شيعه قبول ندارد گفتار كسي را كه با علي نبرد نموده است و يا به او ظلم كرده است، خواه از اصحاب بوده باشد و يا از تابعين.
و اهل سنّت با وجود اختلافي كه در ميانشان از ناحيۀ شرائط راوي و شرائط روايت موجود است، بعضي از آنان قبول ندارند آنچه را كه از طريق خودشان بدانها نرسيده باشد، و بعضي از ايشان در آنچه كه شيعه روايت ميكند تشكيك مينمايند در اموري كه متعلّق ميباشد به سَنَد، و يا به متن، يا به راوي شيعي آن. -[44].
بايد دانست كه: شيعه در راه قبول روايت و خبري كه از رسول خدا و يا أئمّۀ طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين به آنها ميرسد، شرط نميكنند كه
ص 67
حتماً راوي آن حديث بايد شيعي مذهب بوده باشد، بلكه براي او وثوق به راوي كفايت ميكند خواه سنّي أشعري باشد و يا معتزلي، و يا در فروع تابع هر مذهبي غير از مذهب اهل البيت. به علّت آنكه مناط و معيار خبر صحيح و موثّق، نزد شيعه فقط وثوق و اطمينان به صدور آن ميباشد. از اين لحاظ است كه ميبينيم مثلاً به موثّقۀ عبدالله بن بُكَيْر عمل ميكنند، با آنكه وي فَطَحِيُّ المذهب است، به علت آنكه وي در مذهب و گفتار خود اهل كذب و دروغ نبوده است و مرويّاتش را مستنداً با لحاظ امانت در نقل و گفتار بيان مينمايد.
آري شيعه روايت خوارج و نواصب را كه أئمّه: را دشنام ميدهند مردود ميداند.
روي اين اساس است كه بسياري از علماي شيعه و محدّثين و مفسّرين و مورّخين آنان از زمان امامان: روايات بسياري را از روات و يا كتب عامّه نقل و روايت ميكنند، و اين مسألۀ مهمّ و ذياهميّت موجب گرديده است كه اوّلاً به دست با بركت شيعه، كثيري از روايات عامّه نقل و روايت گردد، و سير روايت منقطع نشود، و در هر زمان و هر مكان روايت سنَّت رسول الله زنده بماند.
و ثانياً به جهت وثوق و اطمينان عامّه و اهل تسنّن بدين علماي عظيم الشَّأن شيعه كه داراي صدق و وثوق و منزلت علميّه نزد ايشان بودهاند، از آنان روايت نموده، و بسياري بلكه قسمت أعظمي از روايات وارده در كتب صحاح و مسانيد و سنن عامّه در طريق روايتشان شيعياني بودهاند كه حامل دين و لوادار حديث و خبر و تفسير بودهاند، به طوري كه اگر عامّه اين روايات را از شيعه أخذ نمينمودند مقدار عظيمي از كتب عامّه حذف ميشد و از ميان ميرفت.
روي اين اصل است كه ذَهَبي ميگويد: اگر راويان شيعي را از طريق روايت حذف نمائيم، ثلث سنّت از ميان برداشته ميشود.
آية الله سيد عبدالحسين شرف الدّين عاملي در كتاب «المراجعات» روي اين موضوع تحقيقاً بحث فرموده است، و در مراجعۀ 14 كه در پاسخ مراجعۀ 13 شيخ
ص 68
سليم بشري مصري است - و در آن اعتراضي ميباشد مبني بر آنكه روايتكنندگان اين آيات در شأن اميرالمومنين علي بن أبيطالب عليهالسّلام بنا بر گفتۀ شما رجال شيعي هستند، و اهل سنَّت�� در روايت به رجال شيعي احتجاج نمينمايند و ايشان را قبول ندارند - جواب را در سه امر محدود ميكنند: 1- بطلان قياس معترض. 2- معترض، حقيقت شيعه را نميداند. 3- امتياز شيعه در شدّت و تأكيد حرمت كذب در حديث.
1- جواب آن است كه: قياس اين معترض باطل است، و شكل قياسي وي چه در صغري و چه در كبري، عقيم ميباشد زيرا هر يك از ترتيب صغري و كبري فاسد است.
امّا صُغْري، اينكه گفته است: راويان اين آيات فقط رجال شيعي هستند، اين كلام واضح الفساد است. شاهد بر اين، مُوَثَّقين اهل سنّتاند آنان كه نزول آنها را در آنچه كه ما گفتيم روايت كردهاند، و مسانيدشان گواهي ميدهد بر آنكه: طريق روايتي آنان از شيعه بيشتر ميباشد، همان طور كه ما در كتابمان: «تَنْزِيلُ الآيَاتِ الْبَاهِرَةِ في فَضْلِ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَة» به طور تفصيل و مشروح بيان نمودهايم. و در اين باره براي تو كافي است كتاب «غَايَةُ الْمَرام» كه در همۀ بلاد اسلام انتشار دارد.
و امّا كبري، اينكه گفته است: رجال شيعه را اهل سنّت قبول ندارند و بدانها احتجاج نمينمايند، بطلان و فسادش از صغري واضحتر است. گواه سخن ما أسانيد اهل سنّت و طرق روايتي ايشان است كه از مشاهير رجال شيعه مشحون ميباشد. و اين است صِحاح سِتَّۀ عامّه و غير صحاح كه به رجال شيعه احتجاج ميكنند، و برچسب زنندگان، ايشان را با عبارت تشيّع و انحراف برچسب ميزنند و به عنوان رافِضيّ و مخالف نسبت ميدهند، و به غُلُوّ و افراط و پرت شدن از صراط مُسْتَنَد ميدارند.
در شيوخ بُخاري رجالي از شيعه وجود دارند كه به رَفْض تعييب گرديدهاند و به بغض لكّه دار شدهاند، امّا اين امور موجب قَدْحِ عدالتشان نزد بخاري و غير بخاري
ص 69
نشده است تا به جائي كه با كمال راحتي و سهولت بدانها احتجاج نمودهاند. در اين صورت آيا با وجود اين ميتوان به گفتار معترض گوش فرا داشت كه: «عامّه به رجال شيعه احتجاج نميكنند؟» كَلَّا.
2- وليكن معترضين نميدانند، و اگر به حقيقت عارف شوند ميدانند كه: شيعه فقط بر منهاج عترت طاهره ساري و جاري هستند و به علامات آنان نشانهدار ميباشند، و نشانه نميگيرند مگر بر هدف آنها، و سِكّه نميزنند مگر بر قالب آنها. بناءً عليهذا نظيري براي آنان كه بديشان اعتماد ميكنند از رجالشان در صدق و امانت يافت نميگردد، و قريني براي آنان كه به آنان احتجاج مينمايند در ورع و احتياط پيدا نميشود، وشبيهي براي آنان كه اتّكاء و استناد به آنها مينمايند از أبدالشان در زهد و عبادت و كرم اخلاق و تهذيب نفس و مجاهده و محاسبۀ با آن با تمام دقَّت در آناء اللَّيْل و أطراف النَّهار مشاهده نميگردد، در حفظ و ضبط و اتقان نقل و حديث براي آنان مثل و همتائي نيست، و در موشكافي از حقايق و بحث و تدقيق از آنها با كمال دقّت و اعتدال، همگام و نظيري نميباشد.
بنابراين اگر براي معترض، حقيقتشان - آنگونه كه در واقع و نفسالامر ميباشد- تجلّي نمايد تحقيقاً و حتماً بند و ريسمان استوار خود را بديشان منوط ميدارد و مقاليد و كليدهاي أقفال خود را به سوي ايشان ميافكند، وليكن جهل او بديشان موجب آن گرديده است كه مانند ناقۀ كور كه راه ميرود به اين طرف و آن طرف به زمين خورد، و يا مانند مرد سوار كور در شب تاريك حركت كند. ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني، و صدوق المسلمين محمد بن علي بن بابويه قمّي، و شيخ الامَّة محمد بن حسن بن علي طوسي را متّهم ميكند، و به كتب مقدّسۀ ايشان استخفاف مينمايد، در حالي كه آن كتب وديعهگاه علوم آل محمدصلياللهعليهوآلهوسلّم ميباشد. و راجع به شيوخ و اعاظمشان كه أبطال علم و أبدال زميناند: آنان كه تمام عمرشان را بر نُصْح للّه تعالي، و بر خيرخواهي و نُصْح كتاب خدا و رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم انحصار دادهاند، و براي أئمّۀ مسلمين و جميع آنان خيرخواه بودهاند، شك
ص 70
و ريب و ترديد ميكند.
3- جميع مردم از بَرّ و فاجِر ميدانند كه: در نزد اين پاكمردان نيكوكردار، دروغ و كذب چه عظيم معصيتي ميباشد. هزاران تأليف از تصانيفشان كه در عالم انتشار پيدا كرده است كاذبين و دروغگويان را لعنت ميفرستد و صريحاً اعلان ميكند كه: كذب در حديث از گناهان مُوبِقه و مهلكه و موجب دخول در آتش ميباشد.
شيعيان در تعمّد كذب در حديث حكمي خاصّ دارند كه بدان از سائر گروه عامّه ممتاز ميگردند، وآن عبارت است از آنكه: كذب در حديث را از مفطرات روزۀ روزهدار ميشمرند و موجب قضاء و كفّارهروزه براي مرتكب آن در شهر رمضان ميدانند همچنانكه قضا و كفّاره را به تعمّد افطار در ساير مفطرات لازم ميدانند. فقه و حديث شيعه بدين موضوع تصريح دارند، با وجود اين چگونه ايشان كه أبرار و أخيار هستند متّهم به كِذْب در حديث ميگردند؟!
ايشان كه شب زندهداران به عبادت، و روزهداران در روز هستند، به چه علّت و به كدام سبب، اين أبرار از شيعۀ آل محمد و اوليائشان متّهم به دروغ گردند؟! در حالي كه ميبينيم داعيان از فرقۀ خوارج، و مُرْجِئَه و قَدَرِيَّه متّهم به دروغ نيستند.
آيا اين جهتي ميتواند داشته باشد مگر زورگوئي صريح و يا جهل قبيح؟!
نعوذ بالله من الخِذلان، و به نَستجير من سوء عواقبِ الظُّلم و العُدوان، و لاحول و لا قُوَّة إلَّا بِاللهِ العَلِيِّ الْعظيم. وَ السَّلَامُ[45].
فقيه محدّث عالم شيعي بزرگوار همين سيد شرف الدين در اين كتاب مبارك، در ضمن آنكه بيان كرده است كه: ميزان صحّت روايت نزد اصول عامّه، قبول روايات مورد وثوق ميباشد اعمّ از آنكه راوي آنها از عامّه بوده باشند و يا از شيعه، نام يكصد تن از أعاظم و معاريف شيعه را كه به اعتراف خود سنِّي مذهبان، آنها شيعه هستند و از أعاظم فقه و حديث و راويان سنَّت، و در كمال وَرَع و تقوي و زهد
ص 71
ميباشند، به ترتيب حروف تَهَجّي ميشمارد، و شرح مختصري در ترجمۀ احوال آنان ميدهد و مشخّص مينمايد كه: آنها از مشايخ روايات جميع صحاح ستّۀ و يا بعضي از آنها ميباشند.
پاورقي
[44] «الإمام جعفر الصّادق» صادر از جمهوريّة مصر العربيّة، المجلس الاعلي للشّئون الإسلاميّة، طبع قاهره سنۀ 1397 ه، اواخر ص 203 تا ص 212
[45] - «المراجعات»، طبع اوّل، ص 39 تا ص 41.