صفحه قبل

شرائط‌ جهاد اسلام‌، و كيفيّت‌ كشتار و برده‌گيري‌ از كافران‌

5 ـ راه‌ براي‌ برده‌گيري‌ در اسلام‌ چيست‌؟!

مسلمين‌ خود را مجهّز و مهيّا و آماده‌ مي‌كنند براي‌ دعوت‌ آن‌ كافراني‌ كه‌ با آنها به‌ رفق‌ و مدارا رفتار نموده‌اند. در مرحلۀ اوّل‌ با ايشان‌ اتمام‌ حجّت‌ ميكنند، و با گفتار حكمت‌ آميز و مواعظ‌ حسنه‌ و به‌ نيكوترين‌ راه‌ از طرق‌


ص 78

مجادله‌ و محاوره‌[66] آنان‌ را به‌ كلمۀ حقّ و توحيد و اسلام‌ دعوت‌ ميكنند.

اگر در پاسخ‌، اجابت‌ كردند و پذيرفتند، برادران‌ مسلمين‌ هستند بدون‌ هيچ‌ اختلاف‌؛ آنچه‌ بر نفع‌ مسلمين‌ است‌ بر نفع‌ آنهاست‌ و آنچه‌ بر ضرر مسلمين‌ است‌ بر ضرر آنهاست‌. و امّا اگر نپذيرفتند، در صورتيكه‌ از اهل‌ كتاب‌ باشند و قبول‌ جِزْيَه‌ (خراج‌ و ماليات‌ مخصوص‌) كنند، اسلام‌ آنها را بر همان‌ آئينشان‌ مادامي‌ كه‌ به‌ ذمّۀ خود عمل‌ ميكنند رها و آزاد ميگذارد.

و اگر از مؤمنين‌ پيمان‌ و ميثاقي‌ گرفتند، خواه‌ اهل‌ كتاب‌ باشند و يا نباشند، به‌ اين‌ پيمان‌ عمل‌ مي‌شود.

و اگر هيچيك‌ از اين‌ دو امر نبود، درست‌ و استوار اعلان‌ جنگ‌ ميكنند و وارد در جنگ‌ مي‌شوند.

فقط‌ كسي‌ كه‌ از آنها در معركۀ جنگ‌ حاضر شود و شمشير به‌ روي‌ مسلمين‌ بكشد، كشته‌ مي‌شود؛ كسي‌ كه‌ خواستار ترك‌ جنگ‌ و صلح‌ شود كشته‌نمي‌شود. مستضعفين‌ از مردان‌ و زنان‌ و فرزندان‌ كشته‌ نمي‌شوند. لشگر اسلام‌ به‌ آنها غيلةً و از روي‌ غفلت‌ و نا آگهي‌ حمله‌ نميكند و شبيخون‌ نميزند. و آب‌ به‌ رويشان‌ بسته‌ نمي‌شود. و در كشتار فقط‌ با يك‌ شمشير مي‌كشند؛ و آنها را تعذيب‌ نمي‌كنند (يعني‌ بطريق‌ سخت‌ همچون‌ قطعه‌ قطعه‌ كردن‌، و زخم‌ زدن‌ و آنگاه‌ نگهداشتن‌ تا خود بميرند، و به‌ دار آويختن‌، و سوزاندن‌ و امثال‌ اينگونه‌ كشتن‌ها). و آنها را مُثْلَه‌ نميكنند؛ يعني‌ چه‌ در حال‌ حيات‌ و چه‌ پس‌ از مرگ‌، اعضاي‌ بدن‌ آنها مانند چشم‌ و گوش‌ و لب‌ و زبان‌ و دل‌ و كبد و غيرها را نمي‌بُرند و جدا نمي‌سازند.


ص 79

و به‌ جنگ‌ با آنها ادامه‌ ميدهند حَتَّي‌' لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوَ'نَ إِلَّا عَلَي‌ الظَّ'لِمِينَ [67]. «تا جائيكه‌ فتنه‌ از ميان‌ رخت‌ بر بندد؛ و دين‌ اختصاص‌ به‌ خدا پيدا كند. بنابراين‌ اگر اين‌ كافران‌ و دشمنانِ ديني‌ دست‌ از تعدّي‌ و كفرشان‌ برداشتند، ديگر مسلمين‌ با آنها عداوتي‌ ندارند مگر با خصوص‌ آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ اهل‌ ستم‌ و تجاوزند.»

و چنانچه‌ مسلمين‌ بر كافرين‌ غلبه‌ كنند و آتش‌ جنگ‌ فرو نشيند، آنچه‌ از نفرات‌ كفّار و از اموالشان‌ در تحت‌ يد مسلمين‌ درآيد، از آنِ ايشانست‌. و تاريخ‌ از سيره‌ و روش‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در غزوات‌ و جنگهاي‌ وي‌، صحيفه‌هاي‌ روشن‌ و تابناكي‌ را نشان‌ ميدهد كه‌ سرشار از سيرۀ عادله‌ جميله‌ايست‌ كه‌ در آنها از فتوّت‌ و مروّت‌ و بدايع‌ برّ و احسان‌، و طرائف‌ عدل‌ و داد مشحون‌ است‌.

بازگشت به فهرست

روش‌ اسلام‌ در كيفيّت‌ نگهداري‌ غلامان‌ و كنيزان‌ چگونه‌ بوده‌ است‌؟!

6 ـ روش‌ اسلام‌ در كيفيّت‌ نگهداري‌ غلامان‌ و كنيزان‌ چگونه‌ بوده‌است‌؟!

چون‌ مُهر عبوديّت‌ بر همين‌ طريقي‌ كه‌ ذكر شد بر كسي‌ خورد، او را مِلْك‌يمين‌ گويند، و از آن‌ پس‌، منافع‌ عملش‌ از آن‌ او نيست‌؛ ولي‌ نفقه‌اش‌ بر عهدۀ مولاي‌ اوست‌.

اسلام‌ به‌ مسلمين‌ توصيه‌ كرده‌ است‌ كه‌ با بردگان‌ خود همان‌ معامله‌اي‌ را بنمايند كه‌ با خودشان‌ مي‌كنند، زيرا آنها از ايشان‌ شده‌اند و جزو اهل‌ ايشان‌ محسوب‌ ميشوند. بنابراين‌ بايد با ايشان‌ در لوازم‌ حيات‌ و حوائج‌ زندگي‌ بطور مساوي‌ رفتار كنند.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ با بندگان‌ و خدمتكاران‌ خود


ص 80

مي‌نشست‌ و با آنها غذا ميخورد، و هيچگاه‌ ديده‌ نشد كه‌ در لباس‌ و يا در غذا براي‌ خود چيز مرغوب‌تري‌ را انتخاب‌ كند.

بر بردگان‌ نبايد سخت‌ گرفت‌ و كارهاي‌ دشوار را بر آنان‌ تحميل‌ كرد، نبايد آنان‌ را عذاب‌ نمود، نبايد به‌ آنها سبّ و شتم‌ نموده‌ و ناسزا گفت‌، نبايد ستم‌ و ظلم‌ كرد. و به‌ آنها اجازه‌ داده‌ شده‌ است‌ كه‌ با نظريّۀ اهلشان‌ در ميان‌ خود با يكديگر ازدواج‌ كنند؛ و مرد آزاد، زنان‌ آنها را به‌ نكاح‌ خويش‌ در آورد؛ و زن‌ آزاد، زوجۀ آنان‌ شود. و در شهادت‌هاي‌ واقعه‌، نزد قاضي‌ اسلام‌ همانند آزادمردان‌ شهادتشان‌ قبول‌ است‌. و صاحبانشان‌ كارهاي‌ مرجوعۀ به‌ آنها را بين‌ خودشان‌ و آنها تقسيم‌ كنند، چه‌ در زمان‌ بردگي‌ آنها و چه‌ پس‌ از آزاد شدن‌.

ارفاقي‌ كه‌ در شريعت‌ اقدس‌ اسلام‌ به‌ آنان‌ شده‌ است‌ تا حدّي‌ است‌ كه‌ با احرار و آزادگان‌ در جميع‌ امور شركت‌ دارند. بسياري‌ از آنان‌ استاندار و فرماندار شده‌اند و حكومت‌ را بدست‌ گرفته‌اند، و سران‌ لشگر بوده‌اند؛ چنانكه‌ در تاريخ‌ صدر اسلام‌ مضبوط‌ است‌. و در ميان‌ اصحاب‌ بزرگوار رسول‌ الله‌ جمعي‌ از غلامان‌ بوده‌اند مانند سلمان‌ و بلال‌ و غيرهما.

رفتار و عمل‌ رسول‌ الله‌ را ملاحظه‌ كنيد: كنيز خود صَفيَّةُ بنتُ حُيَيِّ بْنِ أخْطب‌ را آزاد كرد و سپس‌ با عقد ازدواج‌ او را به‌ نكاح‌ خود درآورد. و با جُوَيْريَةُ بنتُ حارِث‌ بعد از واقعۀ بَني‌ الْمُصْطَلَق‌ در حاليكه‌ در ميان‌ اسيران‌ و كنيزان‌ آنها بود ازدواج‌ نمود. آنان‌ بالغ‌ بر دويست‌ خانواده‌ با زنان‌ و فرزندان‌ بودند، و اين‌ ازدواج‌ حضرت‌ موجب‌ آزادي‌ همه‌ شد. و ما اجمال‌ قضيّه‌ را در جز چهارم‌ تفسير «الميزان‌» آورده‌ايم‌.

