جلسه ۲ شرح دعای ابوحمزه‌ثمالی سال ۱۴۱۹

موضوع: جلسه ۲ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۱۹ ه.ق

سخنران حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]

تا آماده شدن فایل صوتی شما میتوانید متن این جلسه را مطالعه نمایید.

[/box]

متن جلسه:

جلسه ۲ (رمضان ۱۴۱۹)

أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم‏

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم‏

وصلَّى اللهُ عَلَى سیّدنا و نبیّنا أبى‏القاسم مُحَمّدٍ

وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنه عَلَى أعدائِهِم أجمَعینَ‏

الحَمدُللّهِ الَّذى ادعُوهُ فَیُجیبُنى وَ ان کُنتُ بَطیئاً حینَ یَدعُونى‏

ستایش مختص خدایى است که هر گاه او را بخوانم مرا اجابت مى‏کند اگر چه [اگر] او مرا بخواند، [من‏] در اجابت، کُند و کاهلى مى‏کنم‏ وَ الحَمدُللهِ الّذى اسئَلُه فیعطینى وَ ان کنتُ بخیلًا حینَ یَستَقرِضُنى‏ حمد و ستایش مختص آن خدایى است که هر گاه از او مسئلت کنم به من عطا مى‏کند، اگر چه در وقتى‏که او از من استقراض مى‏کند و قرض مى‏خواهد، من بخیل هستم.

خُب در فقره اوّل دیشب عرض شد که دعوت از جانب انسان، این خیلى اجابتش سریع است امّا دعوت از جانب پروردگار، نه! اجابتش بطیئ است آهسته آهسته است سر فرصت است دیدید یک کارى دارید تو ادارات مى‏خواهید مراجعه کنید وقتى مى‏روید همان موقع که کارتان را راه نمى‏اندازند، آقا برو یک هفته دیگر بیا، یک هفته دیگر مى‏آیم. برو تو دفترخانه وارد کن دو هفته دیگر بیا، برو سه هفته دیگر بیا.

مى‏گویند یکى- حالا از باب مزاح است دیگر! لابد هر چه هست- همسایه‏اش برف‏هایش را ریخته بود توى خانه این، این رفته بود شکایت کرده بود، وقتى به پرونده‏اش رسیدند که ایّام تیرماه تابستان بود، گفتند بیا ببین پرونده‏اى که برف ریختند توى خانه‏ات، ببینیم به کجا رسیده امّا خدا این جورى نیست.

سرعت مى‏گویند مراتبى دارد و حدودش نسبى است سرعت کم سرعت زیاد یک سرعتى را با سرعت دیگر مى‏سنجند، حرکتى را با حرکت دیگر مى‏سنجند از نقطه‏ى‏نظر فیزیکى، محدودیّت سرعت به آن حدّى است که از جسم چیزى باقى نماند و تبدیل به انرژى بشود هر چیزى در حرکت خودش یک مقدارى انرژى را از دست مى‏دهد و اگر به حدّى برسد در سرعت که هیچ اثرى از او نماند و همه‏اش تبدیل به انرژى بشود آن را آخرین حدّ سرعت مى‏نامند دیگر، که این سرعت سرعت نور است تقریباً حدود سیصد هزار کیلومتر در ثانیه مى‏شود این را، معیار قرار مى‏دهند براى سرعت، حالا این سرعتى که خدا در اجابت دارد چقدر است؟ به اندازه نور است؟ یعنى انسان به محض این که خدا را

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۵

بخواند در یک چشم بر هم زدن بلکه نزدیک‏تر او اجابت مى کند این سرعت هر چه باشد باز یک مقدارِ از زمان را به خود اختصاص مى‏دهد ولو یک لحظه، ولو یک لحظه باشد یک مقدار از زمان در هر صورت مربوط به این آمدن است.

شما کلید یک برق را، ژنراتور را بزنید، در فلان نیروگاه اگر آن طرف دنیا هم باشد- دور زمین چهل هزار کیلومتر است- اگر آن طرف دنیا هم باشد، بالأخره سیصد هزار کیلومتر تقسیم بر چهل هزار کیلومتر، بکنیم مى‏شود حدودِ هفتاد و پنج‏تا، هفتاد و پنج برابر، یعنى یک هفتاد و پنجم ثانیه طول مى‏کشد که این انرژى و کهربا از آن مولّد به ما برسد، این‏قدر سریع، حالا بالأخره این یک هفتاد و پنجم ثانیه هم بالأخره خودش یک زمان است فاصله‏ى زمین تا خورشید هشت دقیقه و سیزده ثانیه است دیگر، یعنى این نورى که الآن ما مشاهده مى‏کنیم از خورشید که در روى زمین است همان لحظه‏اى که مشاهده مى‏کنیم همان موقع از خورشید نیامده این هشت دقیقه و سیزده ثانیه قبل آمده الآن ما داریم این نور را مشاهده مى‏کنیم، روى زمین مى‏بینیم. امّا بالأخره هر چه باشد یک زمانى را به خود اختصاص مى‏دهد.

یک سرعتى ما داریم که این سرعت از این هم بالاتر است و آن حرکت است در لازمان، حرکت در لازمان، قابل مقیاس با حرکت در زمان نیست، نور یک پدیده مادّى است کهرُبا یک پدیده مادّى است و این حرکت در کَمّ دارد. حرکتِ در مکان دارد مکان را طى مى‏کند مثل امواج مى‏ماند امواج یک مُرسِل دارند این مُرسِل این امواج را ارسال مى‏کند، فرستنده این امواج را ارسال مى‏کند بعد مى‏آید و مى‏رسد به یک قابل، جهاز و دستگاهى که این موج را قبول مى‏کند بالأخره یک زمانى در اینجا هست هر چه این سریع باشد حتّى از پلکِ چشم به هم زدن، اگر کسى الآن در آمریکا بخواهد صحبت بکند آن مقدار زمانى که صوت او تبدیل به انرژى برقى مى‏شود و کهرُبایى مى‏شود و بعد او تبدیل به امواجى مى‏شود فرستاده مى‏شود به این اقمار صناعى، قمرهاى مصنوعى و آن قمرهاى مصنوعى آن امواج را به سمت زمین ارسال مى‏کنند دستگاه‏هاى ما این‏ها را مى‏گیرد و این دستگاه ما آن انرژى الکتریکى را تبدیل به انرژى صوتى مى‏کند تا این که گوش ما آماده باشد و الّا شما سیم آن [دستگاه‏] را بگذارید درِ گوشتان که چیزى نمى‏فهمید فقط قلقلکتان مى‏آید امّا چیزى نمى‏فهمید باید این تبدیل به انرژى صوتى بشود تا این که موج ایجاد کند آن موج به واسطه‏ى این عصب شنوایى، به مغز انتقال پیدا کند تمام این اعمال از یک پلک چشم به هم زدن کمتر است یعنى صحبت کردن، تبدیل، فرستادن به ماهواره، ماهواره‏ایى که در سى و پنج هزار کیلومترى زمین حرکت مى‏کند و و و. تمامِ این‏ها و بعد آمدن و چه کار کردن تمام این‏ها از

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۶

یک پلک چشم به هم زدن فاصله‏اش کمتر است. دیگر از این سریع‏تر شما چیزى را مى‏توانید تصوّر کنید؟ امّا ما یک سرعتى داریم که این سرعت از این سرعت مادّى هم بالاتر است آن سرعت چیست؟

سرعت در مجرّدات است، سرعت در مجرّدات اصلًا در زمان نمى‏گنجد وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏[۱] یک روز- این از باب مثال است و از باب ضیق خناق خداوند فرموده‏ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏ این اکثر و بیشتر از این است این از باب ضیق مجال است از باب تشبیه از باب تمثیل- یک روز، در روز قیامت، از هزار سال بیشتر است یک روزش در آن جا، یعنى چه؟ یعنى آن مقیاس با این مقیاس تفاوت مى‏کند. مقیاس عوالم ماوراء ماده با مقیاس عوالم ماده تفاوت مى‏کند. شما در عالم برزخ که کم‏ترین و نزدیک‏ترین و اقرب عوالم به مادّه است شما در عالم برزخ حرکت مى‏کنید مى‏روید مِن باب مثال- ان‏شاءاللّه خدا قسمت همه کند حج بیت اللّه- حج انجام مى‏دهید. عمره انجام مى‏دهید طواف مى‏کنید عرفات مى‏روید منى، این‏ها اتّفاق افتاده‏ها! همین‏طور که من نمى‏گویم، عرفات انجام مى‏دهید بعد برمى‏گردید چه مى‏کنید شش‏ماه سفرتان طول مى‏کشد فلان و این حرف‏ها یکدفعه ساعت را نگاه مى‏کنید مى‏بینید از خوابتان پنج دقیقه گذشته، حالا در خواب شش‏ماه شما حرکت کردید امّا در اینجا پنج دقیقه گذشته، این مال چیست؟ مال این است که مقیاس تفاوت مى‏کند.

اصلًا در آن عالم، سرعت و حرکت به نحوى است که نمى‏شود آن حرکت و سرعت را با این عالم مقایسه کرد او منطبق با صورت مثالى دارد و هر چه انسان- طبق قاعده‏ى کلّى و برهان فلسفى- هر چه انسان از نقطه نظر فعل و انفعالات و تأثیر و تأثّرات، از مادّه دورتر شود هرچه دورتر شود عُلُوّ و اعتلاء و قیمت آن حادثه و آن فعلیّت در انسان اقوى خواهد بود هرچه انسان به مادّه نزدیک‏تر شود آن قوّت و آن سرعت، و در عالم لذّات آن لذّت و آن ارزش‏ها و قیمت‏ها کم‏تر خواهد بود.

شما نهایت لذّتى که مى‏توانید از [خوردن‏] یک غذا [ببرید] آن یک لذّتى است که همان آن، در وقتى که این غذا در دهان شما است این لذّت براى شما هست همین که این غذا از این حلقوم شما وارد معده‏ى مبارک شد دیگر هیچ اثرى از این لذّت غذا در دهانتان نیست. همین‏طور است دیگر دوباره لقمه‏ى بعدى را که تناول مى‏کنید دوباره تا وقتى که این ذائقه‏ى شما با این غذا در تماس است این هست همین که دوباره این لقمه رفت پائین لذّت تمام مى‏شود امّا شما یک خواب مى‏بینید که دارید یک غذا

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۷

مى‏خورید لذّت آن غذا خوردن تا یک هفته در ذائقه‏ى شما هست این مال چیست؟ به خاطر اینکه از مادّه دور شده، از مادّه دور شده و همین‏طور سایر لذّات.

ابن سینا در این باب خیلى بیان گسترده‏اى دارد و در آنجا ایشان کیفیّت لذّات روحانى را وقتى که شرح مى‏دهد در آنجا بیان مى‏کند که چگونه لذّات روحانى با لذّات جسمانى قابل مقایسه نیست اصلًا قابل مقایسه نیست خشم و غضب با خشم و غضب جسمانى قابل مقایسه نیست مهر و رأفت و عطوفت با مهر و رأفت جسمانى قابل مقایسه نیست آن لذّات با این لذّات قابل مقایسه نیست در هر مرتبه و در هر قضیه، بعد آن وقت وارد بحث علم و لذّتى که به واسطه‏ى علم مى‏شود و مى‏گوید اصلًا یک لذّتى است که قابل مقایسه با هیچى نیست این‏ها مال چیست؟ این‏ها تمام مال این است که انسان از ارتباط با مادّه دور شده و به آن جنبه‏ى معنا نزدیک [شده‏] به همین مناسبت خصوصیّات وجود، اثر بیشترى در او باقى مى‏گذارد آثار و شوائب وجود، داراى اثر بیشترى هست نسبت به وجود مادّى و برهمین قیاس شما حرکت کنید و جلو بروید جلو بروید یعنى این ارتباط بین مادّه و بین برزخ را در ارتباط بین برزخ و بین ملکوت مقایسه کنید ملکوت با جبروت مقایسه کنید. جبروت با لاهوت یا جاى این‏ها را عوض کنید آن را با عوالم بالاتر یعنى همین مقیاس را ملاحظه کنید با آن مرتبه و مرتبه اعلا، مرتبه‏ى علیا نسبت به خود- رعایت تأنیث و تذکیر هم بکنیم در اینجا (ه) دارد. مؤنّث حقیقى چه باشد مؤنّث مجازى چه باشد این‏ها را که خواندید دیگرفرق بین مؤنّث مجازى و مؤنّث حقیقى و این‏ها.

گفت: قربان حقیقت بروم که هیچ از آن خبر ندارى این هرچه هست این‏ها همه مجاز است. آن حقیقت پیدا نمى‏شود. بنابراین نهایت سرعتى که در عالم مادّه تصوّر مى‏کنند که آن سرعت را مرز براى عدم به حساب مى‏آورند آن مرزى است که مادّه تبدیل به انرژى بشود و فانى بشود حالا شما ببینید این سرعت در عالم مثال به چه نحو است اصلًا قابل مقایسه است؟ حالا ببینید این سرعت در عالم ملکوت به چه حساب است؟ این سرعت در عالم جبروت به چه حساب است؟ و هَلُمَّ جرا

دعوت یک امر قلبى است به ظاهر ما عرض کنیم که‏ اللّهمَّ انّى اسئلکَ قَضاءَ حاجَتى- اللّهمَّ انّى اسئَلُکَ خیرَ الدُّنیا وَ الاخِرَه- اللّهمَّ انّى اسئَلُکَ شفاعه محمّدٍ وَ آلِهِ الطّیبینَ الطّاهرینَ- اللهم صل على محمد و آل محمد، ما این را مى‏گوییم. امّا در ماوراء این لفظ، آن دل و آن نفس است که طلب مى‏کند و آن نفس که مادّه نیست، آن نفس مادّه نیست، آن نفس چیست؟ آن نفس داراى مراتب عِلّىّ برزخى ملکوتى و جبروتى و لاهوتى و انمحاء ذاتِى در ذات پروردگار است و از آنجایى که انسان داراى مراتب مختلفه در

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۸

وجود است، همه‏ى افراد که یکسان نیستند، یکى مقدار سعه تفکّراتش، تفکّرات برزخى است در عالم تخیّلات است یکى مقدار سعه تفکّراتش، تفکّرات ملکوتى است. یکى تفکّراتش، تفکّرات معنا و جبروتى است. یکى به سرّ ارتباط دارد. خواست و طلبِ هر کدام از افراد هم، منطبق با آن مرتبه‏اى است که با پروردگار در آن مرتبه ارتباط دارد.

پس بنابراین اگر قرار بر این باشد که خداوند متعال احاطه دارد بر همه مراتب وجودى ما، باید سرعتى را ما تصوّر کنیم در رفت و آمد، در اتیان و مَجى‏ء و رجوع، که اصلًا قابل تصوّر با سرعت مادّه و سیصد هزار کیلومتر در ثانیه نیست، یعنى اصلًا این ارتباط دل انسان با مقام ربوبى یک ارتباطى است که اصلًا در تصوّر نمى‏آید این رفت و برگشت که این چه سرعتى دارد که این بخواهد آن اجابت مى‏کند. سیصد هزار کیلومتر مال مادّه است مال عوالم دیگر نیست. عوالم مادّه اصلًا ربطى ندارد به این، ربطى ندارد به عالم مادّه، حالا این اجابت در عالم برزخ چطور است؟ صورت غیربرزخى‏اش در ملکوت، چطور است؟ صورت آن حقیقت معنا چطور است؟ این تبدّلش، این‏ها دیگر از بحث اصلًا خارج مى‏شود. این طلبى که انسان مى‏کند این طلب یک صورت دارد در باطن آن یک معنا است در باطن آن یک حقیقت نهفته است، بعد تبدیل به یک نور مجرّد مى‏شود بعد آن نور مجرّد تبدیل به یک نور کذا مى‏شود تعیّن پیدا مى‏کند تا به آن مى‏رسد به لا تعیّن، هر طلب و هر خواست و هر فکرى این مراتب را باید طى کند این رفت و این برگشت، اتیان و این رجوع این کیفیّت، در هر صورت اصلًا قابل تصور نیست.

خُب حالا یک همچنین خدایى، به یک همچنین وضعى، قابل حمد نیست؟ حمد اختصاص به او ندارد؟ که اجابت او اصلًا به تصوّر نمى‏آید نه این که معیار داشته باشد، به تصوّر نمى‏آید. اصلًا به تصوّر نمى‏آید. یک ماشین هر چقدر سرعت داشته باشد. ده هزار کیلومتر در ساعت دیگر- بیش از این سرعت ندارد- الآن ماشین چقدر سرعت دارد؟ دویست کیلومتر دویست و پنجاه کیلومتر، صد و بیست کیلومتر، صد کیلومتر- یک ماشین شما تصوّر کنید که ده هزار کیلومتر سرعت داشته باشد- تا نگاهى کنید اصلًا غیبش زده، رفته- سرعت اجابت پروردگار اصلًا در تصوّر انسان نمى‏آید. نگویید حالا من خدا را خواستم خدا کى اجابت مى‏کند؟ کِى فلان مى‏کند؟ همین که خطورى از شما مى‏رسد، جواب آمده، حالا لازم نیست جواب را شما بفهمید، جواب آمده، این جواب رفت تو پرونده، این طلب شما رفت تو پرونده و با جواب هر دو بسته شد، تمام شد. نگوییم ما کى خدا را مى‏خوانیم، حالا خدا سرش شلوغ است.

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۱۹

به قول آن آقازاده آقاى حدّاد، آقا سیّد- خدا حفظش کند حفظه الله- آسیّد مهدى فرزند ولد اکبر آقاى حدّاد، مى‏خواست برود نجف، این حاج عبدالجلیل از دوستان- به او سفارش کرد رفتى حرم امیرالمؤمنین ما را هم آنجا بگو- بگو عبدالجلیل یک حاجت دارد- تقاضا دارد شما چیز کن- رفت و آمد و گفت که کردى؟ گفت آره اما على سرش شلوغ بود، نفهمیدم فهمید یا نه؟ خیلى حرم شلوغ بود، خیلى صاف و ساده و خیلى …، مى‏گفت على خیلى سرش شلوغ بود، من هم گفتم ولى نمى‏دانم با این سر و صدا شنید یا نه؟

حالا یک مرتبه از این بالاتر، پس حال فهمیدیم چقدر اینجا قضیه سریع است- این رفت و آمد چقدر سریع است؟ یک مرتبه از این بالاتر و آن مرتبه چیست؟ آن مرتبه‏ى اجابت قبل از سئوال است. این دیگر اصلًا عجیب است- شما قبل از این که اصلًا سئوال کنید او جواب داده این چطورى مى‏شود؟ آخر این چطور مى‏شود؟ چرا؟ چون این سئوالى را که شما مى‏کنید از نقطه نظر حادثه و فعل و پدیده‏اى که در عالم مادّه باید به وجود بیاید این یک سلسله عوالم علّى را طى کرده تا این که در عالم تحقّق پیدا کرده، هرچه را که ما بخواهیم انجام بدهیم براساس یک سلسله‏ى منطقى و فلسفى، این از آن عالم اعلى حرکت کرده، آمده در عالم اسماء و صفات و بعد به مراتب دیگر تا آمده در عالم مثال و بعد در عالم مادّه بروز و ظهور پیدا کرده این هیچ شکّى و شبهه‏اى در آن نیست.

و هر عمل مادّى و فعل مادّى در این عالم حتماً باید از این عوالم بگذرد تا به این عالم مادّى برسد، لا یُرَّدُ وَ لا یُبَدَّلُ لِقَضائهَ و تَقدِیره وَ مَشیّتِهِ‏- پس قبل از اینکه این عمل در عالم مادّه تحقّق پیدا کند، آن مبدأ از این عمل اطّلاع دارد ها؟ نه تنها اطّلاع دارد بلکه خود او علّت براى وجود و حدوث و فعلیّت در این عمل است در عالم خارج، وقتى که این‏طور هست چطور علّت بعد از معلول جواب مى‏دهد؟ این حالت منتظره است و حالا منتظر در مبدأ اوّل محال است. خداوند متعال حالتِ منتظره ندارد نسبت به طلب بندگانش، حالت منتظره ما داریم- خب ما نمى‏دانیم- شما وارد اینجا مى‏شوید یک سئوالى مى‏خواهید از بنده بکنید- بنده خبر ندارم. مى‏گویم آقا مطلبى دارید بفرمایید. مى‏گویید بله آقا! من فلان مطلب را دارم با این خصوصیّات، این مى‏شود حالت منتظره، حالت منتظره حالت جهل است- حالت جهل حالت استعداد است. در خداوند هم جهل محال است، پس خداوند متعال حالت منتظره ندارد، در خداوند متعال فعلیّت، فعلیّت تامّه است و فعلیّت، فعلیّت بعدالانتظار و بعدالاستعداد نیست‏ها!

فعلیّت، فعلیّت ملکه است یعنى همیشه فعلیّت با اوست نه این که یک زمانى دونَ زمانٍ آخر و در یک ظرفى دونَ ظرف دیگرى- همیشه در خداوند متعال فعلیّت، فعلیّت تامّه است- حالت انتظار ندارد،

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۰

وقتى نداشته باشد پس او قبل از اینکه ما سئوال کنیم، خود او این سئوال را در ما ایجاد کرده آن‏وقت چطور ممکن است بعد از سئوال ما جواب بدهد؟ اصلًا چطور ممکن است یک همچنین چیزى- سئوال را خودش تو دهان ما گذاشته آن‏وقت چطور بعدش جواب مى‏دهد- اینکه نمى‏شود اینکه محال است- پس اگر خودش سئوال را تو دهان ما گذاشته خودش هم جواب را آورده است با خودش دیگر، پس جواب قبل از سئوال ما آمده، این به خاطر چیست؟ ترتّب علیّت.

در ترتّب علّى آنجا دیگر اصلًا سرعت معنا ندارد- سرعت مال چیست؟ سرعت مال دو امرى است که یکى مترتّب بر دیگرى باشد- ولى علّت به نفسه و به طبیعتِه مقدّم بر معلول است این دیگر در اینجا اصلًا سرعت معنا ندارد- نفس سئوالى که مى‏کند آن سئوال از ناحیه‏ى علّت آمده است- اجابت هم از ناحیه‏ى خودش مى‏آید.

پس الحَمدُلله الّذِى که امام سجّاد علیه‏السّلام درباره‏ى صفات خداوند مى‏فرماید. الحَمدالله الّذى ادعُوهُ فیُجیبُنى‏ از ناحیه‏ى علّت و از ناحیه‏ى پروردگار به این معنا است که اصلًا سئوال و اجابت در آنجا یک فعل واحد است، دو فعل نیست ما در اینجا دو فعل مى‏بینیم- ما در اینجا این را فرش مى‏بینیم و این را لیوان مى‏بینیم- دو امر جدا مى‏بینیم این یک چیزى [و این‏] یک امر دیگرى است- امّا در آنجا سؤال و اجابت یک امر واحد است که از یک منبع مى‏آید دو ظهور و دو بروز دارد یک ظهورش در مقام استدعا است در مقام تجلیّات مبدأ است در مخلوقش. مى‏خواهد مخلوقش را در حال نطق ببیند- در حال مناجات ببینید- این یک تجلّى- یک تجلّى دیگر در مقام اجابت است و انبساطى است که در آن ظهورش نسبت به مظهر پیدا مى‏کند- آنجا دیگر بیا و ببین چه خبر است! تمام این ….

یک مثالى داشت- خدا رحمت کند- مرحوم آقاى حاج هادى ابهرى مرحوم آقا هم این را از ایشان خیلى نقل مى‏کردند مثال خوبى است مى‏گفت دیدید این بلبل را [که‏] مى‏گیرند تو قفس مى‏کنند مال چیست؟ بلبل، قنارى، گنجشک، این‏ها را مى‏کنند تو قفس که بخوانند، هدفِ این شخص صاحب البیت از این بلبل در قفس کردن و خواندن، هدفش چیست؟ هدفش این است که صداى این را بشنود. هدفش این است، نمى‏خواهد این را اذیّت کند، نه! ولى از اینکه صداى این را مى‏شنود- این پول مى‏دهد برایش‏ها! هزاران هزار تومان براى این پول مى‏دهد تا اینکه بیاید و بخواند برایش، این بلبل برایش بخواند این قنارى بخواند- کیف مى‏کند، لذّت مى‏برد از اینکه صداى بلبل، صداى قنارى را بشنود بعد وقتى که این مى‏خواند، مى‏خواند، یک خورده دانه جلویش مى‏ریزد که این حالا …. دوباره‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۱

این گرسنه‏اش مى‏شود شروع مى‏کند به خواندن، جیک جیک جیک جیک همین‏طورى مى‏خواند، دوباره یک مقدار دانه مى‏ریزد، مى‏گفت خدا هم از این که بنده‏اش او را بخواند خوشش مى‏آید خوشش مى‏آید، که بنده‏اش او را بخواند، بنده‏اش از او طلب کند، بنده‏اش او را صدا کند جاى دیگر نرود، کجا مى‏روى بابا؟ من اینجا هستم‏ فانّى اجیب، فانّى قریب، اجیب دعوه الدّاع‏[۲] اذا دعان‏ من همین‏جا هستم کجا دارى مى‏روى؟ چرا بیراهه مى‏روى؟ چرا پرت و پلا مى‏روى؟ چرا این طرف و آن طرف مى‏زنى؟ اصل قضیه در اینجا است شما کجا دارید مى‏روید؟

به پیغمبر اکرم فرمودند نماز براى چه مى‏خوانى؟ براى ترس از جهنّم یا براى بهشت، براى این‏ها که نمى‏خوانى؟ فرمودند: افَلا اکونُ عَبدً شَکورا[۳]– عبد شکور، این یک مقامى است که هزار بهشت و هزار مراتب نعمت پروردگار به پاى این نمى‏رسد که انسان خود را عبد شکور پروردگار احساس کند.

این اجابت و این سئوالِ آن طرف، اما حالا از این طرف، چرا ما بطیى‏ء هستیم؟ چرا؟ چرا ما سریع نیستیم؟ همان‏طورى که خداوند متعال سریع‏الاجابه است خب ما هم سریع‏الاجابه باشیم. چون لازمه کثرت و لازمه ابتعاد از مبدأ و توّغل در کثرت، لازمه‏اش نسیان است، نسیان است، انسان فراموش مى‏کند.

یک مثالى هست دیدید مى‏گویند؛ از دل برود هر آنچه از دیده برفت- اگر یک کسى هر روز همدیگر را ببینند خب یاد مى‏کنند حالا اگر یک هفته همدیگر را ندیدند- حالا اگر یکى رفت و یک سالى، دیگر کم‏کم یاد هم نمى‏کند از یاد هم مى‏رود. از دل برود هر آنچه از دیده برفت. ما یک وقتى یک جایى بودیم، البته الآن یادمان نمى‏آید کجا بودیم ها الآن … گفت من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. آدم آورد … هرچه در این دنیا ما مى‏کشیم از دست این بابا بزرگمان است هى خدا گفت نخور بابا این یک گندم را نخور این همه میوه است- سیب است- گلابى است- نمى‏دانم هلوه است- هندوانه است- خربزه است امّا این گندم را بالا غیرتن نیا بخور، آن‏وقت از آنجایى که‏ الانسان حَریصٌ عَلى ما مُنِع‏[۴]– هرچه به او نگویید بکن مى‏کند، رفت همان گندم را خورد- بابا این گندم که خیلى که چیز نیست- این همه ….، بابا ما براى شما نعمات قرار دادیم- فواکه این همه هست- حورالعین این همه‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۲

صف کشیده‏اند. اصلًا نوبت نمى‏رسد- این چه بابا مى‏خواهى بیایى این دنیا یکى باید بگیرى تا آخر عمرت نمى‏دانم آن هم با هزار دعوا- هر روز دعوا هر روز اخم و تخم- قهر فلان و این حرف‏ها، آن ناز این را بکشد این ناز آن را بکشد. آنجا بودیم اصلًا حورالعین‏ها از سر و کلّه‏ات بالا مى‏رفتند نوبت نمى‏رسید به آن‏ها، این هم از جهل است دیگر، بفرما،- هم خودش را بیچاره کرد هم ما را.

در قرآن داریم دیگر، لا تَضْماء فیها وِلا[۵]– اصلًا نه در اینجا گرسنه مى‏شوى- نه در اینجا تشنه مى‏شوى در اینجا در چیز هستى- نه گوش نداد رفت به سراغ گندم- گندم را خورد خدا گفت، ها! حالا که گندم را خوردى- البته این‏ها همه‏اش مثال است، این‏ها تشبیهات است و تمثیلات است و امثال اگر او این کار را نمى‏کرد که ما به فعلیّت نمى‏رسیدیم ما در مقام اجمال باقى مى‏ماندیم- این‏ها را ما شوخى کردیم- گفت، من ملک بودم [و] فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم‏[۶]– گفت، پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت، ناخلف باشم اگر من به جویى نفروشم- او به دوتا گندم فروخت ما هم به یک جو فروختیم.

آمدن در این دنیا لازمه‏اش نسیان است انسان فراموش مى‏کند مبدأش را فراموش مى‏کند، در کجا بوده فراموش مى‏کند، آن لذّات را فراموش مى‏کند، آن حالت انبساط را فراموش مى‏کند و اشتغال پیدا مى‏کند به مسائل بسیط و مسائل دنیاى دنى. به هر مقدار که توغلّ در مادّه و دنیا پیدا کند، به همان مقدار طلب و خواست او نسبت به مبدأ، کم مى‏شود طلب او نسبت به مسائل مبدأ کم مى‏شود.

انسانى که هنوز به ریاست نرسیده زودتر حرف تو گوشش مى‏رود تا این که رفت و در آن ریاست مستقرّ شد، این یک امر طبیعى است چرا؟ نسیان پیدا مى‏کند. انسانى که هنوز مال و منال پیدا نکرده مواعظ و نصایح زودتر در گوش او فرو مى‏رود تا اینکه فرض کنید که ۵۰۰ میلیون سرمایه بدست بیاورد، آنجا مسائل و نصایح را دیر مى‏پذیرد، دیر قبول مى‏کند چرا؟ چون دور شده و این یک امر طبیعى است. انسانى که نسبت به یک مسأله از مسائل دنیا دلبستگى پیدا نکرده زودتر حقایق را مى‏پذیرد تا اینکه دلبستگى پیدا بکند آن بچّه‏ى ده ساله یا هشت ساله‏اى که هنوز از مسائل دنیا چیزى را متوجّه نشده زودتر به مرگ و موت رضا مى‏دهد تا آن مرد ۵۰ ساله ۶۰ ساله‏اى که این زندگى و حیات دنیا براى او

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۳

استقرار پیدا کرده چرا؟ چون او هنوز تعلّق پیدا نکرده تعلّق ندارد دیگر، وقتى تعلّق ندارد زودتر گذشت مى‏کند، زودتر.

دیدید بچّه‏ها، بچّه‏ها زودتر یک چیزى را دارند مى‏دهند به یکى دیگر، اصلًا …. اگر شما به بچّه برلیانى بدهید که قیمتش صد میلیارد باشد، یک برلیان، به او بگو آقا این برلیانت را بده به رفیقت، مى‏گوید بیا بگیر، مى‏گویى آقا این صد میلیارد قیمتش است این فلانه مى‏گوید بیا مال تو، با هم بازى مى‏کنیم یک مقدار دست تو باشد یک مقدار دست من اگر هم گریه کرد مى‏گوید گریه نکن این اصلًا مال تو! چرا؟ چون تعلّق ندارد، تعلّق ندارد، کى تعلّق پیدا مى‏کند؟ وقتى قطعنامه را که امضا کردند بروید بیمارستان را نگاه کنید سى سى یو پر است. سى سى یو ها پُر! مال چه؟ اى داد اموالم نصف شد اى داد فلان شد اى داد چه شد، بدبخت تو مال این مالى یا مال، مال تو است؟ کدام؟ تو مال این مالى یا مال، مال تو است؟ چرا؟ این تعلّق دارد.

من داشتم یک روز از یک جا مى‏گذشتیم یک خانه‏اى آتش گرفته بود- خیلى وقت پیش- این صاحبخانه‏ى بیچاره با زنش تو سرش مى‏زد این بچّه‏ها مى‏خندیدند هرچه این آتش بیشتر بالا مى‏رفت این‏ها بیشتر کف مى‏زدند مى‏خندیدند انگار نه انگار، حالا او دارد تو سرش مى‏زند اى تمام زندگیم رفت اى نمى‏دانم فرش و کاشانه‏ام سوخت، این هم نگاه مى‏کند عجب آتشى! به به بیشتر برو بالا! این مال چیست؟ مال اینکه که این تعلّق ندارد.

از این دوتا کدام به وحدت نزدیک‏تر است؟ این نزدیک‏تر است- این بچّه نزدیک‏تر است به وحدت. چرا؟ چون براى خدا که فرق نمى‏کند چه آتش چه غیر آتش، از نقطه‏ى نظر ربوبى آتش یکى از مخلوقات خدا است. غیر آتش هم یکى از مخلوقات خدا است هر دو یکسان است، از نقطه‏ى نظر ربوبى که یکسان است، ما در اینجا دوتا مى‏بینیم، این‏ها حقایق است ها. خیلى براى ما مشکل مى‏آید و انسان خودش را به این حقایق مترتّب کند به همین آسانى هم نیست ما حالا خنده‏اش را مى‏کنیم و راحت ردّ مى‏شویم ولى کار مى‏برد باید از خدا بخواهیم امام سجّاد که مى‏فرماید که‏ الحَمْدللّه الّذى ادْعوهُ فَیُجیبُنَى‏- سریع است- باید از خدا طلب کنیم که خداوند این حقایق را در وجود ما بیاورد در وجود ما این حقایق را متجلّى کند، و ما را متحقّق به این حقایق بکند، آن‏وقت در آنجا آتش گرفتن و نگرفتن یکسان است فرقى نمى‏کند هیچ فرقى نمى‏کند اصلًا ابداً فرقى نمى‏کند.

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۴

امیرالمؤمنین (ع) مى‏رفت قنات مى‏کند- پدر خودش را درمى‏آورد- خاک و گل و فلان و این حرف‏ها مى‏آمد بالا، یک قنات مى‏کند آب جارى مى‏شد فلان، فوراً قلم و کاغذ مى‏آورد این قنات را وقف را براى فلان قبیله مى‏کرد، فلان قبیله فقیر و اینها مى‏کرد و مى‏گفت مٍژده باد اقوام مرا که از این قنات نصیبى ندارند این چیست منظورش؟ آن هدفش چیست؟ چرا؟ چون امیرالمؤمنین حقّ است دیگر، متحقّق به حقّ شده. متحقّق به حقّ شده، مى‏گوید این چه مال من، چه مال غیر من، مال من باشد چه فایده؟ من چه نفعى مى‏برم؟ اقلّاً مال یکى باشد که نفع ببرد، ما نفع را در تعلّق مى‏بینیم. على نفع را در بى‏تعلّقى مى‏بیند و این دو با هم جمع نمى‏شوند، ما با على جمع نمى‏توانیم بشویم، نمى‏توانیم، اصلًا دو مبنا است، دو فکر است دو طرز فکر است دو قسم است، ما در حیازت مى‏بینم على در عدم حیازت مى‏بیند.

خب چطور با همدیگر این دوتا جمع مى‏شوند؟ لذا على علیه‏السّلام با کسى نساخت دیگر، با هیچ‏کس نساخت یعنى کسى نتوانست با على بسازد، امیرالمؤمنین که با همه مى‏ساخت با همه سر آشتى داشت هنوز نیامده، طلحه و زبیر آمده‏اند مى‏گویند سهم ما را بده براى خودشان، آن‏وقت در این دستگاه دیگر طلحه و زبیر جایى ندارند، دستگاه على دیگر دستگاه حقّ است، دستگاه عدم تعلّق است دستگاه عدم حیازت است، دستگاه عدم جلب منافع است دستگاه توحید و برابرى بودن است حضرت مى‏فرماید که این حکومت براى من از آب بینى یک بز، مِن عَفطِهِ عَنْزٍ از آب بینى یک بز براى من پست‏تر است مگر این که احقاق حق را بکنم.[۷] واقعاً راست مى‏گوید، حضرت دروغ نمى‏گوید از حضرت راستگوتر کسى وجود ندارد، حضرت راست مى‏گوید چرا؟ چون این توحید است.

بنابراین این بُطئى که ما داریم‏ وان کنتُ بطیئاً حینَ یَدْعونى‏ لازمه وجود ماست چون ما غفلت کردیم از آن‏جا، لازمه‏ى این وجود بُطى‏ء است چون نسیان کرده مبدأ خود را، ارتباط خود را با مبدأ قطع کرده. و به هر مقدارى که قطع کرده بطءاش بیشتر است.

و به اقربیت حق از ما اسرع هستند. آقا زود مى‏دهند آقا زود انفاق مى‏کنند. آقا زود حرکت مى‏کنند. امّا ما هى واى مى‏ایستیم هى صبر مى‏کنیم. انْ قُلتُ و انْ قلت مى‏کنیم، انْ قُلت و ان قلت مى‏کنیم، قبول نمى‏کنیم، بهانه مى‏آوریم هى بهانه مى‏تراشیم این مال چیست؟ به خاطر این که دور شدیم، آقا ریش دارد تا نافش عمامه دارد یک طَبَق، امّا از حق این‏قدر دور است، این‏قدر از حق دور هست که‏

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۵

هیچ چیزى نمى‏تواند این را راست کند مگر آن شمشیر دو دم امام زمان- فقط آن مى‏تواند- امّا این زن‏هاى بى‏حجاب این جوان‏هایى که در تحت تربیت غیرصحیح قرار گرفته‏اند وقتى مى‏روى با آن‏ها صحبت مى‏کنى، آقا آن‏قدر زود متحوّل مى‏شوند برمى‏گردند چه مى‏کنند این به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه ظاهر، ظاهر آشفته‏اى دارد امّا باطنش به حق نزدیک است.

وانْ کُنتُ بطیئاً حین یَدْعونى، این لازمه‏ى چیست؟ لازمه وجودى ما است پس بنابراین هر مقدار که انسان دید در اجابت پروردگار و در اجابت خداوند، نفس او تمایل و گرایش و میل به او را بیشتر دارد، بداند که به حق نزدیک‏تر است اگر دیدید به یک شخصى یک پیشنهادى کردند آقا بیان فلان کار را انجام بده نشست صبر کرد و فکر کرد و یک قدرى با محاسنش ور رفت قدرى چیز کرد و بعد ان‏شاءاللّه در اطراف موضوع صحبت مى‏شود فلان مى‏شود این حرف‏ها، بالا و پایین مى‏کند و بعد هم آره، این یک جور. یک وقت ممکن است به یکى بگویند راجع به این قضیه شما بیا- حالا در این فقره بعدى از امام سجّاد علیه‏السّلام در اینجا مى‏خوانیم که حضرت مى‏فرماید الْحَمدللّه الّذى اسئَلُهُ فَیُعْطینى و انْ کُنْتُ بخیلًا حین یَستَقْرِضُنى‏ موقعى که من از او مى‏خواهم او به من مى‏دهد امّا وقتى که او از من مى‏خواهد من امساک مى‏کنم‏ وانْ کُنتُ بَخیلًا حینَ یستقرِضُنى‏- مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ‏[۸]

این چیست؟ یک خورده صبر مى‏کند مى‏گوید باشه، ان‏شاءالله مى‏دهم یکى را مى‏گویند آقا فلان مورد هست الآن نیاز به یک همچنین چیزى داریم مى‏گوید بسیار خوب، یکى را مى‏گویند آقا فلان مى‏گوید آقا بفرما، یکى را مى‏گوید، مى‏گوید آقا به من نگفته از حسابم بردارید و بدهید! این‏ها مراتب چیست؟ مراتب مراتب مختلف است. به هر مقدار که شما دیدید از این صفات پروردگار در وجود یک شخص قوى‏تر است میل او نسبت به این صفت بیشتر از دیگران است. این یک معیار، معیار کلّى است. او نزدیک‏تر است و انسان باید چه کار کند؟ باید مجاهده کند و خود را به آن سمت هى بکشاند. به سمت چه؟ به سمت تبدّل این صفات به صفات چى؟ به صفات حقیقى و به صفات واقعى. این نزدیک‏تر از این بقیّه است.

در این جریان انقلاب سنه ۴۲- خُب مرحوم آقا با آقاى خمینى همکارى مى‏کردند دیگر، همگام بودند به عبارت دیگر، خُب برطبق این مبنا خب وقتى که ایشان را گرفتند قرار شد مساجد طهران،

۵۵۶۲۲ متن جلسات شرح دعاى ابو حمزه ثمالى، ص: ۱۲۶

شهرستان‏ها، این‏ها همه تعطیل کنند. آقا افراد را مى‏فرستادند براى این ائمّه جماعات که آقا مساجد را تعطیل کنید، بعضى‏ها فورى تعطیل مى‏کردند، بعضى‏ها تعطیل نمى‏کردند، تعطیل نمى‏کردند، چرا تعطیل نمى‏کردند؟ به خاطر هوى، به خاطر هوس به خاطر منافع، این‏ها تعطیل نمى‏کردند، تا جایى که بعضى از افرادى که با ایشان ارتباط داشتند و جزء آن فدائیان اسلام بودند مى‏رفتند و تهدید مى‏کردند، به تهدید تعطیل مى‏کردند همین‏جورى تعطیل نمى‏کردند، یکى رفته بود هفت‏تیر را درآورده بود گفته بود تَق؛ گفته بود چَشم، هفت‏تیر را در آورده بود، از این فدائیان اسلام، خدا رحمتش کند چند سال پیش از دنیا رفت، با آقا هم خیلى ارتباط داشت خودش از پیش خودش، رفته بود و هفت‏تیر گفت آقا تعطیل مى‏کنید؟ تا گفته بود به چیز افتاده بود، دید نه اینجا دیگر نمى‏شود چیز کنى چرا؟ چرا زیر بار حق نمى‏خواهید بروید؟ وقتى که شما مى‏بینید الآن باید تعطیل بشود و باید کمک بشود خب چرا تعطیل نمى‏کنید و چرا زیر بار حق نمى‏روید؟ ریش هم دارد ریشش هم سفید است عمامه‏اش هم بسیار بزرگ عصاى سیاه، نعلین زرد، عباى قیطونى نجفى و امثال این‏ها، همه مرتّب، منظّم اتو کشیده، کذا امّا این باطن چقدر نزدیک است؟ این باطن چقدر نزدیک است.

همه امتحانشان را باید پس بدهند. همه و همه هم امتحانشان را پس دادند و آن‏هایى هم که امتحانشان را دادند همه رفته‏اند همه رفته‏اند، از بالا تا پایین همه رفته‏اند و به هر اندازه کم و زیاد رفته‏اند، بالأخره همه مى‏روند ولى وقتى که رفتند چه؟ فکر آن موقع را باید بکنیم.

ان‏شاءالله امیدواریم خداوند دست ما را بگیرد و خودش ما را موفّق کند بر قبول دعوت او و ما را موفّق کند بر پذیراى این دعوت شدن و آنچه را که خداوند براى ما صلاح و رضا مى‏داند ان‏شاءالله بقیّه‏ى مطالب براى بعد.

اللهم صل على محمد و آل محمد

 

پاورقی:

[۱] . حج سوره‏ى ۲۲- آیه ۴۷

[۲] . بقره سوره‏ى ۲ آیه ۱۸۶

[۳] . مصباح الشریعه ص ۱۷۰

[۴] . نهج الفصاحه ص ۲۶۷: إنَّ ابنَ آدمَ لحریص على سایُحَ.

[۵]

[۶] . دیوان حافظ

[۷]

[۸] . حدید- آیه ۱۱٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن