صفحه قبل

بقاي‌ روح‌ پس‌ از مرگ‌

جعفر صادق‌ گفت‌: پس‌ روح‌ تو كه‌ به‌ وجود آمده‌، و تو در وجودش‌ ترديدي‌ نداري‌ بعد از مرگ‌ تو از بين‌ نخواهد رفت‌. و چون‌ آن‌ چه‌ تو «من‌» مي‌داني‌ همان‌ روح‌ تو مي‌باشد لذا «من‌» تو نيز باقي‌ مي‌ماند و تو بعد از مرگ‌ خود را خواهي‌ شناخت‌.

جابر گفت‌: ترديدي‌ ندارم‌ كه‌ روح‌ من‌ در موقع‌ خواب‌ ديدن‌ موجوديّت‌ دارد. امّا اين‌ موجوديت‌ تبعي‌ است‌ نه‌ انفرادي‌ و مستقل‌. چون‌ اگر جسم‌ من‌ نباشد من‌ خواب‌ نمي‌بينم‌ و اگر خواب‌ نبينم‌ روح‌ خود را در حالي‌ كه‌ مجرّد است‌ و داراي‌ زندگي‌ مستقل‌ مي‌باشد مشاهده‌ نمي‌نمايم‌.

جعفر صادق‌ گفت‌: وقتي‌ كه‌ آفتاب‌ به‌ تو مي‌تابد، و سايه‌ات‌ بر زمين‌ مي‌باشد،


ص 137

 آيا آن‌ سايه‌ تبعي‌ هست‌ يا نيست‌؟!

جابر گفت‌: تبعي‌ است‌.

جعفر صادق‌ پرسيد:تابعِ چه‌ مي‌باشد؟!

جابر جواب‌ داد: تابع‌ دو چيز: اول‌ روشنائي‌ خورشيد، دوم‌ وجود خود من‌، و بدون‌ اين‌ دو، سايه‌ به‌ وجود نمي‌آيد.

جعفر صادق‌ گفت‌: بر طبق‌ اصل‌ حكمت‌ حتّي‌ سايۀ تو كه‌ بر زمين‌ افتاده‌ و بعد از غروب‌ خورشيد به‌ ظاهر از بين‌ مي‌رود، از بين‌ نخواهد رفت‌ تا چه‌ رسد به‌ روح‌ تو، ولو داراي‌ زندگي‌ تبعي‌ باشد.[1]

4- سوال‌ جابر بن‌ حيّان‌ راجع‌ به‌ ستارگان‌

جابر از حضرت‌ در پي‌ سوال‌ از اين‌ كه‌ به‌ چه‌ علّت‌ ستارگان‌ سيّارات‌ از حركت‌ باز نمي‌ايستند، مطلب‌ را دنبال‌ مي‌ كند تا اينكه‌ مي‌گويد: شكل‌ ستارگان‌ در فضا چگونه‌ است‌؟!

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: بعضي‌ از ستارگان‌ آسمان‌ اجرام‌ جامد هستند، بعضي‌ ديگر اجرام‌ مايع‌ مي‌باشند، و يك‌ قسمت‌ از ستارگان‌ آسمان‌ از أبخِرَه‌ به‌ وجود آمده‌ است‌.

جابر بن‌ حيّان‌ با تعجب‌ پرسيد: چگونه‌ مي‌توان‌ قبول‌ كرد كه‌ ستارگان‌ آسمان‌ از أبخره‌ باشند؟! و آيا ممكن‌ است‌ كه‌ بخار اين‌ طور كه‌ ما هنگام‌ شب‌ ستارگان‌ را مي‌بينيم‌ داراي‌ درخشندگي‌ باشد؟!

جعفر صادق‌ گفت‌: تمام‌ ستارگان‌ از أبخره‌ تشكيل‌ نشده‌، ولي‌ ستارگاني‌ كه‌ از أبخره‌ تشكيل‌ گرديده‌ گرم‌ است‌، و گرماي‌ زياد سبب‌ درخشندگي‌ ستاره‌ مي‌شود همان‌ طور كه‌ گرماي‌ زياد سبب‌ درخشندگي‌ خورشيد مي‌گردد. و من‌ فكر مي‌ كنم‌ كه‌


ص 138

خورشيد هم‌ از أبخره‌ است .

بازگشت به فهرست

علّت‌ سقوط‌ ستارگان‌؛ و حيات‌ در جهانهاي‌ ديگر

جابر پرسيد: چه‌ مي‌شود كه‌ حركت‌ ستارگان‌ مانع‌ از سقوط‌ آنها نمي‌گردد؟!

جعفر صادق‌ گفت‌: آيا يك‌ فلاخن‌ را كه‌ در آن‌ سنگ‌ باشد اطراف‌ سر چرخانيده‌اي‌؟!

جابر جواب‌ ����بت‌ داد.

جعفر صادق‌ اظهار كرد كه‌ آيا هنگام‌ چرخانيدن‌ فلاخن‌، ناگهان‌ آن‌ را متوقّف‌ كرده‌اي‌؟!

جابر جواب‌ داد: متوقّف‌ نكرده‌ام‌!

جعفر صادق‌ گفت‌: مرتبه‌اي‌ ديگر اگر فلاخن‌ را به‌ گردش‌ درآوردي‌ يك‌ مرتبه‌ آن‌ را متوقّف‌ كن‌ تا اينكه‌ بداني‌ چه‌ مي‌شود، و بعد از توقّف‌ فلاخن‌ سقوط‌ مي‌كند و سنگي‌ كه‌ در آن‌ است‌ بر زمين‌ مي‌افتد، و اين‌ قرينه‌ است‌ براي‌ اينكه‌ اگر ستارگان‌ دائم‌ در حركت‌ نباشند سقوط‌ مي‌كنند.

جابر پرسيد: تو گفتي‌ كه‌ هر يك‌ از ستارگان‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ يك‌ جهان‌ است‌.

جعفر صادق‌ تصديق‌ كرد.

جابر پرسيد كه‌ آيا در آن‌ جهان‌ها مانند اين‌ جهان‌، انسان‌ زيست‌ مي‌نمايد؟!

