صفحه قبل

در عموميت حساب و سئوال براي همه اعضاء بدن

در «تفسير عيّاشي‌» در ذيل‌ آيه‌ كريمه‌:

وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمَْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.[259]


ص 298

از حسين‌ بن‌ هارون‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌:

يُسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا يَسْمَعُ، وَالْبَصَرُ عَمَّا يَطْرِفُ، وَالْفُؤَادُ عَمَّا يَعْقِدُ عَلَيْهِ. [260]

«گوش‌ از آنچه‌ مي‌شنود، و چشم‌ از آنچه‌ بواسطۀ‌ حركت‌ خود مي‌بيند، و دل‌ از آنچه‌ نيّت‌ خود را بر آن‌ استوار ميدارد، مورد پرسش‌ و سؤال‌ واقع‌ ميشوند.»

و نيز در «تفسير عيّاشي‌» از حسن‌ روايت‌ است كه‌:

قَالَ: كُنْتُ أُطِيلُ الْعُقُودَ فِي‌ الْمَخْرَجِ لاِسْمَعَ غِنَآءَ بَعْضِ الْجِيرانَ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَی‌ أَبِي‌ عَبْدِاللَهِ، فَقَالَ لِي‌: يَا حَسَنُ! إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولَـٰئكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً: السَّمْعُ وَ مَا وَعَی‌، وَالْبَصَرُ وَ مَا رَأی‌، وَالْفُؤَادُ وَ مَا عَقَدَ عَلَيْهِ. [261]

«حسن‌ گويد: من‌ چون‌ به‌ بيت‌ التّخليه‌ براي‌ قضاي‌ حاجت‌ ميرفتم‌ نشستن‌ در آنجا را طول‌ ميدادم‌ تا از استماع‌ آواز بعضي‌ از همسايگان‌ كه‌ به‌ طرب‌ مشغول‌ بودند طرفي‌ ببندم‌.

ميگويد: چون‌ بر حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ وارد شدم‌ فرمودند: اي‌


ص 299

حسن‌! بدرستيكه‌ حقّاً گوش‌ و چشم‌ و دل‌، يكايك‌ آنها از اين‌ امر، مورد بازپرسي‌ قرار ميگيرند: گوش‌ و آنچه‌ شنيده‌ است‌؛ چشم‌ و آنچه‌ ديده‌ است‌؛ دل‌ و آنچه‌ بر آن‌ نيّت‌ خود را جزم‌ نموده‌ و اراده‌ كرده‌ است‌.»

و نيز در «تفسير عيّاشي‌» از أبوجعفر [262] آمده‌ است‌ كه‌:

قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبي‌ عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامِ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: بأَبِي‌ أَنْتَ وَ أُمِّي‌! أَدْخُلُ كَنِیفًا لِي‌، وَ لِي‌ جِيرَانٌ وَ عِنْدَهُمْ جَوَارِي‌ يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالْعُودِ؛ فَرُبَّمَا أَطْلُب‌ الْجُلُوسَ، اسْتِمَاعًا مِنِّي‌ لَهُنَّ.

فَقَالَ: لَا تَفْعَلْ!

فَقَالَ الرَّجُلُ: وَاللَهِ مَا أَتَيْتُهُنَّ؛ إنَّمَا هُوَ سِمَاعٌ أسْمَعُهُ بأُذُنِي‌.

فَقَالَ لَهُ: أَمَا سَمِعْتَ اللَهِ يَقُولُ: إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً؟!

قَالَ: بَلَی‌ وَاللَهِ فَكَأَنِّي‌ لَمْ أَسْمَعْ هَذِهِ الآیه قَطُّ مِنْ كِتَابِ اللَهِ مِنْ عَجَمِيِّ وَ لَا مِنْ عَرَبِيِّ! لَا جَرَمَ أَنِّي‌ ل��ا أَعُودُ إنْ شَآءَاللَهُ، وَ إنِّي‌ أَسْتَغْفِرُاللَهَ.

فَقَالَ لَهُ: قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ مَا بَدَالَكَ! فَإنَّكَ كُنْتَ مُقِيمًا عَلَی‌ أَمْرٍ عَظِيمٍ، مَا كَانَ أَسْوَءَ حَالَكَ لَوْ مُتَّ عَلَی‌ ذَلِكَ! احْمَدِاللَهِ، وَاسْألْهُ التَّوْبَةَ مِنْ كُلِّ مَا يَكْرهُ؛ فَإنَّهُ لَا يَكْرَهُ إلَّا كُلَّ الْقَبِيحِ. وَالْقَبِيحَ دَعْهُ لاِهْلِهِ! فَإنَّ لِكُلٍّ أَهْلاً. [263]


ص 300

«أبوجعفر گويد: من‌ در نزد حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ بودم‌ كه‌ مردي‌ به‌ آنحضرت‌ عرض‌ كرد: پدر و مادرم‌ فدايت‌ شود! من‌ در مستراح‌ خانه‌ خود ميروم‌، وليكن‌ ما همسايگاني‌ داريم‌ كه‌ در نزد آنها زنان‌ و كنيزان‌ آوازه‌ خوان‌ است‌ كه‌ تَغَنّي‌ ميكنند. ميخوانند و با عُود مي‌نوازند؛ و چه‌ بسا من‌ براي‌ آنكه‌ ساز و آواز آنها را گوش‌ كنم‌ ميخواهم‌ زيادتر از مقدار معمول‌ در مستراح‌ بنشينم‌.

حضرت‌ صادق‌ گفتند: اين‌ كار را مكن‌!

آن‌ مرد گفت: سوگند به‌ خدا كه‌ من‌ به‌ اين‌ اراده‌ و نيّت‌، در نزد آن‌ كنيزان‌ آوازه‌ خوان‌ نرفته‌ام‌! بلكه‌ فقط‌ آوازي‌ است‌ كه‌ به‌ گوش‌ خود مي‌شنوم‌.

حضرت‌ گفتند: آيا نشنيده‌اي‌ گفتار خداوند را آنجا كه‌ ميگويد: بدرستيكه‌ حقّاً گوش‌ و چشم‌ و دل‌، يكايك‌ آنها از آنچه‌ پيروي‌ نموده‌اند مورد سؤال‌ قرار ميگيرند؟!

مرد گفت‌: آري‌ ولي‌ سوگند به‌ خدا كه‌ گويا من‌ اصلاً اين‌ آيه‌ را از كتاب‌ خدا نشنيده‌ام‌؛ نه‌ از مرد عجميّ شنيده‌ام‌ و نه‌ از مرد عربيّ! و بنابراين‌ من‌ ديگر هرگز دنبال‌ چنين‌ كاري‌ را نمي‌گيرم‌ و دوباره‌ بجا نمي‌آورم‌ إن‌ شاءالله‌؛ و من‌ از خداوند طلب‌ مغفرت‌ و آمرزيدگي‌ دارم‌.

حضرت‌ گفتند: برخيز و غسل‌ توبه‌ بجاي‌ آور! و به‌ مقداري‌ كه‌ مي‌خواهي‌ نماز بخوان‌! چون‌ تو بر امر عظيمي‌ وقوف‌ داشتي‌، چقدر حالت‌ بَد و قبيح‌ بود اگر تو بر همان‌ حالت‌ مي‌مردي‌! حمد خداي‌ را بجاي‌ آور و از او تقاضاي‌ توبه‌ و عفو كن‌ از هر امري‌ كه‌ خداوند ناپسند دارد؛ چون‌ او ناپسند ندارد مگر هر عمل‌ زشت‌ و قبيحي‌ را. و


ص 301

عمل‌ زشت‌ را براي‌ اهل‌ آن‌ عمل‌ واگذار! چون‌ براي‌ هر كرداري‌ اهلي‌ است‌.»

اين‌ روايت‌ را علاّمه طباطبائي‌ مُدّ ظلُّه‌ العالي‌ از عيّاشي‌ با إسناد خود از أبوجعفر از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ در ضمن‌ حديث‌ مفصّلي‌ روايت‌ كرده‌اند. [264]

و نيز در «تفسير عيّاشي‌» روايت‌ كره‌ است‌ از أبوعمر و زبيريّ از حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ كه‌ فرمودند:

خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ايمان‌ را بر جوارح‌ و اعضاء بني‌ آدم‌ لازم‌ و واجب‌ گردانيده‌ است‌ و ايمان‌ را بر آنها قسمت‌ نموده‌ است‌. و هيچ‌ عضوي‌ از اعضاء بدن‌ انسان‌ نيست‌ مگر آنكه‌ به‌ او ايماني‌ واگذار شده‌ است‌ غير از ايماني‌ كه‌ به‌ عضو ديگر واگذار شده‌ است‌.

و از جمله‌ اعضاي‌ بدن‌ انسان‌ دو چشم‌ اوست‌ كه‌ با آنها مي‌بيند، و دو پاي‌ اوست‌ كه‌ با آنها راه‌ ميرود.

