فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! لَوْ بَيَّنْتَ لِي قَلِيلا !
فَقَالَ: إنَّ أُمَّتِي سَتُفْتَنُ مِنْ بَعْدِي؛ فَتَنَاوَلُ الْقُرْءَانَ وَ تَعْمَلُ بِالرَّأْيِ، وَ
ص 239
تَستَحِلُّ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ، وَ تُحَرِّفُ الْكِتَابَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ تَغْلِبُ كَلِمَةُ الضَّلا لِ.
فَكُنْ حَلَسَ بَيْتِكَ حَتَّي تُقَلَّدَهَا، فَإذَا قُلِّدْتَهَا جَاشَتْ عَلَيْكَ الصُّدُورُ، وَ قَلَّبَتْ لَكَ الامُورَ. تُقَاتِلُ حِينَئِذٍ عَلَي تَأْوِيلِ الْقُرْءَانِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَي تَنْزِيلِهِ. فَلَيْسَتْ حَالُهُمُ الثَّانِيَةُ بِدُونِ حَالِهِمُ الاولَي.
«من گفتم: اي رسول خدا! ممكنست مقدار كمي از اين جريانات را براي من شرح دهي؟!
رسول خدا گفت: امّت من پس از من به فتنه و فساد مبتلا ميشوند؛ در قرآن تصرّف ميكنند و به آرا خود عمل مينمايند. و خوردن خمر و شراب را بنام نبيذ (آب انگور) حلال ميشمارند. و مال حرام را بنام هديّه و تحفه ميخورند. و ربا را بنام بيع و خريد و فروش مجاز ميدانند. و معاني و مفاد آيات قرآن را از جاي خود تغيير ميدهند؛ و در اينصورت و با اين كيفيّت، كلمۀ باطل بر كلمۀ حقّ غلبه ميكند.
در تمام اين دوران ملازم خانهات باش و مانند فراشي كه بر آن مينشيني عزلت اختيار كن، تا آنكه زمام رياست و امارت و حكومت را بر گردن تو نهند. و به مجرّد اينكه رياست و ولايت را پذيرفتي، و قلادۀ أمر را بر گردنت نهادي، دلهائي از حقد و حسد و كينه عليه تو به جوش آيد، و سينههائي از امواج بخل از اضطراب و هيجان موج زند، تا امر را بر تو واژگون كنند.
در اين هنگام است كه تو براي تحقّق مفاد و معني قرآن و برقراري تأويل و مرجع آن، جنگ خواهي كرد؛ به همان گونهايكه من براي پذيرش نزول قرآن و اقرار و اعتراف به حقّانيّت ظاهر آن جنگ كردهام.
در اين موقعيّت و با اين وضعيّت، دوران دوّمي كه بر آنها ميگذرد، كمتر و پائينتر از دوران اوّل آنها نيست؛ و عيناً در مرحلۀ واپسين كه تو كارزار
ص 240
مينمائي، حال اين مردم مانند حال آنها در مرحلۀ اوّلينِ شرك و بتپرستي است كه من كارزار ميكردم، و دست كم از آن چيزي ندارد.»
فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُ هَؤُلآءِ الْمَفْتُونِينَ مِنْ بَعْدِكَ؟! أَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ؟!
فَقَالَ: بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ يَعْمَهُونَ فِيهَا إلَي أَن يُدْرِكَهُمُ الْعَدْلُ.
فَقُلْتُ: يَارَسُولَ اللَهِ! أَيُدْرِكُهُمُ الْعَدْلُ مِنَّا أَمْ مِنْ غَيْرِنَا؟!
فَقَالَ: بَلْ مِنَّا؛ بِنَا فَتَحَ اللَهُ وَ بِنَا يَخْتِمُ، وَ بِنَا أَلَّفَ اللَهُ بَيْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الشِّرْكِ وَ بِنَا يُؤَلِّفُ بَيْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الْفِتْنَةِ.
فَقُلْتُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَي مَا وَهَبَ لَنَا مِنْ فَضْلِهِ. [212]
«من گفتم: اي رسول خدا! من از كدام جهت با آنان مواجه شوم؟ و بر كدام مقام و منزله آنها را در آورم؟ و با آنها چگونه رفتار نمايم؟ آيا ايشان را مسلمان مفتون و مفسد بدانم، و بر اين اساس رفتار كنم؟ يا كافر مرتدّ و از دين برگشته بدانم، و بر اساس قوانين و مقرّرات با اهل رِدَّه و مرتدّين رفتار كنم؟!
