سفر ششم حقير به أعتاب عاليات در آخر سنۀ 1390 هجریه قمریه
و اوّل سنۀ 1391 هجريّۀ قمريّه
ص 499
سفر ششم حقير به أعتاب عاليات
در آخر سنۀ 1390 و اوّل سنۀ 1391 هجريّۀ قمريّه
خداوند توفيق عنايت فرمود تا در اواخر سنۀ 1390 كه موسم حجّ و زيارت بيت الله الحرام بود، از طهران به كويت و از آنجا به مكّۀ مكرّمه با دو نفر از فرزندان خود: حاجّ سيّد محمّد صادق كه در آن وقت 17 سال داشت، و حاجّ سيّد محمّد محسن كه قدري متجاوز از 15 سال داشت براي أداءِ مناسك حجّ و زيارت بيتالله الحرام و زيارت قبر حضرت رسول الله و فاطمۀ زهراء و امامان بقيع صلواتُ الله و سلامه عليهم أجمعين مشرّف شديم. و در مراجعت از جُدَّه در اوائل دهۀ سوّم ذوالحجّة به بغداد وارد شديم و تا مدّت قريب يك ماه در أعتاب مقدّسه توقّف داشتيم و پس از زيارت ائمّۀ عسكريّين عليهمالسّلام با حضرت آقاي حدّاد در مراجعت از نجف و كربلا به كاظمين عليهماالسّلام، در اوائل دهۀ سوّم از محرّم الحرام بود كه به طهران بازگشتيم.
در تمام طول اين سفر در أعتاب عاليات در خدمت حضرت آقا بوديم، چرا كه پس از زيارت ابتدائي كاظمين عليهماالسّلام، در جميع اوقات توقّف در كربلا و نجف و سپس كاظمين و سامرّاء در معيّت ايشان بوديم.
اين تشرّف به عتبات مباركات پس از حجّ، براي بندهزادگان بسيار عجيب و موثّر شد. زيرا اوّلاً بعد از حجّ صورت گرفت و دو نوباوۀ خردسال طلبۀ علوم دينيّه كه زيارت و مشاهدۀ آن أماكن متبرّكه را نموده بودند، و بدان أعمال زيبا و دلنشين مناسك حجّ مشغول و خاطرههايش پيوسته در ذهنشان
ص 500
دور ميزد، اينك به زيارت مراقد مطهّرۀ امامان عليهمالسّلام توفيق يافته، و ميزبانشان در كربلا و سائر أماكن، وليّ خدائي همچون حضرت حاج سيّد هاشم بود، لهذا بسيار شيرين و دلنشين واقع شد.
اصولاً بنده معتقدم كه: بايد فرزندان را به هر طريق كه امكان دارد در أوان سنّ بلوغ به حجّ برد تا روح پاك و نفس غيرآلودۀ ايشان آن حقائق را در خود بگيرد و چون مغناطيس جذب نمايد، و از اين سال تا آخر عمر پيوسته ذهنشان روي آن مطالب كار كند و رفته رفته آن مأخوذات را آفتابي كند و به فعليّت برساند؛ گرچه مستلزم زحمتي باشد و يا مستلزم فروش بعضي از أثاثيه و متاعالبيت باشد. اينها ابداً اهمّيّتي ندارد؛ سپس بدست بيايد يا نيايد مهمّ نيست. مهمّ زيارت اين نفوس قابله و مستعدّه و به گناه و كثرات آلوده نشده است كه موجب تثبيت ايمان و طهارت و تقوي تا آخر عمرشان ميگردد. و انسان نبايد منتظر وجوب شرعي باشد كه امروزه بعد اللتيّا و الّتي در اواسط عمر، و يا در قديمالايّام غالباً در اواخر عمر صورت ميگرفت؛ و در آن صورت استفادۀ نفس انساني از حجّ و آثار پديد آمدۀ از آن، همان بقيّۀ عمر او ميباشد كه چه بسا بسيار اندك بوده است. امّا در سنّ بلوغ آثار حجّ از اوّلين منزل تكليف و تشرّف به خطاب ربوبي تا آخر عمر خواهد بود. و لهذا دائماً و پيوسته و بطور مداوم روح را نشاط ميبخشد و جان را به ايمان و ايقان زنده نگه ميدارد.
گرچه خود حقير تا سنّ سي و سه سالگي برايم اين توفيق حاصل نشد، امّا براي اين دو فرزند، و دو پسر ديگر نيز سعي شد در اوّلين وهلۀ امكان پس از بلوغ صورت گيرد.
ميزبانان حقيقي: خود خداوند و وجود أقدس رسول الله و فاطمۀ زهراء و ائمّۀ بقيع و ائمّۀ عتبات عاليات هم انصافاً پذيرائي كردند. و حضرت آقاي حدّاد هم مثل دو فرزندشان بلكه بيشتر و بالاتر اين دو را پذيرفتند، و پيرمرد
ص 501
عارف هفتاد و چند ساله خود شخصاً به پذيرائي قيام ميكرد. نان و سبزي ميخريد، حوائج را تهيّه ميفرمود، سفره ميانداخت. و چون پس از عيد غدير وارد شديم به هر يك از آن دو، پنج دينار عراقي عيدي داد، و با دست مبارك خود لباس علم و معرفت و ادب بر تن بندهزادۀ بزرگتر حاج سيّد محمّد صادق نمود، و او را در كسوت روحانيّت آورده بدين خِلعت رسول اللهي مخلّع فرمود، و عمامه بر سرش پيچيد؛ و آنچه از شرائط و لوازم ارشاد و هدايت بود، نه آنكه دريغ ننمود بلكه بطور أتمّ و أكمل دربارۀ ايشان انجام داد، و توصيۀ فراوان نمود تا دروسشان را خوب بخوانند و با دقّت و مطالعه و تحقيق بخوانند و اشكالاتشان را بپرسند و نفهميده از درسي نگذرند، و عالم عامل جامع بار آيند.
و ميفرمود: ارزش عالم عامل از دنيا و آخرت بيشتر است؛ از هرچه به تصوّر آيد بيشتر است. ميفرمود: مرحوم آقا (قاضي) يك عالمي بود كه از جهت فقاهت بينظير بود. از جهت فهم روايت و حديث بينظير بود. از جهت تفسير و علوم قرآن بينظير بود. از جهت ادبيّات عرب و لغت و فصاحت بينظير بود، حتّي از جهت تجويد و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحهاي كه أحياناً حضور پيدا مينمود، كمتر قاري قرآن بود كه جرأت خواندن در حضور وي را داشته باشد، چرا كه اشكالهاي تجويدي و نحوۀ قرائتشان را ميگفت.
مرحوم قاضي هر وقت به كربلا مشرّف ميشد و در كلبۀ حقير نزول اجلال ميفرمود، علاوه بر آنكه چنان غرق درياي خروشان معارف بود معذلك گهگاهي از اشعار آبداربراي من ميخواند. از جمله اين اشعار را خواند كه در استعمال الفاظ مشتركه وارد است:
يا خَليَّ الْبالِ قَدْ بَلْبَلْتَ بِالْبِلْبالِ بالْ بِالنَّوَي زَلْزَلْتَني وَ الْعَقْلُ في الزِّلْزالِ زالْ
ص 502
يا رَشيقَ الْقَدِّ قَدْ قَوَّسْتَ قَدّي فَاسْتَقِمْ في الْهَوَي فَافْرُغْ فَقَلْبي شاغِلُ الاشْغالِ غالْ
يا أسيلَ الْخَدِّ خَدَّ الدَّمْعُ خَدّي في النَّوَي عَبْرَتي وَدْقٌ وَ عَيْني مِنْكَ يا ذَا الْخالِ خالْ
كَمْ تُسَقّي زُمْرَةَ الْعُشّاقِ غَسّاقَ الْجَوَي كَمْ تَسوقُ الْحَتْفَ مِنْ ساقٍ عَنِ الْخَلْخالِ خالْ
تا آخر ابيات را[1]. و از اينجا معلوم ميشود كه مرحوم قاضي تمام اين قصيدۀ شيوا را از حفظ داشته است.
و از جمله اين اشعار را:
يا مَنْ بِمُحَيّاهُ جَلَي الْكَوْنَ وَزانَهْ الْعالَمُ في الْحَيْرَةِ لا يُدْرِكُ شانَهُ
أخْفاكَ ظُهورٌ لَكَ عَنْهُمْ وَ أبانَهْ اي تير غمت را دل عشّاق نشانه
عالم به تو مشغول و تو غائب ز ميانه
إيّاكَ تَطَلَّبْتُ وَ ذِكْراكَ هَوَيْتُ مِن كُلِّ حَديثٍ بِأسانيدَ رَوَيْتُ
إنْ كانَ إلَي الْكَعْبَةِ وَ الْبَيْتِ أتَيْتُ مقصود من از كعبه و بتخانه توئي تو
مقصود توئي كعبه و بتخانه بهانه
إنْ في عَرَفاتٍ وَ مِناها جَسَدي دارْ أوْ مَشْعَرِها ما لِسِواكَ خَلَدي دارْ
مَنْ مِثْليَ مَنْ حَجَّ إلَي الْكَعْبَةِ وَ الدّارْ حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار
او خانه همي جويد و من صاحب خانه
ص 503
قَدْ كَلَّ لِساني صِفَةُ الدّارِ بِتَجْريدْ في فَضْلِ صِفاتٍ وَ لَقَدْ طالَ بِتَحْميدْ
مِن مُقْلَةِ قَلْبي فَأَرَي نورَكَ تَوْحيدْ چون در همهجا عكس رخ يار توان ديد
ديوانه منم من كه روم خانه به خانه
لا مَطْلَبَ إلاّ وَ بِأَيْديكَ مُشَيَّدْ لا مُفْضِلَ إلاّ وَ بِنُعْماكَ مُقَيَّدْ
لا مُفْضِلَ إيّاكَ وَ لا غَيْرَكَ ذُوالْيَدْ هر كس به زباني صفت حمد تو گويد
بلبل به نوا خواني و قمري به ترانه
لا مَطْلَبَ لي غَيْرُكَ لا وَ الَّذي يوجِدْ إنْ اُتْهِمُ أوْ اُشْـِمُ أوْ اُعْرِقُ اُنْجِدْ
لِلْفَوْزِ إلَي وَصْلِكَ يا مَنْ هُوَ مُنْجِدْ گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد
يعني كه تو را ميطلبم خانه به خانه[2]
و از جمله اين رباعي را ميخواندند:
أقُول زَيْدٌ وَ زَيْدٌ لَسْتُ أعْرِفُهُ وَ إنَّما هُوَ قَوْلٌ أنتَ مَعْناهُ
وَ كَمْ ذَكَرْتُ حَديثًا لَا اكْتِراثَ بِهِ حَتَّي يَجُرُّ إلَي ذِكْراكَ ذِكْراهُ[3]
و از جمله اين بيت را:
كَبُرَتْ هِمَّةُ عَبْدٍ طَمَعَتْ فِي أنْ يَرَاكا أوَ ما حَسْبُ لِعَيْنٍ أنْ تَرَي مَنْ قَدْ رَءَاكا [4]
ص 504
و ميفرمودند: اين بيت در معني و مفاد، نظير بيت ابن فارض است كه ميگويد:
أبْقِ لي مُقْلَةً لَعَلِّيَ يَوْمًا قَبْلَ مَوْتي أرَي بِها مَنْ رَءَاكا[5]
و از جمله اين ابيات را:
وَ ما في الْخَلْقِ أشْقَي مِن مُحِبٍّ وَ إنْ وَجَدَ الْهَوَي حُلْوَ الْمَذاقِ
تَراهُ باكيًا في كُلِّ حينٍ مَخافَةَ فُرْقَةٍ أوْ لاِشْتياقِ
وَ يَبْكِي إنْ نَأَوْا شَوْقًا إلَيْهِ وَ يَبْكي إنْ دَنَوْا خَوْفَ الْفِراقِ
اينها مجموعۀ اشعاري بود كه در طول اين سفر از مرحوم قاضي (ره) حكايت نمودند؛ و امّا اشعار و يا مطالبي را كه خودشان نقل كردند عبارت است از مطالب زير:
فرمودند دربارۀ تعريف عشق ميگويد:
جَليسٌ مُمَنِّعٌ، وَ صاحِبٌ مالِكٌ، مَذاهِبُهُ غامِضَةٌ، وَ أحْكامُهُ جاريَةٌ. يَمْلِكُ الابْدانَ وَ أرْواحَها، وَ الْقُلوبَ وَ خَواطِرَها، وَ الْعُقولَ وَ ألْبابَها؛ قَدْ اُعْطِيَ عِنانَ طاعَتِها، وَ قُوَّةَ تَصْريفِها.
