صحيفۀ ثالثۀ سجّاديّه، تدوين ميرزا عبدالله أفَنْدي
صاحب رياض العلماء، من أخَصِّ تلاميذ علاّمۀ مجلسي
فاضل متبحّر ميرزا عبدالله پسر ميرزا عيسي پسر محمّد صالح تبريزي اصفهاني معروف به افندي از اعلام قرن دوازدهم ميباشد، كه در آن صحيفه بر شيخ محدّث حرّ عاملي، ادّعاي استقصاء أدعيۀ حضرت سجّاد عليهالسّلام را در صحيفۀ ثانيۀ خود، ردّ نموده است و در طهران طبع گرديده است، و جميع محتوياتش در ضمن أدعيۀ صحيفۀ خامسه آمده است، و نامش در «الذَّريعة» به عنوان: «الدُّرَرُالمنظومة المأثورة» گذشت، و در سنۀ 1364 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است. [53]، [54]
ص 59
مرحوم أفَنْدي در صحيفۀ خود پس از خطبه و بياني مخصوص در أدعيۀ حضرت سيّد السّاجدين عليهالسّلام ميفرمايد: و بالجمله عدم تماميّت صحيفۀ ثانيه به مراد، مرا بر آن داشت كه صحيفۀ ثالثهاي را گرد آورم كه در آن آنچه را كه از دو «صحيفۀ كامله» و «صحيفۀ ثانيه» فوت شده است، انشاء الله تعالي از آنچه بدست ما رسيده است از جملۀ أدعيۀ آنحضرت - صلوات الله عليه - مجتمع گرديده باشد، غير از آنچه كه از ميان رفته است و يا به ما واصل نشده است. زيرا كه اكثر كتب أدعيه و اعمال خصوصاً از روايات قدماء از اصحاب ما تلف گرديده و از بين رفته است و ضايع شده است، و از آنها براي ما اثري و عيني به جاي نمانده است. و بر اين اساس چگونه ميتوانيم ادّعاي حصر و احصاء كامل و تمامي را در امثال اين
ص 60
مقام بنمائيم؟!
مگر آنكه من نهايت قدرت و غايت توان و كوشش خود را در اين راه بذل نمودهام، و منتهاي مراد و مقصود و همِّ خود را به كار بسته و در فحص علي حَسَب الوُسْع و الطَّاقة و گمان، و به اندازۀ قدرت و امكان دريغ نداشتهام و با اتّكال بر خداوند سبحان بحمدالله تعالي همان طور كه ميخواستم به صفحۀ وجود و بروز برآمد، و آن طور كه در نيّت داشتم جلوه كرد.
از آن گذشته، من با كمك خداوند در هر دعائي كه آوردهام غالباً در متن، و أحياناً در حاشيه، اشاره به سند آن از كتابي كه نقل نمودهام، و از مكاني كه در آن به آن برخورد نمودهام، كردهام.
و بر اين اصل اين صحيفۀ ما بر صحيفۀ شيخنا المعاصر: «صحيفۀ ثانيه» تَفوُّق پيدا نموده است. زيرا كه شيخ حرّ رحمهاللهعليه در صحيفۀ مذكورۀ خود متعرّض ذكر مأخذ ادعيهاي كه آنها را نقل نموده است نگرديده است، و لهذا أدعيۀ او از حدِّ مَسانيد به حَدِّ مراسيل تنزّل يافته است.
بلكه بالاتر از اين، به گمان اهل عصر ما كه اعتماد بر مراسيل امثال ما نميكنند مگر در هنگامي كه استخوانهايمان پوسيده گردد و زمان خاكستر شدن آنها نيز به طول انجامد، در اين صورت درجۀ مرتبت آنها از مرتبۀ اعتماد و كمال به مرتبۀ تزلزل و احتمال، سقوط مينمايد و اگر چه شيخ حرّ - قدس الله روحه - بخودي خود ثقه و امين و مأمون و نقَّاد و بصير و مورد اطمينان و سكون نفس در روايت ميباشد، و در حقيقت عادل و صادق در نقل و درايت است.
علاوه بر اين نبايد پوشيده بماند كه: عمده سبب فائق و غرض اعلا كه لايق به شأن وي بود از تأليف اين صحيفۀ جديده، اوّلاً جمع و تنظيم بيست و يك عدد دعائي بود كه از نسخۀ صحيفۀ كاملۀ مشهوره - به طوري كه مفصّلاً اشاره خواهيم نمود - ساقط گرديده است، و ثانياً ضميمه نمودن بقيّۀ أدعيۀ آنحضرت را بدانها.
وليكن شيخنا المعاصر رحمهاللهعليه أدعيه را مستقيماً از اصول آنها نقل كرده، و يا تغافل
ص 61
عمدي نموده است، چرا كه در طي صحيفۀ ثانيۀ خود، متعرّض هيچ يك از آنها نشده است، بلكه شايد او - كه خداوند تربتش پاك نمايد - به طور كلّي بر اين امور واقف نشده و خودش را در مقام اين امر نميديده است.
و امّا ما بحمد الله تعالي و به عون او و منّت او واقف شدهايم بر جلّ آنها بلكه بر كلّ آنها در مدّت سياحتمان در شهرها، در خرابهها و در آباديها، و در أثناء طول سفر و جولانمان در درياها و خشكيها و زمينهاي بيآب و علف و شهرها.
تا آنكه ميگويد: در آنچه از نسخههاي صحيفۀ كامله، ما در اين سفرها يافتهايم، ميان اكثر آنها و ميان اين نسخۀ صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه، اختلافات بسياري چه در ديباجه، و چه در عدد أدعيه و الفاظ آنها و عبارات آنها و در بسياري از فقرات آنها نيز از جهت زيادي و نقصان و تقديم و تأخير، موجود ميباشد.
و همچنين در مطاوي كتب اصحاب خودمان بسياري از دعاهاي منقوله از صحيفۀ سجّاديّۀ مشهوره را يافتهايم كه از انواع تفاوت و اختلاف در عبارات و فقرات، بلكه در تعداد أدعيه أيضاً برخوردار ميباشند، و ما از تعرّض به شرح و تحقيق آن، و وجوه ايراد و اختلافات آنها، در اينجا به طور مشروح و مفصّل خودداري نموديم، چون ذكرشان موجب مزيد تطويل ميشد. علاوه بر آنكه استقصاء كلام در اين مرام بدون شكّ موجب ملالت و ملامت ميشود، و همچنين مُورِث خروج در اين مقام از مقصود اهمّ و منظور أتمّ در اصل اقدام ما بر اين امر مهم در اين شأن و مقام خواهد شد. وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ وَ عَلَيْهِ التُّكلَانُ.
و ما در اين صحيفۀ ثالثه اقتصار مينمائيم أوّلاً بر مجرّد وارد ساختن جميع آن دعاهاي شريفهاي كه از اصل صحيفۀ سجّاديّۀ مشهوره ساقط شده است. و ثانياً بر ذكر بعضي از دعاهائي كه به حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام انتساب دارد: آن أدعيهاي كه از آن دو صحيفۀ شريفه خارج ميباشند؛ و ضمّ كردن آنها را به صحيفه. بر حسب امكان وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ.
و امّا تعرّض به آن اختلافات را موكول داشتيم به تعليقاتمان بر هامشهاي
ص 62
«صحيفة ثانية» مذكوره انشاءالله تعالي. وَ اللهُ الْمُوفِّقُ.
بدانكه: تعداد دعاهاي صحيفه سجّاديّۀ مباركۀ متداوله، طبق آنچه كه الآن موجود است در آن صحيفه به روايت محمّد بن احمد بن مسلم مُطَهَّري، معروفه به روايت مطهّري غير از آنچه كه در اكثر از نسخ ملحقات صحيفۀ كاملۀ سجّاديّۀ يافت شده است، عبارت است از پنجاه و چهار دعا. با وجود آنكه آنچه را كه مذكور ميباشد أوَّلاً در ديباجۀ نسخههاي اين صحيفۀ سجّاديّۀ متداوله، هفتاد و پنج دعا است.
و از اين گذشته، پس از اين متوكّل به هارون راوي صحيفۀ سجّاديّۀ مشهوره دوباره ميگويد - همان طور كه در اول آن مذكور است -: از او مقدار ده دعا ساقط شده است، و از آن أدعيه شصت و أندي دعا را حفظ داشته است. و عليهذا از دعاهاي باقيه نيز مقدار ده دعاي ديگر ساقط گرديده است.
و اين امري است شگفت انگيز. وليكن گاهي به گمان ميرسد كه: اين دعاهايمعروفۀ مذكوره در مطاوي ملحقات نسخههاي صحيفۀ كاملۀ شايعه، ازجملۀ همان أدعيۀ ساقطه از اصل صحيفۀ متداولۀ مشهوره بوده باشد. وَ اللهُ يَعْلَمُ.
و ما اين صحيفۀ كامله را به صحيفۀ ثالثه نامگذاري نموديم. و اگر ميخواهي آنرا به «الدُّرَرُ الْمَنْظُومَةُ الْمَأثُورَةُ فِي جَمْعِ لَئالِيالادْعِيَةِ السَّجَّادِيَّةِ الْمَشْهُورَة» نام بگذار!
تا آنكه ميگويد: و اينك اوَّلاً ما به ذكر آن بيست ويك دعاي ساقطه ميپردازيم، و پس از آن سائر أدعيۀ سجّاديّه را انشاء الله تعالي ميآوريم.[55]
ص 63
صحيفۀ رابعۀ سجّاديّه، تدوين حاج ميرزا حسين
ابن محمّد تقي نوري متوفّي در سنۀ 1320 هجريّۀ قمريّه
وي در شب پنجشنبه 27 جمادي الآخرة رحلت كرد، و غير از آنچه كه در سائر صحيفهها وارد شده است مقدار 77 دعا جمعآوري نموده است.[56]
مرحوم محدّث نوري در صحيفۀ خود پس از حمد و ثناي خدا و صلوات بر رسول مختار و آل او گويد:
بندۀ گنهكار زشت كردار: حسين بن محمّد تقي نوري طبرسي چنين ميگويد كه:اين مجموعۀ رائقۀ لطيفه و صحيفۀ رابعۀ شريفهاي است كه من آن را از أدعيۀ مباركۀ سجّاديّه - كه بر انشاء كنندۀ آن هزاران تحيّت باد - گرد آوردهام، از آن دعاهائي كه نه در صحيفۀ موصوفۀ در ميان علماء اسلام گاهي به اُخْت القرآن، و گاهي به زبور آل محمّد: موجود است و نه در صحيفۀ ثانيه كه آن را عالم جليل محدّث حرّ عاملي جمع آوري كرده، و نه در صحيفۀ ثالثهاي كه آن را فاضل ماهر خبير آقا ميرزا عبدالله اصفهاني » گرد آورده از آنچه كه در دو صحيفۀ پيشين موجود نبوده است، و ايشان بر شيخنا الحرّ؛ طعن زده است كه: وي ادّعاي استقصاء نموده با وجودي كه از دستش أدعيۀ بيشماري ساقط گرديده؛ و بنابراين آنچه را كه به آن از أدعيۀ ساقطه برخورد كرده است آورده است، و پنهان بوده بر او (آقا ميرزا عبدالله) همان گونه كه بر شيخ حرّ نيز پنهان بوده آنچه كه جستجو كننده بر آن دست مييابد. و من اگر چه از اسب سواران پيشتاز اين ميدان نبودهام إلَّا أنَّ السُّهَي الَّتِي اسْتَصْغَرَتْهُ الْعُيُونُ تَتَحَرَّكُ كُلّمَا سَارَ الْفَرْقَدَانِ. «مگر آنكه ستارۀ سُها كه چشمها آن را كوچك ميپندارد تحرّك مينمايد هر كجا كه فرقدان به گردش درآيند.»[57]
ص 64
پس از اين مقداري از أدعيه را از مصادر مختلف حتّي بعضي از أدعيۀ شعريّه را كه به آن حضرت نسبت داده شده است و از جهت عربيّت و أدبيّت ضعيف ميباشد ذكر نموده است[58] و در پايان كتاب گويد:
اين آخرين موردي بود از آنچه كه در جمع أدعيۀ سجّاديّه اراده نموده بوديم - عَلَي مُنْشِيهَا ألْفُ سَلَامٍ وَ تَحِيَّةٍ - كه از آن دو صحيفۀ كريمه كه متمّم صحيفۀ مباركۀ معروفه بودند، ساقط گرديده بود.
و ما اشاره به مأخذ آنها نموديم، و اساتيدي را كه بر طريق روايت آنها دست يافتيم ذكر نموديم و غالب آنها بلكه همگي آنها را - إلَّا مَا شَذَّ مِنْهَا - از كتب معتبرۀ مُعَوَّلَةٌ عَلَيْهَا مأخوذ گرديده است.
عليهذا نبايد بر ما ايراد شود ايرادي را كه صاحب صحيفۀ ثالثه بر صاحب ثانيه نموده بود از عدم ذكر مأخذ و خارج بودن مذكورات او از حدّ مَسانيد. و غرض او طعنه بر بعضي از أدعيۀ او بود كه ذكر نموده بود، در حالي كه از براي آنها در كتب اصحاب عين و أثري نبود، مانند مُنَاجَاتِ خمسۀ عشر، وگرنه اغلب أدعيهاي را كه آورده بود، در كتب معروفه مذكور بود.
و پنهان نماند كه اگر اين مثل معروف نبود: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از
ص 65
علومي است كه بيان آن را پيشينيان براي پسينيان باقي ميگذارند.» تحقيقاً پس از كوشش و سعي اين دو عالم متبحّر با وجود آنكه كُتُبي و أعواني همراه داشتهاند، براي اين بندۀ كوتاه و قاصر و مبتلا به شرّ زمانها در شرّ شهرها و مساكن از مساكن اهل ايمان، باقي نميماند چيزي كه بتواند التقاط و جمعآوري كند.
از خداوند مسئلت داريم كه خودش حفظ فرمايد، و توفيق دهد، و مرافقت أبرار را روزي فرمايد! و اين صحيفۀ شريفه را در ديوان حسنات ثبت نمايد، روزي كه خوبان از بَدان جدا ميگردند.[59]
صحيفۀ خامسۀ سجّاديّه، تدوين سيد محسن أمين عاملي
صحيفۀ خامسه، تدوين حاج سيد محسن امين
حسيني عامِلي متوفّي در سنۀ 1371 هجريّۀ قمريّه
تدوين سيّد معاصر محسن بن عبدالكريم بن علي بن محمّد أمين حسيني عاملي نزيل دمشق است كه در سنۀ 1330 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است و محتوي است بر جميع صحيفۀ ثالثه و رابعه و زيادي بر آنها. از تأليفش در سنۀ 1323 فارغ گرديده، و مجموع أدعيۀ آن 182 دعا ميباشد كه تعداد 52 دعا را تنها خودش روايت كرده است و بقيّۀ أدعيۀ آن در يكي از دو صحيفۀ ثالثه و رابعه موجود است.[60]
مرحوم امين در مقدّمۀ صحيفۀ خود پس از حمد و صلوات ميفرمايد: چون تقديرات مرا ملزم نمود كه ترك وطن نموده و در دمشق اقامت نمايم، در سنۀ يك هزار و سيصد و بيست و سه قمريّه حال اقتضا نمود تا در صحّت نسخۀ ثانيۀ سجّاديّه نظري نموده و تعليقاتي بر آن بياورم تا شرح غرائب و تفسير غوامض آن، و غير آن از فوائد به جهت اجابت درخواست بعضي برادران بوده باشد. و آن همان
ص 66
صحيفهاي بود كه محدّث ثقۀ جليل شيخ محمّد بن حسن بن علي بن حسين حرّ عاملي مشغري صاحب وسائل رحمهاللهعليه از دعاهاي مولانا زين العابدين و سيّدالسّاجدين و امام العارفين و أبو الائمّة الميامين امام علي ابن الحسين بن علي بن ابيطالب - صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين - جمع نموده بود.
