک میجست.» ( المحاسن و الأضداد، ص ۲۴۳)
شاه در این روزها بار عام میداد و ترتیب آن را به طرق گوناگون نوشتهاند.
ابوریحان بیرونی گوید: «آیین پادشاهان ساسان در پنج روز اوّل فروردین [نوروز عامّه] چنین بود که: شاه به روز اوّل نوروز ابتدا میکرد و عامّه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدیشان میآگاهانید. در روز دوّم برای کسانی که از عامّه رفیعتر بودند، یعنی دهگانان و اهل آتشکدهها، جلوس میکرد. در روز سوّم از برای اسواران و موبدان بزرگ، و در روز چهارم برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصّان خود، در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش، و به هریک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود، و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ میشد و از این پس، نوروز از آنِ خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت، به نزد او نمیتوانست برود.» ( آثار الباقیه، ص ۲۱۹)
همچنین در ایّام نوروز، نواهایی خاص در خدمت پادشاه نواخته میشد که مختصّ همان ایّام بود. در بامداد نوروز مردم به یکدیگر آب میپاشیدند و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است. دیگر هدیه دادن شکر، متداول بود.
نویسندگان اسلامی برای علّت این دو امر، افسانههایی چند نقل کردهاند.
کتاب نوروز ص ۵۹ | بازگشت به فهرست
برافروختن آتش در شب نوروز توسط هرمزد پسر شاپور
«همچنین در شب نوروز آتش برمیافروختند.» (بلوغ الأرب، ج ۱، ص ۳۸۶)
و این رسم تا زمان عباسیان نیز در بینالنّهرین ادامه یافت.
«و نخستین کسی که این رسم را نهاد، هرمزد شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است.» ( آثار الباقیه، ص ۲۱۸)
کتاب نوروز ص ۶۰ | بازگشت به فهرست
استقبال و ترویج خلفا از نوروز به جهت أخذ هدایا و تحفهها
نوروزدرعصرخلفا:
در دربارهای نخستین، خلفای اسلامی به نوروز اعتنایی نداشتند ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن درآمد خود، هدایای نوروز را از نو معمول داشتند.
«بنیامیّه هدیه در عید نوروز را بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان معاویه تعداد آن به پنج تا ده میلیون درم بالغ میشد.» (تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ج ۲، ص ۲۲)
و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را به اهدای تحف دعوت میکردند.
«نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد، حجّاج بن یوسف ثقفی بود. اندکی بعد این رسم نیز از طرف عمر بن عبدالعزیز به عنوان گران آمدن اهدای تحف بر مردم منسوخ گردید.» (بلوغ الأرب، ج ۱، ص ۳۸۷)
ولی در تمام این مدّت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا میداشتند.
«در نتیجۀ ظهور ابومسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عبّاسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسلههای طاهریان و صفّاریان، جشنهای ایرانی دوباره رونق یافتند. گویندگان دربارۀ آنان قصائد پرداختند و نویسندگان مانند حمزۀ اصفهانی، مؤلّف ” اشعار السائره فی النّیروز و المهرجان“، آنها را مدوّن ساختند.» ( آثار الباقیه، ص ۳۱)[۴]
تا اینجا مطالبی در تبیین مسألۀ نوروز و مسائلی که در پیرامون آن موجود است از لغتنامۀ دهخدا نقل شد، و گرچه سخن تا حدودی به درازا کشید ولی بیان این مطالب خالی از لطف و دقّت نمیباشد. و چنانچه از مضامین این توضیح پیدا است مطلب کاملاً استیفاء شده و جای ابهامی پیرامون اصل و واقعیّت این پدیده وجود ندارد.
کتاب نوروز ص ۶۰ | بازگشت به فهرست
نکات بهدست آمده از متون و منابع مختلف پیرامون نوروز
و امّا نسبت به مطالبی که از مجموع تألیفات گوناگون و منابع مختلف بهدست میآید، به چند نکته میتوان اشاره نمود:
کتاب نوروز ص ۶۱ | بازگشت به فهرست
نوروز یک پدیدۀ خارجی و تکوینی غیر مرتبط به آداب و رسوم توهّمی
نکتۀ اوّل اینکه: نوروز به عنوان یک پدیدۀ تکوینی و واقعیّت خارجی عبارت است از تحویل خورشید به برج حَمَل، که ابتدای شروع سال شمسی بر این اساس میباشد؛ زیرا تاریخ میلادی نیز تاریخ شمسی است ولی ابتدای آن اوّل ژانویه مصادف با یازدهم دی ماه میباشد. و همینطور سایر تواریخ مانند جلالی و غیره که معیار برای حرکت، گردش زمین به دور خورشید است نه گردش ماه به دور زمین.