پس‌ بر چشم‌ واجب‌ كرده‌ است‌ كه‌ نظر نكند به‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند نظر كردن‌ به‌ آن‌ را حرام‌ كرده‌ است‌، و آن‌ را پائين‌ اندازد از آنچه‌ را كه‌ از محرّمات‌، خداوند نهي‌ فرموده‌ است‌. و غَضّ بَصر و فروهشتن‌ چشم‌، عمل‌ اوست‌ و ايمان‌ اوست‌؛ خداوند ميفرمايد:

وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.

پس‌ اين‌ غضّ بصر و چشم‌ فروهشتگي‌ از آنچه‌ خداوند حرام‌ فرموده‌ است‌ عمل‌ اوست‌، و آن‌ از ايمان‌ است‌.


ص 302

و خداوند بر دو پاي‌ انسان‌ واجب‌ كرده‌ است‌ كه‌ بسوي‌ چيزي‌ از معاصي‌ خدا نروند، بلكه‌ واجب‌ گردانيده‌ است‌ كه‌ بسوي‌ فرائض‌ و واجبات‌ بروند؛ و فرموده‌ است‌:

وَ لَا تَمْشِ فِی‌ الارْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن‌ تَخْرِقَ الارْضِ وَ لَن‌ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً. [265]

و نيز فرموده‌ است‌:

وَاقْصِدْ فِي‌ مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن‌ صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الاصْوَ'تِ لَصُوْتُ الْحَمِير[266] . [267]

ودر «كافي‌» مرحوم‌ كليني‌ روايت‌ كرده‌ است‌ از عدّه‌اي‌ از اصحاب‌ روايت‌ خود، از برقيّ از حسن‌ بن‌ عليّ بن‌ يقطين‌ از محمّد بن‌ سنان‌ از أبي‌ الجارود از حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ كه‌:

قَالَ: إنَّمَا يُدَآقُّ اللَهُ الْعِبَادَ فِي‌ الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَلَی‌ قَدْرِ مَا ءَاتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا. [268]

«فرمود: خداوند در روز قيامت‌ بندگان‌ خود را فقط‌ بر مقدار عقل‌هائي‌ را كه‌ به‌ آنان‌ داده‌ است‌ بطور دقّت‌ محاسبه‌ ميكند.»


ص 303

و نيز در «كافي‌» از عليّ بن‌ إبراهيم‌ از پدرش‌ و از عدّه‌ راويان‌ از أحمد بن‌ محمّد و سهل‌ جميعاً از ابن‌ محبوب‌ از مالك‌ بن‌ عطيّه‌، از يونس‌ بن‌ عمّار روايت‌ است‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ گفتند:

ديوان‌ها در روز قيامت‌ سه‌تا است‌: ديواني‌ كه‌ در آن‌ نعمت‌هاي‌ خدا نوشته‌ شده‌ است‌، و ديواني‌ كه‌ در آن‌ حسنات‌ است‌، و ديواني‌ كه‌ در آن‌ سيّئات‌ است‌.

و در اوّلين‌ وهله‌ مقابله‌ مي‌اندازند بين‌ ديوان‌ نعمت‌ها و ديوان‌ حسنات‌. پس‌ نعمت‌هاي‌ خدا تمام‌ حسنات‌ را فرا ميگيرد، و چيزي‌ ديگر از آنها نمي‌ماند. و در اينصورت‌ ديوان‌ سيّئات‌ باقي‌ مي‌ماند.

در اين‌ حال‌ فرزند آدم‌ را كه‌ مؤمن‌ است‌ براي‌ حساب‌ مي‌خوانند. چون‌ حركت‌ ميكند، قرآن‌ پيشاپيش‌ او در بهترين‌ شكلي‌ جلو مي‌آيد و ميگويد: اي‌ پروردگار من‌! من‌ قرآن‌ هستم‌ و اين‌ بندۀ‌ مؤمن‌ تست‌ كه‌ با تلاوت‌ من‌ خود را به‌ تعب‌ و مشقّت‌ افكنده‌ است‌، و با ترتيل‌ و تدبّر در معاني‌ من‌ شبهاي‌ دراز را به‌ صبح‌ رسانده‌ است‌، و در هنگام‌ تهجّد ديدگانش‌ از اشك‌ چشم‌ بر مي‌شده‌ است‌؛ پس‌ او را راضي‌ كن‌ همچنانكه‌ او مرا راضي‌ كرده‌ است‌.

خداوند عزيز جبّار به‌ بندۀ مؤمن‌ خطاب‌ ميكند: اي‌ بندۀ من‌! دست‌ راست‌ خود را جلو بياور و باز كن‌! خداوند آن‌ را از مقام‌ رضوان‌ خداي‌ عزيز جبّار پر ميكند، و دست‌ چپ‌ او را از رحمت‌ خدا پر ميكند.

و پس‌ از آن‌ ميگويد: اينست‌ بهشت‌، مباح‌ است‌ براي‌ تو؛ پس‌ بخوان‌ قرآن‌ و بالا برو!


ص 304

بندۀ‌ مؤمن‌ شروع‌ ميكند به‌ خواند قرآن‌، و هر آيه‌اي‌ را که‌ ميخواند يك‌ درجه‌ بالا ميرود. [269]

صدر اين‌ روايت‌ را كه‌ فقط‌ راجع‌ به‌ دواوين‌ سه‌گانه‌، و استغراق‌ ديوان‌ نعمتها ديوان‌ حسنات‌ را مي‌باشد حسين‌ بن‌ سعيد در دو كتاب‌ خود آورده‌ است‌. [270]

بازگشت به فهرست

از چيزهائي كه در روز قيامت سئوال می‌شوند

در «نهج‌ البلاغة‌» وارد است‌ كه‌:

أَلَا وَ إنَّ الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ: فَظُلْمُ لَا يُغْفَرُ، وَ ظُلْمٌ لَا يُتْرَكُ، وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا يُطْلَبُ.

فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي‌ لَا يُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللَهِ؛ قَالَ اللَهُ تَعَالَی‌: إِنَّ اللَهَ لَا يَغْفِرُ أَن‌ يُشْرَكَ بِهِ. وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي‌ يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ. وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي‌ لَا يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضًا.

الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ؛ لَيْسَ هُوَ جُرْحًا بِالْمُدَی‌ وَ لَا ضَرْبًا بِالسِّيَاطِ، وَلَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ. [271]آگاه‌ باشيد كه‌ ظلم‌ بر سه‌ گونه‌ است‌: ظلمي‌ كه‌ مورد آمرزش‌ قرار نمي‌گيرد، و ظلمي‌ كه‌ رها نمي‌شود، و ظلمي‌ كه‌ آمرزيده‌ ميشود و مورد بازخواست‌ و مؤاخذه‌ واقع‌ نمي‌گردد.

امّا ظلمي‌ كه‌ آمرزيده‌ نمي‌شود، شرك‌ به‌ خداوند متعال‌ است‌؛ خداوند ميفرمايد: حقّاً خداوند شرك‌ به‌ او را نمي‌آمرزد. و امّا ظلمي‌


ص 305

كه‌ آمرزيده‌ ميشود، آن‌ ظلم‌ بنده‌ است‌ به‌ خود در ارتكاب‌ بعضي‌ از خطاياي‌ جزئي‌ و گناهان‌ كوچك‌. و امّا ظلمي‌ كه‌ رها نمي‌شود، آن‌ ظلم‌ بعضي‌ از بندگان‌ است‌ به‌ يكديگر.

قصاص‌ كردن‌ در روز قيامت‌، شديد است‌؛ قصاص‌ با كارد و دشنه‌ نيست‌ و شلاّق‌ زدن‌ با تازيانه‌ نيست‌، بلكه‌ با چيزهائي‌ است‌ كه‌ زخم‌ زدن‌ با دشنه‌ و شلاّق‌ زدن‌ با تازيانه‌، در برابر آن‌ بسيار كوچك‌ شمرده‌ ميشود.»

بازگشت به فهرست

سئوال و حساب در عقبه محشر

در «روضه‌ كافي‌» از عدّه‌اي‌ از راويان‌ از سهل‌ بن‌ زياد از حسن‌ ابن‌ محبوب‌ از عليّ بن‌ رئاب‌ از أبو عُبَيدة‌ حَذّاء از ثُوَيربن‌ أبي‌ فاخته‌، روايت‌ ميكند كه‌ گفت‌: شنيدم‌ حضرت‌ عليّ بن‌ الحسين‌ عليهما السّلام‌ در مسجد رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ حديث‌ ميكرد. پس‌ چنين‌ گفت‌ كه‌: پدرم‌ براي‌ من‌ گفت‌ كه‌: پدرش‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ عليه‌ السّلام‌ براي‌ مردم‌ چنين‌ حديث‌ ميكرد كه‌:

چون‌ روز قيامت‌ بر پا گردد، خداوند تبارك‌ و تعالی‌ مردم‌ را از قبرهايشان‌ در زمين‌ واحدي‌ بر مي‌انگيزد در حاليكه‌ همگي‌ بدون‌ سلاح‌ هستند و چيزي‌ با خود ندارند، و لباس‌ ندارند، و محاسن‌ ندارند. (يعني‌ از پوشش‌هاي‌ دنيوي‌ كه‌ موجب‌ تقويت‌ و تعيّن‌ آنها گردد، و مخفيّات‌ آنها را بپوشاند با خود هيچ‌ ندارند.) نور، آنان‌ را از دنبال‌ سوق‌ ميدهد و همگي‌ در ظلمت‌ راه‌ ميروند تا آنكه‌ در گردنه محشر (عقبه‌ آن‌) توقّف‌ ميكنند.

آنقدر تراكم‌ جمعيّت‌ در عقبه‌ محشر بسيار است‌ و ازدحام‌


ص 306

زياد است‌ كه‌ بعضي‌ از مردم‌ از سر و شانه‌ هم‌ بالا ميروند و روي‌ هم‌ سوار ميشوند، و از جلو رفتن‌ آنان‌ را منع‌ ميكنند.

در اينوقت‌ نَفَس‌هاي‌ آنها به‌ شدّت‌ ميزند، و عرق‌ بسيار ميريزند، و امورشان‌ سخت‌ و دشوار ميگردد، و ضجّه‌ و ناله‌ آنها زياد ميشود، و صداهايشان‌ بالا ميرود، و اين‌ اوّلين‌ وَهْله‌ از وَهَلات‌ ترسناك‌ روز قيامت‌ است‌.

در اين‌ هنگام‌ خداوند جبّار تبارك‌ و تعالی‌ از بالاي‌ عرش‌ خود با جمعي‌ از فرشتگاني‌ چون‌ سايه‌، بر آنها اشراف‌ ميكند و به‌ يك‌ فرشته‌ از فرشتگان‌ امر ميكند كه‌ در ميان‌ مردم‌ ندا در دهد:

اي‌ جماعت‌ مردم‌! ساكت‌ باشيد و گوش‌ فرا داريد؟ و بشنويد منادي‌ خداوند جبّار را!

در اين‌ حال‌ همگي‌ بطوري‌ ساكت‌ ميشوند كه‌ آخرين‌ آنها همچون‌ اوّلين‌ آنها صدا را ميشنوند، و صداهايشان‌ خُرد و شكسته‌ و ضعيف‌ ميشود، و چشم‌هايشان‌ خاشع‌ ميگردد، و رگ‌هاي‌ گردنشان‌ به‌ اضطراب‌ در مي‌آيد، و دلهايشان‌ به‌ فزع‌ و جزع‌ مي‌افتد، و سَرهاي‌ خود را به‌ سمت‌ آنجائيكه‌ صدا مي‌آيد بلند ميكنند، و با شتاب‌ گردنهاي‌ خود را براي‌ استماع‌ بلند ميكنند؛ و در اينوقت‌ كافر ميگويد:

هَـٰذَا يَوْمٌ عَسِرٌ. [272]

«اين‌ روز، روز دشواري‌ است‌.»

و خداوند جبّار عزّوجلّ كه‌ حاكم‌ عادل‌ است‌ بر آنها مُشرف‌


ص 307

ميشود و ميگويد: من‌ خداوند هستم‌ كه‌ هيچ‌ معبودي‌ غير از من‌ نيست‌، و من‌ حاكم‌ عادلم‌ كه‌ أبداً آن‌ حاكم‌ در امروز ستم‌ نمي‌كند. در امروز من‌ در ميان‌ شما حكم‌ به‌ قسط‌ و عدل‌ ميكنم‌ و امروز در پيشگاه‌ من‌ به‌ كسي‌ ظلم‌ نميشود.

امروز من‌ حقّ ضعيف‌ را براي‌ او از قويّ ميگيرم‌، و براي‌ صاحب‌ مظلمه‌ به‌ جهت‌ مظلمه‌ قصاصي‌ كه‌ حقّ او بود، از حسنات‌ و سيّئات‌ مي‌ستانم‌. (حسنات‌ ظالم‌ را به‌ مظلوم‌ ميدهم‌ و سيّئات‌ مظلوم‌ را به‌ ظالم‌ ردّ ميكنم‌.)

و هر كس‌ از صاحبان‌ مظلمه‌ كه‌ از مظلمه‌ خود گذشته‌ و بخشيده‌ است‌، من‌ به‌ او ثواب‌ و پاداش‌ ميدهم‌!

و در امروز هيچ‌ ظالمي‌ از اين‌ عقبه‌ و گردنه‌ نمي‌تواند عبور كند. و هر كسي‌ كه‌ مظلمه‌ كسي‌ ديگر در عهدۀ‌ اوست‌ نيز نمي‌تواند عبور كند مگر آن‌ مظلمه‌اي‌ كه‌ صاحبش‌ از آن‌ گذشته‌ است‌؛ كه‌ من‌ آن‌ صاحب‌ گذشت‌ را ثواب‌ ميدهم‌، و در وقت‌ حساب‌ آن‌ مظلمه‌ را براي‌ او ميگيرم‌. پس‌ اي‌ معشر خلائق‌! شما از اين‌ امر دست‌ نداريد! و پيوسته‌ ملازم‌ ستمگرانِ به‌ خود باشيد! و مظالم‌ خود را از كساني‌ كه‌ به‌ شما در دنيا ظلم‌ كرده‌اند طلب‌ كنيد! و من‌ اينك‌ شاهدم‌ براي‌ شما ع��يه‌ آنها؛ و چه‌ خوب‌ شاهد با كفايتي‌ هستم‌!

مردم‌ در اين‌ وقت‌ براي‌ شناسائي‌ ظالمين‌ به‌ خود به‌ حركت‌ در مي‌آيند، و هر يك‌ گريبان‌ ظالمي‌ را كه‌ به‌ او ستم‌ كرده‌ ميگيرد و دست‌ از او بر نمي‌دارد. پس‌ هيچكس‌ باقي‌ نمي‌ماند كه‌ از براي‌ او در


ص 308

نزد شخص‌ ديگري‌ مظلمه‌اي‌ باشد مگر آنكه‌ او را به‌ آن‌ مظلمه‌ ميگيرد.

و در اين‌ هنگام‌ بقدري‌ كه‌ خداوند اراده‌ كرده‌ است‌، در محشر درنگ‌ ميكنند، و حالشان‌ شدّت‌ مي‌يابد، و عرقشان‌ فراوان‌ ميريزد، و غمّ و اندوهشان‌ شديد ميگردد، و صداهايشان‌ بلند ميشود و ضجّه‌ و فريادهايشان‌ بالا ميرود، و از خداوند تمنّاي‌ خلاصي‌ از اين‌ ماجرا را ميكنند كه‌: ما از مظالمي‌ كه‌ اهل‌ مظلمه‌ به‌ ما نمودند صرفنظر كرديم‌ و از درخواست‌ مظلمه‌ و تظلّم‌ إبا نموديم‌.

و خداوند عزّ وجلّ بر مشقّت‌ و شدّت‌ احوال‌ آنها اطّلاع‌ حاصل‌ ميكند، و منادي‌ از نزد خداوند تبارك‌ و تعالی‌ بطوري‌ ندا در ميدهد كه‌ همانطور كه‌ اوّلشان‌ ميشنود آخرشان‌ نيز ميشنود، كه‌ اي‌ معشر خلائق‌! براي‌ دعوت‌ خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ساكت‌ شويد! و گوش‌ فرا دهيد كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالی به‌ شما ميگويد: من‌ هستم‌ خداوند بسيار بخشنده‌؛ اگر شما ميخواهيد حقوق‌ خود را به‌ يكديگر ببخشيد، ببخشيد! وگرنه‌ من‌ براي‌ شما مظالم‌ شما را خواهم‌ گرفت‌!

اهل‌ محشر از اين‌ ندا خوشحال‌ ميشوند، به‌ جهت‌ شدّت‌ سختي‌ و مشقّتي‌ كه‌ دارند، و به‌ جهت‌ تنگي‌ راه‌ و تزاحم‌ آنها در عبور.

در اين‌ حال‌ به‌ اميد آنكه‌ از اين‌ ضيق‌ و شدّتي‌ كه‌ در آن‌ هستند خلاصي‌ پيدا كنند، بعضي‌ از آنان‌ از مظالم‌ خود ميگذرند و حقّ خود را مي‌بخشند، و بعضي‌ ديگر ميگويند: بار پروردگار ما! مظالم‌ ما بيش‌ از مقداري‌ است‌ كه‌ ببخشيم‌.


ص 309

در اين‌ وقت‌ منادي‌ از عرش‌ خدا ندا ميكند: كجاست‌ رضوان خازن‌ بهشت‌، بهشت‌ فردوس‌؟

خداوند عزّ وجلّ او را امر ميكند كه‌ از فردوس‌ يك‌ قصري‌ را با تمام‌ بناهاي‌ آن‌، و خدمتگزاران‌ آن‌ به‌ آنها نشان‌ دهد.

