جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزه‌ثمالی سال ۱۴۳۷

موضوع: جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۳۷ ه.ق

سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن:

 

جلسه ۳ رمضان ۱۴۳۷


أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‏

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم‏

وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبى‏القاسم مُحَمّدٍ

وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ‏


«فَلَوِ اطَّلَعَ الیَومَ عَلَى ذَنبِى غَیرُکَ مَا فَعَلتُهُ وَ لَو خِفتُ تَعجِیلَ العُقُوبَهِ لَاأجْتَنَبتُهُ لا لِأَنَّکَ أَهوَنُ النَّاظِرینَ وَ أَخَفُّ المُطَّلِعِینَ بَل لِأَنَّکَ یا رَبِّ خَیرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحکَمُ الحَاکِمِینَ وَ أَکرَمُ الاکرَمِینَ؛ اگر بر گناهم امروز کسى مطلع مى‏شد غیر از تو، من انجام نمى‏دادم و همچنین اگر تعجیل در عقوبت تو بود و از تعجیل در عقوبت تو ترس داشتم اجتناب مى‏کردم و این نه به این جهت است که تو نسبت به اعمال و رفتار ما نظارت ندارى و آگاه نیستى و اطّلاعت اطّلاع ناقص است، بلکه به خاطر این است که تو بهترین ساتر و پوشاننده عیوب هستى و از همه حاکمان و حکمرانان و حکم‏کنندگان کارت متقن‏تر و محکم‏تر و استوارتر است و در کرامت از همه کریمان کرامت و بزرگوارى تو بیشتر است.»

امام سجّاد علیه السّلام در اینجا دو مطلب را متذکّر مى‏شوند که مسئله بسیار مهمّى است و متأسفانه- خصوصاً امروزه- ما مشاهده مى‏کنیم که نسبت به این مطالب توجّه چندانى نمى‏شود و آن عیب‏پوشى خلائق است و در مقابل افشا عیوب مردم که کار بسیار زشت، ناپسند، وقیح و قبیحى است.

انسان عیبى که از یک شخص مى‏داند و اطّلاع دارد بیاید آن عیب را افشا کند. شخصى پیش شخص دیگر سرّى را به امانت گذاشته، انسان تا وقتى که با او مى‏خندد بر سر یک سفره مى‏نشیند آن سرّش را هم نگه مى‏دارد. وقتى که بین [آنها] قضیّه و مسئله‏اى پیش بیاید نقارى پیش بیاید آن سرّ را افشا کند؛ چقدر کار زشت است، چقدر کار قبیح است، چقدر کار بى‏شرمانه‏اى است. انسان از شخصى یک عیبى سراغ دارد، یک کار خلافى کرده کسى هم خبر ندارد، این مطّلع مى‏شود. این بیاید و پیش او برود و بگوید که: آقا من از این عیب تو اطّلاع دارم یا فلان کار را انجام مى‏دهى یا عیبت را افشا مى‏کنم! خیلى کار قبیحى است. حیوان این کار را انجام نمى‏دهد ولى این انسان دوپا این حیوان دوپا مى‏آید و این کارها را مى‏کند. واقعاً انسان چه چیزهایى مشاهده مى‏کند!

امام علیه السّلام مى‏فرماید: فَلَوِ اطَّلَعَ الیَومَ عَلَى ذَنبِى غَیرُکَ مَا فَعَلتُهُ؛ اگر غیر از تو کسى بر گناه من اطّلاع پیدا مى‏کرد من نمى‏آمدم این کار را انجام بدهم. آبرویم مى‏رود آبرویم مى‏رود، هیچ‏کس نمى‏آید آبروى خودش را در معرض حراج بگذارد، سعى مى‏کند که گناهش مخفى باشد خطایش مخفى باشد،

کسى از او اطّلاع پیدا نکند. آن مسئله‏ وَ لَو خِفتُ تَعجِیلَ العُقُوبَهِ یک مطلب دیگرى است که بعداً به توضیح آن مى‏پردازیم.

حالا در این فقره اوّل که حضرت مى‏فرمایند اینکه من مى‏دانم فقط تو مى‏دانى و خیالم جمع است، تو بدانى عیبى ندارد خدایا! کسى دیگر نداند. تو بدانى نمى‏آیى فاش کنى: آى خلائق بدانید فلان بنده من فلان کار را انجام داده، فلان عمل حرام را مرتکب شده، نه! خدا این‏طور نیست. خدا به این کیفیّت نیست، خدا عیب را مى‏پوشاند.

این مسئله یک جنبه توحیدى دارد و یک جنبه فلسفى؛ جنبه فلسفى آن این است که: کلّ وجود و نظام عالم وجود بر اساس خیر است و جنبه رحمت غالب است بر جنبه غضب. یا مَن وَسِعَت رحمته کُلّ شى‏ء، اللَّهُمَّ إنِّى أسأَلُکَ بِرَحمَتِکَ الَّتِى وَسِعَت کُلَّ شى‏ء این رحمت و جنبه غلبه رحمت با افشا عیب منافات دارد. عیب زشتى است، پلیدى است، نقصان است، ظلمت است، کدورت است. جنبه رحمت پروردگار همیشه غالب است بر جنبه غضب او، لذا اثرش هم در عالم خارج ابراز رحمت است، ابراز زیبایى است، پوشاندن زشتى است، پوشاندن نقصان است.

إنّ الله جمیل و یحب الجمال‏ خدا جمیل است و جمال را دوست دارد؛ یعنى ظهور خودش در مظاهر جمالیّه را هم دوست دارد چون اثر خودش است. دیدید وقتى یک خطاط خط مى‏نویسد هى به خط خودش نگاه مى‏کند! یک نقاش وقتى یک تابلو مى‏کشد مى‏گذارد جلویش و هى شروع مى‏کند به نگاه کردن. نگاه کردن ندارد خودت کشیدى دیگر! نه، کیف مى‏کند، عجب! این اثر من است، این زاییده من است. نفس خودش را در این تابلو مى‏بیند، ظهور خودش را در این تابلو مى‏بیند. آن [خطاط] ظهور خودش را در این خط مى‏بیند، در این کشیدن، در این قوس، در این جزرومدى که به این قلم مى‏دهد. احساس مى‏کند خودش دارد مى‏رود بالا، خودش مى‏رود پایین، خودش کشیده مى‏شود. این لامى که مى‏آورد و به این کیفیّت برمى‏گرداند آن خودش را در این لام مشاهده مى‏کند، چطور در کاغذ نقش بسته و از اینکه به این کیفیّت ظهور پیدا کرده انبساط پیدا مى‏کند.

مى‏گویند میرعماد، این خطهایى که مى‏نوشت- خودش هم فقیر بود- مى‏آمدند از او به قیمت گزاف بخرند ولى نمى‏داد. همین‏طور در فقر بود و این خطهایش همین‏طورى روى همدیگر بار مى‏شد و این نمى‏فروخت. حالا مثلًا یکى به زور مى‏آمد [خرید] مى‏کرد. دلش نمى‏آمد آن اثرش که از او ظهور پیدا کرده آن اثر از او برود بیرون. اگر احساس مى‏کرد این خط از این خانه رفت بیرون انگار یک تکه از وجودش دارد کنده مى‏شود، یک قسمتى از وجودش کنده شد!

این ظهور خداست؛ یعنى ظهور خدا به این کیفیّت است که زیبایى را ظاهر کند، زیبایى را در معرض تماشا قرار بدهد. انسان‏ها هم همین‏طور هستند انسان‏ها! چرا مستحب است وقتى که انسان مى‏خواهد از منزل بیرون بیاید محاسن خودش را شانه کند؟ به خاطر اینکه خدا از ژولیده پولیدگى بدش مى‏آید. پیغمبر هر وقت مى‏خواستند از منزل بیرون بروند موها و محاسن‏شان را شانه مى‏کردند، عطر استعمال مى‏کردند، لباس نظیف مى‏پوشیدند، در آینه نگاه مى‏کردند که لباس‏شان کثیف نباشد، لک نباشد، ظاهرشان آراسته باشد. تا اینکه همین‏طور یک عمامه بپیچد و با یقه [کج‏] و ریش یکى این‏طرف رفته یکى آن‏طرف، این‏جور بیاید بیرون [بگوید] ما به این کارها کار نداریم! نه بابا، چى‏چى کار نداریم؟! دنیا حساب کتاب دارد، انسان باید منظم باشد و مرتب باشد. هر چیزى روى حساب و کتاب است.

انسان مى‏خواهد خودش را به شکلى دربیاورد که در مرئى و منظر دیگران زیبا جلوه کند و این یک غریزه است، چه در مرد چه در زن تفاوتى نمى‏کند. گفت:

پرى رو تاب مستورى ندارد   چو در بندى سر از روزن درآرد


هى مى‏خواهد خودش را نشان بدهد، مى‏خواهد خودش را به دیگران ارائه بدهد؛ من این هستم حُسنم این است، زیبایى‏ام این است، به این کیفیّت است. اینجا دیگر حکایات بسیار است و مطالب زیاد.

آن‏وقت [روى‏] همین جهت، خدا نسبت به بندگان هم مى‏خواهد بندگانش آنچه که از آنها به منصه ظهور مى‏آید همه نیکى و جمال باشد عیب نباشد. تعدّى حرام است، انسان بیاید تعدّى کند، به مال یک شخصى تعدّى کند، به منزل یکى تعدّى کند. چرا؟ چون آن جمال از بین مى‏رود به جاى او خشونت و پرخاشگرى و عداوت و قساوت و دشمنى جایش را مى‏گیرد و این برخلاف جمال است، برخلاف زیبایى است، برخلاف آن رحمت و عطوفت است. ظلم حرام است، چرا حرام است؟! چون ظلم برخلاف جمال است، ظلم کدورت است، ظلم ناپاکى است، ظلم نقصان است. وضع الشى‏ء فى غیر موضعه؛ شما یک چیزى را در غیر از موضع و جاى خودش بگذارید. این نامناسب است، نازیباست.

به‏طور کلّى تمام اساس عالم، بر اساس جمال پایه‏ریزى شده و اساس دین و شریعت بر اساس جمال پایه‏ریزى شده است. آنچه که زیباست از نقطه نظر شرع به آن امر شده است، آنچه که نازیباست از آن نهى شده. چرا شُرب خمر حرام است؟ به خاطر اینکه انسان را از آن حالت طبیعت و انسانیّت که‏

حالت زیبایى است خارج مى‏کند به یک عالم حیوانى، کسى که شُرب خمر مى‏کند هیچ چیزى حالیش نیست، عربده مى‏کشد.

یک‏وقت من رفته بودم در یک جایى هتلى بودم، آمده بودم قسمت رزروشن داشتم کارها را انجام مى‏دادم. [لحن‏] صحبت هم عادى بود بلند نبود، آن دو نفرى که آنجا بودند گفتند: یک‏قدرى آهسته صحبت کنید الان چند نفر اینجا نشستند با کامپیوتر مشغول‏اند. من نگاه کردم دیدم بله، نشستند و صدایم را آوردم پایین، گفتیم بسیارخب.

فردا شب تقریباً دیروقت بود ساعت یازده و نیم بود من آمدم در هتل نشسته بودم. من به جاى آنها داشتم با کامپیوتر نامه‏هایم را نگاه مى‏کردم و پاسخ مى‏دادم. یک‏دفعه دیدم از کنار سالن دو نفر دارند مى‏آیند عربده مى‏کشند داد مى‏زنند، اصلًا تمام صدایشان تا آن ته سالن [مى‏رود.] خیلى [شوکه‏] شدم، کى هستند مرتیکه‏ها که آمدند، ساعت یازده و نیم است خجالت نمى‏کشند! آمدم جلو دیدم همان دو تا دیشبى‏ها هستند همان‏هایى که به من مى‏گفتند آقا صدایتان را [پایین‏] بیاورید! مست کرده بودند، همان دیشبى حالا مست کرده بود، داد مى‏زد انگار در بیابان است. آمدم گفتم: ساکت باش. صدایش را آورد پایین. مست کرده، مستى او را از آن حالت انسانیّت خارج کرده رفته در حیوان. در خیابان خر دیدید! هیچ ملاحظه مى‏کند این ناظر محترم دارد بهش نگاه مى‏کند؟ مردم ایستادند. عربده مى‏کشد صدایش را ول مى‏دهد که انگارنه‏انگار کسى هست و کسى نیست. نمى‏فهمد فهم ندارد بیچاره! خدا این‏طورى خلق کرده.

آن‏وقت انسان هم مى‏شود مثل همین حیوان، لذا شُرب خمر براى همین حرام شد وگرنه غیر از این که چیزى نیست مایعى است. انسان را از آن حالت انسانیّت، از حالت تعقل خارج مى‏کند به حال بهیمیت، از جمال بیرون مى‏آورد به صورت نازیبا و زشت آن را خارج مى‏کند. دزدى همین است، قمار همین است، سایر مفاسد همین است. تعدّى همین است، رشوه همین است، تقلب همین است، خیانت همین است.

تمام محرّمات را شما نگاه بکنید مى‏بینید در قبال جمال است، همه اینها در مقابل و در تقابل با جمال قرار گرفته و همه اینها مبعّد است. تمام اینها انسان را از آن خارج مى‏کند و برخلاف آن مسیر که مسیر جمال است انسان را سوق مى‏دهد که وادى وادى ظلمات و کدورت و ابتعاد است. خدا مى‏خواهد مظاهرش در دنیا مظاهر جمال باشد لذا بدترین چیز این است که انسان بیاید و عیب یک نفر را افشا کند، عیب یک شخص را بیاید و بگوید.

یک‏وقت با مرحوم آقا رضوان الله علیه در خدمت مرحوم آقاى حدّاد در کربلا بودیم- بعد از سفرى که از حج مراجعت کردیم- ایشان [مرحوم آقا] صحبت یک نفر را کردند که ازدواج کرده بود- پسر یکى از همان افرادى که در مسجد بود و مى‏آمد- بعد متوجّه شدند که على‏کل‏حال خطایى صورت گرفته و دیگر آن ازدواج منجر به جدایى شد. بعد مرحوم آقا فرمودند: وقتى که آن شخص- یعنى پدر داماد- متوجّه این خطا و اشتباه شد، آن طرف مقابل [هم‏] از مقام انکار برآمد و این تلاش خودش را کرد تا این مطلب را به اثبات رساند که این هم‏چنین قضیّه‏اى بوده. آقاى حدّاد خیلى ناراحت شدند و گفتند: چرا این کار را کرد؟! مى‏رفت زنش را طلاق مى‏داد جدا مى‏شدند. چرا آمد این را افشا کرد؟ چرا این را اثبات کرد؟ بالاخره آن هم یک بنده خدایى است، آن هم مى‏خواهد زندگى کند، تو برو طلاق بده مسئله دیگر تمام مى‏شود! از این کار و قضیّه خوششان نیامد که انسان بیاید این کار را بکند و این خیلى مسئله مهمّى است.

ظاهراً حدیث قدسى هم داریم- مسلّم روایت را دیدم اما شک دارم بین حدیث قدسى- که خدا مى‏فرماید: هیچ‏کس نیست که آبروى بنده مؤمن مرا ببرد و گناه مخفى او را افشا کند الا اینکه تا زمان حیات خودش من همان مصیبت را براى او به‏وجود خواهم آورد و همان را بر سر او خواهم آورد، همان کارى که او کرده برایش تا وقتى که زنده است برایش پیش مى‏آورم. خودمان هم در این دنیا مى‏بینیم که چه خبر است دیگر. خیلى بد و زشت است، اصلًا بعضى‏ها هستند فقط به دنبال این هستند که بروند از افراد نقاط ضعف به دست بیاورند و آن نقاط را بگذارند لاى نمى‏دانم پیاز و این چیزها تا اینکه مثلًا یک وقتى یک روز مبادایى بیایند و آن را مورد سوء استفاده قرار بدهند.

آدم به خاطر اینکه بخواهد از حریفش جلو بیفتد، بیاید یک مسئله مخفى آن شخص را افشا کند، یعنى چى؟ آیا این کار براى خداست که آدم به خاطر غلبه بر حریفش بیاید عیب او را بگوید؟! بیاید عکسش را پخش کند، بیاید یک کارى که هیچ‏کس خبر ندارد حالا فرض کنید که رفته یک جا: آى این در فلان‏جا رفته! چقدر این کار شرم‏آور و قبیح است، چقدر این کار وقیح است. آن‏وقت مى‏شود بگوییم دیگر این شخص براى خدا کار مى‏کند؟! مى‏توانیم بگوییم نیت این شخص نیت [الهى است؟] چه نیتى؟ چه قصدى؟!

یک وقتى من داستانى از یک مسیحى مى‏خواندم- حالا چون دقت ندارم- خیلى تعجب کردم. واقعاً ببینید این مردم دین ندارند ولى فطرت دارند، انسان هستند آدم هستند. آن‏وقت ما چى هستیم!

الان یک قضیّه‏اى در ذهنم آمد: مى‏گویند کمال الملک نقاش معروف که قبرش هم در نیشابور است، این نقاش خیلى معروفى بود ولى از نظر التزام به مسائل و دیانت حالا دیگر خدا مى‏داند ما که خیلى اطّلاعى نداریم. یک‏وقت یک شخصى با او یک اختلافى داشت و آمده بود از طرف این امضاى او را جعل کرده بود، یک نامه‏اى نوشته بود راجع به بعضى از زمین‏ها براى قسمت طهران بود. آنها وقتى که نگاه کردند خیلى تعجب کردند، چون کمال الملک را مى‏شناختند مرد محترمى بود، خیلى آدم با عنوانى بود براى خودش بیاوبرویى داشت و سُکنایش در همین نیشابور بود.

آنها به این نامه شک مى‏کنند، سه نفر از طهران مى‏آیند به نیشابور که نسبت به این قضیّه تحقیق کنند که واقعاً این نامه این است یا اینکه قضیّه چیست. این نگاه مى‏کند و متوجّه مى‏شود مى‏گوید: نه این که نامه من نیست. متوجّه مى‏شوند که آن شخص امضا را جعل کرده و براى اینکه به یک منافع و مطامعى برسد اسم ایشان را کشیده وسط. آنها مى‏گویند که شما تقاضا کنید که چون این شخص [جعل امضا] کرده ما ایشان را تحت تعقیب قرار مى‏دهیم و پدرش را درمى‏آوریم و مى‏خواستند حکم خیلى سنگینى هم به او بدهند. ایشان مى‏گوید: نه من این کار را نمى‏کنم. هرچه اصرار مى‏کنند مى‏گوید نمى‏کنم. مى‏گوید امضا امضاى من نیست این شخص این کار را هم کرده، ولى من نمى‏خواهم به واسطه این کار یک صدمه‏اى به این شخص برسد، این شخصى که دشمن من هست- حتى با هم اختلافات و مسائلى داشتند- اگر شما تضمین مى‏دهید که او را تعقیب نکنید من در اینجا مى‏نویسم و امضا مى‏کنم که این نامه و امضا، نامه و امضاى من نیست. اگر شما تضمین نمى‏دهید من هم این کار را نمى‏کنم. آنها چون گفتند که ما نمى‏توانیم این تضمین را بدهیم؛ چون مسئله دست ما نیست، باید برود محکمه و قضیّه به آنجا مربوط مى‏شود. این شخص حاضر نشد.

جالب اینجاست- خیلى وقت پیش بود این قضیّه را خواندم این‏طور که در ذهنم است- مثلًا وقتى که از اینها چون دولتى بودند پذیرایى هم شده بوده حتى از این نوشیدنى‏ها! هم در خانه‏اش پیدا شده و با این کیفیّت بود. مى‏خواهم بگویم این‏جور آدمى بودند ولى شما ببینید چقدر این شخص شخص با وجدانى بوده، شخص انسانى بوده، شخص با کرامتى بوده. البته خودش نخورد آنها خوردند، گفته بود من نمى‏خورم مدتى است دیگر نمى‏خورم- حالا یا توبه کرده بوده یا هرچه بوده- گفته بود من مدتى است از این چیزها نمى‏خورم. ولى از مهمان‏هایش به نحو اتم پذیرایى کرده بوده! پذیرایى را مى‏کرده، حالا خودش محروم بوده ولى مهمان‏هایش را به یک نوایى مى‏رسانده!

شما نگاه کنید او با این وضع مى‏گوید من این کار را نمى‏کنم. شما را به خدا ما به اندازه این [شخص‏]، که متشرع هستیم و شیعه هستیم و اهل نماز و روزه و محاسن و امثال ذلک و مبلغ دین و … این‏قدر مروت داریم؟ این‏قدر مروت در ما هست؟ او که دشمنش بود و امضایش را زیر نامه جعل کرده بود این‏طور بخشید، ما مى‏رویم از هزار سوراخ و سُنبه برمى‏داریم مى‏کشیم بیرون! این دین ماست! دین ما این است! آن‏وقت کدام یک از دو طرف مسلمان هستیم؟ به ما مى‏گویند مسلمان یا به آنها مى‏گویند مسلمان؟! امام سجّاد که این‏طور نیست.

امام مى‏فرماید: اگر غیر از تو کسى مطّلع مى‏شد من انجام نمى‏دادم، من گناه نمى‏کردم؛ چون دیدم تو ستارالعیوب هستى گناه کردم. گفتم با خدا کنار مى‏آییم حالا مشکل نداریم! با غیر خدا نمى‏شود کنار آمد. از خدا ترس نداریم، خدا از خودمان است، خیلى با خدا مشکل نداریم. ترس ما از بندگان خداست، از مخلوق خداست، با آنها نمى‏توانیم چکار کنیم!

بزرگان نسبت به این قضیّه خیلى تأکید داشتند. کم مجالسى مى‏شد که ما در خدمت آنها بودیم و اگر نظیر این مسائل پیش مى‏آمد ما احساس مى‏کردیم طرحش براى آنها خوشایند نیست، دعوت به سکوت مى‏کردند، [دعوت‏] به گذشت مى‏کردند. حتى مى‏گفتند از ذهنتان هم این چیزها را پاک کنید، اصلًا خوب نیست این چیزها در ذهن باشد. انگار همین واقعه‏اى که انسان آن واقعه را در ذهن خودش نگه دارد چه بخواهد و چه نخواهد در نفسش تأثیر مى‏گذارد، آن اثر بد خودش را دارد. به عکس، اگر انسان از رفیقش یک واقعه خوب، یک انفاقى از رفیقش در نظر بگیرد هروقت به یاد او مى‏کند انبساط پیدا مى‏کند. یک کار خیرى که از رفیقش در یادش است هروقت به نظرش مى‏آید یک حالت بهجتى به انسان دست مى‏دهد. یا اینکه کار خلاف، خلاف که مى‏آید حالت غم حالت کدورت پیدا مى‏شود. چرا انسان این را در ذهنش نگه دارد؟!

گاهى اوقات مى‏شود من یک‏دفعه یک قضیّه‏اى در ذهنم مى‏آید به‏طور ابهام، قضیّه خوبى نیست- حالا هر چى- تا مى‏بینم آمد، هنوز مبهم است بخواهم فکر کنم مى‏رسم به تفصیل، فورى رد مى‏کنم اصلًا برود دیگر پى آن را نمى‏گیرم. اگر یک‏خرده رویش فکر کنم این خصوصیاتش چطورى بود، این‏طرف آن‏طرف، خراب شد باختم! او مى‏آید و اثر خودش را مى‏گذارد، مى‏آید آن ظلمت را ایجاد مى‏کند، کدورت را ایجاد مى‏کند. ولى به عکس، وقتى که مى‏بینم یک مسئله و قضیّه خوبى، یک داستانى، یک واقعه‏اى یک چیزى که هست و مثلًا قبلًا اطّلاع داشتم وقتى مى‏آید مى‏نشینم یک‏خرده فکر مى‏کنم زوایایش را [بررسى مى‏کنم‏] دیگر کاملًا روشن مى‏شود مى‏بینم چقدر باز شدم، چقدر باز شدم، حالت‏

سرور و بهجت و حالت انبساط پیدا کردم. [این‏] جمیل است آن زشت است. این زیباست آن مشبّه است، این نور دارد آن ظلمت دارد. درست در قبال هم و در مقابل هم قرار دارد.

آن کسانى که به دنبال این مسئله هستند قدم از قدم در سلوک برنمى‏دارند، امکان ندارد. آن [کسى‏] که در این فکر است برود نگاه کند ببیند آها لابه‏لا این‏طرف و آن‏طرف یک چیزى مى‏تواند پیدا کند بکشد بیرون بیاورد بگذارد اینجا، این آدم هزار سال ذکر یونسیه بگوید انگار در گوش حمار آمده دارد مى‏گوید. هیچ فایده‏اى ندارد، برود رد کارش، اقلًا به دنیایش برسد!

دو سه روز پیش بود یک عکسى دیدم یک بنده خدایى بود- از همین‏هایى که مخالف با عرفان هستند- خیلى به حالش تأسف خوردم. اصلًا وقتى نگاه به چهره‏اش کردم- حالا تعبیر که درست نیست حالا هر چى- دیدم این از صورت بشرى خارج شده از صورت بشرى! تبدیل شده به یک شخص دیگر، صورتش سیمایش، نفسش، اصلًا نفسى که در خلاف مُهر خورده، ریخته شده، قالب‏بندى شده. اینها اصلًا به‏طور کلى دیگر گوش‏شان حق را نمى‏شنود، قلب‏شان حق را نمى‏فهمد، فقط به دنبال این هستند که آنچه که مَنوىّ نفس خودشان هست به هر کیفیت و شکلى آن را به دست بیاورند، فقط به دنبال این هستند. کارى ندارند به اینکه صحیح است صحیح نیست هیچى کار ندارند. اگر امام زمان علیه‏السّلام هم ظهور کند بیاید بگوید مسئله این است، مى‏گوید این هم اشتباه مى‏کند مى‏گوید این هم اشتباه مى‏کند؛ چون نفس قالب‏بندى شده از اینجا حرکت نمى‏کند، یعنى انسان به اینجا مى‏رسدها!

آدم مى‏رسد به اینجایى که دیگر دنبال نفسش مى‏رود، دنبال این که حق چى هست نمى‏رود، فقط دنبال این است آن که من الان دارم مطرح مى‏کنم، آن که من دارم الان مى‏گویم و پخش مى‏کنم این زمین نماند، این زمین نیفتد، این برایش مهم است. خب اگر شد با همین عبارت‏ها با همین کتابها، با همین اطّلاعات با همین ضَرَبَ ضرب‏ها اگر با این شد شد، اگر نشد به مسائل دیگر مى‏پردازیم، اگر شد دروغ مى‏گوییم اگر شد تهمت مى‏زنیم، اگر شد … هست‏ها شوخى نیست‏ها!

یک شخصى نقل مى‏کرد مى‏گفت در یک مجلسى بودیم دیدیم که دارند به یک نفر تهمت مى‏زنند اصلًا، گفتم که آخه شما دارید به این تهمت مى‏زنید. مى‏گویند نه این اشکال ندارد، براى اثبات موقعیت ما اشکال ندارد! تهمت هم بزنیم چه اشکال دارد؟! مى‏گوییم بابا این را که مى‏دانیم حالا طرف هر چه هست این کاره که دیگر نیست، یک چیزى بگو بماسد. گفت که نه این این‏طور است! حالا ادعاى سلوک هم مى‏کنیم! ادعاى راه خدا هم مى‏کنیم! این راه خدا این است؟!

خدا به داد آدم برسد، آدم به یک جایى مى‏رسد که براى اثبات مسیر ناحق خودش خود را محق مى‏داند که به یک مؤمنى تهمت بزند، اصلًا آدم نمى‏فهمد که جریان چیست، یعنى تا کجا انسان پیش مى‏رود. اینها همه حبال شیطان است که انسان را با اینها به سمت و سوى خودش مى‏کشاند و از آن جاده انسان را منحرف مى‏کند.

سالک فقط باید به خودش نگاه کند، اصلًا نباید به این فکر باشد که یک روزى بر سر خودش مى‏آید یا نمى‏آید، حالا گیرم بر سر خودش در این دنیا نیامد، گیرم که در آن دنیا هم خدا مؤاخذه نکرد. ما را چه به اینکه بیاییم و عیب یک شخصى را عیب یک فردى را که کسى [نمى‏داند،]- حالا یک عیبى است که همه مى‏دانند، خب مى‏دانند دیگر- چیزى را که نمى‏داند چرا انسان بیاید آن را بگوید، مطرح کند؟ چرا اصلًا در نفس خودش بیاورد؟ همین آوردن در نفس این خودش اوّل ضررى که در اینجا به وقوع مى‏پیوندد متوجّه خود انسان است. حالا ضررها و مسائل و تبعات دیگر به جاى خودش محفوظ، اوّل متوجّه خود انسان است.

همین‏که شما مى‏آیى و یک عیب و یک قضیّه را در خودت نگه مى‏دارى که یک روزى بگویى از همان‏موقع راهت با خدا بسته شد، از همان‏موقع قفل شد، دیگر این نفس نفس سابق نیست، بسته شد، نماز که بخوانى نمازت ارزش ندارد، قرآن که بخوانى ارزش ندارد. قرآن در صورتى تأثیر مى‏گذارد که نفست باز باشد، نه اینکه نفست بسته باشد. آنجا قرآن را از اوّل تا آخرش هم دوره کنى انگار دارد مى‏خورد به این و برمى‏گردد دیگر این تو نمى‏رود، در نفس نمى‏رود، مى‏آید مى‏خورد برمى‏گردد مى‏خورد کمانه مى‏کند و مى‏رود، از اوّل تا آخر هم بخوانى فایده‏اى ندارد. نماز که مى‏خوانى انگار چوب دارد نماز مى‏خواند، همین چوب، چوب‏هایى که کوک مى‏کنند و بلند مى‏شود نماز مى‏خواند. نفس نماز نخوانده، نفس بسته است. نفس بسته ذکر بگوید انگار نگفته، قرآن بخواند انگار نخوانده، نماز بخواند انگار نخوانده. نفس باید باز باشد تا این ذکر و قرآن و دعا و امثال ذلک اینها بیاید و تأثیر بگذارد و او را حرکت بدهد و جلو ببرد.

این امور به خصوص این امور، حالا گناهان دیگر هم هست که آن گناهان در این حد و اینها نیست، این یکى از گناهان بسیار مهمّى است از آن گناهانى که در نفس تأثیر مى‏گذارد این است. گناه متعدد داریم و هست که هرکدام اینها کدورت مى‏آورند ظلمت مى‏آورند، ولى بعضى از اینها خیلى تأثیرگذار هستند، انگار مى‏آیند این را مى‏بندند دیگر به‏طور کل مى‏بندند. یکى از آنها این است، یکى از آنها اذیت کردن مؤمن است، آزار مؤمن است، آزار به مظلوم است، [آزار] یتیم هست. اینها چیزهایى‏

است که خیلى تأثیرگذار هستند. و خدا از این کار خیلى بدش مى‏آید خیلى، نیست خدا خودش ستار است، وقتى که ببیند برخلاف این صفتش در خارج تحقق پیدا کرده خدا خیلى ناراحت مى‏شود و خیلى بدش مى‏آید و مى‏گذارد در کاسه همان شخص، به حسابش مى‏گذارد.

این از جمله مسائلى است که خدا نسبت به این قضیّه کوتاه نمى‏آید. لذا تأکید بزرگان همیشه روى این قضیّه بوده است همیشه تأکید مى‏کردند سرتان پایین فقط به خودتان نگاه کنید، به کسى دیگر نگاه نکنید. فقط راه خودتان را بروید فقط متوجّه خودتان بشوید. تا شما را وکیل و وصى کسى نکردند به شما چه مربوط است بیایید سرک بکشید ببینید فلان‏کس چه کار مى‏کند فلان‏کس چه کار مى‏کند!

ظاهراً وقتى که در کربلا بودیم یک شخصى آنجا بود- البته بعد هم مطرود شد و آقاى حدّاد دیگر او را از منزل خودشان بیرونش کردند و از خودشان راندند- این رفته بود نسبت به یکى از همان اشخاصى که رفت‏وآمد داشتند یک عیبى پیدا کرده بود: بله، فلانى فلان کار را مى‏کند، فلان مسئله دارد چى چى دارد! وقتى آمد براى مرحوم آقا نقل کرد ایشان خیلى ناراحت شدند، گفتند: اصلًا کى به تو گفته که بروى این کارها را انجام بدهى؟ دنبال این چیز باشى بخواهى نقطه ضعف بگیرى؟ کى تو را مأمور این کار کرده بود؟ حالا این با یک نفر در آنجا اختلاف داشت و مى‏خواست آن را به یک کیفیتى اصلًا از آنجا براند، آن نه تنها رانده نشد بلکه خودش رانده شد. ببینید، دنیا حساب و کتاب دارد، این نیست که هر کسى هر کارى بخواهد بتواند انجام بدهد، آن هم اینجا در این حساب و در این برنامه!

فَلَوِ اطَّلَعَ الیَومَ عَلَى ذَنبِى غَیرُکَ مَا فَعَلتُهُ اگر بر گناه من غیر از تو آگاه مى‏شدند انجام نمى‏دادم و اگر ترس از تعجیل عقوبت داشتم هم اجتناب مى‏کردم. إن‏شاءالله دیگر باید ببینیم که باقى مطالب به چه کیفیتى هست.

اللهم صل على محمد و آل محمد

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن