جلسه ۲ شرح دعای ابوحمزهثمالی سال ۱۴۱۹
موضوع: جلسه ۲ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۱۹ ه.ق
سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
تا آماده شدن فایل صوتی شما میتوانید متن این جلسه را مطالعه نمایید.
[/box]
متن جلسه:
جلسه ۲ (رمضان ۱۴۱۹)
أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم
وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبىالقاسم مُحَمّدٍ
وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ
الحَمدُللّهِ الَّذى ادعُوهُ فَیُجیبُنى وَ ان کُنتُ بَطیئاً حینَ یَدعُونى
ستایش مختص خدایى است که هر گاه او را بخوانم مرا اجابت مىکند اگر چه [اگر] او مرا بخواند، [من] در اجابت، کُند و کاهلى مىکنم وَ الحَمدُللهِ الّذى اسئَلُه فیعطینى وَ ان کنتُ بخیلًا حینَ یَستَقرِضُنى حمد و ستایش مختص آن خدایى است که هر گاه از او مسئلت کنم به من عطا مىکند، اگر چه در وقتىکه او از من استقراض مىکند و قرض مىخواهد، من بخیل هستم.
خُب در فقره اوّل دیشب عرض شد که دعوت از جانب انسان، این خیلى اجابتش سریع است امّا دعوت از جانب پروردگار، نه! اجابتش بطیئ است آهسته آهسته است سر فرصت است دیدید یک کارى دارید تو ادارات مىخواهید مراجعه کنید وقتى مىروید همان موقع که کارتان را راه نمىاندازند، آقا برو یک هفته دیگر بیا، یک هفته دیگر مىآیم. برو تو دفترخانه وارد کن دو هفته دیگر بیا، برو سه هفته دیگر بیا.
مىگویند یکى- حالا از باب مزاح است دیگر! لابد هر چه هست- همسایهاش برفهایش را ریخته بود توى خانه این، این رفته بود شکایت کرده بود، وقتى به پروندهاش رسیدند که ایّام تیرماه تابستان بود، گفتند بیا ببین پروندهاى که برف ریختند توى خانهات، ببینیم به کجا رسیده امّا خدا این جورى نیست.
سرعت مىگویند مراتبى دارد و حدودش نسبى است سرعت کم سرعت زیاد یک سرعتى را با سرعت دیگر مىسنجند، حرکتى را با حرکت دیگر مىسنجند از نقطهىنظر فیزیکى، محدودیّت سرعت به آن حدّى است که از جسم چیزى باقى نماند و تبدیل به انرژى بشود هر چیزى در حرکت خودش یک مقدارى انرژى را از دست مىدهد و اگر به حدّى برسد در سرعت که هیچ اثرى از او نماند و همهاش تبدیل به انرژى بشود آن را آخرین حدّ سرعت مىنامند دیگر، که این سرعت سرعت نور است تقریباً حدود سیصد هزار کیلومتر در ثانیه مىشود این را، معیار قرار مىدهند براى سرعت، حالا این سرعتى که خدا در اجابت دارد چقدر است؟ به اندازه نور است؟ یعنى انسان به محض این که خدا را
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۵
بخواند در یک چشم بر هم زدن بلکه نزدیکتر او اجابت مى کند این سرعت هر چه باشد باز یک مقدارِ از زمان را به خود اختصاص مىدهد ولو یک لحظه، ولو یک لحظه باشد یک مقدار از زمان در هر صورت مربوط به این آمدن است.
شما کلید یک برق را، ژنراتور را بزنید، در فلان نیروگاه اگر آن طرف دنیا هم باشد- دور زمین چهل هزار کیلومتر است- اگر آن طرف دنیا هم باشد، بالأخره سیصد هزار کیلومتر تقسیم بر چهل هزار کیلومتر، بکنیم مىشود حدودِ هفتاد و پنجتا، هفتاد و پنج برابر، یعنى یک هفتاد و پنجم ثانیه طول مىکشد که این انرژى و کهربا از آن مولّد به ما برسد، اینقدر سریع، حالا بالأخره این یک هفتاد و پنجم ثانیه هم بالأخره خودش یک زمان است فاصلهى زمین تا خورشید هشت دقیقه و سیزده ثانیه است دیگر، یعنى این نورى که الآن ما مشاهده مىکنیم از خورشید که در روى زمین است همان لحظهاى که مشاهده مىکنیم همان موقع از خورشید نیامده این هشت دقیقه و سیزده ثانیه قبل آمده الآن ما داریم این نور را مشاهده مىکنیم، روى زمین مىبینیم. امّا بالأخره هر چه باشد یک زمانى را به خود اختصاص مىدهد.
یک سرعتى ما داریم که این سرعت از این هم بالاتر است و آن حرکت است در لازمان، حرکت در لازمان، قابل مقیاس با حرکت در زمان نیست، نور یک پدیده مادّى است کهرُبا یک پدیده مادّى است و این حرکت در کَمّ دارد. حرکتِ در مکان دارد مکان را طى مىکند مثل امواج مىماند امواج یک مُرسِل دارند این مُرسِل این امواج را ارسال مىکند، فرستنده این امواج را ارسال مىکند بعد مىآید و مىرسد به یک قابل، جهاز و دستگاهى که این موج را قبول مىکند بالأخره یک زمانى در اینجا هست هر چه این سریع باشد حتّى از پلکِ چشم به هم زدن، اگر کسى الآن در آمریکا بخواهد صحبت بکند آن مقدار زمانى که صوت او تبدیل به انرژى برقى مىشود و کهرُبایى مىشود و بعد او تبدیل به امواجى مىشود فرستاده مىشود به این اقمار صناعى، قمرهاى مصنوعى و آن قمرهاى مصنوعى آن امواج را به سمت زمین ارسال مىکنند دستگاههاى ما اینها را مىگیرد و این دستگاه ما آن انرژى الکتریکى را تبدیل به انرژى صوتى مىکند تا این که گوش ما آماده باشد و الّا شما سیم آن [دستگاه] را بگذارید درِ گوشتان که چیزى نمىفهمید فقط قلقلکتان مىآید امّا چیزى نمىفهمید باید این تبدیل به انرژى صوتى بشود تا این که موج ایجاد کند آن موج به واسطهى این عصب شنوایى، به مغز انتقال پیدا کند تمام این اعمال از یک پلک چشم به هم زدن کمتر است یعنى صحبت کردن، تبدیل، فرستادن به ماهواره، ماهوارهایى که در سى و پنج هزار کیلومترى زمین حرکت مىکند و و و. تمامِ اینها و بعد آمدن و چه کار کردن تمام اینها از
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۶
یک پلک چشم به هم زدن فاصلهاش کمتر است. دیگر از این سریعتر شما چیزى را مىتوانید تصوّر کنید؟ امّا ما یک سرعتى داریم که این سرعت از این سرعت مادّى هم بالاتر است آن سرعت چیست؟
سرعت در مجرّدات است، سرعت در مجرّدات اصلًا در زمان نمىگنجد وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱] یک روز- این از باب مثال است و از باب ضیق خناق خداوند فرموده وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ این اکثر و بیشتر از این است این از باب ضیق مجال است از باب تشبیه از باب تمثیل- یک روز، در روز قیامت، از هزار سال بیشتر است یک روزش در آن جا، یعنى چه؟ یعنى آن مقیاس با این مقیاس تفاوت مىکند. مقیاس عوالم ماوراء ماده با مقیاس عوالم ماده تفاوت مىکند. شما در عالم برزخ که کمترین و نزدیکترین و اقرب عوالم به مادّه است شما در عالم برزخ حرکت مىکنید مىروید مِن باب مثال- انشاءاللّه خدا قسمت همه کند حج بیت اللّه- حج انجام مىدهید. عمره انجام مىدهید طواف مىکنید عرفات مىروید منى، اینها اتّفاق افتادهها! همینطور که من نمىگویم، عرفات انجام مىدهید بعد برمىگردید چه مىکنید ششماه سفرتان طول مىکشد فلان و این حرفها یکدفعه ساعت را نگاه مىکنید مىبینید از خوابتان پنج دقیقه گذشته، حالا در خواب ششماه شما حرکت کردید امّا در اینجا پنج دقیقه گذشته، این مال چیست؟ مال این است که مقیاس تفاوت مىکند.
اصلًا در آن عالم، سرعت و حرکت به نحوى است که نمىشود آن حرکت و سرعت را با این عالم مقایسه کرد او منطبق با صورت مثالى دارد و هر چه انسان- طبق قاعدهى کلّى و برهان فلسفى- هر چه انسان از نقطه نظر فعل و انفعالات و تأثیر و تأثّرات، از مادّه دورتر شود هرچه دورتر شود عُلُوّ و اعتلاء و قیمت آن حادثه و آن فعلیّت در انسان اقوى خواهد بود هرچه انسان به مادّه نزدیکتر شود آن قوّت و آن سرعت، و در عالم لذّات آن لذّت و آن ارزشها و قیمتها کمتر خواهد بود.
شما نهایت لذّتى که مىتوانید از [خوردن] یک غذا [ببرید] آن یک لذّتى است که همان آن، در وقتى که این غذا در دهان شما است این لذّت براى شما هست همین که این غذا از این حلقوم شما وارد معدهى مبارک شد دیگر هیچ اثرى از این لذّت غذا در دهانتان نیست. همینطور است دیگر دوباره لقمهى بعدى را که تناول مىکنید دوباره تا وقتى که این ذائقهى شما با این غذا در تماس است این هست همین که دوباره این لقمه رفت پائین لذّت تمام مىشود امّا شما یک خواب مىبینید که دارید یک غذا
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۷
مىخورید لذّت آن غذا خوردن تا یک هفته در ذائقهى شما هست این مال چیست؟ به خاطر اینکه از مادّه دور شده، از مادّه دور شده و همینطور سایر لذّات.
ابن سینا در این باب خیلى بیان گستردهاى دارد و در آنجا ایشان کیفیّت لذّات روحانى را وقتى که شرح مىدهد در آنجا بیان مىکند که چگونه لذّات روحانى با لذّات جسمانى قابل مقایسه نیست اصلًا قابل مقایسه نیست خشم و غضب با خشم و غضب جسمانى قابل مقایسه نیست مهر و رأفت و عطوفت با مهر و رأفت جسمانى قابل مقایسه نیست آن لذّات با این لذّات قابل مقایسه نیست در هر مرتبه و در هر قضیه، بعد آن وقت وارد بحث علم و لذّتى که به واسطهى علم مىشود و مىگوید اصلًا یک لذّتى است که قابل مقایسه با هیچى نیست اینها مال چیست؟ اینها تمام مال این است که انسان از ارتباط با مادّه دور شده و به آن جنبهى معنا نزدیک [شده] به همین مناسبت خصوصیّات وجود، اثر بیشترى در او باقى مىگذارد آثار و شوائب وجود، داراى اثر بیشترى هست نسبت به وجود مادّى و برهمین قیاس شما حرکت کنید و جلو بروید جلو بروید یعنى این ارتباط بین مادّه و بین برزخ را در ارتباط بین برزخ و بین ملکوت مقایسه کنید ملکوت با جبروت مقایسه کنید. جبروت با لاهوت یا جاى اینها را عوض کنید آن را با عوالم بالاتر یعنى همین مقیاس را ملاحظه کنید با آن مرتبه و مرتبه اعلا، مرتبهى علیا نسبت به خود- رعایت تأنیث و تذکیر هم بکنیم در اینجا (ه) دارد. مؤنّث حقیقى چه باشد مؤنّث مجازى چه باشد اینها را که خواندید دیگرفرق بین مؤنّث مجازى و مؤنّث حقیقى و اینها.
گفت: قربان حقیقت بروم که هیچ از آن خبر ندارى این هرچه هست اینها همه مجاز است. آن حقیقت پیدا نمىشود. بنابراین نهایت سرعتى که در عالم مادّه تصوّر مىکنند که آن سرعت را مرز براى عدم به حساب مىآورند آن مرزى است که مادّه تبدیل به انرژى بشود و فانى بشود حالا شما ببینید این سرعت در عالم مثال به چه نحو است اصلًا قابل مقایسه است؟ حالا ببینید این سرعت در عالم ملکوت به چه حساب است؟ این سرعت در عالم جبروت به چه حساب است؟ و هَلُمَّ جرا
دعوت یک امر قلبى است به ظاهر ما عرض کنیم که اللّهمَّ انّى اسئلکَ قَضاءَ حاجَتى- اللّهمَّ انّى اسئَلُکَ خیرَ الدُّنیا وَ الاخِرَه- اللّهمَّ انّى اسئَلُکَ شفاعه محمّدٍ وَ آلِهِ الطّیبینَ الطّاهرینَ- اللهم صل على محمد و آل محمد، ما این را مىگوییم. امّا در ماوراء این لفظ، آن دل و آن نفس است که طلب مىکند و آن نفس که مادّه نیست، آن نفس مادّه نیست، آن نفس چیست؟ آن نفس داراى مراتب عِلّىّ برزخى ملکوتى و جبروتى و لاهوتى و انمحاء ذاتِى در ذات پروردگار است و از آنجایى که انسان داراى مراتب مختلفه در
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۸
وجود است، همهى افراد که یکسان نیستند، یکى مقدار سعه تفکّراتش، تفکّرات برزخى است در عالم تخیّلات است یکى مقدار سعه تفکّراتش، تفکّرات ملکوتى است. یکى تفکّراتش، تفکّرات معنا و جبروتى است. یکى به سرّ ارتباط دارد. خواست و طلبِ هر کدام از افراد هم، منطبق با آن مرتبهاى است که با پروردگار در آن مرتبه ارتباط دارد.
پس بنابراین اگر قرار بر این باشد که خداوند متعال احاطه دارد بر همه مراتب وجودى ما، باید سرعتى را ما تصوّر کنیم در رفت و آمد، در اتیان و مَجىء و رجوع، که اصلًا قابل تصوّر با سرعت مادّه و سیصد هزار کیلومتر در ثانیه نیست، یعنى اصلًا این ارتباط دل انسان با مقام ربوبى یک ارتباطى است که اصلًا در تصوّر نمىآید این رفت و برگشت که این چه سرعتى دارد که این بخواهد آن اجابت مىکند. سیصد هزار کیلومتر مال مادّه است مال عوالم دیگر نیست. عوالم مادّه اصلًا ربطى ندارد به این، ربطى ندارد به عالم مادّه، حالا این اجابت در عالم برزخ چطور است؟ صورت غیربرزخىاش در ملکوت، چطور است؟ صورت آن حقیقت معنا چطور است؟ این تبدّلش، اینها دیگر از بحث اصلًا خارج مىشود. این طلبى که انسان مىکند این طلب یک صورت دارد در باطن آن یک معنا است در باطن آن یک حقیقت نهفته است، بعد تبدیل به یک نور مجرّد مىشود بعد آن نور مجرّد تبدیل به یک نور کذا مىشود تعیّن پیدا مىکند تا به آن مىرسد به لا تعیّن، هر طلب و هر خواست و هر فکرى این مراتب را باید طى کند این رفت و این برگشت، اتیان و این رجوع این کیفیّت، در هر صورت اصلًا قابل تصور نیست.
خُب حالا یک همچنین خدایى، به یک همچنین وضعى، قابل حمد نیست؟ حمد اختصاص به او ندارد؟ که اجابت او اصلًا به تصوّر نمىآید نه این که معیار داشته باشد، به تصوّر نمىآید. اصلًا به تصوّر نمىآید. یک ماشین هر چقدر سرعت داشته باشد. ده هزار کیلومتر در ساعت دیگر- بیش از این سرعت ندارد- الآن ماشین چقدر سرعت دارد؟ دویست کیلومتر دویست و پنجاه کیلومتر، صد و بیست کیلومتر، صد کیلومتر- یک ماشین شما تصوّر کنید که ده هزار کیلومتر سرعت داشته باشد- تا نگاهى کنید اصلًا غیبش زده، رفته- سرعت اجابت پروردگار اصلًا در تصوّر انسان نمىآید. نگویید حالا من خدا را خواستم خدا کى اجابت مىکند؟ کِى فلان مىکند؟ همین که خطورى از شما مىرسد، جواب آمده، حالا لازم نیست جواب را شما بفهمید، جواب آمده، این جواب رفت تو پرونده، این طلب شما رفت تو پرونده و با جواب هر دو بسته شد، تمام شد. نگوییم ما کى خدا را مىخوانیم، حالا خدا سرش شلوغ است.
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۹
به قول آن آقازاده آقاى حدّاد، آقا سیّد- خدا حفظش کند حفظه الله- آسیّد مهدى فرزند ولد اکبر آقاى حدّاد، مىخواست برود نجف، این حاج عبدالجلیل از دوستان- به او سفارش کرد رفتى حرم امیرالمؤمنین ما را هم آنجا بگو- بگو عبدالجلیل یک حاجت دارد- تقاضا دارد شما چیز کن- رفت و آمد و گفت که کردى؟ گفت آره اما على سرش شلوغ بود، نفهمیدم فهمید یا نه؟ خیلى حرم شلوغ بود، خیلى صاف و ساده و خیلى …، مىگفت على خیلى سرش شلوغ بود، من هم گفتم ولى نمىدانم با این سر و صدا شنید یا نه؟
حالا یک مرتبه از این بالاتر، پس حال فهمیدیم چقدر اینجا قضیه سریع است- این رفت و آمد چقدر سریع است؟ یک مرتبه از این بالاتر و آن مرتبه چیست؟ آن مرتبهى اجابت قبل از سئوال است. این دیگر اصلًا عجیب است- شما قبل از این که اصلًا سئوال کنید او جواب داده این چطورى مىشود؟ آخر این چطور مىشود؟ چرا؟ چون این سئوالى را که شما مىکنید از نقطه نظر حادثه و فعل و پدیدهاى که در عالم مادّه باید به وجود بیاید این یک سلسله عوالم علّى را طى کرده تا این که در عالم تحقّق پیدا کرده، هرچه را که ما بخواهیم انجام بدهیم براساس یک سلسلهى منطقى و فلسفى، این از آن عالم اعلى حرکت کرده، آمده در عالم اسماء و صفات و بعد به مراتب دیگر تا آمده در عالم مثال و بعد در عالم مادّه بروز و ظهور پیدا کرده این هیچ شکّى و شبههاى در آن نیست.
و هر عمل مادّى و فعل مادّى در این عالم حتماً باید از این عوالم بگذرد تا به این عالم مادّى برسد، لا یُرَّدُ وَ لا یُبَدَّلُ لِقَضائهَ و تَقدِیره وَ مَشیّتِهِ- پس قبل از اینکه این عمل در عالم مادّه تحقّق پیدا کند، آن مبدأ از این عمل اطّلاع دارد ها؟ نه تنها اطّلاع دارد بلکه خود او علّت براى وجود و حدوث و فعلیّت در این عمل است در عالم خارج، وقتى که اینطور هست چطور علّت بعد از معلول جواب مىدهد؟ این حالت منتظره است و حالا منتظر در مبدأ اوّل محال است. خداوند متعال حالتِ منتظره ندارد نسبت به طلب بندگانش، حالت منتظره ما داریم- خب ما نمىدانیم- شما وارد اینجا مىشوید یک سئوالى مىخواهید از بنده بکنید- بنده خبر ندارم. مىگویم آقا مطلبى دارید بفرمایید. مىگویید بله آقا! من فلان مطلب را دارم با این خصوصیّات، این مىشود حالت منتظره، حالت منتظره حالت جهل است- حالت جهل حالت استعداد است. در خداوند هم جهل محال است، پس خداوند متعال حالت منتظره ندارد، در خداوند متعال فعلیّت، فعلیّت تامّه است و فعلیّت، فعلیّت بعدالانتظار و بعدالاستعداد نیستها!
فعلیّت، فعلیّت ملکه است یعنى همیشه فعلیّت با اوست نه این که یک زمانى دونَ زمانٍ آخر و در یک ظرفى دونَ ظرف دیگرى- همیشه در خداوند متعال فعلیّت، فعلیّت تامّه است- حالت انتظار ندارد،
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۰
وقتى نداشته باشد پس او قبل از اینکه ما سئوال کنیم، خود او این سئوال را در ما ایجاد کرده آنوقت چطور ممکن است بعد از سئوال ما جواب بدهد؟ اصلًا چطور ممکن است یک همچنین چیزى- سئوال را خودش تو دهان ما گذاشته آنوقت چطور بعدش جواب مىدهد- اینکه نمىشود اینکه محال است- پس اگر خودش سئوال را تو دهان ما گذاشته خودش هم جواب را آورده است با خودش دیگر، پس جواب قبل از سئوال ما آمده، این به خاطر چیست؟ ترتّب علیّت.
در ترتّب علّى آنجا دیگر اصلًا سرعت معنا ندارد- سرعت مال چیست؟ سرعت مال دو امرى است که یکى مترتّب بر دیگرى باشد- ولى علّت به نفسه و به طبیعتِه مقدّم بر معلول است این دیگر در اینجا اصلًا سرعت معنا ندارد- نفس سئوالى که مىکند آن سئوال از ناحیهى علّت آمده است- اجابت هم از ناحیهى خودش مىآید.
پس الحَمدُلله الّذِى که امام سجّاد علیهالسّلام دربارهى صفات خداوند مىفرماید. الحَمدالله الّذى ادعُوهُ فیُجیبُنى از ناحیهى علّت و از ناحیهى پروردگار به این معنا است که اصلًا سئوال و اجابت در آنجا یک فعل واحد است، دو فعل نیست ما در اینجا دو فعل مىبینیم- ما در اینجا این را فرش مىبینیم و این را لیوان مىبینیم- دو امر جدا مىبینیم این یک چیزى [و این] یک امر دیگرى است- امّا در آنجا سؤال و اجابت یک امر واحد است که از یک منبع مىآید دو ظهور و دو بروز دارد یک ظهورش در مقام استدعا است در مقام تجلیّات مبدأ است در مخلوقش. مىخواهد مخلوقش را در حال نطق ببیند- در حال مناجات ببینید- این یک تجلّى- یک تجلّى دیگر در مقام اجابت است و انبساطى است که در آن ظهورش نسبت به مظهر پیدا مىکند- آنجا دیگر بیا و ببین چه خبر است! تمام این ….
یک مثالى داشت- خدا رحمت کند- مرحوم آقاى حاج هادى ابهرى مرحوم آقا هم این را از ایشان خیلى نقل مىکردند مثال خوبى است مىگفت دیدید این بلبل را [که] مىگیرند تو قفس مىکنند مال چیست؟ بلبل، قنارى، گنجشک، اینها را مىکنند تو قفس که بخوانند، هدفِ این شخص صاحب البیت از این بلبل در قفس کردن و خواندن، هدفش چیست؟ هدفش این است که صداى این را بشنود. هدفش این است، نمىخواهد این را اذیّت کند، نه! ولى از اینکه صداى این را مىشنود- این پول مىدهد برایشها! هزاران هزار تومان براى این پول مىدهد تا اینکه بیاید و بخواند برایش، این بلبل برایش بخواند این قنارى بخواند- کیف مىکند، لذّت مىبرد از اینکه صداى بلبل، صداى قنارى را بشنود بعد وقتى که این مىخواند، مىخواند، یک خورده دانه جلویش مىریزد که این حالا …. دوباره
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۱
این گرسنهاش مىشود شروع مىکند به خواندن، جیک جیک جیک جیک همینطورى مىخواند، دوباره یک مقدار دانه مىریزد، مىگفت خدا هم از این که بندهاش او را بخواند خوشش مىآید خوشش مىآید، که بندهاش او را بخواند، بندهاش از او طلب کند، بندهاش او را صدا کند جاى دیگر نرود، کجا مىروى بابا؟ من اینجا هستم فانّى اجیب، فانّى قریب، اجیب دعوه الدّاع[۲] اذا دعان من همینجا هستم کجا دارى مىروى؟ چرا بیراهه مىروى؟ چرا پرت و پلا مىروى؟ چرا این طرف و آن طرف مىزنى؟ اصل قضیه در اینجا است شما کجا دارید مىروید؟
به پیغمبر اکرم فرمودند نماز براى چه مىخوانى؟ براى ترس از جهنّم یا براى بهشت، براى اینها که نمىخوانى؟ فرمودند: افَلا اکونُ عَبدً شَکورا[۳]– عبد شکور، این یک مقامى است که هزار بهشت و هزار مراتب نعمت پروردگار به پاى این نمىرسد که انسان خود را عبد شکور پروردگار احساس کند.
این اجابت و این سئوالِ آن طرف، اما حالا از این طرف، چرا ما بطیىء هستیم؟ چرا؟ چرا ما سریع نیستیم؟ همانطورى که خداوند متعال سریعالاجابه است خب ما هم سریعالاجابه باشیم. چون لازمه کثرت و لازمه ابتعاد از مبدأ و توّغل در کثرت، لازمهاش نسیان است، نسیان است، انسان فراموش مىکند.
یک مثالى هست دیدید مىگویند؛ از دل برود هر آنچه از دیده برفت- اگر یک کسى هر روز همدیگر را ببینند خب یاد مىکنند حالا اگر یک هفته همدیگر را ندیدند- حالا اگر یکى رفت و یک سالى، دیگر کمکم یاد هم نمىکند از یاد هم مىرود. از دل برود هر آنچه از دیده برفت. ما یک وقتى یک جایى بودیم، البته الآن یادمان نمىآید کجا بودیم ها الآن … گفت من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. آدم آورد … هرچه در این دنیا ما مىکشیم از دست این بابا بزرگمان است هى خدا گفت نخور بابا این یک گندم را نخور این همه میوه است- سیب است- گلابى است- نمىدانم هلوه است- هندوانه است- خربزه است امّا این گندم را بالا غیرتن نیا بخور، آنوقت از آنجایى که الانسان حَریصٌ عَلى ما مُنِع[۴]– هرچه به او نگویید بکن مىکند، رفت همان گندم را خورد- بابا این گندم که خیلى که چیز نیست- این همه ….، بابا ما براى شما نعمات قرار دادیم- فواکه این همه هست- حورالعین این همه
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۲
صف کشیدهاند. اصلًا نوبت نمىرسد- این چه بابا مىخواهى بیایى این دنیا یکى باید بگیرى تا آخر عمرت نمىدانم آن هم با هزار دعوا- هر روز دعوا هر روز اخم و تخم- قهر فلان و این حرفها، آن ناز این را بکشد این ناز آن را بکشد. آنجا بودیم اصلًا حورالعینها از سر و کلّهات بالا مىرفتند نوبت نمىرسید به آنها، این هم از جهل است دیگر، بفرما،- هم خودش را بیچاره کرد هم ما را.
در قرآن داریم دیگر، لا تَضْماء فیها وِلا[۵]– اصلًا نه در اینجا گرسنه مىشوى- نه در اینجا تشنه مىشوى در اینجا در چیز هستى- نه گوش نداد رفت به سراغ گندم- گندم را خورد خدا گفت، ها! حالا که گندم را خوردى- البته اینها همهاش مثال است، اینها تشبیهات است و تمثیلات است و امثال اگر او این کار را نمىکرد که ما به فعلیّت نمىرسیدیم ما در مقام اجمال باقى مىماندیم- اینها را ما شوخى کردیم- گفت، من ملک بودم [و] فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم[۶]– گفت، پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت، ناخلف باشم اگر من به جویى نفروشم- او به دوتا گندم فروخت ما هم به یک جو فروختیم.
آمدن در این دنیا لازمهاش نسیان است انسان فراموش مىکند مبدأش را فراموش مىکند، در کجا بوده فراموش مىکند، آن لذّات را فراموش مىکند، آن حالت انبساط را فراموش مىکند و اشتغال پیدا مىکند به مسائل بسیط و مسائل دنیاى دنى. به هر مقدار که توغلّ در مادّه و دنیا پیدا کند، به همان مقدار طلب و خواست او نسبت به مبدأ، کم مىشود طلب او نسبت به مسائل مبدأ کم مىشود.
انسانى که هنوز به ریاست نرسیده زودتر حرف تو گوشش مىرود تا این که رفت و در آن ریاست مستقرّ شد، این یک امر طبیعى است چرا؟ نسیان پیدا مىکند. انسانى که هنوز مال و منال پیدا نکرده مواعظ و نصایح زودتر در گوش او فرو مىرود تا اینکه فرض کنید که ۵۰۰ میلیون سرمایه بدست بیاورد، آنجا مسائل و نصایح را دیر مىپذیرد، دیر قبول مىکند چرا؟ چون دور شده و این یک امر طبیعى است. انسانى که نسبت به یک مسأله از مسائل دنیا دلبستگى پیدا نکرده زودتر حقایق را مىپذیرد تا اینکه دلبستگى پیدا بکند آن بچّهى ده ساله یا هشت سالهاى که هنوز از مسائل دنیا چیزى را متوجّه نشده زودتر به مرگ و موت رضا مىدهد تا آن مرد ۵۰ ساله ۶۰ سالهاى که این زندگى و حیات دنیا براى او
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۳
استقرار پیدا کرده چرا؟ چون او هنوز تعلّق پیدا نکرده تعلّق ندارد دیگر، وقتى تعلّق ندارد زودتر گذشت مىکند، زودتر.
دیدید بچّهها، بچّهها زودتر یک چیزى را دارند مىدهند به یکى دیگر، اصلًا …. اگر شما به بچّه برلیانى بدهید که قیمتش صد میلیارد باشد، یک برلیان، به او بگو آقا این برلیانت را بده به رفیقت، مىگوید بیا بگیر، مىگویى آقا این صد میلیارد قیمتش است این فلانه مىگوید بیا مال تو، با هم بازى مىکنیم یک مقدار دست تو باشد یک مقدار دست من اگر هم گریه کرد مىگوید گریه نکن این اصلًا مال تو! چرا؟ چون تعلّق ندارد، تعلّق ندارد، کى تعلّق پیدا مىکند؟ وقتى قطعنامه را که امضا کردند بروید بیمارستان را نگاه کنید سى سى یو پر است. سى سى یو ها پُر! مال چه؟ اى داد اموالم نصف شد اى داد فلان شد اى داد چه شد، بدبخت تو مال این مالى یا مال، مال تو است؟ کدام؟ تو مال این مالى یا مال، مال تو است؟ چرا؟ این تعلّق دارد.
من داشتم یک روز از یک جا مىگذشتیم یک خانهاى آتش گرفته بود- خیلى وقت پیش- این صاحبخانهى بیچاره با زنش تو سرش مىزد این بچّهها مىخندیدند هرچه این آتش بیشتر بالا مىرفت اینها بیشتر کف مىزدند مىخندیدند انگار نه انگار، حالا او دارد تو سرش مىزند اى تمام زندگیم رفت اى نمىدانم فرش و کاشانهام سوخت، این هم نگاه مىکند عجب آتشى! به به بیشتر برو بالا! این مال چیست؟ مال اینکه که این تعلّق ندارد.
از این دوتا کدام به وحدت نزدیکتر است؟ این نزدیکتر است- این بچّه نزدیکتر است به وحدت. چرا؟ چون براى خدا که فرق نمىکند چه آتش چه غیر آتش، از نقطهى نظر ربوبى آتش یکى از مخلوقات خدا است. غیر آتش هم یکى از مخلوقات خدا است هر دو یکسان است، از نقطهى نظر ربوبى که یکسان است، ما در اینجا دوتا مىبینیم، اینها حقایق است ها. خیلى براى ما مشکل مىآید و انسان خودش را به این حقایق مترتّب کند به همین آسانى هم نیست ما حالا خندهاش را مىکنیم و راحت ردّ مىشویم ولى کار مىبرد باید از خدا بخواهیم امام سجّاد که مىفرماید که الحَمْدللّه الّذى ادْعوهُ فَیُجیبُنَى- سریع است- باید از خدا طلب کنیم که خداوند این حقایق را در وجود ما بیاورد در وجود ما این حقایق را متجلّى کند، و ما را متحقّق به این حقایق بکند، آنوقت در آنجا آتش گرفتن و نگرفتن یکسان است فرقى نمىکند هیچ فرقى نمىکند اصلًا ابداً فرقى نمىکند.
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۴
امیرالمؤمنین (ع) مىرفت قنات مىکند- پدر خودش را درمىآورد- خاک و گل و فلان و این حرفها مىآمد بالا، یک قنات مىکند آب جارى مىشد فلان، فوراً قلم و کاغذ مىآورد این قنات را وقف را براى فلان قبیله مىکرد، فلان قبیله فقیر و اینها مىکرد و مىگفت مٍژده باد اقوام مرا که از این قنات نصیبى ندارند این چیست منظورش؟ آن هدفش چیست؟ چرا؟ چون امیرالمؤمنین حقّ است دیگر، متحقّق به حقّ شده. متحقّق به حقّ شده، مىگوید این چه مال من، چه مال غیر من، مال من باشد چه فایده؟ من چه نفعى مىبرم؟ اقلّاً مال یکى باشد که نفع ببرد، ما نفع را در تعلّق مىبینیم. على نفع را در بىتعلّقى مىبیند و این دو با هم جمع نمىشوند، ما با على جمع نمىتوانیم بشویم، نمىتوانیم، اصلًا دو مبنا است، دو فکر است دو طرز فکر است دو قسم است، ما در حیازت مىبینم على در عدم حیازت مىبیند.
خب چطور با همدیگر این دوتا جمع مىشوند؟ لذا على علیهالسّلام با کسى نساخت دیگر، با هیچکس نساخت یعنى کسى نتوانست با على بسازد، امیرالمؤمنین که با همه مىساخت با همه سر آشتى داشت هنوز نیامده، طلحه و زبیر آمدهاند مىگویند سهم ما را بده براى خودشان، آنوقت در این دستگاه دیگر طلحه و زبیر جایى ندارند، دستگاه على دیگر دستگاه حقّ است، دستگاه عدم تعلّق است دستگاه عدم حیازت است، دستگاه عدم جلب منافع است دستگاه توحید و برابرى بودن است حضرت مىفرماید که این حکومت براى من از آب بینى یک بز، مِن عَفطِهِ عَنْزٍ از آب بینى یک بز براى من پستتر است مگر این که احقاق حق را بکنم.[۷] واقعاً راست مىگوید، حضرت دروغ نمىگوید از حضرت راستگوتر کسى وجود ندارد، حضرت راست مىگوید چرا؟ چون این توحید است.
بنابراین این بُطئى که ما داریم وان کنتُ بطیئاً حینَ یَدْعونى لازمه وجود ماست چون ما غفلت کردیم از آنجا، لازمهى این وجود بُطىء است چون نسیان کرده مبدأ خود را، ارتباط خود را با مبدأ قطع کرده. و به هر مقدارى که قطع کرده بطءاش بیشتر است.
و به اقربیت حق از ما اسرع هستند. آقا زود مىدهند آقا زود انفاق مىکنند. آقا زود حرکت مىکنند. امّا ما هى واى مىایستیم هى صبر مىکنیم. انْ قُلتُ و انْ قلت مىکنیم، انْ قُلت و ان قلت مىکنیم، قبول نمىکنیم، بهانه مىآوریم هى بهانه مىتراشیم این مال چیست؟ به خاطر این که دور شدیم، آقا ریش دارد تا نافش عمامه دارد یک طَبَق، امّا از حق اینقدر دور است، اینقدر از حق دور هست که
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۵
هیچ چیزى نمىتواند این را راست کند مگر آن شمشیر دو دم امام زمان- فقط آن مىتواند- امّا این زنهاى بىحجاب این جوانهایى که در تحت تربیت غیرصحیح قرار گرفتهاند وقتى مىروى با آنها صحبت مىکنى، آقا آنقدر زود متحوّل مىشوند برمىگردند چه مىکنند این به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه ظاهر، ظاهر آشفتهاى دارد امّا باطنش به حق نزدیک است.
وانْ کُنتُ بطیئاً حین یَدْعونى، این لازمهى چیست؟ لازمه وجودى ما است پس بنابراین هر مقدار که انسان دید در اجابت پروردگار و در اجابت خداوند، نفس او تمایل و گرایش و میل به او را بیشتر دارد، بداند که به حق نزدیکتر است اگر دیدید به یک شخصى یک پیشنهادى کردند آقا بیان فلان کار را انجام بده نشست صبر کرد و فکر کرد و یک قدرى با محاسنش ور رفت قدرى چیز کرد و بعد انشاءاللّه در اطراف موضوع صحبت مىشود فلان مىشود این حرفها، بالا و پایین مىکند و بعد هم آره، این یک جور. یک وقت ممکن است به یکى بگویند راجع به این قضیه شما بیا- حالا در این فقره بعدى از امام سجّاد علیهالسّلام در اینجا مىخوانیم که حضرت مىفرماید الْحَمدللّه الّذى اسئَلُهُ فَیُعْطینى و انْ کُنْتُ بخیلًا حین یَستَقْرِضُنى موقعى که من از او مىخواهم او به من مىدهد امّا وقتى که او از من مىخواهد من امساک مىکنم وانْ کُنتُ بَخیلًا حینَ یستقرِضُنى- مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ[۸]–
این چیست؟ یک خورده صبر مىکند مىگوید باشه، انشاءالله مىدهم یکى را مىگویند آقا فلان مورد هست الآن نیاز به یک همچنین چیزى داریم مىگوید بسیار خوب، یکى را مىگویند آقا فلان مىگوید آقا بفرما، یکى را مىگوید، مىگوید آقا به من نگفته از حسابم بردارید و بدهید! اینها مراتب چیست؟ مراتب مراتب مختلف است. به هر مقدار که شما دیدید از این صفات پروردگار در وجود یک شخص قوىتر است میل او نسبت به این صفت بیشتر از دیگران است. این یک معیار، معیار کلّى است. او نزدیکتر است و انسان باید چه کار کند؟ باید مجاهده کند و خود را به آن سمت هى بکشاند. به سمت چه؟ به سمت تبدّل این صفات به صفات چى؟ به صفات حقیقى و به صفات واقعى. این نزدیکتر از این بقیّه است.
در این جریان انقلاب سنه ۴۲- خُب مرحوم آقا با آقاى خمینى همکارى مىکردند دیگر، همگام بودند به عبارت دیگر، خُب برطبق این مبنا خب وقتى که ایشان را گرفتند قرار شد مساجد طهران،
۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۶
شهرستانها، اینها همه تعطیل کنند. آقا افراد را مىفرستادند براى این ائمّه جماعات که آقا مساجد را تعطیل کنید، بعضىها فورى تعطیل مىکردند، بعضىها تعطیل نمىکردند، تعطیل نمىکردند، چرا تعطیل نمىکردند؟ به خاطر هوى، به خاطر هوس به خاطر منافع، اینها تعطیل نمىکردند، تا جایى که بعضى از افرادى که با ایشان ارتباط داشتند و جزء آن فدائیان اسلام بودند مىرفتند و تهدید مىکردند، به تهدید تعطیل مىکردند همینجورى تعطیل نمىکردند، یکى رفته بود هفتتیر را درآورده بود گفته بود تَق؛ گفته بود چَشم، هفتتیر را در آورده بود، از این فدائیان اسلام، خدا رحمتش کند چند سال پیش از دنیا رفت، با آقا هم خیلى ارتباط داشت خودش از پیش خودش، رفته بود و هفتتیر گفت آقا تعطیل مىکنید؟ تا گفته بود به چیز افتاده بود، دید نه اینجا دیگر نمىشود چیز کنى چرا؟ چرا زیر بار حق نمىخواهید بروید؟ وقتى که شما مىبینید الآن باید تعطیل بشود و باید کمک بشود خب چرا تعطیل نمىکنید و چرا زیر بار حق نمىروید؟ ریش هم دارد ریشش هم سفید است عمامهاش هم بسیار بزرگ عصاى سیاه، نعلین زرد، عباى قیطونى نجفى و امثال اینها، همه مرتّب، منظّم اتو کشیده، کذا امّا این باطن چقدر نزدیک است؟ این باطن چقدر نزدیک است.
همه امتحانشان را باید پس بدهند. همه و همه هم امتحانشان را پس دادند و آنهایى هم که امتحانشان را دادند همه رفتهاند همه رفتهاند، از بالا تا پایین همه رفتهاند و به هر اندازه کم و زیاد رفتهاند، بالأخره همه مىروند ولى وقتى که رفتند چه؟ فکر آن موقع را باید بکنیم.
انشاءالله امیدواریم خداوند دست ما را بگیرد و خودش ما را موفّق کند بر قبول دعوت او و ما را موفّق کند بر پذیراى این دعوت شدن و آنچه را که خداوند براى ما صلاح و رضا مىداند انشاءالله بقیّهى مطالب براى بعد.
اللهم صل على محمد و آل محمد
پاورقی:
[۱] . حج سورهى ۲۲- آیه ۴۷
[۲] . بقره سورهى ۲ آیه ۱۸۶
[۳] . مصباح الشریعه ص ۱۷۰
[۴] . نهج الفصاحه ص ۲۶۷: إنَّ ابنَ آدمَ لحریص على سایُحَ.
[۵] .؟
[۶] . دیوان حافظ
[۷] .؟
[۸] . حدید- آیه ۱۱٫