خازنِ فردوس‌ قصري‌ را به‌ آنها نشان‌ ميدهد كه‌ در جوانب‌ آن‌ از دختران‌ جوان‌ و غلمان‌ و خدمتگزاران‌ ميباشند.

و منادي‌ از نزد خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ندا ميكند: اي‌ معشر خلائق‌! سرهاي‌ خود را بلند كنيد و به‌ اين‌ قصر نظر كنيد!

مردم‌ سرهاي‌ خود را بلند ميكنند و آن‌ را مي‌بينند، و همگي‌ تمنّاي‌ آن‌ را مي‌نمايند.

و منادي‌ از جانب‌ خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ندا ميدهد: اي‌ معشر خلائق‌! اين‌ قصر از آنِ كسي‌ است‌ كه‌ مؤمني‌ را عفو كند. و همگي‌ اهل‌ محشر از حقّ خود ميگذرند و عفو ميكنند، مگر جماعت‌ اندكي‌.

در اين‌ وقت‌ خداوند عزّ و جلّ ميفرمايد: امروز هيچ‌ ظالمي‌ به‌ بهشت‌ نميرود و هيچ‌ ظالمي‌ به‌ جهنّم‌ نميرود چنانچه‌ براي‌ يكي‌ از مسلمانان‌ بر عهدۀ‌ او مظلمه‌اي‌ باشد، مگر آنكه‌ آن‌ مظلمه‌ را از او در وقت‌ حساب‌ ميگيرد؛ أيّها الخلائق‌! براي‌ حساب‌ مهيّا گرديد!

در اين‌ هنگام‌ راه‌ خلائق‌ را باز ميگذارند تا اينكه‌ همگي‌ بسوي‌ عقبه‌ رهسپار ميگردند. و در راه‌ تزاحم‌ ميكنند و از يكدگر سبقت‌ مي‌جويند و همديگر را دفع‌ مي‌نمايند، تا اينكه‌ در عرصه‌ حساب‌


ص 310

در پيشگاه‌ حضرت‌ جبّار تبارك‌ و تعالی‌ كه‌ بر عرش‌ است‌ ميرسند. در آنجا ديوان‌هاي‌ اعمال‌ هر يك‌ باز شده‌ است‌، و ميزان‌هاي‌ عمل‌ نصب‌ گرديده‌ است‌، و پيامبران‌ و شهداء و گواهان‌ را حاضر ساخته‌اند و گواهان‌، امامان‌ هستند؛ هر امامي‌ گواهي‌ ميدهد كه‌ براي‌ اهل‌ عالمش‌ به‌ امر خداوند عزّوجلّ قيام‌ كرده‌ است‌ و آنان‌ را بسوي‌ سبيل‌ خدا دعوت‌ نموده‌ است‌.

راوي‌ روايت‌: ثُوَير بن‌ أبي‌ فاخته‌ گويد: سخنِ حضرت‌ سجّاد عليه‌ السّلام‌ كه‌ بدينجا رسيد، مردي‌ از قريش‌ عرض‌ كرد: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! اگر براي‌ شخص‌ مؤمني‌ در نزد شخص‌ كافري‌ مظلمه‌اي‌ باشد، كافر كه‌ از اهل‌ دوزخ‌ است‌ و چيزي‌ ندارد كه‌ در ازاي‌ مظلمه‌ به‌ مؤمن‌ بدهد، در اينصورت‌ از كافر چه‌ چيز را ميگيرند؟

حضرت‌ عليّ بن‌ الحسين‌ عليه‌ السّلام‌ گفتند: بقدري‌ كه‌ از براي‌ مؤمن‌ در نزد كافر مظلمه‌اي‌ هست‌، از گناهان‌ مؤمن‌ بر ميدارند و به‌ كافر ميدهند، و بنابراين‌ كافر معذّب‌ ميشود علاوه‌ بر عذاب‌ كفر خود، به‌ قدر گناهان‌ مؤمن‌ كه‌ در ازاء مظلمه‌ به‌ او داده‌ شده‌ است‌.

آن‌ مرد قرشي‌ عرض‌ كرد: اگر براي‌ شخص‌ مسلمان‌ در نزد شخص‌ مسلمان‌ ديگري‌ مظلمه‌اي‌ باشد، چگونه‌ مظلمه‌ او از شخص‌ مسلمان‌ گرفته‌ ميشود؟

حضرت‌ گفتند: بقدر حقّ مظلوم‌ از مظلمه‌اي‌ كه‌ نزد ظالم‌ دارد از حسنات‌ ظالم‌ برداشته‌ ميشود و به‌ حسنات‌ مظلوم‌ اضافه‌ ميگردد.


ص 311

مرد قرشي‌ گفت‌: اگر ظالم حسناتي‌ نداشته‌ باشد چه‌ ميشود؟

حضرت‌ گفتند: چون‌ براي‌ مظلوم‌ سيّئاتي‌ هست‌، از آن‌ سيّئات‌ مظلوم‌ برداشته‌ ميشود و بر سيّئات‌ و گناهان‌ ظالم‌ اضافه‌ ميگردد. [273]

بازگشت به فهرست

حساب خلائق در عرصات قيامت

در «عِلَل‌ الشّرآئع‌» از ابن‌ إدريس‌ از پدرش‌ از يعقوب‌ بن‌ يزيد مرفوعاً از يكي‌ از ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌:

يُؤْتَی‌ يَوْمَ الْقِيَمَةِ بِصَاحِبِ الدَّيْنِ يَشْكُوا الْوَحْشَةَ؛ فَإنْ كَانَتْ لَهُ حَسَنَاتٌ، أخِذَت مِنهُ لِصَاحِبِ الدَّینِ قَالَ : وَإن لَم یَکُن لَهُ حَسَنَاتٌ ، أُلْقِيَ عَلَيْهِ مِنْ سَیِّئَاتِ صَاحِبِ الدَّيْنِ ـ الحديث[274]‌. در روز قيامت‌ صاحب‌ دَين‌ را مي‌آورند كه‌ از غريم‌ خود شكايت‌ دارد؛ پس‌ اگر غريم‌ نيكيهائي‌ نموده‌ است‌ آنها را براي‌ صاحب‌ دَين‌ قرار ميدهند، و اگر نيكي‌هائي‌ ندارد بدي‌هاي‌ صاحب‌ دين‌ را براي‌ او ميگذارند.»

اين‌ روايت‌ به‌ همين‌ الفاظي‌ كه‌ ما در اينجا ذكر كرديم‌ آورده‌ شده‌ است‌، و مجلسي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ هم‌ به‌ همين‌ لفظ‌ ذكر كرده‌ است‌، وليكن‌ چون‌ لفظ‌ «وَحْشَة‌» معناي‌ مناسبي‌ نداشته‌ گفته‌ است‌: ممكن‌ است‌


ص 312

بجاي‌ لفظ‌ وَحْشَة‌ «غَرِيمَة‌» يا مانند آن‌ بوده‌ باشد [275]فلهذا ما در ترجمه‌ بر همين‌ اساس‌ ترجمه‌ نموده‌ايم‌.

باري‌، اين‌ مقداري‌ از رواياتي‌ بود كه‌ دلالت‌ داشت‌ بر اينكه‌ سؤال‌ و حساب‌ براي‌ جميع‌ خلائق‌ است‌.

و دربارۀ عموميّت‌ حساب‌ و سؤال‌، از نقطۀ نظر جمع‌ بين‌ مفاد دو دسته‌ از آيات‌ قرآن‌ سؤال‌ پيش‌ مي‌آيد؛ يك‌ دسته‌ از آيات‌ ميفرمايد:

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ * فَلَنْقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعْلمٍ وَ مَا كُنَّا غَآئِبِينَ. [276]

«پس‌ سوگند به‌ خدا كه‌ هر آينه‌ ما از امّت‌هائي‌ كه‌ پيامبران‌ را بسوي‌ آنان‌ فرستاديم‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌، و از خود پيامبران‌ نيز سؤال‌ مي‌كنيم‌. و از روي‌ علم‌، تمام‌ معلومات‌ خود را كه‌ دربارۀ آنها داريم‌ براي‌ آنها حكايت‌ مي‌كنيم‌؛ و البتّه‌ چنين‌ نيست‌ كه‌ ما غائب‌ بوده‌ايم‌.»

فَوَرَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [277]

«پس‌ سوگند به‌ پروردگار تو كه‌ ما از همگي‌ آنها نسبت‌ به‌ كارهائي‌ كه‌ انجام‌ داده‌اند پرسش‌ مي‌كنيم‌.»

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ. [278]

«و آنان‌ را نگاهداريد! چونكه‌ مورد بازپرسي‌ و سؤال‌ قرار


ص 313

ميگيرند.»

و دسته ديگر از آيات‌ ميفرمايد:

وَ لَا يُسْئَلُ عَن‌ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ. [279]

«و مجرمان‌، از گناهانشان‌ بازپرسي‌ و سؤال‌ به‌ عمل‌ نمي‌آيد.»

فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْئَلُ عَنْ ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَآنٌّ. [280]

«پس‌ در آن‌ روز هيچكس‌ از جنّ و انس‌، از گناهشان‌ پرسش‌ نمي‌شود.»

چگونه‌ بين‌ مفاد اين‌ دو دسته‌ از آيات‌ ميتوان‌ جمع‌ كرد؟ چون‌ در دسته‌ اوّل‌ ميفرمايد همه‌ مورد سؤال‌ قرار ميگيرند، و در دسته‌ دوّم‌ ميفرمايد از آنها سؤال‌ به‌ عمل‌ نمي‌آيد.

شيخ‌ طبرسي‌ فرموده‌ است‌:

جواب‌ اين‌ استفهام‌ را از چند وجه‌ ميتوان‌ داد:

بازگشت به فهرست

سئوال خداوند، استعلام نيست

اوّل‌: آنكه‌ خداوند به‌ عنوان‌ استعلام‌ و كشف‌ مجهول‌ از آنان‌ پرسش‌ نمي‌كند، بلكه‌ سؤال‌ به‌ عنوان‌ محكوم‌ كردن‌ كفّار و سركوبي‌ آنان‌ و غلبه‌ بر حجّت‌ است‌؛ و لذا به‌ دنبال‌ آیه‌ واقع‌ در سورۀ‌ رحمن‌ ميفرمايد: يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَـٰهُمْ [281]، «مجرمان‌، از علامت‌ و نشانه‌شان‌ شناخته‌ ميشوند.»

دوّم‌: در روز قيامت‌ در عَرصَات‌ و موقف‌ از آنها سؤال‌ ميشود، همچنانكه‌ خداوند گفته‌ است‌: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ «آنها را متوقّف‌ سازيد! چون‌ بايد مورد سؤال‌ واقع‌ شوند.»


ص 314

و امّا پس‌ از حصول‌ عقوبت‌ و دخول‌ در آتش‌ ديگر سؤال‌ قطع‌ ميشود.

سوّم‌: در قيامت‌، مواقف‌ يكي‌ نيست‌؛ در بعضي‌ از مواقف‌ سؤال‌ ميشود و در بعضي‌ نميشود.

پس‌ بين‌ مفاد اين‌ دو دسته‌ از آيات‌ تضادّي‌ نيست‌.

و امّا جمع‌ بين‌ دو آیه‌ ديگر:

اوّل‌، آیه‌: فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَؤمَئذٍ وَ لَا يَتَسَآءَلُونَ. [282]

«چون‌ در صور دميده‌ شود، پس‌ بين‌ مردم‌ روابط‌ نَسَبي‌ نيست‌، و آنها از يكديگر پرسشي‌ نمي‌كنند.»

و دوّم‌، آیه‌: فَأقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی‌' بَعْضٍ يَتَسَأءَلُونَ. [283]

«پس‌ بعضي‌ از مردم‌ در قيامت‌ به‌ بعضي‌ ديگر روي‌ آورده‌ و از يكديگر سؤال‌ ميكنند.»

جمع‌ اين‌ دو به‌ آنستكه‌ بگوئيم‌: معناي‌ آیه‌ اوّل‌ آنستكه‌ چون‌ حال‌ آنها در حين‌ نفخ‌ صور شديد است‌ و هر كس‌ به‌ كار خود مشغول‌ است‌ ديگر مجال‌ استخبار از احوالاتي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ جهل‌ دارند، نميكنند. و معناي‌ آیه‌ دوّم‌ آنستكه‌ بعضي‌ از بعضي‌ ديگر سؤالِ ملامت‌ و سرزنش‌ ميكنند؛ همچنانكه‌ آمده‌ است‌: يَتَلَـٰوَمُونَ. [284]


ص 315

«همديگر را سرزنش‌ ميكنند.» [285]

و استاد ما علاّمه طباطبائي‌ مُدّ ظلّهُ در آیه‌ واقع‌ در سورۀ‌ قصص‌: وَ لَا يُسْئَلُ عَن‌ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ، چون‌ اين‌ آيه‌ بعد از آيات‌ وارده‌ دربارۀ قارون‌ و عذاب‌ اوست‌، فرموده‌اند: ظاهر سياق‌ دلالت‌ بر آنكه‌ سنّت‌ الهيّه‌ در تعذيب‌ مجرمين‌ و هلاكت‌ آنها بواسطه‌ گناهانشان‌ اينستكه‌ در وقت‌ نزول‌ عذاب‌ به‌ آنها مهلت‌ داده‌ نميشود، و اصغاء به‌ آنچه‌ را كه‌ بر هم‌ ببافند از معذرت‌هاي‌ خود، و آنها را موجب‌ تذلّل‌ و معدّ براي‌ انابه‌ قرار دهند ـ به‌ اميد نجات‌ از مهلكه‌ ـ نميگردد.

به‌ خلاف‌ صاحبان‌ جاه‌ و قدرت‌ از افراد بشر، که چون بخواهند کسی را که متّهم شده است تعذیب نمایند، از گناهش‌ پرسش‌ ميكنند تا آنكه‌ اوّل‌ عليه‌ او حكم‌ صادر كنند و سپس‌ كيفر و عذاب‌ نمايند.

و در اينصورت‌ چه‌ بسا شخصي‌ مجرم‌، با وجوهي‌ از معذرت‌ كه‌ تلفيق‌ كند و بافته‌هائي‌ از پندار كه‌ بر زبان‌ آرد، كيفر را از خود ميگرداند و عذاب‌ را از خود ميزدايد؛ وليكن‌ خداوند سبحانه‌ چون‌ علم‌ به‌ حقيقت‌ احوال‌ مجرمين‌ دارد از گناهانشان‌ نمي‌پرسد و بلكه‌ در وهله اوّل‌ حكم‌ ميكند و عذاب‌ غير مردود به‌ آنها ميرسد. [286]

و نيز استاد مُدّ ظلّهُ در آیه‌ واقع‌ در سورۀ‌ رحمن‌: فَيَؤمَئذٍ لَّا يُسْئَلُ عَن‌ ذَنْبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَآنٌّ فرموده‌اندكه‌:

اين‌ پرسشي‌ كه‌ در اين‌


ص 316

آيه‌ نفي‌ شده‌ است‌ همين‌ پرسش‌هاي‌ متعارف‌ و مألوف‌ است‌؛ و نفي‌ سؤال‌ در اين‌ آيه‌، منافاتي‌ با اثبات‌ آن‌ در آیه‌ سورۀ‌ صافّات‌: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ، و آیه‌ واقع‌ در سورۀ‌ حجر: فوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ندارد.

زيرا در روز قيامت‌، مواقف‌ مختلف‌ است‌؛ در بعضي‌ جاها پرسش‌ ميگردد، و در بعضي‌ جاها مهر بر دهان‌ها زده‌ ميشود و اعضاء بدن‌ سخن‌ ميگويند، و در بعضي‌ جاها با سيما و علائم‌ و نشانه‌ها شناخته‌ ميشوند. [287]

بازگشت به فهرست

سئوال از پيامبران و ائمه عليهم السلام

بايد دانست‌ كه‌ عموميّت‌ سؤال‌ از همه‌ خلائق‌، شامل‌ سؤال‌ از پيغمبران‌ و امامان‌ نيز ميشود. غایة‌ الامر سؤال‌ از امّت‌ها راجع‌ به‌ كيفيّت‌ اطاعتشان‌ از آنهاست‌، و سؤال‌ از آنان‌ راجع‌ به‌ كيفيّت‌ تبليغ‌ آنها و كيفيّت‌ اطاعت‌ امّتهاست‌.

در «كافي‌» از أبوعلي‌ أشعري‌ از محمّد بن‌ عبدالجبّار از ابن‌ أبي‌ نجران‌ از أبي‌ جميله‌ از جابر از حضرت‌ أبي‌ جعفر عليهما السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌:

قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ [ وَسَلَّمَ ] : يَا مَعَاشِرَ قُرَّآءِ الْقُرْءَانِ! اتَّقُوا اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ فِيمَا حَمَّلَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ! فَإنِّي‌ مَسْئُولٌ وَ إنَّكُمْ مَسْئُولُونَ! إنِّي‌ مَسْئُولٌ عَن‌ تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ، وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَتُسألُونَ عَمَّا حُمِّلْتُمْ مِنْ كِتَابِ اللَهِ وَ سُنَّتِي‌. [288]

«حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ گفتند كه‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: اي‌ جماعت‌


ص 317

قاريان‌ قرآن‌! از خداوند عزّ وجلّ بپرهيزيد در آنكه‌ حمل‌ كتاب‌ خود را به‌ شما سپرده‌ است‌! پس‌ بدانيد كه‌ من‌ مورد پرسش‌ قرار ميگيرم‌ و شما نيز مورد پرسش‌ قرار ميگيرد! من‌ پرسش‌ ميشوم‌ از تبليغ‌ رسالت‌، و امّا شما پرسش‌ ميشويد از آنچه‌ از كتاب‌ پروردگار من‌ و از سنّت‌ من‌ به‌ شما سپرده‌ شده‌ است‌.»

سؤال‌ و جواب‌ نوح‌ پيغمبر در موقف‌ قيامت‌:

و نيز در «كافي‌» از محمّد بن‌ يحيی‌ از أحمد بن‌ محمّد از محمّد بن خالد از قاسم‌ بن‌ محمّد از جميل‌ بن‌ صالح‌ از يوسف‌ بن‌ أبي‌ سعید‌ روايت‌ ميكنند كه‌ او گفت‌: من‌ روزي‌ خدمت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ بودم‌، و حضرت‌ به‌ من‌ گفتند: چون‌ روز قيامت‌ بر پا گردد و خداوند تبارك‌ و تعالی‌ خلائق‌ را در آن‌ روز گرد آورد، اوّلين‌ كسي‌ كه‌ او را بخوانند نوح‌ صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ است‌. پس‌ به‌ او گفته‌ ميشود: آيا تبليغ‌ نمودي‌؟!

نوح‌ ميگويد: آري‌. به‌ او گفته‌ ميشود: شاهد بر گفتارت‌ كيست‌؟

نوح‌ ميگويد: محمّد بن‌ عبدالله‌ صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌‌. پس‌ نوح‌ صلّی‌ الله‌ عليه‌ از مكان‌ خود بر ميخيزد و مي‌آيد و از مردم‌ سبقت‌ ميگيرد تا مي‌آيد به‌ نزد محمّد صلی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌‌؛ و او بر روي‌ تلّي‌ از مشك‌ قرار دارد و با او عليّ عليه‌ السّلام‌ است‌؛ و اين‌ است‌ گفتار خداوند عزّ وجلّ:

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا. [289]


ص 318

«پس‌ چون‌ او را نزديك‌ ببينند، چهره‌هاي‌ كساني‌ كه‌ كافر شده‌اند بد ميشود.»

نوح‌ به‌ محمّد صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ ميگويد: اي‌ محمّد! خداوند تبارك‌ و تعالی از من‌ سؤال‌ نموده‌ است‌ كه‌ آيا تبليغ‌ نمودي‌!؟ گفتم‌: آري‌. گفت‌: گواه‌ تو كيست‌!؟ گفتم‌: محمّد.

پس‌ محمّد ميگويد: اي‌ جعفر و اي‌ حمزه‌! برويد و شهادت‌ دهيد كه‌ او تبليغ‌ خود را كرده‌ است‌!

پس‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ گفتند: جعفر و حمزه‌ دو نفر گواهي‌ هستند كه‌ براي‌ تبليغ‌ پيامبران‌ گواهي‌ ميدهند.

پس‌ من‌ عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌! پس‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ در آن‌ موقع‌ كجاست‌؟!

حضرت‌ فرمود: منزله‌ و درجه‌ عليّ از اين‌ بالاتر است‌. [290]

و نيز در «كافي‌» از عليّ بن‌ إبراهيم‌ از محمّد بن‌ عيسی‌ از يونس‌ از مردي‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ است‌:

قَالَ: قَالَ: الْخِضْرُ لِمُوسَی‌ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا مُوسَی‌! إنَّ أَصْلَحَ يَوْمَيْكَ الَّذِي‌ هُوَ أَمَامَكَ! فَانْظُرْ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ، وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ!

فَإِنَّكَ مُوقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ! و خُذْ مَوْعِظَتِكَ مِنَ الدَّهْرِ، فإنَّ الدَّهْْرَ طَويلٌ قَصِيرٌ.

فَاعْمَلْ كَأَنـَّكَ تَرَی‌ ثَوَابَ عَمَلِكَ! لِيَكُونَ أَطْمَعَ لَكَ فِي‌ اًلآخِرَةِ؛


ص 319

فَإِنَّمَا هُو ءَاتٍ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا هُوَ قَدْ وَلَّی‌ مِنْهَا. [291]

«حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ گفتند: خضر به‌ موسی‌ عليهم‌ السّلام‌ گفت‌: اي‌ موسی‌! صالح‌ترين‌ روز از دو روز تو، آن‌ روزي‌ است‌ كه‌ در پيش‌ داري‌! پس‌ بنگر كه‌ آن‌ چه‌ روزي‌ است‌، و پاسخ‌ پرسش‌ها را براي‌ آن‌ روز آماده‌ كن‌!

چون‌ حقّاً تو را براي‌ پرسش‌ در موقف‌ نگاه‌ ميدارند، و تو مورد بازپرسي‌ قرار ميگيري‌! پند و اندرز خود را از روزگار بگير، چون‌ روزگار بلند و كوتاه‌ است‌. [292]

پس‌ آنطور عمل‌ كن‌ كه‌ گويا تو پاداش‌ و ثواب‌ آن‌ را مي‌بيني‌! اين‌ قسم‌ از عمل‌، ترا بهتر مشتاق‌ به‌ آخرت‌ ميكند؛ آنچه‌ از دنيا هنوز نيامده‌ است‌ بعينه‌ مانند آنچه‌ گذشته‌ است‌، ميباشد.»

بازگشت به فهرست

پيغمبران نيز مورد سئوال واقع می‌شوند

و از آنچه‌ گفته‌ شد دانسته‌ ميشود كه‌ از پيامبران‌ هم‌ سؤال‌ و حساب‌ به‌ عمل‌ مي‌آيد، غایة‌ الامر سؤال‌ و حساب‌ هر كس‌ متناسب‌ با خود او و شؤون‌ اوست‌. حساب‌ انبياء بسيار دقيق‌تر و عميق‌تر و لطيف‌تر و خطيرتر است‌، و هر چه‌ درجه‌ و منزله‌ بالاتر رود تكاليف‌ مهم‌تر و عظيم‌تر ميشود.

و غير از ذات‌ اقدس‌ حضرت‌ احديّت‌


ص 320

سبحانه‌ و تعالی‌ همه‌ ممكن‌ الوجودند. انبيائ نيز بشرند و بر اساس‌ تكليف‌ و مجاهده‌ با نفس‌ به‌ اين‌ مقامات‌ رسيده‌اند. و هر جا كه‌ تكليف‌ باشد سؤال‌ و حساب‌ هم‌ هست‌. و عصمت‌ آنها منافات‌ با تكليف‌ ندارد، زيرا عصمت‌، اراده‌ و اختيار آنها را سلب‌ نمي‌كند، و تا اراده‌ و اختيار باقي‌ است‌ مجاهده‌ و تكليف‌ نيز هست‌ و سؤال‌ و حساب‌ نيز هست‌.

و ما لِلَّهِ الحَمْدُ وَ لَه‌ المِنَّة‌ در جلد اوّل‌ از كتاب‌ «امام‌ شناسي‌» به‌ مقدار ميسور در پيرامون‌ اين‌ مسأله‌ بحث‌ كرده‌ايم‌، و روشن‌ ساخته‌ايم‌ كه‌ عصمت‌ موجب‌ سلب‌ اراده‌ از آنها نيست‌ و فعل‌ آنان‌ را اضطراري‌ و اجباري‌ نمي‌كند؛ بلكه‌ قدر و منزلت‌ ايشان‌ به‌ آنستكه‌ در عين‌ اختيار، ارادۀ عمل‌ خطا و گناه‌ را نكنند و گرنه‌ عمل‌ اضطراري‌ شرافتي‌ ندارد.

استاد ما علاّمه‌ طباطبائي‌ مدّ ظلّه‌ العالي‌ دربارۀ عدم‌ منافات‌ عصمت‌ انبياء با تكاليف‌ الهيّه‌ فرموده‌اند:

عصمت‌ معصوم‌ و حكم‌ ننمودن‌ او مگر به‌ حقّ، او را از توجّه‌ تكاليف‌ الهيّه‌ به‌ او ـ به‌ امر و نهي‌ ـ باز نميدارد. چون‌ عصمت‌ سبب‌ سلب‌ اختيار نمي‌شود، و تا هنگاميكه‌ اختيار باقي‌ است‌ جائز است‌ بلكه‌ واجب‌ است‌ كه‌ به‌ او تكاليف‌ الهيّه‌ متوجّه‌ گردد؛ همچنانكه‌ به‌ غير معصوم‌ از سائر افراد بشر تكليف‌ متوجّه‌ ميگردد.

و اگر بنا بود توجّه‌ تكليف‌ به‌ معصوم‌ نشود، نسبت‌ به‌ او واجب‌ و حرامي‌ متحقّق‌ نمي‌شد و طاعتي‌ از معصيتي‌ متميّز نميگشت‌، پس‌


ص 321

در اينصورت‌ معناي‌ عصمت‌ كه‌ همان‌ مصونيّت‌ از معصيت‌ است‌ لغو ميشود. ـ تمام‌ شد كلام‌ استاد. [293]

بازگشت به فهرست

سئوال و جواب خدا با عيسي بن مريم علي نبينا و آله و عليه السلام

سؤال‌ و جواب‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ در موقف‌ قيامت‌

دربارۀ‌ سؤال‌ از حضرت‌ عيسی‌ بن‌ مريم‌ علی نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ و جواب‌ آن‌ پيامبر اُولوالعزم‌ در قرآن‌ كريم‌ آياتي‌ وارد است‌:

وَ إِذْ قَالَ اللَهُ يَـٰعِيسَی‌ ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي‌ وَ أُمِّی‌ إِلَهَيْنِ مِن‌ دُونِ اللَهِ قَالَ سُبْحَـٰنَكَ مَا يَكُونُ لِي‌ أنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِی‌ بِحَقٍّ إِن‌ كُنتُ قُلْتُهُ و فَقَدْ عَلِمْتَهُ و تَعْلَمُ مَا فِی‌ نَفْسِی‌ وَ لآ أَعْلَمُ مَا فِی‌ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّـٰمُ الْغُيُوبِ.

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَآ أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُو اللَهَ رَبِّی‌ وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِی‌ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنتَ عَلَی‌' كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.

إِن‌ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ إِن‌ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

قَالَ اللَهُ هَـٰذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّـٰدِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّـٰتٌ تَجْرِی‌ مِنْ تَحْتِهَا الانـْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَضِیَ اللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضَوْا عَنْهُ ذَ'لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. [294]

«و ياد بياور اي‌ پيامبر! زماني‌ را كه‌ خداوند به‌ عيسی‌ بن‌ مريم‌ ميگويد: آيا تو به‌ مردم‌ گفتي‌ كه‌ مرا و مادرم‌ را دو خدا و معبود


ص 322

بگيريد از سواي‌ خدا؟! عيسی‌ ميگويد: پاك‌ و منزّه‌ هستي‌ تو اي‌ خداوند! در خور و توان‌ من‌ نيست‌ كه‌ بگويم‌ چيزي‌ را كه‌ براي‌ من‌ حقّ نيست‌. اگر من‌ اينچنين‌ بود كه‌ گفته‌ بودم‌، هر آينه‌ حقّاً تو ميدانستي‌!

تو از آنچه‌ در اراده‌ و ذهن‌ من‌ است‌ خبر داري‌! ولي‌ من‌ از آنچه‌ در علم‌ تو و معلوم‌ تو است‌ خبر ندارم‌.

بدرستيكه‌ حقّاً تو به‌ پنهان‌ها و رازها علم‌ بسيار داري‌ و بسيار داننده‌اي‌!

من‌ نگفتم‌ به‌ آنها مگر چيزي‌ را كه‌ تو مرا به‌ آن‌ امر كردي‌، كه‌ اينكه‌ خداوند را كه‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست‌ عبادت‌ كنيد! و تا وقتيكه‌ من‌ در ميان‌ آنها بودم‌، شاهد و گواه‌ بر آنها بودم‌. پس‌ چون‌ مرا بسوي‌ خود بردي‌، تنها تو فقط‌ رقيب‌ و پاسدار بر آنان‌ بودي‌. و تو بر هر چيز شهيد و گواهي‌ و حاضر و ناظري‌!

اگر آنان‌ را عذاب‌ كني‌ (حقّ توست‌، چون‌) آنها بندگان‌ تو هستند! و اگر مورد غفران‌ و آمرزش‌ خود قرار دهي‌، پس‌ حقّاً تو تنها عزيز و مستقلّ و حكيم‌ مي‌باشي‌!

خداوند ميفرمايد: اين‌ روز، روزي‌ است‌ كه‌ راستي‌ و استواريي‌ راستان‌ به‌ آنها فايده‌ مي‌بخشد. از براي‌ آنان‌ باغهائيست‌ كه‌ در زير درخت‌هاي‌ انبوه و سر بهم‌ آوردۀ آن‌ نهرهائي‌ جاري‌ است‌، كه‌ صادقان‌ و استواران‌ در آنها بطور جاويدان‌ زيست‌ ميكنند. خداوند از آنها راضي‌ است‌ و آنها نيز از خداوند راضي‌ هستند؛ واينست‌ فوز


ص 323

و سعادت‌ بزرگ‌.»

موقف‌ سؤال‌ از پيغمبر و امامان‌:

در «تفسير عليّ بن‌ إبراهيم‌ قمّي‌» در ذيل‌ اين‌ آیه‌ مباركه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ از پدرش‌ إبراهيم‌ از حسن‌ بن‌ محبوب‌ از محمّد بن‌ نعمان‌ از ضُرَيس‌ از حضرت‌ أبوجعفر محمّد الباقر عليه‌ السّلام‌ در گفتار خداوند تعالی‌: هَـٰذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّـٰدِقِينَ صِدْقُهُمْ كه‌:

چون‌ روز قيامت‌ بر پا گردد و مردم‌ براي‌ حساب‌ محشور شودند، آنها از هر يك‌ از مراحل‌ خوفناك‌ روز قيامت‌ عبور و مرور مي‌نمايند. و به‌ عَرَصات‌ قيامت‌ نمي‌رسند مگر آنكه‌ متحمّل‌ مشقّت‌ و تعب‌ شديدي‌ ميشوند. و بالاخره‌ چون‌ به‌ عرصه‌ [295]رسيدند در آنجا متوقّف‌ ميشوند و خداوند جبّار كه‌ بر عرش‌ خود است‌ بر آنها اشراف‌ ميكند.

پس‌ اوّل‌ كسي‌ كه‌ خوانده‌ ميشود به‌ ندائي‌ كه‌ جميع‌ خلائق‌ آنرا ميشنوند، صدائي‌ است‌ به‌ نام‌ مُحمّدُ بنُ عبداللهِ النَّبِيُّ القُرَشَيُّ العَربيّ. آن‌ حضرت‌ پيش‌ مي‌آيد تا اينكه‌ در طرف‌ راست‌ عرش‌ خدا مي‌ايستد.

و پس‌ از آن‌ دوست‌ و صاحب‌ شما را صدا ميزنند، پس‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ جلو مي‌آيد تا در جانب‌ چپ‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مي‌ايستد. و سپس‌ امّت‌ محمّد را صدا ميزنند، پس‌ آنها در طرف‌ چپ‌ عليّ


ص 324

مي‌ايستند.

و پس‌ از آن‌ يكايك‌ از پيغمبران‌ و امّت‌ هر يك‌ را با ايشان‌ صدا ميزنند، از اوّل‌ پيامبران‌ تا آخرشان‌؛ آنها هر يك‌ با امّت‌هايشان‌ در طرف‌ چپ‌ عرش‌ خدا مي‌ايستند.

بازگشت به فهرست

حضور قلم و لوح و ملائكه و انبياء و امم در عرصات قيامت

پس‌ از اين‌، اوّلين‌ كسي‌ را كه‌ براي‌ سؤال‌ ميخوانند، قَلَم‌ است‌. قلم‌ پيش‌ مي‌آيد و بصورت‌ آدمي‌ در مقابل‌ خدا مي‌ايستد و خداوند به‌ او خطاب‌ ميكند: آيا آنچه‌ را كه‌ به‌ تو الهام‌ كردم‌ و وحيی‌ را كه‌ به‌ تو امر كردم‌ در لَوْح‌ نوشتي‌!؟

قلم‌ ميگويد: آري‌! اي‌ پروردگار من‌! تو حقّاً ميداني‌ كه‌ من‌ در لوح‌ نوشتم‌ آنچه‌ را كه‌ به‌ من‌ امر كردي‌ و الهام‌ نمودي‌ از وحي‌ خودت‌!

خداوند تعالی‌ ميفرمايد: كيست‌ از براي‌ تو كه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ گواهي‌ دهد؟!

قلم‌ ميگويد: اي‌ پروردگار من‌! مگر از پنهاني‌ها و مكنون‌ سرّ تو، غير از خودت‌ كسي‌ از مخلوقات‌ تو مطّلع‌ ميشود؟!

خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ميگويد: در حجّت‌ و دليل‌ خود پيروز شدي‌ و فائق‌ آمدي‌.

و سپس‌ لوح‌ را ميخوانند، و لوح‌ بصورت‌ آدمي‌ جلو مي‌آيد تا به‌ جائي‌ كه‌ با قلم‌ مي‌ايستد.

خداوند ميفرمايد: آنچه‌ كه‌ از امر و الهامِ وحي‌، من‌ به‌ قلم‌ نمودم‌ آيا در روي‌ تو نگاشت‌؟!


ص 325

لوح‌ ميگويد: آري‌ اي‌ پروردگار من‌! و من‌ نيز آن‌ را به‌ إسرافيل‌ تبليغ‌ كردم‌!

در اين‌ حال‌ اسرافيل‌ را ميخوانند، و او پيش‌ مي‌آيد و با لوح‌ و قلم‌ بصورت‌ بشر مي‌ايستد!

خداوند خطاب‌ ميكند: آيا لوح‌ آنچه‌ را كه‌ قلم‌، از وحي‌ من‌ بر روي‌ آن‌ نگاشت‌، به‌ تو رسانيد؟!

اسرافيل‌ ميگويد: آري‌ اي‌ پروردگار من‌! و من‌ آن‌ را به‌ جبرائيل‌ تبليغ‌ كردم‌!

در اين‌ حال‌ جبرائيل‌ را ميخوانند، پس‌ او جلو مي‌آيد تا به‌ جائي‌ كه‌ با اسرافيل‌ مي‌ايستد.

خداوند تبارك‌ و تعالی‌ ميگويد: آنچه‌ به‌ اسرافيل‌ تبليغ‌ شد آيا به‌ تو تبليغ‌ كرد؟!

جبرائيل‌ ميگويد: آري‌ اي‌ پروردگار من‌! من‌ نيز آن‌ وحي‌ را به‌ جميع‌ پيغمبرانت‌ رساندم‌! و تمام‌ آنچه‌ كه‌ از امر تو به‌ من‌ رسيد من‌ به‌ آنان‌ تبليغ‌ كردم‌! و رسالت‌ تو را به‌ هر يك‌ از پيامبرانت‌ و رسولانت‌ به‌ يكايك‌ آنها ادا نمودم‌، و جملگيِ وحي‌ تو را و حكمت‌ تو را و كتب‌ تو را به‌ آنان‌ رساندم‌! و آخرين‌ كسي‌ كه‌ رسالت‌ تو را و وحي‌ تو را و حكمت‌ تو را و علم‌ تو را و كتاب‌ تو را و كلام‌ تو را به‌ او تبليغ‌ كردم‌ حبيب‌ تو محمّدُ بنُ عبدِللهِ العربيُّ القرشيُّ الحَرميّ بود.

بازگشت به فهرست

دنباله متن

پاورقي


[259] ـ آیه‌ 36، از سورۀ‌ 17: الإسرآء: «و پيروي‌ مكن‌ از آنچه‌ براي‌ تو علم‌ به‌ آن‌ حاصل‌ نيست‌! چون‌ گوش‌ و چشم‌ و قلب‌، يكايك‌ آنها از آنچه‌ پيروي‌ نموده‌اي‌ مورد سؤال‌ و بازپرسي‌ قرار ميگيرند.»

[260] ـ «تفسير عيّاشي‌» ج‌ 2، ص‌ 292؛ و نيز در «تفسير» برهان‌ طبع‌ حروفي‌ 5 جلدي‌، ج‌ 2، ص‌ 421؛ و «تفسير» صافي‌ ج‌ 1، ص‌ 969 آورده‌ است‌.

[261] ـ «تفسير عيّاشي‌» ج‌ 2، ص‌ 292؛ و نيز در «تفسير» برهان‌ و «صافي‌» در همين‌ موضع‌ آمده‌ است‌.

[262] ـ أبوجعفر كنيه‌ محمّد بن‌ عليّ نعمان‌ أحول‌ «مومن‌ الطّاق‌» است‌، و نيز كنيه‌ محمّد بن‌ مسلم‌ بن‌ رباح‌ ثقفي‌ طائفي‌ بوده‌ است‌؛ و هر دو نفر آنها از اعاظم‌ اصحاب‌ و شاگردان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ بوده‌اند. و به‌ احتمال‌ قويّ، مراد از أبوجعفر در اين‌ روايت‌ همان‌ مؤمن‌ الطّاق‌ است‌. لقب‌ أبوجعفر را براي‌ اين‌ دو بزرگوار، در «تنقيح‌ المقال‌» ج‌ 3، باب‌ الكنی‌، ص‌ 8 آورده‌ است‌.

[263] ـ «تفسير عيّاشي‌» ج‌ 2، ص‌ 292 و 293؛ و نيز در تفسير «برهان‌» طبع‌ حروفي‌ 5 جلدي‌، جلد 2، ص‌ 421 آورده‌ است‌، و در طبع‌ سنگي‌ ج‌ 1، ص‌ 605 ميباشد. و او اين‌ روايت‌ را در اينجا بعین‌ همين‌ عبارات‌، از محمّد بن‌ يعقوب‌ كليني‌ از عليّ بن‌ إبراهيم‌ از هرون‌ بن‌ مسلم‌ از مسعدة‌ بن‌ زياد، روايت‌ كرده‌ است‌.

[264] ـ «تفسير» الميزان‌ ج‌ 13، ص‌ 107

[265] ـ آیه‌ 37، از سورۀ‌ 17: الإسرآء: «از روي‌ تكبّر و نخوت‌ و خوشي‌ در روي‌ زمين‌ راه‌ مرو! چون‌ تو قدرت‌ نداري‌ كه‌ زمين‌ را بشكافي‌! و نمي‌تواني‌ به‌ درازاي‌ كوهها برسي‌!»

[266] ـ آیه‌ 19، از سورۀ‌ 31: لقمان‌: «در رويّۀ و راه‌رفتن‌ خود، ميانه‌ رو باش‌؛ و صداي‌ خو را فروهش‌! چونكه‌ منكرترين‌ صداهاي‌ صداي‌ خران‌ است‌.»

[267] ـ «تفسير عيّاشي‌» ج‌ 2، ص‌ 293؛ و نيز در تفسير «برهان‌» طبع‌ حروفي‌ ج‌ 2، ص‌ 421 آورده‌ است‌.

[268] ـ «اصول‌ كافي‌» ج‌ 1، ص‌ 11

[269] ـ «اصول‌ كافي‌» ج‌ 2، ص‌ 602

[270] ـ «بحار الانوار» ج‌ 7، ص‌ 273

[271] ـ «نهج‌ البلاغة‌» خطبه‌ 174

[272] ـ ذيل‌ آیه‌ 8، از سورۀ‌ 54: القمر

[273] ـ «روضه‌ كافي‌» ص‌ 104 تا ص‌ 106؛ و «بحار الانوار» ج‌ 7، ص‌ 268 تا ص‌ 270

[274] ـ «علل‌ الشّرآئع‌» طبع‌ نجف‌ ( 1385 هجري‌) ج‌ 2، ص‌ 528

[275] ـ «بحار الانوار» ج‌ 7، ص‌ 274

[276] ـ آیه‌ 6 و 7، از سورۀ‌ 7: الاعراف‌

[277] ـ آیه‌ 92 و 93، از سورۀ‌ 15: الحِجْر

[278] ـ آیه‌ 24، از سورۀ‌ 37: الصّآفّات‌

[279] ـ ذيل‌ آیه‌ 78، از سورۀ‌ 28: القصص‌

[280] آيه 39 از سوره 55 الرحمن

[281] ـ قسمتي‌ از آیه‌ 41، از سورۀ‌ 55: الرّحمن‌

[282] ـ قسمتي‌ از آیه‌ 101، از سورۀ‌ 23: المؤمنون‌

[283] ـ آیه‌ 50، از سورۀ‌ 37: الصّآفّات‌

[284] ـ ذيل‌ آیه‌ 30، از سورۀ‌ 68: القلم‌

[285] ـ «مجمع‌ البيان‌» ج‌ 2، ص‌ 398

[286] ـ تفسير «الميزان‌» ج‌ 16، ص‌ 79

[287] - تفسیر الميزان ج19 ص 121

[288] ـ «اصول‌ كافي‌» ج‌ 2، ص‌ 606

[289] ـ قسمتي‌ از آیه‌ 27، از سورۀ‌ 67: الملك‌

[290] ـ «روضۀ كافي‌» ص‌ 267

[291] ـ «اصول‌ كافي‌» ج‌ 2، ص‌ 459

[292] ـ بلند است‌ به‌ اعتبار آنكه‌ هزاران‌ سال‌ متمادي‌ از عمر روزگار گذشته‌ است‌ و هنوز هم‌ به‌ سر نيامده‌ است‌؛ كوتاه‌ است‌ به‌ اعتبار آنكه‌ آنچه‌ در اين‌ روزگار دراز است‌، همان‌ بدون‌ كم‌ و زياد در اين‌ ايّام‌ عمر كوتاه‌ موجود است‌، پس‌ عمر كوتاه‌ نمايشگر روزگار دراز است‌.

[293] ـ «الميزان‌ في‌ تفسير القرءان‌» ج‌ 17، ص‌ 205

[294] ـ آيات‌ 116 تا 119، از سورۀ‌ 5: المآئدة‌

[295] ـ عَرَصَه‌، زمين‌ همواري‌ را گويند كه‌ در آن‌ بنائي‌ نيست‌، و عَرَصات‌ جمع‌ عرصه‌ است‌. و در اينجا مراد، آن‌ زمين‌ پهناور در موقف‌ قيامت‌ و حضور عندالله‌ براي‌ سؤال‌ و حساب‌ است‌.

بازگشت به فهرست

دنباله متن