درباره آخوند ملّا فتحعلى سلطان آبادى‏

درباره آخوند ملّا فتحعلى سلطان آبادى‏

در روز پنجشنبه، ۱۳/ ج ۲/ ۱۴۰۷، که حضرت حجه الاسلام آقاى حاج سید حسن سیدى قمّى (عمّه زاده والد حقیر) در بنده منزل در مشهد آمدند، از جمله بیانات ایشان داستانى بود که درباره کرامت مرحوم آخوند ملّا فتحعلى بیان کردند، ایشان از مرحوم والدشان آیه‌الله آقا سید میرزا فخرالدین سیدى- رضوان الله علیه- نقل کردند که:

من در سامرّآء تحصیل مى‏کردم و آخوند ملّا فتحعلى هم در آنجا اقامت داشتند، و در آخر عمر از دو چشم نابینا بودند؛ شبى قبل از أذان صبح با فاصله بسیارى مثلًا چندین ساعت که من در خواب بودم ناگهان بیدار شدم و در خود شور و عشقى در رفتن به حرم مطهّر مى‏دیدم که به حسب ظاهر آن، موقع رفتن به حرم نبود، و درهاى صحن بسته بود، با خود گفتم این چه شور و وَلَه است؟! و من الآن اگر بروم در بسته است، و در تمام مدّت اقامتم در سامرّاء سابقه نداشت‏

که من در این موقع به حرم مطهّر مشرّف شده باشم! با خود گفتم: صبر مى‏کنم تا قریب به اذان که درها را باز مى‏کنند، مى‏روم؛ بعداً مثل یک نیروى باطنى مرا از درون تهییج به رفتن مى‏کرد.

بالأخره ناخودآگاه برخاستم و وضو گرفتم و لباس پوشیدم و به صوب حرم مشرّف شدم؛ و در آن زمان مسیر منزل ما تا حرم از یک دالون تاریکى مى‏گذشت. من که بیرون آمدم در راه صداى خُرخُرى شنیدم و گمان کردم که یکى از گاوهاى اعراب است که در شب آزادانه در کوچه‏ها عبور مى‏کند و این صداى تنفّس اوست؛ چون نزدیک شدم چنین شنیدم که این صداى خُرخُر توأم با ذکر است و چون بدان موضع رسیدم دیدم این صدا از آخوند ملّا فتحعلى است که بر روى زمین نشسته و مشغول ذکر است!

و معلوم شد که ایشان چون نابینا بوده و ساعت را ندیده چنین تصوّر کرده است که نزدیک اذان صبح است و موقع رفتن حرم است و از منزل بیرون آمده و راه حرم را گم کرده است و کسى هم در آن موقع در کوچه نبوده او را راهنمائى کند، فلهذا متحیراً روى زمین نشسته و به ذکر مشغول شده است.

من چون به او رسیدم دست او را گرفتم و به طرف صحن مطهّر بردم و از آن دالون عبور دادم و مدّت‏ها گذشت تا درِ صحن را گشودند و ما وارد شدیم. و من بدون هیچ شک و تردیدى بیدارى آن موقع شب را از خواب و تهییج باطنى را براى تشرّف به حرم کرامتى از آن مرحوم دانستم که برخیزم و او را از تنهائى و گم شدن در بین راه به طرف حرم رهبرى کنم.

 

منبع: کتاب مطلع انوار، ج‏۱، ص: ۱۶۸ / جنگ ۳، ص ۱۸۴

 

pormatlab.com

 

 

 

برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن