کتاب حیات جاوید : صفحه ۱۰۶-۸۶

<< متن قبل

کتاب حیات جاوید ص ۸۶ | بازگشت به فهرست

دعوت انبیاء و اولیای الهی فقط به سوی ذات واجب الوجود می‏باشد

بنابراین دعوت انبیاء و اولیای الهی فقط و فقط به سوی ذات واجب الوجود خواهد بود، و هیچ شائبه‌ای از وجود خود در این دعوت راه ندارد. پس دیگر برای چه باید دور و بر خود را همانند حکّام و سلاطین و ارباب کلیسا و کنشت بدان صورت در آورند؟ و چه ضرورتی احساس می‌شود که از آنان تقلید و پیروی نمایند؟

علاوه بر این و مهم‌تر اینکه در جایگاه عبادت بندگان، هیچ رادع و مانعی از توجّه به ذات معبود نباید وجود داشته باشد، و بندۀ پروردگار در حال عبادت، فقط باید در نفس و قلب خود، خدا را بیابد و تمام وجود خود را متوجّه ساحت ربوبی کند؛ و بدین جهت هر چیزی که او را از چنین هدفی باز دارد با اصل عبادت و حرکت به سوی عالم توحید در تعارض و تقابل خواهد بود.

کتاب حیات جاوید ص ۸۶ | بازگشت به فهرست

در مکتب اولیای الهی عزّت و کبریائیت فقط از آن خداست

در مکتب اولیای الهی عزّت از آن خداست، نه از آن بندگان خدا. کبریائیّت ردائی است که فقط بر قامت رعنای ربوبی برازنده است، نه بر قامت نازیبای مدّعیان و مُحتالان. عبودیّت شایسته ذات ذوالجلال است، نه شهوترانان و زورمداران. کرنش در برابر عظمت لا‌ یتناهی حق زیبنده است، نه برای فرومایگان و پست‌فطرتان. سجده برای خلّاق ارضین و سماوات است، نه از آنِ دیوسیرتان و ددمنشان.

بنابراین رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور می‌دهد که مسجد باید از هرگونه اثر و نمائی که بنده را از توجّه به ذات اقدس الهی منصرف نماید، عاری و خالی باشد و ساده‌ترین شکل ممکن را برای عبادتگاه بندگان توصیه می‌نماید.

در مسجد رسول خدا عزّت و کبریائیّت از آن خداست، و در کلیساها و کنیسه‌ها از آن ارباب و صاحبان آنهاست.

در مسجد رسول خدا دعوت به ذات واحد قهّار است، و در جاهای دیگر به خود صاحبان و متصدّیان آن مکان‌هاست.

در مسجد رسول خدا ندا، ندای توحید است، و در امکنه دیگر ندا، ندای کثرت و توجّه به نفس است.

در مسجد رسول خدا جایگاه خاتم پیامبران و افتخار عالم خلقت با جایگاه سایر شرکت کنندگان به اندازه سر سوزنی تفاوت ندارد، و در کلیسا و کنشت و سایر معابد، بلندترین و عالی‌ترین و چشمگیرترین نقطه، از آن کشیش و خاخام و غیره است.

در مسجد رسول خدا ندا، الله اکبر است، و در جای دیگر أنَا اکبر است، گرچه به زبان، احتراز کنند.

در مسجد رسول خدا ترویج از عبودیّت مطلقه در برابر ربوبیّت مطلقه است، و در معابد دیگر ترویج از ربوبیّت نفس و انانیّت و فرعونیّت است.

اگر فردی برای دیدن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدینه می‌رفت و به مسجد درمی‌آمد، رسول خدا را نمی‌شناخت، چون هیچ امتیازی بین حضّار و آن حضرت وجود نداشت. برای ملاقات با او نه دربانی بود و نه دفتری، نه وقت طولانی و نه وجود وسائط و وسایلی. مانند سایر افراد در مسجد می‌نشست و به رتق و فتق امور می‌پرداخت. با همه راست بود و در ارتباطش مکر و نیرنگ راه نداشت.

مرحوم والد ما ـ رضوان الله علیه ـ روزی به بنده فرمودند:

کتاب حیات جاوید ص ۸۸ | بازگشت به فهرست

حکایتی راجع به عملکرد دوگانۀ یکی از علمای معروف و مشهور

در آن سال‌ها که تازه از نجف به ایران هجرت نموده و در طهران سکنی گزیده بودیم، به جهت یک امر حیاتی برای ملاقات با یکی از علمای معروف و مشهور به یکی از شهرستان‌ها رفتم، و چون نمی‌خواستم از این ملاقات، فرد دیگری مطّلع شود، بنا گذاشتم که بین الطّلوعین با آن عالم مشهور ملاقات نمایم. صبح پس از اداء نماز به سمت منزل آن شخص حرکت کردم، و وقتی به منزل او رسیدم، هنوز هوا تاریک بود. در زدم، خادم درب را باز کرد، و چون مرا می‌شناخت به داخل منزل راهنمائی کرد، و ضمناً گفت که آقا در اندرونی هستند و هنوز به بیرونی نیامده‌اند، من الآن می‌روم و ایشان را از آمدن شما مطّلع می‌کنم. پس از گذشت سه یا چهار دقیقه خادم برگشت و گفت: ایشان در همین اطاق کناری الآن منتظر شما هستند. من برخاستم و وارد اطاق شدم. دیدم ایشان با لباس رسمی پشت میز نشسته‌اند و مشغول مطالعۀ یک کتاب فقهی رَحلی هستند، در حالی‌که خادم گفته بود: ایشان الآن در اندرونی هستند و به زودی خدمتتان می‌رسند! وقتی من این منظره را مشاهده نمودم در دل به آن شخص گفتم: با همه بله با من هم بله؟! و برخاستم و ارتباطم را برای همیشه با او قطع نمودم.

کتاب حیات جاوید ص ۸۸ | بازگشت به فهرست

تغییر سنّت و روش پیامبر اکرم پس از رحلت آن حضرت توسط خلفاء و سلاطین جور

متأسّفانه سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از رحلت آن حضرت تغییر یافت، و خلفاء جور، روش و مرام خود را همانند سایر سلاطین و حکّام و امپراطوری‌های سایر ملل و نحل قرار دادند.