رسول خدا گفت: در مقام و منزلۀ فتنه و فساد آنان را قرار بده، و با ايشان همچون مسلمان مفتون و مبتلا به فساد و تباهي عمل كن! ايشان در اين گمرهي و ضلالت و فتنه و بلا ميمانند تا وقتيكه عدل الهي به آنها برسد و آنانرا دريابد.
من گفتم: اي رسول خدا! آيا آن عدلي كه آنانرا در مييابد و از اين فتنه و فساد بيرون ميآورد، از ما خواهد بود يا از غير ما؟!
رسول خدا گفت: از ما خواهد بود؛ خداوند بواسطۀ ما اسلام و رحمت و عدل و ولايت را گشوده است، و بواسطۀ ما نيز خاتمه ميدهد. و بواسطۀ ما خداوند در ميان دلها پس از شرك، ايجاد الفت و صفا و يگانگي نمود؛ و
ص 241
بواسطۀ ما نيز در ميان دلها پس از فتنه و فساد، ايجاد الفت و مودّت ميكند.
من گفتم: حمد و سپاس اختصاص به خداوند دارد بر اين فضل و شرفي كه به ما عنايت كرده است.»
انحراف از تأويل قرآن به قدر انحراف از اصل قرآن، انسان را از حقيقت دور ميكند. فائدۀ قرآن براي فهميدن و عمل به مضمون آنست؛ اگر كسي بگويد: قرآن را پذيرفتهام و تأويل آنرا نميپذيرم، و روي فهم و ادراك خود و سليقۀ خود به آن عمل ميكنم، يعني متشابهات را به محكمات ارجاع نميدهم؛ مانند كسي است كه بگويد: اصل قرآن را نپذيرفتهام.
مصيبت و گرفتاري أميرالمؤمنين عليه السّلام از اين دسته بود. معاوية شيّاد دنياپرست خود را طالب خون عثمان قلمداد كرده، و به آيۀ: يَـٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي[ [213 و به آيۀ: وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَـٰـوةٌ [214] تمسّك ميكند. و أميرالمؤمنين عليه السّلام را متّهم به قتل عثمان كرده، و علماي شام كه ريزهخواران سفرۀ آلودۀ اويند، مردم نادان و ساده لوح را فريفته و تحريك به قتل أميرالمؤمنين عليه السّلام و برقراري إمارت و حكومت وي به آيۀ شريفۀ: وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَـٰـنًا [215] مينمايند. اين آيات از قرآن است، وليكن مفاد و معنايش حقّانيّت معاويه نيست. اوّلاً عثمان وصيّ و فرزند دارد، آنها بايد طالب خون او باشند، به معاويه چه مربوط؟ ثانياً أميرالمؤمنين عليه السّلام كشندۀ عثمان نبودهاند، بلكه از قتل او جلوگيري
ص 242
كردهاند، تمسّك به آيه در اين مورد چه معني دارد؟
ثالثاً اينك كه تمام طبقات با أميرالمؤمنين عليه السّلام بيعت به خلافت كردهاند و او حاكم مُطاع مسلمين است، وظيفه دارد در صورت فرض مظلوميّت عثمان و تقاضاي ورثۀ او قصاص از قاتلان را، محكمهاي تشكيل دهد و فصل خصومت كند؛ به معاويه كه يكي از افراد رعيّت است ربطي ندارد!
امّا از همۀ اين خصوصيّات، معاويه و دستياران او چشم پوشيده، آيۀ قرآن را در غير مورد و موضوع خود قرار داده، وسيلۀ جنجال و غوغا نموده تا از فتنه و فساد استفادۀ سوء كنند و چند صباحي بر اريكۀ حكومت جور سوار شوند. اينها همه انحراف و زيغ است كه فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰـبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِ [216] دربارۀ ايشان صادق است.
سيّد رضيّ جامع «نهج البلاغة» ميگويد: چون به آنحضرت رسيد كه بنياميّه او را در مشاركت خون عثمان متّهم داشتهاند، خطبهاي بدينگونه ايراد كرد:
أَ وَلَمْ يَنْهَ أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي؟ أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِي عَن تُهْمَتِي؟ وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَهُ بِهِ أَبلَغُ مِنْ لِسَانِي!
أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ، وَ خَصِيمُ الْمُرْتَابِينَ. وَ عَلَي كِتَابِ اللَهِ تُعْرَضُ الامْثَالُ. وَ بِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَي الْعِبَادُ[217]
«آيا علم و اطّلاع بني اميّه از من، ايشان را باز نميدارد از اينگونه عيبگوئي دربارۀ من؟ (يعني آيا بني امّيه را علم و اطّلاع به حال من و سابقۀ من در دين و اجتناب از ريختن خون بناحقّ، باز نميدارد از عيبجوئي و
ص 243
عيبگوئي دربارۀ من نسبت به خون عثمان؟ خصوصاً كه آنها ميدانند من براي او خيرخواه و ناصح بودم و بهترين كسي بودم كه فساد و ضرر و هلاك را از او دفع مينمودم.)
آيا آگاهي و دانش جاهلان به سابقۀ من در استواري دين، ايشان را منع نميكند از تهمت بر من؟
آري! آنچه از پند و موعظه براي آنها در كتاب خدا آمده است، از گفتار من بليغتر و رساتر است. (كه ميگويد: غيبت در حكم خوردن گوشت مردۀ برادر است. )[218]
من با برهان ساطع و دليل قويم بر كسانيكه از دين خارج ميشوند مبارزه و محاجّه ميكنم. و با افراد مُرتاب و شكّاك كه داراي يقين نيستند و دين را بازيچه و لعب خود قرار ميدهند دشمنم!
اعمال متشابهه را كه داراي دو وجهه هستند و دو گونه تفسير دارند، بايد به كتاب خدا عرضه داشت؛ و از كتاب خدا رفع شبهه كرد، و معناي صحيح و حقيقي آنرا جست. (آنچه موافق است با كتاب خدا حقّ و مشروع است؛ و آنچه مخالف است باطل و ممنوع است. بنابراين هر كس كه ملتزم به احكام كتاب الله باشد، حقّ عيب گوئي ندارد و نميتواند در حقّ من طعن زند و بدون شاهد و برهان تهمتي را حواله دهد.)
و مجازات بندگان خداوند بواسطۀ نيّتهاي آنهاست، كه هر كه نيّتش
ص 244
پاك و خالص باشد، از گناه و پاداش آن بريّ است؛ و هر كس در دلش سو نيّت باشد، به عذاب خداوندي گرفتار است.»
و از جملۀ گفتار آنحضرت راجع به تأويل قران در عملكرد معاويه، نامهاي است كه به او نوشتند، و در اين نامه رياست خواهي وي را با تأويل قرآن بازگو كردهاند. اين نامه را نيز سيّد رضيّ آورده است:
أَمَّا بَعْدُ، فَإنَّ اللَهُ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، وَ ابْتَلَي فِيهَا أَهْلَهَا لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا . وَ لَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا، وَ لَا بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا؛ وَ إنَّمَا وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَي بِهَا.
وَ قَدِ ابْتَلا نِي اللَهُ بِكَ وَ ابْتَلا كَ بِي! فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَي الآخَرِ. فَعَدَوْتَ عَلَي طَلَبِ الدُّنْيَا بِتَأْوِيلِ الْقُرْءَانِ، فَطَلَبْتَنِي بِمَا لَمْ تَجْنِ يَدِي وَ لَا لِسَانِي، وَ عَصَبْتَهُ أَنْتَ وَ أَهْلُ الشَّامِ بِي.
وَ أَلَّبَ عَالِمُكُمْ جَاهِلَكُمْ، وَ قَآئِمُكُمْ قَاعِدَكُمْ. فَاتَّقِ اللَهَ فِي نَفْسِكَ، وَ نَازِعِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ، وَ اصْرِفْ إلَي الآخِرَةِ وَجْهَكَ؛ فَهِيَ طَرِيقُنَا وَ طَرِيقُكَ.
وَ احْذَرْ أَنْ يُصِيبَكَ اللَهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍ تَمَسُّ الاصْلَ وَ تَقْطَعُ الدَّابِرَ. فَإنِّي أُولِي لَكَ بِاللَهِ أَلِيَّةً غَيْرَ فَاجِرَةٍ: لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَ إيَّاكَ جَوَامِعُ الاقْدَارِ، لَا أَزَالُ بِبَاحَتِكَ؛ حَتَّي' يَحْكُمَ اللَهُ بَيْنَنَا وَ هُوَ خَيْرُ الْحَـٰـكِمِينَ. [219]
«بعد از حمد و سپاس حضرت ربوبيّت، بدانكه: خداوند سبحانه دنيا را مقدّمۀ آخرت قرار داده است، و اهلش را در آن به امتحان و آزمايش درآورده تا آن كه كردارش از همه نيكوتر است شناخته شود. و ما براي تمتّع و هوسراني در
ص 245
دنيا آفريده نشدهايم، و براي كوشش و تلاش در اين امور دنيَّه و پست مأمورنگشتهايم. بلكه در دنيا نهاده شديم تا اينكه مورد آزمايش و امتحان قرار گيريم.
و تحقيقاً خداوند مرا بواسطۀ تو، و ترا بواسطۀ من، در محك آزمايش و بوتۀ امتحان درآورده است. و يكي از ما را حجّت بر دگري قرار داده است. پس تو با تأويل قرآن، براي طلب رياست و امارت دنيا پريدي و جستن كردي! و از من چيزي طلب نمودي (خون عثمان) كه نه دست من و نه زبان من در آن جنايت نبود. و تو و يارانت از اهل شام خون عثمان را به من بستيد، و مرا متعهّد و صاحب ذمّۀ او شمرديد!
و عالم شما (أبوهريرة) جاهلان شما را تحريك نموده و تحريص بر قيام كرد؛ و قائم شما (عمرو بن عاص) قاعدان شما را نهضت داده، عليه من برپاداشت! اينك در جان خودت از خداوند بپرهيز! و او را حاكم و وليّ خود بشمار، و زمام امر خود را به دست شيطان مسپار؛ و با او در استرسال بر حكومت بر تو، مبارزه كن! و وَجه و وِجهۀ دل خود را به آخرت متوجّه گردان؛ از دنيا بِبُر و به آخرت روي آور كه اين راه من و راه تست! و بترس از آنكه مبادا خداوند در ميان اين راه، امر كوبنده و شكنندهاي را فوراً پيش آورد كه ريشه را بركند، و اصل و فرعي، و درخت و شاخي باقي نگذارد!
و من قسم ياد ميكنم براي تو، قسم به خداوند؛ قسمي كه درست و راستين باشد و هيچگاه آنرا نشكنم: كه اگر تقديرات خداوندي و قضاء الهي ميان من و تو را جمع نمود، من دست از تو بر ندارم و پيوسته در ناحيۀ تو به قلع و قمع تو بپردازم؛ تا اينكه خداوند ميان ما حكم كند، و او از ميان حاكمان، حاكمي است كه مورد اختيار است.»
چقدر أميرالمؤمنين عليه السّلام در خطبههاي خود، در زمان خلافت
ص246
خود و قبل از آن، از مهجور بودن كتاب خدا مينالد، و از عدم بهرهبرداري از اين گنج شايگان تأسّف ميخورد:
إلَي اللهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً، وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالاً. لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إذَا تُلِيَ حَقَّ تِلا وَتِهِ؛ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعًا وَ لَا أَغْلَي ثَمَنًا مِنَ الْكِتَابِ إذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ. وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرَ مِنَالْمَعْرُوفِ؛ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ. [220]
«و من شكوۀ خود را به سوي خدا ميبرم از جماعتي كه با جهالت زيست ميكنند، و با ضلالت جان ميدهند. و هيچ متاعي نزد آنان بازارش كسادتر از كتاب خدا نيست در صورتيكه بايد و شايد تلاوت شود، و آياتش در مواضع خود قرار گيرد و معناي خود را بدهد. و هيچ متاعي نيز در نزد ايشان پررواجتر، و بهايش افزونتر و بازارش گرمتر از كتاب خدا نيست در صورتيكه تحريف شود، و معني و مفاد آياتش تغيير كند و در مواضع صحيح خود ننشيند.
و در نزد اين جماعت، از كار معروف و پسنديده، چيزي بدتر و زشتتر نيست. و از كار زشت و ناپسنديده چيزي خوبتر و شايستهتر نيست.»
و چقدر از جهت اختلاف فقهاء در فتوي مينالد و شكوه دارد، با آنكه مرجع جم��ع فتاوي كه كتاب خداست واحد است. و اين محملي ندارد جز آنكه مواضع تأويل را نميدانند، و آيات را با هم تطبيق نميكنند؛ و براي رفع ابهام از آيات قرآن، از خود قرآن مدد نميگيرند.
وَ إلَـٰـهُهُمْ وَاحِدٌ، وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ، وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ؛ أَفَأَمَرَهُمُ اللَهُ تَعَالَي بِالاِخْتِلافِ فَأَطَاعُوهُ، أَمْ نَهَاهُمْ عَنهُ فَعَصَوْهُ؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَهُ دِينًا نَاقِصًا فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَي إتْمَامِهِ؟ أَمْ كَانُوا شُرَكَآءَ لَهُ، فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ
ص 247
يَرْضَي؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَآمًّا فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَآئِهِ؟
وَ اللَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَ'بِ مِن شَيْءٍ» فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ.
و ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضًا وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلا فَ فِيهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَـٰـفًا كَثِيرًا».
وَ إنَّ الْقُرْءَانَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ؛ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ. لَا تَفْنَي عَجَآئِبُهُ، وَ لَاتَنْقَضِي غَرَآئِبُهُ. وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلَّا بِهِ.[221]
«و خداي ايشان يكي است، و پيمبرشان يكي است، و كتابشان يكي است؛ آيا خداوند تعالي آنها را امر به اختلاف كرده است و بدين جهت از او اطاعت نمودهاند، يا اينكه از اختلاف نهي كرده و ايشان عصيان نمودهاند؟ يا اينكه خداوند دين ناقصي را فرستاده است و در تكميل آن از ايشان استمداد جسته است؟ يا اينكه آنان شريكاني با خدا در تشريع شريعت و تقنين قوانين هستند و بنابراين، حقّ ايشانست كه بگويند؛ و بر عهدۀ خداست كه بپذيرد و بپسندد؟ يا اينكه خداوند دين تمامي را نازل نموده است و رسول خدا صلّيالله عليه و آله در تبليغش و أدائش كوتاهي نموده است؟
خداوند سبحانه ميگويد: «ما در كتاب خود از بيان هيچ چيز كوتاهي نكردهايم». و در قرآن، روشني و وضوح هرچيزي است. و خداوند گفته است كه قرآن، بعضي از آياتش بعض دگر را تصديق ميكند، و اختلافي در آن نيست؛ آنجا كه ميگويد: «و اگر قرآن از نزد غير از خدا نازل شده بود، هر آينه در آن موارد اختلاف بسياري را مييافتند».
ص 248
ظاهر قرآن زيبا و شگفت انگيز است؛ و باطن آن حاوي معاني تو در تو و عميق است. شگفتيهاي آن هيچگاه از بين نميرود، و غرائب و عجائبش پاياننميپذيرد. و تاريكيهاي درون و مسائل مبهمۀ نفسيّه و اخلاقيّه و عقيدتي بدون قرآن حلّ نميشود.»
يكجا در تعريف و تعظيم و تكريم قرآن ميگويد:
وَ كِتَابُ اللَهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؛ نَاطِقٌ لَا يَعْيَا لِسَانُهُ، وَ بَيْتٌ لَا تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، وَ عِزٌّ لَا تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ. ـ تا آنكه ميگويد:
كِتَابُ اللَهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَ تَنْطِقُونَ بِهِ، وَ تَسْمَعُونَ بِهِ. وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَي بَعْضٍ. لَا يَخْتَلِفُ فِي اللَهِ؛ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَهِ.
قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَي الْغِلِّ فِيمَا بَيْنَكُمْ، وَ نَبْتِ الْمَرْعَي عَلَي دِمَنِكُمْ. وَ تَصَافَيْتُمْ عَلَي حُبِّ الآمَالِ؛ وَ تَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الامْوَالِ. لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ، وَ تَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ؛ وَ اللَهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُمْ. [222]
«و كتاب خدا در ميان شماست؛ گويندهاي است كه هيچگاه زبانش از گفتار خسته نميشود، خانهاي است كه هيچوقت پايههايش فرو نمينشيند، و عزيزي است كه ابداً يارانش پا به فرار نميگذارند...
كتاب الله، كتابيست كه بواسطۀ آن شما ميبينيد، و شما سخن ميگوئيد، و شما ميشنويد. و بعضي از آياتش گويا و روشنگر بعضي آيات دگر است، و برخي شاهد بر صحّت برخي ديگر. در معرّفي خداوند اختلافي ندارد. و كسي را كه با وي سر و كار دارد، به راهي مخالف راه خدا حركت
ص 249
نميدهد.
