و بنا بر اين در شرع انور اسلام هم تاخير حرمت ماههاى حرام از محل خود حرام است، و هم تاخير آداب و احكام و دستوراتى كه در زمانهاى مشخص همچون ماه رمضان براى روزه و ماه ذو الحجة براى حج مقرر شده است.و عليهذا تبديل ماههاى قمرى به ماههاى شمسى و تبديل سالهاى قمرى به شمسى بهيچوجه من الوجوه جايز نيست.
مسلمان نمىتواند روزه رمضان را در شوال و يا يكى از ماههاى معتدل ديگر بگيرد و به جهت اعتدال هوا و كوتاه شدن روزها در فصل زمستان آن را بجاى آورد، يعنى نمىتواند روزه خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى قرار دهد.
مسلمان نمىتواند حج ذو الحجه خود را در محرم و يا يكى از ماههاى معتدل ديگر به جهت تناسب هوا و فروش امتعه و امور اعتباريه و مصالح ماديه و دنيويه خود، در فصل بهار و يا
ص 75
پائيز قرار دهد، يعنى نمىتواند حج خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى بجاى آورد.
و همچنين نسبت به ساير تكاليف از واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات و همچنين نسبتبه احكام اجتماعيه و سنتهاى اعتباريه و آداب و رسوم و عاداتى كه در جامعه با آن مواجه است.
مسلمان نمىتواند سال شمسى را ملاك و ميزان براى اعمال و تاريخ خود معين و مقرر دارد، زيرا كه در قرآن مجيد با صراحتسال مسلمان را سال قمرى قرار داده، و إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ [67] را اعلان كرده است.
اين آيه از چند جهت صراحت دارد بر آنكه سالها و ماههاى رسمى اسلامى سالها و ماههاى قمرى است:
اول - از جهت لفظ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ زيرا از ضروريات است كه اسلام هيچ ماهى را از ماههاى حرام قرار نداده است، مگر چهار ماه از ماههاى قمرى را كه ذوالقعدة و ذوالحجة و محرم و رجب مىباشند.و اين چهار ماه، از ماههاى قمرى است نه شمسى، و در روايات عديده و در
ص 76
خطبه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه سه تا از اين ماهها پهلوى هم قرار گرفتهاند و يكى از اينها جدا و تنها است: ثلاثة منها سرد و واحد منها فرد [68] ، آن سه كه پهلوى همند ذوالقعده و ذوالحجة و محرم هستند، و آن يك كه تنها افتاده است ماه رجب است.
دوم - از جهت لفظ عند الله.
و سوم - از جهت لفظ في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ .چون اين قيود دلالت دارند بر آنكه اين ماهها ابدا قابل تغيير و اختلاف نيستند، و با وضع و جعل و امور قرار دادى سر و كار ندارند، زيرا اين ماهها در نزد خداوندى كه علم و احاطه او لا يتغير است، چنين است، و در كتاب خدا در روزى كه آسمانها و زمين را آفريده است چنين بوده است.
پس در حكم نگاشته شده در كتاب تكوين و در قانون نوشته شده در دفتر خلقت اينطور بوده است، و لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِه تعالى. و معلوم است كه ماههاى شمسى به هر
ص 77
صورت و به هر عنوان و از هر تاريخى كه باشد، ماههاى قراردادى است كه بر اساس حساب منجم و زياده و كمىهاى اعتباريه و وضعيه بدين صورت در آمده است.
اما ماههاى قمرى در آن وقتى كه خداوند آسمان و زمين را خلقت كرد، همينطور بوده است.يعنى به ابتداى رؤيت هلال به خروج از محاق و تحت الشعاع شروع مىشده، و به محاق و دخول تحت الشعاع پايان مىيافته است. وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليم * وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ * لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون (آيه 38 تا 40 از سوره 36: يس)
«و خورشيد بر مدار معين خود پيوسته در حركت و گردش است، اينستحكم خداوند مقتدر و دانا.و ماه را ما در منزلهاى مختلف به سير و گردش در آورديم تا عاقبت (كه آخر ماه نزديك و محاق مىشود) همانند شاخه زرد و لاغرى در آيد، نه در سير و گردش منظم جهان آفرينش، خورشيد را چنين توان و قدرتى است كه به ماه برسد و او را دريابد، و نه مىتواند شب بر روز سبقت گيرد، و هر يك از اين خورشيد و ماه و از اين شب و روز در مدار معين و مقرر پيوسته در حركت و شناورند.»
ماههاى قمرى حسى و وجدانى است و ابتدا و انتهاى مشخصى در عالم تكوين دارد، به خلاف ماههاى شمسى كه قراردادى و اصطلاحى است، و اگر چه فصول اربعة و
ص 78
سالهاى شمسى هم تقريبا حسى است، لكن ماههاى دوازدهگانه كه داراى اصل ثابتى هستند فقط ماههاى قمرى است.
و بنا بر اين معناى آيه اينطور مىشود كه:
ماههاى دوازده گانهاى كه از آنها سال درست مىشود، آن ماههائى است كه در علم خداوند سبحانه و تعالى ثابت است.و همان ماههائى است كه در كتاب تكوين در روزى كه آسمانها و زمين را آفريد معين فرمود، و حركات عامه جهان خلقت را كه از جمله آنها حركات خورشيد و ماه است مقرر نمود.و آن حركت واقعى و ثابت پايه و اصل براى تعيين مقدار اين ماههاى دوازدهگانه قرار گرفت.
و از جمله آياتى كه صراحت در لزوم تاريخ قمرى دارد، همانطور كه ذكر شد آيه 5 از سوره 10: يونس است:
هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ . [69]
«خداوند است آنكه خورشيد را نوردهنده، و ماه را نورانى آفريد، و ماه را در منزلگاههاى مختلفى به حركت و گردش در آورد، تا شما شماره سالها و حساب امور خود را از آن بدانيد» .
معلوم است كه از اشكال مختلف ماه بر آسمان همچون هلال و تربيع و تثليث و تسديس تا در شب چهاردهم به شكل بَدْر يعني دايرۀ كامل درآمدن ، و سپس رو به نقصان گذاردن ، مردم ميتوانند بدون منجّم و نيازمند بودن به أهل حساب ، در هر نقطه از خشكي و دريا ، و در هر زمين از كوه
ص 79
يا بيابان به مجرّد رؤيت هلال و أطوار مخلتفۀ آن ، در طول ماه قمري حساب خود را داشته باشند. و اين از اختصاصات ماه قمري است نه شمسي . فلهذا با اينكه لفظ شمس در اين آيه آمده است ، وليكن گردش ماه را سبب محاسبه و تقويم قرار داده است .
و از جملۀ آيات آيۀ 189 از سورۀ 2: بقره است: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الاهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ .
«اي پيامبر از تو دربارۀ علّت اشكال مختلف هلال (كه به أطوار گوناگون بر فراز آسمان پديدار ميشود) چون بپرسند (درپاسخ) بگو اين اختلاف أشكال ماه را خداوند به جهت تعيين اوقات مردم و تاريخ آنها و براي أمر حجّ قرار داده است.»
ماههاي قمري را به شمسي تبديل كردن ، نَسِي است ، يعني تأخير انداختن أعمال از زمان مقرّر خود ، و اين همان است كه در قرآن كريم آن را موجب زيادي كفر به شمار آورده است ، و از كلمات روشن و جالب رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در خطبهاي كه در مِني' ايراد كردند همين نكته است كه ماههاي قمري را كه بر اساس سنّت إبراهيم خليل و اسماعيل ذبيح عليهما السّلام قرار داده شده بود ، و در زمان جاهليّت به ماههاي شمسي تبديل كرده بودند ، آن حضرت به همان ماههاي قمري برگردانيده ، و
ص 80
جَهاراً علي رؤوس الاشهاد اعلان فرمود كه اين حجّ ، حجّ صحيح است كه در زمان خود واقع شده ، و در اثر گردش زمان دوباره اين حجّ در موضع خود قرار گرفته است . و اين حجّ را حِجَّة الإسلام گويند ، زيرا كه طبق قانون اسلام در جاي خود قرار گرفت و در ماه ذوالحجّه كه ماه حجّ واقعي است واقع شد .
در «سيرۀ حلبيّه» آورده است كه: يُقَالُ لَهَا حِجَّةُ الإسْلَامِ ، قِيلَ لإخْرِاجِ الْكُفَّارِ الْحَجَّ عَنْ وَقْتِهِ لَانَّ أهْلَ الْجَاهِلِيَّةِ كَانُوا يُؤَّخَّرونَ الْحَجِّ فِي كُلِّ عامٍ أحَدَ عَشَرَ يَوْمًا حَتَّي يَدُورَ الزَّمَانُ إلَي ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَيَعُودُ إلَي وَقْتِهِ وَلِذَلِكَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي هَذِهِ الْحِجَّةِ:
إنَّ الزَّمَانَ قَدِاسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَهُ السَّمَوَاتِ وَ الَارْضِ ، فَإنَّ هَذِهِ الْحِجَّةَ كَانَتْ فِي السَّنَةِ الَّتِي عَادَ فِيهَا الْحَجُّ إلَي وَقْتِهِ وَ كَانَتْ سَنَةَ عَشَرَ [70] .
«يعني به حجّي كه رسول خدا به جاي آوردند ، حِجَّة الإسلام گويند به جهت آنكه آن حجّ در زمان خود واقع شد ، و طبق آئين اسلام بود ، چون كفّار قريش حجّ را از وقتش به تأخير ميانداختند ، و در هر سال حجّي را كه انجام ميدادهاند ، يازده روز ديرتر از موقع انجام آن در سال قبل بود ، و پيوسته به اين كار مبادرت ميكردند ، تا در زمان رسول خدا كه سي و سه سال از وقت حجّ واقعي گذشته بود ، و زمان حجّ به وقت اصلي خود
ص 81
بازگشته بود . رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در خطبه فرمود: اينك زمان دور زده است ، و رسيده است به همان وضعي كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد ، چون آن حجّ در سال دهم بود ، و آن رأس سي و سوّمين سال از تغيير بود.» .[71]
و به اين معني يعقوبي و مسعودي و ابن اثير [72] تصريح كردهاند بلكه مسعودي فقط از ذكر حوادث سال دهم از هجرت از تمام قضايا و داستانهاي حِجة الوداع ، فقط اين جملۀ رسول خدا را آورده است كه: إنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدارَ .
و اين معاني همه گويا و شاهد صادقند بر آنكه تبديل سالهاي قمري به شمسي جايز نيست ، و مسلمان بايد با تمام اهتمام در حفظ اوقات بر اساس تاريخ مقرّرۀ رسول الله كه بر سنّت حضرت ابراهيم پايه گذاري شده ، و قرآن كريم آن را حتم و لازم شمرده است عمل كند .
خداوند عزّوجل به اين حقير توفيق عنايت فرمود تا رسالهاي دربارۀ لزوم استناد ابتداي شهور قمريّه ، به رؤيت هلال در خارج ، گرد آورد . اين رساله موسوعهاي است علمي و فقهي در لزوم اشتراك آفاق در رؤيت هلال براي دخول ماههاي قمري ، و در آن بحثهاي فنّي و مراسلاتي
ص 82
است كه حلّ هر گونه إشكال را نموده و قلع مادّۀ خلاف را ميكند .
اين رساله با برهان علمي و دليل شرعي ميرسداند كه ماههاي قمري حتماً بايد با ديدن ماه در شب اوّل ماه شروع شود ؛ و قول منجّمين كه براساس حساب و رَصَد است ، هيچگونه حجّت شرعي نيست . و به ضرورت آيات قرآن و إجماع اهل اسلام و سنّت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم كه فرمود: صُوموا لِرَؤيَتِهِ ، و أفْطِرُوا لِرُؤيَتِهِ ! تمام ماههاي قمري بايد با مشاهدۀ هلال در فوق اُفق صورت گيرد . و در هر جا كه ماه ديده شد ابتداي آن ماه شروع ميشود ؛ و در أماكني كه ماه در آن شب قابل رؤيت نيست ؛ و حتماً در شب بعد ديده ميشود ، ابتداي ماه آنها از شب بعد خواهد بود و عليهذا فتواي مشهور كه دخول ماه قمري را تابع رؤيت ميدانند ؛ و هر نقطه از جهان ، تابع افق خود آنست ؛ صحيح است . و قول بعضي از اعلام و أساطين كه خروج ماه را از تحت الشّعاع براي همۀ جهان و يا براي نيمكرۀ مسكوني ، كافي ميدانند ؛ و در يك شب حكم به دخول ماه در سراسر جهان ميكنند ؛ خالي از اعتبار است . بلكه أدلّۀ متقنه بر خلاف آن ؛ و براهيم منتهي به ضرورت بر ردّ آن قائم است .
ص 83
اين رسالۀ علمي و فقهي به زبان عربي بوده و به نام رسالِة حَوْلَ مَسألة رُؤيَة الْهِلال نامگذاري شده است و از جمله كتب مطبوعۀ شمارۀ 6 از دورۀ علوم و معارف اسلام انتشار يافته است .
اگر كسي بگويد:
چه اشكال دارد كه مسلمانان أعمال و تكاليف عباديّۀ خود را مثل روزه و حجّ طبق ماههاي قمري انجام دهند ، و ساير آداب و شئون اجتماعيّه و سياسيّۀ خود را طبق ماههاي شمسي بجاي آورند ، و در اينصورت نَسِي كه مستلزم كفر است ، لازم نميآيد ، بلكه فقط طبق قراردادهاي اعتباريّۀ خود ، اُمور غير شرعيّه خود را از واجبات ، بر اساس تاريخ ديگري فقط از جهت تعداد روزهاي ماهها همچون تاريخ رومي و يا روسي و يا فرانسوي و يا تاريخ ايران باستاني انجام دهند ، و با فرض آنكه در تمام اين تواريخ مبدأ تاريخ را هجرت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم بگيرند ، فقط تاريخ رسمي خود را بر حسب مصالح دنيوي تاريخ شمسي قرار دادهاند .
در پاسخ ميگوئيم: تمام إشكالات از همين طرز تفكّر پيدا ميشود ، زيرا:
أوّلاً: تاريخ شمسي را رسمي قرار دادن ، خلاف نصّ قرآن و خلاف سنّت نبوي و سيرۀ أئمۀ طاهرين و علماء اسلام ، بلكه خلاف منهج راستين تمام مسلمانان است .
و ثانياً: موجب تفكيك دين از سياست ، و إمضاء اعمال عباديّه طبق تاريخ قمري شرعي و احكام اجتماعيّت و شئون كشوريّه و سياسيّه طبق تاريخ شمسي ميگردد ، و اين
ص 84
از مصاديق واضح تفكيك دين از سياست ، و موجب انزواي دين و انحصار آن به امور شخصيّه و فرديّه خواهد شد .
و ثالثاً: موجب تعطيل كتابها و تواريخ نوشته شده ، و قطع رابطۀ نسل خَلَف با سَلَف صالح است ، زيرا از زمان صدر اسلام تا كنون در تمام كتب تفاسير و احاديث و تواريخ و تراجم و حتّي در كتب علميّه همچون نجوم و رياضي و هيئت و فقه و غيرها ، تواريخ وقايع و حوادث بر اساس سالهاي قمري و ماههاي قمري آمده است ، نه هزاران بلكه ميلونها كتابي كه در دورۀ حكومت مسلمين در حيطۀ قلمرو آنان آنان به رشتۀ تحرير درآمده است چه به زبان عربي و چه به زبان فارسي و تركي و هندي و آفريقائي و اروپائي شرقي همه و همه مستند به تاريخ هجري و سنوات و شهور قمري است ، اينك اگر از اين به بعد مبدأ تاريخ را شمسي بگذارند ، آيا در انزوا درآوردن آن كتابها و قطع رابطۀ اين نسل با فرهنگ اصيل اسلامي در قرون و اعصار گذشته نيست ؟
برگرداندن تاريخ قمري به تاريخ شمسي به شباهت به برگردانيدن خطّ اسلامي به خطوط أجنبي نيست ، بلكه از متفرّعات همان أصل ، و از شاخههاي پرورش يافتۀ همان ريشه است.
و رابعاً: موجب عدم اتّحاد مسلمانان در دنياست ، زيرا
ص 85
همۀ مسلمين بنا بر آنكه تاريخشان قمري بوده باشد ، در اينصورت موجب اختلاف تاريخ ما با آنان است ، و اگر آنها هم هر يك براي خود راهي مختصّ به خود را پيش گيرند و تاريخي شمسي خواه هجري يا مسيحي و يا زردشتي و يا كورشي و غيرها را انتخاب كنند ، فَيالَلاسف بهذه الطّريقة كه درست در جهت مخالف راه و روش پيامبر اكرم ، و موجب تشعّب و تفرّق جامعههاي مسلمان ، و گسيختگي و از هم دررفتيگ كيان آنهاست .
تاريخ از اُمور اصوليّۀ احكام اسلامي است ، و اتّحاد مسلمانان در تاريخ موجب اتّحاد آنان در فرهنگ رسول اللهي ، و اختلاف آنان در تاريخ موجب تفرقه و تشتّت است .
اسلامي كه همۀ فرق و أقوام و عشاير را از عرب و عجم و تُرك و كُرد و هندو ، و شرقي و غربي، و سياه و سپيد ، و زرد و سرخ را با همۀ اختلاف آداب و عادات قومي در زير يك پرچم واحد توحيد جمع كرده است ، چقدر نازيباست كه تاريخ كه از أهمّ اُمور اتّحاد و اتّفاق و موجب تحكيم روابط ميان آنهاست ، آنان را يله و رها سازد و هر كس دنبال مرام و مقصدي به انتخاب خود در اين مورد برود ؟
اتّحاد تاريخ همچون اتّحاد زبان در عبادات و
ص 86
مناسك ، همانند قرآن و نماز و دعا و ذكر ، موجب تشكيل صف واحد ، و اختلاف تاريخ همچون اختلاف زبان در مناسك و عبادات ، موجب پارگي و گسستگي آنها ميشود .
و در حالي كه ميبينيم مسلمانان جهان از هر چه بيشتر به اتّحاد و اتّفاق نياز دارند ، و رسول اكرم پيامبر آنان همۀ آنان را أمر به اتّحاد نموده ، و قرآن كريم به وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ندا در داده است ، و از طرفي خود اين قرآن مجيد ، و نفس شريف رسول الله ، تاريخ را تاريخ قمري اعلان كردهاند، چرا ما با دست خود نامۀ سعادت خود را پاره كنيم و بر خلاف اين مسير گام برداريم ؟
دشمنان اسلام در اين چند قرن أخير خوب دانستند كه يگانه راه وسيلۀ غلبه بر مسلمانان ، و از بين بردن كيان عقيدتي و فرهنگي آنان ، براي راه پيداكردن براي منافع مادّي و استثمار و استبعاد آنها ، ايجاد تشتّت و جدائي در آداب و رسوم و تجزيۀ أوطان و در هم شكستگي هر چه بيشتر در أركان وحدت آنها ميباشد ، فلهذا با تمام قوا مساعي خود را براي درهم ريختن مسلمين به كار بستند ، و در ساليان متمادي با نقشههاي مزوّرانه ، آنها را پاره پاره و فرهنگ و پايههاي آداب و اخلاق و علوم آنان را يكي پس از ديگري
ص 87
منهدم و واژگون نمودند .
مرحوم والدم: آية الله حاج سيّد محمّد صادق حسيني طهراني رضوان الله عليه ميفرمود: چون اسكندر سلوكي بر مشرق زمين مسلّط شد ، و يكسره همۀ كشورها را فتح كرد ، و تا هند پيش راند ، براي استاد خود: أَرَسطو نوشت: من بر همۀ ممالك شرق استيلا يافتم . اينك چه كنم كه آنها در دست من باقي بماند ؟!
أرَسطو در پاسخ او چنين نوشت: اين كشورهاي گستردۀ مفتوحه را به كشورهاي كوچك كوچك تقسيم كن ! و براي هر يك از آنها يك شاه و حاكم قرار بده ! و خودت را حاكم بر همه و شاه شاهان بخوان ! در اينصورت همۀ آنها مطيع و منقاد تو خواهند بود و از ترس حفظ تاج و موقعيت خود بر تو نميشورند ، و عَلَم مخالفت بر پا نميكنند و هميشه كشورهاي تو آبد و در راه حفظ منافع تو كوشا خواهند بود ، و اگر أحياناً يكي از آنها به خلاف برخاست ، با اين قدرت محطيۀ خود ، فوراً او را سركوب ميكني و غائله را ميخواباني !
ولي اگر بنا بشود خودت بدون واسطه بخواهي بر آنها حكومت كني ! و يا همۀ آن كشورها را به دست يك تن تن بسپاري ! بيم آن ميرود كه كم كم قوّت گيرند و با
ص 88
يكديگر دست به دست هم داده و بر تو بشورند ، و آن يك تن گرچه از اخصّ خواصّ تو باشد ، بر تو ياغي شود ، و به داعيۀ سلطنت قيام كند ، و در اينصورت شكست خواهي خورد ، و همۀ اين سرزمينها را از دست خواهي داد!
انگليسها با مسلمانان بر اساس همين نقشه رفتار كردند و پس از شكست كشور پهناور عثماني ـ كه بيش از شش قرن (از 1299 ميلادي تا 1923 ميلادي) بر قسمت عظيمي از آسيا و اروپا و آفريقا به عنوان خلافت مسلمين حكومت ميكردند ، و مجموعاً سي و هشت سلطان ، يكي پس از ديگري ، كه اوّل آنه: سلطان عثمان خان غازي بوده و در سنۀ 699 هجري قمري به حكومت نشست ، و آخر آنها سلطان عبدالعزيز دوّم كه تا 1342 هجري قمري حكومت كرد ، بر صحنۀ خلافت و حكومت عرضه داشتند ـ با همين نقشه رفتار كردند ، يعني كشور عثماني را قطعه قطعه كردند ، و هر قطعه را به دست يكي از نوكران خود سپردند .
قسمت اروپائي عثماني را كه شامل كشورهاي شبه جزيزۀ بالكان و هُنگِري و قدري از رُوماني كه شامل بُخارست است میباشد ، به کشورهای یوگسلاوی (صربستان) ، آلبانی ، یونان ، بلغارستان ، و قسمت ترکیّۀ اروپا ، و هُنگری (مجارستان) و رومانی که شامل بخارست
ص 89
است قسمت كردند .
و قسمت آسيائي كشور عثماني را به تركيه ، سوريه ، لبنان ، اردن ، فلسطين ، عَدَن ، يمن ، عراق و كويت تقسيم نمودند .
و قسمت آفريقائي كشور عثماني را به مِصر و طرابلس كه همان كشور ليبي است تقسيم كردند .
و همانطور كه ملاحظه ميشود كشور عثماني را به نوزده قسمت تجزيه و تفكيك نمودند .
كفّار و أجانب براي آنكه بر هدف خود فائق گردند ، بعد از تقسيم و نيز قبل از تقسيم اين كشورها در ساير كشورهاي اسلامي كه كم و بيش رخنه كردهبوده و تسلّط يافته بودند ، براي از بين بردن روح وحدت مسلمين ، كه كتاب آسماني آنان قُرآن مجيد است ، تا توانستند اهل هر كشور را به مليّت و آداب و رسوم قوميّت و محبّت به وطن ، كه منظور همان حدود مشخّصهاي بوده است كه خود آنها دور ميز نشسته و تعيين كردهاند دعوت كردند . و با روزنامهها ، و راديوها ، و سينماها ، و تسلّط بر معارف و فرهنگ مردم به وسيله مدارس و دانشگاهها ، و تأسيس دانشگاههاي مستقلّي فقط براي حفظ نمودن آداب و مليّت هر قومي كه جز الفاظي توخالي چيزي نيست ، و جز افتخار و
ص 90
مباهات بر استخوان خشك نياكان ، و تنافس در مقداري كاسه و كوزه شكسته به عنوان آثار ملّي ، و جمعآوري و نگهداري از آنها در موزههاي مجلّل چيزي به دست نميدهد مردم را سرگرم كردند .
ايرانيان را دعوت به آداب و رسوم زردشتي و إحياء زند و أَوِستا ، و تعريف و تمجيد بيحد و حساب از شاهنامۀ فردوسي ، و بيان افسانههاي كورش و داريوش و سيروس و رستم زال نمودند .
ما با چشم خود ميديديم كه در شب چهارشنبه سوري از روي آتش ميپريدند و نوروز و مهرجان را محترم ميشمردند ، و روز سيزده را نحسن و سيزده بدر ميرفتند ، و هزاران قصّه و افسانههاي سرگرم كنندۀ ديگر كه جزو دستورات سياسي طبقۀ حاكمه بود ، كه با مصارف هنگفتي ميبايد در اين كشور اجرا گردد .
لُغت قرآن را كه زبان اوّل هر مسلمان است لغت أجنبي خواندند ، و تعليم و تدريس لغت و زبان و دستور عربي را در مدارس به سرحدّي تنزّل دادند كه در حدّ حكم عدم بود ، ولي لغات أجنبي و لغات غير مأنوسهاي را از كتاب اوستا مييافتند و با هزار برهان و دليل ميخواستند به جاي آن لغات مأنوس و شيرين عربي به كار برند . و براي وزارت
ص 91
معارف ، فرهنگستان تشكيل دادند ، و در آن جز اين روش اسلام زدائي و غرب گرائي چيز ديگر ملموس نبود .
در هر يك از كشورهاي اسلامي به مناسبت سوابق تاريخي قبل از اسلام آن ، همين برنامه را اجرا كردند . در ايران به نام پان ايرانيزم و در كشورهاي عرب به نام پان عربيزم و نعرة العُرويّة ، و در تركيه به نام پان تركيزم ، و در هند و پاكستان به نام پان هندوئيزم و بالاخره در هر محدوده و محيط كوچكي هم كه بود همچون سواحل خليج فارس و شيخ نشينهاي قَطَر و قطِيف و أبوظَبِي و غيرها هي استقلال دادند و بر روي آن يك پَان گذاردند .
باري اين كشورها را كه تجزيه ميكردند و استقلال ميدادند ، استقلال نبود ، بلكه در محدودۀ ضعيف خود به حال نيمه جان زندگي كردن ، و تحت الحماية و مستعمره بودن آنها بود .
از مهمترين چيزهائي را كه موفّق شدند بردارند ، تاريخ قمري اسلامي بود كه ظاهراً در غير از عربستان سعودي از همه جا برداشتند . به عنوان نداي اتّحاد بين المللي ، و لزوم رابطه با تاريخ كشورهاي صنعتي و تجارتي و براي روابط سياسي ، تاريخ قمري اسلام را منسوخ و به جاي آن تاريخ شمسي ، آنهم با مبدأ ميلاد حضرت مسيح قرار دادند . تاريخ رسمي
ص 92
كشورهاي مسلمانان مسيحي شد و ديگر نه از هجرت رسول الله چيزي به گوش مردم ميرسيد و نه از ماه محرّم و صفر .
در عراق و بين النّهرين مبدأ سال را ژانويه گذارده و ماهها را ماههاي رومي قرار داده و بدين ترتيب طبق ماههاي مسيحي كه اوّل آن ژانويه و بين ماه اوّل و ماه دوّم زمستان است ابتداي سال خود را شروع ميكردند: 1 ـ كانون دوّم . 2 ـ شُباط ، 3 ـ آذار ، ـ 4 ـ نيسان ، ـ 5 ـ أَياز ، ـ 6 ـ حَزيران ، ـ ـ تَمُوز ، ـ 8 ـ آب ، 9 ـ إيلول ، ـ 10 ـ تشرين اوّل ، 11 ـ تشرين ثاني ،12 ـ كانون اوّل [73] كه
ص 93
ماه اوّل زمستان است و ابتداي سَنَوات را نيز تاريخ تولّد حضرت عيسي گرفته و سالها را مسيحي ناميدند .
و در هر يك از شامات (سوريّه ـ لبنان ـ فلسطين) و مصر و غيرها همان تاريخ فرنگي را با اسم فرنگي همانند: نوامبر و دسامبر و غيرها رائج نموده و مبدأ سال را نيز مسيحي كردند ، و در هند و پاكستان از اين قرار بود .
در ايران مصلحت نديدند يكباره تاريخ را مسيحي كنند ، چون مردم اين سرزمين شيعه نشين و تابع علماء راستين ميباشند ، و از حكّام جائر وقت إطاعت و حرف شنوي ندارند ، و به خلاف كشورهاي سنّي نشين كه مردم آن مرز و بوم ، حاكم را هر چه باشد ، واجب الاطاعة و أولوالامر ميدانند ، و چون حاكم حكم به پيروي از تاريخ مسيحي كرد ، همه تسليم و منقاد ميشوند .
و با وجود علماء متنفّذ و با قدرت در كشور شيعه برگرداندن تاريخ هجري قمري به مسيحي شمسي بسيار مشكل بلكه ممتنع بود .
فلهذا منظور و مقصود خود را به طور مرحلهاي انجام
ص 94
دادند تا كم كم چشم و گوش مردم به مراحل قبلي خو گرفته و عادت كرده ، و انجام مراحل بعدي براي آنها ممتنع نباشد .
در هشتاد سال پيش از اين در دورۀ دوّم قانونگذاري مجلس شوراي ملّي ، يك مرحله از آن را اجرا كردند ، و آن فقط تبديل ماههاي قمري ، به ماههاي شمسي بود ، آنهم فقط در دوائر دولتي ، بدون آنكه رأس سَنَوات شمسي از جاي خود تغيير كند ، و بدون آنكه نام ماههاي شمسي عوض شود ، بلكه رأس سنوات همان هجرت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم از مكّه به مدينۀ طيّبه بوده [74] ، و نام ماهها هم عربي معمول و طبق حركت شمس در بروج دوازده گانه باشد ، يعني به ترتيب از اوّل بهار بدين قرار باشد .
حَمَل و ثَوْر و جَوزا و سَرَطان و سُنبُله و مِيزان و عَقْرَب و قَوْس و جَدْي و دَلْو و حُوت .
ص 95
و جهت لزوم تغيير را هم در مجلس از نقطه نظر تنظيم اُمور مالي مطرح كردند ، كه سال شمسي به نفع دولت است ، براي آنكه چون سال شمسي يازده روز از سال قمري بيشتر است ، در اينصورت بودجۀ دولت و حقوق كارمندان را طبق اين برجها پرداختن به صرفۀ دولت تمام ميشود .
مثلاً اگر در سال ، بيست و چهار ميليون ، دولت طبق سالهاي شمسي خرج كند ، اگر آن را طبق ماههاي قمري بدهد ، بايد در هر سه سال دو ميليون بيشتر صرف كند ، زيرا در هر سه سال يك ماه زيادتر ميشود و دولت دو ميليون زيان ميكند . [75]
ص 96
و همچنين وقتي در ايران گمرك دائر شد تصوّر كردند كه يك تاريخ شمسي براي اُمور دولتي لازم است . از مردم پرسيدند كه سال چندم شمسي است ؟ هيچ در دست نبود ، گفتند: در سالهاي منجّمين يك حَمَل و ثَوْري هست كه آنها ميدانند ، همان را بلژيكيها گرفتند و معمول كردند .
بنده هر چه فكر ميكنم كه اين أدلّه چگونه براي تغيير دادن ماهها و سالهاي قمري اسلامي به برجها و سالهاي شمسي كافي است ، هيچ فكرم به جائي نميرسد . آخر دليل تا اين اندازه واهي و ضعيف است كه به جهت نياز يك تعرفۀ گمركي به سال شمسي ، سال يك كشوري را تغيير دهند و تمام آداب و رسوم و تعطيلات و تشريفات را در همۀ دوائر از دادگستري و فرهنگ و غيرها و حتّي وزارت ماليّه و دارائي در همۀ امور كشور تبديل كنند ، اين چه حسابي است ؟! اين چه كتابي است ؟!
و امّا قضيّۀ بودجه و مخارج دولت كه طبق ماههاي قمري زيان متوجّه او ميشود ، به قدري سُست است كه انسان از عقل و درايت پيشنهاد كنندگان تغيير تاريخ در شگفت ميماند .
آخر كه گفته است كه دولت بودجۀ خود را از جمعآوري مالياتها و غيره به حسب ماه و سال قمري از ملّت
ص 97
و رعايا بگيرد ، آن وقت طبق بروج و سالهاي شمسي خرج كند ؟ و به كارمندان بپردازد ؟ اگر دولتي به حسب تاريخ شمسي جمعآوري ميكند ، به حسب شمسي هم پرداخت ميكند ، و اگر دولتي به حسب تاريخ قمري جمعآوري ميكند ، به حسب قمري هم پرداخت ميكند ، نسبت در هر دو حال محفوظ و أبداً نفع و زياني متصوّر نيست .
اگر بودجۀ كشور بيست و چهار ميليون در سال شمسي است ، چنانچه بخواهند طبق سال قمري بپردازند ، ديگر بيست و چهار ميليون بودجۀ آن نيست ، طبعاً كمتر است ، و پرداختن همان مقدار كمتر به ماهها و سالهاي كوتاهتر چه ضرري ميرساند ؟
تعيين بودجه و دخل و خرج دولت ، و پرداخت و جمعآوري آن ، چه طبق سالهاي شمسي باشد و يا سالهاي قمري ، هر دو در دست دولت است ، و تناسب در هر حال محفوظ و يك ريال كم و بيش نخواهد شد .
اگر شما در منزل ده نفر ميهمان دعوت كنيد ، در نزد هر يك از آنان يك ظرف طعام ميگذاريد ! و اگر بيست نفر دعوت كنيد ؟ بايد بيست ظرف طعام بگذاريد ! و در هر دو حال ميهمانان فقط از ظروف خود خورده و سير ميشوند ! بلي اگر شما بيست نفر دعوت كنيد ! و طعام ده نفر را براي آنان
ص 98
قرار دهيد ، همگي نيم سير ميمانند !
شما هيچگونه الزامي نداريد كه بيست نفر دعوت كنيد ، و طعام ده نفر به آنها بدهيد ! يا بيست نفر دعوت كنيد ، با طعام بيست نفر ، و يا ده نفر دعوت كنيد با طعام ده نفر . و در هر دو صورت هم همگي ميهمانان سير شدهاند ، و هم شما مورد خجلت كمبود طعام واقع نشده و از عهده بر آمدهايد !
باري تمام اين دليلها بهانه است . ميخواهند محرّم و صفر و رمضان و ذوالحجّة را بردارند ، و يك درجه قدم پيش نهند ، و يك مرحله را پشت سرگذارند تا براي قدمهاي بعدي مراحل پيموده نشده ، راه استوار باشد .
مجلس دورۀ دوّم سالها و ماههاي قمري را برداشت و بجاي محرّم و صفر حَمَل و ثَوْر و جَوْزا را گذاشت . و در پاسخ طبقۀ روشنبين و تيز هوش و متعهّد كه ميگفتند: شما شعائر اسلام را بر ميداريد ؟ و محرّم و صفر را تغيير ميدهيد؟ ميگفتند: ما أبداً به محرّم و صفر شما كاري نداريم ! شما در محرّم و صفر ، عزاداري خودتان را بكنيد ! و در رمضان روزۀ خود را بگيريد ! و در ذوالحجّة به حجّ برويد !
أبداً ما با اين أعمال عبادي ، در اين زمانهاي مقرّرۀ در شرع كاري نداريم ! اين راجع به شماست ! ما از نقطۀ نظر كارهاي دولتي ، و روابط
ص 99
ديپلماسي ، و تنظيم و تنسيق امور حكومت ، و تشكيلات اداري و وزارتخانهها ، تاريخ رسمي كشور را تاريخ شمسي قرار ميدهيم ! آنهم به هيچ جا ضرري نميرساند !
هر وقت كه ما گفتيم: شما در بُرج حَمَل روزه بگيريد ! و يا در رأس سَرَطان به مكّه برويد ، حقّ با شماست ! و جاي اعتراض باقي است !
كسي به آنها نگفت: در اسلام امور عبادي و سياسي تفاوتي ندارد ، و تشكيلات اداري از نماز و روزه جدا نيست ، وزارتخانهها در استخدام فرهنگ اصيل اسلام و حجّ و زيارت و روزۀ رمضان و عزاداري سيّد الشّهداء عليه السّلام قرار دارند ، ما و شما نداريم ! دولت و ملّت اسلام واحد است .
تغيير تاريخ قمري به تاريخ شمسي ، موجب تفكيك ملّت مسلمان از دولت است . موجب به انزوا درآوردن اسلام از صحنۀ اجتماع و رسميّت است . و در حقيقت موجب نَسْخ اسلام و برقراري متد غرب و غرب گرائي است .
باري اين مرحله اوّل از تغيير بود كه در مدّت بيست سال به همين منوال در كشور ساري و جاري بود ، تا نوبت به اجراء طرح مرتبۀ دوّم رسيد ، و از هر جهت زمينه آماده و دشمنان اسلام در انتهاز فرصت براي إجراء مرحلۀ دوّم بودند .
تا در دورۀ پنجم مجلس شوراي ملّي در جلسۀ يكصد و
ص 100
چهل و سوّم كه روز سه شنبه 27 حوت 1303 شمسي و مطابق با 21 شعبان 1342 قمري بود ، تاريخ شمسي كه طبق بروج و به اسامي عربي بود ، نسخ و به جاي آن تاريخ هجري شمسي باستاني قرار دادند .
آنچه در آن مجلس از نطقها و خطابهها خوانده شد كه از اين امر جلوگيري به عمل آيد ، مؤثّر واقع نشد . و مخصوصاً جناب شريعتمدار دامغاني مستدّلاً بيان كرد كه: ماههاي شمسي كه طبق حركت آفتاب در برجها معيّن و مقرّر است بهتر است از ماههاي ساختگي باستاني كه با اصول علمي هيچگونه موافقت ندارد .
اصل اين پيشنهاد به وسيلۀ أرباب كيخسرو شاهرخ [76] مرد زرتشتي مذهب و دشمن اسلام و از اعضاء فراماسونري ايران ، و به تشويق و ترغيب سيّد حسن تقي زاده [77] مهرۀ خاص أجنبي ، و از رؤسآء و سابقهداران شصت سالۀ فراماسونري در ايران صورت گرفت .
سيّد محمّد تدين [78] چنانكه از گفتار او در همان مجلس
ص 101
پيداست ، سهم به سزائي در اين انگيزه داشته است .
اين پيشنهاد بدين طور بود كه در تاريخ رسمي شمسي كشور ، دو تغيير بايد داده شود: أوّل: نام ماههاي عَرَبي از حَمَل و ثَوْر و جَوزا به نام ماههاي ايران باستاني : فروردين ، ارديبهشت ، خرداد ، تير ، أمرداد ، شهريور ، مهر ، آبان ، آذر ، دي ، بهمن و اسفند [79] تبديل شود .
دوّم: در تعداد روزهاي اين بروج ، شش ماه اوّل را 31 روز ، و پنج ماه دوّم را 30 روز ، و ماه آخر را 29 گرفت . اين ميشود سيصد و شصت و پنج روز . و براي خردۀ آن هر چهار سال يكبار اسفندماه را 30 روز بگيرند و آن سال را 366 روز محاسبه كنند .
ميگفتند:
اين طريق از تقويم سلطان ملكشاه سلجوقي أخذ شده است ، و چون او ملاحظه كرد كه سالهاي شمسي به واسطۀ عدم محاسبۀ تعديلات ، و عدم محاسبۀ كبائس دقيق رو به عقب رفته است ، لذا با تنظيم و تنسيق حكيم عُمَر خيّام و بعضي از منجّمين ديگر ، سالهاي شمسي را بدين گونه قرار داد كه: تمام برجها سي روز باشد ، كه مجموعاً ميشود سيصد و شصت روز ، آنگاه براي كسر نيامدن سالها پنج روز به آخر آبان ماه ، و يا اسفندماه اضافه ميكردند ، و آن را خَمسۀ مسْترقه ميگفتند . و اين هم به علّت آن بود كه زرتشتيان قبل از اسلام پنج روز از سال را جزو سال حساب نميكردند ، و در آن پنج روز مجاناً دنبال كارهاي خير ميرفتند .
ص 102
و با اين پنج روز ، سال سيصد و شصت و پنج روز ميشد ، و هر چهار سال يك سال را كبيسه ميكردند ، و سيصد و شصت و شش روز ميگرفتند ، و باز براي حساب دقيقتر ، كبيسۀ دوّم گرفته و هر سي و سه سال يكبار سال كبيسه را سال پنجم قرار ميدادند ، يعني بعد از سال 29 و 30 و 31 كه ميبايد سال سي و دوّم را كبيسه بگيرند ، يكسال عقب انداخته و سال 33 را كبيسه ميكردند.[80] با اين حساب سالهاي شمسي تا شش هزار سال فقط يك روز عقب ميافتد .
سلطان ملكشاه سلجوقي اين تقويم را تنظيم و ابتداي سال را نيز مبدأ جلوس خود به تخت سلطنت قرار داد . و تاريخ هجري را ناديده گرفت . و اين تقويم را ميخواست رائج كند . ولي به علّت تغيير مبدأ تاريخ از هجرت به جلوس بر تخت سلطنت خويش ، مردم نپذيرفتند و در ايران اين تقويم رائج نشد ، ولي از جهت محاسبه دقيق است .
حال اگر شش ماه اوّل را سي و يك روز ، و پنج ماه دوّم را سي روز ، و روزهاي اسفند را بيست و نه قرار دهيم ، و هر چهار سال يك بار كبيسه كنيم ، و هر سي و سه سال يكبار كبيسۀ دوّم بگيريم ، در تعداد روزهاي سال مجموعاً تغييري پيدا نميشود ، و سال هم به عقب نميافتد ، يعني از نقطه نظر محتوا طبق تقويم ملكشاه است ، و از نظر تعداد روزهاي هر ماه بخصوصه ، با آن تفاوت دارد و اين امر مهمّي نيست .
و خلاصۀ مطلب آنكه در سالهاي شمسي به اندازه
ص 103
بودن سَر و تَهِ سالها لازم است ، ولي ماههاي شمسي چه تفاوت ميكند ، كه سي روز باشد ، يا سي و يك روز ، و يا كمتر و يا بيشتر ، عمده حساب مجموع است .
ما اسم فروردين را براي ماه اوّل بهار قرار ميدهيم خواه با برج حَمَل تطبيق كند و يا نكند .
اين از جهت تعداد روزهاي برجها ، و امّا از جهت تغيير اسامي ، گفتند:
هيچ مهم نيست . فقط تغيير الفاظ است و به جائي صدمه نميزند . الفاظ عربي را برداشتن و بجاي آن الفاظ باستاني گذاردن ، موجب احياء سنّت ملّي است . و هر ملّتي بايد آئين خود را محترم بشمارد و مخصوصاً گفتند كه: اسلام هم ما را به إحياء سنّتهاي ملّي دعوت كرده است .
چون به آنها گفته شد:
منظور شما برداشتن محرّم و صفر است !
گفتند:
ما چنين منظوري نداريم ! اُمور شرعيّه بجاي خود محفوظ است . ما ميخواهيم الفاظ عربي را برداريم و الفاظ زيبا و قشنگ باستاني را بجاي آن گذاريم ! ما كه نبايد از عرب هم عربتر شويم . امروزه در بين النهرين (عراق) نامهاي تشرين و كانون و شباط به كار ميبرند ، و هيچ به ياد نداريم كه كشور عربي نام حَمَل و جوزا و سنبله به كار برد .
در اينجا كه مرحوم مجاهد عالم عاليقدر سيّد حسن مدرّس گفت:
در تمام ممالك اسلامي مُحَرَّم و صفر استعمال ميكنند ،
ص 104
گفتند:
ما به محرّم و صفر كار نداريم ، آن مال ملّتهاست كه امور شرعيّه خود را انجام ميدهند ، گفتار ما راجع به تقويم رسمي دولتي است ، نه اُمور شرعيّه مردم .
و همچنين تقيوم رسمي شمسي را كه تا به حال داشتيم ، اينك ميخواهيم الفاظ ماهها را تغيير دهيم . و اين ضرري نميزند و به محرّم و صفر كاري ندارد . آنها به جاي خود محفوظند . ما ميخواهيم اسم حَمَل و جوزا را به ارديبهشت و فرودين تبديل كنيم ، و اين إحياء سنّت و آثار كهن است .
يكي از نمايندگان مخالف گفت:
شما اگر ميخواهيد تغيير الفاظ بدهيد ، به الفاظي كه يكي از منجّمين فعلي براي اين ماهها ساخته است ، و بسيار مناسبتر است تغيير دهيد . سيّد جلال الدين طهراني تقويمي ساخته است و نام ماههاي سال شمسي را به ترتيب از اين قرار قرار داده است: چَمن آرا ، گُل آور ، جان پرور ، گرماخيز ، آتش بيز ، جهان بخش ، دِژَم خوي ، باران ريز ، اندوهگين ، سرماده ، برف آور ، مشگين فام .[81]
اين نامها بسيار زيباتر و از جهت معني مناسبتش بيشتر است ، تا معانيي كه آقاي ارباب كيخسرو از روي كتابهاي باستاني تهيه كردهاند .
چمن آرا مناسبتش بيشتر است تا فروردين كه آن را به (هم مانندي روانان) كه مساوات أرواح باشد ترجمه كردهاند .
و گل آور بهتر است از اُرديبهشت كه به (نظم كامل و تقدّس بهترين) ترجمه كردهاند .
باري آنان اصرار داشتند كه چون إحياء سنّت كهن است ، الفاظ
ص 105
فروردين و ارديبهشت و غيرها بهتر است ، و حتّي در لفظ مرداد گفتند حتماً بايد أمرداد باشد ، با همزۀ مفتوحه ، چون در لغت باستاني با همزه است [82].
ص 106
باري هر چه وكلاي مخالف گفتند:
بايد روي اين مطالب تأمّل شود ، و فعلاً كارهاي مهمتري مجلس در بردارد ، و فعلاً در آن موّاد مذاكره كنيم ، و وقت مجلس را به تغيير نام نگيريم ، سودي نبخشيد و با قيام و قعودهائي با فوريّت رأي گرفته شد .
در اين جلسه حقيقتاً نمايندگان مخالف را إغفال كردند و گفتند: ألفاظ باستاني و حفظ مليّت و قوميّت است ، ديگر شرح ندارند كه اين ألفاظ از أوِستا گرفته شده ، و نام شش فرشتۀ نمايندۀ أهورامزدا كه زنده و جاودانهاند در ميان اين ماههاست ، و آنها عبارتند از ارديبهشت و خرداد و أمرداد و شهريور و بهمن و اسفند .
بسياري از نمايندگان مخالف هم گيج و ويج شده ، نميفهميدند چه بگويند ، ميگفتند:
ما با آداب و رسوم مليّت مخالف نيستيم .
يك نفر نگفت: اين آداب مليّت ، مليّت زردشت است ، اسلام آئين زردشت را به باد فنا داد ، و آفتاب
ص 107
درخشانش ديگر زمينهاي براي ذكري از أهورامزدا و فرشتگان او باقي نميگذارد .
در كشور اسلام و آئين محمّدي و رسميّت قرآن كريم ، چه معني دارد كه تاريخ را بر اساس روزها و ماهها زردشتي قرار دهند ؟ اين نسخ اسلام است ، صحبت از الفاظ قشنگ نيست ، صحبت از حملۀ ديو شوم أهريمني بر كيان اسلام است . امروز شما نام ماهها را به نام فرشتگان مذهب زردشت ميگذاريد ! و از ترس و عدم موقعيّت رأس تاريخ را به همان هجرت رسول الله باقي ميگذاريد ! فردا آن را هم عوض ميكنيد ! و تاريخ هخامنشي ، با مبدأ جلوس سيروس بزرگترين پادشاه هخامنشي ، و يا با مبدأ سلطنت كورش و يا داريوش ميگذاريد ! و يا مبدأ سلطنت پهلوي را همانند سلطان سلجوقي ، به عنوان پديد آورندۀ آثار نوين و براندازندۀ ارتجاع و فرسودگي مذهب و افكار كهنه ، مبدأ تاريخ قرار ميدهيد !
در آن مجلسي كسي كه بالنّسبه دفاع كرد ، مرحوم شريعتمدار دامغاني بود كه مستدّلاً گفت:
تغيير روزهاي ماهها فائده ندارد ، و خروج از موازين علميّه ميباشد ، و ألفاظ حَمَل و ثَوْر و جَوزا از الفاظ فروردين و ارديبهشت كه معناي مناسبي ندارند بهتر است ،
ولي مطلب را نشكافت و مبرهن نكرد كه اين پيشنهاد
ص 108
تغيير تاريخ به عنوان إحياء سنّت ملّي ، در حقيقت إحياء سنّت زردشت ، و إماتۀ احكام شرعي و اساسي محمّدي در كشور اسلام است . زيرا همانطور كه ما اينجا بيان كرديم و در تعليقه نامي از فرشتگان آئين زردشت برديم ، شايد او نميدانست و از اصل و ريشۀ اين تغيير خبر نداشت . زيرا پيشنهاد كنندگان ، مقصد خود را مخفي كرده ، و فقط به عنوان تغيير الفاظ عربي به الفاظ باستاني وارد مسئله شدند ، و گفتند:
فقط به مسألۀ تغيير ألفاظ است و بسيار مسألۀ سهل و آسان است .
در روز 27 حوت 1303 مطابق 21 شعبان 1342 كه سه روز به نوروز مانده بود ، با اين عجله و شتاب ، در يك جلسه رأي گرفتند [83] ، و تاريخ را عوض كردند [84]، و پس از
ص 109
تشريفات لازم در 11 فروردين 1304 شمسي به تصويب رسدي و مؤتمن الملك (حسين پيرنيا) كه در آن دوره رئيس مجلس بود به صورت نظامنامه به دولت ابلاغ كرد كه در دوائر دولتي اجراء نمايند . و به عنوان هديۀ نوروزي به ملّت ايران الفاظ قشنگ ارديبهشت و بهمن را آوردند . و زهر جانكاه را با پوششهاي شيراين ملّيت به خورد مردم دادند ، به طوريكه تا به حال هم بسياري از حقيقت مسأله آگاه نيستند ، و نامهاي باستاني را بر زبان ميآورند و اصلش را نميدانند .
در اثر رسمي شدن نامهاي فروردين و ارديبهشت ، در ادارات دولتي و مدارس و تقاويم و اعلانات ، اوّلاً اين نامها كه تا آن زمان جز عدّۀ معدودي كسي از آنها خبري نداشت . مشهور و معروف شدند و از مدارس به منازل و از تقويمهاي اداري به تقويمهاي ديواري منزلي سرايت كرد ، و آذر و بهمن و اسفند ، همچون قل هو الله احد محفوظ هر خُرد و پير ، و زن و مرد شد .
و ثانياً نام محرّم و صفر و ربيع الاوّل و جمادي الثاني و
ص 110
ذوالقعده و غيرها كم كم از بين رفت نه كسي از اين ماهها ، و از دخول و خروجش خبري داشت و نه اعمال روزانه و تكاليف اجتماعيّه و تشريفات و دعوتها و جشنها و ماتمها و عزاهاي خود را بر اين ماهها منطبق مينمود .
فقط ماه محرّم به جهت عزاداري ، و ماه رمضان به جهت روزه ، قدري معروفتر بود ، و بجز پيرمردان تمام مردم كه ميخواستند مثلاً در ما رمضان روزه بگيرند ميگفتند:
مثلاً بايد إمسال از 15 بهمن ماه تا 14 اسفند ماه روزه بگيريم ،
همچون جوانان مسلمان در خارج از كشور كه أعمال عباديّۀ خود را با روزهاي ماههاي فرنگي همچون فوريه و مارس و آوريل و مه و ژوئن و ژوئيه و غيرها منطبق مينمايند .
و اين درست ، در خطّ همان راهي است كه استعمار كافر براي منزوي كردن آئين استوار اسلام كشيده و ترسيم نموده است ، و از اينجا نيز درست در مييابيم كه آن كافر تا چقدر در انجام مرام خود پيروز شده ، و نامهاي اجنبي و زردشتي را به جاي نامهاي اسلامي نشانده ، و دست هر مرد و زن ، و مورد استعمال هر عالم و عامي ، و هر اداري و بازاري ، و هر كارگر و كشاورز داده است [85 ، تا جائي كه از
ص 111
بعضي از علماء نيز ديده شده است در إعلاانات خود ماههاي باستاني را به كار برده ، و در امضاي تاريخ شمسي و
ص 112
نامهاي زردشتي را به كار برده ، و در ضمن گاهي از اوقات مطابق با 7 محرّم 1387 هجري قمري را مثلاً با آن ضميمه نمودهاند ، و گاهي هم از اين تطبيق رفع يد كرده ، به مجرّد تاريخ باستاني اكتفا نمودهاند .
باري اين مرحلۀ دوّم از تغيير بود كه پنجاه سال تمام دوران خود را طيّ كرد ، و پيوسته در صدد پيدا شدن زمينۀ مساعد براي اجراي طرح مسألۀ سوّم بودند و آن كه از جهت اهميّت بسيار از تغيير دو مرحلۀ قبل ، مهمتر بود نسخ تاريخ هجري و تبديل آن به تاريخ شاهنشاهي بود . يعني نسخ خود رسول الله و به روي كار آمدن طاغوت و رسميّت حكّام جائر در عقائد و سرنوشت قلوب ملّت .
[67]-آیه 36، از سوره 9: توبه .
[68] در تفسیر امام فخر رازی ج 4 ص 634 از طبع 8 جلدی آورده است که : قد اجمعوا علی ان هذا الاربعه ثلاثه منها سرد و هی ذوالقعده و ذوالحجه و المحرم و واحد فرد و هو رجب . و در ص 635 گفته است که : ذلک الدین القیم به اثنا عشر بر میگردد چون کفار در هر سال سیزده ماه میگرفتند .
[69] -و عجيب اينست كه آقايان بحثهاي مجمل و مبيّن، و يا مطلق و مقيّد را كه در اصول ميشود، در اينجا فراموش ميكنند و از باب حبُّ الشّيْء يُعْمي و يُصِمّ براي برافراشتن ماهها و سنوات شمسيّه استدلال به بعضي از مجملات قرآن ميكنند. روزي كسي ميگفت: آيۀ 12، از سورۀ 17: إسرآء دلالت بر اعتبار حركت شمس در ماهها و سالهاي شمسي دارد:
وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْل مِن رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَـٰهُ تَفْصِيلاً. «ما شب و روز را دو آيه قرار داديم، پس آيۀ شب را محو كرديم، و آيۀ روز را قابل ديدار و روشن نموديم؛ تا شما فضل و رحمت بيشتري از جانب پروردگارتان بجوئيد، و براي آنكه تعداد سالها را بدانيد و حساب را بدانيد، و هرچيزي را ما جدا جدا نموده و بطور متفرّق و مفصَّل قرار داديم.»
حقير در پاسخ گفتم: اين آيه كجا و آن آيه كجا؟ اين آيه ميخواهد بفهماند: شب و روزي كه پي در پي بدنبال هم ميآيند و ميروند، براي دانستن تعداد حساب سالها و برقراري حساب است. يعني اگر هميشه شب بود، و يا پيوسته روز بود، شما أبداً حساب و شمارۀ سالها را نميدانستيد! چنانكه در آيۀ 71و72 از سورۀ قصص ميفرمايد:
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَهُ عَلَيْكُمُ الَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَي' يَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَهِ يَأْتِيكُم بِضِيَآءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَي' يَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ.
بنابراين، آيۀ سورۀ إسراء كه محو ليل و مبصر بودن نهار است دلالت دارد بر اينكه: اجمالاً حركت شمس در پيدايش روز و شب مؤثّر است و تا روز و شبي نباشد تعداد و مقدار سالها مشخّص نميشود؛ امّا انباشته شدن اين مقدار روزها در هر ماه قمري و دوازدهتاي آنها براي سال قمري، و يا انباشته شدن سيصد و شصت و پنج روز آن براي سال شمسي؛ ابداً از اين آيه بدست نميآيد؛ فلهذا آيه از اينجهت اجمال دارد، و آيۀ 5، از سورۀ10: يونس: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَآءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ و مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ، مبيِّن اين مجمل و مقيِّد اين مهمل، و مخصِّص اين إطلاق است.
زيرا در اين آيه كه هم لفظ شمس آمده است و هم لفظ قمر، با تقدير منازل قمر بناي حساب و گاه شماري سالها را مقرّر فرموده است، و با ضمير مذكّرِ «وَ قَدَّرَهُ» كه به خصوص قمر بر ميگردد بايد اين محاسبه را نمود؛ وگرنه ميگفت: و قدَّرها تا به شمس كه مؤنّث است برگردد، و يا لاأقلّ ميگفت: و قَدَّرهما كه به هر دو برگردد. ولي ميدانيم كه: بخصوص قمر برگرداننده است. مثل اينكه كسي به شما بگويد: من شما را با عطاي خودم از نيازمندي بيرون ميآورم و معيّن نكند از چه نوع مالي به شما ميدهد. سپس بگويد: من با دينار، نه با درهم؛ شما را از نيازمندي بيرون ميآورم؛ آيا از اين دو جمله شما مجموعاً بطور قطع و يقين نميفهميد كه: اعطاي وي به شما دينار است نه درهم؟!
باب مجمل و مبيّن يكي از أبواب مهمّ علم اصول است، چرا ما طلبهها چون به آنجا ميرسيم خوب بحث ميكنيم، و چون به اينجا ميآئيم چشم ميبنديم و ميخواهيم آيات قرآن را بر خلاف اصول عقلاء و محاورات و أخذ قرائن، و حمل مجمل بر مبيّن، و حمل مطلق بر مقيّد، به دلخواه معني كنيم؟! سبحان الله هذا إفْكٌ عظيمٌ.
نظير اين اشتباه، خطاي بعضي ديگر است كه استدلال كردهاند به آيۀ5، از سورۀ 55: رحمن: الشَّمْسُ وَ القَمَرُ بِحُسْبَانٍ. و آيۀ 96، از سورۀ 5: الانعام: فَالِقُ الإصْبَاحِ وَ جَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَ'لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ. و واضح است كه اين استدلال نيز بسيار واهي است؛ زيرا حُسبان با ضمّه به معني حساب است و معني آيۀ اوّل اينست كه: يَجْريان بحِسابٍ معلومٍ و مقدَّر. ما خورشيد و ماه را در مدار خودشان گتره و بدون حساب يله نساختيم، بلكه روي نظم و حساب دقيق، هر يك از آن دو در حركت ميباشند. و معني آيۀ دوّم اينست كه: «خداوند شكافندۀ صبح است (كه آنرا از پردههاي ظلمت بيرون ميكشد) و شب را براي آرامش قرار داده است، و خورشيد و ماه را با نظمي معيّن در مدار خود به حركت درآورده است. اينست اندازهگيري خداوند عزيز و عليم.» در اينجا نيز ميبينيم: آيه در صدد بيان حساب و دقّت مدار و سير حركت خورشيد و ماه است؛ اين معني چه ربطي دارد به آنكه ما بايد حساب را از خورشيد بگيريم؟ و بر فرض صحّت دليل، اين معني نيز واضح است كه حُسْبَانٍ مُهْمَل است و آيۀ وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ مُبيِّن آن است. و در قرآن كريم مطلقات و مهملات و مجملات بسيار است كه بايد به مقيّد و مخصِّص و مبيِّن ارجاع داد.
[70] «سيرۀ حلبيّه» ج 3 ، ص 289
[71] -«السيرة الحلبيّة» ج 3 ، ص 289 .
[72] «تاريخ يعقوبي» طبع بيروت ، ج 2 ، ص 110 ، و «مروّج الذّهب» طبع دار الاندلس ج 2 ص 290 ، و «الكامل في التاريخ» طبع بيروت ج 2 ص 302 .
[73] در «نصاب» آمده است:
دو تشرين و دو كانون و پس آنگه شباط و آذر و نيسان أيار است
حزيران و تموز و آب و أيلول نگهدارش كه از من يادگار است
و راجع به مقدار روزهاي اين ماهها آوردهاند: تشرين أوّل 31 روز ، تشرين آخر 30 روز ، كانون اوّل 31 روز ، كانون آخر 31 روز ، شباط 28 روز ، و در سالهاي كبيسه 29 روز ، آذار 31 روز ، نيسان 30 روز ، أيار 31 روز ، حزيران 30 روز ، تموز 31 روز ، اب 31 روز ، إيلول 30 روز (التنبيه و الاشراف مسعودي ص 183) . و امّا شعر معروف «نصاب» .
لا و لَا لَبْ لَا و لَا لَا شش مه است لَلْ كَطُ و كَطْ لَلْ شهور كوته است
راجع به ماههاي رومي بر لغت عربي حمل و ثور و جوز است . يعني تعداد روزهاي شهور رومي از حَمَل به ترتيب 31 و 31 و 32 و 31 و 31 و 31 ششماه اوّل تا آخر سنبه است و 30 و 30 و 29 و 29 و 30 و 30 ششماه دوّم تا اخر حُوت است كه مجموعاً سيصد و شصت و پنج روز ميشود .
البتّه چون سال شمسي سيصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و چهل و هشت دقيقه و چهل و پنج ثانيه است ، براي آنكه سال عقب نيفتد ، بايد اين خوردهها را در چهار سال يك بار كه يك روز ميشود جمع نموده و يك روز به آن سال اضافه كرد ، و اين سال را كبيسه گويند .
[74] چون بعثت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در 27 رجب واقع شده و 13 سال آن حضرت در مكّه بماند و سپس در 12 ربيع الاوّل به مدينه هجرت فرمود ؛ پس دقيقاً درنك تحقيقي آن حضرت در مكّه دوازده سال و هفت ماه و نيم ميشود و آن حضرت ده سال تمام منهاي 14 روز يعني از 12 ربيع الاوّل سال اوّل هجرت تا 28 صفر سال يازدهم از هجرت در مدينه توقّف فرمود . هجرت آن حضرت در سال 622 مسيحي و اوّل محرّم آن سال كه مبدأ سال مسلمانان واقع شد مطابق با 16 ژوئيه 622 به تعديل تقويم ژولين و 19 ژوئيه به تعديل تقويم فعلي مسيحي گرگواري بوده است .
[75] -و هفتاد سال قبل از اين تاريخ ، عثمانيها هم متوجّه اين موضوع شدند ، و تاريخ دولتي خود را شمسي كردند . يعني در سنۀ 1256 قمري تاريخشان را عوض كردند . ولي يك سهوي كه در آن وقت براي آنها واقع شد ، آن بود كه از آن روز به اين طرف را شمسي كردند . و از آن روز به قبل را قمري گذاشتند . پس فعلاً تاريخ آنها از اوّل هجرت نه قمري را نشان ميدهد و نه شمسي را . هفتاد سالش را شمسي گذاردند و أسامي رومي ، شباط و تشرين و غيرها را بر آن گذاردند و سابقهاش به حال قمري و محرّم و صفر باقي ماند .
و بنابراين تا اين تاريخ كه نگارنده مينگارد و ربيعالاوّل يكهزار و چهار صد و پنج قمريّه است ، و از آن تاريخ يكصد و پنجاه سال ميگذرد و كسري اين مقدار چهار سال و نيم است . بايد تاريخ سنوات عثماني يكهزار و چهارصد باشد . ولي مصطفي كمال پاشا كه روي كار آمد نه تنها تاريخ هجري را برانداخت و آن را مسيحي كرد ، بلكه تمام آداب و رسوم و خط را أجنبي نمود و مساجد را تعطيل و تعطيلات جمعه را به روز يكشنبه تبديل نمود .
[76] -به كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» تأليف اسماعيل رائين ، طبع پنجم ، جلد دوّم از ص 142 تا ص 147 و نيز به صفحات 49 و 50 و 54 و 75 و 451 مراجعه شود .
[77] -به همين كتاب ، جلد سوّم از ص 531 تا ص 534 مراجعه شود
[78] - سيّد محمّد تديّن در كمك و مساعدت روي كار آمدن پهلوي سهم بسزائي داشته است . و ساليان دراز مقام وكالت مجلس و وزارت را در عهد او ، و پس از او در عهد پسرش عهدهدار بود .
[79] - -اين نامها را مسعودي در كتاب «التنبيه و الإشراف» ص 184 آورده است .
[80]-و اين بدين طريق بود كه طبق محاسبات خيّام بايد در هر 33 سال 8 سال را كبيسه نمود تا اختلافي پيدا نشود . لهذا بنابراين گذارد كه در هر 4 سال يك سال را كبيسه كنند و در رأس آخر كه سال سي و سوّم است كبيسه را در رأس سال پنجم كه سي و سوّمين سال است قرار دهند ، و بنابراين در دورۀ آخر چهار سال ساده و سال پنجم كبيسه خواهد بود .
[81] -اين نامها را سيّد جلال الدّين طهراني در گاهنامۀ خود متعلّق به مورّخۀ 1309 شمسي در صفحۀ 79 آورده است .
[82] -در «لغت نامه دهخدا» در مادّۀ أمرداد گويد: در «أوستا» أمريتات است ، جزء اخير آن كع تات باشد پسوند است كه جداگانه مورد استعمال ندارد ، همين جزء در خرداد نيز ديده ميشود .
پارۀ ديگر اين واژه از دو جزء ساخته شد ، نخست از «آ» كه از أدوات نفي است يعني نه . از براي اين جزء در فارسي «نا» يا «بي» اورده ميشود . جزء دوّم مِرْت يا مَرْت است يعني مردني و درگذشتني و نيست شدني و نابود گرديدني . بنابراين أمرداد يعني بيمرگ و آسيب نديدني يا جاوداني ، و بايد أمرداد با أدات نفي «آ» باشد نه مرداد كه معني بر خلاف آن را ميدهد .
أمرداد در دين زردشتي أمشاشبسندي است كه نمايندۀ بيمرگي و جاوداني يا مظهر ذات زوال ناپذير أهورامزدا است . در جهان خاكي نگهباني گياهها و رستنيها به او سپرده شده است (از فرهنگ ايران باستان نگارش ابراهيم پور داود ص 59) و رجوع به مزديستا و تأثير آن در ادبيات فارسي تأليف آقاي دكتر معين و أمشاشپسندان شود
و محصّل آنچه كه در اينجا از «لغت نامۀ دهخدا» آورديم در تعليقۀ مادۀ مرداد از همين لغت نامه آورده است ، و ني زگويد: أمرداد كه پنجمين ماه سال و هفتمين روز ماه بدو سپرده شده از أمشاشپسندان و مظهر جاوداني أهورامزدا و در جهان مينوي بخشايش ايزدي ، جزاي كارهاي نيكوكاران است . و در جهان خاكي نگهباني گياه با أمرداد است .
استرابون مورّخ يوناني معبد أمرداد را در آسياي صغير ديده است . أمرداد روز از ماه أمرداد جشن أمردادگان برپا ميشده ...
زرتشتيان ايران هم آن را أمرداد خواند (از حاشيۀ دكتر معين بر برهان قاطع ، ذيل مرداد) و نيز در اين تعليقه آورده است كه: تات كه پسوند است ، دالّ بر اسم مجرّد مؤنّث است .
و نيز در همين لغت نامه در مادّۀ أمشاشپسند گويد كه: به معناي فرشته و مَلك است ، و در أوستا «أمِشَه و سِپسنته» آمده: مركب از دو جزء . جزء اوّل (أمشه) نيز مركّب است از (آ) علامت نفي ، و (مشه) از ريشۀ مَرْ به معني مردن . جزء دوّم (سپسپنته) يعني مقدّس ، مجموعاً به معني «جاودان مقدّس» است .
شماره أمشاسپندان يا مهين فرشتگان هفت است كه نام شش تاي آنان در ضمن ماههاي دوازده گانۀ كنوني مندرج است . هومن ـ بهمن ، اشه و هيشته ـ أدريبهشت . خشتره و اثيريه ـ شهريور . سپنته ارميني ـ سپندارمد ، هُور و تات ـ خرداد . أمرتات ـ أمرداد . در رأس اين شش ، سپنتامينو (خِرَد مقدّس) قرار داشته است ، بعدها به جاي او أهورامزدا را گذاشتند ، در گاتهاي كه قديميترين قسمت أوِستا است ، نا أمشاشپندان به كرّات ذكر شده است .
[83] -به طوري كه تعديل اين تاريخ را معيّن نكردند و به همين قدر اكتفا كردند كه در سالهاي كبائس اسفند 30 روز گرفته شود امّا كدام سال كبيسه است معيّن نشده است ، و به همين علّت بود كه در سال 1308 نزديك بود كه اشتباه شود ، چه مطابق معمول واضح بود كه سال چهارم بعد از سه سال 305 ـ 306 ـ 307 ميبايست كبيسه محسوب شود ، و حال آنكه در واقع و حقيقت امر ميبايستي ساده باشد ، چون سال 1309 سال آخر از دور 33 سالي بوده است ، و آن را ميبايست كبيسه قرار داد ، و به همين سبب يك تقويم اشتباه ضبط كرده و اسفند 1308 را 30 روز دانسته است ، و اين عمل ايجاب ميكند كه روز دوّم حمل مطابق با اوّل فروردين شود . و اين اشتباه ناشي از نقص قانوني است كه از مجلس گذشته است (گاهنامه 1309 ، سيّد جلال الدّين طهراني ، ص 78) .
[84]-مطالبي كه از مجلسي شوراي ملّي دربارۀ تغيير تاريخ نقل شده است ، همگي از روزنامه رسمي كشور شاهنشاهي از صفحات 1010 تا 1014 ، و از صفحات 1056 تا 1060 ، راجع به جلسۀ يكصد و چهل و سوّم ، صورت مشروح مجلس صبح سه شنبه ، 27 حوت 1303 مطابق 21 شعبان 1342 ميباشد .
[85] -و نظير اين تغيير را در ساعات دادند ، چون بنا بر دخول ماههاي قمري كه ابتداء آنها خروج قمر از تحت الشّعاع و رؤيت آن بعد از غروب آفتاب است ، اوّل هر ماه قمري از اوّل شب آن شروع ميشود ، و شب هر روز مقدّم بر روز آن است . و بنابراين ساعت 12 اوّل غروب و ابتداي دخول شب است . و هر ساعتي كه بگذرد يك ساعت از شب گذشته است فلهذا در شرع مقدّس وارد است كه در ساعت اوّل و يا دوّم و يا سوّم و يا چهارم از شب گذشته ، انسان چه تكاليفي را انجام دهد ، و اين در صورتي است كه مبدأ حساب ساعت را كه اوّل شب است ساعت 12 يعني سر دسته قرار دهيم .
در اينصورت اوّلاً روشن است كه چند ساعت از شب ما گذشته است ، ساعت 6 يعني 6 ساعت از شب گذشته است ، و ثانيا در سپيدي روز ميدانيم كه ما چند ساعت روز داريم ، زيرا ساعت 12 يعني غروب آفتاب و ابتداي شب ، پس ساعت 5 در روز ميدانيم كه ما 7 ساعت روز داريم و ساعت 9 ميرساند كه ما 3 ساعت روز داريم ، و عليهذا ساعت غروب كوك براي تعيين مقدار شب و تعيين مقدار روز بسيار ساده و مفيد است . و مسلمان كه ميخواهد از شب خود استفاده كند و از روز بهرهمند شود ميداند چقدر از شب گذشته است و چقدر به روز باقيمانده است .
و امّا ساعتهاي زَوالي (ظهر كوك) شب و روز را نشان نميدهند ، آنها فقط نصف شب و نصف النّهار را نشان ميدهند ، در صورتيكه مبدأ كار ما از اوّل غروب است ، مبدأ نصف شب به چه درد ما ميخورد ؟ و علاوه ساعت 1 يعني يك صبح ، در حالي كه از اوّل شب ما چند ساعت بيشتر گذشته است و ساعت 1 ساعت يك نخواهد بود . براي مسلمان صبح عبارت است از اوّل فجر صادق و يا از اوّل آفتاب و از آن به بعد روز او شروع ميشود ، نه از ساعت نصف شب . مبدأ نصف شب براي كساني است كه بين شب و روز و ابتداي هر كدام و انتهاي هر كدام فرقي نميگذارند ، و فقط اجمالاً 24 ساعت خود را به 2 تا دوازده ساعت با بمدأ نصف النّهار و نصف اللّيل تقسيم كردهاند . مانند اقوام غير مسلمان . و در اينصورت از ساعت 12 شب به بعد متعلّق به فرداي آن روز بوده و نصف از شب بعد از آن روز تا ساعت 12 نيز متعلّق به همان روز است . يعني هر روز تمام ، دو نيمه شب در جلو و عقب دارد . فلهذا ميگويند: شب سه شنبه و سه شنبه شب . يعني شب پيش و شب بعد ! ولي بر اساس ماههاي قمري كه حتماً هر روز يك شب تمام دارد ، و آن شب پيوسته قبل از آن روز ميباشد ، اشتباهي هم رخ نميدهد . شب سه شنبه يعني شب پيش از روز سه شنبه ، و شب چهاردهم رمضان يعني شب بعد از روز سيزدهم رمضان و هكذا . تمام احكام و تكاليفي كه براي شبها مقرّر شده است براي شبهاي قبل از روز بوده و ابتداي آن دستورات از اوّل شب است ، يعني ساعت 12 سر دستۀ غروب كوك .
ولي چون ساعتهاي ظهر كوك در كشورهاي غربي مرسوم بود ، كم كم حكومتهاي مسلمانان بر اساس ساعت گرنويچ كه زَوالي است ، ساعتهاي خود را ميزان كردند و ملّتها نيز رفته رفته از حكومتها پيروي نمودند و براي استماع راديو و غيره كه به ساعات زَوالي بود، و براي فرستادن أطفال خود به مدرسه ، و براي رفتن به ادارات ، ساعتهاي منازل خود را نيز ظهر كوك نمودند . در صورتي كه براي آنان از ساعت غروب كوك منافع بيشتري حاصل بود .
ساعت ظهر كوك را ساعت فرنگي كوك ، و يا ساعت انگليزي ، و ساعت غروب كوك را ساعت شرعي ميناميدند .