سرگذشت فضیل بن عیاض‏

کتاب سالک آگاه؛ مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی، ص25

مرد بزرگى بود، و در احوالات او مى‌‏نویسند که: در اوّل وهله، در میان همین بیابان‏هاى خراسان، بین ابى‏وَرد و سرخس، یک چادرى داشت و به عبادت مشغول بود، و بُرنُسى بر سر داشت و یک پشمینه‏اى پوشیده بود و در زیر چادر به نماز و عبادت و روزه و … مشغول بود. و چند تا شاگرد هم داشت، ولى شاگردهاى خیلى‏‌خیلى دزد! و به دستور او هر قافله‏اى که از آنجا عبور مى‏‌کرد، این شاگردها مى‌‏رفتند و قافله را مى‏‌زدند و دست و پاى مرد و زن را مى‏‌بستند و هرچه داشتند مى‌‏آوردند در این چادر؛ و خلاصه به این قِسم، خودش و تمام این مریدهایش إعاشه مى‌‏کردند. مدّت‏ها به همین قسم بود.

عبادت فضیل در زمان راهزنى‏

[روزى‏] یک نفر آمد و گفت:

من از تو تعجّب مى‌‏کنم اى فضیل! هر وقت تو را مى‏‌بینم، مشغول نماز و روزه هستى! و از طرفى این آدم‏کشتن تو و این آدم‏هایى که برایت قتل و غارت مى‏کنند و براى تو پول‏ها را مى‏آورند، اینها چطور با هم مى‏سازد؟! این اجتماع ضدّین است، و اجتماع ضدّین اصلًا محال است. ولى از جاهایى که تحقیقاً مى‏گوییم اجتماع ضدّین است، همین‏جا است!

فضیل برایش این آیه را خواند:

(وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).[۱]

«یک جماعت دیگرى غیر از آن دسته‏اى که قرآن بیان مى‏کند هستند که: هم عمل خوب انجام مى‏دهند و هم عمل بد، عمل خوب و عمل بد را با همدیگر قاطى مى‏کنند؛ اینها هم إن‏شاءالله خدا به درد آنها مى‏رسد. و خداوند توّاب و رحیم است.»

خلاصه، فضیل در خیمه‏اش مشغول نماز و عبادت مى‏شد و وقتى قافله‏اى مى‏آمد، اهلِ این چادر همه با شمشیر و نیزه و خنجر به این قافله حمله مى‏کردند و با طناب، دست و پاى مردم را مى‏بستند و روى زمین رها مى‏کردند و هرچه داشتند، مى‏چاپیدند و مى‏آوردند خیمه فضیل؛ و مدّت‏ها روزىِ حلال مى‏خوردند!

یک‏روز در قافله‏اى که از آنجا مى‏گذشت، پیرمردى مقدارى پول طلا داشت، دید که فضیل و قافله‏اش در آنجا هستند و آنها مسلّماً مى‏آیند و قافله را مى‏چاپند. وقتى از دور آثار دزدها پیدا شد، پیرمرد با کیسه طلایى که داشت به چادر فضیل آمد- خُب نمى‏داند که این چادر فضیل است- دید یک نفر به لباس زهد و لباسِ اهل تقوا مشغول عبادت است، گفت: «این کیسه پیش شما امانت باشد تا بعد.» فضیل گفت: «خیلى خوب، بگذار آن گوشه روى زمین!» گذاشت آنجا و رفت.

وقتى برگشت دید قافله را زده‏اند و هرچه داشتند، برده‏اند؛ و دست و پاهاى زن‏ها و مردها را بسته‏اند و روى زمین رها کرده‏اند، و دزدها هم رفته‏اند. دست و پاى آنها را باز کرد. و آمد به همان چادر تا پول خودش را از آن آقا پس بگیرد، که دید آن دزدهایى که قافله را زده‏اند، آنجا هستند و همه اموال را آورده‏اند و با همین شخص امینى که پول را پیش او به امانت گذاشته بود، همه با همدیگر دارند قسمت مى‏کنند، و این آقاى بزرگ سهم خودش را برداشته و براى آنها هم سهم معیّن کرده است. تا این را دید، فهمید و گفت: «اشتباه کردیم!»

تا چشم فضیل از دور به او افتاد، به او اشاره کرد که: پولت آنجاست، برو بردار! آن پیرمرد آمد و پولش را برداشت و رفت.

این دزدها به رئیسشان فضیل گفتند:

ما امروز در این قافله هرچه گشتیم پول و درهمى پیدا نکردیم! حالا هم که این کیسه زر را این شخص آورده اینجا، تو همین‏طور از دست دادى و بخشیدى رفت؟!

گفت: این به ما حُسن ظنّ پیدا کرد! و روى حسن ظنّ، ما را امین دانست، و من نخواستم خلاف حسن ظنّش با او رفتار کنم.[۲]

توبه فضیل‏

فضیل بعضى اوقات مى‌‏گفت:

من بالأخره باید توبه‏اى کنم تا خدا از گناهانم بگذرد؛ ما خیلى جنایت مى‏کنیم و کارمان همه‏اش جنایت است، ولى خدا بالأخره باید از گناهانمان بگذرد.

تا اینکه عاشق دخترى شد، و نیمه شب براى اینکه او را بگیرد، از دیوار خانه آن دختر بالا رفت. روى پشت بام دید کسى قرآن مى‏خواند و این آیه به گوشش رسید:

(أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ).[۳]

«آیا هنوز موقع آن نرسیده که آن افرادى که ایمان آورده‏اند، دلشان به ذکر خدا خاشع و خاضع بشود، و نسبت به آنچه از طرف پروردگار نازل شده است خاشع شوند؟»

همان‏جا با خودش گفت: «آنَ، آنَ! والله[۴] قَدْ آنَ! رسید، رسید، موقعش رسید، الآن موقعش رسیده!»

از همان‏جا دیگر سراغ دختر نرفت. برگشت و رفت در خرابه‏اى، دید جمعیّتى در آن خرابه هستند و بعضى با همدیگر صحبت مى‏کنند و مى‏گویند که: «امشب حرکت کنیم برویم»، و بعضى مى‏گویند: «فضیل در راه است و ما را مى‏چاپد، بمانیم صبح که شد حرکت مى‏کنیم.» فضیل پیش آنها رفت و خودش را معرّفى کرد و گفت:

من فضیلم، توبه کردم، برخیزید به امان خدا! بروید که دیگر براى شما هیچ راهى بسته نیست و هیچ بر شما نیست.

فضیل دیگر از اینجا توبه کرد؛ امّا توبه‏اش واقعاً توبه بود! یعنى توبه نصوحى که از آنجا فضیل را فضیل کرد! بسیار سعى کرد، زیاد گریه مى‏کرد، زارى مى‏کرد، به کوهستان‏ها مى‏رفت، داد، فریاد، بیداد. براى حلالیّت و حلال‏بودى سراغ افرادى که مال آنها را برده بود مى‏رفت؛ بعضى‏ها مى‏گذشتند و بعضى‏ها نمى‏گذشتند و بعضى‏ها مى‏گفتند: مثلًا فلان قدر از ما مال بردى، ما چطور از تو بگذریم؟![۵]

مسلمان شدن یهودى به جهت توبه فضیل‏

مى‏گویند [روزى‏] فضیل رفت پیش یک یهودى که از او مال و زر خیلى زیادى دزدیده و برده بود، به او گفت: «از من بگذر.» گفت: «ابداً! من از یکى از آن درهم‏ها هم نمى‏گذرم! تو پول‏هاى من را بردى و سرقت کردى، حالا عوض اینکه پولم را بدهى، مى‏گویى: بیا از من بگذر؟!» فضیل هرچه گریه و إنابه و زارى کرد، هیچ فایده‏اى نداشت، گفت: «من توبه کردم.» گفت: «خیلى خوب، اگر توبه کردى بیا به منزل من تا به تو نشان بدهم، من زیر این خاک و این زمین، براى خودم‏

مقدارى أشرفى دفن کردم، تو این زمین را بکَن و آن أشرفى‏ها را دربیاور و به من بده؛ آن‏وقت من از گناهت مى‏گذرم.»

فضیل به خانه یهودى رفت، زمین را کند و أشرفى را برداشت و به یهودى داد. فوراً یهودى گفت: «أشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا اللَه و أنَّ محمّدًا رَسولُ الله!» مسلمان شد و گفت:

به خدا قسم که من اینجا پولى دفن نکرده بودم، ولیکن ما در تورات خوانده بودیم که: «شریعت پیغمبر آخرالزّمان شریعتى است که اگر کسى در آن شریعت توبه کند و توبه‏اش توبه واقعى و نصوح باشد، و دست کند زیر خاک، طلا درمى‏آورد.» من براى این‏جهت تو را آوردم اینجا تا امتحانت کنم که واقعاً با توبه‏اى که در این شریعت کردى، آیا این شریعت، شریعتِ راست است یا نه؟ و من مسلمان شدم و همه آن مال‏هایى را هم که بردى به تو بخشیدم، برو به امان خدا.[۶]

سپس فضیل از ابى‏وَرد خراسان یکسره خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد و از اصحاب خاصّ حضرت شد، یعنى از اصحاب سرّ شد، یعنى از اولیاى خدا شد، و تا آخر عمر هم همین‏طور یک مرد شوریده وارسته عجیبى بود!

 

[۱] . سوره توبه( ۹) آیه ۱۰۲٫

[۲] . تذکره الأولیاء، عطّار نیشابورى، ص ۷۶٫

[۳] . سوره حدید( ۵۷) آیه ۱۶٫

[۴] . خ ل: یا ربّ.

[۵] . سفینه البحار، ج ۷، ص ۱۰۳؛ تذکره الأولیاء، ص ۷۷٫

[۶] . تذکره الأولیاء، ص ۷۷٫

منبع:  سالک آگاه، ص۲۵

 

pormatlab.com

 

 

منبع
سالک آگاه، ص۲۵
برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن