بر اثر اين اكتشاف، ادارۀ كلّ باستان شناسي شوروي براي تحقيق از چگونگي اين لوح و خواندن آن، هيئتي مركّب از هفت نفر از مهمترين باستان شناسان و اساتيد خط شناس و زبان دان روسي و چيني را مأمور تحقيق و بررسي نموده كه نام آنها بدين گونه است:
ص200
1 ـ پرفسور سولي نوف، استاد زبانهاي قديمي و باستاني در دانشكدۀ مسكو.
2 ـ ايفاهان خينو، دانشمند و استاد زبانشناس در دانشكدۀ لولوهان چين.
3 ـ ميشانن لوفارنك، مدير كلّ آثار باستاني شوروي.
4 ـ تانمول گورف، استاد لغات در دانشكده كيفزو.
5 ـ پرفسور دي راكن استاد باستان شناس در آكادمي علوم لنين.
6 ـ ايم احمد كولا، مدير تحقيقات و اكتشافات عمومي شوروي.
7 ـ ميچر كولتوف، رئيس دانشكدۀ استالين.
اين هيئت پس از 8 ماه تحقيق و مطالعه و مقايسۀ حروف آن با نمونۀ سائر خطوط و كلمات قديم متّفقاً گزارش زير را در اختيار باستان شناسي شوروي گذاشت:
1 ـ اين لوح مخطوط چوبي از جنس همان پاره تختههاي مربوط به كاوشهاي قبلي، و كُلاًّ متعلّق به كشتي نوح بوده است؛ منتهي لوح مزبور مثل سائر تختهها آنقدرها پوسيده نشده، و طوري سالم مانده كه خواندن خطهاي آن به آساني امكان پذير ميباشد.
2 ـ حروف و كلمات اين عبارات به لغت ساماني يا سامي است كه در حقيقت اُمّ اللغات (ريشۀ لغات) و به سام بن نوح منسوب ميباشد.
3 ـ معناي اين حروف و كلمات بدين شرح است:
ص201
«اي خداي من! و اي ياور من!
به رحمت و كرمت مرا ياري نما!
و به پاس خاطر اين نفوس مقدّسه:
مُحمّد
إيليا (عليّ)
شَبَر (حَسَن)
شُبَيْر (حُسَين)
فاطِمَه
آنان كه همه بزرگان و گرامياند
جهان به بركت آنها برپاست.
به احترام نام آنها مرا ياري كن!
تنها توئي كه ميتواني مرا به راه راست هدايت كني!»
بعداً دانشمند انگليسي: اين ايف ماكس، استاد زبانهاي باستاني در دانشگاه منچستر، ترجمۀ روسي اين كلمات را به زبان انگليسي برگردانيد، و عيناً در اين مجلّهها و روزنامهها نقل و منتشر گرديده است:
1 ـ مجلّۀ هفتگي «ويكلي ميرر» لندن، شمارۀ مربوط به 28 دسامبر 1953 م.
2 ـ مجلّۀ «استار انگليسي» لندن، مربوط به كانون دوّم 1954 م.
3 ـ روزنامۀ «سن لايت» منتشره از منچستر، شمارۀ مربوط به كانون دوّم 1954 م.
ص202
4 ـ روزنامۀ «ويكلي ميرر» تاريخ يكم شباط 1954 م.
5 ـ روزنامۀ «الهدي» قاهره مصر، تاريخ 30 مارس 1953 م.
سپس دانشمند و محدّث عاليمقام پاكستاني حكيم سيّد محمود گيلاني كه يك موقع مدير روزنامۀ «أهل الحَديث» پاكستان (و نخست از اهل تسنّن بوده و بعداً از روي تحقيق به آئين تشيّع گرائيده) آن گزارش را به زبان اُرْدو در كتابي به نام «إيليا مركز نجات اديان العالم» ترجمه و نقل كرده است. [174]
آنگاه مجلّۀ «بذره» نجف در شمارههاي شوّال و ذوالقعدۀ 1385، سال اوّل، صفحه 78 إلي 81 زير عنوان: نامهاي مباركي كه حضرت نوح بدان توسّل جست، از اردو به عربي ترجمه و نقل كرده است.
اكنون لازم مينمايد بطور فشرده توجّه خوانندگان ارجمند را به نكاتي چند معطوف نمائيم؛ تا بيشتر به ارزش علمي و تاريخي اين اكتشاف باستاني معتقد شوند:
1 ـ آنكه اكتشاف اين تختهها و لوح، يكي از دلائل بر أصالت و واقعيّت داستانهاي قرآن مجيد و احاديث ديني است كه مشروحاً حاكي از قضيّۀ كشتي نوح و ماجراي آنست؛ همچنانكه مورّخان اسلامي و غير اسلامي نيز نوشتهاند.
2 ـ آنكه معتقدات شيعه دربارۀ اهل بيت از روي تمايلات و
ص203
اغراض شخصي رهبران شيعي و مؤلّفين نيست، بلكه بر مبناي يك سلسله حقائق علمي و واقعيّتهاي تاريخي است كه شيعه خود را ناگزير از تسليم در پابند شدن به آن ديده و در نتيجه پيروي اهل بيت را انتخاب كرده است.
بديهي است استمداد نوح پيامبر از خاندان رسالت و نقش نامهاي آنان بر كشتي، چند هزار سال قبل از نزول قرآن و پيدايش اسلام و انشعاب مسلمانان به فرقههاي مختلف و متضادّ شيعه و سنّي بوده، و جز از روي الهام از مبدأ اعلي و اشارۀ غيبي به هيچ چيز نميتوان آن را تفسير كرد.
درست است كه حضرت نامهاي مقدّس: محمّد (صلّي الله عليه وآله وسلّم) عليّ (عليه السّلام) حسن (عليه السّلام) حسين (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام) را به عنوان دعا و به عنوان تبرّك نقش بر لوح نمود؛ امّا در حقيقت اين يك پيشگوئي عجيب از دورانهاي خيلي دور و دراز، دربارۀ پيدايش خاندان وحي و رسالت بوده است كه با فاصلۀ حدود 5000 سال پس از طوفان، قدم به عرصۀ گيتي گذاشتند.[175]
جالب آنكه برخورد به يك چنين اثر باستاني در يك كشور غير ديني و به دست يك عدّه افراد غير مسلمان و بالاخره در محيطي اتّفاق افتاده كه از نيم قرن پيش دين و عقيده به مبدأ و معاد و وحي و
ص204
رسالت را كنار گذارده و تنها از ديدۀ محدود مادّيگري به جهان و آنچه در آنست مينگرند.
ناگفته معلوم است كه ماجراي اين لوح به نسبت ارزش و اهميّتي كه از ديد باستان شناسان دنياي روز دارد، نيز ارزش ديني و مذهبي براي مسلمانان به ويژه شيعيان داشته و دارد.
تذكّر: مطالب اين مقاله ترجمه و اقتباس از مجلّۀ «بذرة» نجف و كتاب «قَبَسٌ من القرءَان» تأليف عبداللطيف خطيب بغدادي چاپ 1389 نجف ميباشد.
پايان نقل از «مكتب اسلام» شمارۀ مسلسل [176]142.
فرات بن إبراهيم در تفسير خود، روايت ميكند از سهل بن أحمد دينوري، با إسناد خود از حضرت صادق عليه السّلام كه آنحضرت گفتهاند: جابر به حضرت أبوجعفر امام
ص205
محمّد باقر عليهالسّلام عرض كرد: فدايت شوم، اي پسر رسول الله! حديثي دربارۀ جدّهات فاطمۀ زهرا سلام الله عليها، و در فضيلت و شرافت آن بيبي براي من نقل كن كه چون من آنرا براي شيعيان بازگو كنم، خوشحال شوند!
حضرت باقر عليه السّلام فرمودند: پدرم براي من حديث كرد، از جدّم از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم كه چون روز قيامت برپا شود، براي هر يك از انبياء و مرسلين منبري از نور نصب ميكنند، و منبر من در آن روز از همۀ منابر بلندتر است.
و پس از آن خداوند ميفرمايد يا مُحَمَّدُ اخْطُبْ! «اي محمّد خُطبه بخوان!» و من خطبهاي ميخوانم كه هيچيك از انبياء و رسل همانند آنرا نشنيدهاند.
و سپس براي هر يك از اوصياء پيمبران منبري از نور نصب ميكنند، و براي وصيّ من عليّ بْن أبيطالب در وسط آن منبرها منبري از نور نصب ميكنند، و منبر او از همۀ منبرهاي آنان بلندتر است.
سپس خداوند ميفرمايد: يَا عَلِيُّ اخْطُب! «اي علي خطبه بخوان!» پس علي خطبهاي ميخواند كه هيچيك از اوصياء پيامبران همانند آنرا نشيندهاند.
و پس از آن براي اولاد انبياء و مرسلين منبرهائي همانند آن منبرها نصب ميكنند. و براي دو فرزند و دو سبط من و دو ريحانۀ من در ايّام حيات و زندگانيم، منبري از نور ميباشد.
ص206
سپس به آن دو گفته ميشود: اخْطُبَا! «خطبه بخوانيد!» پس آنان دو خطبه ميخوانند كه هيچيك از اولاد انبياء و مرسلين همانندش را نشنيدهاند.
ثُمَّ يُنَادِي الْمُنَادِي وَ هُوَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَيْنَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ؟ أَيْنَ خَدِيَجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ؟ أَيْنَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ؟ أَيْنَ ءَاسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ؟ أَيْنَ أُمُّ كُلْثُومَ أُمُّ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا.
«سپس منادي كه جبرئيل عليه السّلام است ندا كند: كجاست فاطمه دختر محمّد؟ كجاست خديجه دختر خويلد؟ كجاست مريم دختر عمران؟ كجاست آسيه دختر مزاحم؟ كجاست امّ كلثوم مادر يحيي ابن زكريّا؟»
و همگي بر ميخيزند.
در اين حال خداوند تبارك و تعالي ميگويد: اي اهل جمع و اي مجتمعين در محشر! امروز كَرَم براي كيست؟! مُحمَّد وَ عليّ و حسن و حسين ميگويند: لِلَّهِ الْوَ' حِدِ الْقَهَّارِ. «كَرَم فقط از خداوند واحد قهّار است.»
خداوند ميگويد: اي اهل محشر! من كرم را براي محمّد و عليّ و حسن و حسين و فاطمه قرار دادم! اي اهل محشر! اينك سرهاي خود را فرود آوريد و چشمان خود را فروافكنيد كه فاطمه بسوي بهشت ميرود.
در اين حال جبرئيل براي او يك ناقه از ناقههاي بهشتي را ميآورد كه دو پهلويش فرو هشته است و دهانهاش از لؤلؤتر است، و
ص207
بر روي آن ناقه، جهازي از مرجان است. و آن ناقه در برابر حضرت زهراء ميخوابد و حضرت بر آن سوار ميشوند. و خداوند يك صدهزار فرشته بر ميانگيزد تا از جانب راست او حركت كنند، و يك صد هزار فرشتۀ ديگر بر ميانگيزد تا از جانب چپ او حركت كنند، و يك صد هزار فرشتۀ ديگر بر ميانگيزد تا فاطمه را بر روي بالهاي خود ميگيرند و حركت داده و تا درِ بهشت ميآورند.
چون به درِ بهشت ميرسد، نگاهي به اين طرف و آن طرف ميافكند.
خداوند خطاب ميكند: اي دختر حبيب من! علّت اين توجّهت به اطراف چيست؟ در حاليكه من تو را به بهشت خودم دلالت كردم!
فاطمه ميگويد: اي پروردگار من! من دوست دارم كه قدر و منزلت من در امروز شناخته شود!
خداوند ميفرمايد: اي فاطمه، اي دختر حبيب من! برگرد و ببين كه در قلب هر كه محبّت تو يا محبّت يكي از ذرّيّه تو باشد، دست او را بگير و داخل در بهشت بنما!
حضرت باقر عليه السّلام گفتند: اي جابر سوگند به خداوند كه فاطمه در آن روز چنان شيعيان و محبّان خود را جدا ميكند همانند پرندهاي كه دانههاي خوب را از دانههاي بد جدا ميكند.
چون فاطمه با شيعيان خود به درِ بهشت برسند، خداوند در دل آنها مياندازد كه نگاهي به اطراف بنمايند، و چون به اطراف نظر كنند، خداوند ميفرمايد: اي محبّان من! سبب التفات و توجّه شما
ص208
چيست؟! من كه فاطمه دختر حبيب خود را شفيع شما قرار دادم!
شيعيان ميگويند: اي پروردگار ما دوست داريم كه قدر و منزلت ما در امروز شناخته شود!
خداوند ميفرمايد: اي حبيبان من! برگرديد و نظري بيفكنيد و ببينيد، هر كس شما را به جهت محبّت به فاطمه دوست داشته است، هر كس شما را به جهت محبّت به فاطمه غذا و طعام داده است، هر كس شما را به جهت محبّت به فاطمه پوشانيده است، و هر كس شما را به جهت محبّت به فاطمه آشاميدني خورانده است؛ نظر كنيد و ببينيد، هر كس به جهت محبّت به فاطمه زشتي و غيبتي را از شما برگردانيده است؛ دست او را بگيريد و داخل در بهشت بنمائيد!
حضرت باقر عليه السّلام فرمودند: سوگند به خدا كه در ميان مردم غير از كافر و منافق و شكّ كننده در امر توحيد هيچكس باقي نميماند.
و چون اينان را در دوزخ ببرند، در ميان طبقات آن ندا كنند ـهمانطور كه خداي تعالي فرموده است ـ:
فَمَا لَنَا مِن شَـٰفِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ. [177]
«از براي ما هيچ شفيعي نيست، و هيچ دوست مهرباني نيست.»
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. [178]
ص209
«اي كاش براي ما يك بازگشت به دنيا بود، تا از مؤمنان بوديم.»
حضرت فرمودند: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ! از آنچه طلب ميكنند منع ميشوند.
وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَـٰذِبُونَ. [179]
«و اگر آنها را به دنيا برگشت دهند، هر آينه به همان كارهائي دست ميزنند كه از آن نهي شدهاند، و آنان از دروغگويانند.» [180]
و در «عِلل الشّرآئع» از ابن متوكّل از سعد از ابن عيسي از ابن سنان از ابن مُسكان، از محمّد بن مسلم روايت كرده است كه گفت: من از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم كه ميگفت: براي فاطمه در روز رستاخيز موقف خاصّي، در درِ جهنّم است. چون روز قيامت شود، در پيشاني هر كسي نوشته ميشود كه اين مؤمن است و يا كافر است؛ و به محبّي كه گناهانش بسيار باشد، امر ميشود كه به آتش برود.
چون فاطمه بر روي پيشاني او ميخواند كه: محبّ نوشته است، ميگويد:
إلَهِي وَ سَيِّدِي سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتَ بِي مَنْ تَوَلَّانِي وَ تَوَلَّي ذُرِّيَّتِي مِنَ النَّارِ! وَ وَعْدُكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ.
«اي خداي من و آقاي من! تو مرا فاطمه نام گذاردي، و به
ص210
واسطۀ من هر كسي ولايت من و ولايت ذرّيّۀ مرا داشت از آتش بر كنار داشتي! و وعدۀ تو حقّ است و تو خلف وعده نميفرمائي.»
خداوند عزّوجلّ ميفرمايد: صَدَقْتِ يَا فَاطِمَةُ؛ إنِّي سَمَّيْتُكِ فَاطِمَةَ [181] وَ فَطَمْتُ بِكِ مَنْ أَحَبِّكِ وَ تَوَلَّاكِ وَ أَحَبَّ ذُرِّيَّتَكِ وَ تَوَلَّاهُمْ مِنَ النَّارِ! وَ وَعْدِيَ الْحَقُّ وَ أَنَا لَا أُخْلِفُ الْمِيعَادَ.
«اي فاطمه راست ميگوئي؛ من نام تو را فاطمه (يعني بُرنده و جدا كنندۀ از آتش) گذاردم و به واسطۀ تو هر كس تو را دوست داشته باشد و ولايت تو را داشته باشد، و ذرّيّۀ تو را دوست داشته باشد و ولايت آنها را داشته باشد، من آنها را از آتش جدا ميكنم! و وعدۀ من حقّ است و من خلف وعده نميكنم!»
و اين بندۀ خودم را امر به آتش كردم، تا تو دربارۀ او شفاعت كني و شفاعت تو را بپذيرم؛ تا اينكه براي فرشتگان من و پيغمبران من و مرسلينِ از جانب من، و براي اهل موقف، موقف خاصّ تو نسبت به من و مكانت و منزلت تو در نزد من مبيّن و روشن گردد!
ص211
پس در پيشاني هر كس مؤمن نوشته شده بود، دست او را بگير و او را داخل در بهشت بنما! [182]
شفاعت أئمّۀ معصومين عليهم السّلام در روز قيامت
در «دَعَوات» راوندي از سماعة بن مهران وارد است كه:
قَالَ: قَالَ أَبُوالْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إذَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ إلَي اللَهِ فَقُلِ: اللَهُمَّ إنِّي أسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ، فَإنَّ لَهُمَا عِنْدَكَ شَأْنًا مِنَ الشَّأْنِ وَ قَدْرًا مِنَ الْقَدْرِ، فَبِحَقِّ ذَلِكَ الشَّأْنِ وَ ذَلِكَ الْقَدْرِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا.
فَإنَّهُ إذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَمَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيُّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ إلَّا وَ هُوَ يَحْتَاجُ إلَيْهِمَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ. [183]
«حضرت امام رضا عليه السّلام گفتهاند: چون حاجتي بسوي خداوند داشتي بگو: بار پروردگارا! من از تو ميخواهم به حقّ محمّد و عليّ، چون براي آن دو در نزد تو شأن بزرگ و قدر عظيمي است؛ پس به حقّ آن شأن و به حقّ آن قدر، درود بر محمّد و آل محمّد بفرست! و فلان و فلان حاجت مرا برآور!
چون روز قيامت بر پا شود هيچ فرشتۀ مقرّبي و هيچ پيامبر مرسلي و هيچ مؤمن آزمايش شدهاي نيست مگر آنكه او نيازمند به آن دو نفر است.»
ص212
و در «محاسن» أحمد بن محمّد برقي، از پدرش، از سُعدان بن مسلم، از معاوية بن وهب روايت ميكند كه:
قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي: لَا يَتَكَلَّمُونَ إلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَ قَالَ صَوَ'بًا.
قَالَ: نَحْنُ وَاللَهِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ الْقَآئِلُونَ صَوَابًا.
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، وَ مَا تَقُولُونَ إذَا كَلَّمْتُمْ؟!
قَالَ: نُمَجِّدُ رَبَّنَا، وَ نُصَلِّي عَلَي نَبِيِّنَا، وَ نَشْفَعُ لِشِيعَتِنَا؛ فَلَا يَرُدُّنَا رَبُّنَا. [184]
ابن وهب ميگويد: «من از حضرت صادق عليه السّلام از تفسير اين آيه كه: در روز قيامت هيچكس سخن نميگويد مگر كسي كه خداوند به او اذن داده باشد و راست بگويد، سؤال كردم.
حضرت فرمود: سوگند به خدا كه ما در آن روز اذن داده شدگانيم، و گويندگان راست.
من عرض كردم: فدايت شوم، شما هنگامي كه سخن بگوئيد چه ميگوئيد؟!
حضرت فرمود: پروردگار خود را تمجيد ميكنيم، و بر پيامبرمان درود ميفرستيم، و از شيعيان و پيروانمان شفاعت ميكنيم؛ و بنابراين خداوند ما را ردّ نميكند.»
و اين روايت را در «كَنْز جامع الفوآئد» با إسناد خود از سَعدان آورده است؛ و از حضرت امام كاظم عليه السّلام نيز همين مضمون را
ص213
آورده است. [185]
و نيز در «محاسن» با همين سند آورده است كه:
قَالَ: قُلْتُ لَابِي عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: قَوْلُهُ: مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُوٓ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ (أَيْ مَنْ هُمْ؟)
قَالَ: نَحْنُ أُولَـٰٓئِكَ الشَّافِعُونَ. [186]
«ابن وهب گويد: از امام صادق عليه السّلام دربارۀ گفتار خداوند كه: كيست در نزد خداوند شفاعت كند مگر به اذن او؟ اوست كه ميداند آنچه در برابر آنهاست و آنچه پشت سر آنهاست، پرسيدم (يعني پرسيدم ايشان چه كساني هستند؟).
حضرت فرمود: آن شفيعان فقط ما هستيم.»
و اين روايت را نيز در «تفسير عيّاشي» از معاوية بن عمّار آورده است. [187]
و در «مناقب» ابن شهرآشوب از حضرت صادق عليه السّلام دربارۀ تفسير آيۀ: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ،[188] روايت كرده است:
قَالَ: وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: وَ يُقَالُ: أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ، قَالَ: شَفَاعَةُ النَّبِيِّ. وَالَّذِي جَآءَ بِالصِّدقِ، شَفَاعَةُ عَلِيٍّ
ص214
عَلَيْهِ السَّلَامُ. أُولَـٰئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ، شَفَاعَةُ الائِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ. [189]
«حضرت فرمودند: مراد، ولايت أميرالمؤمنين است. و مراد از قدم صدق، شفاعت رسول الله است. و مراد از وَالَّذِي جَآءَ بِالصِّدْقِ [190] شفاعت علي است. و مراد از آيۀ أُولَـٰئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدٓآءُ عِندَ رَبِّهِم[191] شفاعت امامان است.»
و نيز در «مناقب» وارد است:
النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ ] قَال [: إنِّي لَاشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَأُشَفَّعُ، وَ يَشْفَعُ عَلِيٌّ فَيُشَفَّعُ، وَ يَشْفَعُ أهْلُ بَيْتِي فَيُشَفَّعُونَ. [192]
«رسول الله فرمودند: من در روز قيامت شفاعت ميكنم و شفاعت من قبول است، عليّ شفاعت ميكند و شفاعت او قبول است، و اهل بيت من شفاعت ميكنند و شفاعت آنها قبول است.»
نقش نگين صاحب بن عَبّاد كه با آن مهر ميكرده است اين بوده است:
شَفِيعُ إسْمَعيلَ في الاخِرَةْ مُحَمَّدٌ وَ الْعِتْرَةُ الطّاهِرَة [193]
ص215
«شفيع إسمعيل در روز قيامت، محمّد و عترت پاك او هستند.»
و از اشعاري كه خطاب به اهل بيت و در مقام حمد و ثناي آنان است، اين ابيات است:
أعْطاكُمُ اللَهُ ما لَمْ يُعْطِهِ أحَدًا حَتَّي دُعِيتُمْ لِعِظْمِ الْفَضْلِ أرْبابًا( 1 )
أشْباحُكُمْ كُنَّ في بَدْوِ الظِّلالِ له دونَ الْبَريَّةِ خُدّامًا وَ حُجّابًا( 2 )
وَأنْتُمُ الْكَلِماتُ اللَايِ لَقَّنَها جَبْرِيلُ ءَادَمَ عِنْدَ الذَّنْبِ إذْتابا( 3 )
وَأنْتُمُ قِبْلَةُ الدّينِ الَّتي جُعِلَتْ لِلْقاصِدينَ إلَي الرَّحْمَنِ مِحْرابًا( 4 ) [194]
1 ـ خداوند به شما چيزهائي را عطا كرد، تا از بزرگي و عظمت آن در ميان مردم، ارباب و خدايان خوانده شديد!
2 ـ اشباح شما در بدو آفرينش و طلوع نور توحيد بر ظلال كائنات، براي خداوند نسبت به تمام عالميان و جهانيان، حكم خدمتكاران و حاجبان را داشت.
3 ـ و شما هستيد آن كلماتي كه جبريل به آدم، در وقتيكه گناه كرده و ميخواست توبه كند، تلقين كرد!
4 ـ و شما هستيد قبلۀ دين خدا، آن قبلهاي كه خداوند آنرا براي سالكان و قاصدان بسوي حضرت رحمن، محراب قرار داده است.
ص216
شفاعت ملائكه در روز قيامت و رستاخيز
از جمله شفاعت كنندگان در روز بازپسين، فرشتگان خدا هستند:
وَ كَم مِن ملَكٍ فِي السَّمَـٰوَ'تِ لَا تُغْنِي شَفَـٰعَتُهُمْ شَيْـًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَهُ لِمَن يَشَآءُ وَ يَرْضَي'ٓ. [195]
«و چه بسيار از فرشتگان در آسمانها هستند كه شفاعت آنها هيچ سودي ندارد مگر بعد از آنكه خداوند بهر يك از آنها اذن دهد و راضي باشد.»
و نيز فرمايد: يَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَـٰعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَ رَضِيَ لَهُ و قَوْلاً * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا. [196]
«در آن روز شفاعت كردن كسي ثمري نميبخشد، مگر بعد از اينكه خداوند نسبت به كسي اذن دهد و گفتار او را بپسندد. خداوند ميداند آنچه در برابر آنهاست و آنچه در پشت سر آنهاست؛ و آنان علمشان به خدا نميرسد و بر علم خدا محيط نميشوند.»
اين دو آيه دلالت بر شفاعت ملائكه دارد، و البتّه آيۀ دوّم اعمّ است از ملائكه و انبياء و اولياء؛ كما آنكه دو آيهاي را كه قبلاً براي شفاعت انبياء و امامان در مطلع گفتار آورديم نيز أعمّ از شفاعت انبياء و امامان و ملائكه بود؛ و آن دو آيه اين بود:
ص217
1 ـ آيۀ: وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَـٰنُ وَلَدًا سُبْحَـٰنَهُ و بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي' وَ هُم مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ.
2 ـ آيۀ: وَ لَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.
و بنابراين تمام اين آيات، چه بطور خصوص و چه بطور عموم، دلالت بر شفاعت فرشتگان دارد.
شفاعت گواهان و شهداء در روز قيامت
و از جمله شفعاء، شهداء هستند؛ يعني گواهان بر اعمال، آن كسانيكه اعمال انسان را در زير نظر دارند، و چه در مرحلۀ تحمّل شهادت، و چه در مرحلۀ اداء آن، واقف و مُسَيْطِر بر آنها هستند. و شهادت در اينجا به معناي شهادت به معناي كشته شدن در معركۀ قتال نيست.
و ما در بحث شهادت بر اعمال [197] مفصّلاً آورديم كه طبق آيۀ:
وَ لَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.[198]
هر كس كه به حقّ شهادت دهد، و داراي علم بوده و اطّلاع ملكوتي به بواطن اعمال داشته باشد، او در روز قيامت از شفيعان است.
ص218
و طبق نفي و اثبات إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ به دست ميآيد كه حتماً بايد شفيعان نيز از شهيدان باشند، غاية الامر هر كس به اندازۀ سعۀ اطّلاع ملكوتي بر بواطن اعمال به همانقدر ميتواند شهادت دهد، و از همان افراد ميتواند شفاعت كند.
شفاعت مؤمنين در روز قيامت و از همين مطلب به دست ميآيد كه مؤمنين نيز از شفيعانند؛ چون خداوند از لحوق آنان به شهداء در روز قيامت إخبار كرده است:
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَهِ وَ رُسُلِهِﮮٓ أُولَـٰٓئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُم. [199]
«و كسانيكه ايمان به خدا و پيامبرانش بياورند، ايشانند فقط صدّيقان و شهيدان در نزد پروردگارشان كه از براي آنهاست در نزد خداوند اجرشان و نورشان.»
و نيز شفاعت مؤمنان از اين آيات به دست ميآيد:
وَ مَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ * فَمَا لَنَا مِن شَـٰفِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ * فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. [200]
«و ما را گمراه نكردند مگر مجرمان. و بنابراين براي ما هيچ شفيعي نيست و هيچ يارِ راست و دوست مهرباني نيست. پس ايكاش براي ما يكبار بازگشتي به دنيا بود، تا از مؤمنان بوديم!»
اين كلام گمراهان و جهنّميان است كه خداوند در قرآن كريم بيان
ص219
ميكند، و آنان در آنجا ادراك اين معني را ميكنند كه در آنجا دوست صديق و حميمي هست كه براي بعضي ثمر دارد؛ چون ميفرمايد: فَمَا لَنَا «براي ما نيست» يعني براي ديگران هست، و نيز آن نفع و شفاعت براي مؤمنان ثمر بخش است نه براي ما؛ پس شفاعت براي مؤمنان است، و البتّه بايد از جانب مؤمنان نيز بوده باشد.
در «كافي» با إسناد متّصل خود از عبدالحميد والبشيّ روايت كرده است كه گفت: به حضور حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام عرض كردم: همسايهاي داريم كه تمام گناهان را مرتكب ميشود، و حتّي نماز را هم ترك ميكند تا چه رسد به غير از آن! حضرت فرمودند: سُبْحَانَ اللَهِ! چقدر اين گناه بزرگي است؟ آيا ميل داريد كه من به بدتر از اين كس شما را خبر دهم؟! عرض كردم: آري!
حضرت فرمود: كسي كه به ما دشنام دهد و ناصبي باشد از او بدتر است.
أَمَا إنَّهُ لَيْسَ مِنْ عِبْدٍ يُذْكَرُ عِنْدَهُ أَهْلُ الْبَيْتِ فَيَرِقَّ لِذِكْرِنَا إلَّا مَسَحَتِ الْمَلَـٰٓئِكَةُ ظَهْرَهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا، إلَّا أَنْ يَجِيٓءَ بِذَنْبٍ يُخْرِجُهُ مِنَ الإيمَانِ.
وَ إنَّ الشَّفَاعَةُ لَمَقْبُولَةٌ، وَ مَا تُقْبَلُ فِي نَاصِبٍ. وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ لِجَاِرِهِ وَ مَالَهُ حَسَنَةٌ.
فَيَقُولُ: يَا رَبِّ جَارِي كَانَ يَكُفُّ عَنِّي الاذَي فَيَشْفَعُ فِيهِ.
فَيَقُولُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي: أَنَا رَبُّكَ! وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ كَافَي عَنْكَ فَيُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ مَا لَهُ مِنْ حَسَنَةٍ.
ص220
وَ إنَّ أَدْنَي الْمُؤمِنِينَ شَفَاعَةً لَيَشْفَعُ لِثَلَاثِينَ إنْسَانًا، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ: فَمَا لَنَا مِن شَـٰفِعِينَ وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ.[201]
«بدانيد هيچ بندهاي نيست كه چون نام اهل بيت در نزد او برده شود و بدين جهت دلش رقّت آورد و از ذكر ما براي او حال رحمت و عطوفت پديد آيد، مگر آنكه فرشتگان بدن او را مسح ميكنند و خود را بدو ميمالند و تمام گناهانش بدون استثناء بخشيده ميگردد، مگر آنكه گناهي به جاي آورده باشد كه او را از ايمان خارج كند.
شفاعت پذيرفته ميشود وليكن دربارۀ ناصبي پذيرفته نميشود، و مؤمن براي همسايهاش در حاليكه هيچ حسنهاي ندارد شفاعت ميكند، و ميگويد: اي پروردگار من! همسايۀ من از اذيّت و آزار من جلوگيري ميكرده است؛ و بدينوسيله از او شفاعت ميكند.
خداوند ميفرمايد كه: من پروردگار تو هستم و من سزاوارترم كه رعايت حال كسي را كنم كه از تو كفايت كرده است؛ و بنابراين با آنكه هيچ حسنهاي ندارد او را داخل بهشت مينمايد.
و پستترين مؤمني كه شفاعت ميكند، دربارۀ سي انسان شفاعت ميكند، و در اين هنگام اهل آتش ميگويند: اي واي كه ما شفيعي نداريم! و دوست غمخوار و مهرباني نداريم!»
در «خصال» صدوق از پدرش از حِمْيَري از هارون از مَسعدة بن صدقه از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام از پدرانش از
ص221
أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده است كه:
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: ثَلَاثَةٌ يَشْفَعُونَ إلَي اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُشَفَّعُونَ: الانْبِيَآءُ ثُمَّ الْعُلَمَآءُ ثُمَّ الشُّهَدَآءُ. [202]
«حضرت رسول صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتند: سه دسته هستند كه در پيشگاه پروردگار عزّ وجلّ شفاعت ميكنند، و شفاعت آنها پذيرفته ميشود: دستۀ اوّل پيغمبران هستند، و پس از آن علماء، و پس از آن شهداء.»
و نيز در «خصال» در حديث أربَعمِائة از أميرالمؤمنين عليه السّلام آورده است كه:
لَا تَعْنُونَا فِي الطَّلَبِ وَالشَّفَاعَةُ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ فِيمَا قَدَّمْتُمْ. [203]
وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَنَا شَفَاعَةٌ وَ لاِهْلِ مَوَدَّتِنَا شَفَاعَةُ. [204]
«در خواهشها و درخواستهاي خود ما را به تكلّف و مشقّت نيندازيد! و شفاعت براي شما در روز قيامت بر اساس آن چيزي است كه از پيش فرستادهايد.»
و نيز فرمودهاست: «از براي ما شفاعت است، و از براي اهل مودّت ما شفاعت است.»
و در «علل الشّرآئع» با سند متّصل خود از أبوبصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه:
ص222
وَاللَهِ شِيعَتُنَا مِنْ نُورِ اللَهِ خُلِقُوا، وَ إلَيْهِ يَعُودُونَ. وَاللَهِ إنَّكُمْ لَمُلْحَقُونَ بِنَا يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ وَ إنَّا لَنَشْفَعُ فَنُشَفَّعُ! وَ وَاللَهِ إنَّكُمْ لَتَشْفَعُونَ فَتُشَفَّعُونَ! وَ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْكُمْ إلَّا وَ سَتُرْفَعُ لَهُ نَارٌ عَنْ شِمَالِهِ وَ جَنَّةٌ عَنْ يَمِينِهِ فَيُدْخِلُ أَحِبَّآءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَآءَهُ النَّارَ. [205]
«سوگند به خدا شيعيان ما از نور خدا آفريده شدهاند و بازگشتشان بسوي اوست. و سوگند به خدا كه شما شيعيان، در روز قيامت به ما ملحق خواهيد شد، و ما شفاعت ميكنيم، و شفاعت ما پذيرفته ميشود! و سوگند به خدا كه شما شفاعت ميكنيد، و شفاعتتان پذيرفته است!
و هيچيك از شما شيعيان نيست، مگر اينكه در روز قيامت آتشي از طرف چپ او ساطع ميگردد، و بهشتي و باغي از طرف راست او پديدار ميشود؛ و آن شيعه هر كدام از دوستانش را كه بخواهد در بهشت ميبرد و هر كدام از دشمنانش را به آتش مياندازد.»
و در «ثواب الاعمال» مرحوم صدوق از پدرش از سعد از ابن عيسي از محمّد بن خالد از نضر از يحيي حلبي از أبوالمَغْرا از أبو بصير از عليّ صائغ روايت كرده است كه:
قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ لِحَمِيمِهِ، إلَّا أَنْ يَكُونَ نَاصِبًا؛ وَ لَوْ أَنَّ نَ��صِبًا شَفَعَ لَهُ كُلُّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ
ص223
وَ مَلِكٍ مُقَرَّبٍ مَا شُفِّعُوا. [206]
«حضرت صادق عليه السّلام گفتند: در روز قيامت، مؤمن براي دوستش شفاعت ميكند، مگر آنكه آن دوست ناصبي (به امام دشنام دهد و سبّ كند) باشد؛ و اگر براي شخص ناصبي تمام پيامبران مرسل و فرشتگان مقرّب شفاعت كنند، پذيرفته نميشود.»
و در «محاسن» از ابن محبوب از أبان از أسد بن إسمعيل از جابربن يزيد روايت كرده است كه:
قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا جَابِرُ! لَاتَسْتَعِنْ بِعَدُوِّنَا فِي حَاجَةٍ! وَ لَا تَسْتَعْطِهِ! وَ لَا تَسْأَلْهُ شَرْبَةَ مَآءٍ! إنَّهُ لَيَمُرُّ بِهِ الْمُؤْمِنُ فِي النَّارِ فَيَقُولُ: يَا مُؤْمِنُ أَلَسْتُ فَعَلْتُ بِكَ كَذَا وَ كَذَا؟! فَيَسْتَحْيِي مِنْهُ فَيَسْتَنْقِذُهُ مِنَ النَّارِ. فَإنَّمَا سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا لَانـَّهُ يُؤْمِنُ عَلَي اللَهِ فَيُؤْمِنُ أَمَانَهُ. [207]
«حضرت باقر عليه السّلام فرمودند: اي جابر! از دشمنان ما در حاجتي كه داري ياري مطلب! و از او عطيّه و عطا مخواه! و يك شربت آب نيز از آنها تقاضا مكن! چون مؤمن در روز قيامت از كنار آتش عبور ميكند، و آن دشمن ميگويد: اي مؤمن! مگر من همان كس نبودم كه براي تو چنين و چنان كردم؟!
ص224
در اينحال مؤمن از او حيا ميكند و او را از آتش بيرون ميكشد. و مؤمن را مؤمن نام نهادهاند چون مؤمن امان ميدهد اتّكالاً علي الله، يعني شفاعت ميكند و بنابراين خداوند امان دادن او را قبول ميكند و شفاعت او را ميپذيرد.»
و در «علل الشّرآئع» از پدرش از أحمد بن إدريس از حنان روايت ميكند كه: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: لَا تَسْأَلُوهُمْ فَتُكَلِّفُونَا قَضَآءَ حَوَآئِجِهِمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ. [208]
حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام فرمودند: «از دشمنان ما حاجات خود را نخواهيد، كه ما را براي قضاء حوائج آنها در روز قيامت به زحمت اندازيد!»
و نيز با همين سند روايت كرده است كه:
قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَا تَسْأَلُوهُمْ الْحَوَآئِجَ فَتَكُونُوا لَهُمُ الْوَسِيلَةَ إلَي رَسُولِ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ فِي الْقِيَـٰمَةِ. [209]
«حنان گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمودند: از آنها حوائج خود را مطلبيد تا بدين جهت در روز قيامت براي آنان بسوي رسولالله وسيلهاي باشد!»
و از كتاب «تَمحيص» از حضرت امام موسي كاظم عليه السّلام آورده است كه:
ص225
قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: لَا تَسْتَخِفُّوا بِفُقَرآءِ شِيعَةِ عَلِيٍّ وَ عِتْرَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ! فَإنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَشْفَعُ لِمِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ. [210]
«رسول الله صلّي الله عليه وآله و سلّم ميفرمود: فقراء از شيعيان علي و عترت او را كه بعد از او هستند سبك مشماريد! چون هر يك از آنان بتعداد افراد قبيلۀ ربيعه و مُضر را شفاعت ميكند.»
و از كتاب «صفات الشّيعة» صدوق از عمّار ساباطي از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمودهاند:
لِكُلِّ مُؤْمِنٍ خَمْسُ سَاعَاتٍ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ يَشْفَعُ فِيهَا. [211]
«از براي هر مؤمني در روز قيامت پنج ساعت است كه در آن شفاعت ميكند.»
مرحوم صدوق در «اعتقادات» گفته است:
وَ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ. وَالشَّفَاعَةُ لِلانْبِيَآءِ وَ الاوْصِيَآءِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَـٰٓئِكَةِ وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَنْ يَشْفَعُ مِثْلَ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ، وَ أَقَلُّ الْمُؤْمِنِينَ شَفَاعَةً مَنْ يَشْفَعُ لِثَلَاثِينَ إنْسَانًا.
وَالشَّفَاعَةُ لَا تَكُونُ لاِهْلِ الشَّكِّ وَالشِّرْكِ، وَ لَا لاِهْلِ الْكُفْرِ وَالْجُحُودِ؛ بَلْ يَكُونُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَهْلِ التَّوحْيدِ. [212]
ص226
«حضرت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتهاند: هيچ شفيعي مظفّرانهتر از توبه نيست. و شفاعت از براي پيامبران و اوصياء آنها و براي مؤمنان و فرشتگان است، و در ميان مؤمنين كساني هستند كه به اندازۀ افراد طائفۀ ربيعَة و مُضَر را شفاعت ميكنند و كمترين مقداري را كه يك مؤمن ميتواند شفاعت كند سينفر است.
و شفاعت براي اهل شكّ و شرك نيست، و نيز براي اهل كفر و انكار نيست؛ بلكه فقط براي مؤمنين از أهل توحيد است.»
و در «مناقب» از حضرت باقر عليه السّلام دربارۀ تفسير گفتار خداوند متعال: وَ تَرَي' كُلِّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي'ٓ إِلَي' كِتَـٰبِهَا. [213] آورده است كه آن حضرت گفتهاند:
ذَاكَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَ عَلِيُّ؛ يَقُومُ عَلَي كُومٍ قَدْ عَلَا عَلَي الْخَلَآئِقِ فَيَشْفَعُ؛ ثُمَّ يَقُولُ: يَا عَلِيُّ اشْفَعْ! فَيَشْفَعُ الرَّجُلُ فِي الْقَبِيلَةِ، وَ يَشْفَعُ الرَّجُلُ لاِهْلِ الْبَيْتِ، وَ يَشْفَعُ الرَّجُلُ لِلرَّجُلَيْنِ، عَلَي قَدْرِ عَمَلِهِ؛ فَذَلِكَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ. [214]
«آن كتابي كه همۀ مردم بسوي آن خوانده ميشوند، رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم و علي است. رسول الله بر روي تلّي ميايستد بطوريكه بر همۀ خلائق اشراف دارد، و شفاعت ميكند، و
ص227
پس از آن ميگويد: اي علي شفاعت كن! و سپس بعضي از مردم براي قبيلهاي شفاعت مينمايند، و بعضي براي اهل بيت خودشان، و بعضي براي دو نفر، بر حسب مقدار عملي كه شفيع به جاي آورده است مقدار شفاعت او مختلف است؛ و اينست مقام محمود.»
و شيخ طبرسي در ذيل آيۀ: فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَـٰعَةُ الشَّـٰفِعِينَ فرموده است:
وَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ قَالَ: يَقُولُ الرَّجُلُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ: أَيْ رَبِّ! عَبْدُكَ فُلَانٌ سَقَانِي شَرْبَةً مِنْ مَآءٍ فِي الدُّنْيَا فَشَفِّعْنِي فِيهِ!
فَيَقُولُ: اذْهَبْ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ! فَيَذْهَبُ فَيَتَجَسَّسُ فِي النَّارِ حَتَّي يُخْرِجَهُ مِنْهَا.
وَ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ: إنَّ مِنْ أُمَّتِي مَنْ سَيُدْخِلُ اللَهُ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِهِ أَكْثَرَ مِنْ مُضَرَ. [215]
«از رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم روايت است كه فرمود: در روز قيامت يكي از مردمان أهل بهشت ميگويد: اي پروردگار من! بندۀ تو فلان كس، شربتي از آب در دنيا به من نوشانيده است، شفاعت مرا دربارۀ او قبول كن.
خداوند ميفرمايد: برو و او را از آتش بيرون بياور! اين مرد بهشتي ميرود و تجسّس ميكند در ميان آتش تا آنكه او را پيدا ميكند و بيرون ميآورد.
ص228
و رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودهاند: بدرستيكه در ميان امّت من كساني هستند كه به شفاعت آنان خداوند بيش از قبيلۀ مُضَر را داخل در بهشت ميكند.»
شيخ مفيد در «اختصاص» گويد:
رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: مَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ يَدْخُلُ وَاحِدٌ مِنْهُمُ الْجَنَّةَ إلَّا دَخَلُوا أَجْمَعِينَ الْجَنَّةَ.
قِيلَ: وَ كَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ: يَشْفَعُ فِيهِمْ فَيُشَفَّعُ حَتَّي يَبْقَي الْخَادِمُ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ خُوَيْدِمَتِي قَدْ كَانَتْ تَقِينِي الْحَرَّ وَالْقَرَّ فَيُشَفَّعُ فِيهَا. [216]
«از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله گفتهاند:
هيچ اهل بيتي نيستند كه يكي از آنها داخل بهشت شود، مگر آنكه همگي آنان داخل بهشت ميشوند.
گفته شد: اي رسول خدا اين چگونه متصوّر است؟! حضرت فرمود: آن كس دربارۀ همگي شفاعت ميكند و شفاعتش پذيرفته ميشود، حتّي دربارۀ خادمهاش. و بنابراين ميگويد: اي پروردگار من! اين كنيزك من، مرا از گرما و سرما حفظ ميكرد؛ و شفاعتش دربارۀ او نيز مقبول واقع ميشود.»
و قريب به همين مضمون را نيز «عيّاشي» از أبان بن تَغلِب از
ص229
حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است. [217]
در بعضي از روايات، قرآن و أمانت و رَحِم را از شفيعان روز قيامت محسوب داشتهاند؛ در كتاب «فردوس» ديلمي از أبوهريره روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتهاند:
الشُّفَعَآءُ خَمْسَةٌ: الْقُرْءَانُ وَالرَّحِمُ وَالامَانَةُ وَ نَبِيُّكُمْ وَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيُّكُمْ. [218]
«شفيعان پنج دستهاند: قرآن و رحم و امانت و پيغمبر شما و اهل بيت پيغمبر شما»!
راجع به شفاعت پيامبر و أهل بيتش مفصّلاً بيان شد. اينك بايد ديد كه چگونه آن سه ديگر از شفيعانند؟
امّا دربارۀ قرآن از طرفي داريم:
وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـٰبَ تِبْيَـٰنًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًي وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَي' لِلْمُسْلِمِينَ.[219]
«ما اين كتاب را (قرآن) بر تو به تدريج فرو فرستاديم كه روشن كنندۀ همه چيز است و هدايت است و رحمت و بشارت براي مسلمانان.»
ص230
پس معلوم ميشود كه قرآن كتاب رحمت است، و با هر كس قرآن باشد و به قرآن عمل كند مورد رحمت خداوند قرار ميگيرد؛ و از طرف ديگر داريم:
يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًي عَن مَوْلًي شَيْـًا وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ * إِلَّا مَن رَحِمَ اللَهُ. [220]
«روز قيامت روزي است كه هيچ صاحب آشنائي و دوستي و رابطهاي بهيچ وجه نميتواند از آشنا و دوست و شخص مرتبط به خود دستگيري نموده و او را بينياز كند، و ابداً آنان مورد كمك و نصرت واقع نميشوند، مگر كسي را كه خداوند بخواهد.»
و از اين آيه معلوم ميشود كه كسي را كه خداوند مورد رحمت خود قرار دهد، مورد شفاعت قرار ميگيرد.
و از ضمّ آيۀ اوّل به اين آيه، بدست ميآيد كه: قرآن رحمت است، و براي عاملين به آن، شفيع و دستگير در روز قيامت است.
و ما در بحث شهادت بر أعمال (مجلّد 7، مجلس چهل و نهم) راجع به شهادت قرآن بحث كافي نموديم، و روايتي را از «كافي» از سَعد خَفّاف از حضرت باقر عليه السّلام آورديم كه بالصّراحَة دربارۀ شهادت و شفاعت قرآن مطالبي جالب و ارزنده داشت، از جمله آنكه: ثُمَّ يَشْفَعُ فَيُشَفَّعُ وَ يَسْأَلُ فَيُعْطَي. «قرآن شفاعت ميكند و شفاعتش پذيرفته است، و سؤال ميكند و به او آنچه را كه بخواهد داده ميشود.»
ص231
و اين روايت داراي معاني بسياري است كه از هر يك از آنها مطالب ديگري استفاده ميشود؛ و آنچه در بحث معاد براي ما مفيد بود آنكه: آن دسته معاني كه در لفظ با معاني و احوال موجود در افراد حيّ و زنده مشترك هستند همچون امر و نهي و نفع و شفاعت و شهادت و غيرها، در عالم برزخ متمثّل به صورتهاي مثالي متناسب با خود ميشوند، و در عالم حشر و قيامت متمثّل به حقائق خود ميگردند.
و امّا دربارۀ شفاعت امانت، در قرآن كريم داريم:
إِنَّا عَرَضْنَا الامَانَةَ عَلَي السَّمَـٰوَ 'تِ وَ الارْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَـٰنُ إِنَّهُ و كَانَ ظَلُومًا جَهُولاً * لِّيُعَذِّبَ اللَهُ الْمُنَـٰفِقِينَ وَ الْمُنَـٰفِقَـٰتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَـٰتِ وَ يَتُوبَ اللَهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَ كَانَ اللَهُ غَفُورًا رَحِيمًا.[221]
«ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، جملگي از تحمّل آن امتناع كردند و ترسيدند و خود را بر حذر داشتند، و انسان آن امانت را حمل كرد، و حقّاً انسان بسيار ستمكار و بسيار نادان است.
و اين عَرضِ امانت براي آن بود كه خداوند مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند، و از مردان مؤمن و زنان مؤمن، به رحمت خود درگذرد؛ و البتّه خداوند بسيار آمرزنده و
ص232
مهربان است.»
و همانطور كه ملاحظه ميشود در اين آيات، غرض و مقصود از عرض امانت را بر آسمانها و زمين و جبال و بالاخره قبول انسان، تعذيب منافقين و مشركين و توبۀ بر مؤمنين دانسته است؛ و معلوم است كه توبۀ خداوند بر مؤمنين همان شفاعت است.
و بنابراين امانتْ شفيع انسان است، و البتّه معلوم است كه مراد از امانت در اينجا همان ولايت است كه از تحمّل آن، آسمانها و زمين و كوهها عاجز آمدند و خود را بر حذر داشتند؛ و از امانت، امانت خاصّي اراده شده است.
رپاورقي
[174] ـ كتاب «ايليا...» به زبان اردو، ضمن 45 صفحه به عنوان چهل و دوّمين نشريّۀ دار المعارف اسلاميّه ـ لاهور پاكستان، به سال 1381 هجري به چاپ رسيده است. (تعليقه)
[175] ـ چنانچه در صفحۀ 198 گذشت، اين فاصله تا زمان اكتشاف كشتي است.
[176] ـ مجلّۀ «درسهائي از مكتب اسلام» سال دوازدهم، شماره 10، شماره مسلسل 142، تاريخ رمضان 1391 هجريّه قمريّه
و نيز عين مندرجات اين شماره را مسجد شفاء طهران بمناسبت عيد فطر 1391 هجري قمري طبع، و تحت عنوان: علم به كمك مذهب ميشتابد، در جزوهاي مستقّلاً، به عموم برادران اهداء نموده است.
و اين حقير مطالب مندرجه در مجلّۀ «مكتب اسلام» را چندين سال قبل از نشر اين مجلّه، از بعضي از فضلاي هندي كه از دوستان نجفي ما بودند در نجف اشرف از انتشارات هند و پاكستان شنيده بودم ولي چون اصل آن مدارك در دسترس نبود به نقل از اين مجلّه اكتفا شد.
[177] ـ آيۀ 100 و 101، از سورۀ 26: الشّعرآء
[178] ـ آيۀ 102، از سورۀ 26: الشّعرآء
[179] ـ قسمتي از آيۀ 28، از سورۀ 6: الانعام
[180] ـ «تفسير فرات بن إبراهيم» ذيل آيۀ 101 از سورۀ شعراء، ص 113 تا ص 115؛ و «بحار الانوار» ج 8، ص 51 و 52
[181] ـ در روايت وارد است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم فرمودند: إنَّما سُمِّيَتِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ، لاِنَّ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَصَبَّها مِنَ النّارِ. يا اينكه: لاِنَّهَا فَطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُها مِنَ النّارِ. يا اينكه: فَطَمَتْ شيعَتَها مِنَ النَّارِ. «دخترم فاطمه ناميده شد، چون خداوند عزّ وجل او و هر كس كه او را دوست داشته باشد را از آتش جدا كرده است. يا اينكه چون خود او و شيعيان او از آتش بريده شدند. و يا اينكه او شيعيان خود را از آتش بريده است.» («بحارالانوار» طبع حروفي، ج 403، باب 2، ص 10 تا ص 19؛ «علل الشّرآئع» باب 142، ص 178 و 179 )
[182] ـ «علل الشّرآئع» طبع نجف، باب 142، ص 179
[183] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 59
[184] ـ «محاسن» برقي، ج 1، ص 183
[185] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 41
[186] ـ «محاسن» برقي، ج 1، ص 183
[187] ـ «تفسير عيّاشي» ج 1، ص 136
[188] ـ قسمتي از آيۀ 2، از سورۀ 10، يونس
[189] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 43؛ و «مناقب» ابن شهر آشوب، طبع سنگي، ج 1، بابُ أنَّهُ السّاقي و الشَّفيع، ص 352
[190] ـ صدر آيۀ 33، از سورۀ 39: الزّمر
[191] ـ قسمتي از آيۀ 19، از سورۀ 57: الحديد
[192] ـ «مناقب» ج 1، ص 352
[193] ـ همان مصدر، ص 352
[194] ـ همان مصدر، ص 354
[195] ـ آيۀ 26، از سورۀ 53: النّجم
[196] ـ آيۀ 109 و 110، از سورۀ 20: طه
[197] ـ «معاد شناسي» ج 7، مجلس 44
[198] ـ آيۀ 86، از سورۀ 43: الزّخرف
[199] ـ قسمتي از آيۀ 19، از سورۀ 57: الحديد
[200] ـ آيات 99 تا 102، از سورۀ 26: الشّعرآء
[201] ـ «روضۀ كافي» ص 101
[202] ـ «خصال» طبع حيدري، باب الثّلاثة، ص 156
[203] ـ همان مصدر، ص 614
[204] - همان مصدر ص 624
[205] ـ «علل الشّرآئع» طبع نجف، ص 94، در باب علّت اينكه چه بسا انسان بدون سبب محزون و مسرور ميشود، در ذيل حديث مفصّلي از أبو بصير آورده است.
[206] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 41؛ و «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» طبع مصطفوي، ص 203
[207] ـ «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 3، ص 301؛ و طبع حروفي، ج 8، ص 42؛ولي در «محاسن» مطبوع، ج 1، ص 185 بجاي لفظ وَ لَا تَسْتَعْطِهِ، وَ لَا تَسْتَطْعِمْهُ «و از او طعام و خوراك مخواه» آورده است.
[208] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 55
[209] ـ همان مصدر
[210] «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 59
[211] «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 59
[212] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 58، از «عقائد» صدوق، ص 85؛ و در بعضي از نسخ «عقائد»، لِلْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ را لِلْمُذْنِبِينَ مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ ضبط كرده است و شايد أنسب باشد.
[213] ـ قسمتي از آيۀ 28، از سورۀ 45: الجاثية: «و ميبيني از هر جماعتي را كه به زانو به روي درافتادهاند! و هر امّتي بسوي كتابش دعوت ميشود!»
[214] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب، طبع سنگي، ج 1، ص 352
[215] ـ «مجمع البيان» طبع صيدا، مجلّد 5، ص 392
[216] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 56
[217] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 61
[218] ـ همان مصدر، ص 43
[219] ـ قسمتي از آيۀ 89، از سورۀ 16: النّحل
[220] ـ آيۀ 41 و صدر آيۀ 42، از سورۀ 44: الدّخان