وي در آنجا گفته بود: آن را از منقولات علماء أعلام از أدعيۀ آنحضرت عليهالسّلام كه به او واصل گرديده و در صحيفۀ كاملۀ مشهوره نبوده است جمعآوري كرده است.
چون در آن هنگام از نسخههاي مورد اعتماد آن صحيفه در نزد من نبود، لهذا رجوع كردم به كتب متضمّنۀ آن أدعيه، و در اين أثناء برخورد نمودم به بعضي از أدعيۀ مرويّه از آنحضرت عليهالسّلام كه نه در صحيفۀ اُولي' بود و نه در ثانيه. و تصميم گرفتم كه آنها را به صحيفۀ ثانيه ملحق سازم، زيرا گمان ميكردم مقدار آنها كم است. چون در تتبّع استقصاء نمودم، چنين دريافت كردم كه: أدعيۀ مودَعة در كتب معتبرهاي كه دو صحيفه از آنها خالي ميباشند، چيزهاي بسياري است به طوري كه اگر جمع شود هر آينه صحيفۀ كبيرهاي خواهد شد، با وجود آنكه جامع صحيفۀ ثانيه عالمي متبحّر بوده است و در آن متصدّي جمع آوري همگي آنچه كه از صحيفۀ كامله ساقط شده است گرديده است.
بر اين اساس تصميم گرفتم پس از اتّكال بر خداوند تعالي بر آنكه جميع آن أدعيه را در صحيفۀ ثالثهاي مجتمع سازم، پس هفتاد و چند دعا كه در صحيفۀ اولي و ثانيه موجود نبود جمعآوري كردم و در اين ميان اطّلاع پيدا نمودم در ميان كتب، صحيفۀ ثالثهاي وجود دارد. لهذا در بدست آوردن آن نهايت جدّيت خود را مبذول داشتم تا به توفيق خداي متعال بعد از بحث طويل و طلب شديد و فحص اكيدِ در آفاق بر آن وقوف يافتم. و آن صحيفهاي بود كه آن را فاضل متبحّر متتبّع: آقا ميرزا عبدالله بن عيسي بن محمّد صالح اصفهاني رحمهاللهعليه معروف به أفندي صاحب «رياض
ص 67
العلماء»[61] و شاگرد علاّمۀ مجلسي، و معاصر صاحب وسائل گردآورده است، و در آن آنچه را كه صحيفۀ معاصرش از آن خالي بوده است جمع نموده است، و لسان حالش ميگويد: كَمْ تَرَكَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه در زمان واحد كسي به دست نميآورد، و براي هم عصرش باقي ميگذارد.»
و همچنين برخورد كردم بر صحيفۀ رابعهاي كه آن را فاضل متبحّر متتبّع مطّلع معاصر: آقا ميرزا حسين بن محمّد تقي طبرسي نوري مجاور در سامرّاء و پس از آن
ص 68
در مشهد غروي در حال حيات و ممات: صاحب كتاب «مستدرك الوسائل» رحمهاللهعليه جمع كرده بود، و در آن آورده بود آنچه را كه دو صحيفۀ ثانيه و ثالثه از آن خالي بوده است، و خود بدين مَثَل متمثّل گرديده است: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از علومي را كه افراد پيشين براي افراد بعدي باقي ميگذارند.»
پس از آنكه اين جانب استقراء تمام از اين دو صحيفۀ مذكوره: ثالثه و رابعه نمودم، دريافتم كه آنها از بسياري از أدعيهاي كه من جمع نمودهام خالي ميباشند، و بنابراين با خود گفتم: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ وَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه علماي قبلي براي بعدي، و چه بسيار علومي را كه عالم معاصر نيز براي هم عصر خود باقي ميگذارد.»
همان طور كه صحيفۀ خود را چنان يافتم كه: از بسياري از أدعيهاي كه آن دو صحيفه بر آن اشتمال دارند، خالي ميباشد. و عليهذا درصدد آن برآمدم تا آنچه را كه در صحيفۀ من به تنهائي آمده است، از آن أدعيه جدا كرده و آن را صحيفۀ خامسه قرار دهم. امّا از اين تصميم برگشتم:
زيرا أوَّلاً بايد از تمام مشقّات و مجاهداتي كه در راه بقيّۀ أدعيه كشيده بودم و آنها را مرتّب گردانيده بودم، و آنچه كه از فوائد در شرح و تعليقۀ آن به كار بسته بودم، دست ميشستم.
و ثانياً شخص ناظر بداند كه: من در تفتيش وتنقيب و كوشش در اين راه كم نگذاردهام، و من بحمدالله تعالي و توفيقه رسيدهام به بيشتر آنچه كه آن دو بزرگوار رسيدهاند، و به بسياري از آنچه كه آنها بدان نرسيدهاند، و اين نظر موجب گردد تا دربارۀ من طلب غفران نمايد و نيز باعث گردد تا از ترس و جُبْن، و از كسالت و سستي در كار تجنّب ورزد و بداند كه: مَنْ سَارَ عَلَي الدَّرْبِ وَصَلَ. «هر كس از راه گسترده و در گشاده برود، به مقصود ميرسد.»
بنابراين بر آن شدم تا بر صحيفۀ خودم بيفزايم آنچه را كه در صحيفۀ آن دو عالم بود و صحيفۀ من از آن خالي بود، و آن را صحيفۀ خامسه نامگذاري نمايم گرچه
ص 69
مشتمل بر جميع صحيفۀ ثالثه و رابعه بوده باشد. وليكن به واسطۀ آنكه اشتمال دارد بر آنچه آنها اشتمال ندارند، با آنها فرق پيدا مينمايد، و سزاوار ميگردد كه صحيفۀ خامسه براي چهارمين صحيفه قرار گيرد.
لهذا مجموع دعاها و ندبههاي اين صحيفه بالغ بر يكصد و هشتاد و سه دعا شد كه از آنها مقدار پنجاه و پنج دعا اختصاص به ما داشت، و هر چهار صحيفۀ ديگر از آن خالي بود، و شصت و هشت دعا را ما در مجموعۀ آن دو صحيفۀ مذكوره و غير آندو يافتيم. و سي و يك دعا را فقط از صحيفۀ ثالثه و بيست و نه دعا را فقط از صحيفۀ رابعه نقل نموديم.
و از اينجا نتيجه اين ميشود كه: اگر ما اطّلاع بر آن دو صحيفه پيدا نكرده بوديم، مقدار أدعيهاي كه گرد آورده بوديم همگي بالغ بر يكصد و بيست و سه دعا ميگشت، و آن عبارت بود از پنجاه و پنج دعائي كه ما به نقل آن متفرّد بوديم، و آنچه را كه در مجموع دو صحيفه و غير آن دو يافته بوديم، كه عبارت از شصت و هشت دعا بود. و اين مقدار به تعداد و شمارۀ بسياري، از هر يك از سه صحيفۀ سابقه به تنهائي بيشتر ميباشد.
