أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قال اللهُ الحكيمُ في كِتابِه الكَريم:
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّي'إِذَا جَآءُ وها وَ فُتِحَتْ أَبْوَ'بُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَـٰلِدِينَ * وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ و وَ أَوْرَثَنَا الارْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَـٰمِلِينَ* وَ تَرَي الْمَلَـٰئِكَةَ حَآفِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ.[56]
«و مردم پرهيزكار و با تقوا را كه در مصونيّت خدا درآمدهاند، دسته دسته بسوي بهشت برند، تا هنگاميكه بدانجا رسند و درهاي بهشت را به رويشان بگشايند، و پاسداران و نگهبانان بهشتي به آنها
ص72
سلام كنند بدينگونه كه سلام باد بر شما! پاك و پاكيزه و طيّب هستيد! اينك در بهشت وارد شويد و بطور جاودان زيست كنيد!
مؤمنان با تقوا گويند: سپاس و ستايش از آنِ خداوند است، كه وعدۀ خود را با ما بر اساس صدق و راستي استوار ساخت، و ما را وارثِ زمين گردانيد، تا هر كجاي از بهشت را كه بخواهيم منزل بگيريم؛ پس چقدر مزد و پاداش عاملين به أمر خدا خوب و عالي است.
و اي پيغمبر! در آن روز مشاهده ميكني كه فرشتگان خدا، گرداگرد عرش خدا اجتماع كرده، و با حمد پروردگارشان او را تسبيح و تقديس ميكنند؛ و در ميان آنان به حقّ حكم ميشود. و همه زبان به حمد ميگشايند و ميگويند: حمد و ستايش اختصاص به خداوند دارد، كه او پروردگار عالميان است.»
أميرالمؤمنين عليه السّلام در نتيجه و أثر تقوا ميفرمايد:
وَاعْلَمُوا أَنـَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا مِنَ الْفِتَنِ وَ نُورًا مِنَ الظُّلَمِ، وَ يُخَلِّدُهُ فِيمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ يُنَزِّلُهُ مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ عِنْدَهُ؛ فِي دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ، ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ، وَ زُوَّارُهَا مَلَآئِكَتُهُ، وَ رُفَقَآؤُهَا رُسُلُهُ.
و خطبه را ادامه ميدهد تا آنكه ميفرمايد:
فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللَهِ فِي دَارِهِ؛ رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلَآئِكَتَهُ، وَ أَكْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَدًا، وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَي لُغُوبًا وَ نَصَبًا؛ ذَ'لِكَ فَضْلُ اللَهِ
ص73
يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ. [57]
«و اي بندگان خدا! بدانيد كه هر كس تقواي خدا را پيشه سازد، خداوند براي او راه خلاصي و رهائي از فتنهها قرار ميدهد، و نوري را براي روشنگري از تاريكيها و ظلمتها. و او را در آنچه نفس او بدان مائل است و اشتها دارد مخلَّد و جاودان ميكند، و او را در نزد خودش در منزلگاه كرامت و تكريم منزل ميدهد؛ در خانهاي كه خداوند براي خودش تهيّه كرده است كه سايۀ آن خانه عرش اوست، و نور آن خانه بهجت اوست، و واردين و زائرين آن خانه فرشتگان او هستند، و مصاحبان و رفيقان آن خانه پيامبران و فرستادگان او ميباشند...
بنابراين با انجام دادن أعمال صالحه سبقت بگيريد و مبادرت كنيد تا با همسايگان خدا در خانۀ خدا باشيد؛ همانها كه خداوند پيامبران و رسولانش را رفيق آنها قرار داده، و فرشتگانش را زائر و ملاقات كنندۀ آنان نموده، و گوشهاي آنها را رفيعتر و منيعتر قرارداده از آنكه حتّي لحظهاي صداي ضعيف و خفيّ آتشي را بشنوند، و بدنهاي آنها را در حفظ و مصونيّت قرار داده از آنكه سختي و تعب را حس كنند؛ و اين فضل و رحمت خداست كه به هر كه بخواهد ميدهد، و خداوند داراي فضل عظيمي است.»
للّه الحمد و له المنّة كه خداوند تبارك و تعالي ما را موفّق گردانيد تا بحث در مسائل معاد را بدين منزل كه منزل بهشت است برسانيم. و
ص74
اين بحث بسيار نفيس و دقيق و لطيف است، زيرا بحث از منزلگاه حقيقي و مأمن انسان و ملجأ و موطن اصلي اوست. و لذا همانطور كه استاد ما حضرت آية الله علاّمۀ طباطبائي مدّ ظلّه العالي فرمودهاند، آنقدر در آيات و روايات آمده است كه قلم از استقصاء و تحرير آن خسته ميشود. و در قرآن كريم در وصف بهشت قريب سيصد آيه آمده است كه در تمام سورههاي قرآن مطّرد و شايع است، مگر بيست سوره كه سورۀ ممتحنه و منافقين و هجده سوره از سورههاي كوچك است. [58] وليكن ما إنشاءالله به حول و قوّۀ او به حسب مقدّر، در پيرامون آن به بحث ميپردازيم.
و اينك بايد ببينيم: مكان و محلّ بهشت كجاست؟
از اين آيه كه در مطلع گفتار ذكر شد، از زبان بهشتيان كه در هنگام ورود در بهشت، در مقام حمد و ستايش حضرت حق ميگويند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ و وَ أَوْرَثَنَا الارْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ.
«حمد اختصاص به خدا دارد، آن كسي كه وعدۀ خود را به ما براستي انجام داد، و ما را وارث زمين گردانيد تا هر كجاي از بهشت را كه بخواهيم مسكن گزينيم.»
به روشني ميتوان استفاده نمود كه در آنجا ارتباط مخصوصي بين زمين و بهشت است. و شايد گفتار آنان كه صَدَقَنَا وَعْدَهُ «وعدهاش را به ما براستي انجام داد.» اشاره باشد به اين آيۀ مباركه:
ص75
وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الارْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّـٰلِحُونَ. [59]
«و حقّاً ما بعد از تورات در كتاب زبور داود نوشتيم كه زمين را بندگان صالح ما به ارث ميبَرند.»
و معناي وراثت آنستكه انسان مالك چيزي گردد پس از آنكه ديگري مالك بود، و از او به انسان منتقل گردد؛ انتقال سلف به خلف. پس در مفاد ميراث، بايد چيزي ثابت باشد و كسي بعد از تصرّف ديگري آنرا تصرّف كند، و آن خَلَف در تصرّف آن، قائم مقام و جانشين سَلَف گردد.
و مقتضاي سياق اين آيه، در مقام بيان راستي وعده، اين بود كه بگويد: أوْرَثَنَا الارْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْها «زمين را به ما ارث داد تا در آن زمين مسكن گيريم.» و يا آنكه بگويد: أوْرَثَنَا الْجَنَّةَ نَتَبَوَّأُ مِنْها «بهشت را به ما ارث داد تا در آن مسكن گزينيم.» و چون اينطور بيان نفرموده است، و سياق عبارت را بدينگونه ريختهاست كه: أَوْرَثَنَا الارْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ «زمين را به ما ارث داد تا در بهشت مسكن بگيريم.» استفاده ميشود كه در اينجا حتماً بايد ربط و ارتباط خاصّي بين زمين و بهشت بوده باشد.
همچنانكه در بقيّۀ آياتي كه زمين به عنوان وراثت داده شده است، مطلب از همين قرار است؛ مثل آيۀ:
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الارْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَآ أَن لَوْ نَشَآءُ
ص76
أَصَبْنَـٰهُم بِذُنُوبِهِمْ. [60]
«آيا كساني كه زمين را بعد از ساكنان آن ارث بردند، ندانستند كه اگر ما بخواهيم، آنان را به گناهانشان ميگيريم و مأخوذ ميداريم؟»
و مانند آيۀ:
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَـٰرِقَ الارْضِ وَ مَغَـٰرِبَهَا الَّتِي بَـٰرَكْنَا فِيهَا. [61]
«و ما به كساني كه چنين بودند كه مورد استضعاف قرار ميگرفتند، مشارق زمين و مغارب آنرا كه در آنها خير و بركت خود را قرار داده بوديم، به عنوان ارث داديم.»
باري، بسياري از آيات ديگر بر همين نهج ايماءً و يا صراحةً دلالت دارند بر آنكه بهشت در روي همين زمين است؛ مانند آيۀ:
وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّـٰرُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ. [62]
«و بزودي كافران خواهند دانست كه عاقبت اين خانه از آنِ كيست؟»
و صريحتر، آيۀ:
وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَو'ةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَـٰهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ * جَنَّـٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَآئِهِمْ وَ
ص77
أَزْوَ 'جِهِمْ وَ ذُرِّيَّـٰتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ * سَلَـٰمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ. [63]
«و آن كساني كه به جهت جستجوي رضا و طلب وجه پروردگارشان شكيبائي و استقامت ميورزند، و اقامۀ نماز ميكنند، و از آنچه ما به آنها روزي دادهايم، در پنهان و آشكارا انفاق مينمايند، و با حسنات و نيكوئيها سيّئات و زشتيها را دفع و طرد ميكنند و از خود دور ميسازند؛ عاقبت اين خانه از آنِ آنهاست.
عاقبت اين خانه، بهشتهاي عَدْني است كه خودشان در آن داخل ميشوند و از پدرانشان و جفتهايشان و فرزندانشان هر كدام كه صلاحيّت داشته باشند داخل در بهشت عَدْن ميشوند، و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد ميشوند و سلام خدا را بر آنان ميدهند، بدينگونه كه: سلام بر شما باشد، در پاداش آن استقامتها و شكيبائيها كه نموديد! پس چه خوب است عاقبت اين خانه!»
در اين آيه ملاحظه ميشود كه جَنَّـٰتُ عَدْنٍ را در توصيف عُقْبَي الدَّارِ آورده است، كه بَدَل و يا عطف بيان براي آن است. و در هرصورت مفادش آن ميشود كه عُقْبَي الدَّارِ، عاقبت اين خانه، همان بهشتهاي عدن است.
و چون ميدانيم كه تحقّق معناي دخول، مستلزم خروج فيالجملهاي ميباشد، بنابراين مَثَل اين كسانيكه داخل در بهشت
ص78
ميشوند مَثل كساني است كه در زميني سكونت داشته باشند، و سپس در آنجا يك خانه براي سكونت خود بنا كنند، و پس از آن يك اطاق از اطاقهاي آنرا زينت كنند و داخل آن شوند. در اينصورت ميگويند: داخل در اين اطاق شدند؛ اطاقي كه در اين خانه، و خانهاي كه در اين زمين است.
پس دخول در بهشت، دخول در اوج بعد از حضيض، و ارتقاء بعد از كمالات است.
و بر اين مثابه آياتي ديگر در قرآن كريم وارد است، مانند:
قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الارْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَـٰقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ. [64]
«موسي به قوم خود گفت: به خداوند استعانت جوئيد و شكيبائي كنيد! زيرا كه حقّاً زمين اختصاص به خدا دارد، كه به هريك از بندگانش بخواهد به عنوان ارث ميدهد؛ و عاقبت از آنِ متّقيان و پرهيزكاران است!»
و مانند:
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا.[65]
«اينست آن بهشتي كه ما به هر يك از بندگان خود كه متّقي و پرهيزكار باشد، به ارث ميدهيم.»
و مانند:
ص79
وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. [66]
«و اينست آن بهشتي كه به شما در پاداش و مزد كرداري كه انجامدادهايد، به عنوان وراثت ميرسد!»
در اينجا دو روايت وارد است كه وراثت را به گونهاي ديگر تفسير ميكند، ولي هيچيك از آنها منافاتي با وراثت زمين ندارد.
اوّل: در تفسير «مجمع البيان» از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم وارد است كه:
مَا مِنْ أَحَدٍ إلَّا وَ لَهُ مَنْزِلٌ فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْزِلٌ فِي النَّارِ؛ فَأَمـَّا الْكَافِرُ فَيَرِثُ الْمُؤْمِنَ مَنْـزِلَهُ مِنَ النَّارِ، وَالْمُؤْمِنُ يَرِثُ الْكَافِرَ مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ: أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. [67]
«هيچكس نيست مگر آنكه براي او منزلي در بهشت است و منزلي در جهنّم؛ پس شخص كافر، منزل جهنّميِ مؤمن را از او به ارث ميبرد و شخص مؤمن، منزل بهشتيِ كافر را از او به ارث ميبرد. و اينست معناي گفتار خداوند: شما بهشت را در ازاء أعمالي كه بجاي آوردهايد، به عنوان ارث ميبريد.»
دوّم: در كتاب «ثواب الاعمال» صدوق، از پدرش از سَعد از احمد بن حسين از عثمان بن عيسي از بعضي از اصحاب خود، از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه: خداوند هيچيك
ص80
از خلائق را نيافريده است مگر آنكه براي او منزلي در بهشت و منزلي در آتش خلق كرده است.
و چون اهل بهشت در بهشت سُكني گيرند و اهل آتش در آتش مسكن گزينند، يك منادي ندا ميكند كه: اي اهل بهشت! برخيزيد و به جهنّم نظر كنيد. بر ميخيزند و مُشرفِ بر آتش ميگردند، در اينحال منزلهاي آنان را در آتش به قدري بالا ميآورند كه همه ببينند، و سپس به آنها گفته ميشود: اين منزلهاي شما در آتش بود كه اگر هرآينه گناه خدا را مينموديد در آنها داخل ميشديد!
و اگر فرض كنيم كه كسي از شدّت سرور و خوشحالي بميرد، اهل بهشت از شدّت سرور و خوشحالي در آن روز بايد بميرند، چون خداوند چنين عذابي را از آنان برداشته است.
و سپس ندا ميكنند: اي جماعت اهل آتش! سرهاي خود را بلند كنيد و به منزلهاي خود در بهشت نظر افكنيد! آنان سرهاي خود را بلند ميكنند و به منزلهاي خود در بهشت نظر مياندازند و آن نعمتها را در آنجا ميبينند. و در اين حال به آنان گفته ميشود: اينست منازل شما در بهشت، كه اگر اطاعت خدا را ميكرديد داخل ميشديد.
و در اينصورت اگر فرض شود كه كسي از شدّت غصّه و اندوه بميرد، بايد در آنروز اهل جهنّم از شدّت غصّه و اندوه بميرند.
پس بهشتيان منزلهاي بهشتي جهنّميان را ارث ميبرند، و جهنّميان منزلهاي جهنّمي بهشتيان را ارث ميبرند؛ و اينست مفاد
ص81
گفتار خداوند عزّوجلّ:
أُولَـٰئِكَ هُمُ الْوَ 'رِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [68]
«ايشانند ارث برندگان، آن كسانيكه بهشت فردوس را به ارث ميبرند، و در آن جاودان ميمانند.» [69]
باري، اين نحوۀ تَوارث منازل بهشت و دوزخ به جاي خود محفوظ است، ولي هيچ منافاتي ندارد با آنكه اين بهشت در زمين باشد و اين نحوۀ توارث در آنجا صورت گيرد.
و البتّه بايد دانست كه آن زمين ديگر مثل اين زمين نيست؛ زميني پاك و نوراني، و زمين ديگري خواهد شد:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ. [70]
«روزي است كه زمين بصورت غير اين زمين تبديل ميشود.»
وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا. [71]
«و زمين به نور پروردگارش روشن و منوّر ميگردد.»
وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ. [72]
«و زمين در قيامت يكسره در دست و قبضۀ خدا خواهد بود.»
و شاهد بر گفتار ما اينستكه در روز قيامت هر روزياي كه به
ص82
بهشتيان داده ميشود ميگويند: اين همان روزياي است كه قبلاً به ما داده شده است، و به آنان روزيهائي داده شده است كه بعضي شبيه به بعض ديگرند: كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَـٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَـٰبِهًا.[73]
باري، در «تفسير عليّ بن إبراهيم» در ذيل آيۀ شريفۀ:
وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَي' * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي'. [74]
«و هر آينه به تحقيق كه رسول ما، جبرائيل را يكبار ديگر در سدرة المنتهي ديد.»
عليّ بن إبراهيم گفته است: مراد، آسمان هفتم است. و امّا ردّ بر آن كسانيكه منكر شدهاند كه بهشت و آتش هم اكنون آفريده شدهاند گفتار خداوند است كه: عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي'. [75]
أيْ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَي. فَسِدْرَةُ الْمُنْتَهَي فِي السَّمآءِ السّابِعَةِ وَ جَنَّةُ الْمَأْوَي عِنْدَها.
«در نزد آن، يعني در نزد سدرة المنتهي، جنّة المَأوي است. پس سدرةالمنتهي در آسمان هفتم است و جنّة المَأوي هم در جنب آنست.» [76] پس معلوم ميشود كه جنّة المَأوي فعلاً موجود است.
از اينجا استفاده ميشود كه بهشت در آسمان هفتم است. و
ص83
علاّمۀ مجلسي رضوان الله عليه دربارۀ مكان بهشت فرموده است كه: أخبار دلالت دارند بر آنكه بهشت مافوق آسمانهاي هفتگانه است، و به اين عقيده اكثر مسلمانان معتقدند. [77]
و اين مطالب منافات ندارد با آنكه محلّ بهشت زمين بوده باشد، زيرا مراد از آسمانهاي هفتگانه معلوم نيست كه اين آسمانهاي طبيعي باشد، به علّت آنكه تمام اين آسمانها با ستارگان از كواكب و سيّارات و خورشيد و منظومهها و كهكشانها همه و همه آسمان دنياست، طبق آيۀ شريفۀ:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ.[78]
«ما آسمان دنيا را با جلوههاي ستارگان زينت بخشيديم.»
و بنابراين آسمان هفتم و يا مافوق آسمان هفتم كه در بطون و طبقات مخفيّه و پنهان عالم مُلك است، منافات ندارد كه در ملكوت زمين باشد. پس ملكوت و باطن زمين ممكن است آسمان هفتم بوده باشد، و آنجا بهشت باشد. و شاهد بر اين مطلب آنستكه زمين در آنوقت زمين هست و زمين نيست؛ زمين هست به اعتبار آنكه همين زمين است، و زمين نيست به جهت آنكه مُشرِق و نوراني شده و به زمين دگري مبدّل گشته، و در قبضۀ خداوند قرار گرفته است.
شاهد بر اين گفتار دو آيه در قرآن كريم است كه دلالت دارد بر آنكه عرض بهشت به اندازۀ آسمانها و زمين است:
ص84
اوّل: آيۀ: وَ سَارِعُوٓا إِلَي' مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَـاوَات وَ الارْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ. [79]
«و سرعت كنيد بسوي مغفرتي از جانب پروردگارتان و بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است؛ آن را براي پرهيزكاران مهيّا نمودهاند.»
دوّم: آيۀ: سَابِقُوٓا إِلَي' مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الارْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَهِ وَ رُسُلِهِ.[80]
«پيشي بگيريد بسوي مغفرتي از جانب پروردگارتان و بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمان و زمين است؛ آن را براي كساني كه ايمان به خدا و فرستادگان خدا آوردهاند مهيّا كردهاند.»
و از رسول أكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم ميپرسند:
إذَا كَانَتِ الْجَنَّةُ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الارْضِ فَأَيْنَ تَكُونُ النَّارُ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: سُبْحَانَ اللَهِ! إِذَا جَآءَ النَّهَارُ فَأَيْنَ الْلَيْلُ؟! [81]
«اگر عرض بهشت بقدر آسمان و زمين باشد پس آتش كجاست؟ حضرت فرمود: سبحان الله! زماني كه روز بيايد پس شب كجاست؟!»
از اين گفتار دُرَربار حضرت ميتوان استخراج ابوابي از علم و
ص85
معرفت نمود، و به حقيقت بهشت و دوزخ پي برد. حضرت ميخواهد اين را برساند كه همانطور كه روز و شب، دو أمر عارض بر روي زمين هستند و با يكديگر بهيچوجه جمع نميشوند، چون شب آيد جهان را تاريكي فرا ميگيرد و نقطهاي از نور نيست، و چون روز آيد روشنائي عالم را فرا ميگيرد و شب را پس ميزند و ديگر شبي نيست؛ همينطور بهشت و جهنّم دو امر عارضي بر روي آسمان و زمين هستند. بهشت باطن و ملكوت است، و در عالم قرب است؛ و دوزخ در عالم ظاهر و ملك است، و در عالم بُعد است، و اين دو أبداً با يكديگر تزاحم و تصادمي ندارند. موطن بهشت، عالم معني و حقيقت است، و عالم علم و عرفان و رفع حجاب و كشف مجهولات است؛ و موطن دوزخ عالم باطل و مجاز است، و عالم جهل و نابينائي و حجاب و تراكم مجهولات است؛ و اينها با هم نميتوانند اجتماع كنند.
علم چون بيايد جهل را كنار ميزند، و حقّ چون در آيد باطل را ميزدايد، و حجاب چون پس رود غطاء و پرده را از چهرۀ محبوب برميدارد. بهشت چون بيايد جهنّم را كنار ميزند، روز چون بيايد شب را از بين ميبرد. پس هم بهشت در آسمانها و زمين است و عرضش و وسعتش به اندازۀ آنهاست، و هم جهنّم؛ ليكن در آن وقتي كه بهشت است، و در آن مرتبهاي كه بهشت است، و در آن رتبه از قرب و ملكوتي كه بهشت هست، جهنّم نيست.
جهنّم در وقت ديگر، و در مرتبۀ ديگر، و در رتبۀ بُعد ملكوتي
ص86
است؛ پس هيچگاه با هم تزاحم و تصادم ندارند، كما آنكه هيچگاه با هم جمع نميشوند. و در مرحلۀ نفوس بشري، طلوع علم و عرفان و كشف حُجب نوراني و ظلماني چون تحقّق پذيرد، ديگر در آن صُقع و ناحيه از نفوس، جهل و عَماء و پرده و غِطاء نيست. و در مرحلۀ ظهور نور علم و تابش آن بر هَياكِل عالم كثرت و موجودات ارضي و سمائي، تجلّي بهشت و جنّت است؛ و در مرحلۀ خفاء و عماء كه هريك از موجودات ارضي و سمائي به نظر استقلالي نگريسته ميشوند ظهور جهنّم و دوزخ است.
و محصّل مطلب آنكه: همان بهشتي كه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است، همان عالم واقع و ملكوت است كه با دوزخ تزاحمي ندارد؛ و همان ملكوت زمين است كه وَ أَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا، و يَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَيْرَ الارْضِ، و وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ دربارۀ آن صدق ميكند.
و از همين بيان روشن ميشود جواب إشكال ديگري كه: اگر بهشت در آسمان است، پس چگونه عرضش به اندازۀ آسمانها و زمين است؟ و نيز سخافت و بيپايگي جوابهائي را كه در «مجمعالبيان» از أنَس بن مالك، و از قَتاده، و از أبوبكر أحمد بن عليّ و ديگران نقل كرده است. [82]
حال بايد ببينيم كه آيا بهشت و جهنّم الآن آفريده شدهاند، يا آنكه بعداً آفريده ميشوند؟
ص87
از بسياري از مباحث قبل، چون مسألۀ تجسّم أعمال، و عدم ازبين رفتن چيزي در عالم تكوين، و مسألۀ معاد جسماني دانستيم كه آنها فعلاً موجودند؛ و آيۀ مباركۀ در سورۀ يس:
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَـٰلَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ. [83]
و آيۀ مباركۀ در سورۀ نوح:
مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا. [84]
صراحت بر اين مطلب داشت. و اينك فقط به ذكر چند روايت اكتفاميكنيم:
در «عيون أخبار الرّضا» و «أمالي» و «توحيد» شيخ صدوق روايت ميكند از عليّ بن إبراهيم، از پدرش، از هَروي؛ و در «احتجاج» شيخ طبرسي مرسلاً از هَرَوي روايت كرده است كه:
قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِي عَنِ
ص88
الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟!
فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَي النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَي السَّمَآءِ.
قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ!
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَا أُولَٓئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ وَ كَذَّبَنَا، وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَي شَيْءٍ، وَ خُلِّدَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ.
وَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: لَمَّا عُرِجَ بِي إلَي السَّمَآءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً فِي صُلْبِي، فَلَمَّا هَبَطْتُ إلَي الارْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ؛ فَفَاطِمَةُ حَوْرَآءُ إنْسِيَّةٌ.
فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إلَي رَآئِحَةِ الْجَنَّةِ شَمَمْتُ رَآئِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ. [85]
«أبوصَلْت هَروي ميگويد: به حضرت رضا عليه السّلام عرض
ص89
كردم: اي پسر رسول الله! از بهشت و دوزخ براي من بازگو كن، كه آيا آنها امروز آفريده شدهاند؟!
حضرت فرمود: آري، و رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم داخل در بهشت شد، و آتش را ديد در آن وقتي كه او را بسوي آسمان به معراج بردند.
من عرض كردم: جماعتي ميگويند: آنها امروز در عالم تقديرند، و هنوز خلق نشدهاند!
حضرت فرمود: آنان از ما نيستند، و ما از آنان نيستيم. كسيكه خلقت بهشت و جهنّم را إنكار كند پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم را تكذيب كرده است و ما را نيز تكذيب كرده است، و بهيچوجه در تحت ولايت ما نيست، و در آتش دوزخ مخلّد خواهد شد! خداوند عزّوجلّ ميفرمايد: اينست آن جهنّمي كه مجرمان آنرا تكذيب مينمايند، كه آن مجرمان پيوسته در ميان آن جهنّم و فلزّ گداخته دورميزنند و گردش ميكنند.
و رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود: چون مرا به معراج آسمان بردند، جبرئيل دست مرا گرفت و داخل در بهشت كرد، و از رطب بهشتي به من داد و من آنرا خوردم، و آن رطب در صلب من تبديل به نطفه شد، و چون به زمين بازگشتم، با خديجه مباشرت و آميزش نمودم و او به فاطمه حامله شد؛ پس فاطمه حوريّهاي است كه انسان است.
و من هر وقت اشتياق به بوي بهشت پيدا ميكنم بوي دخترم
ص90
فاطمه را استشمام ميكنم.»
و بر همين نهج در «تفسير عليّ بن إبراهيم» وارد است كه:
رسول خدا فاطمه را (كه بر او و بر پدرش و شوهرش و اولادش هزار هزار تحيّت و سلام باد) بسيار ميبوسيدند، و اين امر بر عائشه سخت و دشوار بود، و پيوسته در اعتراض بود. رسول الله صلّي الله عليه وآله فرمودند: اي عائشه! چون مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، پس جبرئيل مرا به درخت طوبي نزديك نمود و از ميوههاي آن به من داد و من خوردم، پس خداوند آن را در پشت من تبديل به نطفه كرد، و چون به زمين آمدم، با خديجه مواقعه كردم و به فاطمه آبستن شد. و بنابراين من هيچگاه فاطمه را نميبوسم مگر آنكه بوي درخت طوبي را از آن استشمام مينمايم.[86]
در «خصال» صدوق از ابن وَليد از صَفّار از ابن أبي الخطّاب از محمّد بن عبدالله بن هِلال از عَلاء از محمّد، از حضرت باقر عليهالسّلام آورده است كه:
قَالَ: وَاللَهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ مُنْذُ خَلَقَهَا، وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْكُفَّارِ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّوَجَلَّ ـ الْخَبَرَ. [87]
«حضرت فرمودند: سوگند به خدا كه بهشت از أرواح مؤمنان از وقتيكه خداوند بهشت را آفريده است خالي نمانده است، و جهنّم
ص91
نيز از وقتيكه خداوند عزّ وجلّ آنرا آفريده است، از ارواح معصيتكاران خالي نمانده است.
و از «تفسير نُعماني» در روايت وارده از أميرالمؤمنين عليهالسّلام ذكر شده است كه آنحضرت فرمودهاند:
و امّا ردّ بر كساني كه ميگويند: فعلاً بهشت و جهنّم آفريده نشدهاند، گفتار خداوند تعالي است:
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي' * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي'. [88]
«در نزد آخرين درخت (كه نهايت سير ارواح و نفوس و فرشتگان است). و در نزد سدرة المنتهي بهشتِ محلّ سكونت است.»
پاورقي
[56] - سورۀ زمر: 39،آيات 73 تا 75.
[57] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 181، طبع عبده مصر، ص 347 و ص 349
[58] ـ رسالۀ «الإنسان بعد الدّنيا» خطّي، ص 68
[59] ـ آيۀ 105، از سورۀ 21: الانبيآء
[60] ـ قسمتي از آيۀ 100، از سورۀ 7: الاعراف
[61] ـ صدر آيۀ 137، از سورۀ 7: الاعراف
[62] ـ ذيل آيۀ 42، از سورۀ 13: الرّعد
[63] ـ آيات 22 تا 24، از سورۀ 13: الرّعد
[64] ـ آ يۀ 128، از سورۀ 7: الاعراف
[65] - آيۀ 63، از سورۀ 19: مريم
[66] ـ آيۀ 72، از سورۀ 43: الزّخرف
[67] ـ «مجمع البيان» طبع صيدا، مجلّد 2، ص 420، ذيل آيۀ 43، از سورۀ 7: الاعراف؛ و رسالۀ «الإنسان بعد الدّنيا» خطّي، ص 69
[68] ـ آيۀ 10 و 11، از سورۀ 23: المؤمنون
[69] ـ «ثواب الاعمال» ص 249 و 250
[70] ـ صدر آيۀ 48، از سورۀ 14: إبراهيم
[71] ـ صدر آيۀ 69، از سورۀ 39: الزّمر
[72] ـ قسمتي از آيۀ 67، از سورۀ 39: الزّمر
[73] ـ قسمتي از آيۀ 25، از سورۀ 2: البقرة
[74] ـ آيات 13 تا 15، از سورۀ 53: النّجم
[75] - همان
[76] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 133، به نقل از «تفسير قمّي» ص 652
[77] ـ همان مصدر، ص 205
[78] ـ آيۀ 6، از سورۀ 37: الصّآفّات
[79] ـ آيۀ 133، از سورۀ 3: ءَال عمران
[80] ـ قسمتي از آيۀ 21، از سورۀ 57: الحديد
[83] ـ آيۀ 26 و 27، از سورۀ 36: يسٓ؛ اين آيه راجع به مؤمنِ به عيسي بن مريم است كه چون به حمايت از رسولان او برخاست او را كشتند. و خداوند داستان او را بيان ميكند كه: «به او گفته شد: در بهشت داخل شو! او گفت: اي كاش طائفۀ من ميدانستند كه پروردگار من مرا آمرزيد و مورد كرامت خود قرار داد.»
[84] ـ صدر آيۀ 25، از سورۀ 71: نوح؛ اين آيۀ راجع به قوم نوح است كه بواسطۀ گناهان، خداوند آنان را دستخوش غرقه ساخت و خداوند بدينگونه بيان ميكند كه: «به علّت گناهانشان غرق شدند، پس بلافاصله داخل در آتش شدند.» ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 119؛ و در «عيون أخبار الرّضا»
[85] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 119؛ و در «عيون أخبار الرّضا» ص 65؛ «أمالي» صدوق، مجلس 70، و از طبع سنگي ص 276؛ «توحيد» صدوق، ص 118، ضمن حديث 21 از طبع مطبعۀ حيدري؛ و «احتجاج» طبع نجف، ج 2، ص 191، در ضمن سؤالهاي أبوصلت هروي از حضرت رضا عليهالسّلام آوردهاند.
[86] ـ «تفسير قمّي» ص 341 و 342
[87] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 133