و از احكام‌ ضروريّۀ سيرۀ اسلام‌ است‌ كه‌: غلام‌ با تقوي‌ را بر آقاي‌ حرّ و آزادِ فاسقش‌ مقدّم‌ ميدارد. شهادت‌ اين‌ در محكمه‌ مقبول‌ است‌ و شهادت‌ آن‌ مردود. اسلام‌ به‌ بردگان‌ اجازه‌ داده‌ است‌ تا با اجازۀ صاحبان‌ خود، تملّك‌ اموال‌


ص 81

نمايند، و به‌ جميع‌ مزاياي‌ حياتي‌ متمتّع‌ شوند. اينست‌ اجمال‌ احكام‌ برده‌داري‌، و كيفيّتي‌ كه‌ در اسلام‌ دربارۀ آنان‌ وارد شده‌ است‌.

بازگشت به فهرست

إرفاق‌ اسلام‌ دربارۀ بردگان‌، عالي‌ترين‌ نمونۀ اخلاق‌ است‌

با تمام‌ اين‌ محبّت‌ها و ارفاقها، تأكيد اكيد و دعوت‌ شديد در آزادي‌ آنها بعمل‌ آورده‌ است‌؛ و در تخريج‌ آنها از ظرف‌ بندگي‌ به‌ جَوّ و ساحت‌ آزادي‌ كوشيده‌ است‌. و لهذا روز به‌ روز از عددشان‌ كاسته‌، و به‌ تعداد احرار و آزادگان‌ اضافه‌ مي‌شود. و از تمام‌ اينها گذشته‌، بدينها قناعت‌ نورزيده‌ است‌؛ تا سرحدّيكه‌ آزادي‌ آنها را يكي‌ از طُرُق‌ كفّارات‌؛ مثل‌ كفّارۀ قتل‌ و كفّارۀ افطار روزه‌ قرار داده‌ است‌، و بدانها اجازۀ اشتراط‌ و اجازۀ تدبير و اجازۀ كتابت‌ داده‌ است‌. (يعني‌ مولايشان‌ آنها را آزاد ميكند، و با آزادي‌ شرط‌ ميكند كه‌ مقداري‌ از خدمتشان‌ يا چيز ديگري‌ را براي‌ مولي‌ قرار دهند؛ و يا با مولاي‌ خود شرط‌ ميكنند: چنانچه‌ كار كنند و به‌ تدريج‌ و يا دفعةً قيمت‌ خود را و يا كمتر از آنرا كسب‌ كنند و به‌ مولي‌ بدهند، آزاد شوند؛ و يا مولي‌ حكم‌ به‌ انعتاق‌ و آزاديشان‌ را بعد از مردنش‌ بدهد كه‌ در اينصورت‌ بمجرّد موت‌ مولي‌ آزاد مي‌شوند.)

تمام‌ اين‌ احكام‌ بجهت‌ عنايتي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ بدانها داشته‌ است‌، و براي‌ قصد تخليص‌ و الحاقشان‌ به‌ مجتمع‌ انسانيِ صالح‌ بوده‌ است‌؛ آنگونه‌ الحاقي‌ كه‌ ريشۀ ذلّت‌ را بكلّي‌ از بنيادشان‌ بركند.[68]


ص 82

بازگشت به فهرست

اسلام‌ أسباب‌ بردگي‌ را تقليل‌ داده‌ و اسباب‌ آزادي‌ بندگان‌ را زياد كرده‌ است‌

7 ـ نتيجه‌ و محصّل‌ بحث‌ در فصول‌ سابقه‌، سه‌ چيز است‌:

اوّل‌: اسلام‌ نهايت‌ درجۀ كوشش‌ را در الغاء اسباب‌ بردگي‌ در عالم‌، و تقليل‌ و تضعيف‌ آن‌ نموده‌ است‌ و همه‌ را از بين‌ برده‌ است‌، تا جائيكه‌ چون‌ به


ص 83

‌ يك‌ سبب‌ رسيده‌ است‌، به‌ حكم‌ قطعي‌ فطرت‌ هيچ‌ چاره‌ از امضا و اعتبار آن‌ نديده‌ است‌. و آن‌ عبارت‌ است‌ از بنده‌ گرفتن‌ هر انسان‌ محارب‌ دين‌، و ضدّ مجتمع‌ انساني‌ كه‌ بهيچوجه‌ از وجوه‌ حاضر نشود براي‌ حقّ خضوع‌ كند.


ص 84

دوّم‌: آنچه‌ از جهات‌ ممكنه‌ متصوّر بوده‌ است‌، در اكرام‌ و بزرگداشت‌ غلامان‌ و كنيزان‌، و نزديك‌ نمودن‌ شؤون‌ حياتيّۀ ايشان‌ به‌ زندگي‌ اجزاء آزاد مجتمع‌ إعمال‌ كرده‌ است‌، تا بجائيكه‌ غلامان‌ گرچه‌ عين‌ افراد مجتمع‌ نشدند ولي‌ مانند آنها شده‌اند. و يك‌ پردۀ نازك‌ بيشتر نمانده‌ است‌ تا عين‌ آنها شوند، و آن‌ پرده‌ اينست‌ كه‌: آنچه‌ از دسترنج‌ اعمال‌ و افعالشان‌ كه‌ زيادتر از لازمۀ حيات‌ ضروري‌ و لازم‌ آنهاست‌، براي‌ خودشان‌ نيست‌ و براي‌ صاحبان‌ آنهاست‌. و اگر ميخواهي‌ با اين‌ تعبير مطلب‌ را أدا كن‌ كه‌: در حقيقت‌ هيچ‌ فاصله‌اي‌ بين‌ حرّ و آزاد، با غلام‌ و برده‌ در اسلام‌ نيست‌ مگر اينكه‌ در كارهاي‌ غلام‌ اجازه‌ و اذن‌ صاحبش‌ لازم‌ است‌.

سوّم‌: اسلام‌ به‌ هر حيله‌ و طريق‌ ممكن‌ كه‌ مؤثّر در آزادي‌ غلامان‌ بوده‌است‌ ـ بطوريكه‌ يكباره‌ از اين‌ صنف‌ جدا شوند و به‌ مجتمع‌ آزادگان‌ بپيوندند ـ به‌ ترغيب‌ و تحريص‌ در مواردي‌، و به‌ ايجاب‌ و لزوم‌ در موارد دگري‌ مانند كفّارات‌، و به‌ تجويز و حكم‌ به‌ نفوذ در مثل‌ احكام‌ اشتراط‌ و تدبير و مُكاتبه‌ كوشيده‌ است‌.

بازگشت به فهرست

نِقاطي‌ كه‌ در جهان‌ از قديم‌ برده‌داري‌ معمول‌ بوده‌، و نقاطي‌ كه‌ معمول‌ نبوده‌ است‌

8 ـ جريان‌ برده‌داري‌ در تاريخ‌:

اينطور گفته‌اند كه[69]‌: اوّلين‌ ظهور برده‌گيري‌ بواسطۀ اسير گرفتن‌ شد. پيش‌ از جريان‌ اسيرگيري‌، دأب‌ و روش‌ قبيله‌ها اينطور بود كه‌ چون‌ در جنگهايشان‌ غالب‌ ميشدند، تمام‌ اسيران‌ را ميكشتند. سپس‌ بنظرشان‌ آمد كه‌ ايشان‌ را زنده‌بگذارند و مانند سائر غنيمت‌هاي‌ بدست‌ آمده‌ تملّك‌ كنند. نه‌ بجهت‌ آنكه‌


ص 85

از دسترنج‌ آنها بهرمند گردند، بلكه‌ بواسطۀ احساني‌ كه‌ در حقّشان‌ نموده‌، و بجهت‌ حفظ‌ نوع‌، و احترام‌ قوانين‌ اخلاقيّه‌اي‌ كه‌ رفته‌ رفته‌ به‌ سبب‌ ترقّي‌ و تعالي‌ آنها در صراط‌ مدنيّت‌ برايشان‌ ظهور نموده‌ بود.

در وقتيكه‌ عيش‌ و ممرّ معيشت‌ اين‌ قبائل‌ فقط‌ از شكار حيوانات‌ بود، اين‌ سنّت‌ اسيرگيري‌ برايشان‌ پديد نيامده‌ بود؛ زيرا كه‌ با شكار نمي‌توانستند نفقات‌ و مخارج‌ اسيران‌ را كه‌ بر عهدۀ آنها بود تأمين‌ كنند. امّا چون‌ از اين‌ مرحله‌ ترقّي‌ كرده‌ و به‌ شهر آمدند، تمكّن‌ از نفقات‌ پيدا نموده‌، كشتن‌ را به‌ اسارت‌ تبديل‌ كردند.

بواسطۀ شيوع‌ برده‌گيري‌ در ميان‌ امّت‌ها و قبيله‌ها ـ به‌ هر نحوي‌ كه‌ بوده‌است‌ ـ در حيات‌ اجتماعي‌ انسان‌ دو گونه‌ اختلاف‌ پديدار شد؛ اوّل‌: جهات‌ انضباط‌ و انتظام‌ در مجتمعات‌ تغيير كرد. دوّم‌: كارهاي‌ مجتمع‌ از اين‌ به‌ بعد تقسيم‌ شد.

داستان‌ برده‌داري‌ در تمام‌ اقطار معمورۀ عالم‌ از روزي‌ كه‌ دائر شد، بر نهج‌ واحد نبوده‌ است‌. در بعضي‌ مناطق‌ همچون‌ استراليا و آسياي‌ مركزي‌ و سيبريّه‌ و آمريكاي‌ شمالي‌ و اسكيمو و بعضي‌ از مناطق‌ آفريقا در قسمت‌ شمال‌ رود نيل‌ و جنوب‌ رامْبيز اصلاً برده‌داري‌ معمول‌ نبوده‌ است‌.

و برعكس‌ در جزيرة‌ العرب‌ و قسمت‌ آفريقاي‌ وحشي‌ و اروپا و آمريكاي‌ جنوبي‌ رواج‌ داشته‌ است‌. و در ميان‌ ملّت‌ يهود نيز دائر بوده‌ است‌، و ما در تورات‌ مي‌بينيم‌ كه‌ بردگان‌ را به‌ اطاعت‌ صاحبانشان‌ ميخواند. و همچنين‌ در ميان‌ ملّت‌ نصاري‌ دائر بوده‌ است‌، و در كتاب‌ پولس‌ به‌ فيلمن‌ (يعني‌ نامه‌اي‌ كه‌ به‌ وي‌ نوشت‌) آمده‌ است‌ كه‌ افسيمسوس‌ يك‌ بردۀ گريزپا بود كه‌ پولس‌ او را به‌ آقايش‌ بازگردانيد.

مدارا و مهرباني‌ فرقۀ يهود با اسيرانشان‌ از همه‌ بيشتر بود. و شاهد بر اين‌


ص 86

مطلب‌ آنست‌ كه‌ ما در تاريخ‌ يهود نظير عمارت‌هاي‌ بلندي‌ را كه‌ در مصر معمول‌بوده‌ است‌، شبيه‌ اهرام‌ و يا عمارتهاي‌ تاريخي‌ آشور نمي‌يابيم‌. زيرا اينگونه‌ ساختمانها بر دوش‌ بردگان‌، و از اعمال‌ شاقّۀ آنان‌ بوده‌ است‌.

روميان‌ و يونانيان‌ از همۀ امّت‌ها به‌ بردگانشان‌ بيشتر سخت‌ ميگرفتند، و شدّتهاي‌ فراواني‌ داشتند.

بازگشت به فهرست

تاريخ‌ و كيفيّت‌ آزادي‌ بردگان‌

پس‌ از قسطنطين‌ در روم‌ شرقي‌ نظريّۀ اعلام‌ آزادي‌ بردگان‌ شيوع‌ يافت‌، تا در قرن‌ سيزدهم‌ ميلادي‌ رقّيّت‌ و بردگي‌ را الغا نمودند. وليكن‌ در روم‌ غربي‌ به‌ شكل‌ ديگري‌ باقي‌ ماند، و آن‌ بدينصورت‌ بود كه‌ مزارع‌ را با كشاورزان‌ آن‌ ميفروختند، چون‌ زراعت‌ از شغلهاي‌ بردگان‌ بود؛ وليكن‌ اعمال‌ اجباريّه‌ را از ميانشان‌ برداشتند، و تحميل‌ كارهاي‌ جبري‌ به‌ آنها نمي‌نمودند.

برده‌گيري‌ در معظم‌ از ممالك‌ اروپا دائر بود تا سنۀ 1772 ميلادي‌. و قدري‌ زودتر از اين‌ تاريخ‌ معاهده‌اي‌ بين‌ دو دولت‌ انگليس‌ و اسپانيا به‌ امضا رسيد كه‌: انگليس‌ در هر سال‌ چهار هزار و هشتصد نفر از بردگان‌ آفريقا را براي‌ آنها تا مدّت‌ سي‌سال‌ بياورد، براي‌ آنكه‌ دولت‌ انگليس‌ آنها را به‌ اسپانيائيها بفروشد، در برابر وجه‌ هنگفت‌ و مبالغ‌ خطيري‌ كه‌ از اسپانيائيها اخذ كند.

افكار عمومي‌ مردم‌ انگليس‌ در سنۀ 1761 عليه‌ نظام‌ برده‌داري‌ و استعباد هيجان‌ نمود. و زودتر از همۀ طوائف‌ آنجا، طائفۀ لرزان‌ كه‌ مذهبي‌ بودند عليه‌ اين‌ نظام‌ قيام‌ نمودند، و پيوسته‌ دنبال‌ اين‌ امر را داشتند تا در سنۀ 1772 مادّه‌ قانوني‌ وضع‌ كردند كه‌: هر كس‌ در زمين‌ بريتانيا داخل‌ شود آزاد است‌.

در سنۀ 1788 بعد از بحث‌ دقيق‌ و تفتيش‌ اكيد كشف‌ شد كه‌ انگليس‌ در هر سال‌ يكصد هزار برده‌ تنها به‌ آمريكا ميفروشد، كه‌ همۀ آنها را از آفريقا به‌ آمريكا ميكشاندند. و مقداري‌ را كه‌ انگليس‌ بطور كلّي‌ در هر سال‌ از بردگان‌ مي‌فروخته‌ و معامله‌ مينموده‌ است‌، دويست‌ هزار نفر بوده‌ است‌.


ص 87

اين‌ جريان‌ ادامه‌ داشت‌ تا در سنۀ 1833 برده‌داري‌ را در بريتانيا الغاءكردند، و دولت‌ انگليس‌ به‌ كمپانيهاي‌ برده‌ فروشي‌ مبلغ‌ بيست‌ ميليون‌ ليره‌، قيمت‌ بردگاني‌ را كه‌ از آنها خريده‌ بود (از غلامان‌ و كنيزان‌) و آزاد كرده‌بود پرداخت‌ نمود. و در اين‌ واقعه‌ هفتصد و هفتاد هزار و سيصد و هشتاد تن‌ (380 770 ) برده‌ آزاد شدند.

در آمريكا بعد از مجاهدات‌ شديدي‌ كه‌ اهالي‌ آنجا نمودند، در سنۀ 1862 بردگي‌ را الغاء كردند.

آمريكاي‌ شمالي‌ با آمريكاي‌ جنوبي‌ در كيفيّت‌ و غرض‌ برده‌داري‌ با هم‌ فرق‌ داشتند. اهالي‌ آمريكاي‌ شمالي‌، غلامان‌ و كنيزان‌ را فقط‌ بجهت‌ تجمّل‌ نگه‌مي‌داشتند؛ و امّا آمريكاي‌ جنوبي‌ معظم‌ مشاغلشان‌ كشت‌ و زرع‌ بود و نياز مبرم‌ به‌ كارگر داشتند، فلهذا غلامان‌ را گرفته‌ و استثمار نموده‌، از دسترنجشان‌ مزارع‌ خود را آباد ميكردند، و بدينجهت‌ از قبول‌ آزادي‌ تامّ بردگان‌، خود را در مضيقه‌ مي‌يافتند.

و پيوسته‌، كم‌كم‌ برده‌داري‌ در كشوري‌ بعد از كشوري‌ ملغي‌ مي‌شد، تا قرارداد بروسل‌ در سنۀ 1890 ميلادي‌، حكم‌ الغاء سنّت‌ بردگي‌ را نمود و دولت‌ها امضا كردند، و اين‌ حكم‌ در كشورها جاري‌ شد و نظام‌ بردگي‌ در دنيا برچيده‌ شد و ميليونها نفوس‌ آزاد شدند. ـ آنچه‌ را كه‌ ذكر كردند، ما ملخّصش‌ را در اينجا آورديم‌.

و اگر تو با نظر دقيق‌ و رأي‌ ثاقب‌ خود بنگري‌، خواهي‌ ديد كه‌: اين‌ مجاهدات‌ طولاني‌ و اين‌ مشاجرات‌ عظيم‌ و در پي‌آمد آن‌، وضع‌ قوانين‌ الغاء و انفاذ اين‌ حكم‌ در دنيا؛ همگي‌ در اطراف‌ نظام‌ برده‌داري‌ از راه‌ برده‌گيري‌ بواسطۀ غلبه‌ و يا از راه‌ ولايت‌ آباء بر فرزندان‌ و بر زنان‌ بوده‌ است‌. شاهد اين‌ گفتار آنكه‌: قسمت‌ معظم‌ اين‌ بردگان‌ و يا اگر ميخواهي‌ بگو: تمام‌ اين‌ بردگان‌، از


ص 88

نواحي‌ آفريقا كه‌ برده‌گيري‌ در آنجا معمول‌ بوده‌ است‌ كشانده‌ مي‌شده‌اند. و امّا نظام‌ برده‌گيري‌ از راه‌ جنگ‌ و اسارت‌ اسيران‌ كه‌ در خصوص‌ اين‌ مورد، اسلام‌ آنرا انفاذ و امضا نموده‌ است‌، اصلاً هيچگاه‌ مورد بحث‌ نبوده‌ است‌.

بازگشت به فهرست

انسان‌ هميشه‌ در محدوده‌ زيست‌ مي‌نمايد؛ و لغت‌ «آزادي‌ مطلق‌» اسمي‌ است‌ فاقد مسمّي‌

9 ـ نگاهي‌ به‌ بناءِ حرّيّت‌ انسان‌:

اين‌ حرّيّت‌ كه‌ براي‌ انسان‌ ميدانند، براساس‌ شعور و ادراكات‌ اوست‌. و چون‌ تمام‌ افراد بشر در شعور و ادراكات‌ شريكند و اعطاء آزادي‌ و حرّيّت‌ به‌ همه‌ آنها در جميع‌ خواسته‌ها و مراداتشان موجب‌ سلب‌ حقوق‌ و تضارب‌ آنها مي‌شود، فلهذا بدون‌ شكّ اين‌ حرّيّت‌ و آزادي‌ بايد محدود شود. بيان‌ اين‌ مطلب‌ بدينگونه‌ است‌ كه‌: انسان‌ داراي‌ شعور و فهم‌ و ادراك‌ است‌، و غريزه‌ طلب‌ و درخواست‌ مشتهيات‌ در او موجود است‌. و بدنبال‌ اين‌ طلب‌، اراده‌ و اختيار عمل‌ ميكند و آنچه‌ را كه‌ با شعورش‌ فهميده‌ است‌ و پس‌ از آن‌ با خواستش‌ طالب‌ آن‌ بوده‌ است‌ اينك‌ با اراده‌اش‌ دنبال‌ مي‌كند و به‌ مرحلۀ تحقّق‌ ميرساند و خارجيّت‌ ميدهد.

تمام‌ افراد انسان‌ در اين‌ شعور و طلب‌ و اختيار تساوي‌ دارند؛ نه‌ فرد قوي‌ ادراكات‌ و اراده‌اش‌ بيشتر، و نه‌ فرد ضعيف‌ كمتر است‌. و بهيچوجه‌ نمي‌توان‌ ارادۀ فرد ضعيف‌ را محدود به‌ غير از آنكه‌ فرد قوي‌ اراده‌ ميكند نمود، و نيز نميتوان‌ مضمحلّ و فاني‌ در آن‌ اراده‌ قرار داد. و از جائي‌ كه‌ تمام‌ افراد ضعيف‌ و قوي‌ در سازمان‌ انسانيّت‌ شريكند و سهم‌ مساوي‌ دارند، و در خلقت‌ و فطرت‌ يكسانند، بنابراين‌ اساس‌، اصل‌ الغاءحكم‌ بردگي‌ را نهاده‌ و آنرا برانداخته‌اند.

وليكن‌ چيزي‌ كه‌ هست‌ اينست‌ كه‌ بايد ملاحظه‌ نمود آيا به‌ اصل‌ حرّيّت‌ و آزادي‌ مطلق‌ ميتوان‌ عمل‌ كرد؟! و آيا بشريّت‌ از روزي‌ كه‌ پا به‌ جهان‌ نهاده‌است‌، روزي‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌ كه‌ در آنروز آزاد صِرف‌ بوده‌ باشد؟! اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ بسيار شايان‌ تأمّل‌ و دقّت‌ است‌.


ص 89

از آنجائيكه‌ تاريخ‌ نشان‌ ميدهد، از روزي‌ كه‌ انسان‌ پا به‌ جهان‌ نهاده‌ است‌ اجتماعي‌ بوده‌ است‌. يعني‌ بدون‌ اجتماع‌ و زندگي‌ دسته‌ جمعي‌ زيستن‌ براي‌ وي‌ امكان‌ نداشته‌ است‌. و در اينصورت‌ پيوسته‌ قواعد و قوانيني‌ بوده‌ است‌ كه‌ آزادي‌ وي‌ را محدود مينموده‌ است‌. چون‌ زندگي‌ اجتماعي‌ بطوريكه‌ منجرّ به‌ اضمحلال‌ و نابودي‌ نشود، بدون‌ رعايت‌ قوانيني‌ كه‌ آزاديش‌ را تحديد مي‌كنند امكان‌ ندارد.

دو نفر نمي‌توانند در زمان‌ واحد در يك‌ مكان‌ بنشينند، و يك‌ طعام‌ را بخورند، و يك‌ لباس‌ را بپوشند؛ در حاليكه‌ چه‌ بسا اراده‌ و ميل‌ هر دو نفر به‌همان‌ چيز تعلّق‌ گرفته‌ باشد. و از همينجاست‌ كه‌ قوانين‌ تحديد مالكيّت‌ و تحديد ازدواج‌ و غيرهما را وضع‌ كرده‌اند. و بطور كلّي‌ اصل‌ اجراي‌ قانون‌ مجازات‌ مجرمين‌ بدون‌ اين‌ معناي‌ از تحديد غلط‌ است‌.

اجتماعي‌ كه‌ براي‌ مجرم‌، قانون‌ مجازات‌ به‌ قتل‌ و حبس‌ و شكنجه‌ و غيرها را وضع‌ ميكند، بدون‌ اختيارِ حقّ تحديد آزادي‌ مجرم‌ در عمل‌ نميتواند جعل‌ كند. و خود مجرم‌ هم‌ با عدم‌ امضا تحديد آزادي‌ اوّليّۀ خود، به‌ مورد تعيين‌ و تشخيص‌ قانون‌، از اين‌ مجتمع‌ خارج‌ مي‌شود. بنابراين‌، هم‌ قانون‌ مجازات‌ جرائم‌ و هم‌ خود مجرمين‌، آزادي‌ مطلق‌ و حرّيّت‌ بلاشرط‌ خود را شكسته‌ و الغاء نموده‌ و محدود به‌ حدود مقرّره‌اي‌ نموده‌اند.

اين‌ تقييد و تحديد بقدري‌ واضح‌ و مشهود است‌ كه‌ ما در قواي‌ بدني‌ خود مي‌يابيم‌ كه‌ آنها نميتوانند بر كار خود ادامه‌ دهند مگر با تحديد و تقييد قواي‌ ديگر. قوّۀ باصره‌ عمل‌ خود را به‌ آزادي‌ انجام‌ ميدهد تا وقتيكه‌ حسّ لامسۀ عضلات‌ چشم‌ خسته‌ شود، و يا قوّۀ فكريّه‌ خسته‌ شود و قوّۀ باصره‌ را از إبصار و ديدن‌ متوقّف‌ كند. قوّۀ ذائقه‌ به‌ جويدن‌ غذاي‌ لذيذ و بلعيدنش‌ لذّت‌ ميبرد تا اينكه‌ عضلات‌ فكّ از جويدن‌ خسته‌ شود، بنابراين‌ قوّۀ ذائقه‌ محدود


ص 90

مي‌شود و از مُشتَهاي‌ خود كه‌ التذاذ به‌ طعم‌ غذاي‌ مداوم‌ باشد دست‌ مي‌شويد.

و بالجمله‌ هيچ‌ عاقلي‌ در ترديد نيست‌ كه‌ بقاء و ابقاي‌ حرّيّت‌ مطلقه‌ گرچه‌ به‌ يك‌ لحظه‌ باشد، در جامعه‌ متصوّر نيست‌، همچنانكه‌ سلب‌ كلّي‌ حرّيّت‌ نيز متصوّر نيست‌. و هر فرد از افراد مجتمع‌ پيوسته‌ در ميان‌ دو حدّ (حدّ حرّيّت‌ مطلقه‌ و حدّ سلب‌ حرّيّت‌ مطلقه‌) زيست‌ ميكند.

و اين‌ امر ضروري‌ و حتمي‌ است‌. بنابراين‌ نام‌ «حرّيّت‌ مطلقه‌» كه‌ از كثرت‌ تبليغات‌ غربي‌ها گوش‌ جهان‌ را پركرده‌ بطوريكه‌ مردم‌ گمان‌ برده‌اند كه‌ اصولاً اين‌ اسم‌ از لغات‌ آنهاست‌ نه‌ از لغت‌هاي‌ دگر، و معناي‌ آن‌ نيز از مخترعات‌ و اكتشافات‌ آنهاست‌؛ سر و صداي‌ بي‌محتوائي‌ بيش‌ نيست‌، و واژۀ بدون‌ واقعيّت‌ و اسم‌ بلا مسمّائي‌ است‌. اجتماع‌ فطري‌ براي‌ انسان‌ برقرار نمي‌شود مگر آنكه‌ بعضي‌ از حرّيّت‌ها و آزاديهاي‌ خود را در عمل‌ رها كند، و در تمتّعات‌، عنان‌ گسيخته‌ نباشد و ميان‌ دو حدّ زندگي‌ نمايد.

10 ـ مقدار تحديد حرّيّت‌ چقدر است‌؟

مقدار تحديد حرّيّت‌ موهوبۀ فطريّه‌ از ناحيۀ اجتماع‌ مختلف‌ است‌. و به‌حسب‌ اختلاف‌ و كثرت‌ و قلّت‌ قوانين‌ دائرۀ معمولۀ معتبرۀ در ميان‌ مجتمع‌، مختلف‌ ميشود.

زيرا تقييد كنندۀ حرّيّت‌ بعد از اصل‌ اجتماع‌، قوانيني‌ است‌ كه‌ در آنجا عملي‌ مي‌شود. هر چه‌ قوانين‌ بيشتر شود، حرمان‌ از آزادي‌ بيشتر مي‌شود؛ و هر چه‌ كمتر باشد، حرمان‌ از حرّيّت‌ مطلقه‌ نيز كمتر است‌.

بازگشت به فهرست

داشتن‌ قوّۀ دفاعيّه‌، براي‌ هر اجتماعي‌ ضروري‌ است‌

امّا آن‌ اصل‌ كلّي‌ كه‌ در همۀ مجتمعات‌ بدون‌ استثناء موجود است‌ و بدون‌ آن‌، انسان‌ اجتماعي‌ نمي‌تواند برقرار باشد و بايد پيوسته‌ آنرا حفظ‌ كند و سهل‌ و سبك‌ ننگارد، دو چيز است‌:

حفظ‌ وجود اجتماع‌، زيرا در صورت‌ فقدانش‌ ديگر براي‌ انسان‌ حياتي‌


ص 91

نيست‌.

و حفظ‌ قوانين‌ و سنّت‌هاي‌ جاري‌، كه‌ دستخوش‌ تحريف‌ و تبديل‌ و تنقيص‌ نگردد. و به‌ همين‌ مناسبت‌ است‌ كه‌ در تمام‌ مجتمعات‌ بدون‌ استثناء، قوّۀ دفاعيّه‌ و سازمان‌ جنگي‌ موجود است‌ كه‌ نفوس‌ مردم‌ و فرزندانشان‌ را از هجوم‌ دشمن‌ و از فنا و هلاك‌ حفظ‌ كند. و نياز به‌ حاكم‌ و وليّ امري‌ دارد كه‌ آن‌ قانون‌ و سنّت‌ جاري‌ را كه‌ در ميان‌ مردم‌ محترم‌ است‌، در دست‌ تدبير خود، از تغيير محفوظ‌ بدارد و در بسط‌ امنيّت‌ اجتماعي‌ بكوشد و شخص‌ متعدّي‌ و متجاوز و جائر را سياست‌ كند. آنچه‌ در تاريخ‌ آمده‌ است‌، گواه‌ گفتار ماست‌.

و بنابراين‌ اوّلين‌ حقّ مشروع‌ مجتمع‌ در شريعت‌ فطرت‌ و قانون‌ اوّليّه‌ زندگاني‌ اينست‌ كه‌: حرّيّت‌ و آزادي‌ را از دشمن‌ اين‌ اجتماع‌ كه‌ در اصل‌ اجتماعش‌ دشمني‌ دارد، بگيرد و سلب‌ نمايد.

و اگر ميخواهي‌ با اين‌ عبارت‌ بگو: هر اجتماعي‌ حقّ دارد كه‌ درباره‌ دشمني‌ كه‌ حياتش‌ را در خطر انداخته‌ است‌ و نسل‌ و ذرّيّه‌ و كشت‌ و زرع‌ او را فاسد نموده‌ است‌، جان‌ و عمل‌ او را بستاند و حرّيّت‌ وي‌ را در اراده‌ و مرادش‌ با هرچه‌ ممكنست‌، از كشتن‌ و نابود ساختن‌ تا مراتب‌ پائين‌تر از آن‌ سلب‌ كند؛ و از دشمن‌ قانون‌ و سنّت‌ رائج‌، آزادي‌ عمل‌ و حرّيّتِ در دستبرد و تنقيص‌ قانون‌ را باز ستاند، و با تمام‌ وسائل‌ نابود كردن‌ وي‌ از قتل‌ و نابود ساختن‌ مال‌ و غيرهما، دست‌ به‌ اقدام‌ زند. در هر مجتمعي‌ چنين‌ مالكيّت‌ و اختياري‌ هست‌.

و چگونه‌ متصوّر است‌ حتّي‌ براي‌ انساني‌ كه‌ در جامعه‌ زندگي‌ نمي‌كند، اينكه‌ اذعان‌ و اعتراف‌ به‌ آزادي‌ دشمن‌ خود بنمايد! دشمني‌ كه‌ حيات‌ مجتمعش‌ را محترم‌ نمي‌شمارد، تا در اينصورت‌ با او بطور برادري‌ و مشاركت‌ و امتزاج‌ در امور رفتار كند؛ و دشمني‌ كه‌ از هلاك‌ و نابودي‌ مجتمعش‌ فرونمي‌گذارد، تا در اينصورت‌ او را يله‌ و رها نموده‌، بگذارد دنبال‌ مقاصد خود


ص 92

برود و در تخريب‌ و هلاكت‌ نفوس‌ اين‌ مجتمع‌ آزاد باشد.

آيا ميتوان‌ در ميان‌ حكم‌ فطري‌ به‌ لزوم‌ اجتماع‌، و در ميان‌ واگذاردن‌ و رهاكردن‌ اين‌ دشمن‌ در آزادي‌ عملش‌ جمع‌ كرد؟ اين‌ جمع‌ ميان‌ متناقضين‌ است‌ از روي‌ ناداني‌ و كم‌ شعوري‌ و يا از روي‌ جنون‌ و ديوانگي‌.

و از آنچه‌ گفته‌ شد معلوم‌ شد كه‌ اوّلاً: بناء بر حرّيّت‌ و آزادي‌ كامل‌ انسان‌، مخالف‌ حقّ مشروع‌ فطري‌ اوست‌ كه‌ از اوّلين‌ حقوق‌ مشروعيّۀ فطريّة‌ او محسوب‌ است‌.

و ثانياً: حقّ استعباد و برده‌گيري‌ كه‌ اسلام‌ معتبر نموده‌ است‌، طبق‌ قانون‌ فطرت‌ است‌ كه‌ دشمنان‌ دين‌ حقّ و محاربين‌ مجتمع‌ اسلام‌ مأخوذ شوند و از ايشان‌ حرّيّت‌ و آزادي‌ عمل‌ گرفته‌ شود، و به‌ داخل‌ مجتمع‌ اسلامي‌ كشانده‌شوند؛ و در زيّ و سنّت‌ بردگان‌ زيست‌ كنند تا با تربيت‌ و تعليم‌ صالحه‌ دينيّه‌ تربيت‌ شوند و تدريجاً آزاد شوند و به‌ مجتمع‌ سالم‌ آزادگان‌ ملحق‌ گردند.

و اگر حاكم‌ شرع‌ اسلام‌ صلاح‌ بداند، همۀ آنها را ميخرد و آزاد ميكند (البتّه‌ اگر صلاح‌ مجتمع‌ ديني‌ در آن‌ باشد) و يا راهي‌ ديگر را براي‌ انعتاق‌ و آزادي‌ آنها در نظر ميگيرد؛ و بواسطۀ اين‌ عمل‌ هيچگاه‌ احكام‌ الهيّه‌ نسخ‌ نمي‌شود.

بازگشت به فهرست

الغاءِ حكم‌ بردگي‌ بروسل‌، الغاءِ لفظي‌ و ابقاءِ حقيقي‌ آن‌ به‌ وجه‌ أتمّ است‌

11ـ نتيجۀ حكم‌ به‌ الغاءِ بردگي‌ به‌ كجا انجاميد؟

دولت‌هاي‌ مُعظَم‌، حكم‌ انجمن‌ بروسل‌ را جاري‌ كردند، و از آن‌ به‌ بعد در فروش‌ بردگان‌ منع‌ شديد به‌ عمل‌ آمد و غلامان‌ و كنيزان‌ آزاد شدند، و امروزه‌ ديگر ايشان‌ را صفّ كشيده‌ در دكّه‌هاي‌ برده‌فروشان‌ نمي‌يابيم‌، و مانند گوسفندان‌ كه‌ به‌ هرجا كشيده‌ مي‌شوند نمي‌نگريم‌.

و به‌ دنبالۀ آن‌ نيز داستان‌ خواجه‌گيري‌ از اخته‌ كردن‌ غلامان‌ منسوخ‌ شد، و امروزه‌ ابداً نه‌ از آن‌ دسته‌ و نه‌ از اين‌ دسته‌ چيزي‌ يافت‌ نمي‌شود مگر در بعضي‌ از قبائل‌ غير متمدّن‌.


ص 93

وليكن‌ آيا اين‌ مقدار، يعني‌ از بين‌ بردن‌ كلمۀ برده‌ و بنده‌ را از سر زبانها و غيبت‌ افرادي‌ كه‌ بدين‌ كلمه‌ خوانده‌ مي‌شدند، انسان‌ با تأمّل‌ و دقيق‌ النّظر و ثاقب‌ الفكر را قانع‌ ميكند؟!

آيا اين‌ انسان‌ نمي‌پرسد كه‌: اين‌ مسأله‌ آيا مسألۀ لفظيّه‌ است‌ كه‌ در آن‌ منع‌ از بكاربردن‌ عبارت‌ عبد و غلام‌ و كنيز كافي‌ باشد و براي‌ تماميّت‌ آن‌ كافي‌ باشد كه‌ ما برده‌ را آزاد نام‌ گذاريم‌ گرچه‌ منافع‌ عمل‌ و نتيجۀ دسترنجش‌ براي‌ ديگري‌ باشد و خودش‌ نيز تابع‌ و پيرو ارادۀ ديگري‌ باشد؛ و يا اينكه‌ اين‌ مسأله‌اي‌ است‌ معنوي‌ داراي‌ معني‌ و حقيقت‌، و بايد در آن‌، حال‌ معني‌ را بحسب‌ حقيقت‌ و آثار خارجيّه‌اش‌ لحاظ‌ نمود؟!

اين‌ جنگ‌ عالَمي‌ و جهاني‌ دوّم‌ در برابر چشمان‌ ماست‌، هنوز از آن‌ ده‌سال‌ و اندي‌ بيشتر سپري‌ نشده‌ است‌. [70] دولت‌هاي‌ غالب‌ بر كشورهاي‌ مغلوب‌ خود، تسليم‌ بلاشرط‌ را تحميل‌ كردند، و پس‌ از آن‌ در كشورها ريختند و ميليونها از اموالشان‌ را ربودند و بر ميليونها از نفوس‌ و فرزندانشان‌ با زورگوئي‌ رفتار كردند و ميليونها از اسيرانشان‌ را داخل‌ كشورهاي‌ خود بردند و به‌ هر گونه‌ و در هر كاري‌ كه‌ ميخواستند به‌ كار واداشتند، و تا امروز هم‌ جريان‌ بر همين‌ منوال‌ است‌.

ما نفهميديم‌ آيا در استعباد و برده‌گيري‌ در جهان‌ مصداقي‌ يافت‌ ميشود كه‌ اين‌ عمل‌ آنها مصداق‌ آن‌ نبود؛ گرچه‌ لفظ‌ و عنوان‌ برده‌گيري‌ را بر آن‌ ننهند؟ و آيا استعباد و برده‌گيري‌، غير از سلب‌ اطلاق‌ حرّيّت‌ و آزادي‌ و تملّك‌ اراده‌ و عمل‌، و انفاذ شخص‌ قويّ غالب‌ و عزيز، احكام‌ خود را بر سر شخص‌ ضعيفِ


ص 94

مغلوب‌ ذليل‌، به‌ هر گونه‌ كه‌ بخواهد و اراده‌ كند؛ معنائي‌ دارد كه‌ اين‌ دولت‌هاي‌ غالب‌ بر سر مغلوبان‌ خود نياورده‌ باشند؟!

فَيالَلَّهِ الْعَجَب‌! چگونه‌ حكم‌ اسلام‌ را در نظير همين‌ حكم‌ به‌ وجه‌ اصلح‌ و اتمّ، استعباد و برده‌گيري‌ ميگويند؛ و امّا اين‌ احكام‌ و به‌ پيرو آن‌ اينگونه‌ اعمالشان‌ را برده‌گيري‌ نميگويند؟! با آنكه‌ اسلام‌ با سهل‌ترين‌ و آسانترين‌ وجه‌، اسارت‌ و استعباد را عمل‌ كرده‌ است‌؛ و ايشان‌ به‌ مشكلترين‌ و شديدترين‌ وجه‌.

ما با چشم‌ خود ديديم‌ با ما كه‌ به‌ عنوان‌ محبّت‌ و حمايت‌ و حفظ‌ در كشورمان‌ ريختند، صداقت‌ و محبّتشان‌ چگونه‌ بود؛ تا چه‌ رسد به‌ حال‌ كشورهائي‌ كه‌ بر آنها به‌ عنوان‌ دشمن‌ و خصومت‌ غلبه‌ كردند!

و از همينجا ظاهر ميشود كه‌ حكم‌ به‌ الغء بردگي‌ كه‌ از ناحيۀ آنان‌ شده‌است‌ يك‌ بازي‌ سياسي‌ بيش‌ نيست‌، و در حقيقت‌ قبول‌ و اخذ برده‌داري‌ است‌ در صورت‌ و پوشش‌ منع‌.

امّا برده‌گيرياز راه‌ جنگ‌ و قتال‌، اسلام‌ آنرا تنفيذ كرده‌ است‌؛ ايشان‌ هم‌ عملاً تنفيذ نموده‌اند گر چه‌ لفظاً و لساناً نميگويند.

امّا برده‌گيري‌ از طريق‌ فروش‌ پدران‌، فرزندانشان‌ را كه‌ ايشان‌ منع‌ كرده‌اند، اسلام‌ از پيش‌ منع‌ كرده‌ بود.

امّا برده‌گيري‌ از راه‌ غلبه‌ و سيطرۀ حكم‌، اسلام‌ آنرا از پيش‌ منع‌ كرده‌ بود، و ايشان‌ اتّفاق‌ بر منع‌ آن‌ نموده‌اند؛ وليكن‌ آيا اين‌ منع‌ فقط‌ در مرحلۀ گفتار پايان‌ مي‌يابد، و يا در مرحلۀ عمل‌ و معني‌ هم‌ ميرسد؟!

پاسخ‌ اين‌ مسأله‌ را بايد خودت‌ بيابي‌، به‌ مرور كردن‌ و مطالعۀ تاريخ‌ استعمارهاي‌ اروپا در آسيا و در آفريقا و نيز در استعمارهاي‌ آمريكا، و فجايعي‌ را كه‌ مرتكب‌ شده‌اند و خون‌هائي‌ را كه‌ ريخته‌اند و اعراض‌ و نواميسي‌ را كه‌ هتك‌كرده‌ و مباح‌ شمرده‌اند و اموالي‌ را كه‌ به‌ غارت‌ برده‌اند و تحكّمات‌ و


ص 95

فشارها و زورگوئيهائي‌ را كه‌ آورده‌اند، كه‌ تعدادش‌ يكي‌ و صدتا و هزارتا نيست‌.

نميخواهد راه‌ دوري‌ بروي‌! اينك‌ تأمّلي‌ كن‌ در أخبار و شدائد و مصيبت‌هائي‌ را كه‌ اهل‌ جزائر در مدّت‌ ساليان‌ متمادي‌ از اهل‌ فرانسه‌ كشيده‌اند، از هلاك‌ كردن‌ نفوس‌ بي‌شمار و تخريب‌ شهرها و تشديد بر اهالي‌ آن‌؛ و در آنچه‌ را كه‌ ممالك‌ عربي‌ از انگلستان‌ كشيده‌اند، و آنچه‌ را كه‌ سياه‌پوستان‌ و سرخ‌ پوستان‌ از آمريكا كشيده‌اند، و اروپاي‌ شرقي‌ از جمهوري‌ اشتراكي‌ روسيّه‌ و شوروي‌ كشيده‌ است‌!

بازگشت به فهرست

فجايع‌ استعمارهاي‌ اروپا و آمريكا همگي‌ در پوشش‌ الفاظي‌ فريبنده‌ صورت‌ مي‌گيرد

و آن‌ مصيبت‌ها و مشكلات‌ و مشقّت‌هائي‌ كه‌ خود ما از دست‌ اينها و از دست‌ آنها كشيده‌ايم‌، تمام‌ اينها در لِفافۀ نصيحت‌ و مهرباني‌ و لفظ‌ كمك‌ و اعانت‌؛ و در معني‌ استعباد و استرقاق‌ و در زيّ عبوديّت‌ و بندگي‌ و بردگي‌ درآوردن‌ بود. [71]


ص 96

بازگشت به فهرست

غرب‌، حكم‌ فطري‌ اسلام‌ در مورد استرقاق‌ را در مرحلۀ عمل‌ پذيرفته‌ است‌

و از تمام‌ آنچه‌ را كه‌ بيان‌ كرديم‌ بدست‌ آمد كه‌: آنها در مرحلۀ عمل‌، آنچه‌ را كه‌ اسلام‌ تشريع‌ نموده‌ است‌ (از جواز سلب‌ اطلاق‌ حرّيّت‌، و نقض‌ آزادي‌ در حين‌ پيدا شدن‌ سبب‌ فطري‌ آن‌ دربارۀ كسيكه‌ ميخواهد با جنگ‌ خود، مجتمع‌ را منهدم‌ كند) استفاده‌ نموده‌ و اخذ كرده‌ و پذيرفته‌اند. والبتّه‌ اين‌ حكم‌ صحيح


ص 97

‌ فطري‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ شريعت‌ فطرت‌ كه‌ داراي‌ اصل‌ واقعي‌ است‌ بنا گرديده‌است‌، و آن‌ اصلي‌ است‌ لايتغيّر كه‌ انسان‌ در بقا خود به‌ دفع‌ و نقض‌ آنچه‌ موجب‌ شكست‌ و از بين‌ رفتن‌ اوست‌ دست‌ زند.


ص 98

و از اين‌ گذشته‌ در مرتبۀ ثانيه‌، اصل‌ اجتماعي‌ ديگري‌ است‌ كه‌ عقلائي‌ است‌ و مترتّب‌ بر آنست‌، و آن‌ وجوب‌ حفظ‌ مجتمع‌ انساني‌ از انعدام‌ و انهدام‌ مي‌باشد.

اينست‌ آنچه‌ كه‌ عملاً گرفته‌اند و پذيرفته‌اند، و اسماً و لفظاً انكار كرده‌اند. ليكن‌ سخن‌ در اينجاست‌ كه‌ ايشان‌ از اين‌ قسم‌ استعباد و برده‌گيري‌ مشروع‌ تعدّي‌ نموده‌ و دست‌ به‌ قسم‌ ديگر غير مشروع‌ بيالائيده‌اند كه‌ عبارت‌ از غلبه‌ و سلطه‌ باشد.

بازگشت به فهرست

دنباله متن

پاورقي


[66] ـ آيۀ 125، از سورۀ 16: النّحل‌: ادْعُ إِلَي‌' سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَـٰدِلْهُمْ بِالَّتِي‌ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن‌ ضَلَّ عَن‌ سَبِيِلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.

[67] ـ آيۀ 193، از سورۀ 2: البقرة‌: وَ قَـٰتِلُوهُمْ حَتَّي‌' لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ ـ تا آخر آيه‌.

[68] ـ اين‌ حقير، مؤلّف‌ «نور ملكوت‌ قرآن‌» گويد: أحمد أمين‌ مصري‌ در آخر عمر كتابي‌ انتشار داد كه‌ تأليف‌ آن‌ در مورّخۀ سنۀ 1952 ميلادي‌ مي‌باشد. در اين‌ كتاب‌ از تهمت‌هائي‌ كه‌ در «فجر الإسلام‌» و «ضحي‌ الإسلام‌» به‌ شيعه‌ زده‌ است‌ برگشته‌، و من‌ حيث‌ المجموع‌ مطالب‌ مفيدي‌ را ذكر نموده‌ است‌، گرچه‌ في‌ حدّ نفسه‌ خالي‌ از اشكال‌ نيست‌. اين‌ كتاب‌ به‌ نام‌ «يوم‌ الإسلام‌» است‌. در ص‌ 24 تا ص‌ 26 از آن‌ در طرفداري‌ از برده‌گيري‌ در اسلام‌ و دفاع‌ از ايرادهاي‌ وارده‌ ميگويد:

اسلام‌ در راه‌ رقّيّت‌ و برده‌گيري‌ قدم‌ واسعي‌ برداشته‌ است‌. اسلام‌ اجازۀ اسارت‌ كسي‌ را نمي‌دهد مگر آنكه‌ در جنگ‌ شرعي‌ اسير شده‌ باشد. امّا ربودن‌ فرزندان‌ از پسران‌ و دختران‌ را با حملۀ به‌ قبيله‌ها و قتل‌ و غارت‌ و گرفتن‌ ايشان‌ به‌ عنوان‌ غلام‌ و برده‌، عمل‌ جاهلي‌ ميداند و اجازه‌ نمي‌دهد. اسلام‌ ميان‌ صاحبان‌ رنگهاي‌ مختلف‌ از سياه‌ و سپيد فرق‌ نميگذارد؛ پيغمبر فرموده‌ است‌: لَيْسَ لِعَرَبيٍّ عَلَي‌ أعْجَميٍّ وَ لا لاِبْيَضَ عَلَي‌ أسْوَدَ فَضْلٌ إلاّ بِالتَّقْوَي‌ أوْ بِعَمَلٍ صالِحٍ. «هيچ‌ مرد عرب‌ بر مرد عجم‌، و هيچ‌ مرد سفيد پوست‌ بر سياه‌ پوست‌ فضيلتي‌ ندارد مگر به‌ تقوي‌ و يا به‌ عمل‌ صالح‌.» اسلام‌ براي‌ بردگان‌ حقوق‌ برابر با آزادگان‌ را مقرّر داشته‌ است‌، بلكه‌ براي‌ بردگان‌ مزايائي‌ را مقرّر نموده‌ است‌ كه‌ براي‌ آزادگان‌ مقرّر نداشته‌ است‌؛ مانند اينكه‌ نصف‌ مجازاتي‌ را كه‌ براي‌ احرار معيّن‌ كرده‌ است‌، و آزاد كردن‌ ايشان‌ را در كفّارۀ قسم‌ و كفّارۀ افطار روزۀ ماه‌ رمضان‌ واجب‌ نموده‌ است‌، و غير از اين‌ موارد از موارد ديگر. و بر مسلمين‌ فرض‌ نموده‌ است‌ كه‌ با بندگان‌ به‌ خوبي‌ رفتار كنند.

رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ميفرمايد: اتَّقوا اللَهَ فيما مَلَكَتْ أيْمانُكُمْ. أطْعِموهُمْ مِمّا تَأْكُلونَ وَ اكْسوهُمْ مِمّا تَلْبَسونَ، وَ لا تُكَلِّفوهُمْ مِنَ الْعَمَلِ ما لايُطيقونَ. فَما أحْبَبْتُمْ فَأَمْسِكوا وَ ما كَرِهْتُمْ فَبيعوا؛ فَإنَّ اللَهَ مَلَّكَكُمْ إيّاهُمْ وَ لَوْ شآءَ لَمَلَّكَهُمْ إيّاكُمْ.

«از خدا بپرهيزيد دربارۀ غلامان‌ و كنيزان‌ خودتان‌. به‌ آنها بخورانيد آنچه‌ خودتان‌ ميخوريد و به‌ آنها بپوشانيد آنچه‌ خودتان‌ مي‌پوشيد، و بيشتر از قدرت‌ و توانائي‌ آنها در كارها به‌ آنها تكليف‌ مكنيد. تا زمانيكه‌ آنها را دوست‌ داريد از آنها نگهداري‌ كنيد، و چون‌ از نگهداريشان‌ ناخوشايند شديد، آنها را بفروشيد. خداوند آنها را مِلك‌ شما قرار داده‌ است‌، و اگر بخواهد شما را ملك‌ آنها قرار ميدهد.»

مردي‌ از رسول‌ خدا پرسيد: تا چه‌ مقدار من‌ از گناه‌ خادم‌ در گذرم‌؟! رسول‌ خدا ساكت‌ شد. سپس‌ فرمود: اعْفُ عَنْهُ في‌ كُلِّ يَوْمٍ سَبْعينَ مَرَّة‌! «در هر روز از خطاهاي‌ او هفتاد بار بگذر!»

مردي‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ غلام‌ خود را كتك‌ ميزد، و آن‌ غلام‌ هي‌ ميگفت‌: أسْأَلُكَ بِوَجْهِ اللَهِ! «تو را به‌ وجه‌ خدا قسم‌ ميدهد كه‌ از من‌ درگذر!» و آن‌ صحابي‌ از او نگذشت‌. رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ شنيد و به‌ سوي‌ آنها روان‌ شد. چون‌ آن‌ مرد حضرت‌ را ديد، دست‌ برداشت‌. رسول‌ اكرم‌ به‌ او فرمود: سَأَلَكَ بِوَجْهِ اللَهِ فَلَمْ تَعْفُهُ؛ فَلَمّا رَأَيْتَني‌ أمْسَكْتَ يَدَكَ؟! «غلامت‌ تو را به‌ وجه‌ خدا قسم‌ داد و تو او را عفو نكردي‌؛ و چون‌ مرا ديدي‌ دست‌ از وي‌ برداشتي‌؟!» صحابي‌ گفت‌: فَإنَّهُ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَهِ. «به‌ إزاي‌ خطائي‌ كه‌ كردم‌، اين‌ غلام‌ در راه‌ خدا آزاد است‌.» رسول‌ خدا فرمود: لَوْ لَمْ تَفْعَلْ لَسَفَعَتْ وَجْهَكَ النّارُ! «اگر او را آزاد نمي‌كردي‌ آتش‌ چهره‌ات‌ را مي‌ربود!»

و رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: أرِقّآؤُكُمْ إخْوانُكُمْ! اسْتَعينوهُمْ عَلَي‌ ما عَلَيْكُمْ وَ أعِينوهُمْ عَلَي‌ ما عَلَيْهِمْ! «بردگان‌ شما برادران‌ شما هستند! در كارهائي‌ كه‌ به‌ عهده‌ شماست‌ از آنان‌ ياري‌ بگيريد! و در كارهائي‌ كه‌ به‌ عهدۀ آنهاست‌ آنان‌ را ياري‌ كنيد!»

و إمام‌ زُهْري‌ گفته‌ است‌: مَتي‌ قُلْتَ لِلْمَمْلوكِ: أخْزاكَ اللَهُ، فَهُوَ حُرٌّ. «هر گاه‌ به‌ غلامت‌ بگوئي‌: خدا تو را ذليل‌ كرده‌ است‌ (يا خدا تو را ذليل‌ كند) در اينصورت‌ آزاد ميشود.»

و صحيح‌ نيست‌ اين‌ گام‌ واسعي‌ را كه‌ اسلام‌ در آزادي‌ غلامان‌ برداشته‌ است‌، با حكم‌ آزادي‌اي‌ را كه‌ امروز امّت‌ها در آزادي‌ ايشان‌ برد��شته‌اند قياس‌ نمود؛ بلكه‌ بايد حكم‌ اسلام‌ را با احكامي‌ كه‌ سائر امّت‌‌ها قبلاً دربارۀ آنها داشته‌اند مقايسه‌ نمود.

مصريان‌ كهن‌ و بابليان‌ و برهمنان‌ و پارسيان‌، غلامان‌ را به‌ عنوان‌ متاع‌ خود ميگرفتند و با ايشان‌ معاملۀ وحشيانه‌اي‌ مي‌نموده‌اند. يونانيان‌ نيز در ميانشان‌ برده‌گيري‌ بوده‌ است‌، و بزرگان‌ از فلاسفۀ آنها مثل‌ ارسطو و افلاطون‌ اين‌ حكم‌ را تثبيت‌ نموده‌اند، بلكه‌ ارسطو ارواح‌ آنان‌ را مثل‌ ارواح‌ حيوانات‌ ميداند. و رومانيها دربارۀ برده‌گيري‌ راه‌ دوري‌ را پيموده‌اند. و بزرگان‌ و صاحب‌منصبان‌ كليساي‌ مسيحي‌ راههاي‌ بسيار را در كيفيّت‌ برده‌گيري‌ مقرّر داشته‌اند. در اينصورت‌ مي‌يابيم‌ كه‌ قدم‌ گسترده‌ و وسيعي‌ را كه‌ اسلام‌ براي‌ بردگان‌ برداشته‌ است‌ تا چه‌ اندازه‌ حائز اهمّيّت‌ است‌.

[69] ـ اين‌ گفتار، از «دائرة‌ المعارف‌» قسمت‌ مذهب‌ و اخلاق‌، تأليف‌ جان‌ هيسينيك‌، طبع‌ بريتانيا گرفته‌ شده‌ است‌. و همچنين‌ از «مجمل‌ التّاريخ‌» تأليف‌ ه. ج‌. ولز، طبع‌ بريتانيا، و از «روح‌ القوانين‌» منتسكيو، طبع‌ طهران‌، اخذ گرديده‌ است‌. (تعليقه‌)

[70] ـ تاريخ‌ كتابت‌ اين‌ عبارات‌ به‌ خامۀ حضرت‌ استاد قدّس‌ الله‌ سرّه‌، سنۀ 1377 هجريّۀ قمريّه‌ بوده‌ است‌

[71] ـ أحمد أمين‌ مصري‌ در كتاب‌ «يوم‌ الإسلام‌» ص‌ 119 تا ص‌ 122 گويد:

و همينطور در هر عصري‌ و شهري‌ يك‌ نفر مصلح‌ پيدا مي‌شد كه‌ قوم‌ خود را بيدار ميكرد، و براي‌ قيام‌ و نهضت‌ اصلاحي‌ ضدّ استعمار مردم‌ را بر مي‌انگيخت‌. چون‌ دولتهاي‌ اروپائي‌ احساس‌ كردند كه‌ مسلمين‌ از آنها كراهت‌ دارند، ايشان‌ را همچون‌ كودكان‌ انگاشته‌، و نام‌ استعمار را برداشتند و به‌ جاي‌ آن‌ نام‌ «انتداب‌» را نهادند (مشورت‌ و رسيدگي‌ به‌ امور، به‌ دعوت‌ و خواهش‌ ملّت‌) بگمان‌ آنكه‌ مسأله‌، مسألۀ لفظي‌ است‌؛ وليكن‌ مسلمين‌ تا اين‌ درجه‌ نادان‌ نبوده‌ و گول‌ نخوردند. چون‌ جنگ‌ جهاني‌ اوّل‌ درگرفت‌ و به‌ پايان‌ رسيد، پيشوايان‌ دولتهاي‌ اروپائي‌ و آمريكائي‌ در ايّام‌ شدّت‌، نِدا به‌ مبادي‌ عدالت‌ و حرّيّت‌ و احقّيّت‌ ملّتهاي‌ مستضعفه‌ به‌ حقوق‌ خود و به‌ حاكميّت‌ خودشان‌ بر خودشان‌ دادند؛ چون‌ جنگ‌ تمام‌ شد و ملّت‌ها خواستند به‌ حرّيّت‌ خود بازگردند، قيامها و ثوره‌هاي‌ ضدّ استعماري‌ در مصر و سوريّه‌ و عراق‌ و غيرها شروع‌ شد. اين‌ ملّت‌ها طالب‌ استقلال‌ بودند؛ بعضي‌ پيروز شدند و برخي‌ نشدند.

و پيوسته‌ دلهاي‌ اروپائيها بر كينه‌ و فكر حرب‌هاي‌ صليبي‌ كار خود را تا امروز ميكند. الحقّ موقف‌ اروپائيهاي‌ مسيحي‌ مذهب‌ عجيب‌ است‌؛ آنها اگر مطّلع‌ شوند كه‌ بر يك‌ ملّت‌ مسيحي‌ مذهب‌ تعدّي‌ يا اهانت‌ شده‌ است‌ قيام‌ و ثوره‌ ميكنند، و امّا اگر بدانند كه‌ مسلمين‌ مورد تعدّي‌ و اهانت‌ قرار گرفته‌اند يك‌ موي‌ آنان‌ نمي‌جنبد. براي‌ اين‌ مطلب‌، اين‌ مثال‌ كافي‌ است‌ كه‌: واقعۀ حادثۀ ميان‌ ارامنه‌ و مسلمين‌ است‌. چون‌ مسلمانان‌ بر ارمنيها تعدّي‌ كردند و آنها را كشتند و تعذيب‌ نمودند، قيام‌ و ثورۀ اروپائيها عليه‌ مسلمين‌ پيدا شد؛ امّا چون‌ ارمنيها، مسلمانان‌ را كشتند و تعذيب‌ نمودند و تعدّي‌ كردند، اصلاً اروپائيها تكاني‌ هم‌ نخوردند.

أحمد أمين‌ مطلب‌ را ادامه‌ ميدهد تا آنكه‌ ميگويد: چرا ما راه‌ دوري‌ را طيّ كنيم‌؟ در همين‌ ايّام‌ اخير شنيديم‌ كه‌ در جنگ‌ فلسطين‌ ميان‌ يهود و مسلمين‌، چون‌ مسلمين‌ غالب‌ مي‌شدند آتش‌ بس‌ ميدادند و چون‌ يهوديان‌ غالب‌ مي‌شدند ساكت‌ مي‌شدند. مسيحيان‌ با مسلمانان‌ كارهاي‌ سخت‌ و زشت‌ مي‌كردند و نميگفتند از روي‌ تعصّب‌ مي‌كنند، امّا چون‌ مسلمين‌ يك‌ كار كوچك‌ و حقيري‌ را كه‌ اروپائيان‌، بزرگِ آنرا انجام‌ ميدهند بجا بياورند، آنان‌ را رمي‌ به‌ تعصّب‌ شديد و مهلك‌ مي‌نمايند. و محصّل‌ گفتار اينكه‌: فكر و انديشۀ جنگهاي‌ صليبي‌ در نفوسشان‌ غليان‌ دارد. اگر از عقول‌ و درايتشان‌ پنهان‌ باشد، در انديشۀ باطن‌ و خيال‌ دروني‌ آنها مختفي‌ و موجود است‌؛ بيرون‌ نميروند مگر با اين‌ انديشه‌. ابداً روزي‌ را بخود نمي‌توانند ببينند كه‌ مسلمين‌ بر آنان‌ غالب‌ باشند؛ همچنانكه‌ ابداً براي‌ آنان‌ قابل‌ اغماض‌ نيست‌ كه‌ مي‌بينند بدون‌ تبليغ‌ و تبشير ديني‌، مردم‌ وارد در دين‌ اسلام‌ مي‌شوند، و در اين‌ امر مسلمين‌ ناجح‌ و مظفّرند؛ در حاليكه‌ مي‌بينند آنان‌ از داخل‌ كردن‌ مردم‌ در دينشان‌ عاجزند حتّي‌ با تبليغ‌ و تبشير.

يكبار جمعيّت‌ «رابطۀ شرقيّه‌» اجتماع‌ نمودند و خواستند يك‌ بعثۀ طبّيّه‌ (گروه‌ پزشكي‌) به‌ جدّه‌ بفرستند براي‌ كمك‌ مجروحين‌ حجاز در جنگ‌ فيمابين‌ شريف‌ حسين‌ بن‌ عليّ و ابن‌ سعود، بر اين‌ امر موافقت‌ كردند. چون‌ اين‌ بعثه‌ كمك‌ و ياري‌ شريف‌ حسين‌ را مي‌كرد. و چون‌ همان‌ جمعيّت‌ خواستند بعثۀ طبّيّه‌ را براي‌ مساعدت‌ اهل‌ صحرا در مراكش‌ بفرستند، موافقت‌ نكردند، چون‌ مسلمين‌ در همان‌ جنگ‌ نيز با فرانسويان‌ مسيحي‌ جنگ‌ مي‌نمودند! و مثالهاي‌ ما بر اين‌ مطلب‌، قابل‌ شمارش‌ نيست‌. پس‌ چقدر غفلت‌ است‌ كه‌ ما بگوئيم‌: امروزه‌ جنگ‌، جنگ‌ سياسي‌ است‌ نه‌ جنگ‌ ديني‌؛ زيرا كه‌ مظاهر امر همگي‌ برگفتار ما دلالت‌ دارد. مسيحيّت‌ و دشمني‌ آن‌ با اسلام‌ پيوسته‌ در نفوس‌ ايشان‌ موجود و در زير سرپوش‌ است‌ و هيچ‌ عاملي‌ آنرا از بين‌ نبرده‌ است‌، غاية‌ الامر در تحت‌ پرده‌ و حجاب‌ است‌. (و چون‌ آتش‌ جنگ‌ ميان‌ اهل‌ صحرا در مراكش‌ برافروخته‌ شد، صليب‌ احمر يك‌ هيئت‌ پزشكي‌ را براي‌ معالجۀ مجروحين‌ فرانسوي‌ فرستاد و به‌ تبع‌ آنها براي‌ مجروحان‌ مسلمان‌، امّا چون‌ مسلمين‌ خواستند هيئت‌ پزشكي‌ بفرستند راضي‌ نشدند. ايشان‌ از نِسطوري‌ هاي‌ عراق‌ حمايت‌ كردند چون‌ مسيحي‌ بودند، و در آن‌ جنگ‌ با آنها بر ضدّ مسلمانان‌ همدست‌ و داستان‌ شدند و آنها را همراز و جاسوس‌ و محرم‌ سرّ خود گرفتند. پادشاه‌ اسپانيا در جنگ‌ اهل‌ صحرا گفت‌: اسپانيا از قديم‌ زمان‌ در كشتار مسلمانان‌ شهرت‌ به‌ سزائي‌ دارد، و در اين‌ نوبت‌ مصمّم‌ است‌ كه‌ دست‌ از جنگ‌ باز ندارد تا اينكه‌ صليب‌ را در آنجا بجاي‌ هلال‌ نصب‌ كند.)

دليل‌ بر آنكه‌ آنها كار خود را در زير پرده‌ ميكنند، آنست‌ كه‌ در اين‌ گفتارِ پادشاه‌ اسپانيا بر وي‌ عيب‌ گرفتند؛ زيرا ميخواهند هر دشمني‌اي‌ را كه‌ ميكنند بدون‌ گفتار باشد، و پيوسته‌ پنهان‌ عمل‌ كنند بدون‌ ظهور! اين‌ گفتارها، لغزشها و مقارناتي‌ است‌ كه‌ از آنها سر ميزند و دلالت‌ بر انديشه‌ و افكارشان‌ دارد. پس‌ بايد مسلمين‌ پند و عبرت‌ بگيرند و بدانند: آنچه‌ را كه‌ شايع‌ ميكنند از عدالت‌ و برادري‌ و مساوات‌، نيست‌ مگر فيما بين‌ خودشان‌؛ و امّا مسلمانان‌ واجب‌ نيست‌ در ميانشان‌ عدالت‌ باشد و نه‌ برادري‌ و نه‌ مساوات‌. حوادث‌ واقعه‌ به‌ ما نشان‌ ميدهد كه‌ مسلمين‌ گذشت‌ و عفوشان‌ بيشتر و تعصّبشان‌ كمتر است‌، و اگر هم‌ جائي‌ تعصّب‌ بخرج‌ دهند در برابر تعصّب‌ آنهاست‌. اين‌ تاريخ‌ صلاح‌ الدّين‌ أيّوبي‌ است‌ با صليبيان‌؛ كداميك‌ گذشتشان‌ بيشتر و تعصّبشان‌ كمتر بوده‌ است‌؟ و اين‌ شريف‌ حسين‌، ميگويد و به‌ قولش‌ عمل‌ ميكند، امّا انگليس‌ در ظاهر ميگويد و در پنهان‌ ضدّش‌ را ميكند. و نظير اينها به‌ حساب‌ در نيايد.

بازگشت به فهرست

دنباله متن