أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـمِ
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرين
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّين
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قالَ اللَهُ الْحَكيمُ في كِتابِهِ الْكَريمِ:
كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي' قُلُوبِهِم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلآ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ * ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِيمِ[434] * ثُمَّ يُقَالُ هَـٰذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ. [435]
«البتّه چنين نيست (كه قرآن از اساطير و افسانههاي پيشينيان
ص346
بوده باشد) بلكه أعمال ناشايستۀ ايشان موجب شده است كه بر روي دلهاي ايشان چرك و زنگار بگيرد (و ظلماني شود و نفهمند كه آيات خدا چيست). البتّه چنين نيست كه ميپندارند، بلكه ايشان از پروردگارشان در آنروز محجوب هستند (و در پرده و حجاب جهل و غفلت همچون پيله تنيدهاند). و پس از آن، آنان به جحيم و آتش فراوان و سوزان دوزخ داخل ميشوند، و سپس به آنان گفته ميشود: اينست آن چيزي كه شما در دنيا عادتتان اين بود كه آن را تكذيب مينموديد!»
أميرالمؤمنين عليه السّلام در «نهج البلاغة» فرمايد:
فَبَادِرُوا الْمَعَادَ! وَ سَابِقُوا الاجَالَ! فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الامَلُ، وَ يَرْهَقَهُمُ الاجَلُ، وَ يُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ.
فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي مِثْلِ مَا سَأَلَ إلَيْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ! وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبِيلٍ عَلَي سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ! وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالاِرْتِحَالِ، وَ أُمِرْتُمْ فِيهَا بِالزَّادِ.
وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَي النَّارِ، فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ؛ فَإنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَآئِبِ الدُّنْيَا! أَفَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ، وَالْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ، وَالرَّمْضَآءِ تُحْرِقُهُ؟ فَكَيْفَ إذَا كَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ [436] مِنْ نَارٍ؛ ضَجِيعَ حَجَرٍ وَ قَرِينَ شَيْطَانٍ!
ص347
أَعَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِكًا إذَا غَضِبَ عَلَي النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضًا لِغَضَبِهِ، وَ إذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعًا مِنْ زَجْرَتِهِ ـ الخُطبةَ. [437]
«پس بشتابيد به سوي معاد (كه آن بازگشت شماست به سوي پروردگار و آفريدگار آفريدگان). و پيشي گيريد به أعمال صالحه و طاعات، پيش از آنكه اجلها برسد و شما را ببرد! زيرا كه نزديك شده است كه بين مردم و بين آمال و آرزوهايشان جدائي افتد، و آرزوها بريده شود، و اجل ايشان را دريابد و فراگيرد، و درِ توبه و رجوع از گناه بر آنان بسته شود؛ زيرا كه شما صبح كردهايد در حال و موقعيّتي كه آنهايي كه قبل از شما بودهاند بازگشت به سوي آنرا خواستارند (يعني شما چيزي داريد كه مردگان درخواست آنرا ميكنند) و شما در اينجا در راه سفر و راهِ گذريد؛ سفر از خانهاي كه خانۀ شما نيست، و شما را بر كوچ كردن از آن خبر دادهاند، و امر كردهاند كه زاد و توشه برگيريد!
و بدانيد كه اين پوست نازك بدن، قدرت و توانائي استقامت دربرابر آتش را ندارد؛ بنابراين بر جانهاي خود ترحّم كنيد، زيرا كه شما در مصائب دنيا نفوس خود را حقّاً آزمودهايد و امتحان كردهايد كه چگونه يكي از شما از يك خاري كه به او خَلَد، جزع و فزع ميكند، و از يك لغزشي كه او را به رو دراندازد و خونآلود سازد، و يا از زمين گرم و ريگ گرم كه بسوزاند او را، ناراحت ميشود و شِكوه
ص348
ميكند؛ پس چگونه باشد كار در وقتيكه بين دو طبقه از آتش قرار گيرد؛ ضجيع و همخوابۀ سنگ سوزان، و قرين و همنشين ديو سركش شيطان گردد!
آيا ميدانيد كه چون مالك: پاسبان دوزخ به خشم آيد و بر آتش غضب كند، از غايت إحراق و سوزش آتش، بعضي از آتش بعض ديگر را بشكند و خرد كند، از جهت غضبي كه مالك نموده است! و چون آتش را به قَهر و زجر خود مبتلا كند، از آن زجر و قهر، شرارههاي آتش از شدّت جزعي كه دارد از ميان درهاي دوزخ برجهد!»
باري، از مجموع آنچه در مباحث سابق گفته شد، به دست ميآيد كه جهنّم حجاب است. و حجاب عبارت است از غفلت و نسيان ذكر خدا، كه آثار آن در هر يك از عوالم و نشآت به گونهاي خاصّ متجلّي شده، و شخص محجوب و غافل را در آزار و عذاب قرار ميدهد. و اينچنين كساني از حيات حقيقيّۀ اخرويّه محروم هستند.
يَـٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الاخِرَةِ كَمَا یئسَ الْكُّفَارُ مِنْ أَصْحَـٰبِ الْقُبُورِ. [438]
«اي كسانيكه ايمان آوردهايد! دوست نگيريد گروهي را كه خداوند بر ايشان غضب كرده است! آنان از آخرت مأيوس هستند همچنانكه كفّار از اهل قبور مأيوس ميباشند.»
ص349
وَ لَا تَايْـئَسُوا مِن رَوْحِ اللَهِ إِنَّهُ لَا يَايْـئَسُ مِن رَوْحِ اللَهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَـٰفِرُونَ. [439]
«(حضرت يعقوب به فرزندان خود گفت:) از رحمت و رَوْح خدا مأيوس نباشيد؛ زيرا كه از روح و رحمت خدا مأيوس نميشوند مگر گروه كافران.»
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِـَايَـٰتِ اللَهِ وَ لِقَآئِِه أُولَـٰئِِكَ يَئِسُوا مِن رَحْمَتِي وَ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ. [440]
«و آنانكه به آيات و نشانههاي توحيد خداوند، و به لقاء و ديدار او كافر شدهاند كساني هستند كه از رحمت من مأيوس ميباشند، و از براي ايشان عذابي دردآور است.»
و از اين آيات بدست ميآيد كه: اصل كفر و ريشۀ شرك، عدم اعتماد و اتّكاء به خدا و يأس از رحمت اوست؛ بطوريكه بنده رابطۀ خود را با او استوار نبيند، بلكه رابطه را ننگرد و خود را مشمول الطاف و رحمات غير متناهيۀ حضرت او مشاهده نكند، و به اميد زيارت و لقاء و ديدار او نباشد.
و از طرفي ميدانيم كه دار آخرت و عالم ديگر، عين رحمت إلهيّه و منبع هر جمال و كمالي است، و حيات و زندگي محض است. و رحمت خداوندي گرچه همۀ عوالم را فراگرفته است، وليكن رحمت خاصّۀ او، اختصاص به مؤمنان و متّقيان و خوبان دارد.
ص350
وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ. [441]
«و رحمت من همۀ چيزها را فرا گرفته است؛ و من رحمت خاصّ خود را براي مردم پرهيزگار حتماً بزودي مينويسم و مقرّر ميدارم.»
اين آيه ميرساند كه همۀ موجودات، و هر چيزي كه بر او بتوان نام چيز گذارد، مورد رحمت عامّۀ الهيّه و مشمول فيض مقدّس او هستند، حتّي كفّار و مشركان و معاندان؛ گرچه غير مؤمنان و متّقيان از رحمت خاصّه محرومند.
و بنابراين، كافران و جهنّميان در عين حرمان از رحمت، مشمول رحمتاند. و اين حرمان همان حجابي است كه بر آنان افكنده شده، و آنان را از إقرار و اعتراف به توحيد و عرفان حضرت اقدس احديّت بازداشته است.
وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ. [442]
« و بين دوزخيان و بهشتيان يك حجاب است.»
فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابُ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَـٰهِرُهُ و مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ * يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَي'. [443]
«پس ديواري كشيده شد بين منافقان و مؤمنان، كه آن ديوار داراي دري ميباشد، كه در داخل آن در، بهشت و رحمت است، و
ص351
خارج آن در، در برابرش عذاب و دوزخ است. منافقان به مؤمنان نداميكنند: آيا ما با شما نبودهايم در دنيا؟ مؤمنان ميگويند: آري! (وليكن...).»
و از اين آيه به خوبي مستفاد ميشود كه: منافقان در عين آنكه مشمول رحمتاند، محروم از رحمتاند؛ چون آن رحمت خاصّه در باطنِ حجاب و در داخل حصار و در است، و اين مسكينان از ظاهر حصار نميتوانند تجاوز كنند و خود را به باطن و داخل حصار برسانند و از آن رحمتهاي خاصّه بهرمند گردند.
آنان در ظاهرِ حجاب و حصار واقعند و در عذاب ميباشند، و همين حجاب ايشان را از نعيم باطن محروم كرده است. و ظاهر آن حجاب همان چيزي است كه بدان معذّب ميشوند. و خداوند بيان فرموده است كه جهنّميان به اقسام و انواع أعمال سيّئه و زشت خود معذّب ميشوند؛ بنابراين اعمالشان بطور مختلف و متفاوت، عذابهاي مختلف و متفاوت است.
و آن اصل و ريشهاي كه اين انواع عذاب از آن منشعب ميگردد، اصل حجاب است كه همان غفلت و نسيان ياد خدا باشد؛ قال اللهُ تعالَي:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ ءَاذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُولَـٰئِكَ كَالانْعَـٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْغَـٰفِلُونَ. [444]
ص352
«و هرآينه به تحقيق كه ما براي جهنّم بسياري از جنّ و انس را خلق كرديم: آنانكه داراي دلها و انديشههائي هستند و ليكن با آنها تفقُّه و تفكّر نميكنند، و داراي چشمهائي هستند كه با آنها نميبينند، و داراي گوشهائي هستند كه با آنها نميشنوند؛ ايشان همانند چهارپايان هستند بلكه گمراهتر، زيرا كه ايشان البتّه و البتّه غافل هستند.»
آيهاي كه در مطلع سخن ذكر شد: كَلآ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ، ميرساند كه: دوزخيان در حجاب اعمالشان گرفتار و متوقّف ميباشند؛ چون قبلاً ميفرمايد: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي' قُلُوبِهِم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.
و در اينصورت تمام اعمالي كه در حجاب انجام ميگيرد و از ظاهر تجاوز نميكند، همه سراب و بدون واقعيّت و حقيقت است، همه باطل است؛ چون با أصالت و متن واقع كه اساس توحيد است تفاوت دارد. آنها باطل است كه به صورت حقّ براي عاملش ظاهر شده است ولي حقّ نيست؛ و جا و محلّ باطلْ جهنّم و دوزخ است و طعمۀ آتش است كه در گيرد و آنرا بسوزاند و بن و بنياد آنرا بر باد فنا دهد.
وَ قَدِمْنَآ إِلَي' مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَـٰهُ هَبَآءً مَنثُورًا. [445]
«و ما آمديم و وارد شديم بر تمام اعمالي كه ايشان انجام داده بودند، و همه را همانند گردِ پراكندۀ در فضا، متفرّق و متشتّت
ص353
نموديم.»
وَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا أَعْمَـٰلُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْـَانُ مَآءً حَتَّي' إِذَا جَآءَهُ و لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًا وَ وَجَدَ اللَهَ عِندَهُ و فَوَفَّیهُ حِسَابَهُ و وَاللَهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ. [446]
«و آنانكه كافر شدهاند، كردارشان همانند سرابي است كه در زميني خشك واقع است، بطوريكه شخص تشنه آنرا آب ميپندارد و به دنبال آن ميرود، ولي چون به آن رسيد آن سراب را چيزي نمييابد، و خدا را آنجا مييابد كه بطور كامل و تمام از او حساب ميكشد؛ و خداوند سريع الحساب است.»
أَلَمْتر إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ. [447]
«آيا اي پيغمبر! نديدي تو كساني را كه نعمت خداوند را تبديل به كفر نمودند، و قوم خود را به خانۀ هلاكت و نيستي داخل كردند؟! آنان در جهنّم وارد ميشوند؛ و بد قرارگاهي است جهنّم.»
وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّـَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولَـٰئِكَ هُوَ يَبُورُ. [448]
«و آنانكه زشتيها و بديها را از روي مكر بجاي ميآورند، عذاب سخت و شديدي دارند؛ و مَكر ايشان نيز باطل و خراب و نابود
ص354
ميشود.»
وَ زُيِّنَ ذَ' لِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنتُمْ قَوْمَا بُورًا.[449]
«و زينت داده شد عدم بازگشت رسول خدا به اهل و منزلش در دلهاي شما، و شما گمان بدي برديد؛ و شما قوم و گروه باطل و نيست و هلاك شدهاي هستيد.»
باري، همۀ اين آيات و بسياري از آيات مشابه آن، از جهت مضمون و مفاد ميرساند كه: مقام و منزلت اهل دنيا و كفّار و مشركان و معاندان و متجاوزان و بالاخره دوزخيان، از سَراب أوهام تجاوز نميكند، و هيچگاه به حقيقت نميرسند. و از ظاهر قدمي فراتر نمينهند و به باطن نميرسند؛ و در بوار و هلاكت زيست ميكنند، و از حيات بهرهاي ندارند.
و موطن و محلّ تمام اين سرابها، و مَجازها، و أوهام و پندارهاي خيالي و وهمي، همه و همه دنياست كه زندگي غرور و حيات سرابيّۀ اعتباريّۀ وهميّه را پايهگذاري ميكند.
وَ مَا الْحَيَـٰوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا مَتَـٰعُ الْغُرُورِ. [450]
«و بنابراين، حيات دنيا غير از تمتّع و بهرهبرداريِ غرور آفرين، و گول و خدعه چيزي نيست.»
و از همين جهت، اين زندگي دنيوي كه حيات پست حيواني
ص355
است، چون بر اساس خدعه و غرور است، با جهنّم ارتباط خاصّي دارد. و همين اصل و مفاد را ميرساند اين آيات شريفه:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَـٰنَ فِيأَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَـٰهُ أَسْفَلَ سَـٰفِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ. [451]
«هر آينه حقّاً ما انسان را در بهترين موقعيّت و نيكوترين قوام آفريديم، و سپس او را به پائينترين درجه از منازل پست فرود آورديم! مگر آن كسانيكه ايمان آوردهاند و أعمال شايسته انجام دادهاند، كه براي ايشان مزد و پاداش بدون منّت است.»
و از آنچه بيان شد، معني و مفاد بسياري از آيات ديگر كه دلالت دارد: آتشگيرانۀ جهنّم، انسان و معبودهاي ساختگي است روشن ميشود؛ همچون آيۀ 24، از سورۀ 2: بقره:
فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَـٰفِرِينَ.
«پس اگر نتوانستيد سورهاي همانند سورۀ قرآن بياوريد ـ و هيچگاه هم نميتوانيد كه بياوريد ـ بنابراين از آتشي كه آتشگيرانۀ آن مردم و سنگ ميباشد پرهيز كنيد!»
و همچون آيۀ 6، از سورۀ 66: تحريم:
يَـٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوٓا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَـئكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ
ص356
يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ.
«اي كسانيكه ايمان آوردهايد! خودتان و اهل خودتان را از آتشي حفظ كنيد كه آتشگيرانۀ آن، مردم و سنگ است؛ و بر آن آتش فرشتگان تند و خشن و غليظ و شديد گماشته شدهاند كه أبداً دربارۀ اوامري كه از جانب خدا به آنها ميشود مخالفت نميكنند، و آنچه را كه به آنها امر شود انجام ميدهند.»
و همچون آيۀ 10، از سورۀ 3: آل عمران:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَ'لُهُمْ وَ لآ أَوْلَـٰدُهُم مِنَ اللَهِ شَيْـًا وَ أُولَـٰئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ.
«آنانكه كافر شدهاند، نه اموال آنها و نه اولاد آنها، ايشان را بينياز از خدا به هيچ وجهي نميكند؛ و ايشان البتّه آتشگيرانۀ دوزخند.»
و همچون آيۀ 98، از سورۀ 21: أنبياء:
إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَ 'رِدُونَ.
«بدرستيكه حقّاً شما خودتان، و آنچه غير از خدا ميپرستيد، همگي خار و خاشاك و موادّي هستيد كه براي جهنّم است؛ و شما در جهنّم ورود خواهيد نمود.»
البتّه معلوم است كه انسان كه در آتش ميرود و به جهنّم ميافتد براي آنستكه عصيان خدا را نموده است و از ياد او غافل شده و او را فراموش و نسيان كرده است، كه اين عنوان همان محجوبيّت است كه
ص357
عين آتش و عين دوزخ است. ليكن بايد ديد به چه علّت سنگها نيز در جهنّم ميروند؟ (و البتّه باز معلوم است كه مراد از حجاره و سنگ، همان أصنام و بتهائي است كه ميتراشيدند و پرستش ميكردند.)
چون نفس چوب و گل و سنگ و ساير اشيائي كه با آن بت ميتراشند كه گناهي ندارند كه مستوجب آتش باشند؛ و ليكن با مختصر تأمّل در اين آيات به دست ميآيد كه آنچه در جهنّم ميرود و مستحقّ آتش است مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ است، يعني نفس معبودي غير از خداوند تبارك و تعالي. و معبوديّت مِن دون الله پروردۀ ذهن و فكر شخص عبادت كننده و بت پرست است؛ آن جهت و آن حيثيّت در آتش ميسوزد.
و بنابراين نفس انسان و آنچه متولّد و زائيدۀ نفس اوست از همان تخيّل موهومي معبود غير از خدا، در جهنّم ميرود و ميسوزد؛ و همان، آتش افروز يعني آتشگيرانۀ دوزخ است. و اصنام و بتها گرچه خود گهنكار نيستند، ولي صورت تخيّلي آنها در ذهن عبادت كنندگانشان به عنوان معبوديّت، خطا و گناه است؛ و آن صورت تخيّليّه بايد بسوزد زيرا كه معبود سِوَي الله است.
و امّا اگر آن معبودها داراي نفس ناطقه و اراده و اختيار باشند، و خودشان دعوت به عبادت نموده باشند، مانند فراعنۀ مصر، و قياصرۀ روم، و خواقين چين، و سلاطين و شاهنشهان ايران كه مردم را به عبوديّت و عبادت خود ميخواندهاند، و عملاً خود را فعّالِ
ص358
مايَشاء و حاكم ما يُريد ميدانستند؛ معلوم است كه نفس آنها نيز معبود مِن دونِ اللَه است و بايد در آتش برود و بسوزد.
و امّا بعضي از معبودها داراي نفس ناطقه و اراده ميباشند ولي أبداً مردم را به عبوديّت خود دعوت نكردهاند، بلكه مردم خود كوركورانه آنان را معبود پنداشته و براي آنان شائبۀ ربوبيّت قائلند؛ گرچه خود آنان از اين پندار مردم سخت در انكار و ستيز باشند. همچون ملائكه كه بعضي آنها را ميپرستيدند و دختران خدا ميدانستند. و همچون حضرت عيسي بن مريم و حضرت عُزَير، كه دامنشان از لَوث دعوت به عبوديّت خود پاك بود و از اين عبادت مردم بيزار و متنفّر بودند، زيرا كه لازمۀ مقام قرب و خلوص آنهاست كه خود را معبود ندانند؛ ولي مردم پس از آنها خود به خود گرايش به عبادت كردن و مستقلّ در امور دانستن آنها نموده، نصاري قائل به الوهيّت مسيح شدند و يا او را پسر خدا و يا ثالثُ ثلاثه دانستند، و يهود عُزير را پسر خدا پنداشتند و او را معبود قرار داده و عبادت كردند.
آيا طبق آيۀ شريفه، بايد نفس آنان نيز چون معبود مِن دونِ الله هستند در آتش بسوزد؟ حاشا و كلاّ. اين معبوديّت از ناحيۀ آنان نيست؛ مردم آنها را معبود دانستهاند، و ايشان در اين امر نازيباي مردم سهيم و شريك نبودهاند، به چه گناهي و به چه خطائي بايد در آتش روند؟
و لذا براي روشن شدن اين معني، بعد از آيۀ وارده در سورۀ
ص359
أنبياء، پس از ذكر دو آيۀ:
لَوْ كَانَ هَـٰؤُلآءِ ءَالِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَـٰلِدُونَ * لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ. [452]
«اگر هرآينه ايشان خداياني بودند، البتّه در جهنّم وارد نميشدند، ولي همگي در جهنّم وارد شونده هستند. از براي آنان در جهنّم ناله و فريادي است، و آنان در جهنّم چيزي را نميشنوند.»
ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي' أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. [453]
«و آنانكه دربارۀ ايشان وعدۀ خوبي و سعادت و وعدۀ به بهشت از جانب ما پيشي گرفته است و چنين وعدهاي داده شده است، آنان از جهنّم دور گرديده شدهاند.»
يعني عزير و عيسي و فرشتگان و نظائر آنها كه از عِبادالله الصّالحين هستند، و دربارۀ آنها از طرف خداوند خلوص و اخلاص و قرب و صحّت عمل و گفتار و عدم شائبۀ دعواي ربوبيّت و أنانيّت مقرّر و معيّن گشته است؛ از اين قاعده مستثني هستند، و آنان حَصَب جهنّم و خار و خاشاك و موادّ سوخت دوزخ نخواهند بود.
شيخ طبرسي آورده است كه چون آيۀ: إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَ'رِدُونَ نازل شد،
ص360
عبدالله بن زِبَعْرَي [454] به نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم آمد
ص361
و گفت: اي محمّد! آيا تو چنين نميپنداشتي كه عُزير مرد صالحي بوده است؟! و عيسي مرد صالحي بوده است!؟ و مريم زن صالحهاي بوده است؟! رسول الله فرمود: آري! ابن زِبَعرَي گفت: اينان معبودهائي غير از خدا هستند! و بنابراين در آتشند!؟ خداوند اين آيه را فرستاد: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي'ٓ أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. يعني عيسي و عزير و مريم و ملائكهاي كه مورد پرستش مردم واقع شدند، و ايشان اين امر را ناپسند و ناخوشايند داشتند؛ از جملۀ: وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ استثناء شدهاند. [455]
و البتّه لفظ استثناء در روايت نيست، و از كلام خود شيخ طبرسي است؛ و آنچه مفاد روايت است آنستكه ايشان از مصداق آيۀ شريفۀ: الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي' بوده، و بنابراين از جهنّم دورند.
ص362
و از اينجا ميتوان با دقّت عقلي، موضوع مهمّي را استنتاج نمود، و آن اينستكه اُصولاً در آيه استثنائي نيست. و بيان اين مطلب آنستكه: در أحكام عقليّه و يا قوانين و أحكام شرعيّه كه مبتني بر اصول عقليّه است استثناء معني ندارد؛ و اگر جائي ديديم كه به صورت استثناء بود، اين فقط صورت است و در حقيقت استثناء نيست.
مَعبودِ مِن دونِ اللَه، بايد حصب جهنّم باشد؛ اين قابل استثناء نيست. هر چيزي كه جز خداست بايد در آتش رود و آتش افروزِ آن باشد، زيرا كه جهنّم از اين آتش افروزها تشكيل شده است، و اگر اينها نبودند دوزخي نبود.
عيسي بن مريم و عزير و مريم و فرشتگان، اصل وجود و نفوس، و أعمال و كردارشان همه پاك و طاهر است و أبداً جهنّمي نيست؛ ولي صورت تخيّليّۀ از آنها را كه مردم در اذهان و افكار خود آورده و آن را پرستيدند ـ و آن صورت تخيّليّه ربطي به آنها ندارد، زيرا كه قائم به اذهان و نفوس عبادت كنندگان است ـ بايد بسوزد و محو و نابود گردد. و عجيب است تعبير قرآن كريم كه ميفرمايد: «وَ مَا تَعْبُدُونَ» كه معبوديّتِ آنان را به نفوس عابدين قائم ميداند.
و اين اصل مهمّي است كه در بسياري از معارف إلهيّه كه بصورت استثناء است مفيد فائده و مثمر ثمر خواهد بود.
و همچون آيات 5 تا 9، از سورۀ 104: هُمَزَة:
وَ مَآ أَدْرَيـكَ مَا الْحُطَمَةُ * نَارُ اللَهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي
ص363
الافْـِدَةِ * إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةٌ * فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ.
«و اي پيغمبر! چگونه تصوّر سختي آتش دوزخ كه خرد ميكند و در هم ميشكند را ميتواني كرد؟! آن آتشي كه بر افروخته شدۀ خشم و غضب خداست، و آن آتشي كه بر دلها شعلهور است! آن آتش از هر جهت بر آنها احاطه كرده است، و در ستونهاي بلند و كشيده استوار و ثابت است.»
و بنا بر همين اصل و قاعدۀ كلّي، هر كس كه داراي انانيّت باشد، انانيّت او حجاب اوست، و در جهنّم است.
فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّيَـٰطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا. [456]
«و سوگند به پروردگار تو! كه ما ايشان را و شياطين را محشور خواهيم كرد، و سپس در حول جهنّم به زانو در آمده حاضر خواهيم ساخت!»
و از گفتگوي دوزخيان، اين امر مشهود و معيّن ميگردد كه حقيقت جهنّم ظهور و بروز بُعد از رحمت حضرت حقّ است كه موجب حسرت و ندامت ميباشد، و آن از حجاب أنانيّت و استكبار و جهل به حضرت حقّ سبحانه و تعالي پديد ميآيد.
در آيات 165 تا 167، از سورۀ 2: بقره، وارد است كه:
وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ
ص364
رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ * وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَ'لِكَ يُرِيهِمُ اللَهُ أَعْمَـٰلَهُمْ حَسَرَ'تٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُم بِخَـٰرِجِينَ مِنَ النَّارِ.
«و اي كاش مردمان ستمگر ميديدند ـ در آن وقتيكه عذاب الهي به آنها ميرسيد ـ كه قوّت و قدرت تماماً اختصاص به خداوند دارد، و اينكه عذاب خداوند شديد است. در آن هنگاميكه تنفّر و بيزاري ميجستند پيروي شدگان از پيروي كنندگانِ خود كه چگونه عذاب دامنگير آنان شده، و تمام اسباب به روي آنان مقطوع گشته است. و گروه پيروي كننده ميگويند: اگر براي ما يك بار بازگشتي بود، ما هم از ايشان تنفّر و بيزاري ميجستيم همچنانكه ايشان از ما بيزاري جستند. آري! اينچنين خداوند كردار و أفعالشان را به صورت حسرت بر آنان جلوهگر ميسازد؛ و ايشان از آتش خارج نيستند.»
و در آيات 46 تا 50، از سورۀ 40: مؤمن، وارد است كه:
وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوٓا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ * وَ إِذْ يَتَحَآجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَـٰؤُا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا إِنَّا كُلٌّ فِيهَآ إِنَّ اللَهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ * وَ قَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ * قَالُوٓا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَـٰتِ قَالُوا بَلَي' قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَـٰؤُا الْكَـٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَـٰلٍ.
«و در روزي كه قيامت بر پا ميشود (خداوند به فرشتگان
ص365
خطاب ميكند:) آل فرعون را به شديدترين عذابي داخل دوزخ كنيد! و آنگاه كه (مستكبران و مستضعفان، و تابعان و متبوعان كه همگي در دوزخند) با هم در ميان آتش گفتگوئي دارند، ضعفاء به مستكبران ميگويند: ما در دنيا تابع و پيرو شما بوديم! آيا شما مقداري از آتشي را كه بايد به ما برسد، از ما بر ميداريد؟ و ما را از آن كفايت ميكنيد و بينياز ميداريد؟ مستكبران در جواب ميگويند: ما همگي داخل در آتش هستيم؛ اينچنين خداوند در ميان بندگان خود حكم كرده است.
و كسانيكه در آتش هستند به پاسداران و نگهبانان دوزخ ميگويند: از پروردگارتان بخواهيد كه به قدر يك روز، اين عذاب را بر ما تخفيف دهد! آنان ميگويند: آيا اينچنين نبوده است كه پيامبرانتان با بيّنه و برهان به سوي شما آمدهاند؟!
ميگويند: آري! پاسداران جهنّم ميگويند: بنابراين هرچه ميخواهيد بخوانيد كه خواندن فائدهاي ندارد! و خواندن و تمنّينمودن كافران در عين نيستي و نابودي محو و نابود ميگردد.»
و در آيات 64 تا 68، از سورۀ 33: احزاب، وارد است كه:
إِنَّ اللَهَ لَعَنَ الْكَـٰفِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا * خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لَا نَصِيرًا * يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَـٰلَيْتَنَآ أَطَعْنَا اللَهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا * وَ قَالُوا رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَآ ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا.
«بدرستيكه حقّاً خداوند كافران را لعنت ميكند و از رحمت
ص366
خود دور ميدارد، و آتش سعير دوزخ را براي آنها مهيّا و آماده ميسازد، كه در آن بطور دوام و جاويدان وارد شده و مخلّد خواهند بود، و أبداً براي خود در آنجا نه دوستي و نه ياري و كمك كاري نمييابند.
در روزي كه صورتهاي ايشان در آتش واژگون گردد ميگويند: اي كاش كه ما از خدا اطاعت كرده بوديم، و از رسول خدا اطاعت كرده بوديم.
و ميگويند: اي پروردگار ما! ما از بزرگان و آقايان خود پيروي و اطاعت نموديم، و آنها راه را بر ما گم كردند؛ بار پروردگارا! عذاب ايشان را دو چندان قرار بده! و آنها را به لعنت بزرگ خود مشمول كن.»
و در آيات 27 تا 29، از سورۀ 41: حمٓ سجده، وارد است كه:
فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ * ذَ 'لِكَ جَزَآءُ أَعْدَآءِ اللَهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَآءَ بِمَا كَانُوا بِـَايَـٰتِنَا يَجْحَدُونَ * وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَآ أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الإنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الاسْفَلِينَ.
«و البتّه البتّه ما به آنانكه كافر شدهاند عذاب شديدي را ميچشانيم؛ و البتّه البتّه به بدترين وجهي از آنچه در دنيا بجاي ميآوردهاند، پاداش ميدهيم. اينست پاداش دشمنان خدا كه آتش است. از براي كافران در آتش، محلّ و منزل جاويدان است، به
ص367
پاداش آنكه در دنيا چنين بودند كه آيات ما را إنكار ميكردند.
و آنانكه كافر شدهاند ميگويند: پروردگارا! دو طائفه و گروهي از انسان و جنّ كه ما را گمراه كردند به ما نشان بده تا ما آنها را در زير گامهاي خود قرار دهيم، تا بدينوسيله از پائينترين و پستترين خلائق بوده باشند.»
و از واضحترين و روشنترين آيات كه جهنّم و بهشت را از هم جدا ميكند، و جهنّميان و بهشتيان را نيز از هم متمايز ميكند، و ربط بين أعمال و پاداش آن را چه از نظر نيكي و چه از نظر زشتي ميفهماند؛ آيات 34 تا 41، از سورۀ 79: نازعات است:
فَإِذَا جَآءَتِ الطَّآمَّةُ الْكُبْرَي' * يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الإنسَـٰنُ مَا سَعَي' * وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَي' * فَأَمَّا مَن طَغَي' * وَ ءَاثَرَ الْحَيَو'ةَ الدُّنْيَا* فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَي' * وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي' * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي'.
«پس چون آن واقعۀ بزرگ (و حادثۀ روز قيامت) پديد آيد؛ روزي كه انسان آنچه را بجا آورده است به ياد ميآورد، و جحيم و آتش عظيم و انبوه براي بينندگان ظاهر ميگردد. و بنابراين هر كس طغيان و سركشي و تمرّد و تجاوز كرده باشد، و حيات دنيا و زندگي حيواني و وهمي و شهوي را (بر حيات آخرت و زندگي عقلاني و معنوي و روحي) ترجيح داده و آنرا انتخاب نموده باشد، مأوي' و منزل او دوزخ است. و هر كس از مقام و منزلت و ربوبيّت پروردگارش، در خوف و هراس بوده و نفس خود را از هوي و ميل به
ص368
شهوات بازداشته است، مأوي' و منزل او بهشت است.»
و بر همين اصل و قاعده، هر كس توجّهش به دنيا كمتر باشد، و از آن بيشتر إعراض بنمايد، و به اعمال خير بيشتر مشغول شود، طبعاً از آتش دورتر است، گرچه مشرك باشد؛ زيرا كه نفس عمل خير فيحدّ نفسِه موجب تخفيف عذاب است.
راوَندي در «نوادر» خود، با اسنادش، از حضرت موسي بن جعفر از پدرانش عليهم السّلام آورده است كه:
قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: إنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا ابْنُ جَذْعَانَ. فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَهِ! وَ مَا بَالُ ابْنِ جَذْعَانَ أَهْوَنُ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا؟ قَالَ: إنَّهُ كَانَ يُطْعِمُ الطَّعَامَ. [457]
«رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: از اهل آتش، آن كه عذابش از همه آسانتر است ابن جذعان است. گفته شد: اي رسول خدا! ابن جذعان چه كرده است كه عذابش از همه آسانتر است؟ حضرت فرمود: چون عادت او اين بود كه مردم را غذا ميداد و إطعام مينمود.»
و كليني از محمّد بن يحيي از أحمد بن محمّد بن عيسي از محمّد بن سِنان از عبدالله بن مُسكان از عبيدالله بن وليد وَصّافي، از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده است كه: يك مرد مؤمني در تحت قدرت و سلطنت حاكم جبّار و مملكت جائري بود كه به حقوق او تعدّي ميشد، و مورد إهانت قرار ميگرفت؛ لذا از آنجا به
ص369
دارُالشّرك فرار كرد و در منزل يكي از مشركان وارد شد. آن مرد مُشرك، او را تحت حمايت خود قرار داد، و با او مهرباني نمود و ميهمان نوازي كرد.
چون وقت مرگ آن مرد مشرك فرا رسيد، خداوند عزّوجلّ به او وحي فرستاد: به عزّت و جلال خودم سوگند كه اگر در بهشت من جائي براي تو بود، تو را در آنجا سكني ميدادم، وليكن بهشت من بر هركسي كه در حال شرك بميرد حرام است! وليكن خطاب به آتش نمود كه: اي آتش! او را حركت مَده، و آزار مرسان و ناراحت مكن! و صبح و شب، رزق و روزي او را برايش ميآوردند.
راوي حديث (عبيدالله وصّافي) گويد: من پرسيدم: آيا رزق و روزي او را از بهشت ميآوردند؟ حضرت فرمود: از آنجائي كه خداوند خواسته است. [458]
راه بهشت، صراط مستقيمِ نفس است بسوي مقام فعليّت و كمال عرفان إلهي؛ و راه جهنّم، اعوجاج و انحراف از اين راه است به هر شكل و به هر گونه كه باشد. و بنابراين، مردم يا بايد در تشخيص اين راهْ خود به درجۀ عقل و ادراك و تفقّه در دين برسند، و يا بايد به متابعت از وليّ كامل و فقيه نبيهِ از خود برون آمده و به حرم خدا واردشده، اين راه را بپيمايند. راه سوّم ديگر نيست؛ راه سوّم دوزخ است و كجروي و انحراف و بطلان و هلاكت.
وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَـٰبِ السَّعِيرِ *
ص370
فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لاِصْحَـٰبِ السَّعِيرِ. [459]
«(و دوزخيان در روز بازپسين اعتراف نموده) و ميگويند: اگر ما در دنيا يا گوش به سخنان ميداديم و يا خودمان داراي عقل و انديشۀ مستقلّ بوديم، البتّه از اهل سعير دوزخ نبوديم! پس ايشان به گناه خود معترف شدند (كه يا بايد خودشان مستقلاّ راه را بيابند و به دنبال خدا بروند و رفع حجابهاي ظلماني و نوراني كنند، و يا بايد تحت پيروي و اطاعت درآمده و از تقليد صِرف دست برندارند). و بنابراين هلاكت و نابودي و محو و سقوط باد بر أهل سعير دوزخ.»
حجابِ از خدا و در نسيان و غفلت به سر بردن از ياد خدا، داراي صور و أشكالي است؛ درجۀ شديد دارد و درجۀ ضعيف، و ما بينَهما متوسّطات. و هر درجۀ خاصّ از اين حجاب و محروميّت از لقاءِ خدا نيز داراي مظاهر و مَجالي متفاوت است.
از روايت معراجيّۀ رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم كه براي آنحضرت بسياري از مسائل و مواطن بهشت و دوزخ مكشوف افتاد، ربط بين نوع گناه و نوع پاداش معلوم ميشود. و ما اينك قسمتي از آنرا از كتاب «عيون أخبار الرّضا عليه السّلام» ميآوريم:
صدوق از وَرّاق از اسدي از سَهل از عبدالعظيم حسني، از محمّد بن علي از پدرش حضرت رضا از پدرانش ازأميرالمؤمنين صلواتُ الله عليهم أجمعين روايت ميكند كه فرمود:
من و فاطمه بر رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم وارد
ص371
شديم، و ديديم كه به شدّت گريه ميكند. من عرض كردم: پدرم و مادرم فداي تو باد اي رسول خدا! چرا گريه ميكني؟! رسول خدا فرمود: اي علي! در آن شبي كه مرا به معراج به آسمان بردند، زنهائي از امّت خود را در عذاب سختي مشاهده نمودم، و از وضعيّت آنها ملول و ناراحت شدم؛ و اينك از شدّت عذابي كه بر آنها ديدهام به گريه درافتادم.
زني را ديدم كه به موهاي سرش در دوزخ آويزان بود، و مخ و مغز سر او به جوش و غليان درآمده بود. (1)
و زني را ديدم كه به زبان خود آويزان بود، و حميم و آب داغ جهنّم در حلقوم او فرو ميريخت. (2)
و زني را ديدم كه به پستان خود آويزان بود. (3)
و زني را ديدم كه خودش گوشت بدن خود را ميخورد، و آتش از زيرش افروخته ميشد. (4)
و زني را ديدم كه دوپايش به دو دستش بسته شده بود، و مارها و عقربها بر او مسلّط بودند. (5)
و زني را ديدم كه كور و كر و لال، در صندوقي از آتش بود، و مغز سرش از دو سوراخ بينياش خارج ميشد، و بدن او از مرض پيسي و مرض خوره تكّه تكّه شده بود. (6)
و زني را ديدم كه به دو پايش در تنوري از آتش آويزان بود. (7)
و زني را ديدم كه پوست بدن خود را از جلو و از عقب با قيچيهايي از آتش ميبريد. (8)
ص372
و زني را ديدم كه صورتش و دو دستش در آتش ميسوخت؛ و خود، امعاء و رودههاي خود را ميخورد. (9)
و زني را ديدم كه سرش سر خوك، و بدنش بدن خر بود؛ و در هزار هزار گونه عذاب فرو رفته بود. (10)
و زني را ديدم كه بر شكل سگ بود، و آتش از دُبُرش داخل ميشد و از دهانش خارج ميشد؛ و ملائكۀ عذاب سر او و بدن او را با گرزهاي آتشين ميزدند. (11)
فاطمه سلامُ الله عَليها گفت: اي حبيب من! و اي روشني و تازگي بخش نور چشم من! اي رسول خدا! اعمال و كردار اين زنان چه بوده است كه خداوند اينگونه عذاب را براي آنها مقرّر فرموده است؟ رسول الله فرمود: اي دختر من!
امّا آن زني كه به مويش آويزان بود، آن زني است كه موي خود را از مردان نميپوشانَد. (1)
و امّا آن زني كه به زبانش آويزان بود، آن زني است كه شوهر خود را اذيّت ميكند. (2)
و امّا آن زني كه به پستانش آويزان بود، آن زني است كه از رفتن به فراش و بستر شوهر خود، خودداري ميكند. (3)
و امّا آن زني كه به دو پايش آويزان بود، آن زني است كه بدون اجازۀ شوهرش از خانه بيرون ميرود. (7)
و امّا آن زني كه گوشت بدن خود را ميخورد، آن زني است كه بدن خود را براي مردم زينت ميكند. (4)
ص373
و امّا آن زني كه دو پايش به دو دستش بسته، و مارها و عقربها بر او مسلّط شده بودند، آن زني است كه آب وضوي او كثيف است، و لباسش كثيف است، و از جنابت و حيض غسل نميكند، و خود را پاكيزه و نظيف نميدارد، و نماز را سبك ميشمارد. (5)
و امّا آن زني كه كور و كر و لال بود، آن زني است كه از زنا بچّه ميزايد و آن بچّه را به شوهرش نسبت ميدهد. (6)
و امّا آن زني كه گوشت بدن خود را با قيچيها ميبريد، آن زني است كه خود را بر مردان عرضه ميدارد. (8)
و امّا آن زني كه گوشت صورت و بدنش ميسوخت و امعاء و رودههاي خود را ميخورد، آن زني است كه واسطۀ عمل نامشروع بين مردي و زني ميگردد. (9)
و امّا آن زني كه سرش همچون سر خوك و بدنش همانند بدن خر بود، آن زني است كه سخن چيني ميكند، و دروغ زن و دروغ پرداز است. (10)
و امّا آن زني كه بر شكل و صورت سگ بود و آتش از دُبرش داخل و از دهانش خارج ميگرديد، آن زن آوازه خواني است كه در مجالس آوازه خواني و ماتَم خواني آواز ميخواند، و نيز حسادت ميورزد. (11)
و سپس رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
وَيْلٌ لاِمْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا، وَ طُوبَي لاِمْرَأَةٍ رَضِيَ عَنْهَا زَوْجُهَا. [460]
ص374
«واي بر زني كه زوج خود را خشمگين سازد، و خوشا به حال زني كه زوجش از وي راضي باشد.»
در «خصال»، صدوق از پدرش از حِمْيَري از هارون بن مُسلم از مَسعَدة بن زياد، از حضرت صادق عليه السّلام از پدرانش از عليّ عليهم السّلام روايت ميكند كه فرموده است:
إنَّ فِي جَهَنَّمَ رَحًي تَطْحَنُ خَمْسًا؛ أَفَلَا تَسْأَلُونِي مَا طِحْنُهَا؟! فَقِيلَ لَهُ: وَ مَا طِحْنُهَا يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ؟! قَالَ: الْعُلَمَآءُ الْفَجَرَةُ، وَالْقُرَّآءُ الْفَسَقَةُ، وَالْجَبَابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَالْوُزَرَآءُ الْخَوَنَةُ، وَالْعُرَفَآءُ الْكَذَبَةُ.
وَ إنَّ فِي النَّارِ لَمَدِينَةً يُقَالُ لَهَا: الْحَصِينَةُ؛ أَفَلَا تَسْأَلُونِي مَا فِيهَا؟! فَقِيلَ: وَ مَا فِيهَا يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ؟! فَقَالَ: فِيهَا أَيْدِي النَّاكِثِينَ. [461]
«در جهنّم آسيائي است كه پنج گروه را آسيا ميكند و خرد مينمايد؛ آيا شما از من سؤال نميكنيد كه مادّهاي كه آن را آسياميكند و خرد مينمايد چيست؟! به آن حضرت گفتند: مادّۀ آسيا شوندۀ آن آسيا چيست، اي أمير مؤمنان؟! حضرت فرمود: عُلماء و دانشمندان دين كه فسق و فجور نمايند و از راه عدالت منحرف شوند، و قاريان قرآني كه به معاصي و گناهان مشغول باشند، و حاكمان جابر و جائري كه ستم كنند، و وزيران و معاوناني كه خيانت ورزند، و قيّمان و واليان اموري كه دروغگو باشند.
ص375
و در آتش شهري است كه آنرا حَصينَه گويند؛ آيا از من نميپرسيد در آن چيست؟! به آن حضرت گفتند: در آن چيست اي أميرمؤمنان؟! حضرت فرمود: در آن دستهاي كساني است كه بيعت را شكستند.»
و در «عيون» با اسناد متّصل خود از حضرت رضا عليه السّلام روايت ميكند كه: قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ:
الْوَيْلُ لِظَالِمِي أَهْلِ بَيْتِي؛ كَأَنِّي بِهِمْ غَدًا مَعَ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الاسْفَلِ مِنَ النَّارِ. [462]
«واي بر ستمگران به اهل بيت من؛ گويا ميبينم آنان را كه فرداي قيامت، با منافقان در دَرك و طبقۀ پائينترينِ آتش ميباشند.»
و نيز در «عيون» با همين سند، روايت كرده است كه رسول الله گفتهاند:
كشندۀ حسين در تابوت و صندوقي از آتش است، و عذاب او به تنهائي به قدر نصف عذاب اهل دنياست. دستها و پاهاي او را به زنجيرهائي از آتش بستهاند؛ پس آن صندوق را در آتش واژگون ميكنند تا در قعر جهنّم ميافتد. و او بوي عَفِني دارد كه تمام جهنّميان از بدي بوي او به پروردگارشان پناه ميبرند. و او در آنجا مخلّد و جاودان، عذاب أليم را ميچشد با جميع كساني كه در كشتن حسين با او همدست و همداستان بوده، و او را بر كشتن حسين ولايت دادهاند. هرچه پوست بدن آنها بسوزد و پخته شود خداوند
ص376
پوست ديگري ميآفريند تا عذاب درد آور را بچشند، و يك ساعت هم آن عذاب سبك نخواهد شد، و از حميم دوزخ مينوشند؛ پس واي بر آنان از عذاب خدا در آتش. [463]
و در تفسير منسوب به حضرت عسكري عليه السّلام است كه: كساني كه راضي به كشتن حسين عليه السّلام بوده و هستند همگي شريك در قتل او هستند. كشندگان حسين و كمك كاران وامر كنندگان و پيروان آنها، از دين خدا بري هستند.
و خداوند فرشتگان مقرّب خود را امر ميكند كه اشكهائي را كه در قتل حسين از چشمها ريخته است بردارند و به پاسداران و خزّان بهشت بدهند، تا آن را با آب حيوان يعني آب زندگي مخلوط و ممزوج كنند تا شيريني آن آب زياده شود. و آن فرشتگان آن اشكها را در هاويۀ دوزخ بريزند و با حميم آن و صديد آن و غسّاق آن و غسلين آن ممزوج كنند تا شدّت حرارت آنها و بزرگي عذاب آنها هزار مرتبه مضاعف شود، و بر آنان كه از اعداء آل محمّد به هاويه انتقال مييابند، عذابْ شديد و سخت گردد. [464]
پاورقي
[434] ـ لَصَالُوا الْجَحيم مضاف و مضافٌ إليه است. و صالوا در اصل صالون بوده است، اسم فاعل جمع، از مادّۀ صَلِيَ يَصْلَي، صَلًي و صِلًي و صُليًّا و صِليًّا النّارَ و بِها: قاسَي حَرَّها و احتَرقَ بِها. و صالون در اصل صاليون بوده است كه در اعلال، ياءِ آن افتاده است. و از باب صَلَي يَصلِي صَلْيًا اللَحمَ: شَواهُ، فاللَحمُ مَصليٌّ؛ و ـ فلانًا النّارَ و فيها و علَيها: أدخلَه إيّاها و أثواه فيها، نميباشد.
[435] - سورۀ مطفّفين: 83، آيات 14 تا 17.
[436] ـ طابق هم به فتح باء است، چون هاجر، و هم به كسر باء، چون صاحب.
[437] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 181، از طبع عبده مصر، ص 347 و 348
[438] ـ آيۀ 13، از سورۀ 60: الممتحنة
[439] ـ قسمتي از آيۀ 87، از سورۀ 12: يوسف
[440] ـ آيۀ 23، از سورۀ 29: العنكبوت
[441] ـ قسمتي از آيۀ 156، از سورۀ 7: الاعراف
[442] ـ صدر آيۀ 46، از سورۀ 7: الاعراف
[443] ـ ذيل آيۀ 13 و صدر آيۀ 14، از سورۀ 57: الحديد
[444] ـ آيۀ 179، از سورۀ 7: الاعراف
[445] ـ آيۀ 23، از سورۀ 25: الفرقان
[446] ـ آيۀ 39، از سورۀ 24: النّور
[447] ـ آيۀ 28 و 29، از سورۀ 14: إبراهيم
[448] ـ ذيل آيۀ 10، از سورۀ 35: فاطر
[449] ـ قسمتي از آيۀ 12، از سورۀ 48: الفتح
[450] ـ ذيل آيۀ 20، از سورۀ 57: الحديد
[451] ـ آيات 4 تا 6، از سورۀ 95: التّين
[452] ـ آيۀ 99 و 100، از سورۀ 21: الانبيآء
[453] ـ آيۀ 101، از سورۀ 21: الانبيآء
[454] ـ در «الكني و الالقاب» ج 1، ص 283 آورده است كه: ابنُ الزِّبَعْرَي (باكسر زاء و فتحۀ باء و سكون عين) يكي از شعراي قريش بوده است كه مسلمين را در اشعار خود هجو ميكرده است، و كفّار قريش را در اشعارش عليه مسلمين تحريض مينموده است. و او همان كسي است كه در غزوۀ اُحد گفت:
يا غُرابَ البَين أسمعتَ فقُل إنَّما تندبُ شيئاً قَد فُعل
ـ تا آخر ابيات. و اين اشعار همان است كه چون سر حضرت امام حسين عليهالسّلام و اسيران اهل بيت را نزد يزيد آوردند، بدين ابيات تمثّل جست. يزيد سر آنحضرت را در مقابل خود گذارد و چوب خيزران طلب كرد و با حال تأمّل و تفكّر شروع كرد به دندانهاي ثناياي آنحضرت زدن؛ و بدين اشعار تمثّل نمود:
ليتَ أشياخي ببدرٍ شَهدوا جزعَ الخَزرَجِ من وقعِ الاسَل
و ابن زبعري پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم را هجو ميكرد و سخنان بزرگ در هجو او ميسرود. و داستان او دربارۀ نجاست و خون در مطالب وارده در شرح ابوطالب گذشت.
ابن زبعري در روز فتح مكّه گريخت، و پس از آن به نزد رسول خدا برگشت و اعتذار جست، و رسول خدا عذر او را پذيرفت. وابن زبعري در ضمن ابيات بسياري كه از پيامبر عذرخواهي ميكند، ازجمله ميگويد:
إنّي لمُعتذرٌ إليكَ مِن الَّذي أسديتُ إذ أنا في الضّلالِ أهيمُ
فَاغفرْ فَدا لكَ والِدايَ كلاهُما زَلَلي فإنّكَ راحمٌ مرحومُ
و لقدْ شَهدتُ بأنّ دينَك صادقٌ حقٌّ و أنّك في العبادِ جسيمُ
و روايت شده است كه چون گفتار خداوند تعالي نازل شد: إِنَّكُم وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، ابن زبعري گفت: آگاه باشيد! سوگند به خدا اگر من محمّد را در مجلس بيابم با او محاكمه و مخاصمه ميكنم! شما از محمّد بپرسيد: تمام آن چيزهائي كه غير از خدا معبود واقع ميشوند با عبادت كنندگان آنها در جهنّم ميروند؟ ما ملائكه را عبادت ميكنيم، و يهود عزير را عبادت ميكنند، و نصاري عيسي را عبادت ميكنند!
اين مطلب را به رسول خدا گزارش دادند. پيامبر فرمود: اي واي بر مادرش! آيا او ندانسته است كه كلمۀ «ما» براي غير ذَوي العقول است، و كلمۀ «مَن» براي ذَوي العقول؟ و به پيرو اين قضيّه اين آيه فرود آمد: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي'ٓ أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ.
و در «أعلام زركلي» ج 4، ص 218 گويد كه: عبدالله بن زبعري (كه ضبطش با كسرۀ زاء و فتحۀ باء و سكون عين و فتحۀ راء و الف مقصوره است) شاعري در جاهليّت بوده است و عليه مسلمين شديداً قيام مينموده است؛ تا زماني كه مكّه فتح شد و به نجران گريخت، و حسّان شاعر دربارۀ او شعر سرود. چون آن شعر به او رسيد به مكّه بازگشت و اسلام آورد و اعتذار جست و پيامبر را مدح كرد، و رسول خدا يك حلّه به او دادند.
[455] ـ تفسير «مجمع البيان» طبع صيدا، مجلّد 4، ص 64 و 65
[456] ـ آيۀ 68، از سورۀ 19: مريم
[457] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 316
[458] ـ همان مصدر، ص 314 و 315
[459] ـ آيۀ 10 و 11، از سورۀ 67: المُلك
[460] ـ «عيون أخبار الرّضا» طبع سنگي، ص 213 و 214
[461] ـ «خصال» صدوق، طبع سنگي، باب الخمسة، ج 1، ص 142
[462] ـ «عيون أخبار الرّضا» باب سيام، طبع سنگي، ص 241
[463] ـ «عيون أخبار الرّضا» باب سيام، طبع سنگي، ص 241
[464] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 311 و 312