کاخ‌ها و قلعه‌ها و قصرهای آنچنانی به عنوان حفظ آبروی اسلام و رعایت شئون سلاطین اسلام برافراشته شد. مساجد مسلمین همانند کلیساها به زر و زیور و زخارف و تصاویر و به کارگیری انواع فنون آلوده گشت، و تنها اثری که در آن مشاهده نمی‌گشت، ندای توحید و توجّه به وجود اطلاقی حقّ، و تواضع و بندگی و رفضِ اعتبارات و تعیّنات بود. ائمّۀ جماعات همانند ارباب کلیساها، در پی رونق بخشیدن به مسجد و محراب و منبر بر یکدیگر سبقت می‌ورزیدند، و هر کدام در صدد اعتلاء و برتری موقعیّت خویش بر سایرین برمی‌آمدند.

کتاب حیات جاوید ص ۸۹ | بازگشت به فهرست

فاصله گرفتن مساجد امروزی از مسیر ترسیم شده در مکتب اسلام و دستورات پیامبر اکرم

استمرار این روش ناپسند تا به امروز، همگان را از ادراک فیض حضور مساجد به شیوه و سنّت اسلامی محروم ساخته است.

امروزه مساجد ما از مسیر ترسیم شده اسلام و مکتب رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فاصله گرفته‌اند. کاشی‌کاری‌ها و آینه‌کاری‌ها و زخارف دیگر، از جمله طلاکاری‌ها، به کلّی آنها را از سنّت سنیّۀ اولیای حق به دور انداخته است. نمازگزاران در این مساجد به همه چیز می‌اندیشند به جز حضور بی‌قید و اطلاقی پروردگار؛ و نباید هم بیندیشند؛ زیرا در این مکان خدا جای ندارد، و ذهن و قلب آنان به هر سمتی جز توجّه به خالق معبود، در حرکت و اضطراب است؛ و تمام اینها برای تقویت قوای وهمیّه و خیالیّه است.

در این مکان‌ها به جای تعلیم و تربیت صحیح و متقن اسلامی و روشن ساختن اذهان نسبت به معارف اصیل مکتب تشیّع، در پی کسب افتخار و اعتلاء و تفوّق طلبی بر سایرین گام برداشته می‌شود و افراد همواره در صدد به‌دست آوردن امتیاز بیشتر اجتماعی و شهرت و معروفیّت شخصی می‌باشند و در کتمان حقایق و معارف مدرسۀ اهل بیت علیهم السّلام، به بهانۀ واهی رعایت مصالح و ملاحظات اجتماعی، هیچ ابائی ندارند؛ و متقابلاً در نشر مطالب خلاف و تشویش اذهان و تمویه افکار به انواع وسایل دریغ نمی‌ورزند.

و در این صورت چگونه ما می‌توانیم راه و مسیر خود را از سایر فِرق و ادیان جدا نموده، خود را بر حق و سایرین را اهل ضلالت و بطلان به حساب آوریم؟ آیا ما به همان مسیر و راهی نرفتیم که خود، آنها را پیوسته مورد نکوهش و ملالت و مذمّت قرار می‌دادیم؟ و آیا به جای ترویج و تبلیغ عقلانیّت و فهم و ادراک و تحسین قوای عقلانی و فطری، به تقویّت خیالات و اوهام و تصوّرات غیر واقعِ مردم عوام نپرداختیم؟

هنگامی که در بعضی از سفرها، گذارم به آن کلیساهای کذائی و قصرهای حکّام و سلاطین می‌افتاد، به کناری می‌نشستم و در اندیشۀ خود فرو می‌رفتم و به خود می‌گفتم: آیا ما مثل این افراد و صاحبان قدرت و تزویر نیستیم؟! و آیا همان ملاک و معیاری که گذشتگان و نسل امروز را بر آن می‌دارد که در مقام ترفّع و انانیّت و استکبار، دست به این کارها بزنند، در خود ما و لواداران ما و داعیان ما وجود ندارد؟!

کتاب حیات جاوید ص ۹۰ | بازگشت به فهرست

اهمیّت جایگاه حکمت در دیدگاه قرآن کریم

در اینجاست که به عمق و مفهوم آیه شریفه، دربارۀ حضرت لقمان پی‌می‌بریم که فرمود: وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَه [۱] و یا آیۀ: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیرا.[۲]

«تحقیقاً ما به حضرت لقمان حکمت دادیم»؛ «و به هر کس که حکمت داده شود به خیر عظیم و صلاح و رستگاری ابدی نایل خواهد شد.»

حکمت یعنی انکشاف باطن و رفع ابهام در موارد تشکیک و وضوح حوادث و پدیده‌های خارج. کسی که به چنین نعمت عظمائی نایل شود، مگر دیگر گمراه و منحرف خواهد شد؟! و مگر حوادث و ایّام می‌تواند او را از مسیر مستقیم خود منحرف نماید؟! و مگر کثرت جمعیّت و تبلیغات گسترده و شایعات عجیب و غریب می‌تواند بر ذهن و فکر او تأثیر گذارد؟! هیهات! او در پرتو نور حکمت و شعاع خورشید هدایت، هم سیر خود را تصحیح و هم سایرین را از ورطه هلاکت و بوار به ساحل سعادت و فلاح رهنمون می‌گردد. و از این لحاظ است که امیرمؤمنان علیه السّلام می‌فرماید:

ضلَّ مَن لیس له حکیمٌ یُرشِدُه.[۳]

«گمراه و منحرف است کسی که دست خود را در دست حکیم و راه رفته‌ای روشن ضمیر که صلاح و فساد او را به خوبی باز شناسد، و چاه را از راه تشخیص دهد، و کج‌راهه را از صراط مستقیم تمییز دهد، نگذارد و دل و جان به هدایت و ارشاد او نسپارد.»

کتاب حیات جاوید ص ۹۱ | بازگشت به فهرست

کلام أمیرمؤمنان در بیان اوصاف اولیای الهی

و در وصف همین افراد است که می‌فرماید:

هَجَم بهم العلمُ علی حقیقه البصیره و باشَروا روحَ الیقین، و استَلانوا ما استَوْعَره المُترِفونَ، و أنِسوا بما استَوحَشَ منُه الجاهِلونَ، و صَحِبوا الدُّنیا بأبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقهٌ بالمَحَلِّ الأعلیٰ، أولئک خلفاءُ اللهِ فی أرضِه، و الدُّعاهُ إلی دینِه.[۴]

«علم و معرفت به واقع و انکشاف حقایق پشت پرده، بر قلب و ضمیر آنان باریدن گرفت و به آنچه افزون طلبان و ناز پروردگان را ناخوش آمد، پذیرا گشتند، و جوهرۀ ایمان و یقین را به جان و دل خود مسّ کرده‌اند و با حقایقی که نادانان و دور افتادگان وادی علم و معرفت از آن وحشت و هراس دارند، انس و الفت پیدا نمودند. و در این دنیا با بدن‌ها و اجسام خود، زندگانی را بسر بردند، در حالی‌که جان‌ها و ارواح آنها متّصل به عالم قدس و جایگاه رفیع طهارت و انس بوده است. ایشانند در روی زمین جانشینان خدا و داعیان بشر به سوی دین خدا.»

باری عدم اشتغال به ذکر خدا و توجّه به زخارف دنیا، و محرومیّت از نصیحت مشفقان و اندرز ناصحان، و فریفته شدن به تملّق و چاپلوسی متملّقین و حواریّون مزوِّر و محتال، و گرفتار شدن در ایادی منحرفان و زیاده‌گویان و تعریف و تمجید‌ها و ثنا و ستایش‌ها، قوّۀ وهمیّۀ انسان را تقویت و نور عقل و ایمان را تضعیف می‌نماید، و با اشتداد قوای خیالیّه و وهمیّه، صلاح را فساد و فساد را صلاح می‌پندارد. نصیحت مشفقان را دشمنی و مخاصمت، و مدح و ثنای متملّقین را محبّت و لطف تلقّی می‌کند. اطرافیان او به جای نقد و اصلاح، به تثبیت و تأیید مرام و منهجِ خلاف و منحرف او می‌پردازند، و دوستان و اصدقاء واقعی و مقیّد، جای خود را به یک مشت افراد فرومایه و مؤیّد می‌سپارند.

علماء و صاحبان خرد و سداد از او فاصله می‌گیرند و دنیا طلبان از خدا بی‌خبر و دیو سیرت بر جای آنان می‌نشینند و او را در مسیر هواها و هوس‌های خودشان به سوی جهنّم و نیران الهی سوق می‌دهند، و عاقبت با دستی خالی و عمری بر باد رفته و سرمایه‌ای از دست داده، با کوله باری از مسئولیّت‌ها و جفاها و پرسش‌ها رهسپار دیار ابدی و جایگاه مفسدین و ظالمین می‌گردد. خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین‏.[۵]

کتاب حیات جاوید ص ۹۲ | بازگشت به فهرست

توصیه‏ های أمیرالمؤمنین علیه السّلام در ارتباط با یادآوری مرگ و عبرت گرفتن از گذشتگان

“و ذَلِّلهُ بِذِکرِ المَوتِ، و قَرِّرهُ بِالفَناءِ، و بَصِّرهُ فَجائِعَ الدُّنیا، و حَذِّرهُ صَولَهَ الدَّهرِ، و فُحشَ تَقَلُّبِ اللَّیالی و الأَیّامِ، و اعرِضْ عَلَیهِ أخبارَ الماضینَ، و ذَکِّرْهُ بِما أصابَ مَن کانَ قَبلَک مِنَ الأوَّلینَ.”

«و با یادآوری مرگ و انتقال به عالم آخرت او را از سرکشی و تفوّق طلبی به زیر آور و رام گردان، و همواره یاد و خاطرۀ بوار و نیستی را در نفس خود پایدار بدار و او را به حوادث ناگوار و وقایع تلخ دنیا آگاه گردان و از غلبه روزگار و به زیر آوردن زورگویان و مستکبرین و ناپایداری گردش لیل و نهار او را بر حذر بدار، و داستان‌های عبرت انگیز گذشتگان را به یاد آور، و از آنچه که بر نسل‌های پیشین رفته است او را متنبّه بگردان.»

أمیرالمؤمنین علیه السّلام هنگام عبور از مدائن به طاق کسریٰ که رسیدند، از مرکب به زیر آمدند و دو رکعت نماز بجای آوردند، و این آیات را تلاوت فرمودند:

کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُون‏ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَریم‏* وَ نَعْمَهٍ کانُوا فیها فاکِهین‏ * کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرین‏ * فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرین‏.[۶]

«چه بسیار از باغ‌های سر سبز و خرّم و چشمه‌های گوارا را رها نموده و رفتند، و مزارع با طراوت و جایگاه رفیع و بلند مرتبۀ خود را خالی نموده، به سرای آخرت کوچ نمودند و چه بسیار از نعمت‌ها و لذّت‌ها که غرق در آنها بودند و همه را از دست دادند. آری، این چنین است سنّت و مشیّت پروردگار که ایشان را می‌برد و گروهی دیگر را جایگزین آنان می‌گرداند. پس نه آسمان در رثای آنان گریست و نه زمین غمناک گشت، و نه از طرف ما به ایشان مهلت زندگانی و حیات داده شده بود.»[۷]

خیّام گوید:

آن قصر که جمشید در آن جام گرفت آهو بچه کرد و رو‌به آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟

کتاب حیات جاوید ص ۹۳ | بازگشت به فهرست

تأکید و تشویق بزرگان به زیارت اهل قبور و مشاهدۀ آثار گذشتگان به منظور عبرت گرفتن

بزرگان پیوسته شاگردان خود را به زیارت اهل قبور و نیز دیدن آثار گذشتگان جهت عبرت، تشویق و ترغیب می‌کردند.

مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ به شاگردانش توصیه می‌فرمود به زیارت اهل قبور بروند، و پس از قرائت فاتحه، گوشه‌ای بنشینند و ساعتی را به سکوت و خلوت و تفکر در مآل و عاقبت امر و مرگ بگذرانند، و می‌فرمودند:

«این شیوه تأثیر خوبی در قطع تعلّقات و توجّه نفس به مبدأ هستی دارد، و از التفات به کثرات مانع می‌گردد.»[۸]

کتاب حیات جاوید ص ۹۴ | بازگشت به فهرست

دیدگاه بزرگان در ارتباط با کیفیّت زیارت ائمّۀ معصومین علیهم السّلام

در حرم معصومین علیهم السّلام نیز زائر باید پس از زیارت، گوشه‌ای بنشیند و قدری در سکوت و تفکّر بگذراند. قرائت زیاد و دوره کردن همۀ ادعیه و زیارات و دائماً در حال قرائت بودن، انسان را از نصیب و بهرۀ بیشتر مانع می‌گردد.

زائر باید حضور امام معصوم را در کنار خود احساس نماید و خود را به او تسلیم نماید، و ولایت او را بر خود فرض و حیاتی بشمارد و خود را تحت انقیاد و اطاعت او قرار دهد و در باطن و سرّ خود با او به گفتگو بنشیند و راز و نیاز کند، و در نفس او خود را فانی و معدوم بگرداند و حیات امام علیه السّلام و جریانات گذشتۀ بر او را به یاد آورد و خود را در آن‌زمان و در آن شرایط قرار دهد و موقعیّت خود را در کنار امام علیه السّلام به ترازوی سنجش درآورد و در صورت خطا و اشتباه سعی بر تصحیح مسیر نموده، و گذشته خود را ترمیم و جبران کند؛ و به هر اندازه که در قدرت و توان اوست، در پذیرش ملزومات امامت و ولایت جدّیّت و اهتمام بنماید. آن‌وقت در این صورت است که این زیارت برای او نصیب بیشتر و برکت افزون‌تر و تقرّب بهتری را به دنبال خواهد آورد.

زیارت ائمّۀ معصومین علیهم السّلام با داد و بیداد و فریادهای ملال‌انگیز و نعره‌های گوش‌خراش مُثمر ثمر نخواهد بود، و باعث رنجش سایرین و سلب آسایش و رفع حضور قلب از زائرین خواهد شد؛ و این عین گناه و اشتباه است.

امام حرف دل ما را می‌شنود، و از مکنون خاطر ما اطّلاع دارد و بر مکنونات سرائر ضمیر ما اشراف کلّی دارد، و نیاز به سر و صدا کردن و نیاز را با فریاد و نعره‌های خارج از ‌نزاکت مطرح نمودن ندارد.

کسانی که در حرم ائمّه علیهم السّلام به روضه‌خوانی و خواندن اشعار و سر و صدا کردن می‌پردازند، قطعاً مورد نظر و توجّه آنان قرار نمی‌گیرند. در حرم و مزار اولیای الهی از حدّ نزاکت نباید خارج شد، و با ادب و احترام باید نسبت به ساحت مقدّس آنان ابراز وفا و عشق و اطاعت نمود.

چه بسا دیده شده است که زائرین ائمّۀ بقیع سلام الله علیهم با کفش تا نزدیک مراقد مطهّره می‌روند و به زیارت می‌پردازند، این عمل کمال اهانت و بی‌ادبی در قبال معصومین تلقّی می‌گردد. مگر بین حرم امام رضا علیه السّلام و حرم ائمّه بقیع علیهم السّلام چه فرقی است که باید این تفاوت فاحش در حرکات و کیفیّت زیارت وجود داشته باشد؟! همۀ این مسائل ناشی از جهالت زائر است که در و دیوار و آیینه‌کاری‌ها و طلاکوبی‌ها و چهل‌چراغ‌ها، چشم و گوش او را پر کرده است؛ و از توجّه به باطن امام و نفس ولایی او غافل شده است.‌

کتاب حیات جاوید ص ۹۶ | بازگشت به فهرست

توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام راجع به تأمل و سیر در آثار و عملکرد گذشتگان

“و سِرْ فی دیارِهِم و آثارِهِم، فَانظُرْ فیما فَعَلوا، و عَمّا انتَقَلوا، و أینَ حَلّوا و نَزَلوا، فَإنَّکَ تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّهِ، و حَلّوا دِیارَ الغُربَهِ؛ و کأنّکَ عَن قَلیلٍ قَد صِرتَ کَأحَدِهِم؛ فَأَصلِح مَثواک، و لا تَبِعْ آخِرَتَک بِدُنْیاک.”

«در دیار و آثار گذشتگان بیندیش (چه به واسطه دیدن و مشاهده خانه‌های مخروبه و آثار باقیمانده و مساکن فرو ریخته، و چه با مطالعه در تاریخ آنها و قرائت کتب و آثار به جای مانده از ایشان)، پس در کار و کردار آنان نیک تأمّل کن، و به یاد آور که از کجا نقل مکان نمودند و به چه سرا و جایگاهی فرود آمدند، (از منازل رفیع و کاخ‌های مرتفع و باغ‌های سرسبز نقل مکان نموده، به قعر خاک و درون قبر مأوا گزیدند.) دراین هنگام خواهی دید که از کنار دوستان و همنشینی با احبّه فاصله گرفتند، و در دیار غربت و تنهائی فرود آمدند.

و تو ای حسن! در آینده‌ای نه چندان دور مانند یکی از آنان خواهی بود، و به همان راه و مسیری که آنها رفتند تو نیز خواهی رفت؛ پس جایگاه و آرامگاه خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنیا مفروش.»

این فقره از وصیّت‌نامه حضرت واقعاً جای تأمّل دارد؛ زیرا با این بیان به وضوح عیان می‌شود که هیچ تفاوتی بین آیندگان و گذشتگان وجود ندارد، و فقط در این میان، مسأله زمان مطرح است که بین دو نسل فاصله انداخته است و دیگر امتیازی در میان نیست.

و از این باب است که امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند:

«وقتی به تشییع جنازه‌ای می‌روی، تصوّر کن که تو خود به جای این میّت قرار گرفته‌ای، و تو را به سوی آرامگاه ابدیت سیر می‌دهند. پس مواظب باش که چه توشه‌ای برای آن روز مهیّا نموده‌ای؟! و با چه اندوخته‌ای بدان سوی می‌روی؟!»[۹]

کتاب حیات جاوید ص ۹۷ | بازگشت به فهرست

دستورات عملی أمیرالمؤمنین علیه السّلام در ابعاد شخصی و اجتماعی زندگی

“و دَعِ القَولَ فیما لا تَعرِفُ، و الخِطابَ فیما لَم تُکَلَّفْ، و أَمسِک عَن طَریقٍ إِذَا خِفتَ ضَلالَتَهُ، فَإنَّ الکَفَّ عِندَ حَیرَهِ الضَّلالِ خَیرٌ مِن رُکوبِ الأهْوالِ.”

«از موضوعی که در آن سر رشته و خبرویّت نداری سخن مگو، و در جائی که تکلیف به سخن گفتن نداری لب فروبند، در راهی که انتهایش بر تو پوشیده است قدم مگذار؛ زیرا توقّف و سکون در مواقع حیرت و خوف از ضلالت و انحراف، بهتر است از وقوع در هلاکت و نابودی جسم و جان و دنیا و آخرت.»

از این فقره به بعد، حضرت وارد دستورات عملی و برنامۀ زندگی در مسائل شخصی و اجتماعی می‌شوند؛ و سخن خود را با کیفیّت اتّجاه و تکلیف در صورت جهل و شک به مسأله آغاز می‌کنند. و به طور کلّی موقف انسان را در ارتباط با مسائل خارجی و قضایائی که برای او پیش می‌آید، تعیین می‌کنند، و تکلیف او را مشخص می‌نمایند؛ چه مسائلی که انسان نسبت به آن علم و یقین دارد، و چه مسائلی که در شک و ابهام قرار دارد. آنچه که در این فقرات، جامع بین موارد مختلفه است و می‌توان قدر مشترک بین آنها به حساب آورد، عدم وجود مصلحت و حجّت روشن، نسبت به اقدام انسان در این موارد می‌باشد.

کتاب حیات جاوید ص ۹۸ | بازگشت به فهرست

پیامدهای ناگوار سخن گفتن در غیر حوزۀ علم و آگاهی

مسألۀ اوّل: سخن گفتن در جائی است که انسان علم و اطّلاع کافی به اطراف و جوانب آن ندارد. در این صورت اظهار نظر کردن ومردم را به سمتی سوق دادن، عین خطا و موجب هلاکت و پیامدهای ناگوار خواهد بود.

معروف است که مردم در سه موضوع صاحب نظر و رأی هستند:

 اوّل: در مورد طبّ و تشخیص امراض و تجویز دارو؛

دوّم: در مورد بِنا و ساختمان؛

سوّم: در مورد احکام و مسائل شرعی، و همۀ این موارد خلاف است، مخصوصاً دخالت و اظهار رأی در احکام شرع که در این موضوع به خصوص اهل فضل و علم باید بسیار مواظب و بر حذر باشند، و تا علم و قطع نسبت به حکم و یا مسألۀ اعتقادی پیدا نکرده‌اند، لب به سخن و فتوا نگشایند. و تصوّر نکنند که اظهار بی‌اطّلاعی موجب منقصت در دین و وهن شریعت خواهد شد.

أمیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرماید:

لا تَقُلْ ما لا تَعلَم! بل، لا تَقُل کلَّ ما تَعلَم![۱۰]

«از آنچه آگاه نیستی لب فرو بند! بلکه هرچه را آگاه و مطّلع هستی اظهار و افشاء منما!» که هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد.

در بسیاری از مواقع، افشاء و بیان یک مطلب موجب مفاسد و توالی ناگوار خواهد بود و حرام می‌باشد. همان‌گونه که تجویز دارو در جائی‌که فرد طبیب نمی‌باشد، حرام و موجب دیه و کیفر و تنبیه خواهد شد؛ چنانچه بدین مضمون روایتی نیز وارد شده است.[۱۱]

کتاب حیات جاوید ص ۹۹ | بازگشت به فهرست

پرهیز از ورود در مسائل شبهه‏ ناک و اموری که صحّت آن آشکار نیست

مسألۀ دوم: فقرۀ دیگر وصیّت‌نامه انسان را از ورود در مسائل شبهه‌ناک و مبهم برحذر می‌دارد. مسائلی که صحّت و سداد آن بر انسان پوشیده است، و ممکن است بر اثر اصرار اطرافیان و غلبه شایعات و جوّ زدگی، قدرت فهم و تشخیص ضعیف شود و راه صواب از ناصواب شناخته نشود، و انسان قدرت و اختیار خود را به دست تودۀ مردم و یا گروهی خاص با اهدافی معیّن بسپارد، و آنها او را در مسیری قرار دهند که عاقبتی جز بدبختی و خسارت برای او نداشته باشد.

و چه بسا در این مسأله، وساوسی چون تشخیص تکلیف و یا بر زمین ماندن مسئولیّت خاصّ، و یا احساس رفع ظلم و امثال ذلک، مزید بر علّت و انحراف شوند، و بر این اقدام رنگ و لعاب الهی بزنند، و او را از زمرۀ متعهّدین و ملتزمین به وظیفۀ شرعیّه به حساب آورند.

در آیۀ شریفۀ نسبت به این امور می‌فرماید:

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا.[۱۲]

«در آنچه قطع و یقین نداری داخل مشو و به دنبال آن مرو؛ و بدان که برای شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها و ادراک باطن و قضاوت ضمیر و نهاد تو، خداوند بازخواست خواهد کرد.»

کتاب حیات جاوید ص ۹۹ | بازگشت به فهرست

توضیح و تفسیر کلام امام صادق علیه السّلام: الأمور ثلاثه …

امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند:

إنّما الأُمورُ ثَلاثهٌ: أمرٌ بَیِّنٌ رُشدُه فَیُتَّبَع، و أمرٌ بَیِّنٌ غَیُّه فَیُجتَنَب، و أمرٌ مُشکِلٌ یُرَدّ علمُه إلی الله و إلی رسوله. قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: حلالٌ بَیِّنٌ و حرام بَیِّنٌ و شبهاتٌ بَینَ ذلک، و مَن تَرک الشُّبُهاتِ نجیٰ مِن المُحَرَّمات، و مَن ارتَکبَ الشُّبُهاتِ دخل فی المُحَرَّمات و هَلک مِن حیث لایَعلم.[۱۳]

قضایا و مسائلی که در دور و بر انسان است، از سه حالت خارج نیست:

حالت اوّل: قضیّه‌ای است که صحّت و اتقان و صلاح در آن، کاملاً واضح و روشن و بدون هیچ نقطه ابهام و تشکیک است که طبعاً انسان باید به آن ترتیب اثر دهد و آن را بجای آورد.

حالت دوم: عکس صورت اوّل است؛ یعنی دقیقاً فساد و هلاک و ظلمت در آن مشهود بوده و شکّی نسبت به آن وجود ندارد. در این صورت نیز بر انسان واجب و لازم است از ورود در آن خودداری نماید و اقدامی ‌نکند.

حالت سوّم: مواردی است که صلاح و فساد، هر دو آشکار و واضح نیستند؛ و محتمل است ورود انسان در آنها موجب هلاکت و ندامت شود. در این صورت باید از آنها نیز اجتناب شود؛ زیرا بیم آن می‌رود که در حرام و هلاکت گرفتار شود؛ و بدون آگاهی و شعور خط بطلان بر همه استعدادها و ظرفیّت‌های خود بکشد، و به ندامت مستمر مبتلا گردد.

در این روایت امام علیه السّلام به طور واضح، وظیفه و تکلیف همه را در قبال کشمکش‌ها و اختلافات و دو دستگی یا چند دستگی‌ها روشن کرده است. مسأله‌ای که پیوسته در طول زندگی و در بستر تاریخ، همیشه گریبان افراد را گرفته و آنان را به خود مشغول داشته است.

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۰ | بازگشت به فهرست

لزوم انجام امور بر اساس علم و قطع و یا حجّت شرعی

شکّی نیست که صلاح و رشد واضح و آشکار، در جائی است که انسان یا خود علم و قطع به آن دارد و یا به واسطۀ حجّت شرعی که مانند علم و قطع مکلَّف است، بدان راه می‌یابد. گرچه خود فرد نسبت به آن موضوع اطّلاع نداشته باشد؛ مانند رجوع مریض به طبیب حاذق، در صورت تأیید و امضای اهل خبره و تشخیص؛ و مانند رجوع مقلّد به مجتهد جامع الشرائط که متّصل به عالم غیب و مشرف بر مصالح و مفاسد حکم و انسان می‌باشد، و علاوه بر وصول به مرتبه استنباط حکم ظاهر، با قلب و ضمیر خود بر اسرار عالم ملکوت اطّلاع یافته و حوادث را با چشم باطن (نه فقط با رادیو و روزنامه و خبر آوردن زید و عمرو) و مشاهدات ملکوتیّه و قلبیّه بالعیان ادراک می‌کند، و نفس خود را در آن واقعه و حادثه به علم حضوری، بلکه به عین حضوری حاضر و ناظر می‌بیند.

در این صورت اطاعت از چنین مجتهدی واجب، و حکم او مانند علم و قطع خود انسان، لازم و نافذ است.[۱۴]

اگر بخواهیم مصادیقی را برای چنین صورتی تعریف کنیم، باید از افرادی مانند: مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم، مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی، مرحوم سیّد احمد کربلائی، و مرحوم آقا سیّد علی قاضی، و علّامۀ طباطبائی و علّامۀ طهرانی ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ نام برده شود.

و در غیر این صورت، اطاعت و انقیاد، مطلق نبوده و مکلّف نسبت به مراتب قرب و علم و معرفت مجتهد، باید رعایت موازین احتیاط را بنماید و التزام به مبانی و احکام را به مقتضای مقام ثبوت آنها قرار دهد، نه اثبات؛ زیرا معیار التزام به تکلیف و تقلید در هر فرد مقلِّد، میزان مرتبت عقل و درایت او نسبت به موضوع و حکم مترتّب بر آن و لحاظ موقعیّت و رتبۀ مجتهد مقلَّد خواهد بود؛ و چه بسا در مواردی که خود، علم به خلاف دارد، تقلید حرام می‌باشد و در صورت عدم وثاقت به اتقان حکم، باید جانب احتیاط را مراعات نماید.

و بدین لحاظ چنانچه ببیند که بزرگان از اهل معرفت و فقاهت حکم به حرمت مسأله‌‌ای داده‌اند ـ‌مثل حرمت موسیقی و آلات قمار مانند شطرنج و نرد و غیره ‌ـ ولی بعضی از فقهاء قائل به اباحه آنها می‌شود، باید رعایت احتیاط را بنماید و از استفاده و به کارگیری آنها اجتناب ورزد؛ و نمی‌تواند به صرف توجیه جواز عمل به فتوای فقیه، حکم و فتوای آن بزرگان را نادیده بگیرد و مرتکب آن احکام شود.

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۲ | بازگشت به فهرست

توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام به امر به معروف و نهی از منکر

وَ أْمُر بِالمعروفِ تَکُنْ مِن أَهلِهِ، و أَنکِرِ المُنکرَ بِیدکَ و لِسانِک، و بایِنْ مَن فَعَلَهُ بِجُهدِکَ، و جاهِدْ فی الله حَقَّ جِهادِهِ، و لا تَأخُذْکَ فی الله لَومَهُ لَائِمٍ، و خُضِ الغَمَراتِ لِلحَقّ حَیثُ کانَ، و تَفَقَّهْ فی الدّین.”

«پیوسته امر به معروف و توصیه به کار نیکو را در نظر داشته باش، تا خود نیز از جمله نیکوکاران و صالحین گردی و از انجام عمل زشت و خلاف رضای الهی، مردم را بر حذر بدار، و با آنان به صورت تنبیه و تذکّر برخورد نما، و از کسی که به انجام کار خلاف مبادرت می‌ورزد، فاصله بگیر و او را از خود طرد نما. و در راه خدا و اطاعت از دستورات الهی و پیاده کردن رضا و خواست او با تمام وجودت، به‌پا خیز (با قلب و زبان و عمل)، و از سرزنش ملامت کنندگان بیم و هراسی به دل راه مده. و برای احقاق حق و عمل به آن، از سختی‌ها و موانعی که بر سر راهت قرار می‌گیرد نهراس، و تا جایی‌که سعۀ وجودی و قدرت فراگیری و توان تحقیق و شرایط محیط به تو اجازه می‌دهد، در فهم و معرفت آموزه‌های دینی و مبانی شریعت و وحی نهایت سعی و اهتمام خویش را بنمای.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۲ | بازگشت به فهرست

وظیفه خطیر و حیاتی عالمان دینی و سررشته‏داران مبانی شریعت

در این فقرات امیر‌مؤمنان تکلیف عالمان دینی و سر‌رشته‌داران مبانی شریعت را در مراتب مختلفۀ معرفت و آگاهی روشن نموده، و آنان ‌را به وظیفۀ خطیر و حیاتی خود که ارشاد و هدایت جامعه و افراد و احیای سنّت و اقامۀ عدل و داد و ابطال ظلم و جور و کار زشت و ناپسند است، متوجّه و متنبّه کرده، و توقّع و مطالبۀ مردم را در تبیین حقّ و افشای ظلم از آنان، گوشزد نموده است.

امر به معروف و نهی از منکر و قبیح، دو فرع از فروع دین و ضروریّات مذهب است؛ و بدون رعایت این دو مسأله، شیرازۀ شریعت و مدنیّت از هم گسسته می‌شود و قوام اجتماع متزلزل می‌گردد، و جامعه سیر انحطاط و سقوط را در پیش می‌گیرد و ظالم در ظلم و عدوان مستحکم و مظلوم در حرمان خود مستمرّ می‌گردد؛ و در چنین جامعه‌ای استعدادها از وصول به فعلیّت باز می‌مانند و نفوس انسانی از طیّ مراحل رشد، محروم می‌گردند و بوار و هلاکت، مرجع و مآل آنها خواهد بود.

در آیه شریفه می‌فرماید:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر.[۱۵]

«باید از میان شما گروهی باشند که مردم را به نیکی دعوت کنند و امر به معروف نموده و از کار زشت بر حذر دارند.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۳ | بازگشت به فهرست

برخی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر

البته باید به این نکته توجّه داشت که شرط امر به معروف و نهی از منکر، شناخت کامل و دقیق از معروف و منکر است؛ و در مرتبه بعد، شناخت فرد مخاطب و شرایط حاکم بر آن و بر جامعه، تا اینکه امر به معروف در فضا و ظرف مناسب واقع شود؛ و یا نهی از منکر در زمینه و شرایطی نباشد که خلاف مقصود و منظور حاصل گردد.

در برخی از اوقات، نصیحت در میان جمع باعث سر افکندگی مخاطب و در نتیجه عکس العمل نامناسب او خواهد شد؛ و باید این مسأله در خفاء انجام پذیرد.

أمیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرماید:

نُصحُک فی المَلاء تَقریعٌ.[۱۶]

«نصیحت در میان جمع، باعث کوبیدن نفس و خدشه‌دار ساختن جان و روان او خواهد شد.»

و در بعضی از مواقع اقدام بر این مسأله، چون در شرایط مناسب واقع نشده، نتیجه‌ای جز ندامت و اتلاف امکانات و نفوس در بر نخواهد داشت.

از این آیه شریفه استفاده می‌شود که مسألۀ امر به معروف و نهی از منکر باید توسّط گروهی خاص که مطّلع بر مبانی و آگاه از شرایط حاکم و خبیر در تشخیص مصالح و مفاسدند، در جامعه تحقّق یابد؛ و هر فرد با هر انگیزه و سلیقه و تشخیص، نباید در این موضوع دخالت کند.

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۴ | بازگشت به فهرست

لزوم تأسیس نهاد امر به معروف و نهی از منکر

و لذا در حکومت اسلام باید نهادی با همین نام تأسیس شود که تبلیغات اسلامی را به احسن وجه متکفّل گردد؛ و از افراد مجتهد جامع الشرائط و شاخص به زیِّ صلاح و تقوا و آگاه بر شرایط جامعه و زمان، در پیشبرد این هدف راقی، استمداد نماید، تا شعارها و تبلیغات در سطح جامعه با موازین شرع و مسیر اولیای الهی منطبق گردد و از افراط و غلوّ و تفریط جلوگیری شود. و خدای ناکرده شعارها با مصلحت اندیشی‌های دنیوی و آراء و هواهای نفسانی، ساخته و پرداخته نشوند؛ و اذهان مردم عوام و نوجوانان و جوانان، با تزریق آموزه‌های احساسی و بی‌مایه و بدون پایه و اساس شریعت و عقلانیّت، منحرف نگردند و به بیراهه نروند و در خدمت گروه‌ها و اشخاص سود جو و دنیا پرست، قرار نگیرند.

بنابراین، مسأله امر به معروف و نهی از منکر و قبیح، یکی از اساسی‌ترین محورهای شکل گیری جامعه بر اساس آموزه‌های وحیانی است؛ و متصدّی آن باید اعلم و افقه و ابصر و اشجع از همۀ افراد جامعه باشد، و اشخاصی که از طرف او مجری تبلیغ و ترویج اوامر و نواهی می‌گردند، باید افرادی خبیر و اهل بصیرت باشند، تا قوام مُلک و ملّت بر میزان اعتدال و اتقان شکل پذیرد و دست فرصت‌طلبان از تخریب و تحریف اذهان و نفوس قطع گردد.

کتاب حیات جاوید ص ۱۰۴ | بازگشت به فهرست

جهاد در راه خدا باید بر اساس بصیرت و بینش باشد

و بر پایه این مبناست که جهاد در راه خدا باید بر اساس بصیرت و بینش باشد؛ و شخص مجاهد باید نسبت به شرایط زمان و شاخص‌های این تکلیف الهی، اطّلاع کافی و خبرویّت وافی داشته باشد و به هیچ‌وجه، تحت تأثیر احساسات و شایعه‌ها و سخنان غیر واقع و تحریک معاندین و تشویق دوستان بی‌بصیرت، اقدامی ننماید؛ و خود را در حفظ و حراست از جان و مال و عرض مردم، مسئول ببیند، تا خدای ناکرده به واسطۀ اقدام بر عمل ناشیانه و ناپخته، تبعات جبران ناپذیر و نابود‌کننده‌ای بر جامعه و مردم به دنبال نیاورد.

امام علی علیه السّلام پس از پذیرش مسئولیّت حکومتی، مردم را بر جهاد و دفع معاویه ترغیب و تشویق می‌نماید؛ و هجده ماه جنگ صفّین را برای اضمحلال و براندازی نظام کفر و شیطنت معاویه، سپری می‌نماید؛ ولی امام مجتبی علیه السّلام در آن شرایط حسّاس و خطیر، مسئولیّت پذیرش صلح با معاویه را به عهده می‌گیرد و مردم را از اقدام عجولانه بر ضدّ او برحذر می‌دارد.

در دوران خلافت معنوی و امامت سیّد و سالار دو عالم حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام، به مدّت ده سال بر ضدّ حکومت معاویه اقدامی نمی‌نماید؛ ولی پس از روی کار آمدن یزید به مقابله و جهاد با او برمی‌خیزد و آن فاجعۀ تاریخ، در صحرای کربلا رخ می‌دهد؛ امّا امام باقر علیه السّلام نسبت به قیام زید بن علی هشدار می‌دهد و او را از اقدام بر ضدّ حکومت جائرانه بنی مروان بر حذر می‌دارد.

اینجاست که به این نکته پی می‌بریم: جهاد در راه خدا باید به یکی از این دو طریق صورت پذیرد:

یکم: با تبعیّت و انقیاد و اطاعت از امام معصوم حیّ علیه السّلام؛

دوّم: تحت نظر و اشراف نمایندۀ خاصّ و مرتبط با امام حیّ معصوم، چون حضرت مسلم بن عقیل علیه السّلام.

در غیر این صورت، جهاد دیگر از روی بصیرت و حجّت شرعی نخواهد بود و تبعات لاتنفک آن متوجّه شخص خواهد شد.

البته آنچه ذکر شد مربوط به جهاد یعنی اقدام تهاجمی است، و امّا نسبت به دفاع نیازی به اجازه نیست.

در مکتب حق، قیام باید به دستور معصوم علیه السّلام باشد و قعود باید به اذن او صورت پذیرد، و هوی و هوس و سلیقۀ فردی نباید به توجیه و تفسیر و تأویل کلام و دستور امام معصوم علیه السّلام بپردازد.

متن قبل | فهرست | ادامه متن

[divider style=”normal” top=”20″ bottom=”20″]

پاورقی:

[۱]ـ سوره لقمان (۳۱) صدر آیه ۱۲.

[۲]ـ سوره البقره (۲) قسمتی از آیه ۲۶۹.

[۳]ـ الفصول المهمّه فی معرفه الأئمّه، ص ۸۵۹.

[۴]ـ نهج البلاغه (عبده)، ج ۴، ص ۱۷۱.

[۵]ـ سوره الحجّ (۲۲) ذیل آیه ۱۱.

[۶]ـ سوره الدّخان (۴۴) آیه ۲۵ الی ۲۹.

[۷]ـ بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۲۹۹.

[۸]ـ مرحوم والد ما، علّامه طهرانی ـ‌ رضوان الله علیه ـ رفیقی داشتند روشن ضمیر و صافی نهاد، دارای مکاشفات معنوی و روحانی، به نام مرحوم حاج هادی ابهری خانصنمی ـ رحمه الله علیه ـ و این حقیر نیز تا سن هفده سالگی محضر او را ادراک کرده و بهره‌مند می‌شدم. ایشان روزی فرمودند:   ï

ï «من در سنین جوانی به واسطۀ خصوصیّت شغلی سفر بسیار می‌رفتم، و در خیلی از مواقع، حتّی با پای پیاده مسافت بین شهرها را طی می‌کردم. روزی در فصل تابستان که هوا بسیار گرم و عطش غالب گشته بود، در کنار کوهی که آبی زلال در جوی پایین آن در جریان بود، کمی به استراحت پرداختم. و چشم به بیابان سوزان و سکوت غریبی که حکایت از عدم حیات و زیست در آن نواحی داشت، دوخته بودم. ناگاه این فکر به ذهنم خطور کرد که: آیا می‌شود چنین احتمالی داد که روزگاری در این منطقه افرادی زندگی می‌کردند و از نعمت حیات و اجتماع و داد و ستد برخوردار بودند، یا اینکه اصلاً این سرزمین تا کنون آدمی به خود ندیده است و کسی در اینجا زندگی نکرده است؟

در این هنگام یک مرتبه خداوند پرده از جلوی چشمانم برداشت و نگاه کردم، دیدم در همین مکانی که نشسته‌ام، در طول تاریخ آن‌قدر از قبایل و افراد و نسل‌ها آمده‌اند و منزل و شهر و روستا و باغ و بنا ساخته و رفته‌اند، و گروهی دیگر به جای آنها آمده‌و صدها سال زندگی کرده و باز رفته‌اند، و بر همین منوال، که نتوانستم تعداد آنها را به خاطر بسپارم و از اندازه و شمارش خارج بود.»

بنده در زمان حیات مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ سفری به شیراز داشتم، پس از مراجعت به مشهد به حضور ایشان رفتم و از کیفیّت سفر سخن می‌گفتم.

در این بین ایشان فرمودند: «به دیدن تخت جمشید رفتید؟»

حقیر قبلاً رفته بودم، ولی در این سفر خیر، عرض کردم: نه، نرفتم.

فرمودند: «خوب است انسان به این اماکن برود و عبرت بگیرد، و از حوادث و مسائلی که بر گذشتگان رفته است برای آینده خود بهره ببرد.»

البته این رهنمود کاملاً با آنچه که بین عوام و دورافتادگان از مسیر تکامل و حیات در جریان است، تفاوت جوهری و ماهوی دارد. بعضی پرداختن به این آثار را از باب احیاء آثار ملّی و سنن باستانی و تاریخ گذشتگان و افتخار به آن دوران مورد توجّه و تأمّل قرار می‌دهند، که این خود خطائی است بس فاحش و شیوه‌ای است سخت ناپسند و ناممدوح.

احیاء آثار جاهلیّت و سنن غیر الهی و خرافات ملّی در فضای توحید و توجّه به آموزه‌های الهی و اسلامی جائی ندارد و انسان را به جای رویکرد به مبدأ و توجّه به توحید و نگرش به آینده و مآل خویش، به مظاهر کثرت و نشانه‌های جاهلیّت و آثار انانیّت و ظلم و ستم فرومایگان و زر و زور مداران بی‌خبر از خدا و انسانیّت و حکومت‌های ضدّ ملّی و ستمکار سوق می‌دهد؛ و از التفات به مبانی و اصول توحید که به زبان شریعت و توسّط اولیای الهی تفسیر گردیده است، به خرافات و مطالب پوچ و عبث متمایل می‌گرداند؛ ولی بازدید این مکان‌ها به قصد توجّه و تنبّه و پندگیری و تصحیح افکار و پیدا نمودن مسیر زندگی، بسیار مناسب و مفید است و اشکالی ندارد.                                       ï
ï أمیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه خطبه‌ای در مذمّت پرداختن به آثار گذشتگان و فخر فروشی به دیگران دارند و در تفسیر سورۀ أَلْهاکُمُ التَّکاثُر مطالبی غریب، به یادگار گذاشته‌اند* که مطالعه آن برای همگان از اهمّ مسائل می‌باشد.

*ـ نهج البلاغه (عبده)، ج ۲، ص ۲۰۴، خطبه ۲۱۵.

[۹]ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۵۸.

[۱۰]ـ نهج البلاغه (عبده)، ج ۴، ص ۲۲۷.

[۱۱]ـ الکافی، ج ۷، ص ۳۶۴.

[۱۲]ـ سوره الإسراء (۱۷) آیه ۳۶.

[۱۳]ـ الکافی، ج ۱، ص ۶۷.

[۱۴]ـ إن شاء الله به حوله و قوّته، توضیح این مطلب در کتاب اجتهاد و تقلید، از مرحوم علّامۀ والد ـ قدس الله سرّه ـ خواهد آمد.

[۱۵]ـ سوره آل عمران (۳) صدر آیه ۱۰۴.

[۱۶]ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۲۵.

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن