حکایتى شگفت انگیز در باب تقلید
آقاى آقا سید نصرالله مستنبط- دامت برکاته- نقل کردند از آقاى شیخ مرتضى آلیاسین، از جدّ خود مرحوم شیخ محمّد حسن آل یاسین، فقیه عظیم معاصرِ مرحوم شیخ انصارى (ره) که: بعد از فوت مرحوم صاحب جواهر یکى از مردان عرب، روانه به کاظمین شده و خانه مرحوم شیخ محمّد حسن را جستجو مىکرد، شیخ در عقب در آمده، مرد سلام کرد و عرض کرد: آمدهام با شما بیعت کنم و امور خود را به شما واگذارم؛ (مقصود تقلید است).
مرحوم شیخ فرمودند: به نجف اشرف چرا نمىروى و با ملّا مرتضى بیعت نمىکنى؟ عرض کرد: از مرحوم صاحب جواهر در زمان حیات خودشان استعلام کردم که بعد از شما بر فرض حیات امور خود را به که واگذارم؟ فرمودند: شیخ محمّد حسن آل یاسین. و لذا بدینجا براى کسب تکلیف آمدهام.
شیخ فرمودند: به نجف برو و از ملّا مرتضى تقلید کن! عرض کرد: شما بصیرترید یا شیخ محمّد حسن صاحب جواهر؟! اگر وظیفه من تقلید از ملّا مرتضى بود چرا ایشان به من امر نکردند؟ و اگر وظیفه من تقلید از شما مىباشد چرا مرا به ایشان محوّل مىفرمائید؟
مرحوم شیخ فرمود: چون صاحب جواهر مىدانسته است که اگر به من رجوع کنى تو را حواله به شیخ مرتضى مىدهم لذا به من حواله کرده، چون تو مرد عربى هستى و من هم عربم! صاحب جواهر خواسته اوّل به من رجوع کنى و من تو را به ملّا مرتضى هدایت کنم.
منبع: کتاب مطلع انوار، ج۱، ص: ۱۴۳
…
…