جعفر صادق‌ گفت‌: در مورد انسان‌ نمي‌توانم‌ به‌ تو جواب‌ بدهم‌ و بگويم‌: در جهانهاي‌ ديگر آيا انسان‌ زندگي‌ مي‌ نمايد يا نه‌؟! امَّا ترديد ندارم‌ كه‌ در جهان‌هاي‌ ديگر موجودات‌ جاندار زندگي‌ مي‌نمايند كه‌ ما آنها را به‌ مناسبت‌ دوري‌ ستارگان‌ به‌ ما نمي‌بينيم‌.[2]

سوالات‌ را جابر ادامه‌ مي‌دهد تا مي‌رسد به‌ اينكه‌ مي‌گويد: من‌ در گذشته‌ با مردي‌ كه‌ خود را مطَّلع‌ مي‌دانست‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ و او گفت‌ كه‌ تمام‌ فرزندان‌ آدم‌، كيفر جَدِّ خود را مي‌بينند.


ص 139

من‌ از وي‌ پرسيدم‌ كه‌ به‌ چه‌ دليل‌ تمام‌ فرزندان‌ آدم‌ كيفر جَدِّ خود را مي‌بينند؟!

او در جواب‌ من‌ گفت‌: براي‌ اين‌ كه‌ براي‌ خداوند گذشته‌ و آينده‌ وجود ندارد و هرچه‌ هست‌ براي‌ او زمان‌ حال‌ مي‌ باشد. و چون‌ در نظر خداوند، هم‌ اكنون‌ دوره‌اي‌ است‌ كه‌ آدم‌ به‌ وجود آمده‌، لذا فرزندان‌ آدم‌، يعني‌ ما را هم‌ به‌ گناه‌ آدم‌ و حوّا مجازات‌ مي‌نمايند.

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: اين‌ شخص‌ متوجّه‌ نشده‌ كه‌ براي‌ خداوند زمان‌ وجود ندارد تا اينكه‌ مشمول‌ زمان‌ شود، و لو زمان‌ حال‌ باشد. و مشمول‌ زمان‌ شدن‌ از خصوصيّات‌ مخلوق‌ است‌ نه‌ خالق‌.

اگر اين‌ مرد مسلمان‌ بود من‌ به‌ او مي‌گفتم‌ كه‌ خداوند به‌ موجب‌ كلام‌ خود تصريح‌ كرده‌ كه‌ ثوابكاران‌ را به‌ بهشت‌ مي‌برد و گناهكاران‌ را در دوزخ‌ جا مي‌دهد. اما چون‌ مسلمان‌ نيست‌ (وگرنه‌ اين‌ حرف‌ را به‌ تو نمي‌زد) بايستي‌ جوابش‌ را با حكمت‌ داد.

اين‌ مرد از يك‌ لحاظ‌ درست‌ فهميده‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ خداوند مشمول‌ گذشته‌ و آينده‌ نمي‌شود، أمَّا نه‌ اين‌ است‌ كه‌ براي‌ او گذشته‌ و آينده‌ وجود نداشته‌ باشد، يعني‌ نتواند گذشته‌ و آينده‌ را استنباط‌ كند. فرق‌ است‌ بين‌ اينكه‌ كسي‌ مشمول گذشته‌ و آينده‌ نشود، و اين‌ كه‌ نتواند بفهمد گذشته‌ و آينده‌ چيست‌؟! براي‌ اين‌ كه‌ فهم‌ مطلب‌ آسان‌ شود مثال‌ مي‌زنم‌:

تو اگر زمين‌ را شخم‌ بزني‌ و در زمين‌ گندم‌ بكاري‌ مي‌داني‌ كه‌ آينده‌ آن‌ گندم‌ چه‌ خواهد شد، ولي‌ خود مشمول‌ آيندۀ آن‌ غلّه‌ نخواهي‌ بود.

آن‌ دانه‌هاي‌ گندم‌ كه‌ تو آنها را در زمين‌ مي‌كاري‌ نمي‌داند كه‌ آينده‌اش‌ چه‌ خواهد شد، ولي‌ تو هفته‌ به‌ هفته‌ از آيندۀ آن‌ دانه‌هاي‌ گندم‌ اطّلاع‌ داري‌ و مي‌داني‌ كه‌ هر هفته‌ وضع‌ گندم‌ها چگونه‌ مي‌شود، و به‌ چه‌ ميزان‌ از رشد مي‌رسد، و چه‌ موقع‌ هنگام‌ برداشت‌ محصول‌ فرا مي‌رسد.

خود گندم‌ بنابر استنباط‌ ما، از گذشته‌ و آينده‌ خود اطّلاع‌ ندارد (مي‌گويم‌ بنابر


ص 140

استنباط‌ ما، چون‌ گندم‌ داراي‌ شعور است‌ ولي‌ ما از چند و چون‌ شعور گياهي‌ آن‌ اطّلاع‌ نداريم‌، و اين‌ طور فكر مي‌كنيم‌ كه‌ گندم‌ از گذشته‌ و آينده‌اش‌ اطّلاع‌ ندارد) ولي‌ تو كه‌ زارع‌ آن‌ گندم‌ هستي‌ از گذشته‌ و آينده‌اش‌ به‌ خوبي‌ اطّلاع‌ داري‌ بدون‌ اين‌ كه‌ خود مشمول‌ گذشته‌ و آيندۀ او بشوي‌!

بازگشت به فهرست

خداوند مشمول‌ تقدم‌ و تأخر نيست‌

خداوند هم‌ مشمول‌ گذشته‌ و آيندۀ ما نيست‌. او مشمول‌ گذشته‌ و آيندۀ اين‌ جهان‌ نمي‌باشد، امّا از گذشته‌ و آيندۀ اين‌ جهان‌ و هر موجودي‌ كه‌ در اين‌ دنيا هست‌ اطّلاع‌ دارد.[3]

جابر پرسيد: آيا ممكن‌ است‌ كه‌ روزي‌ بيايد كه‌ ما بفهميم‌ كه‌ جهان‌ (يا زندگي‌) با چه‌ ابزار ساخته‌ شده‌است‌؟!

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: بلي‌ اي‌ جابر! چون‌ به‌ طوري‌ كه‌ تا امروز تجربه‌ شده‌، علم‌ داراي‌ دوره‌هاي‌ ركود و جنبش‌ است‌. و ممكن‌ است‌ كه‌ در آينده‌ دوره‌هاي‌ جنبش‌ علمي‌ بيايد ودر آن‌ ادوار نوع‌ بشر بفهمد كه‌ جهان‌ را با چه‌ ابزار ساخته‌اند.

جابر پرسيد: پيري‌ ناشي‌ از چه‌ مي‌باشد؟!

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: امراضي‌ كه‌ بر مزاج‌ مستولي‌ مي‌شود بر دو نوع‌ است‌: نوعي‌ از آنها امراض‌ حادّ است‌، و اين‌ نوع‌ امراض‌ ناگهان‌ بر مزاج‌ مستولي‌ مي‌شود و به‌ سرعت‌ بهبود حاصل‌ مي‌گردد يا اين‌ كه‌ سبب‌ هلاكت‌ مي‌شود.

و نوعي‌ ديگر امراض‌ مُزْمِن‌ است‌ كه‌ سير آن‌ تدريجي‌ و طولاني‌ است‌، و آن‌ امراض‌ مدّتي‌ در مزاج‌ مي‌ماند، و گاهي‌ درمان‌ نمي‌پذيرد تا اينكه‌ سبب‌ هلاكت‌ مي‌شود، و پيري‌ يك‌ نوع‌ بيماري‌ ولي‌ مزمن‌ است‌.

جابر گفت‌: اين‌ اولين‌ بار است‌ كه‌ من‌ مي‌شنوم‌: پيري‌ يك‌ بيماري‌ مي‌باشد.

جعفر صادق‌ گفت‌: اين‌ بيماري‌ در بعضي‌ از اشخاص‌ زودتر مي‌رسد و در بعضي‌ ديرتر. آنها كه‌ از دستورهاي‌ خداوند پيروي‌ نمي‌كنند و از منهيّات‌ نمي‌پرهيزند زودتر


ص 141

پير مي‌شوند ولي‌ كساني‌ كه‌ به‌ دستور خداوند عمل‌ نمايند ديرتر به‌ مرحلۀ پيري‌ مي‌رسند.[4]

مترجم‌ محترم‌ در تعليقه‌ گويد: ملاحظه‌ كنيد كه‌ فرمايش‌ امام‌ علیه السلام چگونه‌ با نظريّۀ علمي‌ جديد كه‌ پيري‌ را يك‌ بيماري‌ مي‌داند وفق‌ مي‌دهد و ما در مجلّۀ (علم‌ و زندگي‌) چاپ‌ پاريس‌ خوانديم‌ كه‌: پيري‌ ناشي‌ از «ويروس‌» است‌ و ويروس‌ پيري‌ به‌ طور متوسّط‌ مدّت‌ سي‌سال‌ در حال‌ رشد بسر مي‌برد تا اين‌ كه‌ به‌ حدّ كمال‌ مي‌رسد، و وقتي‌ به‌ آن‌ مرحلۀ از رشد رسيد انسان‌ را به‌ هلاكت‌ مي‌رساند و اگر از اطناب‌ بيم‌ نداشتيم‌، طرز عمل‌ ويروس‌ پيري‌ را به‌طوري‌ كه‌ در مجلۀ علم‌ و زندگي‌ نوشته‌ شده‌ براي‌ خوانندگان‌ نقل‌ مي‌كرديم‌.[5]

جابر پرسيد: آيا ممكن‌ است‌ كه‌ يكي‌ از موجودات‌ دنيا مطيع‌ قواعدي‌ كه‌ خداوند براي‌ جهان‌ وضع‌ كرده‌ است‌ نشود و نافرماني‌ نمايد؟!

جعفرصادق‌ جواب‌ داد: نه‌ اي‌ جابر، و محال‌ است‌ كه‌ در دنيا موجودي‌ بتواند از قواعدي‌ كه‌ خداوند براي‌ ادارۀ اين‌ جهان‌ برقرار كرده‌ سرپيچي‌ نمايد، ولو يك‌ مور از آن‌ كوچكتر يك‌ ذرّه‌ باشد، و تسبيح‌ موجوداتي‌ كه‌ در نظر ما بي‌جان‌ هستند (ولي‌ جنب‌ و جوش‌ حياتي‌ آن‌ بيش‌ از ما مي‌باشد) كماكان‌ در نظر ما اطاعت‌ از قواعدي‌ مي‌باشد كه‌ خداوند براي‌ ادارۀ جهان‌ برقرار كرده‌ است‌.

مترجم‌ محترم‌ در تعليقه‌ گويد: (سر آرتور دادينگتون‌) دانشمند فيزيكي‌انگلستان‌ كه‌ در سال‌ 1944 ميلادي‌ زندگي‌ را بدرود گفت‌، اظهار كرده‌ است‌ اگر در بدن‌ انسان‌ يا يكي‌ از جانوران‌ ديگر فقط‌ يك‌ قطره‌ خون‌ از قانون‌ قوّۀ جاذبۀ عمومي‌ إطاعت‌ نكند، بر اثر واكنشي‌ كه‌ عدم‌ اطاعت‌ آن‌ يك‌ قطره‌ خون‌ به‌ وجود مي‌آورد، لااقلّ دنياي‌ خورشيدي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ مطيع‌ قانون‌ قوّۀ جاذبۀ عمومي‌ مي‌باشد ويران‌خواهد شد.


ص 142

و اگر قانون‌ قوّۀ جاذبۀ عمومي‌ به‌ همين‌ شكل‌ كه‌ در دنياي‌ خورشيدي‌ حكمفرماست‌ در تمام‌ جهان‌ حكمفرما باشد جهان‌ ويران‌ خواهد گرديد (و اكتشافات‌ ربع‌ قرن‌ أخير نشان‌ مي‌دهد كه‌ در جاهاي‌ ديگر از جهان‌ نيز همين‌ قانون‌ حكمفرما مي‌باشد).

همين‌ دانشمند فيزيكي‌ مي‌گويد: حتّي‌ اگر در دنياي‌ خورشيدي‌ فقط‌ يك‌ «أتُم‌» از قانون‌ قوّۀ جاذبۀ عمومي‌ اطاعت‌ نكند دنياي‌ خورشيدي‌ نابود خواهد گرديد. و ما هم‌ كه‌ از موجودات‌ اين‌ جهان‌ هستيم‌ نابود مي‌شويم‌.[6]

بازگشت به فهرست

دربارۀ ساعات‌ سعد و نحس‌

پرسش‌ مُفَضَّل‌ بن‌ عَمْرو[7] دربارۀ ساعات‌ سَعْد و نَحْس‌

يكي‌ از شاگردان‌ جعفر صادق‌ «مفضّل‌ بن‌ عمرو» بود كه‌ آثاري‌ از دروس‌ جعفر صادق‌ را از خود باقي‌ گذاشته‌ است‌.

روزي‌ مفضَّل‌ بن‌ عمرو از استاد خود پرسيد: آيا ساعات‌ سعد و نحس‌ كه‌ طالع‌بينان‌ و منجّمان‌ تعيين‌ مي‌كنند صحّت‌ دارد؟!

جعفر صادق‌ گفت‌: هر چه‌ از جادوگري‌ باشد محكوم‌ به‌ بطلان‌ است‌ و خداوند سحر را نهي‌ كرده‌ است‌.

