أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قالَ اللَهُ الْحَكيمُ في كِتابِهِ الْكَريم:
وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلآ أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللَهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللَهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * بَلَي' مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَـٰطَتْ بِهِ خَطِيئـَتُهُ فَأُولَـٰئِكَ أَصْحَـٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ.[389]
«و (يهوديان) چنين ميگويند كه: هيچگاه آتش ما را مَسّ نميكند مگر چند روز معدود و اندكي. بگو: آيا شما بر اين گفتارتان عهد و ميثاقي از خدا گرفتهايد، تا آنكه خداوند خلف وعده نكند و شما را در آتش، مگر زمان مختصري نسوزاند؟! و يا آنكه بدون علم و درايت بر خدا نسبت دروغ ميدهيد؟! آري! هر كس كه كار زشتي
ص 308
بجاي بياورد، و گناهان و معاصي او را إحاطه كرده باشند، البتّه ايشان از اهل جهنّم بوده و در آن آتش بطور مخلّد ميمانند.»
اين آيات ميرساند كه دوزخ با رشوه، و فديه، و دوستي، و توصيه، و سوابق اعتباري تخيّلي، از مستحقّان آن برداشته نميشود، و بر محور اوهام و افكار شخصيّه كه هر كس و هر طائفه آنرا ميزان قرار داده و سعادت را با آن ميسنجد نميگردد و دور نميزند؛ هر كس با اعتقاد صدق و استوار و رابطۀ حقيقي با خداوند متعال بود، و با اجتناب از گناهان و از تجاوز به حقوق ديگران رفتار كرد، جاي او بهشت است، و گرنه در دوزخ بايد برود.
تخيّل شرف، و اعتبار، و بزرگ منشي، كاري انجام نميدهد و نميتواند در روز قيامت آتش قهر و غضب خدا را دور كند. و أحكام الهيّه بازيچه نيست، جهنّم بازيچه نيست، دخول و خروجش بر ميزان اعتباريّات و تخيّلات نيست؛ حقّ است، چون از طرف حقّ است.
آلودگي و كسب سيّئات، محلّش دوزخ است. خاكروبۀ منزل را در ظرف مخصوص خاكروبه ميريزند و سپس آن را به مزبله حمل ميكنند؛ آيا كسي ديده است كه ظرف خاكروبه را چون دستۀ گل در اطاق پذيرائي قرار داده و در مَرأي و مَنظر حضّار قرار دهند، و بوي عَفِن آنرا به مشام برسانند؟! كَلاّ. ثُمَّ كَلاّ.
يهوديان ميگفتند: چون ما از نژاد إسرائيل هستيم ـ يعني يعقوب پيامبر ـ هيچگاه در آتش نميرويم. دنيا از آنِ ماست و آخرت
ص 309
هم از آنِ ماست. و فقط به مقدار چند روزي (يك اربعين) كه حضرت موسي عليه السّلام براي مناجات به كوه طور سيناء رفت و بنياسرائيل سرپيچي از فرمان برادرش حضرت هارون كردند و گوساله پرست شدند، به همان مقدار چند روز كه بسيار معدود و مختصر است خدا ما را عذابي ميكند و پس از آن جاودانه در نعمتها و لذّتهاي بهشتي متنعّم خواهيم بود.
اين آيه ميرساند كه اين حرفها غلط است، اينها مندرآوردي است، و در دستگاه حقيقت و أصالت به پشيزي نميارزد. هر كس پاك و طاهر باشد و گناهان وي را احاطه نكرده باشند به بهشت ميرود، وگرنه هر كس، از هر نژاد و از هر مذهب و از هر محيط و مسكن، چنانچه نتيجۀ عمرش بدي باشد و اهل فسق و فجور و معصيت و انواع و انحاء تجاوز به حقوق، و نيز داراي شيوۀ استكبار و بلندپروازي و بلند محوري و خودبيني باشد، بدون شك بايد به دوزخ برود و در آنجا مخلّد بماند.
قرآن در مقام مؤاخذه و پرسش از آنها، بصورت خطاب با آنان سخن ميگويد كه: اي مردم كوتهفكر و متعدّي و متجاوز! آيا شما از خدا عهد و پيماني گرفتهايد كه خدا شما را به جهنّم نبرد؟ و بر اين اساس خدا ملزماً بايد به وعده و پيماني كه داده است عمل كند؟! يا اينكه نه اينچنين نيست، بلكه شما بر خدا دروغ ميبنديد! و از پيش خود طرحريزي و برنامهگذاري نموده و آنرا دستورالعمل خدا قرار ميدهيد! أُفٍّ لَكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَهِ.
ص 310
آخر اين چه كجروي است كه شما خدا را استخدام نموده و ميخواهيد او را تحت اختيار و سليقۀ خود قرار دهيد؟! اينطور نيست، و البتّه اينطور نيست! و خداوند شما و هر كس را كه چنين و چنان باشد، بدون استثناء مجازات ميكند و به پاداش اين جنايات در دوزخ فروزان و آتش سوزانْ جاودانه نگاه ميدارد!
و بر اين اساس، آيات بسياري در قرآن داريم كه در روز قيامت رشوه و فِدا به درد نميخورد و چيزي را به جاي انسان گنهكار و يا عمل او نميپذيرند، و كسي را به جاي او قبول نميكنند، و شفاعت و توصيه فائده ندارد.
البتّه منظور از شفاعت همان توصيه و سفارشهاي بدون اساس و معيار است وگرنه در بحث شفاعت مفصّلاً ديديم كه شفاعت حقيقيّه براساس ربط و رابطۀ ايمان با خدا و اولياي خدا، سودمند و از مهمترين وسائل نجات است.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِلْءُ الارْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدَي' بِه أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَ مَا لَهُم مِن نَـٰصِرِينَ. [390]
«آنانكه كافر شدند و با حال كفر مردند، از آنها يك جهان پر از طلا قبول نميشود؛ چنانچه آنها اين جهان سرشار از طلا را به عنوان فديه و رشوه بپردازند و بخواهند از آتش نجات يابند فائده ندارد. آنان عذاب دردآوري دارند، و أبداً يار و ياوري ندارند.»
ص 311
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُم مَا فِي الارْضِ جَمِيعًا وَ مِثْلَهُ و مَعَهُ و لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ* يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ مَا هُم بِخَـٰرِجِينَ مِنْهَا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ. [391]
«آنانكه كافر شدند، اگر هرآينه از مال و ثروت براي آنان به قدر تمامي روي زمين باشد و همين مقدار نيز بر روي آن اضافه كنند تا آنكه بدهند و خود را از عذاب روز بازپسين برهانند، از آنان پذيرفته نميشود، و از براي آنها عذاب دردآوري است. آنان اراده ميكنند كه از آتش خارج شوند وليكن هيچگاه خارج شوندگان از آن نيستند، و از براي آنان عذاب أبدي و پيوسته است.»
وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَي'هُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَآ أُعِيدُوا فِيهَا وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ * وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِنَ الْعَذَابِ الادْنَي' دُونَ الْعَذَابِ الاكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ. [392]
«و امّا آنانكه از راه حقّ عدول كردند، مأوي و محلّ پناه آنان آتش است. هر چه بخواهند از آن خارج شوند، آنان را بدان عودت دهند و به آنها بگويند: بچشيد عذاب آتش را؛ همان عذابي كه شما آن را به دروغ نسبت ميداديد! و هر آينه ما آنها را در دنيا عذابهاي كوچك و سهل و سبك ميچشانيم غير از آن عذابهاي بزرگ، براي
ص 312
آنكه شايد بازگشت كنند و به خود آيند و متوجّه گردند.»
منشأ پيدايش جهنّم، إعراض از خدا و از ياد خدا، و فرو رفتن و انغمار در عالم كثرت و دنياي فاني، و بياعتنائي به امور باقي و عالم آخرت و جهان وحدت و أصالتِ حقّ و حقيقت است. لقاءِ خداوند متعال، يگانه جهت جاذبۀ قلب انسان به سوي نشأۀ معني و معرفت است. فلهذا آيات قرآن، آتش و خلود در آن را براي چنين افرادي كه همّ و غمّ آنها غير از دنيا و خوردن و آشاميدن و اطفاء شهوت كردن چيزي نيست حتمي ميداند. يكجا ميفرمايد:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الإنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ ءَاذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُولَـٰئِكَ كَالانْعَـٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْغَـٰفِلُونَ. [393]
«و هرآينه حقّاً كه ما براي جهنّم بسياري از جنّ و انس را بيافريديم؛ آنانكه داراي دلها و انديشههائي هستند وليكن با آنها فهم و تعقّل نميكنند، و داراي چشمهائي هستند و با آنها نميبينند، و داراي گوشهائي هستند و با آنها نميشنوند. ايشان مانند چهار پايان هستند، بلكه ايشان گم و گمراهترند؛ زيرا كه ايشان از غافلان هستند.»
و يكجا ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَآءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَيَـٰوةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَـٰتِنَا غَـٰفِلُونَ * أُولَـٰئِكَ مَأْوَيهُم النَّارُ
ص 313
بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [394]
«آن كسانيكه اميد ديدار و زيارت ما را ندارند، و به عيش و زندگي دنيا راضي شدند، و به آن دل بستند، و آرامش و سكون خود را در آن يافتند، و آن كسانيكه از آيات و نشانههاي ما در غفلت ميباشند؛ مأوي و ملجأ آنان آتش است بر اثر آنچه اكتساب نمودهاند.»
و يكجا ميفرمايد:
مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَـٰوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَـٰلَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ * أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الاخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَ بَـٰطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [395]
«كسانيكه ذات و دَيدَنشان اين بوده است كه زندگي دنيوي و زينتهاي غرورآفرين آن را طالب بودهاند، ما أعمالي را كه انجام دادهاند بطور اوفي و اتمّ به آنها اشباع ميكنيم و در حيات دنيوي كاملاً آن اعمال را به نفوس آنها ميرسانيم، و هيچ كم و كاستي در رسيدن آن اعمال ندارند. آنانند كه در جهان آخرت غير از آتش براي آنها چيزي نيست، و آنچه در دنيا عمل كردهاند همه حَبْط ميشود و از بين ميرود، و مكتسبات ايشان همه ضايع و باطل ميگردد.»
و يكجا ميفرمايد:
أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَـٰوةَ الدُّنْيَا بِا لاخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ
ص 314
عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ. [396]
«آنان هستند كه دنيا و حيات و عيش پست و زندگي دانيِ آن را به سراي آخرت و نعمتهاي اصيل خريدند، و بنابراين هيچگاه عذاب خدا براي آنان تخفيف نميپذيرد، و هيچگاه مورد نُصرت و كمك قرار نميگيرند.»
و يكجا ميفرمايد:
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَـٰنَهُ و عَلَي' تَقْوَي' مِنَ اللَهِ وَ رِضْوَ'نٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَـٰنَهُ و عَلَي' شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.[397]
«آيا آن كسيكه بنيان و اساس خود را بر ميزان و بر محور تقواي خداوند و خشنودي او قرار داده است بهتر است يا آن كسيكه اساس و بنيان خود را در كنار مسيل و در لبۀ پرتگاه رودخانهاي كه طغيان آب از زير، آن را خالي كرده است قرار داده است؟ پرتگاهي كه فرو ريزد و او را در آتش جهنّم داخل سازد.»
و يكجا ميفرمايد:
وَ لَاتَجْعَلْ مَعَ اللَهِ إِلَـٰهًا ءَاخَرَ فَتُلْقَي' فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا. [398]
«و با خداوند (عزيز و قادر و متعال و حيات بخش و عليم و سميع و بصير) خداي ديگري را قرار مده (هرچه باشد؛ كوچك يا بزرگ! جاه و اعتبار، و يا مال و ثروت! دوست و رفيق، و يا زن و
ص 315
فرزند!) كه در اينصورت در جهنّم بطور سرافكنده و ملامت شده و طرد شده، افتاده خواهي شد!»
و در اينصورت تا اين نفس امّارۀ انساني باقي است و تبديل به نفس لوّامه و يا مطمئنّه و غيرها نشده است، جهنّم باقي است؛ زيرا كه دوزخ ظهور و بروز حقيقت نفس در مراحل بُعد و حجاب است.
نفس امّاره پيوسته انسان را امر به فحشاء و منكرات ميكند، و تا قدري بخواهد آرام بگيرد دوباره امر ميكند. و گهگاهي كه در آن فتور و كندي پيدا شود، به دنبال آن قوّت مييابد و دست از زشتي و قبح برنميدارد. و بالاخره با صاحب آن تا دم مرگ دست به گريبان است، هر چه بخواهد خاموش شود دوباره فروزان و مشتعل ميگردد.
وَ مَن يَهْدِ اللَهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ عَلَي' وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَ بُكْمًا وَ صُمًّا مَأْوَيـهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَـٰهُمْ سَعِيرًا. [399]
«كسي را كه خداوند هدايت كند فقط او راه يافته و رهبري شده است، و كسي را كه گمراه كند پس اي پيامبر هيچگاه براي او غير از خدا يار و معين و وليّ و محافظي نخواهي يافت! و ما چنين افرادي را در روز قيامت، بر چهرههايشان محشور مينمائيم درحاليكه كورها و لالها و كرهائي هستند. مأوي' و پناهگاه آنان جهنّم است كه پيوسته فروزان است، و هر وقت فروكش كند و بخواهد خاموش شود، ما سعير و شعلۀ آن را زياد ميكنيم.»
ص 316
وَاسْتَفْتَحُوا وَ خَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ * مِن وَرَآِئه جَهَنَّمُ وَ يُسْقَي' مِن مَآءٍ صَدِيدٍ * يَتَجَرَّعُهُ و وَ لَا يَكَادُ يُسِيغُهُ و وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ. [400]
«(چون پيامبران مرسل در برابر قوم خود ـ كه آنان را به استهزاء گرفتند و ايمان نياوردند و به آنها بيم تبعيد از شهر و بيرون كردن از دار و ديار را دادند ـ راهي نيافتند، در اين حال) آن پيامبران از خدا طلب ياري و نصرت كردند، و در اينصورت يكايك از افراد گردنكش و معاند به خسران و زيان و تهي شدن از تمام سرمايههاي وجودي مبتلا شدند. و در دنبالۀ آن جهنّم است، و از آبي كه چون خون چركين و فلزّ گداخته است آشامانيده شوند. هرچه آن را جرعه جرعه بياشامند أبداً سيراب نشوند، و هيچگاه آن آب براي آنان گوارا نباشد. و از طرفي مرگ و موت از هر سو بدانها روي آورد ولي آنها نميميرند، و از دنبالشان عذاب غليظ و سخت و درهم كوبندهاي است.»
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ و مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَ لَايَحْيَي'. [401]
«حقّاً آن كسيكه به نزد پروردگار خود با حال جرم و جريمه آيد، براي او جهنّم است كه در آن نه بميرد و نه زنده ماند.»