بنابراین چه نوروز را دقیقاً هنگام تحویل شمس به برج حَمَل بدانیم یا روز دوازدهم دیماه که اوّل ژانویۀ مسیحی و میلادی میباشد یا غیر آن، بالأخره یک پدیدۀ خارجی است و ارتباطی به اعتباریّات و رسوم و عادات و توهّمات ندارد، و تاریخی که بر این اساس بنا نهاده شود یک واقعیّت خارجی است نه اعتباری و تخیّلی؛ حال کاری به این نداریم که مبنای در وقت و زمان و تعیین امور را باید بر مبنای تاریخ شمسی قرار داد یا قمری، هجری باشد یا میلادی، که این سخن در آینده خواهد آمد.
بنابراین اگر ما بخواهیم تاریخی بر اساس شمسی قرار دهیم نه قمری، هیچ ایرادی ندارد که روز اوّل سال را از زمان تحویل شمس به برج حمل فرض نماییم و این واقعه و پدیدۀ خارجی را به عنوان مبدأ شروع یک سال خورشیدی مدّ نظر قرار دهیم. تا اینجای مسأله مشکل و ایرادی نخواهد بود؛ زیرا معیار در وضع و قرارداد، به یک واقعه و حادثۀ خارجی بازمیگردد نه تخیّلی و توهّمی و اعتباری.
امّا سخن در نکتههای پس از این است که باید بدانها توجّه نمود و صحیح را از سقیم بازشناخت.
کتاب نوروز ص ۶۱ | بازگشت به فهرست
علّت اشتهار و تسمیۀ این روز به نوروز
و امّا نکتۀ دوّم: علّت اشتهار و تسمیۀ این روز به نوروز است. و چنانچه گذشت، بعضی وجه این تسمیه را خلقت آسمان و زمین در این روز دانستهاند که هر هفت کوکب در اوج تدویر بودهاند و اَوجات در نقطۀ اوّل حَمَل قرار داشتند و در این روز امر شد که به سیر و گردش درآیند، و آدم علیه السّلام در این روز خلق گردید، و لذا این روز را نوروز نامند.
کتاب نوروز ص ۶۲ | بازگشت به فهرست
مجعول و بیمدرک بودن استناد خلقت زمین و آسمان و حضرت آدم به نوروز
مطلبی که در اینجا از قلم افتاده است و مغفول واقع شده این است که: برای این مدّعا هیچ مدرکی ارائه نگردیده است و به صرف اینکه: «گویند»، بسنده شده است؛ و امّا اینکه گوینده چه کسی است و چه منبعی است، اشاره نشده است؛ بنابراین از حیث فنّی و اتقان از درجۀ اعتبار ساقط است.
و انسان عاقل اعتقاد و باورهای تاریخی خویش را بر اساس شایعه و حدس بنا نمینهد و به آن معتقد نمیگردد.[۵]
علاوۀ بر این، اینکه گفته میشود خلقت عالم در این روز بوده است، چگونه با استقرار خورشید در اوّل برج حَمَل سازگار است؟ مگر خورشید و ابراج و ستارگان و زمین، اجزای این عالم نمیباشند؟ و چگونه ممکن است که ابتدای خلقت عالم از تحویل خورشید به برج حمل باشد در حالیکه هنوز خورشید و حملی خلق نشده است؟!
و اگر مقصود، خلقت نیست بلکه گردش عالم افلاک و ستارگان است نه اصل خلقت و وجود آنها، در این صورت با لفظ خلقت چه تناسبی خواهد داشت؟ مضافاً بر اینکه چه ترجیحی در ابتدای نقطۀ حمل وجود دارد که در سایر نقاط از این دایرۀ بیضوی شکل وجود نداشته است؟
علاوه اینکه گردش زمین به دور خورشید که بر اساس تشکیل دایرۀ بیضوی، شکل میگیرد چه ارتباطی با گردش سایر کُرات سماوی و کهکشانها و ستارگان و سیّارات دارد که حرکت آنها موقوف بر تحویل شمس به برج حمل باشد؟
بنابراین، نتیجهای که از ایرادها و اشکالات بر این گفتار بهدست میآید این است که: علّت اینکه نوروز را روز خلقت آسمان و زمین و روز حرکت زمین به دور خورشید و نیز حرکت سایر افلاک بر مدار خویش در این روز بدانیم، خرافۀ محض و از جملۀ اباطیل و مزخرفات میباشد.
و امّا اینکه بعضی گفتهاند در روز نوروز خداوند آدم علیه السّلام را آفرید، در هیچ منبع و مدرک موثّقی این قضیّه یافت نشده است ـ چنانچه پس از این در بحث از روایات و اخبار خواهد آمد ـ و در کتب پیشینیان نیز چنین مطلبی ذکر نشده است، و تازه اگر چنین باشد دلیل بر این نمیشود که سال نو بر این اساس و بدین جهت آغاز شود و این روز مبدأ تاریخ شمرده شود.
و از آنجا که به نظر میرسد اساس این رسوم و عادات بر پایۀ خرافات و افسانهها میباشد ـ چنانچه ذکر شده است ـ قاعدتاً استناد این قضیّه به جمشید شاهنشاه ایرانی موجّهتر مینماید؛ چنانچه گفتهاند که:
کتاب نوروز ص ۶۳ | بازگشت به فهرست
احتمال پیدایش نوروز از روز جلوس جمشید بر تخت مرصّع در آذربایجان
جمشید که او اوّل، جم نام داشت ـ و عَربان او را منوشلخ گویند ـ سیر عالم میکرد، چون به آذربایجان رسید فرمود: تخت مرصّعی بر جای بلندی رو به جانب مشرق گذارند و خود تاج مرصّعی بر سر نهاده بر آن تخت بنشست. همینکه آفتاب طلوع کرد پرتوش بر آن تخت و تاج افتاد، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد، مردمان از آن شاد شدند و گفتند: این روز نو است. و چون به زبان پهلوی شعاع را «شید» میگویند، این لفظ را بر جم افزودند و او را جمشید خواندند و جشن عظیم کردند، و از آن روز این رسم پیدا شد.[۶]
با توجّه به توجیهات افسانهای که گذشت، به نظر میرسد این توجیه اخیر دربارۀ جمشید اقرب به واقع باشد و چنین قضیّهای شاید اتّفاق افتاده باشد، خصوصاً که گفتهاند در نوروز خاصّه که نام آن روز خرداد است و آن ششم فروردین ماه است جمشید بر تخت نشست و خاصّان خود را طلبید و به آنها گفت که خود را بشویند و سجدۀ شکر بجای آورند، و هر سال بدین منوال عمل مینمود.
این توجیه نیز گرچه ممکن است بر اساس یک قضیّۀ تاریخی صورت گرفته باشد، ولی نفس آن واقعه و قضیّۀ خارجی بسیار سخیف و بیاساس میباشد؛ آخر این چه توجیهی است برای شروع سال که پادشاهی بر منطقهای گذر کند و دستور دهد تختش را بالای تپّهای بگذارند و چون آفتاب بر آن تخت بتابد همگان به شادی و شعف و پایکوبی برخیزند، و آن روز را روز اوّل سال و شروع تاریخ قلمداد کنند!!
آیا حکایتی مسخرهتر از این میتوان تصوّر نمود که قومی اساس امور و ضوابط کارهای خویش را بر آن بنهند و همچنان بر اساس آن حادثۀ سفیهانه و ابلهانه، پای برجا بمانند و تبعیّت کنند؟ آخر تخت جمشید و تپّۀ آذربایجان چه ارتباطی با سال و مبدأ تاریخ و حرکت شمس و زمین دارد؟!
کتاب نوروز ص ۶۴ | بازگشت به فهرست
عدم وجود دلیل موجّه و عقلایی برای انتخاب نوروز به عنوان روز اوّل سال
بنابراین روشن شد که علّت انتخاب نوروز به عنوان روز اوّل سال در اقوام گذشتۀ ایرانی، هیچ دلیل موجّه و عقلایی نداشته است و تحویل سال نو که عبارت است از اقتران شمس با اوّل برج حَمَل، پس از قرنها از ظهور اسلام به واسطۀ علمای هیئت تدوین گردیده است. چنانچه نوروز در ایرانیان پیش از عهد ساسانی اوّل بهار بوده است و در دورۀ ساسانی در فصول مختلف سال گردش میکرد، و لذا در نخستین سال تاریخ یزدگردی نوروز مصادف با شانزدهم حزیران رومی و تقریباً در اوائل تابستان بوده است تا اینکه در حدود سال ۳۹۲ هجری قمری نوروز به اوّل حمل رسید و در سال ۴۶۷ نوروز به بیست و سوّم برج حوت افتاد، یعنی هفده روز مانده به پایان زمستان، که در این سال به فرمان سلطان جلالالدّین ملکشاه سلجوقی تقویم جلالی تدوین گردید و نوروز را در تحویل شمس به برج حمل تثبیت کردند و از آن تاریخ یعنی سنۀ ۴۶۷ هجری قمری به بعد، سال شمسی حقیقی را ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه قرار دادند.
کتاب نوروز ص ۶۴ | بازگشت به فهرست
متغیّر بودن نوروز در دوران ایران باستان
بنابراین در دوران ایران باستان، نوروز هیچگاه به عنوان یک روز معیّن و ثابت در طول سال نبوده است و در هر دورهای در گردش و نوسان بسر میبرده است، و در سنۀ ۴۶۷ هجری قمری بود که دستور داده شد شروع سال شمسی از اقتران شمس با برج حمل آغاز شود و این روز را به عنوان نوروز، ثابت و پابرجا قرار دهند و دیگر گردش نوروز را در فصول مختلف از میان برداشتند.
و امّا نکتۀ دیگر دربارۀ برگزاری جشنها و مراسمِ بهخصوص در این ایّام است که با توجّه به سخافت اصل نوروز و عدم استقرار آن در روز معیّن از سال، دیگر چه توجیهی برای این مراسم و محافل و رسوم میتواند باشد؟!
سالی که یک زمان، اوّل برج حَمَل شروعش باشد و در زمان دیگر، پاییز و زمستان، چه انگیزهای برای جشن و سرورش وجود دارد؟! و چه ارزش و امتیازی در پس این عادات و رسوم میباشد؟!
کتاب نوروز ص ۶۵ | بازگشت به فهرست
بیتوجّهی به محتوای پوچ و متوهَّم نوروز، علّت شیوع آن در بین مسلمانان
و نکتۀ آخر اینکه: چنانکه گذشت، ورود این عادات و پذیرش نوروز به عنوان روز شادی و مسرّت از ناحیۀ ایران و توسّط برخی از زمامداران و حکّام بنیامیّه و پس از آن به واسطۀ تسلّط آل برامکه بر زمام امور مسلمین در دوران بنیعبّاس بوده است، و مسلمین در این قضیّه بدون توجّه به محتوای پوچ و توهّمی آن و بدون دقّت در کیفیّت برگزاری رسوم و انطباق آن با موازین عقلی و شرعی، بدان پرداخته و آن را در میان خود ساری وجاری ساختند.
بنابراین، اینکه گفته میشود: «علّت پذیرش ایرانیان باستان این روز را، به عنوان روز اوّل سال و شکوفایی طبیعت و سپری شدن دوران خموشی و خمودی و آغاز فصل طراوت و روییدن گلها و درختان بوده است» صرف نظر از غیر موجّه بودن ـ چنانچه خواهد آمد ـ این نیز به طور کلّی اصل و بنیادی نداشته است و مردم باستان به ملاحظۀ حکّام و سلاطین زمان خود، به دلخواه و سلیقۀ خود، روزهایی از سال را به برگزاری و انعقاد این مجالس و پرداختن به عادات و رسوم خاص میگذراندند.
[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]
پاورقی:
[۱]. ظاهراً «جم» باشد و در اینجا خطایی صورت گرفته است؛ چنانچه در مصدر: برهان قاطع، و در خود لغتنامۀ دهخدا، ذیل لغت جمشید، به لفظ «جم» آمده است. (محقّق)
[۲]. سغدیان، از هزارۀ دوم پیش از میلاد در نواحی میانۀ سمرقند و رود زرافشان زندگی میکردند. سغد سرزمینی است شامل تاجیکستان کنونی و بخش خاوری ازبکستان کنونی که در روزگار هخامنشیان و اشکانیان بخشی از شاهنشاهی ایران بوده است. (محقّق)
[۳]. شاهنامه فردوسی، جمشید.
[۴]. لغتنامۀ دهخدا، لغت «نوروز».
[۵]. جهت اطّلاع پیرامون لزوم یقینآور بودن ادلّۀ مسائل اعتقادی و تاریخی رجوع شود به مهر فروزان، ص۱۲۲؛ عنوان بصری، ج ۱، ص ۱۷۸؛ تفسیر المیزان، طبع جامعه المدرسین، ج ۸، ص ۶۲ و ۱۴۱؛ ج ۱۰، ص ۳۵۱؛ ج ۱۲، ص ۲۶۲؛ ج ۱۴، ص ۱۳۳.
[۶]. لغتنامۀ دهخدا، لغت «جمشید»، به نقل از برهان قاطع.