توبه بِشر حافى
کتاب سالک آگاه؛ مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی، ص32
بِشر حافى هم نظیر این افراد است، و از شیعیان و افرادى است که منقلب شد و توبهاش صددرصد قبول شده بود، و انقلابش موجب عبرت همه افراد و اهل زمان است؛ منتها، توبه او به دست حضرت کاظم علیه السّلام بود.
بِشر حافى اهل بغداد بوده، و مىگویند: در عقل و درایت و فکر بىنظیر بوده، امّا مردى خوشگذران و عیّاش و اهل شرب خمر هم بوده است. یکروز در منزلش صداى ساز و آواز بود و خودش هم سر سفره شراب نشسته بود، کنیزکى مىآید دم درب خانه که خاکروبه را خالى کند، در اینوقت حضرت کاظم علیهالسّلام که از جلوى خانه عبور مىکردند، از کنیزک پرسیدند: «اینجا خانه حُرّ است یا خانه عبد؟»
کنیز هم که حضرت کاظم را نمىشناسد، مىگوید: اینجا خانه حرّ است؛ خانه عبد نیست.
حضرت مىگویند: صَدَقتِ؛ «راست مىگویى!»
لَو کانَ عَبدًا لَأطاعَ سَیِّدَه؛[۱] «این خانه حُرّ است که این کار را مىکند، اگر عبد بود از سیّد خودش اطاعت مىکرد.»
بعد حضرت مىروند، و آن کنیز هم مىرود تا آبى بیاورد. آب را برمىدارد و به منزل مىآورد؛ امّا به واسطه همین صحبت و مکالمه با حضرت، قدرى دیر مىشود. بِشر که سر سفره شراب بود، از کنیز مىپرسد: «چرا دیر آمدى؟» مىگوید: «در فاصلهاى که مىخواستم برسم، مردى به من چنین گفت که:” صاحب این خانه حُرّ است یا عبد؟”
و من گفتم: حرّ است. گفت:” صَدَقتِ! لَو کانَ عَبدًا لَأطاعَ سَیِّدَه؛
راست مىگویى! اگر عبد بود از سیّدش اطاعت مىکرد.”»
بِشر خوب فهمید که این سخن از حضرت کاظم علیه السّلام بوده است؛ کسى جز آن حضرت چنین جمله و کلامى نمىگوید. همینطور پابرهنه به دنبال حضرت کاظم علیهالسّلام دوید تا ایشان را پیدا کرد، و افتاد روى دست و پاى حضرت، و توبه و زارى و إنابه کرد؛ و دیگر تا آخر عمر کفش نپوشید و همینطور پابرهنه بود، و لذا مىگویند: بِشرحافى؛ حافى یعنى پابرهنه.[۲]
از بشر حافى پرسیدند: چرا کفش پایت نمىکنى؟ گفت: «آنوقتى که با من آشتى کردند، پابرهنه بودم؛ دیگر نخواستم کفش پا کنم». نمىگوید: من آشتى کردم، مىگوید: با من آشتى کردند.[۳]
خلاصه، این بِشر از آن اولیاى خداىِ درجه یکى مىشود که در قرنها کسى نظیرش پیدا نمىشود! او خیلى مرد عجیبى بود و به عبادت و دعا و قرائت قرآن و … مشغول بود. ساکن بغداد و مورد اعتماد اهل بغداد بود، مىآمدند و از او استفاده مىکردند و دستور مىگرفتند. ظاهراً در هفتاد و شش سالگى هم فوت کرده است.[۴]
[۱] . أعیان الشیعه، ج ۳، ص ۵۷۹، با قدرى اختلاف.
[۲] . جمع حافى مىشود: حُفاه؛ مثل: ماشى و مُشاه، باغى و بُغاه، طاغى و طُغاه. مستحب است وقتى انسان مشرّف مىشود مکّه، حُفاه برود؛ یعنى پابرهنه برود.*( علّامه طهرانى، قدّس سرّه)
* وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۷۸٫
[۳] . تذکره الأولیاء، ص ۱۱۱٫
[۴] . جهت اطّلاع بیشتر پیرامون احوالات بشر حافى رجوع شود به روضات الجنّات، ج ۲، ص ۱۲۹؛ منهاج الکرامه، ص ۵۹؛ الکُنى و الألقاب، ج ۲، ص ۱۶۷؛ طرائق الحقائق، ج ۲، ص ۱۸۴؛ مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۱۲٫
منبع: سالک آگاه، ص۳۲
…
…