أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ و السَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الآنَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم [1]
قال اللهُ الحكيمُ في كتابِه الكريم:
فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّي' لَهُمْ إِذَا جَآءَتْهُمْ ذِكْرَيٰهُمْ.
(هجدهمين آيه، از سورۀ محمّد: چهل و هفتمين سوره از قرآن كريم)
للّه الحمدُ والمنّة بحث معادي را كه شروع كرديم، مقدّمات حيات انسان را در دنيا و بعد خصوصيّات حال احتضار و سكرات موت و عالم قبر و برزخ را تمام كرديم، و از حال بايد شروع كنيم در مقدّمات عالم قيامت كبري و حضور انسان در پيشگاه پروردگار و شرح عوالمي را كه انسان در اين دورۀ از حيات اُخروي طيّ ميكند.
در اين آيه از قرآن مجيد، خداوند ميفرمايد:
ص 4
«آيا اين كافران و مشركان اميد و انتظاري را دارند مگر انتظار ساعت قيامت كه ناگهان بيايد و آنها را در بر گيرد؟ حقّاً كه علامات قيامت آمده است. در آن وقتي كه قيامت بيايد، ياد قيامت و تذكّر آن چه سودي براي آنان خواهد داشت؟»
سياق اين آيه سياق مؤاخذه و تهكّم است. مثل اينكه كافران در موقفي هستند كه يا بايد از حقّ تبعيّت كنند و بنابراين عاقبت آنها مقرون به خير و سعادت گردد، و يا بايد انتظار ساعت قيامت را ببرند تا بواسطۀ مشاهدۀ تحقّق و وقوع و إشرافي كه بر آن پيدا كنند و خصوصيّاتي را كه از آن ببينند متذكّر گردند و ايمان آورند و از حقّ متابعت كنند.
امّا پيروي از حقّ را امروز ننمودهاند و بنابراين يك احتمال بيشتر نميماند و آن آمدن خود قيامت است.
امروز كه علائم قيامت از قسمت شدن انسان به افراد صالح و تبهكار، كه لازمهاش وجود قيامت و رسيدگي به حساب است، و پيدايش مرگ كه عبور براي وصول به آن است و يا ظهور پيامبر آخرالزّمان و انشقاق قمر و نزول قرآن كه آخرين كتاب آسماني است براي آنها فائدهاي ننموده و با مواعظ بليغه و بيّنات و حُجج واضحه و عبرتهاي پيدرپي در مقابل حقّ خضوع نكردند، و براي خود با ايمان به خدا و عمل صالح طرفي نبستند؛ هيچ راه ديگري براي اتّعاظ و هدايت و ايمان آنها نيست مگر وقوع خود قيامت؛ و امّا در آن حال ديگر ايمان فائدهاي ندارد، چون كار يكسره شده و عالم عمل
ص 5
بسته و عالم جزا و حساب پيش آمده است.
يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الاء نسَـٰنُ وَ أَنَّي' لَهُ الذِّكْرَي' * يَقُولُ يَـٰلَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي. [2]
«در آنروز انسان متذكّر ميگردد و متنبّه ميشود، ولي تذكّر براي او چه فائدهاي دارد؟ انسان ميگويد: كاش براي حيات و زندگي خود، از دنيا چيزي پيش فرستاده بودم.»
آياتي كه در قرآن مجيد راجع به قيامت است همگي متّفقند بر اينكه در قيامت اين زمين از بين ميرود و ستارگان فرو ميريزند و خورشيد و ماه تيره و تاريك ميگردند و اين عالم به كلّي خراب و مندكّ ميشود.
و پس از خرابي اين عالم، خداوند ارواح را در قيامت براي حساب و كتاب و جزاء حاضر ميفرمايد؛ چه ارواحي كه از دنيا رفته و در برزخ انتظار قيامت را دارند، و چه ارواحي كه در دنيا بواسطۀ صَعقۀ موت دنيا را ترك كرده و ناگهان در قيامت حضور پيدا ميكنند.
دو نفخه در صور دميده ميشود، يكي نفخۀ إماته كه بواسطۀ آن همگي ميميرند، و دوّم نفخۀ إحياء كه بواسطۀ آن همگي بعد از مردن زنده ميشوند.
فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ.[3]
«ناگهان همه قيام ميكنند و مشاهدۀ قيامت و بروز و ظهور
ص 6
قدرت كاملۀ الهيّه را مينمايند.»
در اخبار اهل بيت عليهم السّلام براي علائم قيامت مطالب بسياري وارد شده است، و اصولاً براي مقدّمات قيامت علاوه بر علائم خود آن بايد دو مرحلۀ قبلي آن طيّ شود؛ يكي ظهور حضرت قائم آل محمّد عليه السّلام حضرت مهديّ محمّد بن الحسن العسكريّ عجّل الله تعالي فرجه الشّريف و ديگر رَجْعت آل محمّد عليهم السّلام.
براي تحقّق اين دو موضوع هيچ جاي شبهه و ترديد نيست. موضوع ظهور حضرت مهديّ أرواحنا فِداه متّفقٌ عليه جميع طوائف و مذاهب مسلمين است.
و رجعت آل محمّد عليهم السّلام از مسلّمات شيعه ميباشد، و در سابق الايّام وجه مائز شيعه را از غير شيعه به امامت و رجعت ميدانستند. و در اين زمينه در تاريخ و سِيَر و اخبار مطالب فراواني است.
و بطور كلّي براي تكامل عالم و بشريّت، سه مرحلۀ متناوب و متوالي بايد پيموده شود:
اوّل: ظُهور حضرت مهديّ أرواحنا فِداه كه در آن بشريّت راه سريعي را بسوي كمال طيّ ميكند.
دوّم: رجعت كه در آن با پيدايش ظهورات و انوار و رجوع ائمّه عليهم السّلام به دنيا، تمام مراحل استعداديّۀ مردم كه در زمان آن بزرگواران به مرحلۀ فعليّت نرسيده است به فعليّت و تحقّق ميرسد.
ص 7
سوّم: قيامت كه موجب تكامل دو دورۀ سابق و از دست دادن إنّيّات و طلوع صفت جلال حضرت كبريائي و مندكّ شدن هويّات و شخصيّات به ظهور حقيقت در عوالم است.
اين سه مرحله بر يكديگر مترتّب بوده و تا اوّلي طيّ نشود دويّمي نخواهد شد، و تا دويّمي متحقّق نگردد سوّمي تحقّق نخواهد يافت.
دربارۀ علائم ظهور و علائم رجعت و قيامت، اخبار بسياري وارد شده است و بزرگان در كتب ضبط نمودهاند؛ گرچه اطمينان به صحّت همۀ آنها نيست، و در آنها اخبار ضِعاف بسيار است.
ولي از مجموع آنها اجمالاً استفاده ميشود كه هر يك از اين سه مرحله از ظهور و رجعت و قيامت داراي مشخّصات و علائم و آثاري مختصّ به خود هستند.
علاوه بعضي از آنها داراي سندهاي صحيح بوده و طبق قواعد اصوليّه، از نقطۀ نظر پذيرش قابل قبول است؛ چه رواياتي كه از رسول اكرم صادر شده و چه از ائمّۀ اهل بيت سلام الله عليهم أجمعين.
مثلاً عليّ بن إبراهيم قمّي كه در بيش از هزار سال پيش ميزيسته است و تفسير او در نهايت اتقان و اعتبار و مورد مطالعه و مراجعۀ علماء اعلام در اين مدّت طويل بوده و از مصادر كتب شيعه محسوب ميگردد، روايتي را در آن از سلمان فارسي از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه در حِجّةُ الوداع، رسول خدا در
ص 8
مسجد الحرام در حاليكه حلقههاي درِ كعبه را به دست گرفته بودند بيان كردهاند.
اين روايت بطوري است كه از مضمون آن هيچ احتمال خدشه و دسّي در آن نميرود. چون مطالبي را راجع به آخر زمان بيان ميكند كه در آن زمان اثري از آن نبوده است و حتّي زمينه هم براي چنين وقايعي موجود نبوده تا بتوان احتمال داد كه بعداً بوجود ميآيد و بر اساس آن جعل چنين حديثي را نمود.
بنابراين، به اين روايت و امثال آن در كتب متقنۀ حديث و تفسير ميتوان اطمينان حاصل نمود و آنها را از روايات دالّۀ بر ظهور و علائم قيامت شمرد.
اين روايت را در ذيل آيۀ مورد عنوان از شواهد أشراطُ السّاعة آورده است.
أشراط جمع شَرَط به معناي علامت است، و روايت چنين است: عليّ بن إبراهيم ميگويد:
حديث كرد براي من پدرم (إبراهيم بن هاشم) از سليمان بن مسلم خَشّاب از عبدالله بن جَريح مكّي از عطاء بن أبي رياح از عبدالله بن عبّاس كه او گفت: ما با رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم در حجّة الوداع به حجّ مشرّف شديم.
رسول خدا حلقۀ درِ خانۀ خدا را گرفت و رو به ما نموده و با سيماي مباركش ما را مخاطب قرار داد.
فَقَالَ: أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشْرَاطِ السَّاعَةِ؟
ص 9
وَ كَانَ أَدْنَي النَّاسِ مِنْهُ يَوْمَئِذٍ سَلْمَانُ رَضِيَ اللَهُ عَنْهُ، فَقَالَ: بَلَي يَا رَسُولَ اللَهِ!
«و گفت: آيا ميخواهيد من شما را به علائم و نشانههاي قيامت باخبر كنم؟
و در آن هنگام نزديكترين افراد به رسول خدا سلمان بود، و گفت: اي رسول خدا! بله ما ميخواهيم ما را باخبر كني!»
فَقَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيَامَةِ، إضَاعَةَ الصَّلَوةِ، وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ، وَ الْمَيْلَ مَعَ الاهْوَآءِ، وَ تَعْظِيمَ الْمَالِ، وَ بَيْعَ الدِّينِ بِالدُّنْيَا؛ فَعِنْدَهَا يُذَابُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ وَ جَوْفُهُ كَمَا يَذُوبُ الْمِلْحُ فِي الْمَآءِ، مِمَّا يَرَي مِنَ الْمُنْكَرِ فَلَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُغَيِّرَهُ.
«پس از آن رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: بدرستيكه از علامات قيامت آن است كه مردم نماز را خراب ميكنند، و از شهوات پيروي مينمايند، و تمايلشان بسوي هواي نفساني است، مال را بزرگ ميشمرند، و دين را به دنيا ميفروشند.
و در چنين شرائط و موقعيّتي، همانطور كه نمك در آب حلّ ميشود، دل مؤمن و اندرون او آب ميشود و حلّ ميگردد؛ چون منكرات را در برابر ديدگان خود ميبيند، و قدرت تغيير و اصلاح آنها را ندارد.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
ص 10
«سلمان گفت: اينها از اموري است كه حتماً تحقّق مييابد؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري، سوگند به آن كسي كه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! إنَّ عِنْدَهَا يَلِيهِمْ أُمَرَآءُ جَوَرَةٌ، وَ وُزَرَآءُ فَسَقَةٌ، وَ عُرَفَآءُ ظَلَمَةٌ، وَ أُمَنَآءُ خَوَنَةٌ.
«اي سلمان! در آن وقت افرادي كه بر مردم حكومت دارند و زمام آنها را در دست داشته و بر آنها ولايت و سيطره دارند عبارتند از حاكماني كه همۀ آنها ستمكار و ظالمند، و وزرائي كه فاسقند، و حكّام و استانداران و فرمانداراني كه همه اهل جور و ستم هستند، و امينهائي كه همه اهل خيانتند.»
فَقَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: و اينها از امور مسلّمهاي است كه پيدا خواهد شد؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري سوگند بخدائي كه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! إنَّ عِنْدَهَا يَكُونُ الْمُنْكَرُ مَعْرُوفًا؛ وَ الْمَعْرُوفُ مُنْكَرًا، وَ ائْتُمِنَ الْخَآئِنُ؛ وَ يُخَوَّنُ الامِينُ، وَ يُصَدَّقُ الْكَاذِبُ؛ وَ يُكَذَّبُ الصَّادِقُ.
«اي سلمان! در آن موقعيّت كارهاي بد و ناپسند در بين مردم بصورت كارهاي شايسته و پسنديده در آيد؛ و كارهاي پسنديده و نيكو به صورت كارهاي نكوهيده و ناپسند جلوه كند. و مردمان
ص 11
خيانت پيشه مورد وثوق و امانت واقع شوند؛ و به افراد امين و درستكار نسبت خيانت داده شود. و مرد دروغگو را تصديق كنند و به دروغهاي او مُهر صحّت و درستي بنهند؛ و مرد راستگو و درست را دروغگو شمارند و به گفتار او ترتيب اثر ندهند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: و اينها مسلّماً واقع خواهد شد اي رسول خدا؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آن كسي كه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! فَعِنْدَهَا إمَارَةُ النِّسَآءِ، وَ مُشَاوَرَةُ الاء مَآءِ، وَ قُعُودُ الصِّبْيَانِ عَلَي الْمَنَابِرِ، وَ يَكُونُ الْكِذْبُ طُرَفًا، وَ الزَّكَوةُ مَغْرَمًا، وَ الْفَيْيُ مَغْنَمًا، وَ يَجْفُو الرَّجُلُ وَالِدَيْهِ، وَ يَبِرُّ صَدِيقَهُ، وَ يَطْلُعُ الْكَوْكَبُ الْمُذَنَّبُ.
«اي سلمان! در آن هنگام زنان بر مردان حكومت ميكنند، و با كنيزان مشورت مينمايند. (يعني در امور سياسي، كنيزان كه در خانههاي آنها هستند مورد مشورت قرار ميگيرند.) و بچّهها ـ كه كنايه از افراد بيبصيرت و بيدانش باشد ـ بر منبرها بالا ميروند و براي مردم خطبه ميخوانند، و زمام امور تبليغاتي مردم را اين افراد كمتجربه و كم خرد در دست ميگيرند. و دروغگوئي و دروغپردازي از كارهاي طُرفه و فكاهي و ظريف شمرده ميشود. و دادن زكوة مال را ضرر و غرامت ميپندارند، و هر گونه دسترسي به بيت المال و ربودن
ص 12
اموال عامّه را غنيمت و بهره ميشمارند. مردم با پدر و مادر خود جفا ميكنند و به آنها بياعتنائي نموده آنان را سبك ميشمرند و از اداء حقوق واجبه و مستحسنۀ آنها بر نميآيند وليكن با دوستان خود احسان و نيكوئي مينمايند. و ستارۀ دنبالهدار در آسمان طلوع ميكند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: و اين امور مسلّماً به وقوع ميپيوندد اي رسول خدا؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آن خدائي كه جان من در دست قدرت اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا تُشَارِكُ الْمَرْأَةُ زَوْجَهَا فِي التِّجَارَةِ، وَ يَكُونُ الْمَطَرُ قَيْظًا، وَ يُغَيَّظُ الْكِرَامُ غَيْظًا، وَ يُحْتَقَرُ الرَّجُلُ الْمُعْسِرُ، فَعِنْدَهَا يُقَارَبُ الاسْوَاقُ، إذَا قَالَ هَذَا: لَمْ أَبِعْ شَيْئًا وَ قَالَ هَذَا: لَمْ أَرْبَحْ شَيْئًا، فَلَا تَرَي إلَّا ذَآمًّا لِلَّهِ.
«اي سلمان! در آن زمان زنان با شوهرانشان در امور خارج از منزل مانند تجارت شركت ميكنند. و باران در تابستان ميبارد. و مردمان بزرگ و بزرگوار پيوسته مورد خشم و غضب و غيظ قرار ميگيرند. و مردم بيچيز و تنگدست مورد اهانت و تحقير قرار ميگيرند. در آن زمان بازارها به هم نزديك ميشوند [4]. و در صورتي كه
ص 13
محلّ خريد و فروش بسيار است همۀ مردم از كار و كسب خود در گله و شكوه هستند، يكي ميگويد: من چيزي نفروختم، و ديگري ميگويد: سودي نبردم؛ و در آن وقت مينگري كه تمام مردم در مقام گلايۀ از خدا و مذمّت او هستند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! چنين اموري واقع ميشود؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آنكه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! فَعِنْدَهَا يَلِيهِمْ أَقْوَامٌ إنْ تَكَلَّمُوا قَتَلُوهُمْ، وَ إنْ سَكَتُوا اسْتَبَاحُوهُمْ لِيَسْتَأْثِرُوا بِفَيْئِهِمْ، وَ لِيَطَؤُنَّ حُرْمَتَهُمْ، وَ لِيَسْفِكُنَّ دِمَآءَهُمْ، وَ لِيَمْلَؤُنَّ قُلُوبَهُمْ رُعْبًا، فَلَا تَرَاهُمْ إلَّا وَجِلِينَ خَآئِفِينَ مَرْعُوبِينَ مَرْهُوبِينَ.
«اي سلمان! در آن زمان بر مردم حكومت ميكنند كساني كه اگر مردم براي دفاع از حقوق خود و براي حقّ اوّليّۀ خود و كوچكترين مطلبي كه در آن شائبۀ سيادت و حرّيّت و آزادي فكر باشد، سخن گويند، آنها را ميكُشند، و اگر مردم سكوت هم اختيار كنند آنان اموال و نفوس و أعراض ايشان را مباح ميشمرند، و براي استفاده از كار و زحمت و دسترنج آنها از خوردن خون آنها دريغ نميكنند، و زنان و دختران ايشان را به بيگاري ميبرند و اعمال منافي عفّت انجام ميدهند و احترام آنها را پايمال ميكنند، و خون مردم بيچاره و
ص 14
ضعيف را بيمحابا و بدون پروا ميريزند، و در دلهايشان از خوف و دهشت و هراس به اندازهاي وارد ميكنند كه هيچكس حقّ نفس كشيدن ندارد. اي سلمان! در آن زمان تمام مردم رعيّت ترسناك و خائف و وحشتزده و هراسناك خواهند بود.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اين امور واقع شدني است؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري، سوگند به آن كسي كه نفس من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! إنَّ عِنْدَهَا يُؤْتَي بِشَيْءٍ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ شَيْءٍ مِنَ الْمَغْرِبِ يُلَوَّنُ أُمَّتِي؛ فَالْوَيْلُ لِضُعَفَآءِ أُمَّتِي مِنْهُمْ، وَ الْوَيْلُ لَهُمْ مِنَ اللَهِ؛ لَا يَرْحَمُونُ صَغِيرًا، وَ لَا يُوَقِّرُونَ كَبيرًا، وَ لَا يَتَجَاوَزُونَ عَنْ مُسِيءٍ. أَخْبَارُهُمْ خَنَآءٌ. جُثَّتُهُمْ جُثَّةُ الادَمِيِّينَ، وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ.
«اي سلمان! در آن زمان چيزي را از طرف مشرق براي مردم ميآورند و چيز دگري را از طرف مغرب و بدينوسيله امّت مرا رنگ ميكنند؛ پس اي واي بر ضعيفان امّت من از دست اين ستمگران، و اي واي بر ايشان از خدا؛ به افراد كوچك و زيردست رحم نميآورند، و بزرگان را توقير و احترام نميكنند و از خطاكار و شخصي كه در امور شخصي بدي كند در نميگذرند و او را مورد عفو و اغماض خود قرار نميدهند. گفتار آنان همه فحش و زشتي است.
ص 15
هيكل آنان هيكل آدمي است ولي دلهاي آنها دلهاي شياطين است.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اين از امور مسلّمۀ واقع شدني است؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري، سوگند به آنكه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا يَكْتَفِي الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ، وَ النِّسَآءُ بِالنِّسَآءِ، وَ يُغَارُ عَلَي الْغِلْمَانِ كَمَا يُغَارُ عَلَي الْجَارِيَةِ فِي بَيْتِ أَهْلِهَا. وَ تَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَآءِ، وَ النِّسَآءُ بِالرِّجَالِ، وَ يَرْكَبْنَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ؛ فَعَلَيْهِنَّ مِنْ أُمَّتِي لَعْنَةُ اللَهِ!
«اي سلمان! در آن وقت مردها به مردها اكتفا ميكنند، و زنها به زنها اكتفا مينمايند. و در آن زمان همانطور كه زن در خانۀ شوهرش مورد حفظ و حراست واقع ميشود كه كسي به او تع��ّي نكند و در استمتاعات اختصاص به مرد خود داشته باشد، همينطور افرادي، جوانان تازه به سنّ رسيده و أمرد را به خود اختصاص داده در اعمال نامشروع مورد حراست و حفظ خود قرار ميدهند تا كسي ديگر به آنها توجّهي نكند. مردها خود را شبيه به زنان ميكنند، و زنان خود را شبيه به مردان مينمايند. و افرادي كه داراي رَحِم هستند و براي توليد مثل آفريده شدهاند كه منظور زنان ميباشند، سوار بر زينها ميشوند؛ پس بر آن زنان از امّت من لعنت خدا باد.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ فَقَالَ صَلَّي اللَه
ص 16
عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! اينها از امور واقع شدني هستند؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري سوگند به آن كسي كه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! إنَّ عِنْدَهَا تُزَخْرَفُ الْمَسَاجِدُ كَمَا تُزَخْرَفُ الْبِيَعُ وَ الْكَنَآئِسُ، وَ تُحَلَّي الْمَصَاحِفُ، وَ تُطَوَّلُ الْمَنَارَاتُ، وَ تَكْثُرُ الْصُّفُوفُ بِقُلُوبٍ مُتَبَاغِضَةٍ وَ أَلْسُنٍ مُخْتَلِفَةٍ.
«اي سلمان! در آن وقت مساجد را زينت ميكنند همچنانكه معبدهاي نصاري و يهود را زينت ميكنند، و قرآنها را به زيور و شكل و نقّاشيها آراسته و پيراسته ميكنند، و منارهها و مأذنههاي مساجد را بلند ميسازند تا إشراف بر خانههاي اطراف پيدا ميكند، و صفهاي نماز جماعت بسيار ميشود و مردم در اين نمازها زياد شركت ميكنند ولي با دلهائي پر از كين و حسد و عداوت با يكديگر، و با زبانهائي منافقانه و سخنهائي مزوّرانه و آلوده به نيّتهاي فاسده.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اينها واقع ميشوند؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري سوگند به آنكه نفس من در دست قدرت اوست!»
وَ عِنْدَهَا تَحَلَّي ذُكُورُ أُمَّتِي بِالذَّهَبِ، وَ يَلْبَسُونَ الْحَرِيرَ وَ
ص17
الدِّيبَاجَ، وَ يَتَّخِذُونَ جُلُودَ النُّمُورِ صَفَاقًا!
«در آن وضعيّت، مردان امّت من خود را به طلا زينت ميكنند، و لباس حرير و ديبا ميپوشند، و پوست پلنگ را براي خود جامه ميكنند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: آيا اينها از امور واقع شدني است اي رسول خدا؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آنكه جان من در دست قدرت اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا يَظْهَرُ الرِّبَا، وَ يَتَعَامَلُونَ بِالْغَيْبَةِ [5] وَ الرُّشَي. وَ يُوضَعُ الدِّينُ، وَ يُرْفَعُ الدُّنْيَا.
«اي سلمان! در آن موقع رباخوري در بين مردم ظاهر و آشكارا ميگردد، و مردم با يكدگر با غيبت و رشوه معامله ميكنند. و دين در نزد مردم ضعيف و به درجات نازلي پائين ميآيد، وليكن دنيا قويّ و به درجات عالي در بين مردم بالا ميرود.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ فَقَالَ صَلَّي اللَهُ
ص 18
عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اينها از امور واقع شدني است؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آنكه جان من به دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا يَكْثُرُ الطَّلَا قُ، فَلَا يُقَامُ لِلَّهِ حَدٌّ؛ وَ لَنْ يَضُرَّ اللَهَ شَيْئًا.
«اي سلمان! در آن زمان طلاق زياد واقع ميشود، و حدّ الهي جاري نميگردد؛ و اينها ابداً به خداوند ضرري نميرساند.»
فَقَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اين مسلّماً واقع ميشود؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آنكه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا تَظْهَرُ الْقَيْنَاتُ وَ الْمَعَازِفُ، وَ يَلِيهِمْ أَشْرَارُ أُمَّتِي.
«اي سلمان! در آن زمان زنان آوازهخوان در بين مردم به هم ميرسد، و استعمال آلات موسيقي رواج پيدا ميكند، و بر مردم شريرترين افراد از امّت من حكومت ميكنند.»
قَالَ سَلْمَانُ: إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اين امر واقع ميشود؟
ص 19
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري سوگند به آنكه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! وَ عِنْدَهَا يَحُجُّ أَغْنِيَآءُ أُمَّتِي لِلنُّزْهَةِ، وَ يَحُجُّ أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ، وَ يَحُجُّ فُقَرَآؤُهُمْ لِلرِّئَآءِ وَ السُّمْعَةِ. فَعِنْدَهَا يَكُونُ أَقْوَامٌ يَتَعَلَّمُونَ الْقُرْءَانَ لِغَيْرِاللَهِ، وَ يَتَّخِذُونَهُ مَزَامِيرَ. وَ يَكُونُ أَقْوَامٌ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِاللَهِ. وَ يَكْثُرُ أَوْلَا دُ الزِّنَآءِ. وَ يَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْءَانِ. وَ يَتَهَافَتُونَ بِالدُّنْيَا.
«اي سلمان! در آن زمان، اغنياء و ثروتمندان امّت من كه به حجّ ميروند براي تفريح و تفرّج است، و حجّ متوسّطين از امّت براي تجارت و خريد و فروش است، و حجّ فقراء از امّت من براي خودنمائي و صيت و شهرت است.
در آن هنگام بسياري از افراد مردم قرآن را براي غير خدا ياد ميگيرند، و قرآن را به صورت آهنگ موسيقي در مزمار و آلات موسيقي مينوازند. و دستجات و گروههائي هستند كه براي غير خدا به دنبال علوم دينيّۀ اسلاميّه ميروند و براي فقاهت تلاش ميكنند. و اولاد زنا در بين مردم بسيار پديد ميآيد. و قرآن را به صورت لهو و با صوت تغنّي غير مشروع ميخوانند. و همگي مردم براي رسيدن به دنيا و شؤون دنيا كوشش ميكنند و مسابقه ميدهند، و سعي ميكنند تا بتوانند در امور دنيا از يكديگر پيشي گيرند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
ص 20
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اينها از امور حتميّه است؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به آن كسي كه نفس من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! ذَاكَ إذَا انْتُهِكَتِ الْمَحَارِمُ، وَ اكْتُسِبَتِ الْمَـَاثِمُ، وَ سُلِّطَ الاشْرَارُ عَلَي الاخْيَارِ، وَ يَفْشُو الْكِذْبُ، وَ تَظْهَرُ اللَجَاجَةُ، وَ تَفْشُو الْفَاقَةُ، وَ يَتَبَاهَوْنَ فِي اللِبَاسِ، وَ يُمْطَرُونَ فِي غَيْرِ أَوَانِ الْمَطَرِ، وَ يَسْتَحْسِنُونَ الْكُوبَةَ وَ الْمَعَازِفَ وَ يُنْكِرُونَ الامْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، حَتَّي يَكُونَ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانُ أَذَلَّ مَنْ فِي الامَّةِ، وَ يُظْهِرُ قُرَّآؤُهُمْ وَ عُبَّادُهُمْ فِيمَا بَيْنَهُمُ التَّلَا وُمَ.
فَأُولَئِكَ يُدْعَوْنَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَوَاتِ: الارْجَاسَ وَ الا نْجَاسَ.
«اي سلمان! در آن زمان پردۀ عصمت مردم پاره ميشود، و محرّمات الهيّه به جاي آورده ميشود، و حريم عفاف دريده ميگردد، و معصيتهاي خدا رائج ميگردد، و بدان و اشرار بر اخيار و خوبان تسلّط پيدا ميكنند، و دروغ علناً رائج و در بين تودۀ مردم شايع ميشود، و لجاج و خودسري و استكبار ظاهر ميگردد، و نيازمندي و احتياج، همۀ تودهها را فرا ميگيرد. مردم به لباس خود بر يكديگر فخريّه و مباهات ميكنند، و بارانهاي فراوان در غير فصل باران پيدا ميشود، و اشتغال به لهو و لعب از قبيل بازي كردن با باطل و تار و آلات موسيقي را امري پسنديده و نيكو ميشمرند و امر به معروف و
ص 21
نهي از منكر را گذشته از آنكه به جاي نميآورند امر نكوهيده و ناپسند ميدانند.
زمانه و وضعيّت محيط در آن زمان به قدري انحطاط پيدا ميكند كه مردمان مؤمن و استوار با ايمان راستين در آن زمان از تمام افراد امّت پستتر و حقيرتر و ذليلتر خواهند بود.
و در بين زهّاد و عبّاد و همچنين در بين علماء و قُرّائشان حسّ بدبيني و بدخواهي ظهور نموده و پيوسته در صدد عيبجوئي و ملامت از يكدگر بر ميآيند.
اينچنين افرادي با چنين روحيّه و عادتي و با چنين ملكات و صفاتي در ملكوت آسمانها به أرجاس و أنجاس يعني موجودات پليد و كثيف و نجس خوانده ميشوند.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اينها واقع شدني است؟ رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: آري سوگند به آن خدائي كه جان من در دست اوست!»
يَا سَلْمَانُ! فَعِنْدَهَا لَا يَخْشَي الْغَنِيُّ إلَّا الْفَقْرَ، حَتَّي أَنَّ السَّآئِلَ لَيَسْأَلُ فِيمَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ، لَا يُصِيبُ أَحَدًا يَضَعُ فِي يَدِهِ شَيْئًا.
«اي سلمان! در آن هنگام افراد ثروتمند و متموّل بيش از همه كس از فقر نگرانند، به فقراء و ضعفاء كمكي نميشود و كسي بر آنان رحمت نميآورد، حتّي افراد سائل در طول مدّت يك هفته كه از
ص 22
اين جمعه تا آن جمعه باشد سؤال ميكنند و كسي پيدا نميشود كه در دست آنان چيزي گذارد.»
قَالَ سَلْمَانُ: وَ إنَّ هَذَا لَكَآئِنٌ يَا رَسُولَ اللَهِ؟ قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: إي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ!
«سلمان گفت: اي رسول خدا! آيا اينها شدني است؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: آري سوگند به خدائي كه نفس من در دست قدرت اوست!»
يَا سَلْمَانُ! عِنْدَهَا يَتَكَلَّمُ الرُّوَيْبِضَةُ. فَقَالَ: وَ مَا الرُّوَيْبِضَةُ يَا رَسُولَ اللَهِ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي؟
قَالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: يَتَكَلَّمُ فِي أَمْرِ الْعَآمَّةِ مَنْ لَمْ يَكُنْ يَتَكَلَّمُ. فَلَمْ يَلْبَثُوا إلَّا قَلِيلاً حَتَّي تَخُورَ الارْضُ خَوْرَةً، فَلَا يَظُنُّ كُلُّ قَوْمٍ إلَّا أَنَّهَا خَارَتْ فِي نَاحِيَتِهِمْ، فَيَمْكُثُونَ مَا شَآءَ اللَهُ ثُمَّ يُنْكَتُونَ فِي مَكْثِهِمْ، فَتُلْقِي لَهُمُ الارْضُ أَفْلَا ذَ كَبِدِهَا.
قَالَ: ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ، ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إلَي الاسَاطِينِ، فَقَالَ: مِثْلُ هَذَا.
فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ. فَهَذَا مَعْنَي قَوْلِهِ: فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا.
«اي سلمان! و در آن موقعيّت «رويبضة» تكلّم ميكند و سخن ميگويد:
سلمان گفت: فدايت شود پدرم و مادرم اي رسول خدا! مراد از رويبضة چيست؟
ص 23
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: در امور اجتماعي مردم و اوضاع عامّه كسي تكلّم ميكند و ارشادات مردم را به عهده دارد كه شأن او ارشاد و هدايت و ولايت بر مردم نيست.
چون اين قضايا واقع گردد و اين علائم تحقّق يابد ديگر مدّت درازي به طول نميانجامد، بلكه درنگ نميكنند مردم مگر زمان اندكي كه ناگهان زمين صيحۀ عجيبي ميكشد، و اين صدا و صيحه بطوري تمام بسيط زمين را فرا ميگيرد كه هر كس چنين ميپندارد كه اين صيحه در ناحيه و موطن او واقع شده است. و پس از صيحه به قدري كه خداوند ارادهاش تعلّق گيرد باز مردم در روي زمين درنگ ميكنند، و در اين اقامت و درنگ دچار گرفتاريها و مشقّات و تكانها ميگردند.
و زمين پارههاي جگر خود را بيرون ميريزد، و منظور از پارههاي جگر طلاها و نقرههاست.
حضرت رسول اكرم در اين حال با دست خود اشاره كردند به ستونهائي كه در آنجا نصب شده بود و فرمودند: پارههاي جگر زمين و قطعات طلا و نقره مثل اين ستونها.
امّا در آن روز ديگر طلا و نقره فائدهاي ندارد، و اينست معناي گفتار خداي تعالي: فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا:
پس به درستي كه حقّاً علائم قيامت بوقوع پيوسته است.»[6]
ص 24
در بعضي از آيات قرآن آمده است: وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ. [7]
يعني شما براي حضور در قيامت در پيشگاه پروردگار، قلب و واژگون ميشويد. و چون آن عالم، عالم بيداري محض و عالم صدق و واقعيّت است، معلوم ميشود كه مردم در اين دنيا كه عالم اعتبار است بر اساس غفلت و خواب و بر پايۀ كذب و اعتباريّات موهومه زندگي مينمايند، تا قلب و واژگونياش بيداري و صدق و واقعيّت باشد.
پناه به خدا از نفس امّارۀ به سوء كه تمام نكبتها و بدبختيها را به سر انسان ميآورد، و حقّاً اگر به خود واگذارده شود در سركشي و شِماسَت حدّ يَقِفي ندارد و با خيرهسري و عجلۀ خاصّي بسوي سراشيب بدبختيها و شقاوت سرازير ميگردد؛ و در اين صورت غير از آن جهنّم گداخته، چيزي علاج وي را نخواهد نمود.
حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام امّت را بر محور عزّت و شرف و ايمان حركت ميداد، و طبق خبر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم با ناكثين و قاسطين و مارقين نبرد نمود. مردم كوفه آن حضرت را بسيار آزار ميدادند، و از اطاعت سرپيچي ميكردند؛ و در تجهيز لشكر و حضور در صحنۀ نبرد كوتاهي مينمودند، و استراحت در خانههاي خود را با اهل و عيال بر جهاد در راه خدا مقدّم ميشمردند، و هزاران اشكال و ايراد به آن حضرت داشتند. و هر يك
ص 25
براي خود رأيي و سليقهاي انتخاب نموده و در مقابل اوامر آن حضرت اظهار انانيّت و شخصيّت مينمودند؛ و آن امام قائم به حقّ و حاكم به عدل و دلسوز بر رعيّت و دعوت كنندۀ به خدا را خسته و فرسوده و ملول و از زندگاني سير كردند.
پاورقي
[1] ـ مطالب گفته شده در روز بيستم ماه مبارك رمضان.
[2] ـ قسمتي از آيۀ 23 و آيۀ 24، از سورۀ 89: الفجر
[3] ـ ذيل آيۀ 68، از سورۀ 39: الزّمر
[4] ـ در «المنجد» مينويسد: المُقارَبُ مِن المَتاع: الرَّخيصُ، بنابراين ممكن است معني اين باشد كه بازارها تنزّل ميكند.
[5] ـ در «تفسير عليّ بن إبراهيم» بجاي بِالْغَيْبَةِ كلمة بِالْعينَةِ آمده، و در حاشيۀ آن نوشته است: العينةُ بالكسر، السَّلَفُ ـ ق. ولي عينه نوع خاصّي از سلف است و در كتب حديث بابي مربوط به آن است و اگر چه از طرق تخلّص از ربا است ولي چون صحّت آن شرائطي دارد و اگر رعايت نشود ربا ميشود لهذا در اين حديث شريف مورد مذمّت قرار گرفته است. و علي أيّ حالٍ كلمة الغيبة ظاهراً غلط است و مناسبتي با مورد كلام ندارد.
[6] ـ «تفسير عليّ بن إبراهيم» طبع سنگي، از ص 627 تا ص 629؛ و در تفسير «الميزان» ج 5، از ص 432 تا ص 435 در ذيل آيۀ 54 از سورۀ 5: مائدة از «تفسير عليّ بن إبراهيم» نقل كردهاند.