امّا در كشور ما، شاهنشاه آريامهر به عوض آنكه از زمينهاي حاصلخير و مستعدّ كه بر ميلياردها هكتار بالغ ميشد استفاده كند و به عوض حفر قنوات و
ص 269
چاههاي آرتزين و چاههاي عميق معمولي و امثالها و حاصلخيز كردن سطح مملكت ؛ به دستور و أمر أكيد ارباب خود آمريكا به تقسيم اراضي پرداخت، و با آن نقشۀ شوم جز خرابي و تباهي و از بين رفتن دِهها و روستاها نتيجهاي عائد نگشت. [119]
ص 270
روزي مرحوم سيّد جلال الدّين طهراني منجّم معروف، و دانشمند مشهوري كه ساليان دراز در خدمت اربابان كار ميكرد، و بالاخره در زمان نخستوزيري هويدا در اين مدّت مديد، خانهنشين گرديده بود [120] ؛ به حقير گفت: «من در ايّامي كه استانداري خراسان و توليت حضرت امام رضا عليه السّلام را داشتم، چه خدمات مهمّي انجام دادم.» آنگاه مفصّلاً خدماتش را بر شمرد كه انصافاً زيبنده بود، و اهل خراسان و مشهد تا امروز كه امروز است از وي قدرداني ميكنند و وي را به پاكي و حسن خدمت ميستايند.
وي از جمله ميگفت:«من در ايالت خراسان تقسيم اراضي نكردم. روزي اعليحضرت بمن گفتند: بايد تقسيم اراضي را در خراسان شروع كنيد ! من
ص 271
گفتم: نميكنم ! [121]
گفتند: به چه علّت ؟! گفتم: به علّت اينكه اين اراضي همگي ملك پدر من است، و من ملك پدرم را ضايع نميكنم ؛اگربه شما ميگفتند: املاك پدرت را تقسيم كن، ميكردي ؟! گفت: نه ! من گفتم: اين اموال همگي موقوفۀ حضرت امام رضا عليه السّلام است، و حضرت امام رضا پدر من ميباشد. من چطور در اموالش تصرّف كنم و آنرا تقسيم نمايم ؟! از اين گذشته بطور كلّي تقسيم اراضي بر مصلحت كشور نميباشد ؛ و موجب عمران و آبادي نخواهد شد. شما اين زمينهاي بائر را از مشهد تا شاهرود به من بسپاريد تا با اصول فنّي و حفر چاههاي فنّي آنرا خرّم و سرسبز و كشتزاري بنمايم كه موجب عبرت و شگفت همگان گردد و مقدار حاصل از همين سرزمين به مقدار معتنابهي، ما را خودكفا ميكند و از ارز خارجي بینياز ميگرداند.
او جواب مرا نداد. ولي تا هنگاميكه من بر سر كار بودم، دست به تقسيم اراضي استان خراسان نزدند. همينكه از استانداري و توليت بكار ديگر اشتغالم دادند شروع به تقسيم اراضي نمودند.»
بالجمله، بحمد الله و المنّه آنچه از لوازم بحث دربارۀ تنظيم خانواده و
ص 272
كاهش جمعيّت تا بحال به نظر حقير فقير رسيد از ارائۀ مطلب و إعلام به اسناد و مدارك به قدر وسع و گنجايش خودداري نگرديد، امّا چون از قلم بعضي از دوستان ديرين، و صاح��ان قلم پيشين، و انديشمندان ذوي العزّة و التّمكين، مطالبي ترشّح نموده و انتشار هم يافته است، و به نظر حقير بعضي از آن عبارات در جا و محلّ خود قرار نگرفته است، و اين رساله هم براي مجرّد رفع شبهات نگارش يافته است، صحيح بنظر نيامد ناديده از آن عبور نمايد ؛ بنابراين با اعتراف به شخصيّت علمي و موقعيّت ارجمند فعلي آن صديق حميم، چون از جميع ادلّه و شواهدي كه ذكر فرمودهاند، در ضمن مطاوي رساله پاسخ داده شده است ؛ فعلاً به ذكر چند امر تبصرةً لي و تذكرةً لغيري مبادرت ميگردد:
مرقوم فرمودهاند: «كسانيكه از كشورهائي همچون «هند» ديدن كردهاند ميگويند: انفجار جمعيّت به حدّي است كه ميليونها نفر بيخانمان در حاشيۀ جادّهها و خيابانها و درون تونلها و زير پلها زندگي ميكنند. تولّد آنها در همان كنار جادّه و سرانجام، مرگشان نيز دركنار جادّه است.
هر سال ميليونها نفر از گرسنگي در هندوستان و غير آن ميميرند و بيش از اين مقدار به سبب انواع بيماريها و نداشتن وسائل و دارو و درمان از دست ميروند. خداوند هرگز راضي نيست كه يك جامعۀ مسلمان به سرنوشتي اينچنين گرفتار شوند.
از اين گذشته مشكل مهمتر يعني تحصيل و تربيت و تكامل معنوي كه هدف نهائي و أصلي اسلام است در چنين جوامعي هرگز حلّ نميشود. و تا جمعيّت كنترل نگردد، و برنامهريزي صحيح نشود و مشكل فقر و بيكاري حلّ نگردد، برنامهريزيهاي تربيتي و انساني امكان پذير نيست. با شعارهاي گمراه كننده بجنگ واقعيّتها نميتوان رفت.»
عرض ميشود: گرسنگي هنديها غالباً اختصاص به هندوها دارد نه مسلمانان و معلول چند امر است:
ص 273
اوّل آنكه آنها گاو را محترم ميشمارند و آنرا نميكشند و از گوشت آن تغذيه نمينمايند و خود اين گاوهاي محترم مصرف دارند، خوراك و آذوقه ميخواهند. و همچنين موش را نميكشند و موشهاي بسيار بطور آزاد رفت و آمد دارند و غذاي سكنه را نابود ميسازند.
در كتاب «جامعه شناسي عقب ماندگي» دكتر أحمد زرفروشان در ص 3 آورده است:
«در سال 1966 در كشور هندوستان كه مردم از بیغذائي در عذابند در حدود 6 / 1 ميليارد موش وجود داشت كه هر يك از آنها در سال 10 پوند [122] غذا را از بين ميبرد، ولي دولت جرأت نميكرد و نميكند كه آنها را از بين ببرد زيرا كه يك عقيدۀ ناشي از ساختار مذهبي، از موشها حمايت و محافظت مينمايد. در اين كشور همچنين 80 ميليون گاو بسر ميبرد كه نه از شير آنها و نه از گوشت آنها استفاده نميشود ؛ حتّی بهنگام قحطي هم نميتوان از گوشت آنها استفاده كرد.»
دوّم آنكه هندوها داراي عقيدۀ مذهبي خاصّي ميباشند كه فقر و گرسنگي را مستقيماً از قضا و قدر ميدانند و هيچگونه اختيار و تحرّك را در آن دخيل نميدانند، و بنابراين روي تعصّب و تقرّب به آلهه بدين قضاي وارد از ناحيۀ او شكيبا هستند. و براين اساس نيز هيچگونه اعتراض و ايرادي در برابر اغنيا و ثروتمندان ندارند ؛ و چون غنا و تمكّن ايشان را نيز از ناحيۀ آلهه ميدانند در مقابل اغنيا يك نوع خضوع نفس و تمكين باطني درخود اشعار مينمايند.
سوّم آنكه كشور هندوستانغارت شدۀ دست استعمارانگلستان است، و از كشور غارت شده چه توقّع ميتوان داشت ؟ گويند: وقتي گاندي به انگلستان رفت گفت: من در حيرتم كه چگونه اين مملكت در زير آب فرو نرفته است ؟! گفتند: مگر بايد اين جزيره زير آب فرو رود ؟!
گفت: استعمار انگليس آنقدر طلا از هندوستان بدينجا حمل داده است
ص 274
كه من گمان ميكردم مقدار سنگيني آن طلاها، جزيره را در آب فرو برده باشد !
و امّا مشكلۀ تحصيل فرزندان: بايد دانست تحصيل و تربيت و تكامل معنوي كه اشاره فرمودهاند، به ايمان و اسلام و ادب و صدق و همّت و ايثار است. هر كس از دهاتي و شهري بايد داراي اين خصيصهها بوده باشد. منظور دبيرستان رفتن و دانشگاه ديدن نيست ؛ دارا بودن علومي كه نه به درد دين و نه به درد دنيا ميخورد نميباشد. افراد دانشگاهي بايد افراد خاصّ مستعدّ با فهم باشند تا كمالاتشان مفيد براي يك جامعه باشد. دهاتيها بايد در صورت امكان سواد ياد بگيرند تا بتوانند قرآن بخوانند و احكام خود را بدست آورند. اگر بنا بشود جميع روستائيان دانشكده بروند، جهان تباه ميگردد. كشور عمله لازم دارد، كارگر ميخواهد، كشاورز ميخواهد، بنّا ومعمار ميخواهد،عالم ديني ميخواهد، طبيب و پزشك ميخواهد ؛ بالاخره همه چيز ميخواهد.
اگر بنا بشود تمام افراد به سوي تحصيلات بالا روي آورند با نداشتن استعداد ذاتي، جز اتلاف وقت خود و خانواده، و به هدر دادن هزينۀ جامعه چيزي دستگير نخواهد شد.
بچّۀ دكتر، دكتر ؛ بچّۀ شيميست، شيميست ؛ بچّۀ زارع، زارع ؛ بچّۀ بنّا، بنّا ؛ بچّۀ معمار، بايد معمار گردد، و گرنه تعادل بهم ميريزد و اجتماع در هم ميپاشد. مانند كشور كانادا كه امروزه بواسطۀ إعمال كنترل مواليد چنان به مضيقه افتاده است كه كسي ديگر پيدا نميشود خاكروبۀ خانهها را جمع كند وببرد، عمله براي انجام كار عملگي نيست، زبالهبر براي انجام وظيفۀ خودش وجود ندارد. آنگاه مردم متعيّن و با شخصيّت و صاحب مقامات مجبور ميشوند خودشان به نظافت منزل و بردن زباله بپردازند. در سال گذشته كه دوست ديرين، جناب آقاي دكتر حاج محمّد توسّلي از كانادا مراجعت كرد، گفت: «اينك دولت تصميم دارد افرادي از خارج كشور اجير كند و بياورد، تا بدين امور اشتغال ورزند.» حال نميدانم كانادائيها در اثر نكبت كنترل جمعيّت
ص 275
و كمبود افراد صالح براي كارهاي مختلف به چه وضعيّتي مبتلا ميباشند ؟!
مرقوم فرمودهاند: «گروهي در پاسخ ميگويند: ما امكانات بالقوّه زياد داريم ؛ اگر آن امكانات بسيج شود نه تنها جوابگوي افزايش جمعيّت است، بلكه عقب ماندگيها را نيز جبران ميكند.
ولي سؤال ميشود: چه كسي بايد اين امكانات را بسيج كند ؟! و آيا اصولاً بسيج اين امكانات لااقلّ در شرائط فعلي عملي هست يا نيست ؟! فقط بايد تكيه بر شعار كنيم و جمعيّت مهار نشده راه خود را پيش گيرد و به جلو بتازد، و ما هم در پشت سر اين قافله لنگ لنگان در انتظار سرنوشت حركت كنيم؟!
كسي جواب روشني در مقابل اين سؤالها نميدهد.»
عرض ميشود: اين بر عهدۀ حكومت اسلام است كه بايد از وزارت حِسْبَه و وزارت امر به معروف و نهي از منكر و از بيت المال مدد بگيرد و قيام و اقدام بر اينكار در وضع فعلي بنمايد، و از مالتوس گرائي عطف عنان نمايد ؛ و بجاي بسيج بر كنترل جمعيّت و عقيم نمودن افراد امّت، اين اموال خطير را صرف در بهبود و بالفعل در آوردن قوا و استعدادها بكند. و اين بسيار ��هل و آسان است. اين وظيفۀ وضع فعلي ؛ و امّا حكومت اسلام نبايد بگذارد وضع خطيري پيش بيايد. حقّ بود كه از پيشين زمان، روستائيان را به روستا بازگشت دهد، و در كشاورزي نمودن و دامداري كردن در زمينهاي حاصلخيز همّت بعمل آورد. اهتمام به صنعتي نمودن محض كشور، اين عواقب را در بر دارد.
احكام اسلام دَفعي است نه رَفعي. يعني نميگذارد خطر وارد گردد ؛ نه اينكه پس از ورود خطر در صدد رفع و برداشتن آن برآيد. ميگويد: با مراعات بهداشتِ صحيح و كم خوردن مريض نشو ؛ نه پس از زياده خوري و عدم بهداشت چون مرض آمد به طبيب رجوع كن ! در خانه را ببند تا دزد وارد نشود ؛ نه در خانه را باز بگذار و پس از آمدن دزد او را تعقيب كن !
ص 276
عَلَيْكُمْ بنَظْمِ أُمُورِكُمْ سرلوحۀ دستورات پيامبر أكرم و أميرالمؤمنين عليهما الصّلوة و السّلام ميباشد. اسلام هميشه علاج واقعه را قبل از وقوع واقعه مينمايد.
مرقوم فرمودهاند: «آيات و رواياتيكه دلالت بر كثرت اولاد دارد اختصاص به زمان پيغمبر دارد، و در اين زمان حتماً بايد عمومات و اطلاقات وارده را به قرائن حاليّه و مقاليّه تخصيص زد. زيرا در آن زمان، فرد مطلوب بوده است از جهت كمّيّت، و در اين زمان فرد مطلوب است از جهت كيفيّت. در آن زمان آیه: كَانُوٓا أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوَ'لاً وَ أَوْلَـٰدًا [123] و آیه: وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَ'لاً وَ أَوْلَـٰدًا [124] از جهت برشمردن كثرت فرزندان به عنوان زيادي قدرت وارد شده است، و در اين زمان شرائط اقتصادي و صنعتي حتّی نظامي مرهون تخصّص و آگاهي افراد ميباشد نه كثرت آنان. امروز با استفاده از وسائل صنعتي زمينهاي زيادي را زير كشت ميبرند، مصنوعات فراواني را بوسيلۀ كارخانه توليد ميكنند، در صحنۀ نبرد با استفاده از سلاحهاي پيشرفته يك نفر كار هزار نفر را انجام ميدهد.»
عرض ميشود: مَحطّ سياق روايات كثيرۀ مستفيضه و محطّ اتّفاق و اجماع علماء در باب نكاح و فضيلت آن و كثرت فرزندان، تكثير نسل مسلمينِ گوينده و مقرّ به لا إله إلا الله ميباشد. يعني در مقابل جميع موجودات و جميع افراد انسان، شرف و كرامت به توحيد است و هر كه بدان لب بگشايد اشرف خلائق خواهد بود. و بنابراين در امّت پيامبر اسلام صلّی الله عليه و آله كه به مقام توحيد اقرار و اعتراف دارند، غرض از خلقت متحقّق گرديده و اشرفيّت
ص 277
بالقوّة انسان به فعليّت و ثمر رسيده است. عليهذا هر فرد مؤمن بما هو مؤمن داراي شرف و كرامت است. و اين ثمرۀ وجودي در امّت پيامبر موحّد، و بنيانگذار توحيد پديدار گشته است نه در سائر اُمم.
اينست مُفاد تكثير اولاد ! اينست علّت ايجاد عالم ! اينست ثمرۀ تشريع نبوّت !
در روايت صدوق، از عليّ بن رئاب از محمّد بن مسلم از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام آمده است كه رسول اكرم صلّی الله عليه و آله فرمودند: تَزَوَّجُوا فَإنِّي مُكَاثِرٌ بِكُمُ الأمَمَ غَدًا فِي الْقِيَامَةِ، حَتَّی إنَّ السِّقْطَ يَجِيءُ مُحْبَنْطِيًا عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ فَيُقَالُ لَهُ: ادْخُلِ الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ: لا حَتَّی يَدْخُلَ أَبَوَايَ الْجَنَّةَ قَبْلِي ! [125
«ازدواج كنيد ! چون من در فرداي قيامت با كثرت افراد شما بر امّتهاي پيشين مباهات ميكنم. تا بحدّيكه طفل سقط شده، دست در كمر زده شكم به جلو آورده (در حال افتخار) به قيامت وارد ميشود و به او گفته ميشود: داخل شو در بهشت ! و او ميگويد: نه، داخل نميشوم مگر آنكه پدرم و مادرم پيش از من داخل در بهشت شوند!»
اين روايتي است كه با صحّت سند، از پيامبر أكرم صلّی الله عليه و آله آمده است ؛ و پيغمبر كه هذيان نميگويد. بچّۀ سقط شدۀ مسلمان اگر بجهت اسلام و ايمان و خليفة اللهي و استعداد قرب و نور توحيد و درخشش و نورانيّت عالم تجرّد نبود كه پيامبر به او مباهات نمينمود. بنابراين فقط و فقط، اگر كثرت اولاد بجهت زياد شدن مؤمنين و مسلمين و مُقرّين به توحيد در روي زمين نبود، اين نحوۀ تعبير از عقل كلّ و هادي سبل عجيب مينمود.
و نيز صدوق با إسناد خود از عَمْروبن شِمْر از جابر از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت ميكند از رسول خدا صلّی الله عليه و آله كه فرمود:
ص 277
مَا يَمْنَعُ الْمُؤْمِنَ أَنْ يَتَّخِذَ أَهْلا لَعَلَّ اللَهَ يَرْزُقُهُ نَسَمَةً تَثْقُلُ الأرْضَ بِلا إلَهَ إلا اللَهُ ؟! [126]
«چه باز ميدارد مرد مؤمن را كه زني بگيرد به اميد آنكه خداوند به او ذيروحي را نصيب كند تا زمين را به لا إله إل الله سنگين گرداند؟!»
در اينجا ميبينيم كه رسول خدا وزن و ارزش زمين را به مرد مؤمنِ گويندۀ لا إله إل الله ميداند ؛ و با چه عبارت لطيف و دلپذيري مؤمنين را ترغيب ميفرمايد تا زوجهاي اختيار كنند، تنها به سبب آنكه بچّهاي بزايد و آن طفل ذينفس و داراي روح در روي زمين شرف اهل آن گردد ؛ و با رسيدن به توحيد برتري بر سائر كائنات پيدا كند.
در اينصورت آيا براي ما ترديد و شكّي باقي ميماند در آنكه منظور از روايات، كثرت از جهت نور توحيد ميباشد ؛ نه دكتر شدن، مهندس شدن، نظامي شدن، شاه و رئيس شدن ؟ اينها امور اعتباري است و نتيجهاش مقدّمۀ كمال نفس است و ثمرهاي بالاصالة بر آن مترتّب نخواهد گرديد.
بنابراين سياق و اين مفاد از مضمون، محال مينمايد اختصاص به زماني داشته باشد غير از زمان ديگري. و كدام مخصِّص يا مقيِّدي ميتوان يافت كه در عمومات، تخصيص يا در مطلقات آن، تقييد وارد نمايد !
امّا قرائن مقاميّه از ضعف مسلمين و قوّت كفّار در آنزمان، بعد از سياق و محطّي كه بيان نموديم، نميتواند شاهد قرار گيرد ؛ مضافاً به آنكه ضعف مسلمين و قوّت كفّار، امروز نيز بهمان نهج يا بيشتر از آن، باقي ميباشد. و امّا قرائن مقاليّه غير از روايات، دگر چيزي نيست و آنها بر عكس مطلوب، دلالتشان بيشتر است ؛ زيرا همگي دلالت بر لزوم تكثير اولاد دارند ؛ و در اينكه مطلوبيّت كثرت فرزند در اسلام از مسلّمات ميباشد، هيچكس حتّی ملل و نحل خارج از آن ترديد ندارند.
ص 279
مرقوم فرمودهاند: «بنابراين بايد تصديق كرد كه شرائط موجود عصر ما با شرائط موجود عصر پيامبر صلّی الله عليه و آله بسيار متفاوت است. در عصر ما كيفيّت نفرات مطرح است نه كمّيّت. به همين دليل ميبينيم كه مثلاً اسرائيل غاصب با داشتن 3 ميليون جمعيّت در برابر يكصد ميليون عرب، و يك ميليارد مسلمان جهان عرض اندام ميكند ؛ چرا كه اين نفرات كم، از آموزش بسيار بالائي برخوردارند، و وسائل صنعتي و نظامي مهمّي را در اختيار دارند. آنها در مسأله كشاورزي از يك هكتار زمين، گاه پنج برابر ما محصول برداشت ميكنند ؛ و در صحنۀ جنگ نيز با سلاحهاي پيچيدهاي كه در اختيار دارند با همان نفرات كم مقاومت ميكنند. گرچه هر گاه مسلمانان، متّحد ومتّفق و بيدار شوند، ريشه كن كردن اين غدّۀ سرطاني كار مشكلي نيست ؛ ولي هدف، نشان دادن اين حقيقت است كه در شرائط فعلي مسأله مهمّ كيفيّت بالاي نفرات است نه كمّيّت.»
عرض ميشود: اسرائيل قطعهايست از انگلستان و از آمريكا كه در اين محلّ واقع گرديده است. بنابراين جمعيّت آن ديگر 3 ميليون نميباشد. جمعيّت آن عبارت است از جمعيّت انگليس: 56 ميليون، به اضافۀ جمعيّت آمريكا: 250 ميليون، به اضافۀ جمعيّت خود: 3 ميليون ؛ 309 = 3 + 250 + 56 سيصد و نُه ميليون.
اسرائيل در تمام جهات، جز لاينفكّ و نورچشم و بچّۀ متولّد شدۀ آن دو كشور ميباشد. و لهذا شايد عنايت آن دو كشور به آن، از عنايت به كشور خودشان بيشتر باشد ؛ زيرا غالباً پدر و مادر، فرزندشان را از خودشان بيشتر دوست ميدارند.
علّت سيطرۀ صوريّۀ آن بر اراضي فلسطين، نه مستند به قوّت و درايت افراد آنست ؛ بلكه فقط ناشي از خيانت و جنايت حكّام مسلمانان است. در جنگ بدوي اسرائيل كه نوري السّعيد، نخست وزير كشور عراق لشكري براي
ص 280
مبارزه گسيل داشت، لشكر را در سرزمين قبل از فلسطين چند ماه معطّل گذارد و دستور حمله نميداد. عاقبت كه لشكر خسته و فرسوده، و سر و صدا از همه جا بلند شد، دستور حملۀ فيالجملهاي داد ؛ و سربازان كه در فشنگدانهايشان چوب پنبه بجاي فشنگ تعبيه شده بود، مورد حمله و تيراندازي سربازان اسرائيلي قرار گرفته، و مقداري از آنان تلف شدند.
وضعيّت شاه حسين، و نوار غزّه و كرانۀ باختري رود اردن، و كشتار دستهجمعي سربازان مجاهد مسلمان فلسطيني بدست وي روي تاريخ را سياه كرده است.
در جنگي كه مصريان در شهر رمضان كردند، نوار «بارليو» را شكستند، و اين از تصوّر بيرون بود كه قدرتي و نيروئي توان شكستن آن سدّ محكم را داشته باشد، و غلبۀ بر اسرائيل حتمي بود كه ناگاه انگليسيها و آمريكائيها با سفينههاي فضائي (ماهواره) خود، اسرائيل را راهنمائي كردند تا نقطهاي فارغ و خالي را از بحر انتخاب كند، و از آنجا سربازان اسرائيلي را به عنوان سربازان مصري و با لباس آنان به صحراي سينا پياده نمايد. سربازان مصري شبانهروز با توپهاي دفاعي خود، تل آويو را نشان داشتند و لحظهاي خواب نداشتند، و اين وقايع گذشت تا اينكه انورالسّادات پس از مراجعت از اسرائيل و انعقاد قرارداد ننگين كمپ ديويد و صلح با اسرائيل كه تا امروز نتايج خيانت بار آن مشهود خاصّ و عامّ ميباشد، ترور شد.
كمكهاي بيدريغ شاه ايران «محمّد رضا پهلوي» در تمام مدّت طولاني سلطنت خود و دفاع دوستانه و صميمانه از حريم اسرائيل، مگر فراموش شدني است ؟!
درست در وقتيكه مسلمانان مصري و سوريائي در جنگ شش روزه با اسرائيل ميجنگيدند، هواپيماهاي آمريكائي و اسرائيلي از ايران، پايگاه و مقرّ خود، بنزين تعبيه ميكردند، و بمبهاي خود را بر سر مسلمانان در حال نبرد با
ص 281
اسرائيل ميريختند.
ياسر عرفات از اوّل امر براي كمك به اسرائيل ودفاع ازحريم آن، و سركوب نمودن فلسطينيان مسلمان و مؤمن و متعهّد و مبارز بااسرائيل، در قالب و شكل و شمائل حزب مسلمان مبارز و محارب با اسرائيل دشمن، ظاهر شد، و در تحت عنوان «الفتح» اعانت و كمكهاي دنيا كه براي مبارزۀ فلسطينيان به سوي فلسطين سرازير ميگرديد بدست وي سپرده ميشد، و وي آن اعانتهاي عظيم را به نام اعانت به مجاهدين فلسطيني مبارز با اسرائيل، صرف در تجهيز قوا بر ضدّ مسلمين، و لَهِ اسرائيل مينمود، و با آنها حزب واقعي مدافع از حريم اسلام را درهم ميشكست. و با لباس نفاق دارو را به دشمن ميداد و سمّ جانكاه را در حلقوم دوست ميريخت ؛ و تا بحال هم همين وضع ادامه دارد و اخيراً شاهد بوديم كه وي اقامۀ نماز جمعه نمودهاست.
در جنگ شش روزه بقدري اسرائيليان از پا در آمدند كه فاتحهشان خوانده شده بود. خود ما عكسهاي خلبانانشان را در روزنامه ميديديم كه بر پاهايشان زنجير بستهاند، تا اينكه از ترس مسلمين طيّارهها را رها نكنند، و براي حفظ جان خودشان، با چتر نجات در مواقع خطير فرود نيايند.
يهودي هاي دل تنگ و سينه تنگ و ترسو كه خداوند وصفشان را در قرآن بيان ميكند:
تذييلات
لأنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِّنَ اللَهِ ذَ'لِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ * لا يُقَـٰتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِی قُرًی مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَآء جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّیٰ ذَ'لِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ. [127]
«تحقيقاً ترسي كه ايشان از شما در دلهايشان دارند از ترسي كه از خدا دارند افزونتر و شديدتر ميباشد ؛ و اين بدانجهت است كه ايشان گروهي هستند كه فهم و شعور ندارند. آنان چون با شما بخواهند دسته جمعي كارزار
ص 282
نمايند، فقط در دژهاي استوار و قلعههاي محكم، يا از پشت ديوارها دست به نبرد ميزنند. بأس و شدّت آنان در ميان خودشان شديد ميباشد. تو آنان را متّحد و متّفق ميپنداري، وليكن دلهايشان متشتّت و متفرّق است، و اين به علّت آنست كه ايشان گروهي هستند كه انديشه و عقل ندارند.»
اين صهيونيستهاي بُزدل و ترسو و جَبان را مقايسه كنيد با آن خلبانان رشيد اسلام كه در همين جنگ تحميلي چه رشادتهائي بخرج ميدادند، و تا اقصي نقاط كشور متجاوز انگليس بدست عراق براي انجام مأموريّت خود مي��فتند و مأموريّتشان را در كمال مطلوبيّت انجام ميدادند. تا همين اواخر كه قواي ضدّ هوائي عراق بسيار مجهّز گرديد و كسي جرأت تجاوز از مرز را نداشت چون ضدّ هوائيهاي مختلف در هفت بند متفاوت با آخرين نتيجۀ اسلحههاي الكترونيكي هواپيما را سرنگون مينمودند ؛ و براي بمباران بغداد راهي براي تصوّرش نبود تا چه رسد به تحقّق خارجي آن !
در همين حال يكي از افسران ارشد، مأموريّت بمباران بغداد را به اختيار خود برميگزيند ؛ و با إعمال تمام فوت و فنّهاي مرموز خود، بالاخره خود را از اين هفت بند ميگذراند و به بغداد ميرساند، و بغداد را هم كه اينك يك دژ استوار ضدّ هوائي شده بود بمباران ميكند، و در مراجعت به طيّارهاش زدند، او با مهارت عجيب و زائدالوصفي طيّاره را ميراند و هدايت مينمايد تا شايد بتواند آنرا در خاك خودمان فرود آورد ؛ ولي نشد، و طيّاره در خاك عراق بر سر زمين افتاد.
از اين خلبانان، بسياري نظام ديده بودند ؛ و به اصطلاح از مردم عادي و از بسيجيان نبودند كه به فنون جنگ و خلباني وارد نباشند، ولي در فنّ خود به سرعت در ميان نظاميان كار ميكردند.
اينست كه استعمار كافر در تكاپو افتاده، و ميخواهد نسل اينان را قطع كند، و ديگر يك طفل سيزدهساله هم پيدا نشود تا داوطلبانه از روي زمين
ص 283
مينگذاري شده عبور كند، و راه مسلمين را بر عليه دشمن ديرين: صهيونيزم انگليس و صدّام كافر دست نشاندۀ او بگشايد، و فتح و ظفر را در آغوش آورد.
از آنچه ذكر شد معلوم ميشود كه ديگر غلبۀ اسرائيل را به «آموزش بسيار بالائي» مستند كردن شايد مورد تأمّل باشد.
مرقوم فرمودهاند: « يكي از راههاي جلوگيري از حمل، موادّ شيميائي (تزريقي يا قرص) است و يكي جلوگيري از طريق فيزيكي و نصب دستگاه I.U.D و يكي بستن لولهها در مرد يا زن.»
آنگاه در مورد استفاده از موادّ شيميائي فرمودهاند: «هيچ اشكال شرعي وجود ندارد، مشروط بر اينكه از داروهاي مطمئنّ استفاده شود كه بيضرر بودن آن از طريق اطبّاء مورد تأييد قرار گرفته باشد.
و امّا در مورد استفاده از دستگاه مخصوص بنام I.U.D دو مشكل وجود دارد:
مشكل اوّل اينكه اهل اطّلاع ميگويند: اين دستگاه مانع از انعقاد نطفه نميشود، بلكه نطفه در كنار آن منعقد ميگردد ؛ ولي راهي براي رسيدن به قرارگاه رحم پيدا نميكند و لذا ميميرد.
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه آيا اين كار در حكم ساقط كردن جنين نيست ؟
اين مشكل را چنين ميتوان حلّ كرد كه نطفه در آن موقع تنها به صورت يك موجود ذرّه بيني است و واقعاً در نظر عرف چيزي كه جنين و حتّی نطفه بر آن صدق كند وجود ندارد.
از اين گذشته، اقدامي براي از بين بردن آن نشده، بلكه خود بخود وقتي نتوانست به قرارگاه اصلي راه يابد ميميرد، و به اين ترتيب مسلّماً احكام سقط جنين (اعمّ از احكام تكليفي يا وضعي) بر آن جاري نيست.
مشكل دوّم كه از مشكل اوّل مهمتر است، مسأله نگاه يا لمس كردن است
ص 284
كه توسّط اجنبي بهنگام نصب اين دستگاه انجام ميگيرد ؛ حتّی اگر نصب كننده زن باشد، زيرا نگاه يا لمس دستگاه تناسلي زن براي زن ديگر جائز نيست.
و امّا در مورد بستن لولهها با استفاده از يك جرّاحي ساده، در صورتي جائز است كه به نقص عضو منتهي نگردد ؛ و تازه مشكل نگاه و لمس نيز در جاي خود باقي است.»
عرض ميشود: داروهاي خوراكي ضدّ باروري دربارۀ مخدّرات كه آنرا Oral Contraceptive) O.C ) نامند عبارت ميباشند از:
1 ـ قرص هائيكه حاوي 35 ميكروگرم يا بيشتر «اتي نيل استراديول» هستند.
2 ـ قرص هائيكه حاوي 50 ميكروگرم يا بيشتر «مسترانول» هستند.
3 ـ قرص هائيكه حاوي 35 ميكروگرم يا كمتر «اتي نيل استراديول» هستند.
4 ـ قرص هائيكه فقط حاوي «پروژسترول» هستند.
و داروهاي ضدّ حاملگي كه تزريق ميشوند عبارت ميباشند از:
1 ـ تزريق ماهانه
2 ـ تزريق ميكرو كپسول و صفحههاي كوچك كه بمدّت يكماه تا ششماه جلوگيري ميكند.
3 ـ (implants) كپسولهاي قابل جذب: كپسولهاي زير پوست بازو كه بمدّت 12 الي 18 ماه مؤثّر است.
و داروهاي خوراكي ضدّ باروري دربارۀ مردان كه كمتر استفاده ميشود معروفترين آنها عبارت ميباشد از Gossypol كه از روغن دانۀ يك نوع كتّان به نام Gossypium استخراج ميگردد، و پس از مصرف چندماه از دارو قدرت ضدّ باروري آن ظاهر ميگردد كه تا چند ماه پس از قطع مصرف نيز اثر دارو ادامه دارد.
ص 285
داروهاي ديگر براي مردان عبارتند از:
1 ـ استروژن و پروژسترون
2 ـ استروژن و آندروژن
3 ـ آندروژن توأم با پروژستين
پزشكان در جميع موارد استعمال اين داروها به دودسته منقسم ميگردند: اوّل پزشكان طرفدار كنترل و كاهش جمعيّت (طرفداران مكتب مالتوس) كه صريحاً ميگويند: هيچ اشكال ندارد، به هر مقدار و از هر كدام مصرف شود ضرري را در پيآمد با خود همراه ندارد.
امّا محقّقين از پزشكان كه دستۀ دوّم را تشكيل ميدهند ميگويند: تمام اقسام استعمال اين داروها براي زن و مرد پيآمدهاي خطيري را در بردارد.
و امّا دربارۀ استعمال دستگاه مخصوص به نام I.U.D كه مخفّف عبارت intra uterin device (وسيلۀ داخل رحمي) ميباشد آنچه مرقوم داشتهاندكه موجب مردن نطفه پس ازانعقاد ميگردد مطلبي است درست [128]. ولي براي عدم صدق انعقاد و عدم حرمت و عدم كفّارۀ آن كه به دو وجه متشبّث گرديدهاند، هيچكدام از آنها تمام نميباشد.
اوّل آنكه فرمودهاند: « نطفه پس از انعقاد به صورت يك موجود ذرّهبيني
ص 286
است و در نظر عرف چيزي كه جنين و حتّی نطفه بر آن صدق كند وجود ندارد.»
عرض ميشود: منظور از انعقاد، رسيدن مادّۀ نر به تخمك (اسپرماتوزئيد به اوول) و در هم فرو رفتن است. همين است معني انعقاد و همين است صدق جنين (در مرحلۀ نخستين) كه داراي دیه بيست مثقال شرعي طلا ميباشد، خواه مرئي باشد خواه نباشد. زيرا حكم شرع تابع موضوع انعقاد ميباشد، نه قابل رؤيت بودن در خارج. و معلوم است كه ترتّب حكم منوط به صدق موضوع ميباشد.همينكه در نظر عرف خاصّ، انعقاد صدق نمود، حكم حرمت و سقط و ديه بر آن بار ميگردد.
توضيح آنست كه: در اينجا و بسياري از موارد ديگر ترتّب حكم، منوط به صدق تحقّق موضوع در خارج نزد عرف عامّ نميباشد. زيرا عرف عامّ را اصلاً به شناسائي اين امور راهي نيست ؛ و بعضي اوقات تا يكماه و بيشتر نگذرد، خود زن چه بسا خود را حامله نميشناسد تا چه رسد به ديگران.
در اينجا مناط، تشخيص عرف خاصّ يعني پزشكان ميباشد، و ايشان بمجرّد دخول اسپرم در تخمك، حكم به انعقاد ميكنند ؛ و عرف عامّ هم در نظير اين موارد بايد به عرف خاصّ رجوع كند تا بفهمد آيا حكم سقط و يا ديه در اين حال كه اسپرم قابل رؤيت نيست، صادق ميباشد يا نه ؟! وَ كَمْ لَهُ مِنْ نَظيرٍ.
مثلاً شرع حكم به لزوم افطار در شهر رمضان براي مريض ميكند. انسان نميتواند در تشخيص آنكه مريض هستم يا نه به عرف عامّ مراجعه نمايد، زيرا چه بسا آنها ميگويند: تو از ما سالمتر ميباشي ! بدنت فربهتر است ! امّا طبيب كه محطّ موضوع تشخيص مرض از حركات نبض و بعضي از آثار دگر است، ميگويد: بر تو روزه جائز نيست. چون كسالت قلبي داري و روزه تو را از پا در ميآورد.
و اينكه فرمودهاند: «از اين گذشته اقدامي براي از بين بردن آن نشده، بلكه خود بخود وقتي نتوانست نطفه به قرارگاه اصلي راه يابد ميميرد، و به اين
ص 287
ترتيب مسلّماً احكام سقط جنين (اعمّ از احكام تكليفي يا وضعي) بر آن جاري نيست.»
عرض ميشود: چون بعد از وضع دستگاه، براي مردن نطفه تخلّل امر إرادي صورت نگرفته است، لذا سقط جنين منتسب به انسان ميگردد بمجرّد وضع دستگاه. وَ الايجابُ بِالاخْتيارِ لا يُنافي الاخْتيارَ ؛ كَما أنَّ الامْتناعَ بِالاخْتيارِ لايُنافي الاخْتيارَ.
عيناً مسأله إلقا مِن شاهِق (از بلندي خود را به اختيار روي زمين انداختن) ميباشد كه به مجرّد القا با اختيار، مرگ او مستند به او ميشود ؛ و در ميان آسمان و زمين كه دارد پائين ميآيد نميتواند ادّعا كند كه مرگ من اختياري نيست و من تقصير ندارم، زيرا من نميتوانم در اين حال از مرگم و سقوطم جلوگير باشم ! جواب وي آنست كه: چون خود را از بلندي به اختيار پرتاب نمودي، گرچه بعد از پرتاب شدن ديگر زمام اراده و اختيار از دست رفت، وليكن اين سقوط و مرگ انتساب به تو دارد.
و نظير پرتاب كردن تير از كمان كه بعد از پرتاب كردن با اختيار، گرچه بعداً از اختيار وي خارج ميشود ؛ امّا قتل مقتولِ مُصابِ به اين تير، استناد به شخص را ميدارد.
و نظير حفر كردن چاه عميق در سر راه انسان و پوشش بر روي آن نهادن، در اين صورت، وقوع در اين تهلكه انتساب به حافر چاه پيدا ميكند، و بايد از عهدۀ ديه بر آيد، و يا در صورت عمد قصاص شود.
نصب دستگاه I.U.D در رحم با اختيار، موجب استناد سقطهاي متعدّد بدون اختيارِ بعدي ميشود به شخص نصب كننده ؛ و تمام احكام تكليفيّه و احكام وضعيّه بر آن مترتّب ميگردد.
و بنابراين، اينكه افاده فرمودهاند: مشكل دوّم، يعني نصب دستگاه توسّط اجنبي، گرچه زن بوده باشد از مشكل اوّل كه مسأله سقط جنين باشد
ص 288
مهمتر ميباشد نيز مورد سؤال قرار ميگيرد كه به كدام دليل نظر به عورت زن گرچه مرد باشد، از اسقاط جنين گرچه در حال انعقاد باشد مهمتر است ؟!
و امّا آنچه در مورد بستن لولهها فرمودهاند كه: «با استفاده از يك جرّاحي ساده در صورتي جائز است كه به نقص عضو منتهي نشود.» [129]
عرض ميشود: نقص عضو از لوازم دائمي آن ميباشد، زيرا همانطور كه ذكر كرديم ديده نشده است در زني كه لولههاي بستۀ او را باز كنند بتواند حامله گردد ؛ و احتمال دو يا سه در هزار است. و تمام كساني كه ميگويند: قابل برگشت است و عضو فاسد نميگردد، دروغ ميگويند.
از همۀ اينها كه بگذريم، عرض ميشود كه اصولاً فقيهي نميتواند فتوي بدهد بر حرمت بستن لولهها در صورت عقيم شدن، و بر جواز آن در صورت عدم آن.
توضيح اين مطلب آنست كه موضوعاتي كه بر آنها احكام شرعيّه مت��تّب ميشوند بر سه قسم ميباشند:
اوّل: موضوعات خارجيّۀ صرفه ؛ مثل موضوع «بيع» كه بر آن حكم «أَحَلَّ اللَهُ الْبَيْعَ» بار ميگردد.
دوّم: موضوعات شرعيّۀ صرفه ؛ مثل موضوع «صلوة» كه بر آن حكم «أَقِيمُوا الصَّلَوٰةَ» مترتّب ميشود.
سوّم: موضوعات مستنبطه، و آن موضوعي است كه استنباط آن بدست فقيه ميباشد و عرف را در تشخيص آن راهي نيست ؛ مثل «الكل» كه حكم «نجاست» بر آن بار ميشود. زيرا الكل چيزي است حادث و بر عهدۀ فقيه است كه بايد تحقيق كند كه آيا عنوان مُسكِر بر آن صادق ميباشد يا نه ؟ زيرا
ص 289
آنچه در شرع وارد است، حرمت مسكر است نه حرمت عنوان الكل. فقيه نميتواند به مقلِّد بگويد: اگر الكل مسكر است حرام است و اگر نه جائز ! زيرا الكل يك موضوع عامّ كلّي است و نميشود اين كلّيّت را بدست عوامّ سپرد تا يكي بگويد: إسكار ميآورد و ديگري بگويد: إسكار نميآورد ؛ و بنابراين مردم را القاء در مفسده نموده است. و مانند «ادوكلن» كه فقيه نميتواند بگويد: اگر ميداني نجس است نبايد استعمال كني و اگر نميداني الكل دارد يا نه، ميتواني استعمال نمائي ! زيرا ادوكلن يك موضوعي است كه يكي از اجزا اصليّۀ آن الكل ميباشد. و چون فقيه دانست اين امر را، بطور عموم فتوي ميدهد به نجاست آن. و مثل «گليسيرين خارجي» چون يكي از موادّ تركيبي گليسيرين، پيه ميباشد و پيه خارجي از حيوان غير مذكّي و نجس است. وليكن گليسيرين داخلي طاهر ميباشد.
اين مسأله در تمام امور اجتماعي و صنايع و پزشكي و نظامي و ماشابهها صادق است. مثلاً فرماندۀ لشكر نميتواند به سربازان بگويد: از هر طريقي كه ميخواهيد برويد، اگر ميدانيد القا در تهلكه ميباشد نبايد برويد، و گرنه ميتوانيد برويد ! چون در اينصورت سربازان را اغرا به جهل كرده است. بر عهدۀ رئيس لشكر است كه خودش تحقيق كند و بداند كه طيّ اين طريق القا در تهلكه ميباشد يا نه ؟ و اگر دانست كه نيست، همۀ سربازان را امر به عبور كند. از اين قبيل است موضوع مورد بحث ما كه بستن لولهها باشد.
فقيه ميداند: عقيم كردن حرام است. اين حكم شرعي است مترتّب بر موضوع خارجي. امّا اينكه بستن لولهها داخل در تحت عنوان عقيم كردن ميباشد يا نه ؟ از موضوعات مستنبطه است. و استنباطش بعهدۀ فقيه است كه خود بايد تحقيق كند و بداند كه بستن لولهها بطور كلّي عقيم ميكند و در زنان احتمال امكان باز شدن 2 يا 3 در هزار است ؛ و بنابراين صريحاً فتوي دهد به حرمت و عدم جواز بطور مطلق، مگر در صورتي كه خطر جاني براي زن داشته
ص 290
باشد. و امّا اگر اينچنين نكند و بگويد: بستن لولهها در صورت عُقم حرام است، امّت را القا در جهل و اغرا بر مفسده نموده است ؛ زيرا براي عامّه اثرش روشن نيست. بسياري ميگويند: قابل برگشت ميباشد حتماً، مانند مغرضين و مفسدين فيالارض كه با اين خدعه و كذب زنان راگولزدهاند ؛ و بعضي ميگويند: 5 درصد قابل برگشت ميباشد، و بنابر تحقيقات عميقتر 2 يا 3 در هزار. عليهذا براي رفع تشويش و اضطراب عامّه بر وي جائز نيست كه اين حكم را بخود عوامّ بسپارد و بگويد: درصورت عقيم شدن حرام است. با آنكه اگر زن 5 درصد هم احتمال عقيم شدن بدهد باز حرام است، زيرا 5 % خطري است عقلائي، مانند شرب سَمّ با 5 % احتمال هلاكت. بلي اگر مثلاً يك يا دو در پانصد و يا در هزار، احتمال عقيم شدن بدهد اشكال ندارد. بجهت آنكه اين مقدار در نزد عقلاء احتمالي است قابل قبول، و در اينصورت حكم بجواز مينمايند.
ص 291
ص 293
مطلب يازدهم: آمار مساعدتهاي صندوق جهاني به ايران براي كنترل جمعيّت چه از لحاظ بلاعوض بودن و چه از لحاظ وام:
ما در اين موضوع اطّلاع كافي و وافي نداريم، وليكن به موارديكه تا بحال اجمالاً برخورد نمودهايم اشاره مينمائيم:
يك كمك 4 ميليون دلاري بود كه در اوائل قضيّه و طبق گفتار دكتر نفيس صديق، 2 ميليون آن براي كنترل جمعيّت و 2 ميليون ديگر براي طرحهاي تحقيقاتي مشترك در سالهاي 1990 و 1991 اختصاص داشت. [130]
دو سال قبل مقرّر شد 150 ميليون دلار مساعدت يونسكو و سازمان ملل در امر توسعه بهداشت در روستاهاي ايران پرداخت شود كه با انضمام مبلغ 150ميليون دلار ديگر توسّط خود ايران در يك طرح 300 ميليون دلاري به انجام برسد.
تصويب 10 ميليون دلار صندوق جمعيّت ملل متّحد براي ايران در «ژنو» ؛ در چارچوب اين برنامه، صندوق جمعيّت، وسائل پيشگيري از بارداري در اختيار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي قرار خواهد داد...
ص 294
تقريباً 50 درصد از اعتبار فوقالذّكر به امور مربوط به بهداشت مادران و كودكان و تنظيم خانواده تخصيص يافته است. [131]
در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ تهران، مورّخه 21/ 6 /72 آمده است:
«مدير اجرائي صندوق جمعيّت ملل متّحد گفت: بانك جهاني 150ميليون دلار بعنوان وام براي بهداشت و تنظيم خانواده در ايران اختصاص داده است.
خانم دكتر نفيس صديق امروز (يكشنبه) در گفتگو با خبرنگاران گفت: از وام مذكور 30 ميليون دلار براي امور تنظيم خانواده در جامعه و 20 ميليون دلار براي تأمين وسائل جلوگيري از بارداري در نظر گرفته شده است.
وي با اشاره به پيشرفت ايران درزمينه كنترل رشد جمعيّت افزود: جمهوري اسلامي ايران ب��نوان مركزي براي آموزش كنترل جمعيّت كشورهاي آسياي ميانه در نظر گرفته شده است.» [132]
در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ بندر عبّاس، مورّخه 27/9/72 آمده است:
«بگفته معاون بهداشتي وزارت بهداشت، درمان وآموزش پزشكي، در سال جاري 20 ميليارد ريال اعتبار براي خريد وسائل پيشگيري و طرحهاي
ص 295
تحقيقاتي كنترل جمعيّت اختصاص داده شده است.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي از مبدأ واشنگتن، در مورّخه 18/8/8 6 آمده است:
« باربر كونيل، رئيس بانك جهاني با تأييد اهداف جهاني كنترل رشد جمعيّت گفت: بانك جهاني براي اجراي برنامههاي كنترل رشد جمعيّت و افزايش بهداشت و تغذيه مناسب، وامهاي اعطائي خود را از يكصد ميليون دلار در مدّت پنج سال به 266 ميليون دلار براي مدّت سه سال افزايش ميدهد.
به نوشته روزنامه «واشنگتن پست» وي كه در كنفرانس فدراسيون بينالمللي برنامهريزي تنظيم خانواده (يك سازمان خصوصي) سخن ميگفت اظهار داشت: بانك جهاني با سازمانهاي خصوصي فعّال در اين زمينه مشتركاً فعّاليّت خواهد كرد تا برنامه تنظيم خانوادۀ قابل قبولي براي حدّاقلّ نيمي از زوجهاي كشورهاي جهان سوّم تا سال دوهزار ميلادي ارائه دهد.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ تهران، مورّخه 6 1/12/71 آمده است:
«گروهي به نام «گروه بين الملليِ اقدام در مورد جمعيّت» كه تحوّلات در امور جمعيّتي جهان را زير نظر دارد، فهرستي از كشورهاي موفّق و ناموفّق در امر كنترل جمعيّت را تهيّه كرده است كه در آن، ايران در شمار كشورهاي موفّق و روسيّه از جمله كشورهاي ناموفّق در اين زمينه ميباشند.
به گزارش خبرگزاري «اسوشيتدپرس» از واشنگتن، آمريكا در سال گذشته به دليل رهبريّت ناموفّق سياسي در زمينه سياستهاي جمعيّتي در رأس فهرست كشورهاي ناموفّق قرار داشت...
در اين فهرست، ايران بهمراه اندونزي، بنگلادش، پرو، و زيمبابوه بهخاطر ايجاد امكان دسترسي بيشتر به خدمات تنظيم خانواده مورد ستايش
ص 296
قرار گرفته، و روسيّه، پاكستان، لهستان، عراق و ايرلند به عنوان موارد ناموفّق ذكر شدهاند.
در اين گزارش دربارۀ ايران نوشتهشده است كه اين كشوربا7/9 5 ميليون نفر جمعيّت، از نظر تنظيم خانواده ترقّي چشمگيري كرده است كه اين امر نشانگر واقعبيني در سطح رهبري ايران است.
در اين گزارش آمده است كه در طول سال گذشته ميلادي، رهبران ايران بودجه تنظيم خانواده را در اين كشور دوبرابر كرده و به بيشتر از 15 ميليون دلار رساندهاند.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ ساري، در مورّخه 12/ 4 /71 آمده است:
« بمنظور جلوگيري از رشد بیرويّه جمعيّت و تنظيم خانواده در كشور، از سوي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 12 ميليارد ريال در سال جاري به اين امر اختصاص يافت كه اين رقم نسبت به سال گذشته، صد در صد افزايش نشان ميدهد...
يونيسف بودجه برنامههاي پنج سال آيندۀ خود از سال 1993 تا پايان سال 1997 را به شرح زير اعلام كرده است...
6 ـ كمك داخلي ايران 81/1 ميليون دلار.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ سازمان ملل متّحد، در مورّخه 12/2/9 6 13 آمده است:
«سازمان ملل براي كمك به كنترل رشد جمعيّت در كشورهاي غنا و سوريّه مبلغ بيست ميليون دلار اختصاص داد.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ اسلام آباد، در مورّخه 8/11/71 آمده است:
مؤسّسه آمريكائي «رايس» براي اجراي برنامههاي كنترل جمعيّت
ص 297
پاكستان يك كمك 20 ميليون دلاري در اختيار سازمانهاي غير دولتي اين كشور قرار ميدهد.»
و در گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي ـ تهران، در مورّخه11/9/1371 آمده است:
«صندوق جمعيّت سازمان ملل براي انجام پروژههاي كنترل جمعيّت و آموزش آن در جمهوري اسلامي ايران 4 ميليون دلار سرمايهگذاري كرده است.»
اين بود شرح اجمالي از نقشهها و دسيسههاي سازمان ملل متّحد و صندوق جهاني پول براي نسل كشي جهان اسلام بالاخصّ ايران، كه اوّلاً از جيب با فتوّت خود مقداري به رايگان بپردازند، و ثانياً با وامهاي توأم با بهرههاي سنگين، كشورهاي جهان سوّم را در زير بار طاقت فرساي بدهيها درآورند ؛ تا اينكه گذشته از انقطاع قدرت و قوّت كشور كه منوط و مربوط به افراد زنده و عامل (كه مايه قدرت حياتي و شوكت و عظمت هستند) ميباشد، با يك ميليون زن مريض فرسودۀ عقيم شده و هشتادهزار مرد مريض فرسودۀ عِنّين و اخته گرديده، ساليان متمادي كشور را زير تحمّل بار قرض برده و بعنوان كمك و مساعدت و حمايت از مادران و كودكان، و عنوان بهداشت و درمان، با سودي معادل 20% جيب خود را پر نمايند.
اين دايگان مهربانتر از مادر، افرادي نيستند كه ناشناخته باشند، بلكه قرنهاست دست تعدّي و تجاوزشان باز است، و به هر گونه در زير سياستهاي پنهان، ممالك ضعيف را طعمه چرب خود ميسازند، و بقدري در كارهايشان با رمل و اصطرلاب كار ميكنند كه هوشها را ميربايند، و عقلها را خسته و فرسوده، و بهت زده و متحيّر ميسازند. ما از اينها بسيار نيش خوردهايم، ديگر چرا خود را در برابر نيششان قرار بدهيم ؟! لا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ. [133]
ص 298
«هيچگاه مرد با ايمان، دوبار از يك سوراخ نيش نميخورد.»
«دوكاسترو» در صفحه پنجم از مقدّمهاي كه بر كتاب «جهان سوّم در برابر كشورهاي غنيّ» نوشتۀ «آنجلو، آنجلو پولوس» نگاشته است ميگويد:
«در هيچ عصري از تاريخ بشر، روابط ميان انسانها تا اين حدّ كينهتوزانه وخصمانه نبوده است. امروز كشمكشهاي اجتماعي ميان طبقات، نژادها، گروههاي سياسي و ايدئولوژيكي، ميان كشورها و ميان گروههاي مختلف كشورها به پايهاي آنچنان هراس انگيز و شدّتي آنچنان بيمآور رسيده كه صلح جهان، امنيّت ملل، و حتّی بقاي نوع انسان را تهديد ميكند.
بنابراين، ما در دورۀ بزرگترين بحران تاريخ بشري زندگاني ميكنيم.يكي ازخطرناكترين و خشمآورترين جنبههاي اين بحران جهاني، تفاوت سرعت رشد ثروت و نعمت در دو گروه كشورهاي متضادّ است: گروه كشورهاي غنيّ و
ص 299
رشد يافته، و گروه كشورهاي فقير و رشد نيافته.
اين تفاوت موجب شدهاست كه پديدار جهاني «رشد نيافتگي» بوجود آيد و ادامه يابد، پديداري كه اگر آنرا بزرگترين ننگ اين قرن بخوانيم، سخن به گزاف نگفتهايم.»
و در صفحه41 و 42 از كتاب ميگويد:
«هرچه زمان ميگذرد مسأله رشد نيافتگي بيش از پيش نگران كننده ميشود. زيرا عليرغم همه اميدها، شكاف ميان كشورهاي ثروتمند و تنگدست، دائماً وسيعتر ميگردد. دريافتن علل توسعه اين شكاف دشوار نيست. چون اگر فرض كنيم كه شرائط كنوني ثابت بماند واقتصاد همه كشورهاي جهان سالانه به نسبت 5 درصد رشد يابد، توليد ناخالص ملّي در كشورهاي غنيّ بطور سرانه هر سال150دلار افزونتر خواهد شد، در حالي كه ميزان افزايش اين رقم در كشورهاي تنگدست، فقط 10 دلار خواهد بود.
بنابراين براي آنكه درآمد سرانه مردم كشورهاي در حال رشد با درآمد كنوني مردم كشورهاي اروپائي برابر گردد، هشتاد سال وقت لازم است. اين مدّت براي كشورهاي فقيرتر و رشد نيافتهتر 200 سال است.»
پاورقي
[119] ـ در مجلّه «دانشمند» شماره 6، مورّخه شهريور 1372، ص 61 آورده است: «به سخن ديگر در حاليكه در سال 1335 هر هكتار از اراضي كشاورزي كشور بايد براي 6 / 1 نفر جمعيّت غذا توليد ميكرد، در سال 1370 تعداد افرادي كه بايدازطريق توليدات يكهكتاردركشورتغذيه شوند به 2 / 3 ( 2 برابر) افزايش يافته است.» اين گفتار مهندس رسول اف، معاون طرح و برنامه وزارت كشاورزي است ؛ آنگاه در شرح اين كلام، خود مجلّه گويد: «البتّه بر كسي پوشيده نيست كه منابع طبيعي بهرهبرداري نشده در كشورمان به حدّي است كه با اصلاح تكنولوژي و نظام كشاورزي ميتوانيم استفادۀ بهتري از منابع بالقوّهمان بكنيم، امّا همانگونه كه مهندس رسول اف بيان كرد، افزايش جمعيّت، كشور را به سوي دوراهي شومي خواهد برد كه هر راهي را انتخاب كنيم در نهايت به پرتگاه خواهيم افتاد. «رشد جمعيّت اگر با افزايش توليد همراه نباشد به فقر و قحطي و گرسنگي و تباهي منجرّ ميشود، و اگر كوشش شود كه متناسب با افزايش جمعيّت بر ميزان توليد نيز افزوده شود بنا به تجارب علمي موجود، با تخريب شديد محيط زيست همراه خواهد بود، و از اين طريق كلّ حيات كرۀ زمين را به مخاطره خواهد انداخت.»
عرض ما هم همين است و غير از اين چيزي نيست. منتهي ما ميگوئيم: شما چرا مانند زن بچّه مرده در گوشهاي نشسته و حركت نميكنيد؟ چرا از منابع سرشار و بيشمار اين كشور بهره نميبريد ؟ چرا روز به روز روستاها را خراب و به صنعتي نمودن شهرها ميافزائيد ؟ چرا به جاي تحصيل علوم اصيل، تمام وقت جوانان و محصّلين را به نمايشهاي تلويزيوني آنچناني مشغول ميكنيد ؟ شما براي رفع مسؤوليّت راه ميانبر زدهايد و گفتهايد: به آساني ملّت را عقيم ميكنيم و نسلكشي را راه مياندازيم تا از همۀ اين ماجراها آسوده گرديم ؟ عزيزم ! اين راه، راه درست نيست. با نسلكشي مسأله حلّ نميشود و به ناچار بايد قوّۀ فعّالۀ كشور را به توليد در سطح عالي و به كشاورزي و دامداري در سطح راقي در آوريد، و گرنه اين مهر ذلّت بردگي و استعمار طلبي تا روز قيامت بر پيشانيهايتان خواهد خورد !
به خاطر دارم در كتابي خواندم كه يك نفر از معروفينِ ـ ظاهراً ـ كشور فرانسه كه به ايران آمده بود، در مراجعت گفته بود: «مملكت ايران از جهت جميع امكانات معدني و صنعتي و زراعتي در حدّ اعلاي كشورهاي جهان است و بخوبي ميتواند در خود دويست ميليون را بطور كفاف و غنا بپروراند ولي مع الاسف ديدم كه فقط پانزده ميليون فرد فقير و گرسنه بر سر اين سفره نشستهاند.»
مگر شما در مجلّۀ «برزگر» شماره 680، مورّخۀ اوّل مرداد ماه 1373 مقالهاي تحت عنوان « توسعۀ صنعتي يا گسترش كشاورزي؟» كه از ص 51 تا ص 53 آنرا استيعاب مينمود، و بسيار ارزنده بود را نخواندهايد ؟! ما فقط به عناوين مهمّ آن كه با عبارت درشت خطّ مكتوب گرديده بود اكتفا ميكنيم:
* با احتساب هر هكتار زمين قابل كشت براي ادارۀ زندگي 10نفر، روشن است كه دقيقاً ما ميتوانيم غذاي 300 ميليون نفر را در ايران تهيّه كنيم.
* با اندكي دقّت ميبينيم كه علّتهاي اصلي پائين بودن بازده كار ما در هكتار يعني درست انجام ندادن كارهاي كاشت، داشت و برداشت، بستگي به كار و كوشش و برنامهريزيهاي ما دارند.
* درست به عكس ��الاهاي صنعتي، فرآوردههاي كشاورزي كشور ما، از مرغوبترين محصولات سيّارۀ زمين هستند.
* متأسّفانه برنامههاي دولت در اين سالها بر اساس اولويّت دادن به گسترش صنعت پايهريزي شده و به صنعتي كردن كشور (نسبت به گسترش كشاورزي) اهمّيّت بيشتري ميدهند.
[120] ـ وي به من گفت: من سناتور بودم. چون أميرعبّاس هويدا را خواستند نخستوزير كنند، من كاغذ كبود دادم و گفتم: به اين بچّه بهائي رأي نميدهم ! از آنجا عذر مرا خواستند و تا بحال خانهنشين هستم.
[121] ـ وي مردي صريح اللهجه بود. روزي در ايّام توليتش در مشهد مقدّس در يك مجلس رسمي كه تشكيل شده بود، يكي از علما براي خودنمائي و اظهار شخصيّت خويش به او ميگويد: دستور بفرمائيد يك تكّه فرشي كه در زاويۀ حرم مطهّر گسترده شده است،قدري به آن بيفزايند تا زوّاري كه بخواهند در خود حرم نماز بخوانند، محلّشان فراختر باشد !
او فوراً ميگويد: داخل حرم جاي زيارت است نه نماز ! اين فرش هم زيادي است. من دستور ميدهم آنرا جمع كنند ! و همان روز دستور داد فرش را برداشتند.
وي همان كسي است كه بعد از فرار محمّد رضا پهلوي از ايران، رياست شوراي سلطنت به او واگذار شده بود و چون به پاريس براي ملاقات حضرت رهبر كبير انقلاب: آیه الله خميني (قدّه) رفته بود، ايشان اجازۀ ديدار را مشروط به استعفاي او از شوراي سلطنت نمودند و او استعفا داد و به ملاقات ايشان نائل آمد.
[122] ـ پوند، واحد وزن انگليس و برابر 450 گرم ميباشد.
[123] ـ قسمتي از آیه 69، از سورۀ 9: التّوبة «اينچنين بودند جماعت پيشينيان كه قوّتشان از شما شديدتر بود، و اموال و اولادشان بيشتر بود»
[124] ـ قسمتي از آیه 35، از سورۀ 34: سَبأ «و گفتند كه ما از شما از جهت كثرت اموال و فرزندان بيشتر ميباشيم.»
[125] ـ «وسآئل الشّيعة» طبع اسلاميّه، ج 14، ص 3، روايت 2
[126] ـ همان مأخذ، روايت 3
[127] ـ آیه 13 و 14، از سورۀ 59: الحشر
[128] ـ و از اينجا بدست ميآيد آنچه را كه خانم دكتر معصومۀ فلحيان در «مجلّۀ دانشكدۀ پزشكي» شماره سوّم و چهارم از سال 13، مهر و اسفند 1368 در ص 56 و 57 ذكر كردهاند صحيح نيست. ايشان در مورد آي.يو.دي اينطور نوشتهاند: «ساز و كار (مكانيسم) آن احتمالاً از راههاي زير است:
الف ـ جلوگيري از رفتن اسپرم به قسمتهاي فوقاني كانال دستگاه تناسلي.
ب ـ جلوگيري از لقاح.
ج ـ مهار انتقال تخمك.
د ـ و بالاخره جلوگيري از كاشته شدن تخمك در آندومتر كه امروزه اين نظريّه كمتر مطرح است.»
[129] ـ مطالب فوق از جناب معظّمٌ له، از «مجموعۀ مقالات سمينار ديدگاههاي اسلام در پزشكي» گردآوري و تنظيم دكتر سيّد حسين فتّاحي معصوم، فروردين ماه 1371 مؤسّسۀ چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسي (مشهد) ص 417 تا ص 428 نقل شده است.
[130] ـ روزنامه «جمهوري اسلامي» ربيع الآخر 1411، شمارۀ 3312، ص 11 آخرين قسمت بحث «نظريّۀ كنترل جمعيّت و ديدگاهها»
[131] ـ روزنامه «رسالت» 12 محرّم 1415، شماره2441
[132] ـ اينجانب به عنوان احدي از خدمتگزاران علماء شيعه در ايران اعلام ميدارم: حتّی يك نفر از علماء حوزهها و شهرها و بلاد ايران كه داراي أصالت ميباشند، فتوي به جواز كنترل جمعيّت (نسل كشي و عقيم سازي) ندادهاند و نسبت اين امر به مراجع و علماء، كذب محض و صحنهسازي دشمن در تبليغات خود است. مع الاسف اينك شيعيان لبنان به عنوان پيروي از حكومت اسلامي ايران دست به عقيم نمودن خود زدهاند، در حاليكه مسيحيّون آنجا بدين عمل مبادرت نكرده و گفتهاند: در دين و مذهب ما نسل كشي حرام ميباشد.
[133] ـ اين بيانصافان بطوري بر ملّت ما يورش بردند و به سرعت قتل عامّ نمودند كه برنامه كاهش جمعيّت را كه در نظر داشتند در ده سال پياده شود و در سنه 1380 خاتمه يابد دو ساله اجرا نمودند. و اينك كه سال 1373 ميباشد، از يكسال قبل كه 1372 بوده است از قتل و غارت نفوس و ابدان فارغ گشته از سراسر جهان استكبار، آفرينها برملّت ايران پيشتاز در اين برنامه فرستادند. در مجله «دانشمند» شماره 6، شهريور 1372 در ص 59 در تحت عنوان «سيل جمعيّت هنوز در راه است» چنين گويد: «در بيستم تيرماه 1370 همزمان با روز جهاني جمعيّت (11 ژوئيّه) وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي بالاخره اعلام كرد در صدد است برنامههائي جدّي براي مهار رشد بيرويّه جمعيّت اجرا كند تا ميزان رشد سالانۀ جمعيّت كه در فاصله سالهاي1355 تا 1365 بطور متوسّط رقم وحشتناك 9/3 درصد بود تا ده سال بعد يعني در 1380 به 3/2 درصد برسد («دانشمند» شهريور 1370 ص 115) اين افزايش افسار گسيخته جمعيّت ناشي از سه عامل بود...
خوشبختانه هنوز دو سال از آن وعدهها نگذشته بود كه چند هفته پيش مسؤولان وزارت بهداشت، نويد دادند كه به بركت آموزش گستردۀ مردم در زمينه تنظيم خانواده، عرضه وسائل پيشگيري از بارداري بطور رايگان، و افزايش درصد باسوادان بخصوص در بين خانمها، ميزان رشد جمعيّت به جاي سال 1380 در فروردين همين امسال به 3/2 رسيده است. مجامع بين المللي در سال 1371 از ايران به عنوان يكي از پنج كشور موفّق در زمينه مهار جمعيّت و تنظيم خانواده تقدير كردهاند.» تا آخر مقاله كه حقيقةً حكايت خواست استكبار جهاني و صهيونيزم بين المللي ميباشد.