و ديگري گويد: جَلَّ أنْ يَخْفَي، وَ دَقَّ أنْ يُرَي، فَهُوَ كامِنٌ كَكُمونِ النّارِ في الْحَجَرِ؛ إنْ قَدَحْتَهُ أوْرَي، وَ إنْ تَرَكْتَهُ تَوارَي.
* * *
روزي كه شود إِذَا السَّمَآءُ انفَطَرَتْ و آنگه كه شود إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ
ص 505
من دامن تو بگيرم اندر سُئِلَتْ گويم صنما بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
* * *
عشق تو مرا ألَسْتُ مِنْكُمْ بِبَعيدْ هجر تو مرا إنَّ عَذابي لَشَديدْ
بر كنج لبت نوشته يُحْيي وَ يُميتْ مَنْ ماتَ مِنَ الْعِشْقِ فَقَدْ ماتَ شَهيدْ
* * *
با هيچ كس نشاني زآن دلستان نديدم يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
* * *
به عقل نازي حكيم تا كِي، به فكرت اين ره نميشود طِيّ
به كنه ذاتش خرد برد پي، اگر رسد خَس به قَعرِ دريا
چو نيست بينش به ديدۀ دل، رخ ار نمايد تو را چه حاصل
كه هست يكسان به چشم كوران، چه نقش پنهان چه آشكارا
در اين سفر، حضرت آقاي حدّاد دعاي زير را در قنوتهاي نمازشان ميخواندند:
يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ، وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ، يَا مَنْ لَمْ يُوَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ، يَا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ، يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ، يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ؛ ارْحَمْنِي يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَي، يَا مُنْتَهَي كُلِّ شَكْوَي، يَا مُفَرِّجَ كُلِّ كُرْبَةٍ، يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ، يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ، يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ، يَا مُبْتَدِئًا بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا.
يَا رَبَّاهْ! يَا سَيِّدَاهْ! يَا غَايَةَ رَغْبَتَاهْ! أَسْأَلُكَ بِكَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الائِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ، وَ أَسْأَلُكَ يَا اللَهُ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِي بِالنَّارِ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ.
اين دعا بدين كيفيّت در ص 319 از كتاب دعاي «ضيآء الصّالحين» آمده
ص 506
است؛ امّا حضرت آقاي حاج سيّد هاشم بجاي عبارت وَ الائِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ ميگفتند: وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ، وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ الْمَهْدِيِّ صَاحِبِ الزَّمَانِ؛ و سپس بقيّۀ دعا را قرائت مينمودند.
و در سجدۀ آخر تمام نمازهايشان دعاي زير را قرائت ميكردند:
يَا اللَهُ يَا اللَهُ يَا اللَهُ، أَنْتَ اللَهُ الَّذِي لَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ.
تَجَبَّرْتَ أَنْ يَكُونَ لَكَ وَلَدٌ، وَ تَعَالَيْتَ أَنْ يَكُونَ لَكَ شَرِيكٌ، وَ تَعَظَّمْتَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مُشِيرٌ، وَ تَقَهَّرْتَ أَنْ يَكُونَ لَكَ ضِدٌّ، وَ تَكَبَّرْتَ أَنْ يَكُونَ لَكَ وَزِيرٌ.
يَا اللَهُ يَا اللَهُ يَا اللَهُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ إلَّا فَرَّجْتَ عَنِّي.
و در مواقع مختلفي ديده شد كه تسبيحات ذيل را ميخواندند:
سُبْحَانَ الدَّآئِمِ الْقَآئِمِ، سُبْحَانَ الْقَآئِمِ الدَّآئِمِ، سُبْحَانَ الْحَيِّ الْقَيُّومِ، سُبْحَانَ الْمَلِكِ الْقُـدُّوسِ، سُـبْحَانَ رَبِّ الْمَلَٓئِكَةِ وَ الرُّوحِ، سُبْحَانَ اللَهِ وَ بِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ الْعَلِيِّ الاعْلَي، سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي.
و در بين اذان و اقامه به سجده ميافتادند و اين دعا را ميخواندند:
سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ خَاضِعًا خَاشِعًا ذَلِيلاً.
و دعاي زير را ايضاً در اوقات مختلفه قرائت مينمودند:
اللَهُمَّ يَا مُسَبِّبَ الاسْبَابِ، يَا سَبَبَ كُلِّ ذِي سَبَبٍ، يَا مُسَبِّبَ الاسْبَابِ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ؛ سَبِّبْ لِي سَبَبًا لَنْ أَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا، صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ، وَ أغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ، وَ بِطَاعَتِكَ عَنْ
ص
مَعْصِيَتِكَ، وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ!
فرمودند: دربارۀ يكي از مردان خدا (شمس تبريزي) گفتهاند كه: او در تمام مدّت عمرش فقط يك شعر گفته است:
من گُنگِ خواب ديده و عالم تمام كَر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش
اينها مجموعۀ أدعيه و اشعاري بود كه ايشان در اين سفر ميخواندهاند. و امّا ادعيۀ ايشان بطور معمول آنچه را كه بنده از ايشان شنيدهام و ضبط نمودهام چند چيز است:
در سجدۀ آخر نمازها ميخواندند: إلَهِي عُبَيْدُكَ بِفِنَآئِكَ، مِسْكِينُكَ بِفِنَآئِكَ، فَقِيرُكَ بِفِنَآئِكَ، سَآئِلُكَ بِفِنَآئِكَ! و حقير هم به متابعت ايشان، از آن به بعد در سَجَدات آخر صَلَوات اين دعاي نياز را ميخواندم.
ولي آنچه بخاطر داشتم در آن عبارت آخر: سَآئِلُكَ بِفِنَآئِكَ نبود.[6] يكبار كه در سجده بودم و ايشان شنيدند كه آنرا نخواندم، پس از نماز بطور مؤاخذه فرمودند: چرا سَآئِلُكَ بِفِنَآئِكَ را نگفتي؟! عرض كردم: ميگويم. و گفتم و مرتّباً ميگفتم.
سپس در ضمن مراجعه معلوم شد كه: در بعضي از روايات لفظ سَآئِلُكَ
ص 508
بِفِنَآئِكَ أيضاً موجود است.[7]
ص 509
در قنوتهاي نماز، بسيار از اوقات بود كه دعاي زير را قرائت مينمودند:
أَعْدَدْتُ لِكُلِّ هَوْلٍ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، وَ لِكُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ مَا شَآءَ اللَهُ، وَ لِكُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لِكُلِّ رَخَآءٍ وَ شِدَّةٍ الشُّكْرُ لِلَّهِ، وَ لِكُلِّ أُعْجُوبَةٍ سُبْحَانَ اللَهِ، وَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَهَ، وَ لِكُلِّ مُصِيبَةٍ إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ، وَ لِكُلِّ ضِيقٍ حَسْبِيَ اللَهُ، وَ لِكُلِّ قَضَآءٍ وَ قَدَرٍ تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَهِ، وَ لِكُلِّ عَدُوٍّ اعْتَصَمْتُ بِاللَهِ، وَ لِكُلِّ طَاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. [8]
بسيار ديده شد كه در بعضي از قنوتهاي نماز شب اين دعا را از اوّل آن تا آخرش ميخواندند:
اللَهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَآئِكَ بِأَبْهَاهُ، وَ كُلُّ بَهَآئِكَ بَهِيٌّ. اللَهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهَآئِكَ كُلِّهِ[9].
ص 510
در موقع خوابيدن اين دعا را قرائت ميكردند، و چه بسا ميشد كه در قنوت نماز ميخواندند:
اللَهُمَّ يَا مَنِ احْتَجَبَ بِشُعَاعِ نُورِهِ عَنْ نَوَاظِرِ خَلْقِهِ. يَا مَنْ تَسَرْبَلَ بِالْجَلَالِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ اشْتَهَرَ بِالتَّجَبُّرِ فِي قُدْسِهِ. يَا مَنْ تَعَالَي بِالْجَلَالِ وَالْكِبْرِيَآءِ وَ الْعَظَمَةِ فِي تَفَرُّدِ مَجْدِهِ. يَا مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الامُورُ بِأَزِمَّتِهَا طَوْعًا لاِمْرِهِ. يَا مَنْ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَ الارَضُونَ مُجِيبَاتٍ لِدَعْوَتِهِ. يَا مَنْ زَيَّنَ السَّمَآءَ بِالنُّجُومِ الطَّالِعَةِ وَ جَعَلَهَا هَادِيَةً لِخَلْقِهِ. يَا مَنْ أَنَارَ الْقَمَرَ الْمُنِيرَ فِي سَوَادِ اللَيْلِ الْمُظْلِمِ بِلُطْفِهِ. يَا مَنْ أَنَارَ الشَّمْسَ الْمُنِيرَةَ وَ جَعَلَهَا مَعَاشًا لِخَلْقِهِ، وَ جَعَلَهَا مُفَرِّقَةً بَيْنَ اللَيْلِ وَ النَّهَارِ. يَا مَنِ اسْتَوْجَبَ الشُّكْرَ بِنَشْرِ سَحَآئِبِ نِعَمِهِ.
أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَ مُنْتَهَي الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ، وَ بِكُلِّ اسْمٍ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، وَ بِكُلِّ اسْمٍ هُـوَ لَكَ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ، أَوْ أَبْثَثْتَهُ فِي قُلُوبِ الصَّآفِّينَ الْحَآفِّينَ حَوْلَ عَرْشِكَ، فَتَرَاجَعَتِ الْقُلُوبُ إلَي الصُّدُورِ عَنِ الْبَيَانِ بِإخْلَاصِ الْوَحْدَانِيَّةِ وَ تَحْقِيقِ الْفَرْدَانِيَّةِ، مُقِرَّةً لَكَ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَهُ لَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ.
وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْكَلِيمِ عَلَي الْجَبَلِ الْعَظِيمِ، فَلَمَّا بَدَا شُعَاعُ نُورِ الْحُجُبِ مِنْ بَهَآءِ الْعَظَمَةِ خَرَّتِ الْجِبَالُ مُتَدَكْدِكَةً لِعَظَمَتِكَ وَ جَلَالِكَ وَ هَيْبَتِكَ، وَ خَوْفًا مِنْ سَطْوَتِكَ رَاهِبَةً مِنْكَ.
فَلَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ، فَلَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ، فَلَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ.
وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي فَتَقْتَ بِهِ رَتْقَ عَظِيمِ جُفُونِ عُيُونِ النَّاظِرِينَ، الَّذِي بِهِ تَدْبِيرُ حِكْمَتِكَ، وَ شَوَاهِدُ حُجَجِ أَنْبِيَآئِكَ، يَعْرِفُونَكَ بِفِطَنِ
ص 511
الْقُلُوبِ، وَ أَنْتَ فِي غَوَامِضِ مُسَرَّاتِ سَرِيرَاتِ الْغُيُوبِ.
أَسْأَلُكَ بِعِزَّةِ ذَلِكَ الاِسْمِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَصْرِفَ عَنِّي جَمِيعَ الافَاتِ وَالْعَاهَاتِ وَالاعْرَاضِ وَالامْرَاضِ وَالْخَطَايَا وَالـذُّنُوبِ وَالشَّكِّ وَالشِّرْكِ وَالْكُفْرِ وَالشِّقَاقِ وَالنِّفَاقِ وَالْغَضَبِ وَالْجَهْلِ وَالْمَقْتِ وَالضَّلَالَةِ وَالْعُسْرِ وَالضِّيقِ وَالْفَسَادِ وَ حُلُولِ النِّقْمَةِ وَ شَمَاتَةِ الاعْدَآءِ وَ غَلَبَةِ الرِّجَالِ؛ إنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَآءِ، لَطِيفٌ لِمَا تَشَآءُ، وَ صَلَّي اللَهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.[10] و[11]
اين دعا را با عين همين الفاظ، حقير از زبان مبارك مرحوم حاج سيّد هاشم ضبط نمودم. و چون از بعضي از شاگردان ديگر مرحوم قاضي شنيده شده است، معلوم ميشود اصلش از مرحوم قاضي بوده است.
ميفرمودند: قرائت دعاي زير قريب چهل شب، يكبار تا صد بار، براي قضاء حوائج سالكين مؤثّر است:
إلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ أَنَا أَنَا؟! وَ كَيْفَ أَقْطَعُ رَجَآئِي مِنْكَ وَ أَنْتَ أَنْتَ؟!
ص 512
إلَهِي إذَا لَمْ أَسْأَلْكَ فَتُعْطِيَنِي، فَمَنْ ذَا الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِيَنِي؟!
إلَهِي إذَا لَمْ أَدْعُوكَ [أدْعُكَ ـ خ ل] فَتَسْتَجِيبَ لِي، فَمَنْ ذَا الَّذِي أَدْعُوهُ فَيَسْتَجِيبَ لِي؟!
إلَهِي إذَا لَمْ أَتَضَرَّعْ إلَيْكَ فَتَرْحَمَنِي، فَمَنْ ذَا الَّذِي أَتَضَرَّعُ إلَيْهِ فَيَرْحَمَنِي؟!
إلَهِي فَكَمَا فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسَي عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ نَجَّيْتَهُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُنَجِّيَنِي مِمَّا أَنَا فِيهِ، وَ تُفَرِّجَ عَنِّي فَرَجًا عَاجِلاً غَيْرَ ءَاجِلٍ؛ بِفَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.[12]
و ميفرمودند: استغفار ذيل هر شب بخصوص هنگام سحر هر چه بيشتر بتواند بهتر است، براي راه سالك مفيد است:
أَسْتَغْفِرُ اللَهَ الَّذِي لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ بَدِيعُ السَّمَوَاتِ وَ الارْضِ، مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَ جُرْمِي وَ إسْرَافِي عَلَي نَفْسِي؛ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ.
هر كس بدين استغفار مداومت نمايد، طبق خواسته و قابليّت خود به مقصود خواهد رسيد. و اگر در حال كار و حركت هم بگويد اشكال ندارد.
و ميفرمودند: مرحوم آقا (قاضي) فرمودهاند: قرائت «كٓهيعٓصٓ [13]، حمٓ * عٓسٓقٓ[14]، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا [15].» براي
ص 513
دفع دشمن مفيد است.
و ميفرمودند: چنانچه در يك روي نگين عقيق نوشته گردد: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا، كٓهيعٓصٓ، حمٓ * عٓسٓقٓ و در انگشتري نموده در دست كنند خوب است.
و نيز ميفرمودند: چنانچه در يك روي نگين عقيق نوشته گردد: إِنَّهُو مِن سُلَيْمَـٰنَ وَ إِنَّهُو بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ و در روي ديگرش نوشته گردد: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا، كٓهيعٓصٓ، حمٓ * عٓسٓقٓ و در انگشتري نموده در دست شود خوب است.
و ميفرمودند: مرحوم آقا (قاضي) رضوانُ الله عليه گفتهاند: هر كس در مقابل دشمن انگشتهاي دست خود را به ترتيب يكي پس از ديگري ببندد، و در مقابل بستن هر انگشت يك حرف از حروفات كٓهيعٓصٓ، حمٓ * عٓسٓقٓ را بگويد بطوريكه وقتيكه همه را گفت، انگشتان تمام بسته شود، و سپس در مقابل دشمن باز كند، شرّ دشمن از او دفع خواهد شد.
حضرت آقا خيلي در گفتارشان و در قيام و قعودشان و بطور كلّي در مواقع تغيير از حالتي به حالت ديگر، خصوص كلمۀ «يا صاحِبَ الزَّمان» را بر زبان جاري ميكردند.
يكروز يك نفر از ايشان پرسيد: آيا شما خدمت حضرت وليّ عصر أرواحُنا فداه مشرّف شدهايد؟!
فرمودند: كور است هر چشمي كه صبح از خواب بيدار شود و در اوّلين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.
أقول: چقدر اين جمله شبيه است به كلام مرحوم آية الله حاج شيخ
ص 514
محمّد جواد أنصاري همداني قدَّس الله تربتَه كه چون از ايشان سؤال شد: چهوقت انسان حضور صاحب الزّمان ميرسد؟!
فرمودند: در وقتيكه حضور و غيبتش براي انسان تفاوت نداشته باشد. [16]
ميفرمودند: در اين حروف مُقطَّعۀ اوائل سُوَر قرآن خواصّ و آثار و رموز عجيبي است كه جز خدا كسي نداند. و اينها فقط رموز و أسراري است ميان حبيب و محبوب؛ ميان نفس مقدّسۀ رسول الله و ذات حضرت أحديّت جلَّشأنُه و اسمُه.
و ميان هر حبيب و محبوبي و هر عاشق و معشوقي، رموز خاصّي است كه كسي ديگر را ياراي فهم و ادراك آن نيست.
بَيْنَ الْمُحِبّينَ سِرٌّ لَيْسَ يُفْشيهِ قَوْلٌ، وَ لا قَلَمٌ لِلْخَلْقِ يَحْكيهِ
«در ميان محبّان سرّ خاصّي است كه هيچ گفتاري نميتواند آنرا فاش سازد، و هيچ قلمي نميتواند آنرا براي خلائق بيان و حكايت كند.»
أقول: در باب أسرار حروف، بسياري از علماءِ راستين مطالب شگفتآوري بيان فرمودهاند؛ و از آن استخراجات بديعه و إخبار از غيب و
ص 515
اطّلاع بر ضمائر مينمايند. مرحوم قاضي در اين فنّ سرآمد روزگار بودهاند، و آقازادۀ أكبرشان مرحوم سيّد مهدي قاضي رحمةُ الله عليه كه أخيراً در بلدۀ طيّبۀ قم رحل إقامت افكندند و در آنجا هم به رحمت جاوداني پيوستند، در اين علم استاد منحصر به فرد بودند.
ايشان در خطّ نسخ نيز استاد منحصر بود، و كتيبههاي اطراف كفشداري حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام و مدرسۀ آية الله بروجردي و غيرهما به خطّ ايشانست. پس از تبعيد و اخراج از عراق و توطّن در قم، كراراً و مراراً حقير خدمتشان رسيدهام و مراتب صفا برقرار بود. و خودشان از اكتشافات حروف و اسرار أعداد داستانهاي شنيدني داشتند؛ حتّي ميفرمودند: خود من هم در اين فنّ ابتكاراتي دارم، و از من بالاتر و عالمتر پدرم مرحوم قاضي بود. چرا كه در بعضي از استخراجات بسيار مشكل كه فرو ميماندم و بالاخره با توسّلات به أميرالمؤمنين عليه السّلام و ختومات موفّق به حلّ آن ميشدم، چون به محضر پدرم شرفياب ميشدم و وي را از اين اكتشاف و رمزِ حلّ آن ميخواستم آگاه بنمايم، معلوم ميشد كه پدرم قبل از من به اين مشكله رسيده است و قبل از من آنرا حلّ كرده است.
ايشان آماده بودند تا آنچه را كه از اين علوم دارند به حقير تعليم كنند، ولي حقير براي خودم نفعي در آن نديدم و لذا از قبول آن و صرف وقت در اينگونه امور امتناع كردم. زيرا هر چند كه چه بسا علوم حقيقي و واقعي باشد، ولي صرف وقت كردن براي آن در صورتيكه براي انسان نه ضرورتي ايجاب ميكند و نه مَحْمِدَتي، صحيح نبود. صرف وقت در اين امور جلوگيري از فراغت فكر و حال براي امور أهمّ از آن ميكرد؛ و ما به قدري از معارف إلهيّه احتياج داريم و هر چه در آن كار كنيم از قرآن و تفسير قرآن و راه توحيد حقّ متعال تازه به جائي نرسيدهايم، تا چه رسد وقت خود را صرف در امري بنمائيم
ص 516
كه أهمِّ از آن بسيار موجود است و دست ما بدان نرسيده است.
قبل از تشرّف حقير به نجف اشرف، پس از فوت مرحوم والد كه مدّت قليلي ناچار براي اصلاح و تنظيم امورشان مجبور بودم در طهران درنگ كنم، در نزد يكي از خويشاوندان سَببي: مرحوم آقا ميرزا أبوتراب عرفان كه حقّاً مردي دانشمند بود و در جَفْر و رَمْل خودش محقّق و صاحب تأليف بود و ميگفت: در جفر كتابي نوشتهام به قدر شرح لمعه، قريب يك ماه علم رَمْل را خواندم و جزواتي هم نوشتم.
و آن مرحوم هم بقدري به حقير علاقهمند شده بود كه دست برنميداشت، و چون اولاد ذكور نداشت ميخواست در آخر عمري علومش را به حقير بياموزد. ولي حقير حسّ كردم كه علاوه بر تضييع وقت، براي بنده ايجاد كدورت روحي مينمود. بنابراين آن درس را ترك نمودم، و هرچه زودتر امور را اصلاح و براي عتبهبوسي باب علم به نجف اشرف مشرّف شدم.
استادمان حضرت علاّمۀ طباطبائي از اين علوم آگاه بودند، ولي بنده نديدم در جائي إعمال كنند.
حضرت آقا حاج سيّد هاشم در ترتيب جداول بالاخصّ كيفيّت جدول صد در صد، و يا سائر جداول كه ابتدايش پنج در پنج است ـ نه تنها چهار در چهار ـ مهارتي بسزا داشتند، و به حقير هم كيفيّت پر كردن مربّعات را تعليم فرمودند و اضافه كردند كه: اين مربّعات مؤثّر است ولي در هر حال بايد اثر را از خدا دانست و از او منقطع نشد؛ و سپردن امر در هر حال به دست حقّ تعالي بطوريكه او مدير و مدبِّر امر انسان شود، غايت مطلوب است.
پاورقي
[1] از قصيدۀ معروفه به «طَنْطَرانيّه» است كه با «معلّقات سبع» و أشعار ديگري در يك مجموعه، طبع سنگي و تجليد شده است و اين قصيده در بالاي صفحات آن مجموعه موجود ميباشد و سرايندۀ آنرا رشيد وطواط نام برده كه با آن صدر را مدح ميكند. امّا در چندين كتاب ديگر من جمله: «الكني و الالقاب» و «كشف الظّنون»، سرايندۀ آنرا أبونصر معينالدّين أحمد بن عبدالرّزّاق طنطراني دانستهاند كه در آن خواجه نظام الملك را مدح مينمايد. (م)
[2] از جمله ابيات مخمّسي است در استقبال غزل منسوب به هلالي يا خيالي كه شيخ بهاء الدّين عاملي نيز در اشعار مشهورۀ خود به استقبال آن رفته است. (م)
[3] «من كلمۀ زَيْد را بر زبان ميآورم، درحاليكه من هيچگاه زيد را نشناختهام؛ و اين كلمه گفتاري است كه تو معني و مفهوم و مراد از آن هستي!
و چه بسيار مطالب و حكاياتي را ذكر كردهام كه ابداً بدانها اعتنا نداشتهام؛ و منظور و مقصودم از ذكر آنها اين بوده است كه ذكر آنها مرا به ذكر تو بكشاند و منجرّ به گفتگو و سخن از تو گردد.»
[4] «بزرگ است همّت و توانائي بندهاي كه طمع در آن بندد كه تو را ببيند! آيا اين مقدار براي ديدگان بنده كفايت نميكند كه ببيند كسي را كه وي تو را ديده است؟!»
[5] «باقي بگذار براي من تخم چشمم را، به اميد آنكه روزي پيش از مردنم ببينم با آن، آن كس را كه تو را ديده است.» اين بيت از جملۀ غزلي است از ابن فارض كه اوّلش ايناست:
تِه دَلالاً فأنْتَ أهلٌ لِذاكا وَ تَحَكَّمْ فَالْحُسنُ قَد أعْطاكا
(ديوان ابنفارض، طبع دار بيروت ـ دار صادر، سنۀ 1382 هجريّۀ قمريّه، ص 156 تا ص 161 )
[6] در «منتهي الآمال» طبع رحلي علميّۀ إسلاميّه، ج 2، ص 8، در احوال حضرت إمام سجّاد عليه السّلام، در فصل 3 در عبادت آنحضرت گويد:
و در كتاب «حديقة الشّيعة» است كه: طاووس يماني گفت: نصف شبي داخل حِجرإسمعيل شدم، ديدم كه حضرت إمام زين العابدين عليه السّلام در سجده است و كلامي را تكرار ميكند. چون گوش كردم اين دعا بود: إلَهي عُبَيْدُكَ بِفِنآئِكَ، مِسْكينُكَ بِفِنآئِكَ، فَقيرُكَ بِفِنآئِكَ. و بعد از آن هر گونه بلا و ألمي و مرضي كه مرا پيش آمد، چون نماز كردم و سر به سجده نهادم اين كلمات را گفتم، مرا خلاصي و فرجي روي داد.
و فِنآء در لغت به معني فضاي درِ خانه است. يعني بندۀ تو و مسكين تو و محتاج تو، بر درگاه تو منتظر رحمت تو است و چشم عفو و احسان از تو دارد. هر كس اين كلمات را از روي اخلاص بگويد البتّه اثر ميكند و هر حاجت كه دارد بر ميآيد ـ انتهي.
[7] در «كشف الغمّة» طبع سنگي، ص 200، در ضمن بيان احوال حضرت سجّاد عليه السّلام گويد: وَ قالَ طاوُسٌ: رَأيْتُ عَليَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِما السَّلامُ ساجِدًا في الْحِجْرِ فَقُلْتُ: رَجُلٌ صالِحٌ مِنْ أهْلِ بَيْتٍ طَيِّبٍ؛ لاِسْمَعَنَّ ما يَقولُ. فَأَصْغَيْتُ إلَيْهِ فَسَمِعْتُهُ يَقولُ: عَبْدُكَ (عُبَيْدُكَ ـ نسخه بدل ) بِفِنآئِكَ، مِسْكينُكَ بِفِنآئِكَ، سآئِلُكَ بِفِنآئِكَ، فَقيرُكَ بِفِنآئِكَ. فَوَاللَهِ ما دَعَوْتُ بِهِنَّ في كَرْبٍ إلاّ كُشِفَ عَنّي.
آية الله سيّد محسن عامِلي در «صحيفۀ خامسۀ سجّاديّه» ص 330 و 331 پس از بيان مطالب فوق از «كشف الغمّة» و «مطالب السَّـول» مرسلاً، گويد:
و در «الفُصول المهمَّة في مَعرفةِ الائمَّة» مرسلاً از طاووس يماني روايت كرده است كه وي گفت: شبانگاه داخل حِجر إسمعيل شدم، ناگهان عليّ بن الحسين رضي الله عنه داخل شد و بپا خاست تا جائيكه ميتوانست نماز گزارد. سپس سجدهاي نمود و آنرا طولاني كرد. با خود گفتم: مردي است صالح از بيت نبوّت، حتماً بايد گوش فرا دارم تا بشنوم چه ميگويد! چون إصغاء نمودم شنيدم كه ميگفت: ـ و همين دعا را بعينه ذكر كرده است. صاحب «فصول المهمّة» ميگويد: طاووس گفت: قسم به خداوند كه هيچگاه نماز نگزاردم كه در پي آن اين دعا را براي اندوهي و مشكلي بخوانم مگر اينكه خداوند آن مهمّ را برگشود.
و در «تذكرة الخوآصّ» مرسلاً از زُهْريّ از عائشه روايت است كه او گفت: عليّ بن الحسين را در حجر به حال سجده ديدم كه ميگفت: ـ و اين دعا را ذكر كرده مگر آنكه عُبَيْدُكَ را به صيغۀ تصغير آورده و جملۀ فَقيرُكَ بِفِنآئِكَ را ذكر نكرده است. عائشه ميگويد: من آنرا در هيچ مشكلي نخواندم الاّ اينكه خدا آنرا براي من حلّ نمود.
و در كتاب «إرشاد» مفيد گويد: خبر داد به من أبو محمّد حسن بن محمّد از جدّش از سَلِمَة بن شبيب از عبدالله بن محمّد التّيميّ (التّميميّ ـ خ ل) كه گفت: شنيدم شيخي را از عبدقيس كه ميگفت: طاووس گفت: شبي وارد حجر گرديدم. پس نگريستم كه: عليّ بن الحسين داخل شد و ايستاد كه نماز بخواند؛ و او تا جائيكه ميتوانست نماز گزارد و پس از آن سجده كرد. من با خود گفتم: مرد صالحي است از اهل بيت، بروم و دعايش را بشنوم. چون گوش فرا دادم شنيدم كه ميگفت در سجودش: عُبَيْدُكَ بِفِنآئِكَ، مِسْكينُكَ بِفِنآئِكَ، فَقيرُكَ بِفِنآئِكَ، سآئِلُكَ بِفِنآئِكَ. ـ تا آخر ص 332 كه مرحوم أمين در همين موضوع آورده است.
و در نسخۀ «صحيفۀ سجّاديّة» خطّي حقير كه با حواشي محقّق فيض رضوانُ الله عليه است و تاريخ كتابتش سنۀ 1091 ميباشد، در ملحقات آن كه اثر ملاّ تقي صوفي زيابادي قزويني است كه از شاگردان شيخ بهائي است و صحيفه را نزد او خوانده و اجازۀ روايت آنراگرفته است؛ در دعاي دوّم از آن ملحقات كه ابتدايش الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي تَجَلَّي لِلْقُلوبِ بِالْعَظَمَةِ، وَاحْتَجَبَ عَنِ الابْصارِ بِالْعِزَّةِ ميباشد، دعا را ذكر ميكند تا ميرسد به فقرات هُوَ الإلَهُ الْحَيُّ الْقَيّومُ الدّآئِمُ الْقَديمُ الْقادِرُ الْحَكيمُ و در اينجا آورده است: إلَهي عُبَيْدُكَ بِفِنآئِكَ، سآئِلُكَ بِفِنآئِكَ، فَقيرُكَ بِفِنآئِكَ؛ ثلاثًا. و سپس بقيّۀ دعا را با إلَهي لَكَ يَرْهَبُ الْمُتَرَهِّبونَ، وَ إلَيْكَ أخْلَصَ الْمُبْتَهِلونَ با چند فقره مشابه آن ذكر كرده است. امّا ميرزا عبدالله اصفهاني افندي كه در صحيفۀ ثالثۀ خود اين دعا را تحت عنوان دعاي دوّم از ملحقات، ص 28 تا ص 30، و آقا سيّد محسن أمين عاملي كه در صحيفۀ خامسۀ خود آنرا تحت عنوان دعاي اوّل از ملحقات و ممّا اُسْقِطَتْ مِن الصَّحيفة، از ص 20 تا ص 22، آوردهاند، در آنها از عبارت عُبَيْدُكَ بِفِنآئِكَ تا آخر دعا، بدين نحو موجود نميباشد.
[8] اين دعا را به همين كيفيّت حضرت آقا قرائت مينمودند، ولي مرحوم محدّث قمّي در كتاب «الباقيات الصّالحات» كه در حاشيۀ «مفاتيح الجنان» طبع شده است در باب اوّل، ص 197 آنرا از كتاب دعاي «البَلَد الامين» كَفْعَمي نقل كرده است و فقط لفظ « وَ شِدَّةٍ » را نياورده است.
[9] اين دعاي مفصّلي است كه در آن بعضي از أسماء الله را آورده است. و در ص 184 از «مفاتيح الجنان» ضمن ادعيۀ سحرهاي ماه مبارك رمضان از حضرت إمام رضا عليه السّلام روايت نموده كه حضرت إمام محمّد باقر عليه السّلام آنرا قرائت ميكردهاند.
[10] اين دعا با مختصر اختلافي در لفظ، در «مُهَج الدَّعَوات» ص 108 مرحوم سيّد ابن طاووس موجود است كه آنرا از محمّد بن حنفيّه از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت نموده است و براي آن آثار و خواصّ عجيبي را نقل كرده است. و نيز در تاسع عشر «بحار الانوار» طبع كمپاني، ص 183 از محمّد بن حنفيّه از رسول أكرم صلواتُ الله و سَلامه عليه روايت نموده است. و أيضاً شيخ بهآء الدّين عاملي در «كشكول» طبع سنگي در ص 303 و 304 آورده است.
[11] دعائي را كه مرحوم آية الله أنصاري قدَّس اللهُ تربتَه دستور دادهاند كه: چنانچه انسان قبل از خوابيدن بخواند براي بيدار شدن از خواب، هر وقت كه بخواهد بيدار ميشود، اينست: اللَهُمَّ نَبِّهْنِي لاِحَبِّ السّاعاتِ إلَيْكَ! أدْعوكَ فَتُجيبَني، وَ أسْألُكَ فَتُعْطيَني، وَ أسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفِرَ لي. اللَهُمَّ أقِمْني عَنْ مَضْجَعي لِذِكْرِكَ وَ شُكْرِكَ وَ صَلَوتِكَ وَ تَسْبيحِكَ، وَ تِلاوَةِ كِتابِكَ وَ حُسْنِ عِبادَتِكَ؛ يا أرْحَمَ الرّاحِمينَ.
[12] در «مفاتيح الجنان» فصل هفتم از باب اوّل در ذكر بعض آيات و دعاهاي نافعه مختصره ص 113 و 114 گويد: هفتم: شيخ كفعمي در «بلَدُ الامين» دعائي از حضرت إمام زين العابدين عليه السّلام نقل كرده و فرموده اين دعا را مقاتل بن سليمان از آنحضرت روايت كرده و هم گفته: هر كه صد مرتبه آنرا بخواند و دعايش مستجاب نگردد، لعنت كند مقاتل را.
[13] آيۀ 1، از سورۀ 19: مريم
[14] آيۀ 1 و 2، از سورۀ 42: الشّوري
[15] آيۀ 111، از سورۀ 20: طه
[16] و از قبيل همين معني است آنچه را كه نُعماني در كتاب «غيبت» طبع مكتبۀ صدوق، ص 329 و 330، باب 25: «ما جآءَ في أنَّ مَنْ عَرَفَ إمامَهُ لَمْ يضرُّه تقدُّمُ هذا الامر أوْ تأخّرُه» روايت كرده است با سند صحيح أو كالصّحيح از زرارة كه گفت: قالَ أبو عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلامُ: اعْرِفْ إمامَكَ؛ فَإنَّكَ إذا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرُّكَ تَقَدُّمُ هذَا الامْرِ أوْ تَأخُّرُهُ!
و با سند ديگر از فُضَيل بن يَسار كه گفت:
سَألْتُ أبا عَبْدِاللَهِ عَن قَوْلِ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاس بِإِمَـٰمِهِمْ * فَقالَ: يا فُضَيْلُ! اعْرِفْ إمامَكَ؛ فَإنَّكَ إذا عَرَفْتَ إمامَكَ لَمْ يَضُرُّكَ تَقَدَّمَ هذَا الامْـرُ أوْ تَأخَّرَ. وَ مَن عَرَفَ إمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبْلَ أنْ يَقومَ صاحِبُ هذَا الامْرِ كانَ بِمَنزِلَةِ مَن كانَ قاعِدًا في عَسْكَرِهِ ، لا بَلْ بِمَنزِلَةِ مَن قَعَدَ تَحْتَ لِوآئِهِ. قالَ: وَ رَواهُ بَعْضُ أصْحابِنا: بِمَنزِلَةِ مَنِ اسْتَشْهَدَ مَعَ رَسولِ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَسَلَّمَ.
* ـ صدر آيۀ 71، از سورۀ 17: الإسرآء