شما همگي اتّفاق كردهايد در حقد و كينه در ميان خودتان، و بر روئيدن گياه آلوده و پليد در كنار مرغزار كثيف و لجنزار عَفِن و گلخن افكار و آمال خودتان. و در يكرنگي در راه محبّت آرزوهاي دنيوي، با هم از در صلح و صفا در آمدهايد؛ و در كسب اموال و ربودن آنها از يكديگر به دشمني و خصومت گرائيدهايد.
شيطان خبيث شما را مدهوش نموده؛ از نور فطرت و تابش انوار شريعت، به ظلمات ضلالت سوق داد. و اين خودپسندي و غرور پيوسته شما را در وادي گمرهي نابود و تباه كرد. و يگانه مورد اعتماد و اعانت من، چه بر نفسم و چه بر نفوس شما، خداست كه فقط بايد در مَزلاّتِ اقدام بدو پناه برد.»
أميرالمؤمنين عليه السّلام در بسياري از خطبههاي خود كراراً ياد از قرآن ميكند، و عظمت و كرامت آنرا شرح ميدهد، و از اصالت و اتقان آن پرده برميدارد، و از سستي و كوتاهي مردم از رجوع به اين تحفۀ الهيّه و مائدۀ سماويّه و دريغ ايشان از استمساك جدّي به آن اسف ميخورد. و از وضعيّت زمان خود و اوضاعي كه پس از وي پيش آمد ميكند و حكّام جور و ستم به نام قرآن با حقيقت آن بازي ميكنند، آه ميكشد و ناله ميكند.
خطبۀ زير را با دقّت مطالعه كنيد؛ تا چگونه از عظمت قرآن و پيغمبر اكرم بحث فرموده، و يگانه راه علاج را منحصر در پيروي از رسول خدا و عمل به قرآن كرده است، و تا چه اندازه از عدم عمل به قرآن نگران است!
فَبَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ بِالْحَقِّ لِيُخ��رِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الاوْثَانِ إلَي عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إلَي طَاعَتِهِ؛ بِقُرْءَانٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ. لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ، وَ لِيُقِرُّوا بِهِ إذْ جَحَدُوهُ، وَ لِيُثْبِتُوهُ إذْ أَنْكَرُوهُ.
ص 250
فَتَجَلَّي سُبْحَانَهُ لَهُمْ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَن يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ؛ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلا تِ، وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ.
وَ إنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَي مِنَ الْحَقِّ، وَ لَاأَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكِذْبِ عَلَي اللَهِ وَ رَسُولِهِ. وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إذَا تُلِيَ حَقَّ تِلا وَتِهِ، وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ؛ وَ لَا فِي الْبِلا دِ شَيْءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ.
فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ.
فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ مَنْفِيَّانِ طَرِيدَانِ، وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ.
فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ، وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ. لاِنَّ الضَّلا لَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَي وَ إنِ اجْتَمَعَا. فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَي الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ؛ كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إمَامَهُمْ.
فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ إلَّا اسْمُهُ، وَ لَا يَعْرِفُونَ إلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ. وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ، وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَي اللَهِ فِرْيَةً، وَ جَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّيِّئَةِ.
وَ إنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ ءَامَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ ءَاجَالِهِمْ، حَتَّي نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ، وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَةُ.
أَيُّهَا النَّاسُ! إنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَهَ وُفِّقَ، وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلا هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ. فَإنَّ جَارَ اللَهِ ءَامِنٌ، وَ عَدُوَّهُ خَآئِفٌ. وَ إنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ؛ فَإنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ، أَنْ
ص 251
يَتَوَاضَعُوا لَهُ؛ وَ سَلا مَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ، أَن يَسْتَسْلِمُوا لَهُ.
فَلا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الاجْرَبِ، وَ الْبَارِي مِنْ ذِيالسُّقْمِ!
وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ.
فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ.
هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُم عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ. لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ، وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ. فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ. [223]
«پس خداوند سبحانه و تعالي، محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم را به راستي و درستي بر انگيخت، تا بندگانش را از پرستش بتها بسوي پرستش خود، و از فرمانبرداري شيطان بسوي فرمانبرداري خود درآورد؛ با قرآني كه آنرا واضح و آشكارا نموده و متقن و محكم قرار داده است. براي آنكه بندگان وي پروردگارشان را بشناسند در وقتيكه به او جاهل بودند، و به او اقرار و اعتراف كنند در وقتيكه منكر او بودند، و او را اثبات كنند در زمانيكه وي را
ص 252
انكارميكردهاند.
پس خداوند سبحانه براي ايشان خود را آشكار و هويدا ساخت در كتابش، بدون آنكه او را ببينند، به سبب آنچه از قدرت و توانائي خود به آنها نشان داد. و از غضب و قهرش آنها را ترسانيد؛ كه چگونه افراد گذشته و امّتهاي سالفه را با عقوبات نازله محو و نابود كرد، و درو كرد آنان را كه درو كرد، و از ريشه و بُن منقطع ساخت به خشمهاي ربّانيّه و انتقامهاي سبحانيّۀ خود.
و به زودي بر شما خواهد آمد زماني كه در آن، چيزي پنهانتر از حقّ و آشكارتر از باطل نباشد؛ و آن زمان پس از ارتحال و مرگ من است. و بازار چيزي رائجتر از دروغ بستن بر خدا و رسول او نباشد. و در نزد مردم آن دوران، متاعي كسادتر و بيبهاتر از كتاب خدا نيست در صورتيكه بخواهند آنرا آنطور كه بايد و شايد تلاوت كنند و به منصّۀ عمل برسانند؛ و همچنين متاعي با ارجتر و با رواجتر از كتاب خدا نيست در صورتيكه بخواهند آنرا تحريف كنند، و بر معاني و مفاد غير خود بواسطۀ اغراض دنياپرستان بنشانند. در آن زمان چيزي نازيباتر از كار پسنديده، و زيباتر از كار ناپسنديده نيست.
در آن روز است كه محقّقاً حاملان قرآن بواسطۀ اشتغال به امور دنيويّه، اين كتاب الهي را به دور افكنند، و از تلاوت و تأمّل و تدبّر و عمل به آن سرباززنند. و حافظان آن بواسطۀ توجّه به امور شيطانيّه، آنرا در بوتۀ نسيان و فراموشي بسپارند.
پاورقي
[212] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 457
[213] ـ صدر آيۀ 178، از سورۀ 2: البقرة: «اي كسانيكه ايمان آوردهايد! حقّ قصاص براي كشتگانتان براي شما ثبت شد.»
[214] ـ صدر آيۀ 179، از سورۀ 2: البقرة: «و از براي شما در زندگي بواسطۀ حكم قصاص، حيات و تأمين ادامۀ زنده بودن است.»
[215] ـ قسمتي از آيۀ 33، از سورۀ 17: الإسرآء
[216] ـ قسمتي از آيۀ 7، از سورۀ 3: ءَال عمران
[217] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 73؛ و از طبع مصر با تعليقۀ محمّد عبده: ج 1، ص 125
[218] ـ ذيل آيۀ 12، از سورۀ 49: الحجرات:
وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَهَ إِنَّ اللَهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ. «و نبايستي بعضي از شما غيبت بعضي ديگر را بنمايند. آيا يك نفر از شما دوستدارد كه گوشت بدن برادر مردهاش را بخورد؟! البتّه شما اين را ناپسند داريد؛ بنابراين از خداوند بپرهيزيد كه او توبه را قبول ميكند، و نسبت به بندگانش مهربان است.»
[219] ـ «نهج البلاغة» رسالۀ 55؛ و از «نهج البلاغة» طبع مصر با تعليقۀ شيخ محمّد عبده: ج 2، ص 112 و 113
[220] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 17؛ و از طبع مصر با تعليقۀ شيخ محمّد عبده: ج 1، ص 54
[221] ـ همان مصدر، ص 55
[222] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 131؛ و از طبع مصر با تعليقۀ شيخ محمّد عبده: ج 1، ص 251 و 252
[223] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 145؛ و از طبع مصر با تعليقۀ شيخ محمّد عبده: ج 1، ص 265 تا ص 267؛ و از شرح ملاّ فتح الله كاشاني (تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين) از ص 0 25 تا ص 253؛ ولي چون ترتيب خُطَب آن با سائر شروح تفاوت دارد، اين خطبه را به شمارۀ 175 ذكر كرده است.
در «ينابيع المودّة» طبع اسلامبول، باب 77، ص 446 گويد: حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام ضمن خطبهاي در «نهج البلاغة» ميفرمايد: وَ اعْلَموا أنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفوا الرُّشْدَ حَتَّي تَعْرِفوا الَّذي تَرَكَهُ. ـ تا قوله عليه السّلام: فَإنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ.