أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرين
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّين
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قال اللهُ الحكيمُ فِي كِتابِه الكَريم:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَـٰنِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الانْهَـٰرُ فِي جَنَّـٰتِ النَّعِيمِ * دَعْوَیٰهُمْ فِيهَا سُبْحَـٰنَكَ اللَهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَـٰمٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَیـٰهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ. (آيۀ 9 و 10، از سورۀ يونس: دهمين سوره از قرآن كريم)
«كسانيكه ايمان به خدا آورده و عمل نيكو انجام ميدهند، خداوند به سبب همان ايمانشان آنان را هدايت فرمايد، در بهشتهاي نعيم كه در زير درختانش نهرهائي جاري است. گفتار آنان در آن بهشتها در مواجهۀ خطاب با خداوندشان اينستكه: پاك و مقدّس و منزّه هستي تو اي پروردگار ما! و تحيّت آنها در آن بهشتها
ص118
سلام است، و آخرين گفتارشان اينستكه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ: حمد و سپاس اختصاص به خدا دارد؛ خداوند كه پروردگار عالميان است.»
بهشت، جاي پاك و پاكيزه است، محلّ قدس و نزاهت و طهارت است؛ و به عكس، جهنّم جاي آلوده و كثيف است و محلّ قذارت و نجاست و غلّ و غشّ و پليديهاست. و بر همين اصل و اساس، خود بهشت، و درهاي بهشت، و مراتب و درجات آن، و خدّام و ساكنان آن، و واردين و مقيمان آن؛ چه از جهت گفتار و چه از جهت رفتار، و چه از جهت ملكات و صفات و عقائد، همه پاك و طاهر ميباشند.
در آنجا فعل زشت و كردار قبيح، و گفتار ناستوده، و نيّت آلوده، و مكر و خدعه و فريب، و حرص و طمع و آز، و بخل و كينه، و حقد و حسد، و تملّق و چاپلوسي، و ��و روئي و دو بيني، و خودخواهي و استكبار، و منيّت طلبي نيست.
در آنجا كفر و شرك و نفاق، و باطلبيني و باطلگرائي، و بيهودهجوئي و بيهوده پوئي، و لغو و لهو و لعب و عبث و گزاف، و هرزگي و هرزه خواهي نيست.
پيوسته حمد و درود و سلام و تحيّت و اكرام و تهنيت و تسبيح و تقديس و تمجيد و تهليل و تكبير و ذكر و لقاء و زيارت و نظارت و نَضارت است.
و هميشه خوشي و خرّمي و شادي و شادكامي و بهجت و سرور
ص119
و حبُور و خفّت و سبكي و پرواز است، و دائماً لذّت و نعمت و خير و بركت و عافيت و رحمت و عطوفت و مهر و وَداد و محبّت و عشق و ذوق و اشتياق و صميميّت و خوبي است.
صدمات و مشكلات دنيوي و بأساء و ضرّاء و مجاهدتها براي تكميل نفوس و قابليّت ورود در اين مقام منيع و قدم گذاردن در اين محلّ رفيع است.
شدائد سكرات مرگ، و عذاب عالم قبر و برزخ، و سؤال منكر و نكير، و به درازا كشيدن طيّ عالم صورت، و نفخ صور، و قيام عندالله، و عالم حشر و نشر، و كتاب و نامۀ عمل، و حساب و جزاء، و عرض، و صراط، و ميزان، و شفاعت، و أعراف و وسيله و غيرها، همه كلاسهاي تربيتي براي تطهير و تزكيه، و وصول به مقام قداست و ورود در بهشت است.
جهنّم نيز براي غير مخلّدين در آن، نوعي از تطهير و تزكيه است، كه پس از مقداري طعم پاداش زشتيها را چشيدن، قابليّت عفو و غفران پيدا نموده و از آن بيرون ميآيند، و در اثر شستشوي در آب كوثر و بهرمند شدن از چشمۀ مَعين ولايت، مورد شفاعت قرارگرفته و راهيِ به سوي بهشت ميگردند.
به به! چه نيكوست اين آيۀ شريفه كه گفتار بهشتيان در بهشت پيوسته در تخاطب با خداي خود بوده و به سُبْحَـٰنَكَ اللَهُمَّ مترنّم هستند؛ و درود و تحيّت آنان سلام، و آخرين گفتارشان اختصاص همۀ مراتب تعريف و تمجيد و تحميد به ذات اقدس حضرت
ص120
ربّ العالمين است. يعني به مقام عرفان حقيقي رسيده و حصر أفعال و صفات و أسماء و ذوات را در ذات اقدس حضرت ذوالجلال كردهاند، و نور او را در تمام مظاهر و عوالم ملكوت و مُلك متجلّي ميبينند، و عالم را يكسره يك نور و يك تابش از لَمَعان خورشيد تابناك حضرت احديّت عزّ وجلّ مشاهده ميكنند.
إِنَّ اللَهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ جَنَّـٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ * وَ هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلَي'صِرَ 'طِ الْحَمِيدِ. [116]
«خداوند كساني را كه ايمان آوردهاند و أعمال شايسته بجاميآورند، در بهشتهائي داخل ميكند كه در زير درختهاي انباشته و سر به هم آوردۀ آن نهرهائي جاري است. و در آن بهشتها به پيرايۀ زينت از دستنبدهائي كه از طلا و از لؤلؤ ميباشد زينت ميشوند، و لباسشان در آنجا حرير است. و به گفتار طيّب و پاك رهبري ميگردند، و به راه خداوند حميد هدايت ميشوند.»
در اينجا ميبينيم كه بهترين هديه و تحفۀ بهشتي را همان سخن طيّب و گفتار پاك و راه عزّت و پسنديدۀ خداوند قرار داده است. و حقّاً اين سخنان واقعي و حقيقي كه حكايت از محض واقعيّت و حقيقت عرفان ميكند، از هر لذّتي و بهجتي دلنشينتر و فرحانگيزتر است.
جَنَّـٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ و
ص121
لُؤْلُؤًا وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ * وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ * الَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَايَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ. [117]
«در بهشتهاي عدن داخل ميشوند، و در آنجا با دستبندهائي كه از طلا و از لؤلؤ است زينت داده ميگردند، و لباسشان در آنجا از حرير است. و ميگويند: سپاس و ستايش مختصّ خداوند است، آنكه غم و غصّه و اندوه را از ما برداشت؛ و پروردگار ما غفور و شكور است، آنكه ما را در محلّ اقامت و سكون از فضل خود داخل كرد، بطوريكه هيچگونه مشكلي و هيچگونه سختي و شدّتي ديگر أبداً به ما نخواهد رسيد.»
عنوان حمد خدا، و اسناد از بين بردن اندوه به خدا، و او را به صفت غفور و شكور ستودن، و نسبت إدخال در منزل اقامت را به او دادن، و علاوه عدم مسّ تعب، و عدم مسّ لُغوب؛ همه و همه دلالت بر مقام توحيد و عرفان واقعي اين بهشتيها ميكند. چون مشكلات و سختيها در عالم لقاء حضرت احديّت نيست، و كدورت بدانجا راه ندارد.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّـٰتٍ وَ عُيُونٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلَـٰمٍ ءَامِنِينَ * وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ إِخْو' نًا عَلَي سُرُرٍ مُتَقَـٰبِلِينَ * لَايَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَ مَا هُم مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ. [118]
ص122
«بدرستيكه پرهيزگاران در بهشتهائي و چشمههائي هستند، كه بدانها خطاب ميگردد: در آنجاها داخل شويد كه براي شما سلام و ايمني خواهد بود. و ما هر گونه غِلّ و تنگي و كدورتي را از سينههاي آنان بيرون كشيديم، كه همه با هم برادر بوده و روبروي يكدگر بر روي تختهائي قرار دارند. سختي و مشكلات أبداً بدانها نميرسد، و هيچگاه از آن بهشتها و چشمهها بيرون رانده نميشوند.»
و بر همين اساس، بهشت محلّ سلام و سلامت است يعني هيچگونه سختي و ناراحتي و مرض و فقر و مرگ و هلاكت و نقصان در هيچيك از أبعاد وجودي انسان نيست.
وَ لَدَارُ الاخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ * جَنَّـٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ كَذَ'لِكَ يَجْزِي اللَهُ الْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ تَتَوَفَّیهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. [119]
«و البتّه خانۀ آخرت مورد پسند و اختيار است؛ و چه بسيار نيكوست خانۀ پرهيزگاران. بهشتهاي عدني است كه در آنها داخل ميشوند، و از زير درختان آنها نهرهائي جاري است، و هر چه بخواهند براي آنانست؛ و اينطور خداوند پرهيزگاران را پاداشميدهد، آنانكه چون فرشتگانِ قبض روح، روح آنان را بگيرند و بميرانند، آنان پاك و پاكيزه و طيّب هستند و به آنها ميگويند: سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ، داخل در بهشت شويد در اثر أعمالي كه شما
ص123
بجاميآوردهايد!»
إِنَّ أَصْحَـٰبَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَـٰكِهُونَ * هُمْ وَ أَزْوَ 'جُهُمْ فِي ظِلَـٰلٍ عَلَي الأرَائِكِ مُتَّكِـُونَ * لَهُمْ فِيهَا فَـٰكِهَةٌ وَ لَهُم مَا يَدَّعُونَ* سَلَـٰمٌ قَوْلاً مِن رَبٍّ رَحِيمٍ. [120]
«اهل بهشت در آن روز در اشتغال (به خداي خود و به موجودات مجرّدۀ ملكوتيّۀ عالم عِلوي) خوش و خرّم متنعّمند. ايشان با جفتهايشان در زير سايههائي بر روي تختها تكيه زدهاند، و از براي آنهاست هر گونه ميوهاي، و از براي آنهاست آنچه را بخواهند و طلب كنند: سلامي است كه از ناحيۀ پروردگار مهربان به آنها گفته ميشود.»
در اينجا ميبينيم كه سلام خداوند، مطلوب و مقصود آنهاست، چرا كه آنان طالب خدا هستند. دوراني، سلوك بسوي خدا نموده و براي لقاء و حضور و عرفان و بالاخره فناء در ذات اقدس او و بقاء به بقاء و ابديّت او سير نمودهاند، و اينك به دار السّلام رسيدهاند؛ و خدايشان وليّ و سرپرست و مُدير و مدبّر امور آنها ميگردد.
لَهُمْ دَارُ السَّلَـٰمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [121]
«از براي آنهاست دار السّلام نزد محبوبشان و مقصودشان و معشوق حقيقي و واقعي و كعبۀ آمالشان خداوند عزّ وجلّ؛ و اوست وليّ و صاحب اختيار آنان در برابر آنچه را كه در دنيا انجام داده
ص124
بودند.»
آري «سَلام» اسم خداوند است. يعني خداوند داراي صفت سلامت است؛ و هيچ نقصاني، و اندوه و غصّهاي، و خوف و ترسي، و عجز و فتوري، و جهل و نادانياي، و مرگ و هلاكتي، و مرض و شدّتي، و گزند و آفتي، و ناراحتي و عاهتي، در خداوند نيست. همين صفت به مؤمن داده ميشود، و او متّصف به صفت سلام و مسمّي به اسم سلام ميگردد.
هُوَ اللَهُ الَّذِي لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَـٰمُ الْمُؤْمِنُ. [122]
«اوست خداوند، آنكه هيچ معبودي جز او نيست؛ و اوست حاكم و سلطان و پاكيزه و سلام و مؤمن.»
و در دعا وارد است كه:
الْلَهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ، وَ مِنْكَ السَّلَامُ، وَ لَكَ السَّلَامُ، وَ إلَيْكَ يَعُودُ السَّلَامُ. [123]
«بار پروردگارا! تو سلام هستي، و از تست سلام، و براي تست
ص125
سلام، و بسوي تو بر ميگردد سلام.»
و چون مؤمن متّصف به صفت و اسم سلام گردد، همۀ آثار و خواصّ سلام كه در خداست، در او متجلّي ميشود؛ و حقّاً مقام عالي و رفيعي است كه نصيب او ميشود. و چقدر دين مقدّس اسلام، عظيم و متين است كه تحيّت مسلمانان را سلام قرار داده است: سَلامٌ عَلَيْكُمْ. يعني آن اسم سلام خداوند براي شما باشد، و متّصف بدين اسم شويد، و از سلامتي مطلق حضرت باري تعالي بهرمند گرديد.
و بنابراين، سلام يك تحيّتي نيست كه مسلمان از نزد خود و به انشاء خود، به مسلمان ديگري هديه ميكند، بلكه دعا و انشاء طلبِ از خداست، كه بر اين مسلمان سلام را مرحمت فرمايد.
و صيغۀ السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلَي عِبادِ اللَهِ الصّالحِينَ نيز دعائي است كه مسلمان طلب سلام و اتّصاف بدين صفت را از خدا براي خود و براي بندگان صالح خدا ميكند. و حتماً بايد كلمۀ عَلَيْنا را ذكر كرد و به السَّلامُ عَلَي عِبادِ اللَهِ الصّالِحينَ اكتفا نكرد؛ چرا كه مگر ما از چنين مقامي بينياز هستيم؟ و از چنين دعائي چرا محروم باشيم؟
و بعضي كه چنين ميپندارند: سلام يك درود و تحيّتي است و يك نوع تعارف و تشريفي است، كلمۀ عَلَينا را ذكر نميكنند و در نوشتجات خود به همان السَّلامُ عَلَي عِبَادِ اللَهِ الصّالحِينَ اكتفا ميكنند؛ و اين اشتباه روشني��� است.
و نيز از آنچه گفته شد، معلوم ميشود كه سلام تنها يك گفتار
ص126
نيست، بلكه يك حقيقت و يك عالَمي است؛ و چون دعاي بر سلام مستلزم گفتار است لذا عامّه چنين ميپندارند كه سلام از مقولۀ گفتار و سخن است. همچنانكه رحمت و بركت و عافيت يك حقيقت و عالمي است، و دعاي بر آنها چون رَحْمَةُ اللَهِ عَلَيْكُمْ وَ بَرَكَةُ اللَهِ لَكُمْ وَ عافاكُمُ اللَهُ چون مستلزم گفتار است، از مقولۀ لفظ و گفتار است.
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيد* هَـٰذَامَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ* مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ وَ جَآءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلَـٰمٍ ذَ'لِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ * لَهُم مَا يَشَآءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ. [124]
«و بهشت براي متّقيان و پرهيزگاران نزديك گرديده شود، و براي آنان بعيد و دور نخواهد بود. اين بهشت همانست كه به شما وعده داده شده بود؛ براي هر كس كه به خداوند زياد رجوع كند، و بسيار خويشتندار باشد. آنانكه از پروردگار بخشاينده، در غيب بترسند، و به درگاه خداوند با دلِ بازگشت كننده آيند.
(بدانها بدينگونه خطاب شود كه:) در آن بهشتها با سلام داخل شويد. اينست روز خلود و جاوداني. براي آنان هر چه بخواهند در آنجا هست؛ و علاوه بر آن در نزد ما نيز زيادي خواهد بود.»
در اينجا روشن است كه ادْخُلُوهَا بِسَلَـٰمٍ معنايش اين نيست كه
ص127
فرشتگان به آنها لفظاً سلام ميكنند، بلكه اينستكه دخول آنها در بهشت با سلام و سلامتي و ايمني از هر گزندي و نقصاني معيّت دارد، و ملازم است.
و سلام كه در اسلام به عنوان تحيّت و دعا تشريع شده است، دلالت دارد بر آنكه من از خدا براي تو سلام ميخواهم! و بنابراين وجود من در اين حال متّصف به اسم سلام است، و ظهور اين اسم در من، ترا از هر گزندي و شرّي از ناحيۀ من مصون ميدارد!
و سلام از مراتب و درجات پاكي و طهارت است. و گفتيم كه: اهل بهشت همه پاكند؛ خودشان پاكند، و منازلشان پاك است، و جفتهايشان پاك و پاكيزهاند.
امّا خودشان، در آيۀ كريمۀ سورۀ زمر داريم:
سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَـٰلِدِينَ. [125]
«(فرشتگان به پاكان ميگويند:) سلام بر شماست! پاك و طيّب و پاكيزه شديد! پس بطور جاودان در بهشتها داخل شويد.»
و در اين آيه تفريع با فاء، دلالت بر پاكي و طهارت منزل دارد، مانند پاكي و طهارت نازل، كه خودِ اهل بهشت باشند.
سَلَـٰمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ. [126]
«سلام باد بر شما در مقابل شكيبائي و استقامتي كه در دنيا نموديد! پس خوب جائي است عاقبت اين خانه!»
ص128
و در اين آيه تفريع با فاء، دلالت بر پاكي و طهارت منزل دارد به سبب و به علّت پاكي و طهارت نازل، كه در اثر صبر پيدا كرده است.
و علاوه بر اين فرقي كه بين اين دو آيه بود، در آيۀ دوّم، سلام از طرف خداوند و در مقام امتنان است، و در آيۀ اوّل از ناحيۀ فرشتگان است كه در مقام بشارت به مردم پاكيزه و طيّب ميدهند.
و امّا منازل آنها پاك و طاهر است، به دليل گفتار خداوند در سورۀ صفّ:
وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّـٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ وَ مَسَـٰكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّـٰتِ عَدْنٍ.[127]
«و داخل ميكند شما را در بهشتهائي كه از زير درختان سربهمآوردۀ آن نهرهائي جاري است؛ و در مسكنهاي پاك و پاكيزه در بهشتهاي عَدن.»
و امّا جفتهايشان پاك و طاهرند، به دليل آيۀ سورۀ آل عمران:
قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِن ذَ 'لِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـٰتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَ'جٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَنٌ مِنَ اللَهِ وَاللَهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ. [128]
«بگو (اي پيامبر) آيا ميخواهيد من شما را به چيزي بهتر از اين آگاه كنم: براي كسانيكه تقواي خدايشان را در پيش گيرند بهشتهائي است كه در زير درختان سر بهم آوردۀ آن نهرهائي جاري است، كه
ص129
بطور خلود و جاودان در آن زيست ميكنند، و جفتهاي پاك و پاكيزه شده، و رضوان از خدا. و خدا به بندگانش داناست.»
در بهشت نه تنها طهارت و قداست، در وجود و نفس و مظاهر است، بلكه نيز در كلام و گفتار است؛ در سخنان بهشتيها هيچگونه گناه و لغوي نيست:
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا * إِلَّا قِيلاً سَلَـٰمًا سَلَـٰمًا. [129]
«در بهشت أبداً سخن لغو و بيهوده، و گفتاري كه به گناه اندازد نميشنوند، مگر گفتار سلام، سلام.»
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّ'بًا. [130]
«در بهشت نميشنوند هيچ سخن لغو و بيهودهاي را، و هيچ گفتار باطل و دروغي را.»
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ * لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَـٰغِيَةً. [131]
«در بهشت بلند مرتبهاي، كه در آن هيچ لغوي را نميشنوي.»
و ميتوان جامعترين آيات را در اين موضوع، اين آيه از سورۀ أعراف دانست:
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ. [132]
«داخل در بهشت شويد! هيچ ترسي براي شما نيست و هيچ
ص130
اندوه و غصّه نيز نداريد.»
چون خوف و ترس دربارۀ پيشامد احتماليِ أمر ناپسند و ناگوار است، و غصّه و اندوه دربارۀ امرِ ناپسند واقع شدهاي است، و خداوند در اين آيه هر نقصان وجودي را چه نقصاني واقع و چه نقصاني احتمالي، همه را از بهشتيان نفي ميكند. و بنابراين آنها از هر عيب و نقص، و از هر امر عدمي بَري و منزّه هستند، و در كينونت ذات خود كاملند. و هيچيك از كون و فساد و مزاحمات دنيا، و تأثير و تأثّرها، و فعل و انفعالهائي كه موجب نقصان گردد در آنجا نيست.
همۀ انحاء عيوب و غلّ و غشّ از آنان برداشته شده، و در رحمت الهيّه و غشيان جذبات ربّانيّه، رستگار، و با امن و سلام، مأمون و سالم ميباشند.
و از اينجا نيز ميتوان به خوبي دريافت كه در آنجا سِلم و مسالمت و إسلام و تسليم حكمفرماست، انكار و جُحود و استكبار در آنجا نيست، و كسي كه بدين رذائل متّصف باشد بدانجا راه ندارد. و دين اسلام كه دين تسليم و سلامت است فقط پذيرفته است، و آنانكه غير از اين دين، ديني براي خود چه آسماني و چه مندرآوردي اتّخاذ كنند، و يا صاحب مذهب و مكتبي غير از اسلام باشند، از آنان قبول نخواهد شد.
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَهِ الْإِسْلَـٰمُ. [133]
«بدرستيكه حقّاً دين در نزد خداوند فقط دين اسلام است.»
ص131
وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلَـٰمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الاخِرَةِ مِنَ الْخَـٰسِرِينَ. [134]
«و هر كس غير از اسلام، ديني را براي خود اتّخاذ كند، از او پذيرفته نميشود، و او در آخرت از زيانكاران است.»
اختيار دين و آئين، بطور دل بخواه نيست، و كسي نميتواند در اين زمان يهودي و يا نصراني گردد؛ دين اسلام ناسخ اديان است، و بر همه واجب است كه اين دين را كه أكمل و اتمّ شرايع است بپذيرند، و گرنه زيانكار ميباشند.
گذشته از آنكه دين حضرت موسي و حضرت عيسي ـ علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام ـ بعد از زمان آنها دستخوش تصرّفات و آراء و اهواء نفسانيّۀ زمامداران شده و تورات و انجيل تحريف گرديده است. اصولاً بعد از اسلام كه متمّم شرايع و صراط مستقيم بسوي خداست، و يگانه خطّ مشي بسوي حقيقت، و قويترين دستورات براي به فعليّت رسانيدن كمالات و استعدادهاي بشري را دارد، و براي توحيد و عرفان حضرت احديّت برنامۀ اعلا را آورده است؛ ديگر به دنبال راههاي ضعيف و نارسا رفتن غلط است. و بنابراين انسانها بطور ناقص از دنيا ميروند، و تمام مراتب استعداد وجودي خود را به فعليّت نميرسانند، و تمام راه را بسوي توحيد نميتوانند طي كنند، و در اين صورت حتماً خاسر و زيانكار خواهند بود؛ خسران و زياني كه ناشي از نقصان و امور عدمي است. و در آخرت
ص132
كه محلّ تجلّيات نفس و بروز و ظهور عالم توحيد است، شكسته و ناقص، و پژمرده و افسرده ميباشند، گرچه به دستورات ديني خود به نحو اكمل رفتار كرده باشند.
و بنابراين، از آيۀ:
لَآ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. [135]
«هيچ اكراهي در دين نيست، زيرا به تحقيق راه رشد از راه گمراهي، روشن و جدا شده است.»
نميتوان استفاده كرد كه مردم در انتخاب دين و مذهب مختارند. زيرا اين آيه در مقام بيان اينستكه بگويد: دين و عقيدۀ قلبي يك امر وجداني است، و در آن نميتوان كسي را مجبور كرد و اضطراراً به ديني در آورد. و بعد از آنكه رشد و سعادت از غيّ و گمراهي شناخته شد، خود مردم بايد به دنبال رشد و كمال بروند؛ امّا اينكه مردم در انتخاب و اختيار دين مختارند، چنين نيست. مردم از نقطۀ نظر ظاهر و احكام اجتماعي و دستورات اخلاقي حتماً بايد دين اسلام را بپذيرند، و خود اين پذيرش رفته رفته دلهاي آنها را هم به قبول كمالات معنوي اين دين ميكشاند.
خلاصه و محصّل مطلب آنكه: اين آيه در مقام بيان حكايت از حالات قلبي مردم است نه در مقام انشاء و اعطاء اختيار در عالم ظاهر؛ و شاهد بر اين مطلب آنكه: علاوه بر دو آيهاي كه أخيراً ذكر شد آياتي ديگر در قرآن كريم داريم كه دلالت دارند بر آنكه فقط دين
ص133
اسلام در نزد خداوند مورد قبول است، و هيچ دين و آئين ديگري پذيرفته نيست. مانند آيات سورۀ زخرف:
يَـٰعِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذِينَ ءَامَنُوا بِـَايَـٰتِنَا وَ كَانُوا مُسْلِمِينَ * ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَ' جُكُمْ تُحْبَرُونَ * يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الانفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ أَنتُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ * وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * لَكُمْ فِيهَا فَـٰكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ. [136]
«اي بندگان من! در امروز هيچ ترسي و هيچ غصّهاي براي شما نيست. آنانكه به آيات من ايمان آوردند، و مسلمان بودند. داخلشويد در بهشت، شما با جفتهايتان شادكام و مسرور باشيد. و براي آنان به كاسههائي از طلا، و به كوزههائي، دور زنند و بگردانند. و در آن بهشتها از هر چيزي كه نفوس بخواهند و اشتهاكنند، و ديدگانشان از آن لذّت برد موجود است، و شما در اين بهشتها جاودانه ميمانيد! و اينست آن بهشتي كه در پاداش أعمالي كه در دنيا انجام دادهايد، اينك به عنوان وراثت به شما رسيده است! از براي شما در آن بهشتها ميوههاي بسياري است كه از آنها ميخوريد!»
كلمۀ اسلام در اين آيه و در دو آيۀ قبل، خصوص اسلام مصطلح است، نه معناي تسليم واقعي. و اين معناي اسلام در اصطلاح قرآن
ص134
است؛ همچنانكه ايمان، به معناي خصوص ايمان به خدا و به رسول الله است، نه مطلق ايمان.
و بنابراين، تمام آيات بسياري كه در قرآن مجيد است، و بهشت را از آنِ ايمان آورندگان و أعمال نيكو بجا آورندگان ميداند، مانند آيۀ سورۀ بقره:
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ أُولَـٰئكَ أَصْحَـٰبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [137]
«بدرستيكه آنانكه ايمان آوردهاند، و اعمال صالحه انجام دادهاند، ايشانند فقط اهل بهشت كه در آن جاودانه زيست ميكنند.»
و مانند آيۀ سورۀ مؤمن:
وَ مَنْ عَمِلَ صَـٰلِحًا مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي' وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ. [138]
«و كسيكه عمل نيكو بجاي آرد، خواه مرد باشد و خواه زن، و او مؤمن باشد؛ پس اين جماعت داخل بهشت ميشوند، و در آنجا بدون حساب روزي ميخورند.»
تمام اين آيات با كثرت آنها، راجع به خصوص مسلمانان و مؤمنان است. چون متبادر از لفظ «مؤمن» در عرف اسلام و مسلمين صدر اسلام، خصوص ايمان آورندگان به رسول الله و به قرآن كريم است.
و همچنانكه در سورۀ محمّد صلّي الله وآله وسلّم فرمايد:
ص135
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَي' مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّـَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ.[139]
«و كسانيكه ايمان آوردند (ايمان به خداوند) و اعمال صالحه انجام دادند، و ايمان آوردند به آنچه بر محمّد نازل شده است، و آن حقّ است از جانب پروردگارشان؛ خداوند گناهانشان را ميآمرزد، و دل آنها را براي توحيد و عرفان خود اصلاح ميگرداند.»
و نيز مانند آياتي كه اهل كتاب را دعوت به إسلام و ايمان به رسول الله و قرآن ميكند، مانند آيۀ سورۀ آل عمران:
وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَـٰبِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ. [140]
«و اگر اهل كتاب ايمان بياورند، براي آنها پسنديده و نيكو است، و آنست مورد اختيار.»
و مانند آيۀ سورۀ مائده:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَـٰبِ ءَامَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّـَاتِهِمْ وَ لَادْخَلْنَـٰهُمْ جَنَّـٰتِ النَّعِيمِ.[141]
«و اگر هر آينه اهل كتاب ايمان بياورند و تقوي پيشه سازند، ما حتماً از گناهانشان در ميگذريم و آنان را در بهشتهاي نعيم وارد ميسازيم.»
و واضح است كه اگر پذيرش دين حضرت موسي و حضرت
ص136
عيسي كافي بود، ديگر معني نداشت خداوند اهل كتاب را امر به پذيرش اسلام و ايمان بِمَا نُزِّلَ عَلَي' مُحَمَّدٍ بنمايد، و آنان را سرزنش كند كه گفتارشان كه ميگويند: يهوديّت و نصرانيّت موجب دخول در بهشت است، كلامي گزاف است، و فقط اسلام كه عبارت است از تسليم شدنِ وجهۀ باطني در مقابل خداوند و نيكوكار بودن، موجب ثبات اجر در نزد خداوند و رهائي از هر گونه ترس و اندوه است.
وَ قَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَـٰرَي' تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَـٰنَكُمْ إِن كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ * بَلَي' مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ و لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ و أَجْرُهُ و عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. [142]
«يهوديها ميگويند: داخل در بهشت نميشود مگر كسيكه يهودي باشد، و مسيحيان ميگويند: داخل در بهشت نميشود مگر كسي كه نصراني باشد. اين است آرزوها و افكارشان! بگو اي پيامبر: اگر شما راست ميگوئيد، دليل و برهان خود را بر اين مدّعي اقامه كنيد.
آري كسيكه اسلام بياورد، و وجهۀ باطني خود را در مقابل خداوند تسليم كند و او مُحسن باشد، اجرش در نزد پروردگار اوست، و اين جماعت هيچگونه ترس و اندوهي نخواهند داشت.»
و بر همين نهج دو آيه در قرآن كريم داريم كه دلالت دارند بر اينكه ايمان ظاهري به درد نميخورد، و ناميده شدن به اسم مسلمان
ص137
و مؤمن اثري ندارد؛ فقط ميزان و ملاك سعادت و رهائي جستن از اندوه و خوف، ايمان حقيقي است. اوّل: در سورۀ مائده:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّـٰبِـُونَ وَ النَّصَـٰرَي' مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ وَ عَمِلَ صَـٰلِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. [143]
«آن كسانيكه ايمان آوردهاند، و آن كسانيكه يهودي هستند، و ستارهپرستان، و نصاري؛ هر كس به خدا و روز قيامت ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، پس براي آنان هيچگونه ترسي و اندوهي نيست.»
دوّم: در سورۀ بقره:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَـٰرَي' وَ الصَّـٰبِئینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ وَ عَمِلَ صَـٰلِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. [144]
«آن كسانيكه ايمان آوردهاند، و آن كساني كه يهودي هستند، و نصاري، و ستارهپرستان؛ هر كس به خدا و روز قيامت ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، پس پاداش آنان در نزد پروردگار آنهاست، و هيچگونه ترسي و اندوهي براي آنها نيست.»
اين دو آيه، در مقام بيان آنستكه روشن كند: در روز قيامت ايمان واقعي مثمر ثمر است، و مجرّد نامگذاري و خود را مؤمن
ص138
ناميدن و يا يهودي و نصراني و صابئي خواندن، ملاك نَجاح و رستگاري نيست.
فلهذا با آنكه مؤمنان را ذكر كرده است، تكرار ميفرمايد: مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ، يعني ايمان واقعي و حقيقي. و بنابراين مجرّد گرايش به گروهي پيدا كردن، و خود را از اهل ملّت و نِحلتي دانستن و به نام مخصوصي ناميده شدن، موجب عاقبت به خيري و رستگاري نميشود؛ بلكه ايمان حقيقي به خدا و روز بازپسين و كردار نيكو لازم است.
و بر اين اصل، نفرموده است: مَن ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللَهِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ كه ضمير «مِنْهُمْ» را به اسماء سابقه ارجاع دهد، و الاّ همان توهّم ميآمد؛ و فرموده است: مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ تا جملۀ سابق را قطع كند، و با جملۀ مُستأنفهاي بيان يك حقيقت و واقعيّتي را بنمايد.
و معلوم است كه مؤمنان نيز نبايد به نام ايمان اكتفا كنند، و بايد دنبال ايمان واقعي بروند، و الاّ زيانكار ميباشند.
و هر فرد از افراد انسان ـ بدون استثناء ـ ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشد و ايمانش واقعي باشد و كارش نيكو باشد، رستگار است. و از جملۀ أعمال نيكو، تفحّص و تجسّس از حقيقت اديان و ايمان به رسول الله است، كه در اينصورت بر فرض وصول، مؤمن و مسلمان واقعي شده، و بر فرض عدم وصول جزء مستضعفان و يا ملحق به آنها محسوب و مورد رحمت خدا واقع ميشوند.
ص139
و محصّل كلام آنستكه: بعد از آنكه محقّق است كه دين مقدّس اسلام، أكمل و افضل و اشرف اديان است، و بهتر و مستقيمتر و راحتتر و وسيعتر افراد بشر را به سعادت ميرساند؛ عقلاً و شرعاً و فطرةً واجب و لازم است كه دست از اديان و آئينها و مذهبها و مكتبهاي ديگر برداشته و در تحت اين شريعت غرّاء در آيند، و الاّ در عاقبت كار، خسران و زيان مشهود است.
حال اگر كسي در جستجوي حقيقت كوتاهي نكرد، و براي او بواسطۀ دور بودن از محيط علم و ايمان و پرورش در خانۀ جاهليّت، چنين يقين حاصل شد كه دين حضرت موسي و يا حضرت عيسي علي نبيّنا و آله و عليهما السّلام در اين زمان هم كافي و مكفي است؛ اگر حقّاً ايمان به خدا و روز جزا داشته باشد، و طبق نواميس و احكام عقليّه و شريعت خود، به اعمال صالحه دست زند و از ظلم و ستم و تجاوز به حقوق اجتناب ورزد؛ اينچنين كسي جزء مستضعفان و يا مُلحَق به آنها و يا جزء مُرْجَوْنَ لاِمْرِ اللَهِ محسوب، و البتّه مورد مؤاخذه قرار نميگيرد، گر چه مقام و درجۀ مسلمان و مؤمن را هم نخواهد داشت.
و بر همين اساس است كه عامّه در صورتيكه بغض اهل بيت را در دل نداشته باشند، ولي حقّانيّت و ولايت حقّۀ حقيقيّۀ الهيّۀ حضرت مولي الكونين و إمام الثّقلين عليّ بن أبيطالب عليه السّلام هم بر آنان به ثبوت نپيوسته باشد؛ از در هشتم بهشت وارد آن ميشوند، و طبعاً با واردين از سائر درها از نقطۀ نظر مقام و منزلت
ص140
تفاوت دارند.
در بسياري از آيات قرآن مجيد وارد است كه شرط رفتن به بهشت، تقو'ي، و اطاعت از خدا و رسول، و دوري از هواي نفساني، و ترس از مقام عظمت و جلال خدا و از موقف عرض در محضر خدا، و دلبستگي و سكون نفس به خدا، و خضوع و خشوع در برابر او، و قلب سليم است؛ مانند:
لَـٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّـٰتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِنْ عِندِ اللَهِ وَ مَا عِندَ اللَهِ خَيْرٌ لِلابْرَارِ. [145]
«وليكن آنانكه از خداوند خود مراقب و پرهيزگارند، از براي آنان بهشتهائيست كه در زير درختان سر بهم آوردۀ آنها نهرهائي در جريان است. آنان در آن بهشتها جاودانه زيست ميكنند، و از نزد خداوند براي آنها مائده و طعامهاي مهيّاي الهيّه براي ميهمانان اوست؛ و آنچه در نزد خداست براي أبرار مورد پسند و اختيار است.»
و مانند:
وَ مَن يُطِعِ اللَهَ وَ رَسُولَهُ و يُدْخِلْهُ جَنَّـٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ وَ مَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا. [146]
«و كسيكه از خدا و رسول خدا اطاعت كند، او را در بهشتهائي كه در زير درختانش نهرهائي جاري است داخل ميكند؛ و كسيكه از
ص141
اطاعت روي بگرداند او را به عذاب دردناكي دچار ميسازد.»
و مانند:
وَ أَمـَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي' * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي'. [147]
«و أمّا آنكس كه از مقام و منزلت و ربوبيّت پروردگارش در هراس باشد، و نفس خود را از هوي منع كند، حقّاً كه بهشت مأوي و مسكن او ميباشد.»
و مانند:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ وَ أَخْبَتُوٓا إِلَي' رَبِّهِمْ أُولَـٰٓئكَ أَصْحَـٰبُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [148]
«و حقّاً آن كسانيكه ايمان آوردهاند، و أعمال نيكو انجامدادهاند، و به پروردگارشان دلبستگي و گرايش و سكون نفس پيدا نموده خاشع شدند، آنان اهل بهشت هستند كه در آن مخلّد ميمانند.»
و مانند:
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَي اللَهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ. [149]
«روز قيامت روزي است كه هيچ مال و هيچ فرزنداني به كار نميخورند، مگر آنكه با دل پاك و سالم بسوي خدا آيد.»
پاورقي
[116] ـ آيۀ 23 و 24، از سورۀ 22: الحجّ
[117] ـ آيات 33 تا 35، از سورۀ 35: فاطر
[118] ـ آيات 45 تا 48، از سورۀ 15: الحِجر
[119] ـ ذيل آيۀ 30 و آيۀ 31 و 32، از سورۀ 16: النّحل
[120] ـ آيات 55 تا 58، از سورۀ 36: يسٓ
[121] ـ آيۀ 127، از سورۀ 6: الانعام
[122] ـ صدر آيۀ 23، از سورۀ 59: الحشر
[123] ـ مجلسي رحمةُ الله عليه در كتاب مزار «بحار» ج 22، ص 241 از طبع كمپاني، از سيّد ابن طاووس نقل ميكند كه: بعد از زيارت حضرت صاحبالزّمان در سرداب مطهّر و خواندن دعا به كيفيّتي كه ذكر كرده است، دوازده ركعت نماز ميخواني و به آن حضرت هديه ميكني و پس از هر دو ركعت تسبيح حضرت زهراء سلامُ الله عليها را ميگوئي، و ميگوئي:
اللَهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، وَ مِنْكَ السَّلامُ، وَ إِلَيْكَ يَعُودُ السَّلامُ، حَيِّنَا رَبـَّنا مِنْكَ بِالسَّلامِ ـ الدُّعآءَ.
[124] ـ آيات 31 تا 35، از سورۀ 50: قٓ
[125] ـ ذيل آيۀ 73، از سورۀ 39: الزّمر
[126] ـ آيۀ 24، از سورۀ 13: الرّعد
[127] ـ قسمتي از آيۀ 12، از سورۀ 61: الصّفّ
[128] ـ آيۀ 15، از سورۀ 3: ءَال عمران
[129] ـ آيۀ 25 و 26، از سورۀ 56: الواقعة
[130] ـ آيۀ 35، از سورۀ 78: النّبأ
[131] ـ آيۀ 10 و 11، از سورۀ 88: الغاشية
[132] ـ ذيل آيۀ 49، از سورۀ 7: الاعراف
[133] ـ صدر آيۀ 19، از سورۀ 3: ءَال عمران
[134] ـ آيۀ 85، از سورۀ 3: ءَال عمران
[135] ـ صدر آيۀ 256، از سورۀ 2: البقرة
[136] ـ آيات 68 تا 73، از سورۀ 43: الزّخرف
[137] ـ آيۀ 82، از سورۀ 2: البقرة
[138] ـ قسمتي از آيۀ 40، از سورۀ 40: المؤمن
[139] ـ آيۀ 2، از سورۀ 47: محمّد
[140] ـ قسمتي از آيۀ 110، از سورۀ 3: ءَال عمران
[141] ـ آيۀ 65، از سورۀ 5: المآئدة
[142] ـ آيۀ 111 و 112، از سورۀ 2: البقرة
[143] ـ آيۀ 69، از سورۀ 5: المآئدة
[144] ـ آيۀ 62، از سورۀ 2: البقرة
[145] ـ آيۀ 198، از سورۀ 3: ءَال عمران
[146] ـ قسمتي از آيۀ 17، از سورۀ 48: الفتح
[147] ـ آيۀ 40 و 41، از سورۀ 79: النّازعات
[148] ـ آيۀ 23، از سورۀ 11: هود
[149] ـ آيۀ 88 و 89، از سورۀ 26: الشّعرآء