وَ كَفَي' بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا * إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِـَايَـٰتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا
ص 317
الْعَذَابَ إِنَّ اللَهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا.[402]
«و شعله و لَهَب جهنّم براي آنان كافي است. آنانكه به آيات ما كافر شدند، ما به زودي آنها را در آتش خواهيم انداخت بطوريكه هروقت پوستهايشان بپزد و ريخته شود، ما به جاي آن، پوستهاي تازۀ ديگري ميرويانيم و آن پوستها را تبديل به پوستهاي جديدي مينمائيم تا اينكه مزۀ عذاب را خوب بچشند. و حقّاً خداوند، عزيز و مستقلّ و استوار و ثابت، و همچنين حكيم و محكم و مستحكم و برقرار است.»
اينها و بسياري از آيات ديگر قرآن كريم كه بر همين منوال است، همگي دلالت دارند بر اينكه نفس ناطقۀ انسان پيوسته باقي است، و پيوسته طَوراً بعدَ طورٍ، و حالاً بعد حالٍ عذابهاي مختلف را به انواع مختلف ميچشد؛ همانطور كه در دنيا نفسش زنده و باقي بود، و اين حالات مختلفه از معصيت متناوباً و يكي پس از ديگري براي او حاصل ميشد.
عجيب است اين آيۀ مباركه، كه در دو جاي از قرآن وارد شده است:
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَـٰفِرِينَ. [403]
«و بدرستيكه جهنّم محيط بر كافران است.»
ص 318
اين آيه دلالت دارد بر آنكه الآن جهنّم موجود است و مخلوق است، نه آنكه بعداً آفريده ميشود. زيرا كه «مُحيط» اسم فاعل است، و همۀ اهل ادب تصريح كردهاند به آنكه مشتقّ، حقيقت است در «مَن تَلبّسَ بِالمَبدَأ». و حاصل معني اين ميشود كه جهنّم فعلاً محيط بر كافران است، نه آنكه در روز قيامت آفريده ميشود و محيط ميشود؛ و الاّ بايد بگويد: وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَتُحيطُ بِالْكافِرينَ: جهنّم بعداً بر كافران محيط ميگردد.
و همانطور كه سابقاً گفتيم، عوالم فعلاً همه موجودند به وجود طولي نه عرضي، يعني عوالم تو در تو ميباشند نه در يك رديف و يك رشته چون دانههاي تسبيح؛ و بنابراين همين دنيا، و أفعال زشت، و نيّتهاي فاسده و آراء و افكار كاسده، و توغّل در كثرات، و انصراف از حضرت خداوند و ذات احديّت، همه جهنّم است؛ غايةالامر حقيقت آن، و واقعيّتِ آتش آن، و سعير و شهيق و زفير آن ديده نميشود مگر آنكه انسان از دنيا برود و يا پرده از جلوي ديدگان أحول و دوبين او برداشته گردد: فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛ تا وجداناً و مشهوداً و ملموساً هويدا گردد.
و از جمله آياتي كه بالصّراحة دلالت دارد بر آنكه آتش جهنّم فعلاً موجود است، آيۀ سورۀ نوح است:
مِمَّا خَطِيئا'تِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِن دُونِ اللَهِ أَنصَارًا. [404]
ص 319
«از جهت گناهاني كه نمودهاند، غرق شدند و پس از آن داخل آتش شدند؛ و بهيچوجه براي خود غير از خدا يار و ياوري نيافتند.»
زيرا كه در اين آيه ميفرمايد قوم نوح پس از غرق شدن بلافاصله در آتش داخل شدند. و معلوم است كه آتشي بايد وجود داشته باشد تا داخل آن شوند.
و من تعجّب ميكنم از كساني كه تجسّم اعمال را إنكار ميكنند، چگونه قائل ميشوند كه از طرفي جهنّم فعلاً موجود است و از طرفي همين جهنّمِ موجود در زمين قرار دارد؟
زيرا اگر قائل به تجسّم اعمال در روز قيامت شديم معلوم است كه آن آتشْ حقيقت نفس همين اعمال است، پس جهنّم همين الآن موجود است ليكن چون ملكوت اعمال است با چشم ظاهري ديده نميشود. و امّا اگر اين مسأله را انكار كنيم و بگوئيم آتش غير از حقيقت تجسّم اعمال است، پس چگونه ميتوانيم بگوئيم فعلاً موجود است و محلّ آن نيز در روي زمين است؟ اين غير از معمّا چيز ديگري نخواهد بود، كه مانند أنياب اغوال چيزي باشد و مادّي هم باشد و الآن هم باشد و ما آن را نبينيم!
و امّا دربارۀ اينكه جهنّم در زمين است چندين روايت وارد است: از جمله در «خصال» صدوق از ابن موسي از ابن زكريّاي قَطّان از ابن حبيب از عبدالرّحيم جبليّ صيدناني و عبدالله بن صلت، از حسن بن نصر خَزّاز از عَمرو بن طلحه از اسباط بن نصر از سِماك بن حَرب از عِكرمه، از ابن عبّاس روايت ميكند كه گفت: دو نفر يهودي
ص 320
از أميرالمؤمنين عليه السّلام پرسيدند: بهشت كجاست، و جهنّم كجاست؟ حضرت فرمود: امّا بهشت در آسمان است، و امّا آتش در زمين است ـ الخبرَ.[405]
و از جمله در «تفسير عليّ بن إبراهيم» وارد است كه: دليل بر آنكه جهنّم در زمين است، گفتار خداست در سورۀ مريم:
وَ يَقُولُ الْإِنسَـٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا * أَوَلَا يَذْكُرُ الإنسَـٰنُ أَنَّا خَلَقْنَـٰهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْـًا * فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَـٰطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا. [406]
«و انسان ميگويد كه آيا اگر من مُردم، در زمان آينده زنده از گور بيرون ميآيم؟ آيا انسان به ياد ندارد كه ما او را از زمان پيش آفريديم و اصلاً چيزي نبوده است؟ سوگند به خدا كه ما انسانها و شيطانها را محشور ميكنيم و سپس در دور جهنّم به زانو در افتاده در ميآوريم.» ـالحديثَ. [407]
در «تفسير عليّ بن إبراهيم» دربارۀ آيۀ:
كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا.
وارد است كه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند: چگونه
ص 321
پوستهاي بدن را خداوند تبديل ميكند؟! حضرت فرمود: آيا نديدهاي وقتي را كه يك خشت خام را برداري و پاره و خرد كني و آن را خاك بنمائي، و سپس آن را در قالب بريزي و دوباره خشت كني؟! اين همان خشت است كه اصلش واحد است، و حَدث و تغيّري در او پيدا شده است. [408]
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ: مُقَرَّنِينَ فِي الاصْفَادِ وارد است كه: يعني بعضي از جهنّميان را با بعضي ديگر به يك قيد و زنجير ميبندند.
و دربارۀ سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وارد است كه: مراد از سرابيل پيراهن است. و در روايت أبوالجارود از حضرت باقر عليه السّلام وارد است كه: قَطِرَان مس گرم و گداخته است، يعني حرارت آن به حدّ اشدّ رسيده است. و خداوند كه ميفرمايد: وَ تَغْشَي' وُجُوهَهُمُ النَّارُ، يعني آن پيراهني كه از مس گداخته است جهنّميها بر تن ميكنند، و از شدّت گرمي آن، صورتهايشان را آتش ميپوشاند. [409]
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ: مِن وَرَآئِِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقَي' مِن مَآءٍ صَدِيدٍ، وارد است كه: مراد از آن آشاميدنيهائي كه به جهنّميها خورانده ميشود كه صَديد است، آن مايعي است كه از فروج زنهاي زناكار بيرون ميآيد.
و دربارۀ يَتَجَرَّعُهُو وَ لَا يَكَادُ يُسِيغُهُ و وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ
ص 322
مَكَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَيِّتٍ، وارد است كه: چون آن صَديد را كه آن مايع است به او نزديك كنند كه بياشامد، ناپسند دارد و متنفّر ميگردد. و چون خيلي نزديك كنند، صورتش كباب شود، و پوست سرش با موها مجموعاً كنده شود. و چون بياشامد، رودهها و امعاء او پاره پاره شود و در زير دو قدم او بيفتد. و از هر يك از آن جهنّميان به قدر يك دشت و به قدر يك وادي، چرك خونين و يا خون چركين و فلزّ گداخته خارج گردد.
و آن دوزخيان آنقدر گريه كنند كه از اثر آن در چهرههايشان مانند جوي و نهر، اشك سرازير شود. و سپس اشك منقطع شود و به جاي آن خون گريه كنند. و خون جاري گردد بطوريكه اگر بنا شود كشتيها در آن اشكها و خونها جريان پيدا كنند، ميتوانند جاري شوند؛ و اينست معناي گفتار خداوند: وَ سُقُوا مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ [410]. [411]
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ:
فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ * يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ * وَ لَهُم مَقَـٰمِعُ م��نْ حَدِيدٍ* كُلَّمَآ أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ. [412]
وارد است كه: مراد از كفّار در اينجا بني اميّه هستند. و آتش آنطور
ص 323
آنان را فرا گيرد مانند لباسي كه در بركنند، و در اينصورت از شدّت آن، لبهاي زيرين آنها سست شود و استرخاء پيدا كند تا به ناف آنان برسد، و لبهاي زِبَرين آنها كشيده شود تا به سر آنان برسد. و هروقت ارادۀ خروج كنند، با مقامع حديد يعني گرزهاي آهنين زدهشوند تا با آن گرزها دوباره در دوزخ بازگشت نمايند. [413]
بايد دانست كه تفسير كفّار در اين آيه به بني اميّه از باب جَرْي و تطبيق است نه انحصار مدلول، همچنانكه در آيات شريفۀ قرآن همۀ آنچه از اين قبيل است بر همين منوال است؛ و گرنه در هر زمان و در هر مكان اگر افرادي پيدا شوند كه موضوع براي اين مجازاتها از نقطۀ نظر تعدّي و تجاوز قرار گيرند، اين مجازاتها دربارۀ آنان إجراميگردد.
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ:
وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَيهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَآ أُعِيدُوا فِيهَا.
آورده است كه: چون در جهنّم وارد شوند، به اندازۀ هفتاد سال راه پائين ميروند، و چون به طبقۀ پائينتر آن رسيدند در اين حال جهنّم يك زفيري ميكشد و صدائي از دل بر ميآورد كه همه را به بالاي جهنّم ميپراند، و در اينصورت با گرزهاي آهنين دوباره آنان را به پائين ميرانند.[414]
ص 324
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ: يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَاتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ، آورده است كه: اين استفهامي است، چون خداوند به جهنّم وعده داده است كه آن را پر و مملوّ كند. و بنابراين، آتش از جهنّميان پر ميگردد، و پس از اين خداوند به آتش ميگويد: آيا پر شدي؟! و آتش بنا بر استفهام ميگويد: هَلْ مِن مَزِيدٍ؟ يعني آيا با وجود پري و سرشاري، زيادتي متصوّر است؟! يعني لَيْسَ فِيَّ مَزِيدٌ: در من ديگر جاي زيادي نيست!
در اين حال بهشت ميگويد: بار پروردگارا! تو به آتش وعده دادي كه او را پر كني و پر كردي! و به من وعده دادي كه مرا پر كني! پس چرا پر نكردهاي؟! حضرت فرمود: در اين حال خداوند در آن روز خلقي را ميآفريند كه بهشت را بواسطۀ آنان پر كند. و سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: طُوبَي لَهُمْ؛ خوشا به حال آن خلق كه هيچگونه هموم و غموم دنيا را نديدهاند.[415]
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ:
تَصْلَي' نَارًا حَامِيَةً * تُسْقَي' مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَةٍ * لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ * لَا يُسْمِنُ وَ لَا يُغْنِي مِن جُوعٍ.
آورده است كه: براي آن آتش از شدّت حرارتي كه دارد ناله و فريادي است. و ضَريع عَرق اهل جهنّم است، و آنچه از فرجهاي زنان زناكار خارج ميشود.[416]
ص 325
و نيز در همين تفسير دربارۀ آيۀ: وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ، از سعيد بن محمّد از بَكر بن سَهل از عبدالغنيّ بن سعيد از موسي بن عبدالرّحمن از ابن جُرَيح از عَطاء، از ابن عبّاس آورده است كه: مراد از سُعِّرَتْ آنستكه براي كافران روشن ميشود و آتش ميگيرد. و جَحيم بلندترين آتش از جهنّم است. زيرا كه در كلام عرب، جحيم را به مقدار معظمي از آتش گويند؛ مانند گفتار خداوند عزّ وجلّ: ابْنُوا لَهُ و بُنْيَـٰنًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ [417]، كه مراد مقدار آتش عظيمي است. [418]
و نيز در همين تفسير، از پدرش از ابن أبي عُمَير از ابن بُكَير، از حضرت صادق عليه السّلام آورده است كه:
إِنَّ فِي جَهَنَّمَ لَوَادِيًا لِلْمُتَكَبِّرِينَ يُقَالُ لَهُ: سَقَرُ. شَكَا إلَي اللَهِ شِدَّةَ حَرِّهِ، وَ سَأَلَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ؛ فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأُحْرِقَ جَهَنَّمُ. [419]
«در جهنّم يك وادي و بياباني براي متكبّران است كه به آن سَقَر گويند. به قدري گرم است كه از شدّت حرارت خود به خداوند شكايت كرد، و از او درخواست كرد كه اجازه دهد تنفّسي كند، و خداوند اجازه داد و از تنفّس آن، جهنّم آتش گرفت.»
و اين روايت را با همين سند، كليني در «كافي» [420] و صدوق در «عقاب الاعمال» از محمّد بن حسن از محمّد بن حسن صفّار از
ص 326
يعقوب بن يزيد از محمّد بن أبي عمير از ابن بكير، از حضرت صادق عليه السّلام آورده است. [421]
و نيز در همين تفسير، از پدرش از ابن أبي عمير از منصور بن يونس، از حضرت صادق عليه السّلام آورده است: در آتش دوزخ، آتش ديگري است كه اهل دوزخ از آن پناه ميبرند. و آن آتش فقط براي شخص متكبّر و صاحب جبروت و معاند آفريده شده است، و نيز براي شيطان عنود و لجوج و متجاوز، و از براي هر متكبّري كه به روز حساب ايمان نياورده است، و از براي هر كس كه دشمن آلمحمّد باشد.
