شمّهاي از احوالات امام سجّاد عليهالسّلام
باري چون اينك سخن ما در پيرامون كتاب عظيم صحيفۀ الهيّۀ كاملۀ سجّاديّه است كه از انشاء و املاء امام هُمام حضرت سيّدالعابدين و زين السّاجدين علي بن الحسين بن عليّ بن ابيطالب - عليهم أفضل الصَّلوة و أتَمّ التّحيّة و الإكرام - است[30]،
ص 36 (ادامه پاورقی)
ص 37
اين حقير فقير در بدو مطلب هيچ حدّ و رَسْم و تعريفي را كه تا به حال از زمان خود آنحضرت سرودهاند و سردادهاند و علماء و ادباء و شعراء و مورّخين و مفسّرين و حكماي عاليمقدار و عرفاء ذوي العزّة و الاعتبار گفتهاند و ميگويند، بهتر و ارزشمندتر از همين چند فقره دعائي كه آنحضرت در روز عرفه به درگاه حضرت ذوالجلال از روي ابتهال انشاء نمودهاند و با كتاب فعلي ما كه بحث از امامت و امام، و خلافت و خليفه، و ولايت و وليّ ميباشد، كمال مناسبت را داشته باشد نديدم كه بياورم.
گرچه بحث و تعريف حقيقت «امام شناسي» و ولايت حضرت كه به صورت دعا از درون ضمير به قالب عبارات به بيرون تراوش نموده است منحصر بدين دعا
ص 38
و اين فقرات از آن نميباشد[31] امّا با ملاحظۀ همين مقداري كه در اينجا آورده شد ملاحظه ميشود كه آنحضرت چگونه از حقيقت امامت و خلافت پرده برداشته و موقعيّت آن را و وظيفۀ امَّت را نسبت به آن و لزوم امام زمان را صريحاً بيان نمودهاند! و ما ميتوانيم تمام مضامين ادعيه و زياراتي را كه أئمّه: ذكر نمودهاند و أبواب توحيد و ولايت را كه مفصّلاً در اخبار آورده شده است از همين چند فقرۀ كوتاه و مختصر استنتاج و استخراج و استنباط نمائيم، و در حقيقت آن را منبع و چشمهاي از سيلاب زلال و رواني كه در كلمات حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا و سائر امامان: ميباشد قرار دهيم. و بيانات و احتجاجات و استشهادات و شروح مفصّلۀ مقام وحدت خداوندي و نبوّت مصطفوي و ولايت مرتضوي را تا حضرت حجّةبن الحسن العسكري -أرواحنا فداه- از آن اخذ نمائيم.
همچنين در اين دعاي منيف، مطلب را ادامه ميدهد تا ميرسد به آنكه عرضه ميدارد:
وَ إنِّي وَ إنْ لَمْ اُقَدِّمْ مَا قَدَّمُوهُ مِنَ الصَّالِحَاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ وَ نَفْيَ الاضْدَادِ وَ الانْدَادِ وَالاشْبَاهِ عَنْكَ، وَ أتَيْتُكَ مِنَ الابْوَابِ الَّتِي أمَرْتَ أنْ تُوتَي مِنْهَا، وَ تَقَرَّبْتُ إلَيْكَ بِمَا لَايَقْرُبُ أحَدٌ مِنْكَ إلَّا بِالتَّقَرُّبِ بِهِ.(72)
ثُمَّ أتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالإنَابَةِ إلَيْكَ ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الاِسْتِكَانَةِ لَكَ ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ ، وَالثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.(73)[32]
ص 39
« [بار خداوندا] و اگر چه من پيش نفرستادم از اعمال صالحه آنچه را كه آنان (بندگان عبادت كنندهات) پيش فرستادهاند، وليكن پيش فرستادم وحدانيّت و يگانگي تو را و نفي أضداد تو را و نفي امثال و نظاير تو را و نفي أشباه و همانندان تو را از تو، و به سوي تو آمدم از ابوابي كه امر فرمودي از آن درها به بارگاهت روي آورند، و به سوي تو نزديكي و تقرّب جستم به آن اعمال و اخلاق و عقيده و نهجي كه احدي را امكان نزديكي و تقرّب به سوي تو نيست مگر با نزديكي و تقرّب به همان اعمال و اخلاق و عقيده و منهاج.»
«و پس از آن به دنبال و پيرو آن درآوردم بازگشت به سوي تو را با انابه و فروتني و خضوع و شكستگي، و تذلّل و انكسار و زاري و آه و ناله، و حسن ظنّ و اميد خير و نيكوئي به تو، و وثوق و اطمينان به آنچه نزد تو است؛ و تمام اينها را جُفْت و ملازم قرار دادم با اميدم به تو، آن اميدي كه كمتر كسي يافت ميشود كه با آن اميد، نااميد گردد و تهيدست و يله بماند.»
حضرت دعا را به همين منوال ادامه ميدهد تا ميرسد به اينجا كه عرضه ميدارد:
بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَ بِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ!
بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ وَ مَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأنِكَ!
بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ!
بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مَوَالَاتَهُ بِمُوالَاتِكَ، وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِكَ؛ تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هَذَا بِمَا تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إلَيْكَ مُتَنَصِّلاً، وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِكَ تَائباً[33]
« ] بار خداوندا [ به حقّ آن كسي كه وي را از ميان خلايق خودت برگزيدي و انتخاب نمودي، و به آن كسي كه او را خاصّۀ خودت كردي و براي ذات اقدست سَوا و جدا و اختيار فرمودي!
ص 40
به حقّ آن كسي كه وي را از ميان مخلوقاتت انتخاب فرمودي و براي شأن و مقام و كار و امر ولايتت او را شايسته و ممتاز نگريستي!
به حقّ آن كسي كه طاعت او را به طاعت خود متّصل ساختي، و معصيت او را همچون معصيت خود به شمار آوردي!
به حقّ آن كسي كه ولايت او را قرين ولايت خود فرمودي، و ستيزگي و دشمني با او را به ستيزگي و دشمني با خودت منوط نمودي! مرا در امروزم در رحمت خود فراگير آن گونه فراگيري كه كسي را كه يكسره از همه بِبُرَد و به سوي تو روي آورد و به استغفار تو از سرِ توبه پناه آورد فرا گرفته باشي!»
اين است نمونهاي از صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه كه اُولواالالباب را غرق تحيّر نموده و زيركان عالم رابه تفكّر واداشته و حكيمان انديشمندان را به دنبال خود كشيده، و عالمان ذي درايت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در برابر اين مكتب به زانو درآورده است.
تا جائي كه ميبينيم: آن مرد جليل و حكيم و متألّه و فقيه خبير و شاعر مُفْلِق و أديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه: آيت ربّاني مرحوم سيّد عليخان كبير مدني شيرازي -تغمّده الله برضوانه- چنان شرح عظيمي بر آن مينگارد كه نياز ارباب فضل و دانش را بدان صحيفه مبرهن ميدارد و بدون آن شرح گوئي حقّ صحيفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزي نداشته است. و يا محقّقيني همچون ملاّ محمد محسن فيض كاشاني بر آن تعليقه دارد، و شيخ بهاء الدين عامِلي و سيّد محمّد باقر داماد معروف به ميرداماد شروح مُمَتّع و مفيدي بر آن نگاشتهاند غير از شروحي كه اخيراً افرادي همچون آيت الله مدرّسي چهاردهي، و تعليقهاي به نام آيت الله ميرزا ابوالحسن شعراني بر آن نوشتهاند.
آيت الله أبوالمعالي سيّد شهاب الدّين مرعشي نجفي - رضوان الله عليه- ميگويد: من نسخهاي از صحيفۀ شريفه را در سنۀ 1353 براي مطالعۀ علاّمۀ معاصر شيخ جوهريطنطاوي صاحب تفسيرمعروف مفتياسكندريّهفرستادم. از قاهره خبر
ص 41
وصول صحيفه را براي من نوشت و در برابر اين هديۀ گرانقدر از من سپاسگزاري نمود، و در تمجيد و تحميد از اين نسخه سخن بسيار گفت تا آنكه گفت:
وَ مِنَ الشِّقَاءِ أنَّا إلَي الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَي هَذَا الاثَرِ الْقَيِّمِ الْخَالِدِ مِنْ مَوَارِيثِ النُّبُوَّةِ وَ أهْلِ الْبَيْتِ. وَ إنِّي كَلَّمَا تَأمَّلْتُهَا رَأيْتُهَا فَوْقَ كَلَامِ الْمَخْلُوقِ وَ دُونَ كَلَامِ الْخَالِقِ - الي آخر ما قال.[34]
ص 42
«و از نگونبختي و محروميّت ماست كه ما تا الآن بر اين اثر استوار جاويدان، از مواريث نبوّت و اهل بيت واقف نگشتهايم! و حقّاً و حقيقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفكّر نمودهام آن را مافوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق يافتهام» - تا آخرگفتارش.
محقّق عليم و حكيم خبير: سيّد عليخان كبير[35] رحمهاللهعليه در ��تاب «رياض السّالكين»
ص 43
در معرّفي صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه چنين ميفرمايد:
وَاعْلَمْ أنَّ هَذِهِ الصَّحيفَةَ الشَّريفَةَ عَلَيْهَا مَسْحَةٌ مِنَ الْعِلْمِ الإلَهِيِّ، وَ فِيهَا عَبْقَةٌ مِنَ الْكَلَامِ النَّبَويِّ. كَيْفَ لَا وَ هِيَ قَبَسٌ مِنْ نُورِ مِشْكَوةِ الرِّسَالَةِ، وَ نَفْحَةٌ مِنْ شَمِيمِ رِيَاض
ص 44
الإمَامَةِ، حَتَّي قَالَ بَعْضُ الْعَارِفِينَ: إنَّهَا تَجْرِي مَجْرَي التَّنْزِيلَاتِ السَّمَاوِيَّةِ، وَ تَسِيرُ مَسِيرَ الصُّحُفِ اللَّوْحِيَّةِ وَ الْعَرْشِيَّةِ، لِمَا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ مِنْ أنْوَارِ حَقَائقِ الْمَعْرِفَةِ وَ ثِمَارِ حَدَائقِ الْحِكْمَةِ. وَ كَانَ أخْيَارُ الْعُلَمَاءِ وَ جَهَابِذُ الْقُدَمَاءِ مِنَ السَّلَفِ الصَّالِحِ يُلَقِّبُونَهَا بِزَبُورِ آلِمُحَمَّدٍ وَ إنْجِيلِ أهْلِ الْبَيْتِ:.
قَالَ الشَّيْخُ الْجَلِيلُ مَحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَهْرَآشُوبٍ فِي «مَعَالِمِ العُلَماءِ» فِي تَرْجِمَةِ الْمُتَوَكِّلِ بْنِ عُمَيْرٍ: رَوَي عَنْ يَحْيي بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عليهالسّلام دُعَاءَ الصَّحِيفَةِ وَ تَلَقَّبَ بِزَبُورِ آلِمُحَمَّدٍ صلياللهعليهوآلهوسلّم - انتهي.
وَ أمَّا بَلَاغَةُ بَيَانِهَا وَ بَراعَةِ تبْيَانِها فَعِنْدَهَا تَسْجُدُ سَحَرَةُ الْكَلَامِ، وَ تَذْعَنُ بِالْعَجْزِ عَنْهَا مَدَارَةُ[36] الاعْلَامِ، وَ تَعْتَرِفُ بِأنَّ النُّبُوَّةَ غَيْرُ الْكِهَانَةِ وَ لَايَسْتَوِي الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِي الْمَكَانَةِ؛ وَ مَنْ حَامَ حَوْلَ سَمَائِهَا بِغَاسِقِ فِكْرِهِ الْوَاقِبِ رُمِيَ مِنْ رُجُومِ الْخِذْلَانِ بِشِهَابٍ ثَاقِبٍ.
حَكَي ابْنُ شَهْرَآشُوبٍ فِي مَنَاقِبِ آلِ أبيطَالِبٍ:: إنَّ بَعْضَ الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَةِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ الصَّحِيفَةُ الْكَامِلَةُ، فَقَالَ: خُذُوا عَنِّي حَتَّي اُمْلِيَ عَلَيْكُمْ مِثْلَهَا، فَأخَذَ الْقَلَمَ وَ أطْرَقَ رَأسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتَّي مَاتَ. وَ لَعَمْرِي لَقَدْ رَامَ شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً.[37]
«بدانكه: تحقيقاً بر اين صحيفۀ شريفه اثر بارزي است از علم إلهي، و در آن رائحه و بوي عطري است از كلام نبوي. و چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن شعلهاي است از نور مشكوة رسالت و وزش هواي عطرآگيني است از بوي جان پرور باغهاي امامت تا به جائي كه بعضي از عارفان دربارۀ آن گفتهاند: صحيفۀ سجّاديّه در همان مجراي الهامات و وحيهاي آسماني، و در همان منهج و مسير صحيفههائي است كه به صورت لوح از عرش حضرت باري نازل ميشده است، به جهت آنكه مطالبي كه در آن مندرج ميباشد مشتمل است بر أنوار حقايق معرفت، و ميوههاي شيرين باغها و بستانهاي حكمت. و علماء أخيار، و صرّافان و ناقدان
ص 45
قُدَما از پيشينيانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آلمحمّد داده و انجيل اهل بيت ميگفتهاند.
شيخ جليل و بزرگوار محمّد بن علي بن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمۀ احوال متوكّل بن عُمَير ذكر كرده است كه: وي دعاي صحيفه را كه ملقَّب به زبور آل محمّد است، از يحيي بن زيد بن علي عليهالسّلام روايت نموده است. ـ تا اينجا كلام او به پايان رسيد.
و امّا بلاغت بيان و برتري گفتار صحيفه به حدّي است كه: سخنوران ساحر و فصيحان واديبان سحرانگیز بايد در برابر آن به سجده درآيند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتواني معترفند و اقرار نمايند كه: نبوّت غير از كهانت ميباشد؛ و حقّ و باطل در يك مرتبه و يكسان نميباشند. و كسي كه بخواهد در اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشي كند و چرخي بزند با فكر ظلماني و انديشۀ تاريك خود كه داخل در كسوف جهل و خسوف ناداني فرو رفته است، با تيرهاي خِذلان و سهام نكبت و سرافكندگي روبرو شده، ستارگان نوراني و متحرّك آسمان علم و شِهاب ثاقِب درايت و معرفتْ او را با تير هلاكت هدف گرفته، محو و نابود ميگردانند.
ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل أبي طالب: » حكايت نموده است كه: چون نزد بعضي بلغاء بصره سخن از صحيفۀ كامله به ميان آمد، گفت: اينك بگيريد از من كه من مثل آن را براي شما املاء و انشاء ميكنم. وي قلم را به دست گرفت و سرش را پائين آورد كه بنويسد؛ ديگر نتوانست سرش را بلند كند تا اينكه بمرد. و به جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهي به وي رسيد.»
محدِّث قمّي؛ چون نقل كرده است كه به صحيفه لقب انجيل اهل بيت و زبور آل محمّد: را دادهاند و به آن اُخْتُ الْقُرْآن گفته ميشود، و در دنبالش قضيّۀ عالم بصري و مردنش را در برابر عجز از امكان آوردن مثل صحيفه ذكر نموده است،
ص 46
گويد: سيّد محمّد بن علي بن حيدر موسوي در كتاب «تَنْبيه و سَنِ الْعَيْن» در حقّ صحيفۀ كامله ميگويد: اين همان صحيفۀ مشهورهاي است كه در دست مردم بسيار يافت ميشود، وَ فِيهَا مِنَ الْبَلَاغَةِ وَ الإخْباتِ[38] مَا يَقَعُ عَنْ مُعَارَضَتِهِ بِمَا يُقَارِبُهُ إلْيَاسُ. «در آن از بلاغت و از دلبستگي و گرايش و اطمينان و تخشّع به سوي خداوند متعال و انكسار و شكستگي در مقابل او چيزهايي است كه الياس پيامبر از معارضه به آوردن چيزي نزديك به آن (نه عين آن) سقوط ميكند و از پا در ميآيد.»
زيديّه و اماميّه آن را از رجالشان روايت نمودهاند، و ابنحَمْدُون نديم در تذكرۀ عظيمۀ مشهورهاش در ميان علماء و ادباء از اهل سنّت و غيرهم بعضي از أدعيۀ آن را ذكر كرده است.
و شيخ عبدالرّحمن مُرشدي در مصنَّف خود كه آن را «بَرَاعَةُ الاسْتِهْلال» اسم گذارده است، دعاي رويت هلال را از آن نقل نموده است. ـ انتهي كلام صاحب «تنبيه وَ سَ��ِ العين».
در اينجا مرحوم محدّث ميفرمايد: ابن حمدون نديم، محمّد بن حسن بغدادي كاتب متوفّي در سنۀ 563 يا در سنۀ 608 است، و عبدالرّحمن مرشدي، ابن عيسي حَنَفي مُفْتي در مكّه و مقتول در سنۀ 1037 ميباشد.[39]
ابن شهر آشوب گويد: غزالي ميگويد: اوّلين كتابي كه در اسلام تصنيف گرديده است كتاب ابنجُرَيْح بوده است در آثار، و «حروفالتّفاسير» از مجاهد و عطاء در مكّه، پس از آن كتاب مَعْمَربن راشد صَنْعاني در يَمَن، سپس كتاب «مُوَطَّأ» در مدينه تأليف مالك بن انس، بعداً «جامع» سُفيان ثَوْري.
وليكن صحيح آن است كه: اوّلين كسي كه تصنيف نمود در اسلام، اميرالمومنين عليهالسّلام بود كه كتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وي سلمان فارسي رضی الله عنه، و
ص 47
سپس ابوذرّ غفاري رحمه الله بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او عبيدالله بن أبي رافع، و سپس «صحيفۀ كامله» از زين العابدين عليهالسّلام بوده است.
شيخ مفيد: ابو عبدالله محمد بن محمّد بن نُعْمان بغدادي - رضي الله عنه و قَدَّسَ رُوحَه - ميگويد: اماميّه از عصر اميرالمومنين علي عليهالسّلام تا عصر أبو محمّد الحسن العَسكري صلوات الله عليه، چهار صد كتاب تصنيف نمودهاند كه «اُصُولِ ] أرْبَعمِأة [ » ناميده شده است؛ و اين است معني كلامشان كه ميگويند: أصْل.[40]
و سيّد حسن صدر گويد: طبقۀ ثانيۀ از مصنِّفين:
الإمَامُ السَّجَّادُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهالسّلام
اوّل ايشان، امامشان سجّاد عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبيطالب: زينالعابدين ميباشد. براي اوست صحيفۀ كاملۀ موصوفه به زبور آل محمّد كه آن را از او امام ابوجعفر الباقر و زَيْد شهيد روايت ميكنند.
در اينجا مرحوم صدر، صدر مطلبي را كه ما از ابنشهرآشوب نقل نموديم، حكايت ميكند[41] و سپس ميگويد:
من ميگويم: صحيفه از متواترات ميباشد، به مثابه قرآن در نزد تمامي فرقههاي اسلام، و جميع آنها به صحيفه افتخار ميدارند. و وفات حضرتش در سنۀ نود و پنجم از هجرت بوده است.[42]
باري قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعيۀ كاملۀ صحيفۀ سجّاديّه در ميان علماء اعلام و سابقين كه علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواي نفس امّاره توأم نموده بودند، امري معلوم و معروف بوده است؛ و در ميان حكماء و
ص 48
فلاسفۀ ذوي مقدار و عرفاء عاليمقام اسلام امري ضروري و لازم به شمار ميآمده است به طوري كه ملازم بودن با صحيفه را همانند قرآن عظيم، و حفظ أدعيۀ آن را همانند حفظ سور و آيات كتاب إلهي از فرائض و واجبات خود ميشمردهاند؛ و اكتفا به خواندن دعاهاي سطحي و روزمرّه طبق عادت نمينمودند؛ و أدعيۀ مولانا اميرالمومنين عليهالسّلام را كه داراي صبغۀ خاصّي از توحيد و عظمت و ابّهت بوده است چنانكه از صحيفۀ سماهيجي، و صحيفۀ ثانيۀ نوري پيداست شعار و دِثار خود كرده بودند، و با خواندن و مداومت بر صحيفۀ سجّاديّه، راه راز و نياز و ابتهال را به درون خود كشانده، و سَر و سِرِّي با حضرت ربّ ودود پيدا مينمودهاند؛ و زنگار نفس امّاره و خبيثه و متوجّه به عالم كثرت و تعيّنات اعتباريّه را با آن ميزدودهاند و بالاخره مردمي روشن ضمير و پاكدل و دور از هواي نفس و يا عاري از آن بار ميآمدهاند. و چنين افرادي از أعلام علماء بالله و حكماء و عرفاء ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پيوسته، نه تنها خودشان را منوَّر ميكردهاند، بلكه تا شعاع وسيعي عالم بشريّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق ميدادهاند.
خواب مجلسي اوّل (ره) دربارۀ صحيفه
در اينجا به نظر رسيد حكايتي از جدِّ أعلاي مادر پدري خود: محدّث عظيم، و سالك وارسته، و اخلاقي كبير مرحوم مجلسي اوَّل - رضوان الله عليه - آورده شود، تا جانها از آن سبْك و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفكّر در صحيفۀ امام السّاجدين قبل از نزول در گور، به فكر خودشان بيفتند، و در فكر علاج و چارهاي برآيند! وگرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او كه با اين درسهاي متعارف و معمول حوزوي بدون بررسي و محاسبۀ نفس و طيّ طريق و منهاج اولياي راستين كه صحيفۀ سجّاديّه را نصب العين قرار داده و با آن روح خود را صيقل و جلا زدهاند، كار از پيش نميرود و نه خود و نه ديگران تمتّع و بهرهاي نخواهند يافت.[43]
ص 49 (ادامه پاورقی)
ص 50
امّا حكايت را طبق عين نوشتۀ مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمّد علي مدرسي چهاردهي رشتي در مقدّمۀ شرح صحيفۀ خود نقل مينمائيم: وي شرح صحيفۀ فارسي خود را بدين مطالب آغاز ميكند:
بسم الله الرّحمنِ الرّحيمِ
الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.
و بعد چنين گويد منقطع از نيل آبادي، محمد علي بن نصير الجيلاني كه: در سنۀ يكهزار و سيصد و چهار در ماه رمضان المبارك، در حرم شريف مرتضوي وقت غروب آفتاب، جناب سيّد أجلّ أكرم زاهد عابد صَفيّ مُخلص تقي آقا سيّد ميرزاي اصفهاني كه الآن مشرّف به مجاورت مدينۀ مشرّفهاند، كتاب مشيخۀ مرحوم آخوند ملاّ محمّد تقي مجلسي (ره) از براي حقير قرائت مينمود؛ از جمله شيوخ خود مرحوم شيخ بهائي را ذكر نمود. در أثناء ذكر حالات او حكايتي نقل نمود كه آن حكايت مذكوره را در آن كتاب بعينها به خطّ شريف ايشان در شرح صحيفه ديدم.
مُلَخَّص حكايت آن است كه: مرحوم مجلسي ميفرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّۀ من بود، به واسطۀ آن احتياط ميكردم. خدمت شيخ بهائي؛ عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزي بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگري است.
شبي از شبها بالاي سطح خانۀ خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله علي العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.
با كمال شوق وشعف خدمتسراسر شرافت آن بزرگوارعاليمقدار -عليه الصّلوة
ص 51
و السّلام - رسيدم، و از مسائلي سوال نمودم كه از جملۀ آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سوال نمودم فرمودند: بخوان!
بعد عرض نمودم: يابن رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلّم هميشه دستم به شما نميرسد! كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم!
فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من ميشناختم او را.
رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاي سطح خانۀ خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روي داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائي است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.
چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذوالفقار عليّ جُرْفَادِقاني (گلپايگاني) مشغول به مقابلۀ صحيفه است.
بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاءالله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.
از اينكه مرا متّهم به بعضي از چيزها ميدانست[44] خوشم نيامد از اين تعبير.
آنگه محلّي كه حضرت - عليه الصّلوة و السّلام - را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه ميشناختم. مرا كه ديد گفت: مُلَّا محمّد تقي! من از دست طلبهها در تنگ هستم. كتاب از من ميگيرند پس نميدهند. بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفۀ مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار !
ص 52
دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت حجّةالله روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفۀ سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم.
گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند.
پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند.[45]
مرحوم مغفور مجلسي ثاني ميفرمايد: كه چهل سال در صدد ترويج صحيفه شد. و انتشار اين كتاب به واسطۀ آن مرحوم شد كه الآن خانهاي نيست كه صحيفه در آن نباشد.
اين حكايت داعي شد كه شرح فارسي بر صحيفه بنويسم كه عوام بلكه خواص
ص 53
از آن منتفع شوند.[46]
صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه از متواترات ميباشد؛ و مانند نسبت كتاب «كافي» به كليني، و «تهذيب» به شيخ طوسي، كه از متواترات است و در آن محلّ شبهه و ترديد نيست، نسبت اين صحيفۀ الهيّه به حضرت امام سيّد السّاجدين زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب - عليهم أفضل الصّلوة و أكمل التّحيّه و السّلام- چنين است.
علماء أعلام و محدّثين عظام ما از زمان حضرت باقر عليهالسّلام تا به حال آن را يداً بِيَدٍ و لساناً عن لسانٍ و كتابةً عن كتابٍ روايت نمودهاند؛ و در هر دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور كه خواهيم ديد نسبت جهالت يا ضعف به بعضي از راويان آن كه در مفتتح صحيفۀ مكتوبه و مطبوعههاي فعلي وارد است أبداً ضرري بدان نميرساند. چرا كه اين سند مانند ضَمّ الحَجَر علي جنب الانسان است كه بدون آن هم انسانيّتش كامل، و با وجود آن هم چيزي بر آن افزوده نميگردد. جائي كه أدعيۀ صحيفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده باشد، لو فرض كه اين سند هم در ميان نبود، نبود.
امّا أدعيّه صحيفۀ كامله بنابر روايت جعفر بن محمّد حسني، كه در خود صحيفهذكر شده است، هفتاد و پنج دعا بوده است كه راوي آن متوكّل بن هارون ميگويد: از من يازده دعا ساقط گرديده است، و مقدار نيِّف و ستّين (شصت و چهار) دعا را روايت ميكنم. وليكن در روايت محمّد بن احمد بن مسلم مطهّري كهتعداد و اسامي أدعيه را ذكر مينمايد، فقط پنجاه و چهار دعا چنانكه امروزه همدر صحيفه مييابيم موجود ميباشد. و بنابراين از اصل صحيفه بيست و يك دعا افتاده است.
ص 54
بزرگان از أساطين علم و حديث درصدد برآمدهاند تا آن ادعيه را پيدا كرده و به صحيفه ملحق سازند - البته به عنوان مُلْحَقات نه به عنوان ادخال در ميان خود ادعيه - تا در عين دعاهاي آن دخل و تصرّفي به عمل نيامده باشد.
حقير در نسخۀ خطّيّۀ صحيفۀ كامله كه با حواشي آن به امضاي ملاّ محسن فيضكاشاني ميباشد، و از پدر به اينجانب رسيده است، و تاريخ پايان كتابتش سنۀ1091 هجريّه قمريّه[47] است ديدهام كه: پس از ختم أدعيه به عنوان مِمّا يُلْحَق به، ملاّتقي صوفي زيابادي قزويني كه از شاگردان شيخ بهائي خود را معرّفي ميكندچهارده دعا ذكر كرده است كه از كتب معتبره آن را جمع آوري نموده است.[48]،[49]
ص 55
و چون ميدانيم كه: رحلت مرحوم شيخ بهائي در سنۀ 1030 بوده است. بنابراين جمعآوري اين ملحقات توسّط تلميذ او قبل از تدوين «صحيفة ثانيّة» شيخ حرّ عاملي و «صحيفة ثالثة» ميرزا عبدالله أفندي خواهد بود.
بر اين اساس لازم است اوّلين صحيفهاي را كه بعد از صحيفۀ كامله نگارش يافته است، همين صحيفه به شمار آورد؛ و آن را با نام صحيفۀ ثانيۀ سجّاديّه مسمّي نمود. و صحيفۀ شيخ حرّ را از صحف بعدي به حساب آورد؛ امّا چون فعلاً صحيفۀ مرحوم شيخ حرّ به نام «صحيفۀ ثانيه» در ألسنه و كتب معمول و دارج ميباشد، ما نيز اينك بدين لقب آن را در اينجا ذكر مينمائيم:
ص 56
صحيفۀ ثانيۀ سجّاديّه تدوين صاحب الوسائل
شيخ محمّد بن حسن حُرّ عامِلي متوفّي در سنۀ 1104
شيخ عالم فقيه متتبّع و محقّق و سيّاح: ميرزا عبدالله اصفهاني أفَنْدي در مقدّمۀ «صحيفة ثالثة» خود ميگويد: شيخنا العالم الفاضل الجليل و الكامل المحدّث النّبيل الشّيخ محمّد بن الحسن الحُرِّ العاملي المعاصر كه محفوف ميباشد به صنوف مراحم ربّ مَلِك غافر، نهايت سعي و آنچه را كه در وسع و توانش بود، بذل نمود تا آنچه را كه از اصل مجموعهاي كه از نسخۀ صحيفۀ كاملۀ سجّاديّۀ متداوله از أدعيۀ آنحضرت خارج گرديده است جمعآوري نمايد، و همچنين صحيفۀ جديدۀ مشتمله بر سائر أدعيۀ مروّيۀ از او را كه در مطاوي كتب أدعيه و اعمال مشهورۀ متداوله ميان متأخّرين اصحاب را كه بدانها برخورد كرده است، و از جملۀ آن أدعيۀ در آن مجموعهها همان أدعيۀ معروفۀ مذكورۀ در ملحقات صحيفۀ كاملۀ مشهورۀ سجّاديّه است گردآوري و تنظيم نمايد. و آن را به «صحيفة ثانيه» نامگذاري نمود كه امروزه در زمان و عصر ما صحيفهاي عليحده و مستقل گرديده، و ميان مردم مانند خواهرش و نظيرش بالاخصّ در بلاد خراسان و اطراف خراسان شايع شده است.
شيخ حرّ 2 ميپنداشت كه: از وي بدين عمل احدي از علماء سبقت نگرفته است، بلكه معتقد بود كه: هيچ يك از سائر أدعيۀ آن حضرت حتّي دعاهائي كه از صحيفۀ كاملۀ سجّاديّۀ مشهوره ساقط شده نيست مگر آنكه آن را در اين صحيفۀ شريفۀ جديده وارد ساخته است.
امّا حقيقت امر چنان نبود كه وي ميپنداشت. زيرا اوَّلاً در اين امر بعضي از علمائنا المتأخِّرين بر وي پيشي گرفتهاند همان طور كه ترجمهشان را در كتاب رجال ما: «رياض العلماء» مييابي! برو و ملاحظه نما!
و امّا ثانياً ما أدعيۀ بسياري را از جمله أدعيۀ آنحضرت - سلام الله عليه - در اماكن متفرّقه و مواطن متبدّده يافتيم كه آنها نه در صحيفۀ اوّل كه مشهور و متداول است ميباشند، و نه در صحيفۀ ثانيۀ معروفهاي كه اين شيخ معاصر؛ آن را جمع
ص 57
كرده است يافت ميگردند.
و نظير اين پندار و گمان، گمان و پنداري است كه وي أيضاً در كتاب دگرش مسمّي به: «جَوَاهِر السَّنِّيَّة فِي جَمع الاحاديث القُدسيّة» كه اُخت القرآن است نموده است. به علّت آنكه او معتقد گرديده است كه: به جميع احاديث قدسيّه احاطه پيدا كرده است و كسي در اين امر نيز بر او تقدّم نداشته است. وليكن هر دو نوع اين پندار و اعتقادها مجرّد وَهْم و خيال ميباشد. چرا كه بعضي از اصحاب پيش از وي به مانند تأليف او تأليف كردهاند و از احاديث او، بيشتر آوردهاند و معذلك نه آن و نه اين شيخ معاصر به جميع آنچه وارد شده است احاطه پيدا ننمودهاند كَمَا لَايَخْفَي عَلَي مَنْ تَتَبَّعَ وَ تَأمَّلَ وَ أعَادَ وَ أنْعَمَ النَّظَرَ وَ أجَادَ.[50]
و علاّمه شيخ آقا بزرگ طهراني رحمهاللهعليه پس از معرّفي اين صحيفه ميفرمايد: بعضي از افاضل معاصرين براي من نقل كردند كه: اواطّلاع يافته است بر «صحيفۀ ثانيۀ سجّاديّه» كه اثر جمعآوري شيخ محمّد بن علي حرفوشي معاصر شيخ حرّ و متوفّي پيش از وي به بيشتر از چهل سال بوده است.
و عليهذا بايد صحيفۀ شيخ حرّ را ثالثه، و مابعدش را رابعه دانست و هكذا.[51] وشايد مراد صاحب رياض در «صحيفة ثالثه» آنجا كه گفتار شيخ حرّ را در عدم سبقت احدي به تدوين صحيفه بر او ردّ ميكند، همين صحيفۀ حرفوشي بوده باشد.
محدّث جزائري در اوّل شرح ملحقات صحيفه گويد: شيخ حرّ چون از أدعيۀ امام سجّاد عليهالسّلام جمع كرد مقداري را كه به قدر خود صحيفه شد، آن را «اُخت الصَّحيفة» نام نهاد، همچنانكه چون جمع نمود احاديث قدسيّه را آن را «أخ القرآن»
ص 58
نام گذارد ـ.انتهي
شيخ حرّ «صحيفة ثانية» خود را از اصول معتمدۀ نزد خود كه در هامش نسخه ذكر كرده است گردآوري نموده است و زمان خاتمهاش سنۀ 1053 در ماه رمضان بوده است...[52]
پاورقي
[30] - در «رياض السالكين» از طبع سنۀ 1334، ص 31 و از طبع جامعةالمدرّسين ج 1، ص 210 تا ص 213 آورده است: او زين العابدين و سيّدالزاهدين و قدوة المقتدين و امام المومنين ابوالحسن و ابومحمد علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب : ميباشد. مادرش شاه زنان دختر يزدجرد بن شهريار بن كسري است. و گفته شده است: نام او شهربانويه بوده است و راجع به اوست آنچه را كه أبوالاسود دئلي سروده است:
و إنَّ غلاماً بين كسري و هاشم لَاكرُم مَن نيطَتْ عليه التَّمائم
سنه سي و هشت از هجرت در مدينه متولّد گشت قبل از دو سال از رحلت جدّش اميرالمومنين عليهالسلام، و مدّت دو سال با جدّش بود، و با عمويش حضرت امام حسن عليهماالسّلام، دوازده سال، و با پدرش امام حسين عليهالسلام بيست و سه سال، و پس از پدرش سي و چهار سال، و در سنه نود و پنج هجري در مدينه رحلت نمود در حالي كه از عمرش پنجاه و هفت سال ميگذشت، و در بقيع در قبري كه عمويش امام حسن عليهالسلام بود در قبّهاي كه در آن عباس بن عبدالمطلب 2 مدفون است به خاك سپرده شد. و به او ذوالثَّفِنَات گويند. چون ثَفِنَة با كسره فاء، در انسان به معني زانو و مفصل ساقه پا و ران ميباشد و اين بدان سبب بود كه طول سجدههاي آنحضرت در زانوها اثر گذارده بود. زُهْرِي گويد: من هيچ كس از هاشميّين را أفضل از علي بن الحسين نديدم.( «تذكرة» ابن جوزي ص 331 و «ارشاد» مفيد ص 257.) و از حضرت امام باقر عليهالسلام روايت است كه: عادت علي بن الحسين عليهالسلام چنان بود كه در هر شبانهروز هزار ركعت نماز ميگزارد و باد او را مانند شاخه گندم تكان ميداد.( «ارشاد مفيد» ص 256.) و چون وضو ميساخت رنگش زرد ميشد. اهل او به وي گفتند: اين چه عادتي است كه در حال وضو داري؟ در پاسخ فرمود: آيا ميدانيد من در مقابل چه كسي اراده قيام دارم؟! ( «ارشاد مفيد» ص 256.)
و ابن عائشه گفت: شنيدم از اهل مدينه كه ميگفتند: ما از صدقات سرّي محروم نشديم مگر هنگامي كه علي بن الحسين عليهماالسّلام جهان را بدرود گفت. («البداية و النهاية» ج 9، ص 154) و چون رحلت نمود و بدنش را براي غسل برهنه كردند حاضران متوجّه آثار برآمدگيهائي در پشتش شدند و پرسيدند: اينها چيست پاسخ داده شد: او شبها ظرفهاي پوستي از آرد را بر دوشش براي مستمندان مدينه حمل ميكرد و در پنهاني بديشان ميرساند و اين آثار آن پوستهاست. 5 و وي ميفرمود: إنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطفيء غَضَبَ الرَّبِّ.( «مناقب» ابن شهر آشوب ج 4، ص 153 و 154. )«صدقات پنهاني، خشم پروردگار را خاموش ميكند.» و از علي بن ابراهيم از پدرش روايت است كه: علي بن الحسين عليهالسلام پياده حج ميكرد و مسافت فيمابين مدينه و مكه را در بيست روز و شب ميپيمود.(«ارشاد» مفيد ص 256.) و از زرارة بن أعْين وارد است كه: در نيمه شب سائلي ميگفت: كجايند زاهدين دنيا و راغبين به آخرت؟! شنيد كه هاتفي از ناحيه بقيع كه صوتش را ميشنيد و خودش را نميديد جواب داد: اوست علي بن الحسين.(«ارشاد» مفيد ص 256.)عليهماالسّلام و از طاووس روايت است كه گفت: شبي در هِجر اسمعيل بودم كه علي بن الحسين وارد شد. با خود گفتم: مردي است صالح از اهل بيت نبوت، بروم و به دعايش گوش فرا دارم! شنيدم كه ميگفت: عُبَيْدُكَ بفِنائكَ، مِسْكِينُكَ بِفِنَائِكَ، فقيرك بفنائكَ . من اين دعا را در هيچ شدّتي نخواندم مگر آنكه موجب فرج و گشايش من شد. («ارشاد» مفيد ص 256.)
زمخشري در «ربيعالابرار» حكايت كرده است كه چون يزيد بن معاويه جيش خود را به سرداري مسلم بن عقبه براي قتل و غارت و هتك نواميس اهل مدينه گسيل داشت، علي بن الحسين چهار صد زن از مخالفين خود را با حَشَم و خدمتكارانشان ضميمه عائله خود نمود تا آنكه جيش مسلم از مدينه منصرف شد. يكي از آن زنان ميگفت: ما عِشْتُ والله بين أبَوَيَّ بمثل ذلك الشريف(«ربيع الابرار» و «كشف الغمّة» ج 2، ص 107.). «قسم به خدا كه من در ميان خانه پدر و مادرم چنين گذراني كه در خانه اين مرد شريف كردم نكردهام!» و آنحضرت بسيار به مادرش مهربان بود. به وي گفتند: تو از جميع مردمان به مادرت مهربانتر ميباشي، پس چرا ما نديديم تو را با او كه در يك كاسه غذا بخوريد؟! حضرت فرمود: خوف آن دارم كه به لقمهاي كه چشم او افتاده است دست من سبقت گيرد و بنابراين خود را عاق كرده باشم. ( «مكارم الاخلاق» ص 221. ) به او گفته شد: حالت چطور است؟ فرمود: به واسطه قرابتم با رسول خدا در خوف به سر ميبرم در حالي كه جميع اهل اسلام به انتساب به رسول خدا در امان ميباشند. («كشف الغمّة» ج 2، ص 107. )
[31] - چنانكه در دعاي دوم: الصَّلوة علي محمّد و آل محمّد، در فقرۀ 25 از آن، و در دعاي ششم: دعاوه عند الصّباح و المساء، در فقره 24 از آن، و در دعاي بيست و سوم: دعاوه بالعافية فقره 6 از آن، و در دعاي بيست و چهارم: دعاوه لابويه ، فقره 4 از آن، و دعاي بيست و ششم: دعاوه لجيرانه و أوليائه فقره 1، از آن، و دعاي سي و چهارم: دعاوه إذا ابتلي أو رأي مبتلي بفضيحة أو ذنبٍ ، فقره 5 از آن، و دعاي چهل و هشتم: دعاوه في يوم الاضحي و الجُمُعة ، فقره 3 و 6 و 9 و 10 و 11 و 12 از آن وارد ميباشد.
[32] - «صحيفه كامله سجّاديّه» دعاي 47، فقره 72 و 73.
[33] - «صحيفه كامله سجّاديّه» دعاي 47، فقره 86.
[34] - «صحيفه سجّاديّه» با مقدّمۀ آية الله مرعشي طبع سنۀ 1369، هجريّۀ قمريّه و ترجمۀ دانشمند شهير آقاي سيد صدرالدين بلاغي، از نشريّات دارالكتب الاسلاميّة شيخ محمّد آخوندي، ص 37 و ص 38. و بقيۀ گفتار علاّمه جوهري طنطاوي اين است كه: از ايشان سوال ميكند كه آيا تاكنون كسي از علماء اسلام شرحي بر آن نوشته است؟! و آية الله مرعشي در پاسخ نامۀ او شارحيني را كه ميدانستند نام ميبرند و كتاب «رياضالسّالكين» تأليف سيد عليخان را به ايشان تقديم ميدارند، و معظّم له در جواب مينويسد كه: من مصمّم وآمادهام كه بر اين صحيفۀ گرامي شرحي بنويسم. (پايان)
باري چون متن دو نامۀ طنطاوي به آية الله مرعشي بسيار جالب و حائز اهميّت ميباشد، سزاوار است ترجمۀ متن آن دو نامه را كه به قلم محقّق دانشمند سيد صدرالدّين بلاغي در صفحات 249 تا 252 از همين شرح صحيفه وارد است در اينجا بازگو نمائيم:
ترجمۀ نخستين نامۀ علاّمه و مفسّر بزرگ مرحوم شيخ طنطاوي جوهري از أعلام علماء اهل سنّت در باب صحيفه:
قاهره 19 ربيع الاوّل سال 58، 9 مه 39 جماعت اخوّت اسلامي متشكّل از همۀ كشورهاي اسلامي، قبة الغوري خيابان المعزّالدين للّه حضرت استاد علامه حجّت أبوالمعالي نقيب الاشراف سيد شهاب الدّين حسيني مرعشي نجفي، نسّابة خاندان رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم، كه خدا او را محفوظ دارد: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد! نامۀ گرامي مدّتي پيش به ضميمۀ كتاب صحيفه از كلمات امام زاهد اسلام: علي زين العابدين بن امام حسين شهيد، ريحانۀ مصطفي رسيد. كتاب را با دست تكريم گرفتم و آن را كتابي يگانه يافتم كه مشتمل بر علوم و معارف و حكمتهائي است كه در غير آن يافت نميشود. حقّاً كه از بدبختي است كه ما تاكنون به اين اثر گرانبهاي جاويد از ميراثهاي نبوّت و اهل بيت دست نيافتهايم. من هر چه در آن مطالعه و دقّت ميكنم ميبينم كه آن بالاتر از كلام مخلوق و دون كلام خالق است. راستي چه كتاب كريمي است! خداي شما را در برابر اين هديه بهترين پاداش بخشد و به نشر علم و هدايت موفّق و مويّد بدارد. و شما سزوار اين كاريد. طنطاوي جوهري
ديگر آنكه آيا كسي از علماي اسلام اين كتاب را شرح كرده؟! و آيا چيزي از آن شروح نزد شما يافت ميشود يا نه؟! در پايان دوام شما را از كرم خداي تعالي اميد دارم. جوان فاضل هندي سيد محمّد حسن أعظمي، منشي كل جماعت اخوّت، سلام و تحيّت به شما ميفرستد.
ترجمۀ دومين نامۀ علاّمه و مفسّر عاليمقام مرحوم شيخ طنطاوي جوهري از أعلام علماء اهل سنّت در باب صحيفه: جماعت اخوّت اسلامي متشكّل از همۀ كشورهاي اسلام قبّة الغوري خيابان المعزالدّين للّه
حضرت علاّمه استاد حجّت بارع و نقيب أشراف و نسّابۀ خاندان رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم سيد شهاب الدّين حسيني مرعشي نجفي دامت أيّامه.
سلام و رحمت خدا بر شما باد! نامۀ شريف به ضميمۀ كتاب «رياض السّالكين» در شرح صحيفۀ امام زين العابدين علي بن الحسين السِّبط، تأليف علاّمه سيد علي بن معصوم مَدَني و صاحب كتاب «سلافة العصر» و كتابهاي ديگر، كه در باب خود از كتب بينظير بود رسيد، و من آن را به دانشمند فاضل سيد محمّد حسن اعظمي هندي منشي كلّ جماعت اخوت اسلامي تسليم كردم و او آن را به عنوان هديۀ شما به من و هديۀ من به جمعيت، در كتابخانۀ جمعيّت گذاشته، تا نفعش دائمتر و شاملتر و عموميتر باشد. و جمعيّت اخوت اسلامي خوشوقت خواهد شد كه از كتبي كه در كشور شما يافت ميشود برايش بفرستيد، زيرا اين جمعيّت از همۀ مذاهب اسلامي تشكيل شده و من به حول و قوّه خداي تعالي آماده و مجهّزم كه انشاء الله شرحي بر اين صحيفۀ گرامي بنويسم. در پايان تحيّات و سلامم را بپذيريد! مخلص، طَنْطاوي جوهري.
[35] - سيد عليخان مدني شيرازي از اعلام علماء تشيّع و مفاخر شيعه است و كمتر كسي به جامعيّت وي يافت ميشود. وي از نوادگان حضرت سيد محمّد پسر حضرت زيد شهيد ميباشد. ترجمۀ احوال او در بسياري از كتب آمده است. وي داراي غديريّهاي�� است بسيار غرّاء كه با
سَفَرَت اُميمةُ لَيلةَ النَّفْر كالبَدْر أو أبْهَي من الْبَدْرِ
شروع ميشود. (علاّمۀ اميني 42 بيت از آن را آورده است و در تعليقه گويد: اين ابيات را از ديوان خطّي او كه بالغ بر 61 بيت ميگردد، نقل كردهايم. ) و حقّاً در سرودن اين شعر اعجاز كرده است. ما احوال وي را در اينجا به طور خلاصه از ج 11، ص 344 تا ص 353 كه علاّمۀ اميني در «الغدير» ذكر نموده است ميآوريم: تأليفات او به هجده كتاب بالغ ميگردد. وي در مدينۀ منوّره شب شنبه 15 جمادي الاولي سنۀ 1052 متولّد شد و به تحصيل علم پرداخت تا آنكه در سنۀ 1068 به حيدرآباد هجرت كرد و به تأليف كتاب «سُلافة العصر» در سنۀ 1081 شروع نمود و چهل و هشت سال در هند اقامت كرد همان طور كه معاصر او در «نسمة السّحر» ذكر نموده است. او در حضانت پدر طاهر و پاكش بود تا اينكه پدر در سنۀ 108 2 ( شيخ نوري در «مستدرك» سنۀ 1066 ضبط نموده است و در آن تصحيف است. )رحلت كرد و سيد علي به شهر برهانپور نزد سلطان اورنگ زيب انتقال يافت و وي او را سرلشگر بر يكهزار و سيصد سواره نظام كرد و به او لقب خان داد و هنگامي كه سلطان به شهر احمد نگر رفت او را محافظ و نگهبان اورنگ آباد نمود. و مدّتي در اينجا بماند و پس از آن سلطان او را والي لاهور و توابعش نمود و سپس ولايت ديوان برهانپور به او تفويض شد، و چندين سال در آنجا منصب زعامت به عهدۀ او بود. و در سنۀ 1114 در لشگر پادشاه هند بود. و پس از آن استعفا داد و حجّ بيت الله الحرام را بجاي آورد و مشهد حضرت رضا عليهالسلام را زيارت نمود و در زمان سلطان حسين صفوي در سنۀ 1117 وارد اصفهان شد و چندين سال در آنجا اقامت كرد و سپس آنجا را ترك نموده و به سوي شيراز رهسپار شد و رحل خود را در آنجا افكند در حالي كه زعيم و مدرّس مفيدي بود. و در شهر ذوالقعدةالحرام سنۀ 1120 رحلت كرد و در حرم شاه چراغ احمد بن الامام موسي بن جعفر : در كنار جدّش غياث الدّين منصور صاحب مدرسۀ منصوريّه دفن شد. او در مدح امام اميرالمومنين عليهالسلام قصيدهاي بيست بيتي سروده است كه در ديوان خطّي وي موجود و مطلعش اين است:
أميرالمومنين فَدتك نفسي لنا من شأنك العجب العجاب
و چون از حجّ بيت الله الحرام مراجعت كرد و با حجّاج بيت الله وارد نجف اشرف شد قصيدهاي نغز و آبدار در مدح اميرالمومنين عليهالسلام سرود كه چند بيت اوّل در مدح نجف اشرف است و مجموعاً سي و هفت بيت ميباشد و مطلعش اين است:
يا صاح هذا المشهد الاقدس قَرَّت به الاعين و الانفس
و تمام اين قصائد را در كتاب «الغدير» حكايت نموده است.
[36] - كذا، و الصواب: مَدارِهُ. و المداره: جمع المدره: السيّد و زعيم القوم.
[37] - «رياض السّالكين» طبع رحلي سنگي سنۀ 1334، ص 5. و طبع حروفي جامعۀ مدرسين قم، ج 1، ص51.
[38] - الإخباتُ الي الله: الاطمئنان اليه تعالي و التَّخشّع أمامه.
[39] - «سفينة البحار»، ج 2 ص 16 مادّۀ ص ح ف.
[40] - «مَعالِم العُلَماء» طبع دوم نجف اشرف ص 2 و ص 3.
[41] - و قبل از مرحوم صدر، آية الله سيد عليخان شيرازي در «رياض السالكين» از طبع سنگي رحلي سنۀ 1334 در ص 13 و از طبع حروفي وزيري ج 1 ص 100 تمام مطالب ابنشهرآشوب را بر ردّ غزالي ذكر فرموده است.
[42] - «تأسيس الشِّيعة لِعلوم الإسلام» ص 284.
[43] - اين حكايت طبق خطّ مجلسي اوّل به نقل مجلسي دوم، به طوري كه در ج 110 از «بحارالانوار» طبع حروفي كتاب «الاجازات» در شمارۀ 41 صورت اجازۀ علامه محمّد تقي مجلسي از شيخ بهاءالدّين عامِلي آمده است و از ص 51 تا ص 61 را استيعاب نموده است آن است كه: در ص 60 ميفرمايد: و عمده در اين مطلب آن بود كه من در اوائل بلوغ يا پيش از آن طالب قرب به سوي خدا بودم با تضرّع و ابتهال. پس در رويا صاحب الزمان و خليفة الرّحمن صلوات الله عليه را ديدم و از وي از مسائلي كه براي من مشكل شده بود سوال نمودم و پس از آن گفتم: يابن رسول الله! براي من پيوسته در حضور شما بودن امكان ندارد. ميخواهم به من كتابي عنايت كنيد تا طبق آن عمل نمايم.* پس او به من صحيفهاي كهنه را داد. چون بيدار شدم آن صحيفه را در كتب وقفي مرحوم مبرور آقاغدير يافتم و آن را گرفتم و بر شيخ بهاءالدّين محمّد خواندم و صحيفۀ خودم را از روي آن صحيفه نوشتم و مرّات عديده آن را با نسخهاي كه شيخ شمس الدين محمّد صاحب الكرامات جدّ پدر شيخ بهاء الدين محمّد آن را نوشته بود مقابله كردم. و شيخ شمس الدين گفته بود: من اين صحيفه را از نسخهاي كه به خطّ شهيد 2 بود نوشتم. و شهيد گفته بود: من آن را از نسخهاي كه به خطّ سديدي بود نوشتهام. و سديدي گفته بود: من آن را از نسخهاي كه به خط علي بن سكون بود نوشتهام و آن را با نسخهاي كه به خط عميدالرّوساء بود و با نسخهاي كه به خطّ ابن ادريس بود مقابله كردهام. و به بركت مناولۀ صاحب الزمان صلوات الله عليه نسخۀ صحيفه در جميع بلاد اسلام انتشار پيدا نموده است مخصوصاً اصفهان چرا كه كمتر خانهاي يافت ميشود كه در آن صحيفههاي متعدّدي نباشد. و اين انتشار دليل بر صحّت رويا ميباشد و الحمد لله ربّ العالمين علي هذه النعمة الجليلة.
* شيخ محمّد باقر بهبودي در تعليقه گويد: رجوع كن به نسخۀ اصلي كه در آن محمّدتقي مجلسي با خطّ خود مطالب زير را نوشته است و آن را خاتمه داده است: پس حضرت به من فرمود: من براي تو آن كتاب را فرستادم ] آن را نگرفتهاي؟! گفتم: نه! [ آن كتاب نزد مولانا محمّد تاج فرح ميباشد. آن را از او دريافت كن! من از حضرت وداع كردم و رفتم تا آن را از آن كس كه به او داده بود بگيرم. و گويا او مرد معروفي در نزد من بود. چون به او رسيدم گفت: تو را صاحبالامر فرستاده است؟! گفتم: آري! وي به من كتابي را داد و من آن را گرفتم و بازگشتم تا ملازم آن كتاب بوده باشم. در اينجا از خواب بيدار شدم و كتاب را با خود نديدم پس شروع كردم با خودم گريه و زاري نمودن. و رفتم نزد شيخ بهاءالدّين محمّد ؛ . ديدم وي را كه به تدريس صحيفه اشتغال دارد. چون قرائتش به پايان رسيد. داستان را بر او معروض داشتم و همين طور گريه ميكردم. شيخ گفت: اين واقعه، واقعهاي است كه نظير ندارد. و اعطاء كتاب عبارت است از دادن علوم ربانيّۀ حقيقيّه! براي تو باد بشارت أبدالآباد. در اينجا مجلسي اوّل خاتمه داده است مطلب را و روياي خود را به طور خلاصه بازگو كرده است، و گفته است: فأعطاني صحيفةً عتيقةً -الخ فتدبّر.
[44] - آخوند ملاّ محمّد تقي مجلسي متّهم به تصوّف بود. (منه) اين تعليقه از مرحوم شارح مدرّسي ميباشد.
[45] - مرحوم استاد سيد محمّد مشكوة در مقدّمۀ صحيفهاي كه به قلم محقّق عاليقدر: سيد صدرالدّين بلاغي ترجمۀ فارسي شده است و در سنۀ 1369 هجريۀ قمريه توسّط دارالكتب الاسلاميّة، به طبع رسيده است، در ص 22 تا ص 25 نيز شرح و حكايت اين مكاشفه را از علامه مجلسي أوّل در كتاب «مشيخة الفقيه» بيان ميكند و ميگويد: اين طريق از روايت، صحيفه را شفاهاً و بلاواسطه از حضرت صاحب الزّمان روايت كردن ميباشد. مطالب او مانند حكايت مدرّسي چهاردهي است كه در متن ذكر كرديم و در چند جا با مختصر تغيير در عبارت ايفا مينمايد كه آنها از اين قرار است: 1- در ذهنم خطور كرد كه: مقصود حضرت از مولانا محمّد شيخ محمّد مدرّس است كه در ذهن من بود. 2- شيخ فرمود كه: در تعبير اين رويا تو را به علوم الهي و معارف يقيني بشارت دادهاند ولي دل من از اين بيان آرام نگرفت. 3- چون به آقا حسن تاجا سلام كردم مرا ندا داد و گفت: كتابهاي وقفي كه نزد من است غالب طلاب كه آن را ميگيرند به شروط وقف عمل نميكنند ولي تو به آن شروط عمل ميكني. بيا و اين كتابها را ببين و هر كدام را كه لازم داري بردار! 4- گفتم همين كتاب بس است و از آنجا به نزد شيخ محمّد مدرس مذكور رفتم و به مقابلۀ آن نسخه با نسخهاي كه جدّ پدرش از روي نسخۀ شهيد نوشته بود شروع كردم. و نسخهاي كه حضرت صاحب عليهالسلام به من مرحمت فرموده بود نيز از روي خطّ شهيد (ره) نوشته شده بود. (پايان)
در اينجا سيد محمّد مشكوة ميگويد: و براي من هم در خصوص صحيفه، قضيّۀ غريبي اتّفاق افتاده كه از ترس طول سخن از ذكر آن خودداري ميكنم.
[46] - شرح صحيفۀ سجّاديّه آية الله مدرسي چهاردهي از منشورات المكتبة المرتضويّة ص1 تا ص 3.
[47] - حقير با كمال دقت در ليلۀ هشتم شهر جمادي الاولي سنۀ يكهزار و چهارصد و سيزده، هجريّه قمريّه اين نسخه را مطالعه و بررسي نمودم. و چون بعضي از مطّلعين حواشي را به خطّ خود مرحوم فيض ميدانستند و حتي با خطّ خود در پشت اوّل صفحۀ كتاب مرقوم داشتهاند، نتيجۀ فحص بنده در آن شب اين بود كه: 1- حواشي آن از منشآت مرحوم فيض ميباشد. چون با شرح فيض مطبوع در سنۀ 1317 به ضميمۀ «نور الانوار» سيد نعمت الله جزائري تطبيق شد كاملاً يكسان بود. 2- تولّد محقّق فيض در چهارم شهر صفر سنۀ 1007 و وفاتش در بيست و دوم شهر ربيع الآخر سنۀ 1091 بوده است. و چون تاريخ انتهاي كتابت اين صحيفه در پانزدهم شهر ربيعالآخر سنۀ 1091 است. بنابراين رحلت مرحوم فيض يك هفته پس از پايان كتابت بوده است. اما از آنجا كه تاريخ خاتمۀ شرح صحيفه در مورّخۀ «تَمَّ شرح الدّعاء» (1054) بوده است به طوري كه از نسخۀ خطّي حقير، و نسخۀ مطبوع، و عبارت «الذّريعة» در شرح صحيفه پيداست، عليهذا ميان كتابت اين نسخه تا تاريخ پايان شرح، سي و هفت سال فاصله دارد و بر اين اساس نميتواند اين شرح به خطّ خود مرحوم فيض بوده باشد. به چند دليل (كه حقير در آنجا سه دليل را ذكر نمودهام) و از مجموع آنچه ذكر شد به دست ميآيد كه: اين حواشي تحقيقاً از خود مرحوم فيض ميباشد و تحقيقاً در زمان حيات وي نوشته شده است ولي بخطّ خود او نميباشد.
[48] - عين عبارات وي اين طور است: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد للّه و سلامٌ علي عباده الذّين اصطفي. و امّا بعد فيقول الفقير الي الله الغنيّ محمّد بن مظفّر المدعو بتقي الصوفي الزّيابادي القزويني أوزعه الله شكر نعمته: لمّا وُفِّقت بقراءة الصّحيفة الكاملة لسيّد العابدين عليّ بن الحسين بن علي بن أبي طالب سلام الله عليه و آبائه و أبنائه المعصومين علي شيخي و استادي و من اليه في العلوم الشريعة استنادي شيخ المحقّقين و وارث علوم الانبياء و المرسلين حجّة الاسلام و المسلمين بهاء الملّة و الحقّ والدّين محمّد بن حسين بن عبدالصّمد الحارثي العاملي أدام الله بركته علي المسلمين و أخذت الاجازة منه، اطّلعت علي بعض الادعية المنسوبة اليه عليهالسلام ممّا اُلحق بالصّحيفة المذكورة أو لميلحق فالتمس منّي بعض الاحبّاء من المومنين أن أجمعها في مجموع يكون سَهْل المأخذ. فاستخرتُ الله تعالي و أوردتُ في هذا المجموع من أدعيته عليهالسلام ما تيسَّر لي إيراده حسب ضيق الوقت و كثرة الشُّغل و توزّع البال ممّا كان أودعه أئمَّة الدّعاء في كتبهم كالكافي لثقةالاسلام محمّد بن يعقوب الكليني و من لايحضره الفقيه لرئيس المحدّثين محمّد بن بابويه القمّي ؛ و التّهذيب والمصباح لشيخ الطائفة محمّد بن حسن الطّوسي ؛ و مهج الدّعوات لِلسَّيِّد الايِّد رضي الدِّين علي بن طاوس 2 سائلاً من الله المغفرة لي و لجميع المومنين و المومنات.
[49] - ظاهراً يك نسخۀ مشابه نسخۀ خطّي صحيفۀ حقير به دست آية الله مرعشي رسيده است كه در ص 35 و ص 36 از مستدركات خود بر مكتوب استاد سيد محمّد مشكوة در مقدّمۀ صحيفه با شرح بلاغي بدان بدين گونه تصريح دارند: و از نعمتهاي الهي بر من آن است كه: كتابي به نام ملحقات صحيفه يافتم كه مولّف آن شيخ ثقه محمّد بن مظفّر مدعوّ به تقي زيابادي قزويني، ساكن و مدفون سمنان و از أجلّۀ شاگردان شيخنا البهائي است و در آغاز كتاب ذكر كرده كه: پس از آنكه صحيفۀ كامله را نزد استادم (يعني شيخ بهائي) خواندم و شيخ مرا در روايت آن اجازه داد، به قسمتي از ادعيۀ منسوبۀ به حضرت سجّاد عليهالسلام كه به صحيفه ملحق شده دست يافتم.... تاريخ پرداختن از تأليف اين كتاب سال 1023 است ونسخۀ مرويّه نزد من موجود است.
[50] - الصَّحيفة الثالثة السجّاديّة. از «منشورات مكتبة الثقلين القرآن و العترة» ص 5 تا ص 8.
[51] - و بنا بر نسخۀ خطّي صحيفۀ حقير كه به ملحقات ملاّ محمّد تقي زيابادي مزيّن است و طبعاً صحيفه ثانيه ميباشد بايد صحيفۀ شيخ حرفوشي را ثالثه، و صحيفۀ شيخ حرّ عاملي را رابعه گرفت و هكذا.
[52] - «الذّريعة الي تصانيف الشّيعة» ج 15 ص 19 و ص 20 تحت شمارۀ (96). مرحوم صاحب «ذريعة» در پايان ترجمه گويد: صحيفۀ شيخ حرّ در ايران طبع شد، و نسخۀ اصل با حواشي آن در خزانۀ ميرحامد حسين در هند ميباشد. اين صحيفه در بمبئي در سنۀ 1311 با اسقاط حواشي در طبع، به طبع رسيد