چرا استكبار در زمان جنگ نخ بخيه را ممنوع كرده بود و اينك دلارها را مجّاناً ميدهد ؟!
مگر در مدّت جنگ تحميلي مشاهده نكرديد كه دنياي صهيونيزم و استكبار آمريكا با تحريم اقتصادي دروازهها رابه روي ايران مسدود نمود ، و حتّی دارو و وسائل جرّاحي را براي مجروحان جنگي منع كرد ؛ با آنكه در تمام دنيا هلال أحمر موظّف است براي مجروحان غذا و دارو ببرد و هيچ قوّه عمليّه نميتواند مانع گردد.
ماهها و سالها گذشت و مجروحان ما براي عمل جرّاحي نخ بخيه نداشتند و مجروحان ميمردند. روزي در بيمارستان حضرت امام رضا عليهالسّلام در همين خيابان كشيهاي ممتدّ آن ميرفتم ؛ ناگاه يك خانم پرستاري از داخل كه مرا ديده بود دهشت زده به سوي من دويد و گفت: «آقا چكار بكنيم ؟! نخ بخيه نداريم ، و مجروحان قابل معالجه در برابر چشمان ما بواسطه كمبود نخ بخيه جان ميسپارند.»
اين صندوق جهاني پول و خانم دكتر نفيس صديق پاكستاني ـ آمريكائي كجا بود آنوقت كه اين صندوق را نه اينكه به كمك بطلبد ، بلكه فقط يك ندا كند
ص 156
كه: اجازه ورود نخ بخيه و آلات جرّاحي پزشكي را به ايرانيان بدهيد !
اينك قدم بر چشم ما گذارده ، وايران ما را چندين بارمنوّر فرموده ، و وسائل پيشگيري از آبستني را ، از آمپولهاي گرانقيمت و دستگاههاي آي.يو.دي و انواع قرص و كاندوم و غيره به اقصي نقاط روستاها ميرساند ؛ و براي هر عمل بستن لولۀ زنان: توبكتومي ، و بستن لوله مردان: وازكتومي پاداشهاي فراوان ميدهد ؛ و آنان را در امور زندگي در اولويّت قرار ميدهد.
و به پزشكاني كه اين جنايات را انجام ميدهند و لولهها را ميبندند با بالارفتن ضريب ، پاداش جزيل مرحمت ميفرمايد ؟! ؟! ؟!
دوست ارجمند و بزرگوار خودم جناب آقاي دكتر اسمعيل زاده ميگفت: «يكي از رفقاي جرّاح من نقل ميكرد: در شهري كه به يكي از رفقاي ايشان مأموريّت يك ماهه داده بودند ، براي هر يك عمل توبكتومي (بستن لوله زنان) سه هزار و پانصد تومان ميپرداختند و چون از مأموريّت در آنجا خلاص شد مبلغي حدود 000 , 200 تومان به جيب زده بود.»
فاضل ارجمند جناب آقاي سيّد أبوالقاسم آقاميري فرمودند: «در ماه محرّم 5 1 4 1 كه براي تبليغ به روستاي « حاجي كلاته » از توابع علي آباد كَتول (بين گرگان و آزاد شهر) رفته بودم ؛ مسؤول بهداشت آنجا آقاي مصطفي علمشاهي گفتند: آمپولهاي ضدّ حاملگي كه مدّت 3 ماه از بچّهدار شدن جلوگيري ميكند ، هر دانه آن 5 1 تا 6 1 هزارتومان براي دولت خرج برميدارد كه بطور مجّاني توزيع ميشود.
در اين روستا كه 00 4 خانوار جمعيّت دارد ، 70 نفر زن لوله بستهاند ؛ و بقيّه بوسيله ديگر وسائل ، جلوگيري مينمايند.
لازم به ذكر است كه آقاي حسيني شاهرودي ، امام جمعۀ اين محلّ با اين طرح مخالف ميباشد.»
ص 157
ص 159
مطلب ششم : جناب مستطاب حجّة الإسلام آقاي حاج شيخ حسين كرمي ، فاضل ارجمند و مقيم بلده طيّبه قم ، براي حقير نگاشتهاند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم ، در تاريخ 5 2 محرّم 5 1 4 1 ، اينجانب طيّ تماسّ شفاهي كه با جناب حجّة الإسلام آقاي خرّازي مسؤول حزب الله ، فرزند آية الله خرّازي ، جهت دريافت مقالاتشان راجع به كنترل جمعيّت داشتم فرمودند: «اين مقالات را به حزب الله واگذار كردهام و ديگر در دست من نيست. اين مقالات بسيار خوب بود و با تحقيقات و آماري دقيق نوشته شد. و من معتقد هستم كه اين طرح ، يك نقشه استعماري و توطئه ابرقدرتها ميباشد ، و بيرابطه با آن جلسهاي كه در اسرائيل جهت كنترل جمعيّت كشورهاي اسلامي تشكيل شد ، نميباشد. مخصوصاً اين طرح زماني در ايران به اجراء در آمد كه چهارماه بعد از آن نقشهاي بود كه در اسرائيل ، كنفرانس آن تشكيل گرديد.»
و همچنين آقاي خرّازي فرمودند: «من با حضرت آية الله خامنهاي ملاقاتي داشتم و ايشان فرمودند: من حدس ميزنم كه اين يك نقشه خارجي باشد و با اين امر موافق نيستم. و در ملاقاتي كه با جناب حجّةالإسلام و المسلمين آقاي رفسنجاني داشتم ايشان را راجع به خطر اين امر گوشزد كردم ؛
ص 160
ايشان گفتند: اين يك نظري است. و ديگر گفتاري نداشتند.»
حاج شيخ حسين كرمي ـ 28 محرّم الحرام 5 1 4 1
ص 161
ص 163
تأكيد و ترغيب اسلام بر كثرت اولاد و حامله شدن زنان
مطلب هفتم: تأكيد و ترغيب أكيد اسلام بر كثرت اولاد و آبستنشدنهاي عديده زنان و به عرصه آوردن فرزندان ، نه تنها معارض و مزاحم با كمالات نفساني و طيّ معارج در مدارج روحاني و وظائف علميّه و عمليّۀ مختصّه به آنان نميباشد ، بلكه كمال ملائمت و سازگاري را با اين امر خطير دارد. زن در عين بچّه زائيدن و پروريدن ، با كمال قدرت توان آن را دارد كه تحصيل علم و كمال كند ؛ و در سير كاروان انسانيّت حائز مقام اعلا گردد ؛ و بجميع اعماليكه در جامعه انسانيّت بر دوش ايشانست و از مختصّات آنان به شمار ميآيد اشتغال ورزد.
فقيه گرانقدر عصر اخير ما ، حضرت آية الله العظمي حاج سيّد محسن طباطبائي حكيمزاد الله في درجاته و مقاماته ، دو زوجه داشت ؛ از يكي 9 پسر و يك دختر ، و از ديگري يك پسر و 9 دختر خداوند متعال به وي روزي فرموده بود.
پسران و دختران در طيّ مدارج كماليّه هر يك آيتي شهره زمان شدند. از علوم و معالي نفسانيّه پسران و جهاد في سبيل الله و شهادت عدّه عديدهاي از آنان در راه مبارزه با صدّام كافر چه چيزها كه نشنيديد و چه داستانها كه در تاريخ مضبوط نماند ؟!
ص 164
از كمالات نفسانيّه دختران هر يك به نوبه خود از تدريس و تعليم و ارشاد بانوان نيز هنوز زنگ آن در گوش جوامع نجف اشرف طنين انداز است. خود آن دو بانوي بزرگوار در نهايت علم و تقوي و قدس ، محلّ رجوع نسوان أعراب از تمام سرزمينهاي عرب نشين بودند ؛ و به مسائل و مايحتاج آنان پاسخ ميدادند و آراء و انظار مرحوم حكيم را كه قائد و پيشوا بود ، بجهانيان ميرسانيدند. چون آية الله حكيم عرب بود ، لهذا زبان مادري و قومي خاندان و اولاد و ازواج او نيز عربي بود.
علامه فاضله حكيمه: فاطمه بيگم دختر علامه مجلسي جدّه اعلاي م، داراي فرزندان بسيار ، و خود نيز فقيهي عاليقدر و عالمي نبيل بود ؛ داراي مجالس تدريس و تعليم و حديث و روايت و تفسير ، كه در كتب مسطور ميباشد.
علامه فاضله حكيمه: آمنه بيگم دختر مجلسي أوّل كه عمّه اين مخدّره و طبعاً عمّه اعلاي ما محسوب ميگردد ؛ بيا و ببين از جهت كمالات و علوم ، و نيل به مقام اجتهاد ، و بحثهاي علمي با زوجش جناب فقيه گرانقدر مل محمّد صالح مازندراني ، صاحب «شرح كافي» و «تعليقه بر معالم الاصول» به حدّي راقي و عالي بود كه تا هنوز كه هنوز است جهان فضيلت و علم و ادب اسلامي بدو چشم دوخته است.
وي پسراني و دختراني داشت كه مل محمّد أكمَل و آقا باقر بهبهاني و جميع اولاد و خانوادهاش از أحفاد و نوادگان او محسوبند ؛ و از جهت كمالات علميّه ، نوردهنده و ضياء بخشنده عالم اسلام و مَفخر عالم تشيّع به شمار ميروند.
خانم بينظير بوتو نخست وزير پاكستان ، دو سفر به ايران آمد و هر دو سفر حامله بود. [69]
ص 165
امروزيها كه ميگويند : زن بايد در اجتماع وارد شود و اين امر با حامله شدن تنافي دارد ، نميفهمند كه: كارهاي مختصّه زن ابداً منافاتي با حمل او ندارد ؛ و كارهاي غير مختصّه ، كارهائيست كه براي وي فائده ندارد ، بلكه ضرر دارد و براي او كمال نميباشد ! واين امر را نميتوانند ادراك كنند كه: علوم فيزيكي و صنايع به درد زن نميخورد ؛ نه از اختصاصات اوست و نه في حدّ نفسه كمالي براي او به شمار ميآيد.
آخر اگر زني نداند كه پيدا كردن مقطع بريدگي رشته سيم تلگراف در ميان بيابان با إعمال «پُلِ وِتْسْتُن» ميباشد ، و تا آخر هم تلگرافچي و رابط نقطه بريدگي سيم در طيّار سلك آن نباشد ، چه ضرري به وي ميرسد؟!
اين امر مهمّ و رمز خطير مورد ادراك نويسنده سرمقاله مجلّه حوزه ، شماره 1 4 ، مورّخه آذر و دي 9 6 13 واقع نشده است و بر نوشته حقير در جلد اوّل «نور ملكوت قرآن» از دوره «أنوار الملكوت» كه اينك آن بحث را مفصّلاً در اين كتاب شريف « رساله نكاحيّه » ملاحظه فرموديد ، ايراد نموده است.
اين مقاله با عنوان: «مبادي تحقيق در حقوق زن» آغاز ميشود و پس از ذكر مقدّمهاي در صدد بيان «دشواريهاي تحقيق» بر ميآيد و عواملي را يكي پس از ديگري از دشواريهاي اين تحقيق به شمار ميآورد تا ميرسد به عامل پنجم كه آنرا «شناخت تمدّن جديد» به حساب ميآورد و ميگويد:
«شناسائي تمدّن و وضع كنوني زيست بشر ، از ضروريّات و مبادي اصلي استنباط حقوق زن در شرائط كنوني است. در اين مقوله نقش زمان و مكان در استنباط و اجتهاد ، جدّي و اساسي است ؛ و بدون درك صحيح از آن ، توقّع راه حلّ مفيد و مطلوب و مشروع ، غير ممكن است.
پارهاي از ايدهها و نظريّات ، از عدم شناخت شرائط جديد است ، ديدههاي سطحي نگري كه از خانه و كاشانه خود پا را فراتر نگذاردهاند و گمان بردهاند در زمان پيدايش صدها و هزاران نياز جديد ، اجراي آن تئوريها و يا حتّی
ص 166
طرح آن ، ميسور و ممكن است.
بعنوان نمونه: نويسندۀ محترمي در نوشتار جديد الانتشارشان نوشتهاند:
«زنان بايد پيوسته يا حامله باشند و يا شير دهند تا در كاروان انسانيّت... با مردان هماهنگ باشند.» [70]
اين ديدگاه به زن به عنوان كارخانۀ مولّد انسان مينگرد. از اين روي هرگونه اشتغال و كار بيروني زن را ناپسند ميشمرد و اظهار ميكند: «اگر زني به جاي دخول و شركت در كارها و فنون و صنايع اجتماعي ، بچّه بزايد و بزرگ كند و تحويل اجتماع دهد ، خدمات وجودي خود را در اعلاترين درجه با ضريب تعداد فرزندان خود بالا بردهاست.» 2
آنگاه افزوده است: «اين قلم ، نيّت اهانت به نگارنده محترم سطور فوق را ندارد و تلاش دارد كه ساحت انديشه و نظر را از جسارت و توهين به دور سازد ؛ امّا آيا به راستي چنين جامعهاي در تمدّن جديد ممكن و ميسور است؟ آيا در شهرهاي بزرگ اشتغال طاقت فرساي مردان ، وجود صدها مقوله مورد نياز و مراجعۀ زنان و... امكان محدود كردن دامنه اشتغال و انحصار آن در اختيار مردان ، وجود دارد ؟ و براستي چه كساني از طرح اين مسائل سود ميبرند ؟ جز كسانيكه سالهاست در تضادّ ديانت و تمدّن سخن گفتهاند ؟
در جوامع سنّتي ، به واسطه محدود بودن انواع اشتغال ، سنّتي بودن جامعه و جمعيّت اندك شهرها و... مردان ميتوانستند احتياجات غير متنوّع جامعه را برآورده كنند ، امّا اينك در آموزش عالي و دانشگاهها ، همۀ آموزش و پرورش ، طبابت و پرستاري و صدها مشاغل جديد ، توصيه به كنار گذاشتن كار اجتماعي و دعوت به خانهداري ، چه سمت و چه مفهومي را تعقيب ميكند ؟ بويژه در كشور اسلامي ايران ، چه كساني آينده را در اختيار خواهند گرفت؟
ص 167
اگر زنان متديّن و متشرّع از حوزۀ كارهاي اجتماعي لازم زنان فاصله بگيرند و به خانهداري و بچّهداري مشغول شوند ، در آينده چه كساني عهده دار مناصب و مشاغل خاصّ زنان خواهند شد ؟ جز لااباليان و بیعصمتان !
ساليان سال زنان متديّن جامعه ما بواسطه همين گونه توصيهها خانهنشين شدند و از فضاي تحصيل و ارتقاء باز ماندند ؛ و دختران و زناني به اين سو آنسو راه يافتند كه بيشتر ، تعلّقات ديني آنان چندان ريشه دار نبود. اكنون بايد خلا گذشته را جبران كرد تا جامعه زنان متديّن در مناصب و مشاغل مختلف راه بيابند و فضاي ديانت را در بخشهاي مختلف گسترده نمايند.»
در اينجا نويسنده مقاله بحثي را در «ضرورت بازنگري» در مورد حقوق زنان گشوده است و پس از آن در تحت عنوان «مذاق شريعت» چنين آورده است :
«در مقوله مورد بحث گروهي به اين سمت رو آوردهاند كه از ذائقه شريعت در ارتباط با روابط اجتماعي زنان سخن بگويند. و در مجموع ، قاعده اوّليّه و اصلي را نفي هر گونه آمد و شد شناختهاند و فضيلت را در خانهنشيني يافتهاند و كناره گيري از اين قانون را يا به عنوان ضرورت تجويز كردهاند و يا در فرض جواز ، از آن به عنوان امري مكروه و ناپسند ياد نمودهاند و دوري از آن را ترغيب و ترويج نمودهاند.
يكي از بزرگان معارف ديني فرمودهاند:
إنَّ الطَّريقَةَ الْمَرْضِيَّةَ مِنْ حَيَوةِ الْمَرْأَةِ في الإسْلامِ أنْ تَشْتَغِلَ بِتَدْبيرِ اُمورِ الْمَنْزِلِ الدّاخِليَّةِ وَ تَرْبيَةِ الأوْلادِ. وَ هَذا وَ إنْ كانَتْ سُنَّةً مَسْنونَةً غَيْرَ مَفْروضَةٍ لَكِنَّ التَّرْغيبَ وَ التَّحْريصَ النَّدْبِيَّ... كانَتْ تَحْفَظُ هَذِهِ السُّنَة. [71]
روش پسنديده در زندگي زن در اسلام آنست كه به اداره امور داخلي و تربيت فرزندان مشغول باشد. اين شيوه گرچه واجب نيست ، امّا ترويج و ترغيب استحبابي موجب نگاهداشت اين سنّت شدهاست.
ص 168
اين ديدگاه ، به اتّكاء آيات و رواياتي به اين نتيجه و جمع بندي رو آورده است. از آن جمله تكاليف الهي در آيه سوره أحزاب: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» [ را ] عامّ گرفتهاند و آنرا به معناي خانهنشين تفسير كردهاند و تمامي زنان را(و نه فقط زنان پيامبر) مكلّف به آن دستوردانستهاند. [72] » [73]
اين بود عين عبارات ايشان در اشكال بر گفتار حقير و بر استاد علامه صاحب تفسير كه ما بجهت روشن شدن پاسخ از خصوصيّات نقل آن دريغ ننموديم.
و ما پاسخشان را در دو مرحله إشكال بر ما و بر حضرت استادمان علامه ، در دو بحث جدا جدا قرار ميدهيم:
امّا پاسخ از اشكال بر گفتار حقير كه در بحث اوّل ميباشد ، اينست كه: ايشان تمام عبارات و گفتار حقير را نقل ننمودهاند ، برخي را ذكر كرده و برخي را حذف نمودهاند ؛ آنگاه نسبت به آن قسمتي كه مورد شاهد و ايرادشان بوده است ، خرده گرفته و به محاكمه پرداختهاند.
در پاسخشان بايد گفت: واعظي بر فراز منبر سخن ميگفت و در خطبه نخستين خود گفت: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلا اللَه ؛ در اين حين مردي از شبستان مسجد خارج ميشد و فراز اوّل را شنيد كه أشهدُ أنْ لا إلهَ ؛ در صحن مسجد فرياد برآورد: اين خطيب كافر شده است و شهادت بر عدم خدا داده است . غوغائي بر پا كرد، مطلب به داروغه كشيد و بر حاكم شهر عرضه داشتند. حاكم ، واعظ را احضار نمود براي محاكمه و اقرار يا بيّنه ، و صورت دعوي باز گفت.
واعظ گفت: من مسلمان و بر آئين توحيد ميباشم و بر فراز منبر در خطبه گفتهام: أشهَدُ أنْ لا إله إلا اللَه . اين مرد شاكي در وقت خروج از داخل مسجد نيمه اوّل را شنيده است و صبر نكرده است تا نيمه دوّم را هم بشنود و إلا الله
ص 169
به سمعش برسد ، لهذا مرا تكفير نموده است. و شاهد بر كلام من تمام جمعيّت أهل مسجد ميباشند.
ولي فرقي كه ميان آن مرد مكفّر و جناب صاحب سرمقاله است اين ميباشد كه آن مرد نشنيد و تكفير كرد و جناب ايشان ديده و بررسي كرده ، به ايراد مبادرت كردهاند.
سخن حقير در قسمت اوّل كه از «أنوار الملكوت» نقل فرمودهاند اينست:
«بنابراين ، زنان بايد پيوسته يا حامله باشند و يا شير دهند ؛ تا در كاروان انسانيّت ، و حركت به سوي معبود و محبوب ، و قبله مشتاقان و كعبه عاشقان ، و پويندگان به سوي حرم و حريم امن و امان او ، با مردان هماهنگ باشند.
حائض شدن زنان موقعي است كه در اين كاروان نشستهاند و از حركت افتاده و متوقّف گشتهاند. بنابراين ، اصل در زنان عبادت است. يعني اصل در زنان حَمل و رِضاع است.حيض زنان خلاف اصل است. يعني عدم حمل و عدم رضاع ، خلاف است. فتأمّل بر اين نكته دقيق !
اين حقير روزي با يكي از پزشكان حاذق و بصير و متعهّد [74] كه سخن از اين موضوع به ميان آمده بود گفتم: سلامت و سعادت زن در اينست كه: يا حامله باشد ، و يا بچّه زير پستان خود داشته باشد !
ص 170
قدري تأمّل كرد و گفت: آقا ! اين گفتار مطابق آخرين نتيجه كنگرههاي پزشكي است كه امسال در آمريكا برگزار شده است. و من تز دكتري خود را در آمريكا در همين موضوع قرار دادهام.
آنگاه گفت: طبق آخرين مدارك و آمار ، دختراني كه قبل از هجده سال بچّه بزايند ، سرطان پستان نميگيرند. و هرچه ديرتر بچّه بزايند درصد خطر تهديد سرطان پستان در آنها زياد ميشود ؛ تا چون از سنّ سي سالگي بگذرند ، خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا ميرود.
امّا زناني كه اصلاً ازدواج نكنند و بچّه نياورند ، درصد خطر سرطان پستان در آنها سرسام آور است.»
اين بود مطالب حقير كه بر اساس بحث حائض نشدن زن در ايّام آبستني و در ايّام شيردادن آورده بودم. پس از بحث مفصّلي درباره خواصّ عظيمه خون حيض كه در بدن زن ، غذاي جنين ميگردد در وقت حمل ، و غذاي كودك در هنگام رضاع ؛ و بدينجهت است كه زن در اين دو حالت ، داراي عادت زنانگي نميشود ، و در غير اين دو صورت ، ماهانه بصورت خون از مجرا دفع ميگردد و به هدر ميرود.
اشكال به ايشان در اين قسمت اينست كه اوّلاً: جمله « و حركت به سوي معبود و محبوب و قبله مشتاقان ، و كعبه عاشقان ، و پويندگان به سوي حرم امن و امان او» را حذف كرده و با چند نقطه ، اشاره به حذف نمودهاند. در حاليكه مراد و منظور ما از اين جملات معلوم است كه: هماهنگي زن با مرد در كاروان انسانيّت ، طيّ راه خدا و سبيل كمال و عبوديّت و وصول به مقام انسانيّت است، نه هماهنگي با او در امور تخيّلي و پنداري و موهومي چون متينگ و تظاهرات ، و از خانه بيرون رفتن براي اتلاف عمر و سرمايۀ هستي ، و مشاركت با مردان در امور مشتركه ايشان كه اختصاصي به زنان نداشته و جز تباهي وجودي و مردن قابليّت و استعداد زنيّت اثري در وجودشان بجاي نميگذارد.
ص 171
و ثانياً: بقيّه عبارات را كه ذكر حقير اين مهمّ را نزد دكتر سجّادي است حذف نموده است. وي از اطبّاي حاذق جهاني و صاحب اختراعات و اكتشافات نوين در چشم پزشكي و جرّاحيهاي شگفت انگيز كودكان كور مادرزاد در آمريكا ميباشد كه همه پزشكان حاذق آنجا از عهده آن بر نيامدهاند ؛ و اعتراف به عجز و ناتواني گسترش دانش خود در اين زمينه داشتهاند ؛ و ما صورت عكسها و شرح احوالشان را با تصوير دكتر در روزنامه«اطّلاعات» خوانديم. [75]
البتّه ذكر و گواهي چنين پزشكي بر كلام حقير كه مستند به علوم پزشكي بوده است و شواهدي بسيار كه از جمله ابتلا زنان ، تدريجاً و مضاعفاً به خطرات سرطان پستان بوده است ؛ شاهدي عظيم بر هماهنگي كاروان علم و دانش بشري با شريعت مقدّسه اسلام ميباشد كه فقط همّ و غمّ ما برداشتن حجاب و پرده و زنگار از اين آئين آئينه فام بوده و هست.
اين راجع به اشكال اوّل ايشان به حقير بود. درباره اهمّيّت و عظمت
ص 172
كثرت فرزند آوردن زن در شريعت مقدّسه اسلام كه از «أنوار الملكوت» نقل كردهاند.
و امّا راجع به اشكال دوّم ايشان درباره خانهداري نمودن مخدّرات كه به دنبال اشكال بحضرت استاد علامه در تفسير ، به حقير در «ترجمه رسالۀ بديعه» وارد كردهاند ، بايد گفت كه آنهم يك جانبه نگريستن و تمام اطراف و جوانب را مطالعه ننمودن است.
حقير در «ترجمه رسالۀ بديعه» در صفحات 121 تا 123 در ميزان حدود شركت زنان در جهاد اينطور آوردهام: «آنچه گفتيم كه زنان اجازه شركت در انواعي از جهاد را ندارند مراد اينست كه در زد و خورد نميتوانند مداخله كنند ، نه اينكه حضورشان در ميدان جنگ و كمك در امور ديگري ، مثل مداواي مجروحين نيز حرام باشد. چنانكه استاد علامه طباطب��ئي أدام الله ظلّه بدان اشاره فرمودهاند. [76]
علامه در «تحرير» ميگويد: جائز است زنان را براي استفاده در كارها به ميدان جنگ برد ، ولي بهتر است از زنان بزرگسال انتخاب شوند ؛ و مكروه است زنان جوان را با خود برد. [77]
و در «تذكره» گويد: اگر امام ، بردگان را به اجازه صاحبانشان ، و نيز زنان و كودكان خردسال را با خود ببرد ، جائز است براي تهيّۀ آب و رساندن آن به سربازان ، و طبخ غذا ، و زخم بندي از آنها كمك گرفت. چنانكه با پيغمبر اكرم صلّی الله عليه و آله و سلّم ، اُمّ سَلَمه و ديگر زنان انصار ميرفتند. ولي ديوانه را نبايد برد كه سودي ندارد. [78]
و شيخ طوسي در «مبسوط» گويد: پيغمبر اسلام صلّی الله عليه و آله زنان
ص 173
را با خود به جنگ ميبرد. [79]
البتّه لازم است كه زنان امور پرستاري و مداواي مجروحين ، مثل شكستهبندي و زخم بندي و تزريقات را فرا گيرند تا بتوانند به مجروحين كمك كنند.
همچنين تعيين گروه خون ، و بعضي از اقسام جرّاحي را بدانند ، تا بتوانند در اين موارد مفيد واقع گردند. البتّه اين كمكها كفايةً بر عهده آنهاست.
بلكه در اين زمان بايد امور فنّي ، برق ، مكانيكي ، مخابرات و بيسيم و ديگر امور را با همه انواعش بياموزند تا از آنها در جنگهاي اسلامي استفاده شود .
و اشكالي ندارد كه فنون نظامي را نيز بياموزند ، براي استفاده در موارديكه نياز به دفاع از حريم خود و مؤمنين داشته باشند در اقسام جهاد واجب بر آنها.»
و در تعليقه اين مطالب آوردهام: «ناگفته نماند تمام اين مطالب كه ذكر شد، در صورتي است كه زنان با مردان آميزش پيدا نكنند و هر كدام بكار خود مشغول بوده از اختلاط بپرهيزند. همچنين جائز نيست زنان در هنگام مداواي مردان ، نظر بر مواضع محرّم آنان بيندازند ، و يا بدن آنها را لمس كنند مگر در مواقع ضرورت.»
و أيضاً آوردهام: «و چنين گمان نرود كه فراگيري فنون جنگ براي زنان و رزمآزمائي ، مستلزم اختلاط مرد و زن در صفهاي واحدي است ؛ زيرا كه اينگونه استلزام اختلاط ، در حكومتهاي جائر و كافر است كه بناي آنها بر مراعات دستورات و قوانين اسلام نيست ؛ وليكن گفتار ما در اينجا راجع به حكومت اسلام است و بنابراين بر عهده دولت اسلام است كه به زنان آداب رزم و جنگ را بطور صحيح بياموزد ؛ و راه دفاع از جان و نفس آنان را به آنها نشان دهد بطوريكه هيچيك از محظورات مذكوره لازم نيايد ؛ همچنانكه بر دولت اسلام
ص 174
است كه به آنها سائر فنون وحرفههائي كه اختصاص به آنان دارد بياموزد ؛ مانندپزشكي ، و فنّ جرّاحي ، و قابلگي و مداواي زنان مريضي كه در هنگام زايمان نيازمند به عمل جرّاحي هستند ؛ بطوريكه هيچيك از جهات اختلاط منفيّ و منهيٌ عنه بين مردان و زنان پيش نيايد.»
و از اينجا بدست ميآيد كه حقير در تحصيل نسوان و ارتقاء به فنون لازمه بخود از پزشكي و جرّاحي به تمام اقسام آن و تخصّص در طبابت زنان و امثالها نه اينكه مخالفتي نداشتهام ، بلكه بتمام معني ترغيب و تحريض بر اين امور ميكنم و ميكردهام ؛ و بلكه بالاتر: بعضي از فنوني كه از دست زنان ساخته ميباشد و ميتوانند از آنها در نبرد عليه دشمن بكار برند در صورت ضرورت لازمالتّحصيل ميباشد.
و اينكه افاده فرمودهاند: «براستي چه كساني از طرح اين مسائل سود ميبرند ؟ جز كساني كه سالهاست در تضادّ ديانت و تمدّن سخن گفتهاند؟» و بقيّۀ مطالب ايشان كه: «اگر در كشور اسلامي زنان از اين مناصب فاصله گيرند چه كساني اين امور را در دست خواهند گرفت ؟ جز لا اباليان و بيعصمتان.» تا آخر شرح مفصّل ايشان؛ شما را بخدا ببينيد: اينها همان مطالبي است كه ماساليان دراز بر آن اهتمام داشتهايم و عليه طاغوت و طاغوتيان مبارزه داشتهايم ، حالا اينها به عنوان دلسوز جامعه و ملّت ، حرفهاي ما را گرفته و بر ما خرده ميگيرند. از ما اخذ نموده بر ما ميتازند. حال ما حال جدّمان حضرت سجّاد شدهاست كه در شام به آن مرد فرمود: حال ما حال غريبي است كه مقامات و موقعيّت او را از او گرفتهاند و آنگاه با همان حربه او را خارجي خوانده و محكوم به حكم او مينمايند كه از او ستاندهاند !
و آنچه در «نور ملكوت» آورده شده است كه بچّه آوردن زن نفيسترين عمل ارزشمند وجود اوست ، چه تضادّ و منافاتي با تحصيل كمال و اشتغال بدين علوم و ارزشهاي وي دارد ؟
ص 175
غاية الامر در «نور ملكوت» چون بحث فقط در بالا بودن ارزش و كثرت اولاد است آن عبارت آمده است ؛ و در «ترجمه رساله بديعه» چون بحث در مقدار وسعت علوم و وظائف زن مسلمان است اين عبارت آمده است.
مرد ناقد نبايد از مجموع كلام چشم بپوشد ، و صدر و ذيل آنرا درهم بياميزد ، و عبارات و قرائن و شواهد دالّه بر مراد را ناديده بگيرد ؛ آنگاه از اطلاق، گفتاري سوء استفاده كند و فوراً در صدد تضعيف و تزييف و نقد آن برآيد !
باري ! اينها همه بحث ما در پاسخ اوّل به ايشان كه در مرحله ايراد بر حقير قرار گرفته بود ، بوده است.
و امّا بحث دوّم كه در مرحله ايراد بر حضرت استاد علامه قدّس الله سرّه قرار گرفته است و عبارت ايشان را از تفسيرحكايت نمودهاند كه: «روش پسنديده در زندگي زن در اسلام ، آنست كه به اداره امور داخلي و تربيت فرزندان مشغول باشد. اين شيوه گرچه واجب نيست ، امّا ترويج و ترغيب استحبابي موجب نگاهداشت اين سنّت شدهاست.»
آنگاه فقط به اينگونه اشكال كردهاند كه: «اين ديدگاه به اتّكاي آيات و رواياتي به اين نتيجه و جمعبندي رو آورده است. از آن جمله ، تكليف الهي در آيه سوره أحزاب: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» ] را [ عامّ گرفتهاند ؛ و آن را به معني خانهنشين تفسير كردهاند ؛ و تمامي زنان را (و نه فقط زنان پيامبر) مكلّف به آن دستور دانستهاند.» (و اين عبارات حقير است در «ترجمه رساله بديعه» ص218)
پاسخ ايشان اينست كه: آري ، نظريّه اسلام و قرآن درباره زنان همان نظريّه علامه است ؛ و گفتار حقير هم متّخذ از قرآن و سنّت است. شما اگر توان آنرا داريد بايد بطور تفصيل وارد بحث شويد ، و همانطور كه حضرت علامه بطور مشروح از ادلّه ، مطالب و نتيجهگيري خودشان را بيان كردهاند ، شما هم
ص 176
يكايك ادلّه ايشان را ابطال كنيد ؛ آنگاه براي مكتب نوين خود كه بر خلاف آرا ايشان ميباشد پايهگذاري نمائيد !
همچنين در ردّ گفتار حقير در استنتاج از آيه: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» بطور تفصيل مقدّمات بحث را گسترش دهيد ، و خلاف آنرا به ثبوت برسانيد ! اين طريقه صحيحه بحث ميباشد.
امّا مطلب را همينطور بطور كلّي بيان كردن و گذر نمودن ، و سپس از استاد شهيد مطهّري در تحقيق پرارج خويش درباره «حجاب» بسيار ستودن ، كار درستي نميباشد.
مرحوم شهيد شيخ مرتضي مطهّري دوست ديرين ما و هم صحبت ما در روزهاي مديده بود [80] ؛ وي ميگفت: «اگر در حوزههاي علميّه تفسير «الميزان» بطور صحيح تدريس گردد ، فضلاي حوزه ارزش اين كتاب را بعد از دويست سال ديگر خواهند يافت.»
امّا رساله «نور ملكوت قرآن» حقير هم كه چند سال پيش از طبع خارج شد، و من به جهت درج مطالب تحقيقي كه به نظر قاصر خود در آن نموده بودم، از جمله همين مسأله توالد و تناسل و نكاح و حرمت بستن لولههاي زنان و حرمت استعمال قرصهاي ضدّ حاملگي و امثال ذلك ، براي بسياري از پزشكان عاليمقام از دوستان خود اهداء نمودم ؛ بدون استثناء موجب اعجاب همگي گرديد ؛ و از دقّت نظر اسلام در اين امور در ديه نطفه ، تا برسد به جنين و رشد طفل ، شگفتيها نمودند ؛ و بر عظمت قانون اسلام كه موافق علم و دانش آن روز و امروز و فردا ميباشد آفرينها گفتند.
از جمله جناب محترم دوست مكرّم آقاي دكتر حاج منوچهر لاري أيَّده اللَه تعالي ، رئيس بخش داخلي بيمارستان قائم مشهد گفت: همين كه من اين
ص 177
بحث از كتاب را مطالعه كردم ، نسخههاي بسياري از روي آن زيراكس نمودم و براي دوستان خودم از پزشكان ارسال كردم.
و امّا استدلال حقير به آيه مباركۀ: «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» در «رساله بديعه» براي عدم جواز ورود زنان به مجلس شوري بوده است.
توضيح آنكه: در مراجعت فقيد عظيم رهبر كبير انقلاب از پاريس به طهران و بناي تشكيل مجلس خبرگان براي نوشتن قانون اساسي ، در مجلس خبرگان زمزمهاي بود براي تصويب جواز ورود زنان به مجلس شوراي اسلامي ، و اين عدم جواز نه تنها نظريّه حقير بلكه نظريّه جميع علما امّت بود ، حتّی خود حضرت فقيد معظَّمٌ لَه قبل از اين جريان.
در مجلس خبرگان بحث بود در جواز و عدم جواز. مجوّزين ميگفتند: وكالت مجلس وكالت است از قِبَل مردم ؛ و حقّ جواز وكالت براي زن در اسلام مسلّم ميباشد.
حقير معتقد بود: اين وكالت نميباشد ؛ بلكه ولايت است كه بر روي آن نام وكالت نهادهاند. لهذا كتابي مفصّل در تحت عنوان «رساله بديعه در تفسير آيه: «الرِّجَالُ قَوَّ'مُونَ عَلَی النِّسَآء» در مدّت پنج هفته (از نيمه شوّال تا 22 ذوالقعدۀ 1399) تصنيف ، و نُسَخ زيراكسي آنرا براي رهبر معظّم و جميع نمايندگان مجلس خبرگان و سپس نسخ مطبوعه را براي مجلس شوراي اسلامي، و براي بسياري از مقامات ذيدخل فرستادم. و در آنجا به اثبات رساندم كه مجلس شوري ، وكالت نيست ، ولايت است ؛ و زن نميتواند ولايت مردم را بعهده بگيرد. چون بحث در مجموع كتاب از حكومت و قضاوت و جهاد زن بوده است ، مطلب در كتاب دنبال ميشود تا ميرسد به صفحه 5 21 تا صفحه 219 از ترجمه كه در آن بحث خصوصي از عدم جواز دخول زنان در مجلس شوري ميباشد:
از آنچه تا كنون گفتيم روشن است كه جائز نيست زن به مجلس شوري
ص 178
راه يابد ، هر چند فقيه و مجتهد باشد ؛ زيرا اين مجلس تنها براي مشاوره و بحث از قوانين نيست تا بگوئيم: زنها در زمان پيغمبر صلّی الله عليه و آله نيز در اصول احكام اسلام بحث ميكردند ، پس چرا از شركت در مجلس شوري محروم باشند ؟!
زيرا مجلس شوري دراين زمان ، در همه امور ولائي و حكومتي ، رياست عامّه بر ملّت دارد. و ارشاد و رهبري در امور سياسي ، تمامي به عهده اوست. و اوست كه خطّ مشي حكومت را در كارها و در همه شؤون ملّت أعمّ از اجتماعي، اقتصادي ، فرهنگي ، اخلاقي ، تعليم و تربيتي مقرّر ميكند ؛ و حتّی جنگ و صلح نيز با تصويب وي انجام ميشود ؛ و با تصويب و رأي اعتماد وي دولت (قوّه مجريه) نيز تحكيم پيدا ميكند ؛ و با رأي عدم اعتماد مجلس است كه دولت ساقط ميگردد.
پس نامگذاري آن به « مجلس رياست عمومي » شايستهتر است از نامگذاري آن به «مجلس شوري» و موقعيّت اين مجلس ، موقعيّت قيّم كامل است كه كفالت امور را به عهده ميگيرد.
و شأن مجلس فقط وكالت از طرف مردم نيست تا بگوئيم: بين مرد و زن فرقي نيست.»
استدلال ادامه پيدا ميكند تا ميرسد به اينجا كه: «و در جائي ديگر ميفرمايد: وَ قَرْنَ فِی بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَـٰهِلِيَّةِ الأولَیٰ.
«در خانههاي خود بنشينيد و همچون زنان جاهليّتِ نخستين به گردش و خودنمائي نپردازيد!»
آيا ميتوان ميان استقرار در خانه و ميان آشكار گشتن در مجالس مردان ، و صدا بلند کردن و سخنراني نمودن ، و تنازع و تخاصم و مجادله و محاجّه كه لازمه تصدّی امور عامّه است مخصوصاً اموري كه احتیاج به بحث و گفتگو دارد
ص 179
ـ همچنانکه شأن اعضای مجلس شوري است ـ جمع نمود؟!
گفته نشود كه: خانهنشيني مخصوص زنان پيغمبر صلّی الله عليه و آله بوده است. زيرا وقتي كه ملاك و حكمت خانهنشيني همه زنان ، با زنان پيامبر يكي است ، چرا آيه اختصاص به زنان پيامبر صلّی الله عليه و آله داشته باشد ؟!
آيا ميتوان گفت: خانهنشيني مخصوص زنان پيغمبر صلّی الله عليه و آله است ؛ يعني امر به عدم تبرّج و گردش و خودنمائي مختصّ به آنهاست ، ولي خودنمائي مانند خودنمائي جاهليّت ، و همچنين ديگر فقرات آيه مثل صدا بهنازكي بر آوردن با كسي كه دچار بيماري شهوت است ، براي زنهاي ديگر جز زنان پيامبر صلّی الله عليه و آله جائز و حلال ميباشد ؟!
علاوه بر اين مگر زنان نبيّ أكرم صلّی الله عليه و آله از ديگر زنان ، در عقل و درايت كمتر بودند كه حكم خانه ماندن مختصّ به آنها باشد ؟ و ديگر زنان ، از زنان پيامبر صلّی الله عليه و آله قويتر و عاقلتر و مؤمنترند كه حكم قرار در خانه و عدم تصدّي حكومت و ولايت براي زنان پيامبر صلّی الله عليه و آله و مختصّ به آنان باشد ؟!
مضافاً براينكه ميبينيم كه در خانه ماندن در موارد عديده مثل عدم جهاد و جماعت و تشييع جنازه و... كه لازمه در خانه ماندن است ، مختصّ به زنان پيغمبر صلّی الله عليه و آله نبوده ؛ بلكه براي همه زنان جعل شده است.»
باري ، اين مطالب براي فهم علما و دانشمندان و أهل خبرۀ آنروز مفيد بود. ولي خود حضرت پيشواي عظيم ، امور را به دست خبرگان سپرده بودند ؛ و در خبرگان هم افراد ناجور امثال بني صدر و غير او ، بسيار بودند و لهذا يا مجال و فرصت عرائض حقير را نداشتند و يا مصلحت نديدند ؛ بهر حال ، جواز ورود زنان در مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيد ، و حقير هم عملاً مخالفتي نكرده و نميكنم ؛ امّا از اظهار رأي و عنوان كردن بعضي از حقائق كه به نظر ميرسد نيز نميتوان دست شست.
ص 180
باري ، پاسخهاي حقير در اينجا از ناحيۀ خود و از ناحيۀ مرحوم علامه استاد ، فقط و فقط مبتني بر صِرف ابراز حقيقت بوده است نه دفاع از شخصيّت. زيرا مباحثي مستدل آمده و مورد بحث قرار گرفته و در مدّنظر عموم دانشوران و نقّادان واقع گرديده است ؛ و حيف است بدون اتّكاء به ركن ركيني مورد شبهه و خلل قرار گيرد شود.
خدا شاهد است تا بحال نويسندۀ سرمقاله را نشناختهام و در صدد تحقيق هم نبودهام ، امّا به هر صورت اين مقاله از كسي است كه فوقالعاده مرعوب تمدّن و نهضت مغرب زمين گرديده است ، و هياهو و سروصداهاي آنجا برايش در برابر آرامش و سكون و متانت اسلام و مسلمين شگفتانگيز بودهاست و داعي از اين مقاله ، پيروي از آنگونه نهضتها و قيامهاست چنانكه در مقدّمۀ خود بر مطلب در صفحۀ 4 ميگويد:
«در دوره هجوم تمدّن غربي ، هنگامهاي بر پا شد و «حقوق زنان» در صدر مسائل عمده در آمد. شايد بيش از هزارسال حتّی در بحث و نظر از آن سخن نبود ؛ نوشتهاي و رسالهاي در تبويب و تنظيم و بررسي حقوق زن در اسلام ، كه نغمۀ دلنواز آزادي مشروع زن را در عصر ديجور جاهليّت نواخت ، به نگارش نيامد.
وزش سهمگين تمدّن غربي ، در بنيادها خلل افكند ، و مسائل مغفول را به خاطر آورد. از جايگاه واقعي زن در شريعت سخن به ميان آمد ، و ردّيّهها و دفاعها شكل گرفت.
ناقدان و طاعنان به نيّتِ طعن ، از حقوق زن در اسلام سخن گفتند و متشرّعان در مقام پاسخ و دفاع به رساله نويسي و طرح مباحث پرداختند.» تا آخر كلام.
بايد به وي گفت: عزيزم ! اينطور هم كه تو تصوّر ميكني نيست ، نهضت زنان در اروپا زندگي خوش و آرام را از دستشان ربود ، و آنان را در آتش افكند.
ص 180
صحّت مزاج ، راحتي ، اطمينان را گرفت ؛ دلهره و تشويش بجايش نهاد. به نام آزادي همه چيز خود را مفت و رايگان از دست دادند. ما براي اطّلاع بر اين مطلب تنها به يك كتاب «انسان موجود ناشناخته» از دكتر آلِكْسيسْ كارِل فرانسوي شما را سوق ميدهيم تا بدانيد: غرب بسياري از سرمايههاي ارزندۀ خود را باخت و بدست خود در ورطۀ بلا افكند. راهي رفت كه ديگر پس و پيش ندارد. ميخكوب شدۀ در همان بدبختيها و نكبتهاست.
زنان مسلمان مشرق زمين هزار سال با صحّت مزاج و طول عمر و تربيت فرزندان عاليمقام ، و ادارۀ امور منزل و آرامش خيال شوهران و خاندانشان زيست كردند و با ايمان و تقوي و علم و عمل اين راه را پيمودند.
در دهۀ شصت 12% تا 5 1% مواليد اروپا كمتر شده است. خانوادهها گسيخته شده ؛ دختران براي سقط جنين و اجازۀ آن از حكومت ، متينگها ميدهند كه آزادانه بتوانند كورتاژ كنند.
مگر نخواندهايم گفتار «برژينسكي» مشاور امنيّت ملّي كارتر را كه گفت: «ارزشهاي اخلاقي در كشورهاي صنعتي فراموش شدهاند. شرقيها تصوّر ميكنند كه مردم در غرب از رفاه كامل و از همه گونه آزادي برخوردارند. امّا واقعيّت اينطور نيست.»
« برژينسكي درمصاحبهاي كه اخيراً با خبرنگار روزنامۀ « Anzeiger Tages » سوئيس داشت گفت: «دنيا با خطرات زيادي مواجه است. كشورهاي غربي براي مقابلۀ با كمونيسم ، و از هم پاشيدن بلوك شرق و پيمان نظامي ورشو دست به تبليغات وسيعي زده ، و در انظار مردم كشورهاي اروپاي شرقي وضعيّت كاذب بوجود آورده بودند ؛ بطوريكه مردم كشورهاي بلوك شرق فكر ميكردند كه در غرب مردم از رفاه كامل و از همه گونه آزادي برخوردار هستند. مشكل بيكاري را خوب حلّ كردهاند و همه امكان آنرا دارند تا بر اساس استعدادهاي خود رشد و نموّ داشته باشند. امّا واقعيّت اينطور نبود ، بيشتر از
ص 182
سي درصد مردم دنيا در فقر مطلق بسر ميبرند. اغلب مردم كشورهاي جهان سوّم فقير هستند ؛ و تنها ده درصد مردم در جوامع صنعتي از رفاه و همه گونه امكانات برخوردارند.
دركشورهاي صنعتي معيارها وارزشهاي اخلاقي��� فراموش شدهاند. مردم كمتر در فكر همبستگي با سائر كشورها مي باشند. اين وضعيّت نميتواند ادامه پيدا كند. ما در آينده با بحرانهائي مواجه هستيم. رسانههاي جمعي وضعيّت خارق العادهاي را بوجود آوردهاند.
برخلاف گذشته مردم كشورهاي جهان سوّم از طريق راديو ، تلويزيون ، مطبوعات در جريان آخرين اخبار و اطّلاعات قرار ميگيرند. مردم كشورهاي جهان سوّم وضعيّت خود را با كشورهاي اروپاي غربي مقايسه كرده و دولتهاي آنها را به باد انتقاد ميگيرند.»
برژينسكي مدّعي شد: چين به عنوان پيشتاز كشورهاي جهان سوّم در شكل دادن به اين بحرانها نقش ويژهاي دارد. وي تأكيد كرد كشورهاي جهان سوّم حاضر به پذيرفتن نظام جديد معرّفي شدۀ از جانب آمريكا ، ژاپن ، و اروپاي غربي نيستند.» [81]
و مگر نخواندهايم: قرصهاي سقط جنين بدون تجويز پزشك در دسترس دختران كم سن و سال انگليس قرار خواهد گرفت. [82]
ص 183
اين شيوهها و محبّتهاي اروپائيان و آمريكائيان همه و همه فاسد و متعفّن و عفونتزا ميباشد ؛ موجب هلاكت حرث و نسل ميگردد. آيا براي ما همين عبرت كفايت نميكند كه در كشور خودمان آثار شوم و نكبت بارشان را مشاهده ميكنيم ؟!
خانم دكتر نفيس صديق يكي ازمسؤولين بلند رتبۀ استعمار كافر ، رئيس صندوق جهاني جمعيّت به ايران ميآيد و ميگويد: «رشد جمعيّت ايران كاملاً غير معقول است.» [83]
و ميگويد: «نقش زن تنها به بچّه زائيدن منحصر نيست. و هر كشوري كه ميخواهد در راه توسعه گام بردارد نميتواند با نيمي از جمعيّت خويش اين راه را بپيمايد.» [84]
و خانمهاي اسپانيائي كه همه در تظاهراتشان هماهنگ براي دولت شعار ميدادند: نقش زن تنها به بچّه زائيدن نيست ، براي آنكه دولت را الزام به حكم جواز سقط جنين غير قانوني خود بنمايند ؛ آيا اين امور نه تنها مورد مشابهت بلكه الگوي عمل ما قرار نگرفته است ؟!
دختران را به عنوان ترغيب به علم و هنر از خانه و آشيانه بيرون ميكشيم، و در مدارس هنوز تصفيه نشده بدونمهابا گسيل ميداريم ، و براي
ص 184
آنان در دبيرستانها معلّم مرد قرار ميدهيم ، و در دانشگاهها پسر و دختر را با هم وارد ميكنيم ؛ همه و همه بنام اسلام و تشويق بر فرهنگ اصيل لزوم تعلّم و آموختن دانش. آنگاه همه را پريشان و حيران و حسرت زده و مبهوت و سرگردان ، با دست تهي از دانش و با دامان آلوده به گناه ، رها و يله مينمائيم ؛ گناهان اين معصومان بر گردن كيست ؟!
چه كس آنان را از خانه و دامان پدر و مادر و شوهر در اوّل بلوغ و نبوغ غريزۀ جنسدوستي و همسرطلبي بركنار داشت ؛ و با وعدههاي واهي سرگردانشان نمود ، تا سرمايۀ حياتي خود را بدون جرم (بلكه بواسطۀ غلبۀ شهوت عنان گسيختۀ بيحريم و به تشويق اولياي امور غافل و خطاكار) يكجا باختند ؟! و آنانكه حريم عصمت را از دست دادند كه دادند ؛ و آنانكه داراي عفّت ذاتي و اكتسابي بودند ، سر به گريبان غم فرو برده تا آخر عمر تحت فشارهاي شديد عاطفه و وجدان ، و غلبۀ حسّ جواني و شوهرخواهي سوختند و ساختند. [85]
ص 185
چند ماه پيش از اين ، نامهاي براي حقير آمد به نام... از شهر... و پس از سلام و تقاضاي دعا براي حلّ مشكل خويش ، خود را معرّفي نموده بود كه: «من دختري 21 ساله هستم ؛ حدود پنج سال در حوزه بوده و الآن در شهرستان
ص 186
خود ميباشم. با حضرتعالي از طريق يكي از بستگان نزديكم و تا حدودي مطالعۀ كتابهاي شما آشنا شدهام.»
آنگاه ايشان طرح چند سؤال درباب حشر و كيفيّت معاد جسماني ، و دربارۀ
ص 186
حديثي از حضرت صدّيقۀ كبري سلامُ الله عَليها ، و دربارۀ حدود كامل حجاب اسلامي نموده ، و سؤال چهارم خود را بدينگونه مطرح كردهاست كه: «در قرآن در مورد مردان آمده است كه اگر نياز به ازدواج دارند ميتوانند زنان بيوه را صيغه كنند ، و يا آنكه صبر كنند تا خداوند به فضل خود آنها را بینياز گرداند [86] ؛ و يا حتّی در مورد بيوهگان نيز تا حدودي راه حلّي براي برطرف كردن نيازهاي جنسي آنان ميباشد ، مثلاً با مراجعۀ به مراكزي مثل بنياد كوثر ، و يا آقايان روحاني معتمد مشورت كرده و راه حلّي داشته باشند.
امّا مسألهاي كه بسيار ميبينم و واقعاً جوابي بنظرم نميرسد. اينكه در مورد دوشيزگان راه حلّ چه ميباشد ؟ با توجّه به اينكه شرم و حياي مخصوصي كه در آنان وجود دارد مانع از ابراز احساسات آنها ميشود و از طرفي نيز چون بعضي از آنان پايبند به اصول اخلاقي و اسلامي هستند و از معاشرتهاي نامناسب با اجنبي خودداري كرده و حجاب كامل را نيز حفظ كردهاند ؛ امّا چون در جوّ فعلي جامعۀ ما كمتر بهائي براي دختران با عفاف و حجاب قائلند و اكثراً جوانهاي مشرف به ازدواج خواهان همسري فاقد حجاب اسلامي ميباشند ؛ و از طرفي هم ديده ميشود در آينده در زندگيشان با مسألهاي هم برخورد نميكنند، و حتّی شايد بع��ها در رديف اشخاص با ايمان قرار گيرند ، و عامّۀ مردم اكثراً دختراني كه زيبائي چهره و اندام را به نمايش ميگذارند پسنديده ، و
ص 188
اين دختران راحتتر قادر به ازدواج ميباشند ، البتّه ازدواجي موفّق.
امّا در مقابل دختراني هستند كه عفاف خود و حجابشان را بهيچوجه حاضر نيستند به كنار بگذارند ؛ ايشان چوب پاكي خود را ميخورند ، و با توجّه به شرم وحياي مخصوصي كه در آنها وجود دارد ، ممكنست مدّتها اين نياز حياتي را نتوانند بر طرف نموده ؛ و به علّت عدم دسترسي به موقعيّت مناسب براي ازدواج دچار بحرانهاي شديد روحي و عصبي شده ، و حالتهائي مانند گوشهگيري و انزوا طلبي و افسردگي ، و عقدههاي رواني مختلف در آنها ديده ميشود. و متأسّفانه چون مورد سؤال واقع شدهام و در كتب ديني راه حلّي در اين مورد نديدهام تقاضا دارم حضرتعالي راه حلّ را مرقوم فرمائيد !
با تشكّر و التماس دعا از حضرتعالي ـ امضاء...»
در حكومت اسلام سازماني بايد باشد به نام «حِسْبَه» كه به جميع نيازمنديهاي مردم نظير اين مسأله و امثالها قيام نمايد. بر عهدۀ حكومت است كه از اوّل بلوغ پسران و دختران ، وسائل ازدواجشان را فراهم كند ، و از بيت المال مخارج و هزينههايشان را بطور وسع و كفاف تأديه نمايد ؛ ازدواجي عالي و مناسب كه به هيچ وجه مزاحم با تحصيل و كمالاتشان نباشد ، تا هر دو با هم دوران تحصيل را به كمال رسانند و از بيت المال مستغني گردند.
اين درخواست ، نياز خصوص اين دوشيزۀ معصومه نميباشد ؛ جميع دوشيزگان داراي چنين نيازي فطري و الهي و طبيعي هستند كه بايد به احسنوجه ادا شود.
شنيده شد در بدو انقلاب كه رفتن دختران در دانشگاهها به همان منوال سابق بودهاست ، بعضي از اهل خبره پيشنهاد كردهبودند ميان دختران و پسران در اطاق درس پردهاي بكشند ، چنانكه در پاكستان اينطور ميباشد. يك نفر از بزرگان سهيم در انقلاب فرموده بود: پرده لازم نميباشد. ما با همين دختران و پسران ، داخل درهم انقلاب را راه انداختيم. اين افراطها ، تفريطهائي
ص 189
را در پي خواهد داشت !
اين حرف ، سخن درستي نميباشد. چرا ؟ و به چه علّت ؟ و بكدام حكمت ؟
به علّت آنكه در وقت انقلاب ، منظور و مقصود دختر و پسر از تظاهرات و اجتماعات رسيدن به هدف و از ميان برداشتن كفر و آثار كفر تا پائين كشيدن مجسّمۀ طاغوت و امثاله بود. نه پسر توجّهي به دختر داشت ، و نه دختر به پسر. آنهم پسران ودخترانپاكدل و مؤمن و با تقوي.
مانند اجتماعات آنها در مساجد و در طواف كعبه و در سعي ميان صفا و مروه كه مرد و زن با هم مجتمعند ؛ ميگويند ، ميخروشند ، و ميجوشند ؛ همه و همه متوجّه الله ميباشند و بس.
لهذا ميبينيد كه چنان مردها در بعضي اوقات به زنها ميخورند ، و بدنهايشان تماسّ پيدا ميكند ، آنهم بدن لخت مردان در حال طواف ، و ابداً حسّ نميكنند كه اين اصابت از زن بود يا از مرد بود ؟! و يا اصلاً اصابتي صورت گرفت يا نگرفت ؟!
براي آنكه نه مرد متوجّه هستي خودش است ، نه زن ؛ هر دو متوجّه به حقيقت واحدۀ وجود و الله معبود ميباشند. آن متينگها و آن فريادها و آن درهم و برهمها چنين بوده است.
امّا دانشگاه محلّ خلوت است ؛ كلاس درس ، جاي خلوت است. آنجا ديگر جنبۀ اشتراك فهم ، تبديل به اختصاص ميگردد. هر دانشجو از دختر و پسر در هستي خود آنهم چه هستياي ، در عشق سوزان خود آنهم چه عشقي فرورفته است ! پسر در شب حال مطالعه ندارد ، فكر دختر است. دختر خُلق تكلّم با پدر و مادر ندارد ، فكر پسر است. خوب به بن و ريشۀ عرائضم ميرسيد؟!
سنّ دانشگاهي سنّ قويترين قوۀ شهوت و ميل جنسطلبي است. يا بايد پسر و دختر بر فكر خود فشار آورد ، نه درس را بفهمد نه بحث را ، نه استاد
ص 190
را تشخيص دهد نه مستخدم را ، و مدّتها سپري گردد ؛ يا به حال رواني درآيد و بیسواد و سفيه از دانشگاه بيرون آيد ، و يا بايد دل به دريا زند و پشت پا به همۀ مقدّسات ديني بزند ، و دين را سدّ آزادي و راه ترقّي و تعالي بداند ؛ و در نتيجه ، آميزشهاي پنهاني ، خلا او را پر كند.
مرد دانشجو تا ميآيد به خلا فكري خود فلان مسأله را حلّ كند ، فوراً آن دختر خانم x در نظرش مجسّم است. حلّ مسأله كجا رفت ؟ بايد بجاي دوشيزۀ x مثلاً فورمول mm` /r2 گذارده شود تا نتیجه حاصل گردد. امّا بدون شکّ ، جَلَوات خانم x جائي را در محفظۀ ذهنش باقي نگذارده است.
و همچنين دوشيزۀ دانشجو در دانشگاه در خلوت است. نميتواند و ابداً قدرت ندارد ذهنش را از آقاي y پاك كند ؛ هرچه تصوّر كند y است در زمين y است ، در زمان y است ، در بالا و پستي y است.
گويند: دو نفر شب تا به صبح بحث داشتند در حقّانيّت عليّ و حقّانيّت عمر. آنچه در وِعائشان از دليل بود آوردند. صبحگاه به مجنون گفتند: تو كه از اوّل شب تا پگاه همۀ مطالب را شنيدي بگو ببينيم: حقّ با كيست ؟! گفت: حقّ با ليلي است ! از شب تا به صبح هر چه ميگفتيد بحث دربارۀ ليلي بود ؛ حقّ با ليلي است !
اينك پس از گذشت شانزده سال از انقلاب ميفهمند كه ��ه اشتباهي كردهاند. اينها تماشا ميكردند كه دختران با حجاب آراسته به دانشگاه ميرفتند ، و خوشحال بودند كه مسأله دختر و پسر هم بحمدالله حلّ شد ، و حكومت اسلام همه را معصوم نمود ؛ ولي ناگاه از زير خاكستر شرارهاي پديدار ميشود كه اي واي چه خبر بودهاست و ما خبر نداشتيم؟!
مسأله مسأله پرده كشيدن نيست ، رديف جلو نشستن پسران نيست ، يكطرف دختران و يكطرف پسران نيست ، يك كلاس مستقلّ براي دختران و يك كلاس براي پسران در دانشگاه مختلط نيست.
ص 191
اصل دانشگاه پسران و دختران بايد جدا باشد. هيچ چارهاي هم جز اين نيست.
در مجلّۀ «كلمۀ دانشجو» شماره هشتم و نهم ص 77 تا ص 80 مقالهاي به عنوان «اختلاط» آورده است و در مقدّمهاش گفته است: «چندي پيش در يك بررسي كه از ميان 00 5 نفر از دانشجويان يكي از دانشگاههاي كشور به عمل آمد 90% دانشجويان عامل گسترش ناامني و توسعۀ دامنۀ فساد اخلاقي و انحرافات جنسي را اختلاط نامشروع زن و مرد عنوان كردهاند.» آنگاه با آقاي جواد منصوري معاونت محترم فرهنگي دانشگاه آزاد اسلامي ، و با يكي از دانشجويان مصاحبهاي بعمل آورده است كه هردو در يك خطّ مشي پاسخ دادهاند وما براي عدم تطويل ، مصاحبه با آقاي معاون فرهنگي را ميآوريم:
«كلمه دانشجو: جناب آقاي منصوري با توجّه به مسأله اختلاط زن و مرد در سطح دانشگاهها آيا بعقيدۀ شما ميبايست براي اين دو قشر ، دانشگاه جدا داشته باشيم ؟
ـ بسم الله الرّحمن الرّحيم. مسأله تحصيل براي همۀ گروههاي جامعه يك ضرورت و نياز است. بنابراين در تحصيل بين زن و مرد اختلافي نيست. امّا ما همۀ كارهايمان ميبايست مطابق با موازين شرع باشد . فرضاً در نماز خواندن ، زن و مرد بايد نماز بخوانند ولي گفته شده كه اينها جدا بايستند و بعضيها احتياط ميكنند و بين اينها پرده ميزنند و حتّی ميدانيد كه در مساجد محلّ ورود مردان و زنان جداست.
بنابراين مسأله جدا كردن فضاي آموزشي يا محيط كار ، ارتباطي با مسأله تحصيل ندارد . بلكه به خاطر نياز به انطباق با موازين شرعي ما بايد انجام بگيرد. لذا من تصوّر ميكنم اين كار در آينده بايد در كشور ما حتماً انجام بگيرد. و اينكه تا بحال انجام نشده شايد به اين تصوّر بوده كه يا امكانات نبوده ، و يا اينكه مشكلاتي بوجود نميآيد. در صورتيكه اوّلاً امكانات را بايد بوجود آورد و
ص 191
متأسّفانه در مواردي ديده شده كه مشكلاتي بوجود آمده و من تصوّر ميكنم در آينده ما بايد دانشگاههائي [ در ] جامعه داشته باشيم (مانند بعضي از كشورهاي اسلامي) كه منحصراً مربوط به خانمها باشد. حتّی مثلاً در پاكستان نمونهاي ميبينيم كه بانك مخصوص خانمها وجود دارد. يعني بانكي داريم كه كلّ كاركنان آن زن هستند ، و هيچ مشكلي هم ايجاد نميكند.
كلمه دانشجو: آقاي منصوري ! معايب سيستم موجود اختلاطي به نظر شما چه چيزهائي هستند ؟
ـ ما لااقلّ به عنوان جلوگيري از يك سري مشكلات موظّفيم اينكار را انجام بدهيم. ما در شرعمان داريم كه شما اگر در خانهاي ميخواهيد نماز بخوانيد و در آن خانه يك زن نامحرم وجود دارد ، درِ آن خانه را باز بگذاريد و نماز بخوانيد. اين نشان دهندۀ آنست كه دين اسلام با توجّه به يك سري واقعيّتها پيش بينيهائي كرده است.
سؤالي كه پيش ميآيد اينست كه اگر ما حركت كنيم به اين جهت كه يك دانشگاه مخصوص خواهران تأسيس كنيم آيا جهت كادر اداري و آموزشي آن هم صرفاً بايد از خواهران استفاده كنيم يا خير ؟
ظاهراً اگر صحبتي باشد تنها در مورد اساتيد است زيرا در مورد كادر اداري قطعاً مشكلي بوجود نميآيد. در مورد اساتيد هم ما مشاهده ميكنيم كه در تمام رشتهها، ما هم خانمهاي استاد داريم و هم آقايان استاد ، و اگر برنامهريزي باشد ميتوانيم در آينده جبران كنيم.
البتّه اگر روزي احساس شود در رشتهاي فقط از آقايان جهت تدريس ميشود استفاده كرد ، مشكلي پيش نخواهد آمد اگر به عنوان استاد سركلاس برود.
شما ملاحظه كنيد ما سه دانشگاه علوم پزشكي در تهران داريم ، دانشگاه علوم پزشكي تهران ، و دانشگاه علوم پزشكي ايران ، و دانشگاه علوم پزشكي
ص 193
شهيد بهشتي. حدود 5 3 درصد از مجموعۀ دانشجويان اين سه دانشگاه از خانمهاي دانشجو هستند. خوب بدون اينكه هيچ مشكلي براي مملكت باشد براحتي ميتوانيم يكي از اين سه دانشگاه را براي خانمها اختصاص دهيم و دو دانشگاه ديگر را براي آقايان.
طيّ يك برنامه چند ساله هم ميتوانند اساتيد را از هم جدا بكنند و اگر بخواهند اين كار را بكنند نه بودجهاي جابجا ميشود ، نه كادر را جابجا ميكنند. ظاهراً تا به حال در اين قضيّه جدّي نبودهاند ، نه اينكه مشكلي وجود داشته باشد.
واقعيّت قضيّه اينست كه ما هنوز مصمّم به اجراي ضوابط اسلامي در بعضي از مسائل كشور نشدهايم. اگر چنين بود شايد قضايا فرق ميكرد. مثلاً فرض ميكنيم اگر از ابتداي انقلاب بطور جدّي برنامهريزي ميكرديم براي تربيت پزشك زن ، امروز با اين گرفتاري رو برو نبوديم كه زنان متديّن ما با گرفتاري عصبي شديد به دكتر مرد مراجعه كنند. ولي در حقيقت آنطور كه بايد و شايد در پي اين واقعيّت نبودهايم.»
باري ، من از جناب نگارندۀ سرمقاله تقاضا دارم به بيرون كشيدن دختران از خانه و ورودشان در محافل و مجالس و صنايع سنگين و علوم غير مربوطه به نيازمنديهاي آنان در كادر پسران و برادران ، تسريع نكنند كه نتيجه ، همين نتيجۀ مأخوذۀ از شمارۀ اخير مجلّۀ «كلمۀ دانشجو» ميباشد. و بنده مخصوصاً اين مطالب را از آن ، در اينجا نقل كردم تا بدانيد حكومت اسلامي ايران ، نه تنها هنوز مشكل دختران را حلّ ننموده است ، بلكه مشكلاتي بعين مشكلات پيشين برايشان به ارمغان آورده است. و اگر مثلاً از ابتداء به مانند و مشابه گفتار معاونت محترم فرهنگي دانشگاه عمل مينمودند ،بسيار آسان و راحت مسأله حلّ شده بود. امّا ايشان پنداشتند راه غير از اين است ؛ رفتند و به بن بست رسيدند. در پي آب بودند ، سر از سراب بر آوردند.
ص 194
مرحوم علامه فقيد استاد ��باطبائي رفَع اللهُ في الجَنان مَقامَه در مصاحبهاي كه از طرف صدا و سيما پس از شهادت رفيق ارجمند و برادر گراميمان شهيد شيخ مرتضي مطهّري غفرالله له با او نمودند و در آن مصاحبه بر مرحوم شهيد بسيار گريسته بود ؛ چون در پايان مصاحبه از استاد خواستند پيامي براي مردم بدهد ، فرموده بود: «پيام من اينست كه به اسم اسلام در اين حكومت اسلام كاري را انجام ندهيد كه در برابر خارجيان موجب ننگ اسلام باشد!»
گويند درنخستين وهلۀ نمايش صدا و سيما از اين جريان مصاحبه ، اين فراز اخير پيام علامه را نقل كرده بودند ؛ و در وهلۀ بعد كه چند ساعتي از وهلۀ اوّل بيش نميگذشت ، اسقاط نموده بودند.
مثلاً دربارۀ دختران و بطور كلّي راجع به بانوان اگر به همين دو جملۀ كوتاه علامه كه نظريّۀ اسلام ميباشد رفتار ميشد ، آيا تصوّر داشت كه براي ما امروز مشكلي در جامعه باقي مانده باشد ؟
اگر براي دختران ، فنون مناسب و علوم شايسته براي خودشان و براي جميع جامعه را اختيار مينمودند ، امروز ما از ميان همين بانوان يك كادر تمام و كامل در تمامي علوم پزشكي داشتيم ، از چشم پزشك و جرّاح گوش و حلق و بيني تا چه رسد به مامائي و انواع جرّاحيهاي مختصّۀ به نسوان. ولي معالاسف اين راه مستقيم را در پيش پاي دختران ننهادند و به دختر گفتند: به هر علمي كه خودت ميخواهي روي آور !
دختران ، گيج و آواره يكي براي خود فيزيك را برگزيد ، دگري جامعه شناسي ، سوّمي فلسفه ، چهارمي ادبيّات، پنجمي شيمي آلي ، ششمي الكترونيك ، هفتمي صنايع سنگين و و و ، در اين صورت بودجههاي كلان كشور از بيتالمال به هدر رفت ؛ هم اين دوشيزگان ، معلّمين و مهندسين و فارغالتّحصيلاني مفيد براي خود و براي امّت مسلمان نشدند ، و هم پست و
ص 195
صندلي و جاي پسران را اشغال نموده و آنان را محروم ساختند ، و هم وقت و عمر خود را كه به گفتۀ آقاي منصوري تقريباً ثلث از دانشجويان را شامل ميشوند تباه كردند.
امروزه جرّاح قابل و متخصّص زنان در مشهد نداريم [87]. فوراً زائو را سزارين ميكنند و عمل را هم خراب انجام ميدهند ، و بواسطۀ نقصان عمل ، آن زن مسكين كه به كلام اين خانم دكتر اعتماد كرده و خود را تحت اختيار وي سپرده است ، و دچار امراض غير قابل علاج شده است ؛ پيوسته بايد متحمّل پيآمدهاي نامطلوب آن گردد. بنده شخصاً در مدّت اين پانزده ساليكه در أرض أقدس مشهد ساكن و مقيم ميباشم نظائر و شواهدي از مبتلايان عيني را كه اينك در برابر چشمان دارم ، بسيار سراغ دارم.
امّا با گفتار حضرت علامه فقيدِ علم وفقيدِ اتقان و نظريّۀ صائب ، كجا چنين زمينههائي پيش ميآمد ؟ شما فقط ملاحظه كنيد در همين يك عبارتشان كه جناب محترم صاحب سرمقاله از ايشان نقل كردند:
إنَّ الطَّريقَةَ المَرضِيَّةَ مِنْ حَيَوةِ الْمَرْأَةِ في الإسْلامِ أنْ تَشْتَغِلَ بِتَدْبيرِ اُمورِ الْمَنْزِلِ الدّاخِليَّةِ وَ تَرْبيَةِ الأوْلادِ وَ هَذا وَ إنْ كانَتْ سُنَّةً غَيْرَ مَفْروضَةٍ لَكِنَّ التَّرغيبَ وَ التَّحْريصَ النَّدِبِيَّ... كانَتْ تَحْفَظُ هَذِهِ السُّنَّة. [88]
ص 196
اگر به همين مقدار عمل ميكرديم ، آيا مشكلات دانشجوئي اختلاط دختران ، كه 90% دانشجويان اين مدرسه از روابط غير مشروعشان محسوب داشتهاند ، وجود داشت ؟! آيا براي زائيدن بانوانمان محتاج به قابله و پزشك مرد ميگشتيم ؟! نه، وَاللهِ نه ، بِاللهِ نه ، تَاللهِ نه. بنابراين عزيزم !
نظر ز روي تكبّر به اهل راز مكن كه باريافتگان حريم پادشهند
شما چون ديديد از علامه در دنيا تجليل نشد ، نبايد گمان كنيد كه واقعيّت هم همين طور است ! تا بيائيد و با عبارت: «يكي از بزرگان معارف ديني فرمودهاند» گفتارشان را ذكر كنيد ، و با عرائض حقير فقير خاك پا و خانهزاد آن منيع مرتبت و رفيع منزلت درهم بياميزيد و خود را حَكم در قضيّه قرار دهيد و با فكر و انديشۀ خود آنرا بدون دليل و اقامۀ برهان ضايع كنيد ، و به مجرّد شعار و هياهو گفتار مقابل را أخذ كنيد و دختران معصوم را از خانه و كاشانه بدر آوريد ؛ و خسران زده و تهيدست از سراب باز گردانيد !
من نه پدرانه ! بلكه برادرانه و متواضعانه به شما نصحيت ميكنم: كلام چنين مردمان حقّ انديش و باطل زدا را كه هر سلّول از بدنشان را با فكر و تأمّل بكار بسته ، و فيلسوفاني عاليقدر و دانشمنداني گرانمايه در راه اسلام شناسي شدهاند ، نبايد به ديدۀ حقارت نگريست.
هر چند گفتهاند: انسان در نقد و تحليل آزاد است ؛ هيچ انديشه و نظريّهاي را نبايد تحميل نمود ، ولي آن مسألهاي است ، و اين مسألهاي دگر. وگرنه انسان بايد تأسّف بخورد ، ولي تأسّف بجا و بموقع ؛ نه مثل تأسّف مردي كه چون از سفر باز آمد حليله را مريضه ، و والده را مرده يافت. چون با حليله درآميخت فوراً شفا يافت ، افسوس ميخورد كه اگر زودتر آمده بودم والده را هم شفا داده بودم.
پاورقي
[69] ـ ايشان در يك سفر به مشهد مقدّس آمدند و به زيارت حضرت ثامن الحجج عليّ ابن موسي عليه السّلام مشرّف شدند.
[70] ـ «أنوار الملكوت» سيّد محمّد حسين طهراني ، انتشارات علامه طباطبائي ، ج 1 ص 178 و ص 182
[71] ـ «الميزان» علامه طباطبائي ، ج 2 ، ص 1 5 3
[72] ـ «ترجمه رساله بديعه» سيّد محمّد حسين طهراني ، ص 218
[73] ـ مجلّه «حوزه» ، شمارۀ 41 ، ص 13 تا ص 17
[74] ـ در تعليقه آوردهام: «دكتر حاج سيّد حميد سجّادي ، از مفاخر چشم پزشكان عصر ما در جهان ؛ كه علاوه بر نبوغ الهي در فنّ چشم پزشكي ، و دارا بودن دو شهادت و گواهي فوق تخصّص در قسمتهاي خَلْفي و قُدّامي چشم (شبكه و قرنيّه) ، از جوانان مسلمان و خوش فهم و غيور و دلسوز و متعهّد به اسلام و جامعه مسلمين است. چشم راست حقير را كه مبتلا به پارگي شبكه (دكُلْمان) شده بود ، و از سختترين انواع پارگي بود (يعني نعلي شكل دورتا دور پاره شده و فقط از يك نقطه مختصر اتّكاء باقي مانده بود و خطر آن نود و پنج درصد بود ؛ و اين نوع از عمل از مشكلترين اقسام عملي است كه در سطح جهان بر روي چشم انجام ميگيرد) به فوريّت عمل كرد. زمان عمل هفت ساعت طول كشيد و لِلَّهِ الحَمْدُ وَ لَهُ الشُّكْر عمل در نهايت خوبي ، و منتج نتيجه شد. شَكَّرَ اللَهُ مَساعِيَهُ الجَميلَة و أبْقاهُ اللَهُ ذُخْرًا لِلمُسلِمينَ وَ خَتَمَ لَهُ بِالحُسْنَی بِمُحَمَّدٍ وَ ءالِهِ الطّاهِرين.»
[75] ـ روزنامه «اطّلاعات» 5 2 جمادي الاولي 13 4 1 (30 آبان 1371) طيّ شماره 19772 در قسمت ضميمه ، ص 1 با عنوان «انجام عمل جرّاحي توسّط يك پزشك ايراني ، شگفتي محافل آمريكا را برانگيخت» آورده است: « دكتر سجّادي با انجام اين عمل جرّاحي ، كوري مادرزادي يك دختر 11 ماهه را معالجه كرد. » در اينجا يك صفحه روزنامه آمريكائي را كه شرح حال عمل طفل را داده و تصوير مادر و بچّه را كشيده است ، گراور نموده است و در شرح عمل ميگويد: «دكتر سيّد حميد سجّادي ، جرّاح و فوق تخصّص بيماريهاي چشم كه مدّت يكسال و نيم است براي انجام تحقيق و تجربۀ يك دوره تكميلي عملي و تحقيقي در آمريكا بسر ميبرد ، در مركز چشم پزشكي كانزاس سيتي ، چشمان يك دختر 11 ماهه را كه به بيماري ژنتيكي «مونوسومي 21» مبتلا بود تحت عمل جرّاحي قرار داد و با پيوند قرنيّه در چشمان او قدرت بينائي را به نوزاد باز گردانيد. بنا به اظهار نظر پزشكان آمريكائي «مونوسومي 21» نوعي بيماري است كه در آن نصف كروموزم شماره 21 مفقود ميشود و قرنيّه چشم از بدو تولّد سفيد است و بر اثر آن بينائي چشمان بيمار به طور كامل از بين ميرود.» در اينجا روزنامه شرح عمل را مفصّلاً بيان ميكند.
[76] ـ تفسير «الميزان» ج 2 ، ص 4 28
[77] ـ «تحرير» كتاب جهاد ، آخر ص 4 13
[78] ـ «تذكره» كتاب جهاد ، ص 1
[79] ـ «مبسوط» كتاب جهاد ، ص 5
[80] ـ به كتاب «سيري در زندگاني استاد مطهّري» طبع اوّل ، نشر انتشارات صدرا ، صفحه 55 رجوع شود.
[81] ـ روزنامۀ «جمهوري اسلامي» مورّخۀ 10 شعبان 4 1 4 1 (3 بهمن 1372) شمارۀ 45 2 4 ، ص 12
[82] ـ مجلّۀ «زن روز» 21 اسفندماه 1372 طيّ شماره 1 45 1 نوشت:
واتيكان: زناني كه از قرص سقط جنين استفاده كنند مرتدّ خواهند بود.
واتيكان ـ خبرگزاري فرانسه: زناني كه از قرصهاي سقط جنين استفاده كنند ، با خطر طرد شدن از كليساي مسيحي روبرو خواهند شد.
روزنامۀ لوسرباتور چاپ واتيكان با اعلام اين خبر نوشت: « پدر جينوكونچتي » كارشناس ديني اين روزنامه طيّ مقالهاي اين حقيقت را كه روزي اين قرصها بدون نياز به تجويز پزشك در دسترس دختران كم سنّ و سال انگليس قرار خواهد گرفت ، تقبيح كرد.
او تأكيد كرد كه قوانين رومن كاتوليك امكان طرد نمودن زناني را كه به هر شيوهاي سقط جنين كنند فراهم كردهاست.
كونچتي در مقالۀ خود نوشت: حتّی اگر اين قرص هم مؤثّر نيفتد زندگي را به خطر خواهد انداخت و استفاده از آن نشانگر كاري غير قانوني و غير اخلاقي خواهد بود.
[83] ـ روزنامۀ «جمهوري اسلامي» مورّخۀ 4 1 ربيع الآخر 11 4 1 ، شمارۀ 3310 ، قسمت بيست و نهم ، مقالۀ كنترل جمعيّت
[84] ـ روزنامۀ «جمهوري اسلامي» مورّخۀ 6 1 ربيع الآخر ، شمارۀ 3312 ، قسمت آخر از مقالۀ كنترل جمعيّت
[85] ـ يك هفته به شهادت مرحوم صديق ارجمند آية الله شيخ مرتضي مطهّري رحمةالله عليه مانده بود كه حقير بيست امر بسيار مهمّ را به ايشان تذكّر دادم ، كه چون به محضر رهبر كبير انقلاب آية الله خميني در قم مشرّف ميشوند ، به عنوان پيشنهاد معروض دارند. از جمله مسأله ازدواج پسران و دختران بود كه اينك ذيلاً بدان اشاره ميشود. ايشان در وقت تشرّف به قم فقط مجال گفتگو دربارۀ نماز جمعه را پيدا ميكنند و بقيّۀ اين پيشنهادات تأخير ميافتد به مجلس بعد ، كه ايشان را قبل از آن مجلس ترور ميكنند. از اين پيشنهادها نُه تاي آن در كتاب «وظيفۀ فرد مسلمان درحكومت اسلام» از ص 119 تا ص 132 آمده است و يازدهتاي ديگر نيز نوشته شده و آمادۀ طبع است تا بحول و قوّۀ خدا ، هنگام تجديد چاپ اين كتاب با آن طبع گردد. امّا مسأله ازدواج پسران و دختران در ص 120 و121 اين كتاب بدينگونه آمده است:
« مسأله دوّم مسأله ازدواج پسران و دختران بود. پسري كه به سنّ پانزده سال ميرسد ، او را بايد زن داد و اين امر بايد در تمام مملكت اجرا شود. دولت با يك برنامه وسيع و منظّم يك اطاق كوچك به او ميدهد. حالا كاسب است كاسب باشد ، زارع است زارع باشد، كارگراست كارگر باشد ، محصّل است محصّل باشد. دختري به او بدهند ، و اينها هر روز به دنبال كار خودشان هستند. آنكه درس ميخواند درس ميخواند ، آنكه دانشگاه ميرود درس ميخواند. چه اشكال دارد شخصي دانشگاه برود و زن هم در خانهاش باشد. مثل اينكه شخص دانشگاهي ميآيد در خانۀ مادر و پدر ، و غذا ميخورد بعد هم ميرود دنبال كار. هم دخترها و هم پسرها در سطح تمام مملكت ، اوّل بلوغ بايد ازدواج كنند.»
در كتاب «لمعاتي از شيخ شهيد» انتشارات صدرا ، ص 1 4 آمده است: «مواردي كه استاد شهيد در نظر داشتند با حضرت امام (ره) در ميان بگذارند و بر روي ورقهاي يادداشت فرموده بودند كه پس از شهادت در جيب لباس استاد يافت شد...
پيشنهاد آقاي تهراني (1) و حجاب استاندارد شده.
تعليم فنون جنگي براي افراد از 18 سال تا 0 4 سال بطور اجباري يا داوطلب.
تسهيلات ازدواج براي پسران و دختران بعد از بلوغ...»
و در تعليقه آورده است: «1 ـ آيت الله سيّد محمّد حسين حسيني تهراني.»
و امّا پيشنهاد حقير به آية الله خميني رضوان الله عليه راجع به حجاب ، همانطور كه در يادداشت مرحوم مطهّري (ره) آمده بود و در كتاب «وظيفۀ فرد مسلمان در حكومت اسلام» ص 121 و 122 آمده است ، چنين ميباشد:
«مسأله سوّم در حجاب بود كه ايشان به عنوان تحفهاي كه براي مملكت ايران آوردند ، حجاب را يك حجاب صحيح استاندارد كنند يعني زنها داراي پوشش صحيح باشند و بتوانند در عين پوشش دنبال كار بروند ، بچّه بغل كنند ، خريد كنند ، سوار اتوبوس شوند ؛ و چادر از سرشان نيفتد ، بدن معلوم نباشد. لباسي با آستين بلند همراه شلواري بلند و گشاد و داراي رنگ خاصّ (استاندارد سرمهاي و يا خاكستري) البتّه بعضي از فقهاء وجه و كفّين را جائز ميدانند كه جائز هم هست ، ولي بعضي از آقايان احتياط ميكنند كه مقلّدين آنها چهرۀ خود را هم بپوشانند و يك روسري بلند كه در حكم جلباب باشد سر كنند ، در اينصورت بسيار بهتر از چادر نمازهاي فعلي امروزه كه آنرا چادر بيرون قرار دادهاند ميباشد و ميتواند حافظ زنان باشد. اين چادرهائي كه كمر ندارد و جلوي آن بسته نيست و بايد پيوسته زنان آنها را با دستشان نگاهدارند و اگر احياناً بادي بوزد و كنار برود تمام اندامشان نمايان ميشود، حجاب صحيح نيست ؛ و علاوه جلوي كار آنها را نيز ميگيرد. بالاخره اين مانتو و شلوار بلند و گشاد بايد استاندارد باشد بطوريكه هر كس برود در دكّاني براي خريد اين لباس و بگويد: من لباس بيرون ميخواهم ، مقدار پارچۀ آن مشخّص باشد مثل چادر مشكي كه مثلاً شش متر است. تمام زنهاي ايران اين لباس را بپوشند. كفشها هم خيلي ساده و بدون پاشنۀ بلند ، و نرم باشد. بعد يك نفر از همان زنهاي لخت طاغوتي را بياورند در تلويزيون و نشان بدهند و با يكي از اين زنها مقايسه كنند كه اي مردم مسلمان ! براي آزادي ، شرف ، براي دنبال كار رفتن ، حتّی براي آسايش زنان كداميك از اينها بهتر است؟ آيا زن با آن قسم ميتواند دنبال كار برود ، يا با اين قسم ؟
البتّه اينها اجمال مسأله است. و گفتم كه: اين مطلب در صورتي براي عموم مردم قابل قبول است كه ايشان اوّل دربارۀ عيالات خودشان عملي كنند ، نه اينكه خودشان عملي نكنند. و سپس از زنهاي ايران بخواهند كه حجابشان را اينطور كنند. چون ايشان الآن در رأس هستند و فرمايشاتشان نافذ است ، و از ايشان بعنوان رئيس ميپذيرند. اگر بنده و امثال بنده هزار نفر هم بگويند فائده ندارد ؛ امّا از ايشان قابل قبول است و قابل عمل.»
بالجمله حقير رنگ سياه را اختيارنكردم،چون رنگ سياه شرعاً كراهت دارد ، خواه براي مرد و خواه براي زن و علاوه در پزشكي هم ضرر آن براي اعصاب به ثبوت رسيده است .
باري ، از آنچه گفته شد معلوم شد كه اوّلاً: كتاب صديق عزيز و گراميمان مرحوم شهيد مطهّري (ره) دربارۀ حجاب ، از جهت اینکه تعیین یک لباس معیار و با تعریف مشخص به عنوان حجاب اسلامی را ننموده است خالي از خلل نيست. زيرا اختیار را به دست خود افراد داده است در نتیجه نفوس پرهیجان و احیاناً منحرف در تعیین مصداق عدم خود نمائی و عدم تبرّج و رنگ مناسب و تنگ نبودن و کوتاه و بلندی لباس دچار افراط و تفریط شده و کم کم سر از مصادیقی در می آورند که صدق بی حجابی بر آنها سزاوارتر است تا حجاب . و بنده به خود ایشان این موضوع را تذکر دادم . (کتاب «حجاب» ایشان پیش از هشت سالی بود که با حقیر ارتباطی برقرار بود و گرنه مسلماً اینچنین نمی شد .) و این همان مطلبی است که ما در پیشنهاد خود توسّط ایشان برای حضرت آیة الله خمینی به عنوان حجاب معیار و استاندارد به آن نظر داشته ایم .
و ثانياً: اينكه نويسندۀ سرمقاله در ص 18 متذكّر شدهاست: «از حدود 20 سال پيش تا كنون ، تنها نوشتارهاي تحقيقي در اين مقوله ، كتابهاي ايشان (مطهّري) است و بس. و آيا مايۀ تأسّف نيست كه در چنان مسألهاي حسّاس و اساسي هنوز بر جاي پاي ايشان كسي گامننهاده است؟»
پاسخ ايشان را خود مطهّري ميدهد: پس آن كس كه من حامل پيام او از طهران به قم براي رهبر كبير فقيد بودم ، مرده بود كه من نظريّهاش را عاليترين��� نظريّه دانسته و يادداشت كرده و در جيب خود گذاشتم تا با بقيّۀ پيشنهادهاي او بحضرت پيشوا برسانم ! امّا مع الاسف قضاي الهي مرا گرفت و قبل از وصول ، ارتحال دست داد.
[86] ـ بايد دانست: در قرآن كريم بدين عبارت نيست و مشابه آن است. ولي چون نخواستيم در عبارت وي تصرّفي شده باشد ، آنرا بهمانگونه حكايت نموديم.
[87] ـ باستثناء يكي دو نفر ؛ از جملۀ ايشان خانم دكتر علوي بود كه جرّاح و پزشك زنان و بسيار لايق بود. در مشهد مقدّس دست به عمل نميزد مگر در وقت ناچاري. در زايمان مخدّرات بسيار عاقل و صبور و متحمّل بود. يكي از دوستان ميگفت: در زايمان عيال من (كه طلبهاي بودم) بقدري حوصله بخرج داد تا وي بطور طبيعي وضع حمل كرد در صورتيكه در دو شكم قبلي سزارين شده بود. دوست ما ميگفت: وي بقدري متحمّل بود كه عيال من از شدّت درد لگد بر شكم او ميزد و او باكي نداشت. ولي افسوس كه ايشان خود را كانديداي مجلس نمودند و تمام آن خدمتهاي ارزندۀ عملي ، تعطيل شد. آيا كسي دگر هست كه كار او را انجام دهد ؟!