مفضَّل‌بن‌ عَمْرو گفت‌: ساعات‌ سعد و نحس‌ را بيشتر منجِّمان‌ تعيين‌ مي‌كنند و آنها جادوگر نيستند.

جعفر صادق‌ اظهار نمود: آن‌ قسمت‌ از علم‌ نجوم‌ كه‌ دعوي‌ مي‌كند كه‌ مي‌تواند ساعات‌ سعد و نحس‌ را تعيين‌ نمايد جادوگري‌ است‌، و مثل‌ ساير قسمتهاي‌ جادوگري‌ محكوم‌ به‌بطلان‌ مي‌باشد، و خداوند هر نوع‌ جادوگري‌ را نهي‌ كرده‌است‌.

مفضَّل‌ بن‌ عمرو پرسيد: پس‌ تمام‌ كساني‌ كه‌ از قديم‌ تا امروز عقيده‌ به‌ ساعات‌


ص 143

 سعد و نحس‌ داشته‌اند داراي‌ عقيده‌اي‌ باطل‌ بوده‌اند؟!

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: بلي‌ اي‌ مفضَّل‌، امّا در زندگي‌ انسان‌ ساعات‌ مساعد و غير مساعد هست‌.

مفضَّل‌ بن‌ عمرو اظهار كرد اگر چنين‌ باشد چه‌ فرق‌ با ساعات‌ سعد و نحس‌ كه‌ منجمّان‌ تعيين‌ مي‌نمايند، مي‌كند؟!

بازگشت به فهرست

سعد و نحس‌ ناشي‌ از مزاج‌ آدمي‌ است‌

جعفر صادق‌ جواب‌ داد: ساعات‌ سعد و نحس‌ كه‌ منجّمان‌ تعيين‌ مي‌كنند از روي‌ قواعد جادوگري‌ است‌. امَّا ساعات‌ مساعد و نامساعد كه‌ در انسان‌ هست‌ مربوط‌ به‌ مزاج‌ آدمي‌ مي‌باشد و ربطي‌ به‌ جادوگري‌ ندارد.

در هر كس‌ هر چند روز يكبار، و گاهي‌ در يك‌ شبانه‌ روز از لحاظ‌ مزاجي‌ وضع‌ مساعد يا غيرمساعد پيش‌ مي‌آيد و علَّتش‌ اين‌ است‌ كه‌ خون‌ و خلط‌ در وجود آدمي‌ همواره‌ به‌ يك‌ حال‌ نيست‌، و در ساعات‌ روز و شب‌ فرق‌ مي‌ نمايد، و بعضي‌ از اعضاي‌ دروني‌ بدن‌ در ساعات‌ روز و شب‌ كارهائي‌ را به‌ انجام‌ مي‌رسانند كه‌ متشابه‌ نمي‌باشد. و اين‌ موضوع‌ را در ازمنۀ قديم‌ مي‌دانستند و يكي‌ از كساني‌كه‌ به‌ اين‌ موضوع‌ پي‌ برد بُقراط‌ پزشك‌ بود، و او گفت‌: كبد در بدن‌ چندين‌ كار را به‌ انجام‌ مي‌رساند ولي‌ آن‌ كارها را در لحظۀ واحد به‌ انجام‌ نمي‌رساند، بلكه‌ به‌ انجام رسانيدن‌ هر كار از طرف‌ كبد موعدي‌ دارد. و اين‌ ترتيب‌ كه‌ از طرف‌ كبد براي‌ كارها داده‌ مي‌شود در وضع‌ مزاج‌ ما در چند روز و گاهي‌ در يك‌ شبانه‌ روز موثّر مي‌باشد.

براي‌ اين‌ كه‌ به‌ تو بگويم‌ كه‌ چگونه‌ ساعات‌ سعد و نحس‌ در وجود ما هست‌ نه‌ به‌ آن‌ شكل‌ كه‌ جادوگران‌ مي‌گويند خاطر نشانت‌ كرده‌ مي‌گويم‌ كه‌ در يك‌ شبانه‌ روز غلظت‌ خون‌ ما تا يك‌ خمس‌ و حتّي‌ يك‌ ربع‌ ممكن‌ است‌ فرق‌ بكند، به‌ اين‌ معني‌ كه‌ در بامداد كه‌ براي‌ نماز خواندن‌ از خواب‌ بيدار مي‌شويم‌ غلظت‌ خون‌ ما يك‌ خمس‌ و حتّي‌ يك‌ ربع‌ كمتر از زماني‌ باشد كه‌ بعد از كارهاي‌ روزانه‌ قصد داريم‌ كه‌ بخوابيم‌.

اين‌ موضوع‌ در حال‌ ما موثر مي‌شود و ما را گاهي‌ بی‌نشاط‌ يا كم‌نشاط‌ مي‌كند.


ص 144

در نتيجه‌ در يك‌ شبانه‌ روز هنگام‌ كمي‌ غلظت‌ خون‌ ممكن‌ است‌ نشاط‌ داشته‌ باشيم‌ و هنگام‌ فزوني‌ غلظت‌ خون‌ بي‌نشاط‌ شويم‌.

كساني‌ كه‌ دچار تنگي‌ نفس‌ هستند اگر داروي‌ درمان‌ تنگي‌ نفس‌ را در نيمۀ شب‌ بخورند اثرش‌ بيش‌ از آن‌ است‌ كه‌ همان‌ دارو را هنگام‌ روز به‌ مصرف‌ برسانند.

زيرا در شب‌ در وجود آنها كيفيّتي‌ ايجاد مي‌شود كه‌ اثر دارو را دو چندان‌ مي‌كند، براي‌ اين‌ گونه‌ اشخاص‌ نيمه‌ شب‌ براي‌ خوردن‌ دارو يك‌ ساعتِ سعد است‌ چون‌ كمك‌ موثر به‌ رفع‌ ناراحتي‌ ناشي‌ از تنگي‌ نفس‌ مي‌كند، و گرچه‌ با خوردن‌ يك‌ دارو در نيمۀ شب‌ تنگي‌ نفس‌ درمان‌ نمي‌پذيرد، اما ناراحتي‌ در موقع‌ شب‌ از بين‌ مي‌رود و آن‌ كس‌ كه‌ مبتلا به‌ تنگي‌ نفس‌ مي‌باشد مي‌تواند بخوابد.

بعضي‌ از غذاهائي‌ كه‌ ما مي‌خوريم‌ براي‌ ما سعد است‌ و بعضي‌ ديگر نحس‌. غذاهائي‌ كه‌ ما را بعد از خوردن‌ كسل‌ و سنگين‌ نمي‌كند، و مانع‌ از كار ما نمي‌گردد و بعد از خوردن‌ آنها احساس‌ قوّت‌ و هم‌ سبكي‌ مي‌كنيم‌ غذاهائي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ گفت‌ سعد است‌.

اما غذاهائي‌ كه‌ بعد از خوردن‌ ما را سنگين‌ و كسل‌ مي‌كند به‌ طوري‌ كه�� نمي‌توانيم‌ كار كنيم‌، اغذيۀ نحس‌ مي‌باشد. چون‌ در ما آثار منفي‌ به‌ وجود مي‌آورد.

چنين‌ است‌ اي‌ مفضَّل‌ مسألۀ سعد و نحس‌ در زندگي‌ ما، و در خارج‌ از حدود مسائل‌ مربوط‌ به‌ مزاج‌ ما سعد و نحس‌ وجود ندارد.[8]

باري‌ اين‌ مطالب‌ مذكوره‌، مقدار بسيار قليلي‌ بود از تمام‌ كتاب‌ قطور با قطع‌ وزيري‌ كه‌ عدد صفحاتش‌ بر (621) بالغ‌ گرديده‌ است‌.

در اينجا دريغ‌ آمد كه‌ از ذكر مقدار مختصري‌ ديگر از اين‌ گنجينه‌ كه‌ استاد علاّمه‌ را به‌ شَعَف‌ درآورده‌ بود خودداري‌ نمايم‌، و آن‌ گزيدگي‌ برخي‌ از محتويات‌ كتاب‌ است‌ كه‌ به‌ جابر بن‌ حيَّان‌ و مفضَّل‌ بن‌ عمر هم‌ مربوط‌ نمي‌باشد، و آن‌ عبارت‌ است‌


ص 145

از دو شمارۀ مخصوص‌ از جزوات‌ دائره‌ انتشارات‌ درود، دفتر مذهبي‌ سيمان‌ و فارسيت‌. و اين‌ دو جزوه‌ همانهائي‌ است‌ كه‌ براي‌ حقير با پست‌ ارسال‌ داشته‌اند.

جزوۀ اول‌ شماره‌ 22 به‌ نام‌ «حقايق‌ علمي‌ در اسلام‌» است‌ كه‌ ما عين‌ عبارت‌ آن‌ را به‌ علَّت‌ اختصار و انتخاب‌ دراينجا نقل‌ مي‌نماييم‌، و در تعليقه‌ مواضع‌ ذكر شده‌ را با تطبيق‌ اصل‌ كتاب‌ ذكر مي‌كنيم‌:

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

هر قدر دانش‌ بشري‌ جلو مي‌رود و دانشمندان‌ گامهاي‌ تازه‌اي‌ در كشف‌ اسرار خلقت‌ برمي‌دارند ارزش‌ تعاليم‌ اسلام‌ و عظمت‌ رهبران‌ آن‌ نمايان‌تر مي‌گردد.

قوانيني‌ كه‌ از جانب‌ آفريدگار انسان‌ و جهان‌ و پديد آورندۀ موجودات‌ و عالِم‌ به‌ اسرار و رموز آفرينش‌ وضع‌ و تشريع‌ شده‌، منطبق‌ با فطرت‌ است‌ و هيچ‌ گاه‌ كهنه‌ و بي‌اعتبار نمي‌شود.

محقِّقان‌ آگاه‌ و بی‌غرض‌ كه‌ در برنامه‌هاي‌ اسلام‌ به‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ پرداخته‌اند، خاضعانه‌ در برابر آن‌ عرض‌ ادب‌ نموده‌ و به‌ ستايش‌ آن‌ پرداخته‌اند.

گروهي‌ از آنان‌، اين‌ آئين‌ مقدَّس‌ را انتخاب‌ كرده‌ و پيروي‌ از آن‌ را تا پايان‌ عمر ب خود فرض‌ و لازم‌ دانسته‌اند.[9]

جمعي‌ ديگر با ديد وسيع‌ خود، اسلام‌ را آئين‌ آيندۀ جهان‌ دانسته‌اند.

بازگشت به فهرست

برنارد شاو: دين‌ محمد صلی الله علیه وآله وسلّم نجات‌ دهندۀ بشريت‌ است‌

برنارد شاو Bernard shaw نويسنده‌ و محقق‌ شهير انگليسي‌ مي‌گويد:

(متن‌ زير قسمتي‌ از عين‌ عبارت‌ برنارد شاو است‌:)

I have always held the rieligon on of mohammad in the highest esteembecause of its wonderful vitality it is the only relegion wich appears to me possess assimilating.....

ترجمۀ سخنان‌ برناردشاو:


ص 146

من‌ هميشه‌ نسبت‌ به‌ «دين‌ محمد» به‌ واسطۀ خاصيَّت‌ زنده‌ بودن‌ عجيبش‌ نهايت‌ احترام‌ را داشته‌ام‌. به‌ نظر من‌ اسلام‌ تنها مذهبي‌ است‌ كه‌ استعداد توافق‌ و تسلُّط‌ بر حالات‌ گوناگون‌ و صورتهاي‌ متغيّر زندگي‌، و روبرو شدن‌ با قرنهاي‌ مختلف‌ را دارد.

چنين‌ پيش‌ بيني‌ مي‌كنم‌ و از هم‌ اكنون‌ آثار آن‌ پديدار شده‌ است‌ كه‌ دين‌ محمد مورد قبول‌ اروپاي‌ فردا خواهد بود. روحانيّون‌ قرون‌ وسطي‌ در نتيجۀ جهالت‌ يا تعصّب‌، تصوير تاريكي‌ از «آئين‌ محمّد» صلی الله علیه وآله وسلّم ارائه‌ مي‌كردند.

آنها از روي‌ كينه‌ و تعصّب‌، او را ضدّ مسيح‌ مي‌دانستند. من‌ دربارۀ اين‌ مرد- اين‌ مرد فوق‌ العاده‌- مطالعه‌ كردم‌ و به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ او نه‌ تنها ضدّ مسيح‌ نبوده‌ بلكه‌ بايد نجات‌ دهندۀ بشريّت‌ ناميده‌ شود.

به‌ عقيدۀ من‌، اگر مردي‌ چون‌ او فرمانرواي‌ دنياي‌ امروز شود، طوري‌ در حلِّ مسائل‌ و مشكلات‌ دنيا توفيق‌ خواهد يافت‌ كه‌ صلح‌ و سعادتي‌ كه‌ همۀ افراد بشر آرزوي‌ آن‌ را دارند تأمين‌ خواهد شد[10].

آثاري‌ كه‌ از ائمۀ طاهرين‌: و پيشوايان‌ عاليقدر اسلام‌ بجاي‌ مانده‌ هر محقّقي‌ را حيرت‌ زده‌ و مبهوت‌ مي‌كند.

ما كه‌ رهبران‌ اسلام‌ را برگزيدگان‌ خدا و علوم‌ آنان‌ را منشعب‌ از علم‌ الهي‌ مي‌دانيم‌ هنگام‌ برخورد با پيشگوئيهاي‌ علمي‌ آنان‌ دچار تعجّب‌ نمي‌شويم‌، ولي‌ محقِّقان‌ غير مسلمان‌ كه‌ مي‌خواهند همه‌ چيز را از دريچۀ علوم‌ مادّي‌ و بشري‌ بررسي‌ كنند دچار بهت‌ و حيرت‌ مي‌شوند به‌ طوري‌ كه‌ نمي‌توانند تحيّر خود را پنهان‌ كنند.

چندي‌ قبل‌ مجلّۀ خواندنيها اقدام‌ به‌ ترجمه‌ و انتشار كتابي‌ به‌ نام‌ «مغز متفكر جهان‌ شيعه‌» كرد. كتاب‌ مزبور به‌ وسيلۀ گروه‌ دانشمندان‌ و محققين‌ (مركز مطالعات‌


ص 147

 اسلامي‌ استراسبورگ‌[11]) كه‌ عموماً مسيحي‌ هستند تأليف‌ و منتشر گرديد. در كتاب‌ نامبرده‌ زندگاني‌ پيشواي‌ ششم‌ حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام و علوم‌ آن‌ حضرت‌ مورد بررسي‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گرفته‌ است‌. نويسندگان‌ محقِّق‌ و دانشمند اين‌ كتاب‌ كه‌ هر يك‌ در رشته‌اي‌ از علوم‌ تخصّص‌ دارند، سخنان‌ امام‌ صادق‌ را با علوم‌ و اكتشافات‌ امروزه‌ تطبيق‌ نموده‌ و همه‌ حيرت‌زده‌ و سرگردانند كه‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام اين‌ علوم‌ را از چه‌ منبعي‌ فراگرفته‌ است‌. در اينجا براي‌ نمونه‌ چند بخش‌ از كتاب‌ مزبور را نقل‌ مي‌كنيم‌:

تدريس‌ علم‌ پزشكي‌

راجع‌ به‌ تدريس‌ علم‌ طبّ در محضر درس‌ محمد باقر علیه السلام دو روايت‌ مثبت‌ و منفي‌ وجود دارد. و بعضي‌ مي‌گويند كه‌ در آنجا علم‌ طبّ تدريس‌ مي‌شد، و بعضي‌ تدريس‌ علم‌ پزشكي‌ را از طرف‌ محمد باقر علیه السلام انكار كرده‌اند. ولي‌ ترديدي‌ وجود ندارد وقتي‌ خود جعفر صادق‌ شروع‌ به‌ تدريس‌ كرد علم‌ طب‌ را درس‌ مي‌داد نظريّه‌هاي‌ علمي‌ جعفر صادق‌ علیه السلام روي‌ علم‌ طب‌ اثر گذاشت‌ و پزشكان‌ در قرن‌ دوم‌ و سوم‌ هجري‌ از نظريه‌هاي‌ طبي‌ جعفر صادق‌ علیه السلام استفاده‌ مي‌كرده‌اند.[12]

گفتي��‌ كه‌ نمي‌دانيم‌ آيا محمد باقر علیه السلام علم‌ طب‌ را تدريس‌ مي‌كرده‌ يا نه‌؟ و پسرش‌ آن‌ علم‌ را در محضر او فرا گرفته‌ يا خير؟ ولي‌ ترديدي‌ نداريم‌ كه‌ خود جعفر صادق‌ علم‌ پزشكي‌ را تدريس‌ مي‌كرده‌ و در آن‌ علم‌ چيزهائي‌ آورده‌ كه‌ پزشكان‌ در شرق‌ قبل‌ از او نياورده‌ بودند. و منظورمان‌ از شرق‌ عربستان‌ نيست‌ براي‌ اينكه‌ عربستان‌ داراي‌ علم‌ پزشكي‌ نبوده‌ و بعد از اسلام‌ آن‌ علم‌ از جاهاي‌ ديگر به‌ عربستان‌ سرايت‌ كرد. اگر قبول‌ كنيم‌ كه‌ جعفر صادق‌ علیه السلام علم‌ طب‌ را در محضر


ص 148

پدرش‌ آموخته‌ لازمه‌اش‌ آن‌ است‌ كه‌ پدر آن‌ علم‌ را از جائي‌ فرا گرفته‌باشد و نمي‌دانيم‌ از كجا فرا گرفته‌ است‌؟[13]

ما مي‌دانيم‌ كه‌ جعفر صادق‌ علیه السلام حرفۀ پزشكي‌ نداشته‌ كه‌ آن‌ قواعد را ضمن‌ كار استنباط‌ كند و لذا اين‌ فكر به‌ نظر مي‌رسد كه‌ آن‌ قواعد را از جائي‌ آموخته‌ و هرگاه‌ در محضر درس‌ پدر آن‌ قواعد را آموخته‌ باشد باز اين‌ سوال‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ پدرش‌ آن‌ قواعد را از كجا فراگرفته‌ است‌.

بازگشت به فهرست

خاك‌ و باد يك‌ عنصر نيستند

روزي‌ در محضر درس‌ پدرش‌ استاد يعني‌ محمد باقر علیه السلام به‌ اين‌ قسمت‌ از فيزيك‌ ارسطو[14] كه‌ در جهان‌ بيش‌ از چهار عنصر وجود ندارد كه‌ عبارت‌ است‌ از خاك‌ و آب‌ و باد و آتش‌، جعفر صادق‌ ايراد گرفت‌ و گفت‌: حيرت‌ مي‌ كنم‌ كه‌ مردي‌ چون‌ ارسطو چگونه‌ متوجه‌ نگرديده‌ كه‌ خاك‌ يك‌ عنصر نيست‌ بلكه‌ در خاك‌ عناصر متعدده‌ وجود دارد و هر يك‌ از فلزات‌ كه‌ در خاك‌ مي‌باشد يك‌ عنصر جداگانه‌ به‌ شمار مي‌آيد؟!

از زمان‌ ارسطو تا دورۀ جعفر صادق‌ به‌ تقريب‌ هزار سال‌ گذشته‌ بود و در آن‌ مدت‌ طولاني‌ عناصر اربعه‌ به‌ طوري‌ كه‌ ارسطو گفت‌ يكي‌ از اركان‌ علم‌ الاشياء محسوب‌ مي‌شدند و كسي‌ نبود كه‌ به‌ آن‌ عقيده‌ نداشته‌ باشد و در انديشۀ هيچ‌ كس‌ خطور نمي‌كرد كه‌ با آن‌ عقيده‌ مخالفت‌ نمايد.

بعد از هزار سال‌ يك‌ پسر كه‌ هنوز دوازده‌ سال‌ از عمرش‌ نمي‌گذشت‌ گفت‌ كه‌ خاك‌ يك‌ عنصر نيست‌ بلكه‌ متشكِّل‌ از عناصر متعدّد است‌.

همين‌ پسر بعد از اينكه‌ خود شروع‌ به‌ تدريس‌ كرد عنصر ديگر را هم‌ از لحاظ‌ بسيط‌ بودن‌ تخطئه‌ نمود و گفت‌: باد يك‌ عنصر نيست‌، بلكه‌ متشكِّل‌ از چند عنصر


ص 149

مي‌باشد.

جعفر صادق‌ علیه السلام هزار و يكصد سال‌ قبل‌ از علماي‌ قرن‌ هيجدهم‌ ميلادي‌ اروپا كه‌ اجزاي‌ هوا را كشف‌ و از هم‌ جدا نمودند گفت‌ كه‌ باد (يا هوا) يك‌ عنصر نيست‌ بلكه‌ از چند عنصر به‌ وجود آمده‌ است‌.

اگر در مورد خاك‌، بعد از تفكّر و تعقّل‌ مي‌پذيرفتند كه‌ يك‌ عنصر نيست‌ و چند عنصر است‌ در مورد باد كسي‌ از لحاظ‌ اينكه‌ يك‌ عنصر است‌ ترديد نداشت‌.

برجسته‌ترين‌ دانشمندان‌ فيزيكي‌ جهان‌ بعد از ارسطو نمي‌دانستند كه‌ باد يك‌ عنصر بسيط‌ نيست‌ حتي‌ در قرن‌ هيجدهم‌ ميلادي‌ كه‌ يكي‌ از قرون‌ درخشندۀ علم‌ بود تا زمان‌ «لاووازِيه‌»[15]

دانشمند فرانسوي‌، عدّه‌اي‌ از علماء باد( يا هوا) را يك‌ عنصر بسيط‌ مي‌دانستند و فكر نمي‌كردند كه‌ مخلوطي‌ از چند عنصر است‌ و بعد از اينكه‌ لاووازيه‌ اكسيژن‌ را از ساير گازهائي‌ كه‌ در هوا هست‌ جدا كرد و نشان‌ داد كه‌ اكسيژن‌ در تنفّس‌ و سوختن‌ چه‌ اثر بزرگي‌ دارد، جمهور علماء قبول‌ كردند كه‌ هوا بسيط‌ نيست‌ بلكه‌ متشكل‌ از چند گاز است‌. و در يكي‌ از روزهاي‌ سال‌ 179 ميلادي‌ سرِ لاووازيه‌ را با ساطور گيوتين‌[16] از بدنش‌ جدا كردند و پدر شيمي‌ جديد را كه‌ اگر زنده‌ مي‌ماند شايد موفّق‌ به‌ اكتشافات‌ ديگر مي‌شد به‌ دنياي‌ ديگر فرستادند.

بنابراين‌ جعفر صادق‌ كه‌ متوجه‌ شد: هوا يك‌ عنصر بسيط‌ نيست‌ هزار و يكصد سال‌ از زمان‌ خود پيش‌ بود.

شيعيان‌ مي‌گويند كه‌ جعفرصادق‌ علیه السلام اين‌ واقعيّت‌ علمي‌ و واقعيتهاي‌ علمي‌ ديگر را با علم‌ لَدُنِّي‌ يعني‌ علم‌ امامت‌ استنباط‌ كرد[17].


ص 150

امروز اين‌ موضوع‌ در نظر ما عادي‌ جلوه‌ مي‌كند براي‌ اين‌ كه‌ مي‌دانيم‌ در جهان‌ ما يكصدو دو عنصر وجود دارد اما در قرن‌ هفتم‌ ميلادي‌ و أوَّل‌ هجري‌ يك‌ نظريّۀ بزرگ‌ انقلابي‌ بود و عقول‌ بشري‌ در آن‌ قرن‌ نمي‌توانست‌ بپذيرد كه‌ هوا يك‌ عنصر بسيط‌ نباشد، و باز مي‌گوئيم‌ كه‌ در آن‌ عصر و اعصار بعد تا قرن‌ هيجدهم‌ ميلادي‌ اروپا ظرفيّت‌ تحمّل‌ آن‌ عقيدۀ علمي‌ و انقلابي‌ و چيزهاي‌ ديگر را كه‌ جعفر صادق‌ علیه السلام گفت‌ و در فصول‌ آينده‌ ذكر خواهد شد نداشت‌... [18]

بازگشت به فهرست

نظر امام‌ صادق‌ علیه السلام در سوزانندگي‌ اكسيژن

اكسيژن‌ هوا

او در محضر درس‌ خود گفت‌: هوا داراي‌ چند جزء است‌ و يكي‌ از اجزاي‌ هوا دربعضي‌ از اجسام‌ دخالت‌ مي‌كند و آنها را تغيير مي‌دهد و از بين‌ اجزاي‌ متعدّد هوا همان‌ است‌ كه‌ كمك‌ به‌ سوزانيدن‌ مي‌نمايد، و اگر كمك‌ آن‌ نباشد اجسامي‌ كه‌ قابل‌ سوختن‌ هستند نمي‌سوزند.

اين‌ نظريّه‌ از طرف‌ خود جعفر صادق‌ علیه السلام انبساط‌ پيدا كرد، و او باز در دروس‌ خود گفت‌: آنچه‌ در هوا كمك‌ به‌ سوزانيدن‌ اجسام‌ مي‌نمايد اگر از هوا جدا شود و به‌ طور خالص‌ به‌ دست‌ بيايد طوري‌ از لحاظ‌ سوزانيدن‌ اجسام‌ نافذ است‌ كه‌ با آن‌ مي‌توان‌ حَديد (آهن‌) را سوزانيد.

بنابر اين‌ هزار سال‌ قبل‌ از پِريسْتِلي‌[19] و پيش‌ از لاووازيه‌ جعفر صادق‌ علیه السلام اكسيژن‌ را به‌ خوبي‌ وصف‌ كرد و فقط‌ نام‌ اكسيژن‌ يا (مُوَلِّدُ الْحُمُوضَة‌)[20] را روي‌ آن‌ نگذاشت‌.

پريستلي‌ با اين‌ كه‌ اكسيژن‌ را كشف‌ كرد نتوانست‌ بفهمد كه‌ آهن‌ را مي‌سوزاند. لاووازيه‌ با اينكه‌ قسمتهائي‌ از خواصِّ اكسيژن‌ را با آزمايش‌ استنباط‌ كرد نتوانست‌ بفهمد كه‌ آن‌ گاز سوزانندۀ آهن‌ است‌ ولي‌ جعفرصادق‌ علیه السلام هزار سال‌ قبل‌ از او به‌


ص 151

 اين‌ موضوع‌ پي‌برد. امروز مي‌دانيم‌ كه‌ هرگاه‌ يك‌ قطعه‌ آهن‌ را به‌ طوري‌ داغ‌ كنيم‌ كه‌ قرمز بشود و بعد آن‌ را در اكسيژن‌ خالص‌ فرو ببريم‌ با شعله‌اي‌ درخشنده‌ مي‌سوزد. همان‌ طور كه‌ در چراغهاي‌ روغني‌ يا نفتي‌ قديم‌ فتيله‌ را با روغن‌ يا نفت‌ مشتعل‌ مي‌كردند و در نور آن‌ شب‌ را بسر مي‌بردند مي‌توان‌ چراغي‌ ساخت‌ كه‌ فتيلۀ آن‌ از آهن‌ باشد و آن‌ در اكسيژن‌ مايع‌ فرو برود، و اگر فتيله‌ را طوري‌ حرارت‌ بدهند كه‌ قرمز شود با نوري‌ بسيار درخشان‌ شب‌ را روشن‌ خواهد كرد.

روايت‌ مي‌كنند كه‌ يك‌ روز محمد باقر علیه السلام پدر جعفر صادق‌ علیه السلام در محضر درس‌ گفت‌: باكمك‌ علم‌، به‌وسيلۀ آب‌ كه‌ خاموش ‌كنندۀ آتش‌ است‌ مي‌توان‌ آتش‌ افروخت‌.

اين‌ گفته‌ اگر چون‌ يك‌ تعبير شاعرانه‌ جلوه‌گر نمي‌شد بي‌معني‌ جلوه‌ مي‌كرد و تا مدَّتي‌ آنهائي‌ كه‌ آن‌ روايت‌ را مي‌شنيدند فكر مي‌كردند كه‌ محمّد باقر علیه السلام تعبيري‌ شاعرانه‌ را بر زبان‌ آورده‌، ولي‌ از قرن‌ هيجدهم‌ به‌ بعد محقَّق‌ شد كه‌ به‌ وسيلۀ آب‌ با كمك‌ علم‌ مي‌توان‌ آتش‌ افروخت‌ آن‌ هم‌ آتشي‌ گرمتر از آتشي‌ كه‌ با چوب‌ يا ذغال‌ افروخته‌ شود، زيرا حرارت‌ سوختن‌ (هيدروژن‌) كه‌ يكي‌ از دو جزء آب‌ مي‌باشد ب اكسيژن‌ به ‌ 6664 درجه‌ مي‌رسد، و عمل‌ سوزانيدن‌ هيدروژن‌ به‌ وسيلۀ اكسيژن‌ را «اوكسيدْ رُژِنْ» مي‌نامند و در صنعت‌ براي‌ جوش‌ دادن‌ فلزَّات‌ يا براي‌ شكافتن‌ قطعات‌ فلز خيلي‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد.[21]

بازگشت به فهرست

دنباله متن

پاورقي


[1] - «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 564 و ص‌ 565.

[2] - «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 571 و ص‌ 572.

[3] - «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 586 و ص‌ 587.

[4]- «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 593 و ص‌ 594.

[5]- «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 593 و ص‌ 594.

[6]- «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 602.

[7]- در «رجال‌»، پدر مفضّل‌ را به‌ نام‌ عُمَر ذكر كرده‌اند، و بعضي‌ نيز عَمْرو ذكر نموده‌اند. و ما در اينجا براي‌ عدم‌ دخالت‌ در عبارت‌ متن‌ به‌ همان‌ طور كه‌ آورده‌ بود ذكر نموديم‌.

[8]- «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 615 تا ص‌ 617.

[9] - به‌ كتاب‌ «چرا و چگونه‌ مسلمان‌ شدم‌» مراجعه‌ فرمايند.

[10] - «خداپرستي‌ و افكار روز» ص‌ 21.

Strasbourg - [11] يكي‌ از شهرهاي‌ فرانسه‌، مركز ايالت‌ آلزاس‌، در كنار رود رن‌، داراي ‌ 195000 نفر جمعيّت‌، كليساهاي‌ مجلّل‌ و با شكوه‌ دارد (فرهنگ‌ عميد. اطلاعات‌ عمومي‌)

[12]- «خواندنيها» شمارۀ 37 سال‌ 33.

[13]- «خواندنيها» شمارۀ 37 سال‌ 33.

Aristoteles - [14] از حكماي‌ بزرگ‌ يونان‌ ملقّب‌ به‌ معلّم‌ اول‌ (384-322 ق‌ م‌)

Lawoisier - [15] شيميدان‌ معروف‌ فرانسوي‌ بنيانگذار علم‌ شيمي‌ جديد (1743-1794).

Guillotine - [16] دستگاهي‌ كه‌ در سال‌ 1792 ميلادي‌ در فرانسه‌ براي‌ اعدام‌ و گردن‌ زدن‌ محكومين‌ به‌ كار افتاد.

[17]- «خواندنيها» شمارۀ 39 سال‌ 33. «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» به‌ ترتيب‌ ص‌ 69 و 70، و صفحۀ 72

[18]- «خواندنيها» شمارۀ 39 سال‌ 33. «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» به‌ ترتيب‌ ص‌ 69 و 70، و صفحۀ 72

Priestely - [19] دانشمند انگليسي‌ كاشف‌ ازت‌ (1733-1804 م‌)

[20] - يعني‌ توليد كنندۀ ترشي‌.

[21] - «خواندنيها» شماره‌ 40 سال‌ 33. «مغز متفكّر جهان‌ شيعه‌» ص‌ 74.

بازگشت به فهرست

دنباله متن