و رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: من در بهشت داخل شدم، و در آنجا قصري را از ياقوت سرخ ديدم كه داخل آن از خارج آن ديده ميشد و خارج آن از داخل آن ديده ميشد، از شدّت نوري كه داشت.
گفتم: اي جبرئيل! اين قصر از آنِ كيست؟! گفت:
لِمَنْ أَطَابَ الْكَلَامَ، وَ أَدَامَ الصِّيَامَ، وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ، وَ تَهَجَّدَ بِاللَيْلِ وَالنَّاسُ نِيَامٌ!
«براي كسيكه گفتارش را پاكيزه گرداند، و روزهاش را ادامه دهد، و إطعام طعام كند، و شبانگاه كه مردم به خواب روند او به تهجّد مشغول باشد!»
أميرالمؤمنين گويند: من به رسول الله عرض كردم: در امّت تو
ص92
كيست كه چنين طاقتي داشته باشد؟!
رسول الله فرمود: اي عليّ! نزديك بيا. چون نزديك شدم فرمود: آيا ميداني پاكيزگي گفتار چيست!؟ گفتم: خدا و رسول خدا داناترند.
رسول الله فرمود: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ گفتن است.
فرمود: آيا ميداني ادامه دادن روزه كدام است؟! من عرض كردم: خدا و رسول خدا داناترند.
فرمود: كسي كه ماه رمضان را روزه بدارد، و يك روز از آن را إفطار نكند!
فرمود: آيا ميداني اطعام طعام كدام است؟! من عرض كردم: خدا و رسول خدا داناترند.
فرمود: كسي كه براي عيالات خود روزي حلال طلبد، بطوريكه از فقر و پريشاني آبروي آنان را حفظ كند.
فرمود: آيا ميداني شب زندهداري در وقت خواب رفتن مردم چيست؟! گفتم: خدا و رسول خدا داناترند.
فرمود: كسي كه شب را نخوابد مگر آنكه نماز عشاء را كه در آخر انجام داده ميشود بجاي آرد. و مراد از مردم در اين كلام، طائفۀ يهود و نصاري هستند، زيرا آنها بين نماز مغرب و عشاء ميخوابند.
و رسول الله صلّي الله عليه وآله فرمود: چون مرا به سوي آسمان سير دادند، من داخل در بهشت شدم.
ص93
فَرَأَيْتُ فِيهَا قِيعَانَ وَ رَأَيْتُ فِيهَا مَلَآئِكَةً يَبْنُونَ لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ، وَ رُبَمَا أَمْسَكُوا. فَقُلْتُ لَهُمْ: مَا بَالُكُمْ قَدْ أَمْسَكْتُمْ؟!
فَقَالُوا: حَتَّي تَجِيٓئَنَا النَّفَقَةُ.
فَقُلْتُ: وَ مَا نَفَقَتُكُمْ؟!
قَال��وا: قَوْلُ الْمُؤْمِنِ: سُبْحَانَ اللَهِ وَالْحَمْدُلِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَاللَهُ أَكْبَرُ؛ فَإذَا قَالَ بَنَيْنَا، وَ إذَا أَمْسَكَ أَمْسَكْنَا.
«در آنجا ديدم زمينهائي را كه در آنها فرشتگان، با يك خشت از طلا و يك خشت از نقره مشغول ساختمان بودند؛ و چه بسا ميشد كه آنها دست از كار ميكشيدند. من به آنان گفتم: به چه علّت شما از كارتان دست برميداريد؟!
آنان گفتند: دست بر ميداريم تا به ما نفقه و مصالح ساختماني برسد. من گفتم: نفقۀ شما چيست؟!
آنان گفتند: گفتار مؤمن كه ميگويد: سُبْحَانَ اللَهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَاللَهُ أَكْبَرُ؛ چون بگويد، ما مشغول ساختمان ميشويم و چون از گفتن دست بردارد ما هم از ساختن دست بر ميداريم.»
و رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: چون پروردگار من، مرا به آسمانهاي هفتگانه سير داد و بدانجا برد، جبرائيل دست مرا گرفت و بر روي يك فرش مَخملي از فرشهاي مخملي بهشت نشاند، و يك دانه بِه، به من داد.
من آن به را به دو نيمه شكافتم، كه ناگاه يك حوريّه از ميان آن بيرون آمد و در مقابل من برخاست و گفت: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ!
ص94
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَحْمَدُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَهِ! من گفتم: وَ عَلَيْكِ السَّلَامُ، كيستي تو؟!
حوريّه در پاسخ گفت: من راضيۀ مرضيّه هستم. خداوند جبّار مرا از سه چيز آفريده است: قسمت بالاي بدن من از كافور است، و قسمت ميانۀ من از عَنبر، و قسمت پائين من از مُشك است. و خداوند وجود مرا از آب حيوان خمير كرده است، و پروردگار من به من گفته است: بوده باش. و بنابراين من براي برادرت و وصيّت علی ابن أبيطالب هستم.
و اين قضيّه و امثال اين قضيّه دلالت دارند بر آنكه بهشت موجود است، و عكسِ همين مطالب نيز دربارۀ جهنّم صادق است.[89]
و قسمت صدر اين روايت را شيخ طوسي در «أمالي» خود با سند متّصل از رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم آورده است. [90]
و در «تفسير فرات بن إبراهيم» با اسناد خود از حُذيفة يَماني روايت كرده است كه عائشه بر رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم وارد شد در حاليكه رسول الله مشغول بوسيدن فاطمه عليها السّلام بودند.
عائشه گفت: اي رسول خدا! چگونه او را ميبوسي در حاليكه او زني است و شوهر دارد؟!
ص95
حضرت رسول در اين حال حديث معراج را بيان كردند تا بدينجا رسيدند كه فرمودند: و سپس جبرئيل عليه السّلام دست مرا گرفت و داخل در بهشت نمود، و من بسيار شادان بودم.
من در بهشت برخورد كردم با درختي كه از نور بود و آن درخت داراي تاجهائي از نور بود، و در پاي آن درخت دو فرشته بودند كه زينت آلات و حلّهها را در هم ميپيچيدند. و من جلو رفتم و سيبهائي ديدم كه هيچ سيبي را به آن عظمت و بزرگي نديده بودم. و من يك دانه از آن سيبها را برداشتم و شكافتم، يك حوريّه از آن بيرون آمد كه گوئي مژگان چشمهايش چون پرهاي جلوي بالهاي بازشكاري بود.
من گفتم: اي حوريّه! تو متعلّق به كيستي؟! حوريّه گريست و گفت:
لاِبْنِكَ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا: الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.
«براي پسر مظلوم تو كه از روي ستم كشته ميشود: حسين بن عليّ بن أبي طالب عليهم السّلام.»
و باز مقداري به جلو رفتم، و برخورد كردم با رُطَبي كه از كره نرمتر و از عسل شيرينتر بود. يك دانه از رطب را برداشتم و خوردم، و من اشتهاي به خوردن آن داشتم. آن يك دانه رطب در صُلب من تبديل به نطفه شد، و چون به زمين فرود آمدم با خديجه آميزش نمودم و او به فاطمه بار برداشت.
ص96
پس فاطمه حَورآءِ إنسيّه است، و من هر گاه كه ميل به بوي بهشت پيدا ميكنم، دختر خودم فاطمه را ميبويم. [91]
از «مجموعة وَرّام بن أبي فِراس» از أبو أيّوب أنصاري از رسولالله صلّي الله عليه وآله وسلّم آورده است كه:
لَيْلَةً أُسْرِيَ بی ،مَرَّ بی إِبْرَاهِيمُ عَليْهِ السَّلَامُ: فَقَالَ: مُرْ أُمَّتَكَ أَنْ يُكْثِرُوا مِنْ غَرْسِ الْجَنَّةِ! فَإنَّ أَرْضَهَا وَاسِعَةٌ وَ تُرْبَتَهَا طَيِّبَةٌ.
قُلْتُ: وَ مَا غَرْسُ الْجَنَّةِ؟! قَالَ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَهِ. [92]
«در آن شبي كه مرا به معراج بردند، ابراهيم عليه السّلام از نزد من عبور كرد، و گفت: امّت خود را امر كن تا در بهشت، زياد درخت بكارند! چون زمين بهشت بسيار وسيع، و خاك آن بسيار پاك است.
من گفتم: درختي كه در بهشت كاشته ميشود چيست؟ ابراهيم گفت: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَهِ است.»
و در «كافي» از جماعتي از أصحاب، از فُضيل بن عبدالوهّاب از إسحق بن عبيدالله ] عبدالله [ از عُبيدالله بن وَليد وَصّافي، مرفوعاً از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم روايت كرده است كه:
مَنْ قَالَ: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، غُرِسَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَآءَ مَنْبَتُهَا فِي مِسْكٍ أَبْيَضَ، أَحْلَي مِنَ العَسَلِ وَ أَشَدُّ بَيَاضًا مِنَ
ص97
الثَّلْجِ وَ أَطْيَبُ رِيحًا مِنَ الْمِسْكِ. فِيهَا أَمْثَالُ ثَدْيِ الابْكَارِ تَعْلُو عَنْ سَبْعِينَ حُلَّةً.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: خَيْرُ الْعِبَادَةِ قَوْلُ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ. وَ قَالَ: خَيْرُ الْعِبَادَةِ الاِسْتِغْفَارُ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ فِي كِتَابِهِ: فَاعْلَمْ أَنـَّهُ و لَا إِلَـه إِلَّا اللَهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ [93]. [94]
«هر كس كه بگويد: لَا إلَهَ إلَّا اللَه، در بهشت درختي براي او كاشته ميشود از ياقوت سرخ كه ريشهاش در مُشك سفيد است، كه از عسل شيرينتر است و از برف سفيدتر و بوي آن از مشك بهتر است. و در آن درخت مانند پستانهاي دختران دوشيزه ميباشد، كه از پس هفتاد پارچه و حلّه نيز برآمده است.
و رسول الله فرمود: بهترين عبادت گفتار لَا إلَهَ إلَّا اللَه است. و بهترين عبادت استغفار است؛ و بر همين مطلب است گفتار خداوند عزّ وجلّ در كتاب خود: پس بدان كه هيچ مقصودي و معبودي جز خدا نيست، و بر گناهانت استغفار كن و آمرزش بخواه.»
و در «أمالي» صدوق روايت ميكند از أحمد بن هارون فاميّ از محمّد بن عبدالله حِمْيَري از پدرش از أحمد بن محمّد بن خالد بَرقي، از حضرت صادق، از پدرش، از جدّش عليهم السّلام كه:
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللَهِ، غَرَسَ اللَهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ. وَ مَنْ قَالَ:
ص98
الْحَمْدُ لِلَّهِ، غَرَسَ اللَهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ. وَ مَنْ قَالَ: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، غَرَسَ اللَهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ. وَ مَنْ قَالَ: اللَهُ أَكْبَرُ، غَرَسَ اللَهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ.
فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ: يَا رَسُولَ اللَهِ! إنَّ شَجَرَنَا فِي الْجَنَّةِ لَكَثِيرٌ!
قَالَ: نَعَمْ! وَلَكِنْ إيَّاكُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَيْهَا نِيرَانًا فَتُحْرِقُوهَا! وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: يَـٰٓأَيـُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا أَطِيعُوا اللَهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَـٰلَكُمْ [95]. [96]
«حضرت فرمودند: رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: هر كس بگويد: سُبْحَانَ اللَهِ خداوند براي او درختي در بهشت ميكارد، و هر كس بگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ خداوند براي او درختي در بهشت ميكارد، و هر كس بگويد: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ خداوند براي او درختي در بهشت ميكارد، و هر كس بگويد: اللَهُ أَكْبَرُ خداوند براي او درختي در بهشت ميكارد.
مردي از قريش گفت: يا رسول الله! بنابراين ما درختهاي بسياري در بهشت داريم!
رسول الله فرمود: آري! و ليكن مبادا آنكه آتشهائي بفرستيد و آن درختها را بسوزانيد! و اينست مفاد گفتار خداوند عزّ وجلّ: اي كساني كه ايمان آوردهايد! از خداوند اطاعت كنيد و از رسول او
ص99
اطاعت كنيد، و اعمال خود را باطل مكنيد.»
چرا مردم الآن بهشت و جهنّم را نميبينند؟
حال اگر كسي بگويد كه: اگر در امروز بهشت و دوزخ خلق شدهاند، و مسلّماً محلّ دوزخ در زمين است، و بهشت نيز به تقريبي كه از آيات قرآن استفاده شد، در ملكوت زمين است؛ پس چرا مردم آنرا نميبينند؟
پاسخ آنستكه: مردم هنوز چشم بهشتبين و دوزخبين خود را نگشودهاند، و گرنه ميديدند. و ما در بحث تجسّم أعمال به اثبات رسانديم كه هيچ عملي در عالم تكوين از بين نميرود؛ و در نشآت، صورت خود را عوض و بدل ميكند، و بهشت و جهنّم جز بروز و ظهور حقيقت اعمال چيزي نيست.
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ * وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ. [97]
«و بهشت براي متّقيان نزديك شد، و دوزخ براي گمراهان ظاهر و بارز شد.»
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَي'. [98]
«و دوزخ براي كسي كه ببيند، ظاهر و بارز شد.»
و بنابراين، فقط در روز قيامت چشم واقعبين مردم در اثر تجرّد گشوده ميشود، و ادراك حقائق ميكنند؛ و اگر هم امروز آن چشم گشوده شود بهشت و جهنّم را ميبينند، همچنانكه براي رسول الله و أئمّۀ معصومين و اولياي خدا گشوده شده است.
ص100
و كلمۀ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ خوب بر اين معني دلالت دارد، همچنانكه در آيۀ ديگري نيز ميفرمايد:
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ. [99]
«و بهشت براي متّقيان نزديك گرديده شد، در حاليك�� دور نيست.»
چون نزديك شدن را در مورد چيزي گويند كه وجود داشته باشد ولي دور باشد، و اينك او را نزديك كنند. و البتّه معلوم است كه نزديك شدن بهشت، به نزديك شدن ادراك انسان به حقيقت بهشت است، مثل عباداتي را كه انجام ميدهيم تقرّباً إلي الله، كه منظور رفع حجاب و ادراكِ نزديكي است، نه آنكه العياذ بالله ما از خدا دور باشيم و به واسطۀ عبادت به خدا نزديك شويم.
باري، در قرآن كريم وارد است كه جهنّم هفت در دارد:
لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَ 'بٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ. [100]
«از براي دوزخ هفت در است، و از براي هر دري، از كافران و معاندان مقدار قسمت شدهاي معيّن گرديدهاست.»
ولي دربارۀ تعداد درهاي بهشت چنانچه مشهور است، در قرآن كريم آيهاي نداريم، بلي در اخبار بسياري وارد شده است كه آن درها هشت عدد است. و شايد سرّش اين باشد كه چون رحمت خدا بر غضب خدا سبقت دارد، طبق آيۀ كريمۀ:
ص101
إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي' أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. [101]
«آن كساني كه از نزد ما دربارۀ آنان خير و نيكوئي پيشي گرفته است، از آتش دوزخ دور شدگانند.»
بنابراين هميشه درهاي رحمت و فضل و عافيت و خير، بر درهاي نقمت و نكبت و مسكنت و شرّ زياده است. و آب كه مظهر رحمت خدا در اين جهان است، بر آتش كه مظهر غضب خداست سبقت دارد، و آنرا خاموش ميكند.
از جملۀ آن اخبار، روايت وارد در «خصال» صدوق است با سند متّصل خود از حضرت صادق از پدرش از جدّش از عليّ بن أبيطالب عليهم السّلام كه فرمود:
بهشت هشت در دارد: از يك در پيامبران و صدّيقان وارد ميشوند، و از يك در صالحان و شهيدان، و از پنج در شيعيان و محبّان ما وارد ميشوند.
و من پيوسته بر صراط ايستادهام و خدا را ميخوانم و ميگويم:
رَبِّ سَلِّمْ شِيعَتِي وَ مُحِبِّيَّ وَ أَنْصَارِي وَ مَنْ تَوَلَّاني فِي دَارِ الدُّنْيَا!
«بار پروردگار من! شيعيان مرا و محبّان مرا و ياري كنندگان مرا و كساني را كه از من در دار دنيا متابعت كردند، همه را سلامت بدار!»
و در اين هنگام ندائي از درون عرش خدا ميرسد كه: درخواست تو قبول شد، و تو دربارۀ شيعيانت شفيع قرار داده شدي. و هر يك از
ص102
شيعيان من و افرادي كه ولايت مرا پذيرفتند و مرا ياري نمودند و با دشمنان من كه با من با گفتار و يا با كردار خود محاربه نمودند محاربه كردند، دربارۀ هفتاد هزار نفر از همسايگان و خويشاوندانش شفاعت ميكند.
و يك درِ ديگري هم هست كه از آن در ساير مسلمين كه گويندۀ لَا إلَهَ إلَّا اللَه باشند و در دل آنها بقدر ذرّهاي از بغض ما اهل بيت نباشد، داخل بهشت ميگردند. [102]
ما در مجلس شانزدهم از جلد سوّم بحث «معادشناسي» مفصّلاً در اين مطالب بحث كرديم و روشن ساختيم كه جهنّم محلّ منكرين و مستكبرين است، و بنابراين عامّه اگر عدم قبول ولايتشان مستند به إنكار و استكبار نباشد بلكه ناشي از قصور بوده و گويندۀ شهادتين باشند، به بهشت ميروند.
و روايت مفصّلي از «كتاب سُليم بن قَيس هِلالي» از أميرالمؤمنين عليهالسّلام آورديم كه دلالت داشت بر آنكه مَقسم هفتاد و سه فرقه كه يك فرقه اهل نجات و بقيّه اهل هلاكتند كساني هستند كه داراي مكتب و ادّعا بوده و خود را پرچمدار ميدانند، و امّا كساني كه اينطور نيستند آنها خارج از اين تقسيم هستند، و آنها اكثريّت افراد هر ملّتي را تشكيل ميدهند. و آنها مستضعفيني هستند كه در هر دوره و زمان در تحت تسلّط و غلبۀ مستكبران آن عصر بوده و از خود رأي و دخالت و استقلالي ندارند. و بنابراين عامّه و اهل تسنّن كه چنين نيستند، همه
ص103
اهل بهشتند؛ غاية الامر از يك درِ خاصّ به بهشت ميروند و آنان همدرجه و هم مقام با شيعه نيستند.
و نيز در «خصال» با سند خود از جابر از حضرت باقر عليهالسّلام روايت كردهاست كه:
قَالَ: أَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَهِ، وَاعْلَمُوا أَنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ، عَرْضُ كُلِّ بَابٍ مِنْهَا مَسِيرَةُ أَرْبَعِينَ سَنَةً! [103]
«فرمود: گمان و پندار خود را به خدا نيكو كنيد، و بدانيد كه براي بهشت هشت در است، و عرض هر دري به اندازۀ مسير چهل سال راه است!»
و در «أمالي» صدوق از أنس بن مالك روايت كرده است كه چون پسري از صحابي كبير و شريف: عُثمان بن مَظعون وفات كرد، غصّه و اندوه او شدّت يافت، تا جائيكه در خانۀ خود براي محلّ عبادت مسجدي قرار داد تا در آنجا به عبادت مشغول شود.
اين داستان به رسول الله رسيد، و حضرت به نزد او آمدند و گفتند: اي عثمان! خداوند براي ما رهبانيّت را ننوشته است، و رهبانيّت امّت من در جهاد في سبيل الله است.
اي عثمان بن مظعون! از براي بهشت هشت در است، و از براي جهنّم هفت در. آيا تو را خوشحال نميكند اينكه از دري از آن وارد نشوي مگر اينكه پسر خودت را در پهلو و كنارت ببيني كه دست به دامن تو زده است و خود را ��فيع تو بسوي پروردگارت قرار ميدهد؟!
ص104
عثمان گفت: آري!
پس مسلمين گفتند: يا رسول الله! آنچه براي عثمان است براي ما نيز در مصيبت فرزند هست؟
حضرت فرمود: آري؛ براي هر يك از شما كه صبر كند و به حساب خدا بگذارد.
پس حضرت فرمود: اي عثمان! كسيكه نماز صبح را در جماعت بخواند، و سپس براي تعقيب به ذكر خدا بنشيند تا آفتاب طلوع كند، از براي او در بهشت فردوس هفتاد مرتبه و درجه است، و ما بين هر درجه تا درجۀ ديگر به قدر هفتاد سال راهي كه اسب لاغر تيز رو ميدود فاصله است.
و كسيكه نماز ظهر را در جماعت بخواند، براي او پنجاه مرتبه و درجه در بهشتهاي عدن است، كه ما بين هر درجه تا درجۀ ديگر به قدر پنجاه سال دويدن اسب تندرو است.
و كسيكه نماز عصر را به جماعت بگزارد، براي او پاداش آزادكردن هشتاد نفر از فرزندان اسماعيل است كه هر كدام آنها صاحب خانه و زندگي باشند.
و كسيكه نماز مغرب را به جماعت بگزارد، اجر و مزد او يك حجّ مبرور و يك عمرۀ مقبوله است.
و كسيكه نماز عشاء را به جماعت بخواند، ثواب او بمانند بيداري و شب زندهداري در شب قدر است. [104]
ص105
و مجلسي رضوان الله عليه از كتاب «فضائل» شاذان [105]، و از كتاب «روضه» با إسناد خود مرفوعاً از عبدالله بن مسعود روايت ميكند از حضرت رسول الله صلّي الله عليه وآله كه فرمود: چون در معراج مرا به آسمان بردند، جبرئيل به من گفت: بهشت و جهنّم مأمور شدهاند كه خود را بر تو عرضه كنند.
من بهشت را ديدم و آن نعمتهائي را كه در آن بود، و جهنّم را ديدم و آن عذابهائي را كه در آن بود.
بهشت داراي هشت در بود، و بر فراز هر دري چهار كلمه نوشته بود كه هر كلمۀ آن از تمام دنيا و آنچه در دنياست، براي كسي كه بداند و عمل كند بهتر است. و جهنّم داراي هفت در بود، و بر فراز هر دري سه كلمه نوشته بود كه هر كلمهاي از آن براي كسي كه بداند و عمل كند از دنيا و آنچه در آنست بهتر است.
كلمات نوشته شده بر فراز درهاي بهشت
در اين حال جبرئيل به من گفت: بخوان اي محمّد كه بر بالاي درها چه نوشته شده است! و من خواندم. امّا بر درهاي بهشت:
بر بالاي در اوّل نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «براي هر چيز راهي و چارهاي است، و راه وصول به راحتي و عيش چهار صفت است: قناعت، و بذل كردن حقّ، و ترك كينه، و مجالست با اهل خير.»
و بر بالاي در دوّم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «براي هر چيز
ص106
راهي و چارهاي است، و راه وصول به سرور و خوشحالي در آخرت چهار صفت است: دست كشيدن بر سر يتيمان، و عطوفت بر بيوهزنان، و كوشش در برآوردن نيازهاي مؤمنان، و تفقّد از فقيران و مسكينان.»
و بر بالاي در سوّم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «براي هر چيز راهي و چارهاي است، و راه وصول به سلامتي در دنيا چهار صفت است: كم گفتن، و كم خوابيدن، و كم راه رفتن، و كم خوردن.»
و بر بالاي در چهارم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد ميهمان خود را گرامي بدارد. و كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد همسايۀ خود را گرامي بدارد. و كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد پدر و مادر خود را گرامي بدارد. و كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد يا كلام خوب و گفتار خير بگويد و يا ساكت باشد.»
و بر بالاي در پنجم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «كسي كه بخواهد به او ظلم نشود، بايد خود او ظلم نكند. و كسي كه بخواهد به او فحش ندهند و شتم ننمايند، بايد خود او فحش ندهد و شتم ننمايد. و كسي كه بخواهد ذليل و پست نشود، بايد كسي را ذليل و پست نكند. و كسي كه بخواهد به دست آويز متين و استواري در دنيا
ص107
و آخرت چنگ زند، بايد بگويد: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ.»
و بر بالاي در ششم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «كسي كه دوست دارد قبرش وسيع و گشاده باشد، مساجد را بنا كند. و كسي كه دوست دارد او را كرمها در زير زمين نخورند، در مساجد سكونت كند. و كسي كه دوست دارد پيوسته پاك و تازه باشد و نپوسد و كهنه نشود، مساجد را جاروب كند. و كسي كه دوست دارد جايگاه خود را در بهشت ببيند، مساجد را با فرش و بِساط، فرش كند.»
و بر بالاي در هفتم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «سفيدي و روشنائي دل در چهار صفت است: عيادت كردن از مريضان، و تشييع از جنازهها، و خريدن كفنها، و رد كردن قرضها.»
و بر بالاي در هشتم نوشته بود:
لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ. «كسي كه دوست دارد از اين درها وارد بهشت شود، بايد به چهار صفت متمسّك گردد: سَخاوت، و حُسن اخلاق، و صدقه دادن، و نگاهداشتن خود را از اذيّت و آزار بندگان خداوند متعال.»
سپس در اينجا كلماتي را كه بربالاي درهاي هفتگانۀ جهنّم نوشته بود، رسول الله كاملاً شرح ميدهند، [106] و ما إن شآءالله در بحث
ص108
جهنّم، اين قسمت از روايت را بيان خواهيم كرد.
در «معاني الاخبار» با إسناد خود از انس بن مالك روايت كرده است كه رسول الله فرموده است:
إنَّ لِلْجَنَّةِ بَابًا يُدْعَي الرَّيَّانَ، لَا يَدْخُلُ مِنْهُ إلَّا الصَّآئِمُونَ. [107]
«بدرستيكه براي بهشت دري است كه ريّان ناميده ميشود، و از آن در كسي وارد نميشود مگر روزه گيرندگان.»
اين نكته ناگفته نماند كه:
در قرآن كريم و روايات، ذكري از « غُرفههاي بهشتي » به ميان آمده است، و از مضمون آنها استفاده ميشود كه محلّ خاصّي است كه حائز اهمّيّت است.
«غُرفَه» در لغت به اطاقهاي فوقاني گويند كه بر روي اطاقهاي ديگر ساخته ميشود، و آن درجه و محلّ عالي و مرتفع از خانه و قصر است؛ و در روايات و آيات كنايه از مقام و درجۀ عالي در بهشت است كه به افراد خاصّي عنايت ميشود، مثلاً در سورۀ زمر آمده است:
لَـٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ وَعْدَ اللَهِ لَا يُخْلِفُ اللَهُ الْمِيعَادَ. [108]
«ليكن براي آن كساني كه تقواي پروردگارشان را بجاي آوردهاند غرفههائي است كه در بالاي آنها نيز غرفههائي بنا شده است، و از زير آن غرفهها نهرهائي در جريان است. اينست وعدۀ خدا؛ كه خدا
ص109
خلف وعده نميكند.»
و در سورۀ فرقان داريم:
أُولَـٰئكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلَـٰمًا. [109]
«ايشان (بندگان پروردگار رحمن كه در آيات قبل، شرح حال آنان را بطور مشروح طيّ دوازده آيه ذكر كردهاست) در اثر شكيبائي و استقامتي كه نمودهاند پاداش آنان غرفه است كه به آنها داده ميشود، و در آن غرفه پيوسته با تحيّت و سلام از نزد خداوند برخورد ميشوند.»
يعني عباد رحمن را در آن غرفه جاي ميدهند، و اين مزدِ صبر و استقامتي است كه در طاعت خدا و در اجتناب از معصيت خدا نمودهاند، كه البتّه از صبر در نوائب و شدائد منفكّ نيست. و فرشتگان پيوسته از جانب خداوند آنان را با تحيّت و سلام و سلامتي از هر ترس و گزندي ملاقات ميكنند.
در «أمالي» مرحوم صدوق، از عطّار از سَعد از ابن عيسي از پدرش از ابن أبي عُمَير از ابن أبي حمزه از أبو بصير، از حضرت صادق عليه السّلام، از پدرانش، از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت ميكند كه قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: إنَّ فِي الْجَنَّةِ غُرَفًا يُرَي ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا، وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا؛ يَسْكُنُهَا مِنْ أُمَّتِي
ص110
مَنْ أَطَابَ الْكَلَامَ، وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ، وَ أَفْشَي السَّلَامَ، وَ صَلَّي بِاللَيْلِ وَالنَّاسُ نِيَامٌ ـ الْخَبَرَ. [110]
«رسول الله فرمودند: در بهشت غرفههائي است كه از شدّت نور و صفا، ظاهرش از درونش ديده ميشود و درونش از ظاهرش مشهود است؛ و در اين غرفهها از امّت من كساني مسكن دارند كه گفتارشان نيكو و پاكيزه باشد، و إطعام غذا بنمايند، و در سلام كردن دريغ نورزند، و در شب وقتي كه مردم خوابند نماز بخوانند.»
بسياري از گناهانست كه اثرش در نفس شديد است، و مرتكبين آن از رحمت خدا بسيار دور ميشوند، و وارد است كه آنها بوي بهشت را نميشنوند، با آنكه بوي بهشت از مسير پانصد سال و يا هزار سال راه به مشام جان ميرسد.
در «معاني الاخبار» صدوق از پدرش از سعد بن عبدالله از أحمدبن ابي عبدالله از پدرش از أحمد بن نَضْر از عَمرو بن شِمر از جابر، از حضرت باقر عليه السّلام آورده است كه قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إنَّ رِيحَ الْجَنَّةِ يُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَلْفِ عَامٍ؛ مَا يَجِدُهَا عَآقٌّ، وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ، وَ لَا شَيْخٌ زَانٍ، وَ لَا جَآرٌّ إزَارَهُ خُيَلَآءَ، وَ لَافَتَّانٌ، وَ لَا مَنَّانٌ، وَ لَا جَعْظَرِيٌّ. قَالَ: قُلْتُ: فَمَا الْجَعْظَرِيُّ؟ قَالَ: الَّذِي لَا يَشْبَعُ مِنَ الدُّنْيَا. [111]
ص111
«رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: جبرئيل عليهالسّلام به من خبر داده است كه: بوي بهشت از مسير هزار سال پيدا ميشود؛ و عاقّ والدين آنرا نمييابد، و نه كسي كه قطع رحم كند، و نه پيرمردي كه زنا كند، و نه كسي كه از روي تكبّر و خودپسندي لباس خود را بر زمين كشد، و نه شخص فتنهجو و آشوبگر، و نه شخص منّت گذار، و نه جَعظَريّ. جابر گويد: پرسيدم: مراد از جعظريّ چيست؟ حضرت فرمود: كسي كه از دنيا سير نشود.»
و در حديث ديگر آمده است:
وَ لَا جَيُّوفٌ وَ هُوَ النَّبَّاشُ، وَ لَا زَنُوقٌ و هُوَ الْمُخَنَّثُ، وَ لَاجَوَّاضٌ [112] ] وَ هُوَ الْجِلْفُ الْجَافِي [، وَ لَا جَعْظَرِيٌّ وَ هُوَ الَّذِي لَايَشْبَعُ مِنَ الدُّنْيَا. [113]
«و نه آن كسي كه نبش قبر كند، و نه كسي كه لَواط دهد، و نه آدم سخت دل و سبك مغز، و نه آن كسي كه از دنيا سير نگردد.»
و از «نوادر» راوَندي با اسناد خود، از حضرت صادق عليهالسّلام از پدرانش عليهم السّلام روايت شده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
ص112
چون خداوند بهشت عدن را آفريد، خشتهاي آنرا از طلاي متلالِي و درخشان، و مِلاطِ آنرا از مُشك ذوب شده قرار داد. و سپس به امر خدا بهشت عدن به اهتراز و حركت آمد، و به سخن در آمد و گفت: أَنْتَ اللَهُ لَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ. خوشا به حال كسي كه براي او مقدّر شده باشد در من داخل شود؛ چون خداوند تعالي سوگند ياد كرده است كه:
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَارْتِفَاعِ مَكَانِي! لَا يَدْخُلُكَ مُدْمِنُ خَمْرٍ، وَ لَا مُصِرٌّ عَلَي رِبًا، و لَا قَتَّاتٌ وَ هُوَ النَّمَّامُ، وَ لَا دَيُّوثٌ وَ هُوَ الَّذِي لَايَغَارُ وَ يُجْتَمَعُ فِي بَيْتِهِ عَلَي الْفُجُورِ، وَ لَا قَلَّاعٌ وَ هُوَ الَّذِي يَسْعَي بِالنَّاسِ عِنْدَ السُّلْطَانِ لِيُهْلِكَهُمْ، وَ لَا جَيُّوفٌ وَ هُوَ النَّبَّاشُ، وَ لَاخَتَّارٌ وَ هُوَ الَّذِي لَا يُوفِي بِالْعَهْدِ. [114]
«سوگند به عزّت خودم و جلال خودم و بلندي مقام و مرتبت خودم! كه داخل در تو نميشود كسي كه به خوردن مُسْكر مداومت كند، و كسي كه بر ربا خوردن اصرار ورزد، و كسي كه نمّامي و سخن چيني كند، و كسي كه ديّوث باشد يعني غيرت بر اهل خود نداشته باشد و در خانۀ او براي فجور مجتمع شوند، و نه آن كسي كه در نزد سلطان نمّامي و بدگوئي كند تامردم را به هلاكت اندازد، و نه جَيّوف و آن كسي است كه نبش قبر كند و كفنها را بيرون آورد، و نه خَتّار و آن كسي است كه مردم را گول بزند و مكر و خدعه كند و وفا به عهد خود ننمايد.»
ص113
آري، اين حال اينگونه محجوبان و معصيت كاران است؛ و اين چه نسبت دارد با حال كساني كه در بهشتها آرميدهاند واز بوي آن سرمَست شدهاند، بلكه چه نسبت دارد با آن كساني كه بهشت به سراغ آنان ميآيد و از بوي آنان مَست ميگردد؟! «و سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ بين جملۀ أبرار مست».
طوبي و سدره گر به قيامت به مندهند يكجا فداي قامت رعنا كنم ترا
مستانه كاش بر حرم و دير بگذري تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده تماشا كنم ترا
بالاي خود در آينۀ چشم من ببين تا با خبر ز عالم بالا كنم ترا
خواهم شبي نقاب ز رويت بر افكنم خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم ترا
زيبا شود به كار گه عشق كار من هرگه نظر به صورت زيبا كنم ترا [115]
خدايا زاهد از تو حور ميخواهد قصورش بين به جنّت ميگريزد از درت يا رب شعورش بين
پاورقي
[89] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 176، به نقل از «تفسير نعماني» ص 105 تا ص 107
[90] ـ «أمالي» شيخ، جزء 16، طبع سنگي، ص 293
[91] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي ج 8، ص 190؛ و «تفسير فرات» ص 10، در ذيل آيۀ 285، از سورۀ 2: البقرة
[92] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي ج 8، ص 149، از كتاب «نزهة النّواظر و تنبيه الخواطر»
[93] ـ صدر آيۀ 19، از سورۀ 47: محمّد
[94] ـ «اُصول كافي» طبع حروفي حيدري، ج 2، ص 517
[95] ـ آيۀ 33، از سورۀ 47: محمّد
[96] ـ «أمالي» صدوق، مجلس 88، طبع سنگي، ص 362
[97] ـ آيۀ 90 و 91،ا ز سورۀ 26: الشّعرآء
[98] ـ آيۀ 36، از سورۀ 79: النّازعات
[99] ـ آيۀ 31، از سورۀ 50: قٓ
[100] ـ آيۀ 44، از سورۀ 15: الحِجر
[101] ـ آيۀ 101، از سورۀ 21: الانبيآء
[102] ـ «خصال» طبع حروفي، باب الثّمانية، ص 407 و 408
[103] ـ همان مصدر، ص 408
[104] ـ «أمالي» صدوق، ص 40 و 41
[105] ـ أبوالفضل سديد الدّين شاذان بن جبرئيل قمّي. (م)
[106] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 144 و 145
[107] ـ «معاني الاخبار» ص 409، طبع حيدري، حديث 90 از نوادر
[108] ـ آيۀ 20، از سورۀ 39: الزّمر
[109] ـ آيۀ 75، از سورۀ 25: الفرقان
[110] ـ «أمالي» صدوق، مجلس 53، و از طبع سنگي، ص 198
[111] ـ «معاني الاخبار» طبع مطبعۀ حيدري، ص 330
[112] ـ در تعليقه گويد: در نسخههائي كه در دست ماست، اينچنين (با ضاد) آمده وليكن آنچه در لغت ضبط شده «جوّاظ» با ظاء است كه به معناي الجافي الْغَليظ (بد اخلاق و تندخو و سخت دل) ميباشد ـ انتهي مطلب تعليقۀ كتاب. وليكن در «لسان العرب» گويد: رَجُلٌ جَوّاضٌ كَجَيّاضٍ؛ و آن، مردي است كه با تكبّر و تبختر و خودپسندي راه ميرود.
[113] ـ «معاني الاخبار» طبع مطبعۀ حيدري، ص 330
[114] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 199