و آنكه در روز قيامت عذابش از همه سهلتر و سبكتر است كسي است كه او را در آتشي كمعمق ( ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ [422] ) قراردادهاند، و او دو كفش از آتش دارد كه دو بند آن كفشها از آتش است، بطوريكه از شدّت آتش آن كفشها و آن بند كفشها، دماغ و مغزش همچون ديگ مسي جوش ميزند. او در ميان آتش، عذاب كسي را از عذاب خود شديدتر نميبيند؛ در حاليكه هيچكس در ميان آتش عذابش از او سبكتر و سهلتر نيست. [423]
البتّه عذابهاي سخت و دردآور دوزخ اختصاص به متعدّيان و
ص 327
متجاوزان به حقوق ضعفاء و گردنكشان و متكبّران و مستكبران دارد كه در دنيا فتنه و فساد ميكنند، و خونريزيها مينمايند، و مردم بيپناه و بيگناه را ميكشند، و دشتها و واديها را از خون پر ميكنند، و اگر عمرشان زياده شود و چند برابر گردد بازهم به همين نهج در روي زمين رفتار ميكنند؛ همچنانكه دربارۀ سلاطين جائر، و حكّام جابر، و علماءِ خَوَنه، و نظائرهِم ديده ميشود كه در تعدّيات آنها در دنيا مقدار مشخّصي نيست بلكه هر چه از دست آنان برآيد از ستم و ظلم و تكبّر و حقّ كشي دريغ ندارند.
و بنابراين اگر در روايت ديديم ـ چنانكه ديديم ـ كه اگر مثلاً از شدّت اندوه و اشك، روي چهرۀ جهنّميان جوي جاري ميشود و سپس تبديل به جوي خون ميشود، و يا از متعدّيان به قدر يك بيابان و دشت، چرك خونين خارج ميشود، هيچ جاي تعجّب نيست، زيرا اينها مُكتسبات و دستپروردههاي خود آنهاست، وَ أَنَّ اللَهَ لَيْسَ بِظَلَّـٰمٍ لِلْعَبِيدِ. [424]
قيامت و جهنّم، ظهور و بروز همين نيّات و تعدّيات دنيوي است؛ هر چه بيشتر، بيشتر. اگر همين نيّات فاسده، و أعمال قبيحه، و عقائد باطله را بخواهند در همين زندگي گسترش دهند و بصورت ملكوتي خود بارز و ظاهر سازند، همان جهنّم افروخته و دشتهاي چرك و خون صَديد و ضَريع دوزخ خواهد بود.
ص 328
در «عقاب الاعمال» از ابن وليد از صفّار از محمّد بن حسين از محمّد بن عبدالله بن هِلال از عُقْبة بن خالد از مَيْسَر، از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده است كه:
إنَّ فِي جَهَنَّمَ لَجَبَلاً يُقَالُ لَهُ: الصَّعْدَي، وَ إنَّ فِي الصَّعْدَي لَوَادِيًا يُقَالُ لَهُ: سَقَرُ، وَ إنَّ فِي سَقَرَ لَجُبًّا يُقَالُ لَهُ: هَبْهَبُ؛ كُلَّمَا كُشِفَ غِطَآءُ ذَلِكَ الْجُبِّ ضَجَّ أَهْلُ النَّارِ مِنْ حَرِّهِ؛ وَ ذَلِكَ مَنَازِلُ الْجَبَّارِينَ. [425]
«در جهنّم كوهي است كه آنرا صَعْدَي نامند، و در صَعدَي يك بياباني است كه آنرا سَقَر گويند، و در سَقَر چاهي است كه آنرا هَبْهَب نامند؛ و هر وقت روپوش و درِ آن چاه را برميدارند، تمام اهل آتش از شدّت حرارت آن ناله و فرياد ميزنند؛ و آن منزل مردم جبّار و متكبّر و زورگو و متعدّي است.»
و در «تفسير عليّ بن إبراهيم» در تفسير آيۀ: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ آورده است كه: فَلَق چاهي است در جهنّم كه تمام اهل دوزخ از شدّت حرارت آن چاه، پناه ميبرند. اين چاه از خدا اجازه خواست كه تنفّس كند و خداوند به او اجازه داد؛ همينكه تنفّس كرد تمام جهنّم را آتش زد. و در آن چاه، صندوقي است از آتش، و به قدري سوزنده است كه اهل آن چاه از شدّت حرارت آن صندوق پناه
ص329
ميبرند. و اسم آن صندوق تَابُوت است، و در آن تابوت شش نفر از پيشينيان و شش نفر از پسينيان هستند.
امّا آن شش نفر كه از پيشينيان هستند: يكي پسر آدم است كه برادر خود را كشت و نمرود است كه ابراهيم را در آتش افكند، و فرعون موسی است، و سامري است كه گوساله را براي پرستش بنياسرائيل معيّن كرد، و آن كسي است كه دين موسي را به تَهَوُّد و يهوديّت مبدّل كرد، و ديگر آن كسي است كه شريعت حضرت عيسي را به تنصُّر و نصرانيّت تبديل نمود.
و امّا آن شش نفر كه از پسينيان هستند اوّلي و دوّمي و سوّمي و چهارمي است، و ديگر رئيس خوارج است، و آخرين آنها ابن ملجم است.
وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ، يعني: آنكه در آن چاه ميافتد در آنجا غائب ميشود. [426]
آري! چون دل انسان به غير خدا مشغول شود، پيوسته خاطرات شيطاني بر افكار او هجوم ميكنند، و دائماً همّ و غمّ لاينقطع به صورتها و شكلهاي گوناگون بر او حملهور ميشود. و هرچه درجۀ بُعد و دوري از خدا بيشتر باشد اين افكار و خيالات شديدتر، و در قيامت به صورت شرارههاي آتش بيشتري خواهد بود.
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنْ أَصْبَحَ وَ أَكْبَرُ هَمِّهِ الدُّنْيَا، أَلْزَمَ اللَهُ قَلْبَهُ شُغْلاً لَافَرَاغَ لَهُ مِنْهُ أَبَدًا، وَ هَمًّا لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَدًا، وَ أَمَلاً لَا يَبْلُغُ
ص330
مُنْتَهَاهُ أَبَدًا، وَ فَقْرًا لَا يَنَالُ غِنَاهُ أَبَدًا؛ وَ إنَّهُ لَيْسَ مِنَ اللَهِ فِي شَيْءٍ. [427]
«حضرت فرمود: كسيكه روزگار خود را بگذراند و مقصد بزرگ او دنيا باشد، پروردگار، دل او را وا ميدارد به مشاغل و شواغلي كه هيچگاه براي آن فراغتي نخواهد بود، و به همّ و اندوهي كه هيچگاه منقطع نخواهد شد، و به آرزوئي كه هيچگاه به نهايت آن نخواهد رسيد، و به فقر و نيازمندي و پريشانياي كه هيچگاه مبدّل به غنا و بينيازي نخواهد شد؛ و چنين كسي از خدا بهره و نصيب ندارد.»
بايد دانست كه در سه جاي از قرآن كريم، كلمۀ زَقُّوم آمده است: اوّل، در سورۀ صافّات:
أَذَ 'لِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ * إِنَّا جَعَلْنَـٰهَا فِتْنَةً لِلظَّـٰلِمِينَ * إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ * طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَـٰطِينِ * فَإِنَّهُمْ لَا كِلُونَ مِنْهَا فَمَالِـئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ * ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ * ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لإلی الْجَحِيمِ. [428]
«آيا اين مقام (براي بهشتيان و مخلَصان درگاه خدا كه خدا وعده داده است) در مقام پذيرائي از واردين بهتر است يا درخت زَقّوم دوزخ؟! ما آن درخت را فتنه و بلاي جان ستمكاران قرار داديم. آن، درختي است كه از بُن و بنياد جهنّم ريشه ميگيرد، و رشد و نموّ ميكند و بيرون ميآيد. ميوۀ آن درخت (در زشتي و خباثت و بدي)
ص331
گويا سرهاي شياطين است. دوزخيان از آن ميخورند و شكمهاي خود را از آن پر ميكنند، و پس از خوردن از ميوۀ درخت زقّوم و پرشدن شكم، براي آنان چيزي كه در آن، حميم سوزان و گداختۀ دوزخ مخلوط شده است خواهد بود؛ و سپس بازگشت و مصير همۀ آنان بسوي آتش انبوه افروختۀ جهنّم است.»
دوّم: در سورۀ دخان:
إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الاثِيمِ * كَالْمُهْلِ يَغْلِی فِي الْبُطُونِ* كَغَلْی الْحَمِيمِ * خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی' سَوَآءِ الْجَحِيمِ * ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ * ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ.[429]
«حقّاً كه درخت زقّوم، طعام و غذاي شخص گنهكار و متعدّي و متجاوز است، كه همچون فلزّ گداخته در شكمها جوش ميزند و غَلَيان ميكند مانند غليان و جوش زدن مايع داغِ در حال جوش و غليان. (و خطاب قهر از جانب خداوند به فرشتگان رسد كه) بگيريد او را و با قهر و غضب او را بزنيد! و در وسط و كانون آتش انبوه گداخته بيندازيد! و سپس بر سر او از آب داغ و حميم جهنّم بريزيد! (و به او از روي تمسخر و استهزاء گفته ميشود كه:) بچش اين عذاب را؛ تو همان مرد عزيز و گرامي هستي!»
سوّم، در سورۀ واقعه:
وَ أَصْحَـٰبُ الشِّمَالِ مَآ أَصْحَـٰبُ الشِّمَالِ * فِي سَمُومٍ وَ
ص332
حَمِيمٍ * وَ ظِلٍّ مِن يَحْمُومٍ * لَا بَارِدٍ وَ لَا كَرِيمٍ.
إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَ 'لِكَ مُتْرَفِينَ * وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنثِ الْعَظِيمِ * وَ كَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَـٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَآؤُنَا الاوَّلُونَ.
قُلْ إِنَّ الاوَّلِينَ وَ الاخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَي'مِيقَـٰتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ * ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّآلُّونَ الْمُكَذِّبُونَ * لَا كِلُونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّومٍ * فَمَالئـُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ * فَشَـٰرِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ * فَشَـٰرِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ.
هَـٰذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ * نَحْنُ خَلَقْنَـٰكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ. [430]
«و اهل شقاوت كه نامۀ عمل از جانب شقاوت و تيرهبختي به آنها داده ميشود! و اي پيغمبر تو نميداني چقدر تيرهبخت و شقيّ و تاريك دل هستند آن اهل شقاوت! پيوسته در معرض وزش بادهاي سمّي و مهلك، و نوشيدن آبهاي داغ و تفته بسر ميبرند؛ و در سايهاي از دود و دُخان آتش جهنّم كه هيچگاه خنك نشود، و با تبدّل به نسيم ملائم، خوشايند نگردد.
اينگونه عذاب به جهت آنستكه آنان در دنيا عادت و روششان اين بود كه در ناز و نعمت زيادهروي ميكردند، و نعمتها را در راه بُعد و دوري و غفلت و انصراف از خدا به كار ميبستند، و بر گناه بزرگ و شرك و تجاوز اصرار ميورزيدند، و در مقام ردّ و انكار پيامبران ميگفتند: آيا چون ما مُرديم و خاك شديم و بصورت
ص333
استخوان درآمديم، آيا در اينصورت ما برانگيخته ميشويم؟! آيا پدران گذشتۀ ما كه مردهاند و خاك شدند و استخوان شدند زنده ميشوند؟!
بگو اي پيغمبر: آري! حقّاً كه تمام خلائق خداوندي از اوّلين و آخرين، همه در پيشگاه خداوند در ميعادگاه و روز معلوم و معيّن اجتماع مييابند، و در آن حال شما اي گروه گمراه و تكذيبگرِ روز قيامت و پاداش، البتّه از درخت زَقّوم خواهيد خورد و شكمهاي خود را از آن مملوّ و پر خواهيد كرد! و سپس بر روي آن خوردن، از آشاميدنيهاي آب تفته و داغ دوزخ خواهيد آشاميد؛ همچنانكه شتر تشنه آب بياشامد!
اينست كيفيّت پذيرائي از شما از جهت خوردنيها و آشاميدنيها در روز پاداش و كيفر! ما شما را آفريديم، و از كتم عدم به وجود آورديم، و از نيستي محض لباس هستي در تن نموديم! پس چرا تصديق نميكنيد؟!»
باري، اين درخت زقّوم همانطور كه از روايت وارده در تفسير منسوب به حضرت امام حسن عسگري عليه السّلام بر ميآيد، درمقابل و در برابر درخت طوبي است. آن از نقطۀ نظر پاكي و پاكيزگي و طراوت و طهارت و قداست و خير و بركت و رحمت، و همانطور كه گفتيم اصلش ولايت است؛ و اين از نقطۀ نظر كثافت و قذارت و نجاست و ذلّت و نكبت و سختي و مشقّت و از بين رفتنِ رحمت، و بنابراين اصلش بُعد از ولايت و سعادت است، و بنابراين
ص334
شجرۀ زقّوم درخت شقاوت است.
هر كس به هر مقدار از شكّ و شرك و قذارت باطن، و از شقاوت و آثار آن از خيانت و جنايت و تعدّي و ظلم و تكبّر و استكبار بهرمند باشد، به همان قدر از شاخههاي اين درخت در دلش رخنه كرده، و از ريشههايش به همان مقدار در كانون قلبش ريشه دوانيده است.
در تفسير منسوب به حضرت امام حسن عسگري عليه السّلام، در ضمن حديث طويلي كه از حضرت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم بيان ميكنند، ميرسند به اينجا كه:
سپس رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: و سوگند به آن كسيكه به حق مرا مبعوث به نبوّت گردانيد، هر كس در اين روز (روز اوّل ماه شعبان) دست به هر يك از درهاي شرّ و عصيان زند و هر گناهي مرتكب شود، خود را به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان نموده است، و آن شاخه او را به آتش خواهد رسانيد.
و پس از اين فرمودند: و بنابراين، هر كس در نماز فريضۀ خود كوتاهي كند و آنرا ضايع گذارد، به شاخهاي از شاخههاي زقّوم خود را آويزان كرده و آن شاخه او را به آتش ميرساند.
و هر كس در اين روز در نزد او شخص ضعيف الحالي بيايد كه از حالات و امور خود شكوه و گلايه كند، و او توانائي داشته باشد كه بدون ضرري كه به خودش برسد حالات و امور او را تغيير دهد، و كسي ديگر هم نبوده باشد كه نائب از او و يا قائم مقام او در اين امر گردد، و با اين حال، آن ضعيف الحال را به حال خود گذارد كه حقّش
ص335
و امورش ضايع و خراب بماند و در سختي و مشكلات بسر برد و دستي از او نگيرد؛ در اينصورت به شاخهاي از درخت زقّوم خود را آويزان كرده است.
و هر كس در نزد او شخص خطاكاري بيايد و از خطاي خود معذرت طلبد و او نپذيرد، و سپس در عقوبت آن خطاكار تخفيفي ندهد بلكه زياده عقوبت كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس بين مردي و زنش را بهم بزند، و يا بين پدري و فرزندش را، و يا برادري با برادرش را، و يا نزديكي با رحم نزديك خود را، يا بين دو همسايه، و يا بين دو شريك و خَليط و مصاحب را، و يا بين دو نفر اجنبي را بهم بزند و ايجاد فساد و جدائي كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس بر بدهكاري سخت بگيرد و بداند كه او قادر بر اداء ديون خود نيست، و در اينصورت ناراحتي و نگراني و غضب آن بدهكار را زياد كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس بر عهدۀ او نسبت به كسي، دَيني و قرضي باشد، و با مماطله و بهانهآوري كاري كند كه او خسته شود و از دين خود بگذرد، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس بر يتيمي جفا كند، و او را آزار برساند، و مال او را بخورد، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس در آبروي برادر مؤمن خود خللي وارد سازد و آنرا
ص336
لكّهدار كند، و فحش دهد و ناسزا گويد، و مردم را بر اين امر بگمارد و ترغيب كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس تغنّي كند، و با آوازهاي حرام و موسيقي كه انسان را بر معصيت و گناه بر ميانگيزد مشغول شود، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس بنشيند و زشتيهاي كردار خود را كه در جنگها كرده است، و انواع ظلمي كه به بندگان خدا نموده است بشمارد و بدانها افتخار و مباهات كند، به شاخهاي از شاخههاي آن آويزان شده است.
و هر كس همسايۀ او مريض شود، و از روي بياعتنائي و عدم اهمّيّت و استخفاف به شأن او ترك عيادت او را كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس همسايۀ او بميرد، و از روي حقارت و پست شمردن مقام و حقّ او در تشييع جنازهاش كوتاهي كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس نسبت به كسيكه مصيبتي بر او وارد شده است إعراض كند، و از روي كوچك شمردن او و عيبدار كردن او جفا نموده و از دلجوئي و استمالت خودداري كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس مخالفت پدر و مادر خود را و يا يكي از آنها را بنمايد، و از شفقت و مهرباني و احسان دربارۀ آنها دريغ كند، و يا بدانها
ص337
استخفاف كند، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و هر كس خودش سابقاً عاقّ پدر و مادرش بوده و آنها را تا اين روز راضي نكرده است، و تمكّن از استرضاء داشته و كوتاهي كرده است، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و بنا بر همين نهج و همين منوال، هر كس هر فعلي از أفعال شرّ را بجاي آورده است، به شاخهاي از آن آويزان شده است.
و سوگند به آن خداوندي كه مرا به حقّ به نبوّت برانگيخته است، تمام كسانيكه به شاخههاي درخت زقّوم آويزان شدهاند، آن شاخهها آنها را تا قعر جحيم و دوزخ پائين خواهد برد. [431]
و از مجموع آنچه گفته شد، بدست ميآيد كه جهنّم محلّ صُدور و ورود قبائح است، و هر كس به هر مقدار و به هر صورت از زشتيها، چه در مرحلۀ عقائد، و چه در مرحلۀ ملكات و اخلاق و صفات، و چه در مرحلۀ اعمال و رفتار، و حتّي در مرحلۀ مجرّدِ نيّت و خواستههاي دروني؛ اگر با خود قبح و زشتي و شرك و عناد و كجروي و انحراف از حقّ داشته باشد، در صورتيكه در مراحل و منازل بين راه تا قيامت، از مصائب دنيويّه، و سكرات مرگ، و عذاب قبر، و روز رستاخيز، و توبه و شفاعت، و غيرها پاك نشود بايد با آتش قرين و توأم باشد. و لذا درهاي جهنّم هر كدام نمايشگر يك نوع انحراف و تعدّي در يكي از اين مراحل است.
و مجلسي رضوان الله عليه از كتاب «فضائل» شاذان، و از كتاب
ص338
«روضه» با اسناد خود مرفوعاً از عبدالله بن مسعود، از حضرت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم روايت ميكند در ضمن حديث معراج كه: من ديدم بر سر درهاي جهنّم نوشته بود بدين طريق كه:
عَلَي الْبَابِ الاوَّلِ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ: مَنْ رَجَا اللَهَ سَعِدَ. وَ مَنْ خَافَ اللَهَ أَمِنَ. وَ الْهَالِكُ الْمَغْرُورُ مَنْ رَجَا غَيْرَ اللَهِ، وَ خَافَ سِوَاهُ.
«بر سر در اوّل سه جمله نوشته بود: آنكه اميد به خدا دارد پيروز است. و آنكه از خدا بترسد در امان است. و آنكه اميد به غير خدا دارد و از غير او ميترسد، شخص مغرور و در هلاكت است.»
وَ عَلَي الْبَابِ الثَّانِي: مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عُرْيَانًا يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَلْيَكْسِ الْجُلُودَ الْعَارِيَةَ فِي الدُّنْيَا. مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عَطْشَانًا يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَلْيَسْقِ الْعِطَاشَ فِي الدُّنْيَا.
مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ جَآئِعًا فَلْيُطْعِمِ الْبُطُونَ الْجَآئِعَةَ فِي الدُّنْيَا.
«و بر سر در دوّم نوشته بود: هر كس ميخواهد در روز قيامت برهنه و عريان نباشد بايد بدنهاي عريان و برهنۀ مستمندان را در دنيا لباس بپوشاند. و هر كس ميخواهد در روز قيامت عطشان و تشنه نباشد بايد مردم تشنه را در دنيا آب دهد. و هر كس ميخواهد در روز قيامت گرسنه نباشد بايد شكمهاي گرسنه را در دنيا طعام دهد.»
وَ عَلَي الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ: لَعَنَ اللَهُ الْكَاذِبِينَ. لَعَنَ اللَهُ الْبَاخِلِينَ. لَعَنَ اللَهُ الظَّالِمِينَ.
«و بر سر در سوّم نوشته بود: خداوند لعنت كند دروغگويان را.
ص339
خداوند لعنت كند بخيلان را. خداوند لعنت كند ستمگران را.»
وَ عَلَي الْبَابِ الرَّابِعِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ: أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَهَانَ الإسْلَامَ. أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَيْتِ. أَذَلَّ اللَهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِينَ عَلَي ظُلْمِهِمْ لِلْمَخْلُوقِينَ.
«و بر سر در چهارم سه جمله نوشته بود: خداوند ذليل كند هر كه به اسلام اهانت كند و آن را كوچك و سبك بشمارد. خداوند ذليل كند هر كه به اهل بيت اهانت كند و آنانرا كوچك و سبك بشمارد. خداوند ذليل كند هر كه ستمكاران را در ستمي كه به مخلوقان خدا ميكنند كمك دهد و ياري رساند.»
وَ عَلَي الْبَابِ الْخَامِسِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ: لَا تَتَّبِعُوا الْهَوَي فَالْهَوَي يُخَالِفُ الإيمَانَ. وَ لَا تُكْثِرْ مَنْطِقَكَ فِيمَا لَا يَعْنِيكَ فَتَسْقُطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَهِ. وَ لَا تَكُنْ عَوْنًا لِلظَّالِمِينَ.
«و بر سر در پنجم سه جمله نوشته بود: از هوي و خواهشهاي نفساني خود پيروي مكنيد، زيرا كه هواي نفس مخالف ايمان است. و گفتارت را در امور بيفائده و بدون غرض به درازا مكشان، زيرا كه از رحمت خدا دور ميافتي. و هيچگاه يار و ياور ظالمان مباش.»
وَ عَلَي الْبَابِ السَّادِسِ مَكْتُوبٌ: أَنَا حَرَامٌ عَلَي الْمُجْتَهِدِينَ. أَنَا حَرَامٌ عَلَي الْمُتَصَدِّقِينَ. أَنَا حَرَامٌ عَلَي الصَّآئِمِينَ.
«و بر سر در ششم نوشته بود: من بر كوشش كنندگان و جهادگران در راه خدا حرام هستم. من بر صدقه دهندگان حرام هستم. من بر روزهگيران حرام هستم.»
ص340
وَ عَلَي الْبَابِ السَّابِعِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ: حَاسِبُوا نُفُوسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا. وَ وَبِّخُوا نُفُوسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا. وَادْعُوا اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَيْهِ وَ لَا تَقْدِرُوا عَلَي ذَلِكَ. [432]
«و بر سر در هفتم سه جمله نوشته بود: از نفوس خود حساب گيريد پيش از آنكه از شما حساب گيرند. و نفوس خود را ملامت و توبيخ كنيد پيش از آنكه ملامت و توبيخ شويد. و خداوند عزّ وجلّ را بخوانيد پيش از آنكه بر او وارد شويد و ديگر قدرت و تمكّن از خواندن او را نداشته باشيد.»
در اينجا اين بحث شريف را با روايتي دربارۀ عذاب قاتلان حسين عليه السّلام و اولاد آنها از بني اميّه لعنهم اللهُ جميعاً، به پايان ميبريم:
در «تفسير فرات بن إبراهيم» از ابن عبّاس، از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايت ميكند كه: روزي رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم بر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شدند و ايشان را محزون و مهموم يافتند ـ و در اينجا رسول الله حديثي را دربارۀ احوال قيامت مفصّلاً ذكر ميكنند، تا ميرسند به اينجا كه:
اي فاطمه! تو ميگوئي:
يَا رَبِّ! أَرِنِي الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ. فَيَأْتِيَانِكِ وَ أَوْدَاجُ الْحُسَيْنِ تَشْخَبُ دَمًا وَ هُوَ يَقُولُ: يَا رَبِّ! خُذْ لِيَ الْيَوْمَ حَقِّي مِمَّنْ ظَلَمَنِي.
«اي پروردگار من! حسن و حسين را به من بنمايان. و
ص341
دراينصورت آن دو بسوي تو ميآيند در حاليكه از رگهاي گردن حسين خون تازه جاري است، و او ميگويد: اي پروردگار من! حقِّ مرا از آنانكه به من ستم كردهاند، در امروز براي من بگير.»
و در اين حال خداوند جليل به غضب در ميآيد، و از غضب او جهنّم به غضب در ميآيد، و فرشتگان جميعاً به غضب در ميآيند، و سپس جهنّم ناگهان شعلهاي ميكشد و زفيري و صدائي ميزند. در اين حال فوجي از ملائكۀ غضب از جهنّم بيرون ميآيند و يكايك از قاتلان حسين، پسرانشان و پسران پسرانشان را از ميان گروهها و جمعيّتها جدا ميكنند، و آنها ميگويند: بار پروردگارا! ما در روز عاشوراء حاضر نبودهايم و در قتل حسين شركت نكردهايم!
خداوند به زَبانيۀ جهنّم ميگويد: آنان را از نشانهها و علائم چهرههايشان بگيريد: به چشمان أزرَقي رنگ و چهرههاي سياه! و بگيريد آنها را از زلفهاي پيشاني آنها و بيندازيد در درك اسفل از آتش دوزخ! زيرا كه آنها بر دوستان و مواليان حسين شديدتر و سختتر بودند از آنانكه با خود حسين محاربه كردند و او را كشتند. و در اين حال صداي شهقۀ آنها در جهنّم شنيده ميشود ـ الحديثَ. [433]
[390] ـ آيۀ 91، از سورۀ 3: ءال عمران
[391] ـ آيۀ 36 و 37، از سورۀ 5: المآئدة
[392] ـ آيۀ 20 و 21، از سورۀ 32: السّجدة
[393] ـ آيۀ 179، از سورۀ 7: الاعراف
[394] ـ آيۀ 7 و 8، از سورۀ 10: يونس
[395] ـ آيۀ 15 و 16، از سورۀ 11: هود
[396] ـ آيۀ 86، از سورۀ 2: البقرة
[397] ـ قسمتي از آيۀ 109، از سورۀ 9: التّوبة
[398] ـ قسمتي از آيۀ 39، از سورۀ 17: الإسرآء
[399] ـ آيۀ 97، از سورۀ 17: الإسرآء
[400] ـ آيات 15 تا 17، از سوره 14: إبراهيم
[401] ـ آيۀ 74، از سورۀ 20: طه
[402] ـ ذيل آيۀ 55 و آيۀ 56، از سورۀ 4: النّسآء
[403] ـ ذيل آيۀ 49، از سورۀ 9: التّوبة؛ و قسمتي از آيۀ 54 از سورۀ 29: العنكبوت
[404] ـ آيۀ 25، از سورۀ 71: نوح
[405] ـ «خصال» طبع سنگي، ج 2، ص 147؛ «بحار الانوار» ج 8، ص 127 و 128
[406] ـ آيات 66 تا 68، از سورۀ 19: مريم
[407] ـ «تفسير عليّ بن إبراهيم قمّي» طبع سنگي، ص 216
[408] ـ همان مصدر، ص 129، در ذيل آيۀ 56، از سورۀ 4: النّسآء
[409] ـ همان مصدر، ص 348، در ذيل آيۀ 49 و 50، از سورۀ 14: إبراهيم
[410] ـ ذيل آيۀ 15، از سورۀ 47: محمّد
[411] ـ «تفسير قمّي» ص 344 و 345، در ذيل آيۀ 17، از سورۀ 14: إبراهيم
[412] ـ قسمتي از آيۀ 19 و آيات 20 تا 22، از سورۀ 22: الحجّ
[413] ـ «تفسير قمّي» ص 437
[414] ـ همان مصدر، ص 513، در ذيل آيۀ 20، از سورۀ 32: السّجده
[415] ـ «تفسير قمّي» ص 645 و 646، در ذيل آيۀ 30، از سورۀ 50: قٓ
[416] ـ همان مصدر، ص 722، در ذيل آيات 4 تا 7، از سورۀ 88: الغاشية
[417] ـ آيۀ 97، از سورۀ 37: الصّآفّات
[418] ـ «تفسيرقمّي» ص 713 و 714، در ذيل آيۀ 12، از سورۀ 81: التّكوير
[419] ـ همان مصدر، ص 579، در ذيل آيۀ 60، از سورۀ 39: الزّمر
[420] ـ «اُصول كافي» ج 2، ص 310
[421] ـ «عقاب الاعمال» طبع سنگي، ص 14
[422] ـ در «نهايه» ابن أثير در مادّۀ ضحضح آورده است: و في روايةٍ: أنّه في ضَحضاحٍ مِن نارٍ يَغلي منه دِماغُه؛ الضَّحضاحُ في الاصلِ: ما رَقَّ مِنَ الماءِ علي وَجهِ الارضِ ما يَبلُغُ الكَعْبَينِ، فاستَعاره لِلنّار. (م)
[423] ـ «تفسير قمّي» ص 585
[424] ـ ذيل آيات 182 از سورۀ 3: ءَال عمران، و 51 از سورۀ 8: الانفال، و 10 از سورۀ 22: الحجّ
[425] ـ «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 3، ص 377؛ و طبع حروفي، ج 8، ص 297؛ و در خود «عقاب الاعمال» طبع سنگي، ص 43، از حضرت امامجعفر صادق عليه السّلام روايت نموده است.
[426] ـ «تفسير قمّي» ص 743 و 744
[427] ـ «أسرار الصّلوة» مرحوم آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، طبع حروفي (سنۀ 1380 ) ص 191
[428] ـ آيات 62 تا 68، از سورۀ 37: الصّآفّات
[429] ـ آيات 43 تا 49، از سورۀ 44: الدّخان
[430] ـ آيات 41 تا 57، از سورۀ 56: الواقعة
[431] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 167 و 168
[432] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 145 و 146
[433] ـ «تفسير فرات» ص 171 و 172؛ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 172