و از اينجا معلوم ميشود فضيلت صحيفۀ من بر آن سه صحيفه، مگر «صحيفۀ ثالثه» كه معلوم نيست تتبّع جامع آن صحيفه چه اندازه بوده است؟! چون همان طور كه خواهي دانست، نسخههاي واصله به دست ما از آن صحيفه، ناقص ميباشد.
و ما در تنقيب و تفتيش در مظانّ وجود آن نُسَخ، و در جمع ميان نسخههاي مختلفه به حسب وسع و طاقت كوتاهي نكرديم، همچنانكه در ترتيب أدعيه با تقديم و تأخير، و قرار دادن هر دعائي را با دعاي مناسبش كوتاهي ننموديم، در حالي كه آن دو نفر در دو صحيفۀ خود اين امر را مهمل گذاشتهاند.
و در ذهن من نميگذشت، و يا در دل من خطور نميكرد كه: براي احدي نوشتن استدراك بر اين صحيفههاي فضلاء ثلاثه امكان داشته باشد، آنان كه در ميان اهل عصر خود به تتبّع و تبحّر و اطّلاع امتياز داشتهاند، بلكه براي ايشان در طول
ص 70
عمرشان غير از آن شغلي نبوده است.
و از امور شگفت انگيز آن است كه: من بسياري از أدعيه را در ميان كتب مشهورۀ متداولهاي كه نسخههاي آن يقيناً در نزد آنان بوده است و از آن نسخهها نقل كردهاند، پيدا نمودهام.
و كافي است براي تو، صاحب «صحيفۀ ثالثه»: آن كس كه در حفظ و تتبّع و معرفت تصانيف و مصنِّفين، كم نظير بوده است و تا به جائي مهارت او اوج داشت كه اوراقي را از كتب مجهولهاي كه اوَّل و آخرش از بين رفته بود، به وي ارائه ميكردهاند، او آنها را تميز ميداد و ميشناخت آنها از چه كتابي ميباشند، و در حالي كه تقريباً نيمي از عمر خود را در سياحت بسر برده بود و در بيشتري از شهرها داخل شده بود، و در تمام اين مدت مشغول تتبّع و تفحّص در كتب بوده است.
و بلكه صاحب «صحيفۀ رابعه» چنين بوده است. زيرا وي را كه ما همعصر او بودهايم مشاهده كردهايم، و نظير او را در عصرش در تتبّع و تصفّح و جمع كتب نادرة الوجود و بحث و تنقيب از آثار اهل بيت: در طول عمرش، نديده و نشنيدهايم به طوري كه تا زمان شيخوخت و پيري، شغلي غير از اين نداشته است.
اين بزرگان همه مقصد واحدي را تعقيب مينمودهاند، و هر لاحقي از آنها ميكوشيده است تا برساند خود را به آنچه كه سابق از آنها نرسيده است. تا اينكه خداوند بر من منّت نهاد تا رسيدم به أفضل از آنچه كه آنان رسيدند، و سهل و آسان شد براي من، وصول به سختتر از آنچه كه آنها بدان رسيدهاند. به علّت آنكه گردآوري اين أدعيه پيشتر از آنكه دست كسي بدان دراز گردد، آسانتر است از زياده كردن بر آنها. و زياده كردن بر آنها نيز پيشتر از تتابع أفكار و تعاقب أنظار آسانتر است از پس از آن. و اين امري است معلوم و پوشيده نميباشد، وليكن ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُوْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ.[62]
ص 71
بنابراين، من بر فضل و كرم او، شكر او را به جاي ميآورم و آنچه گفتم از باب بيان و حديث نعمت اوست، با وجود آنكه من از اسب سواران ممتاز اين جولانگاه نميباشم، وليكن خداي تعالي امر فرمود تا كشتي نوح عليهالسّلام در روي كوچكترين كوهها متمكّن گردد و بنشيند.
و صاحب «صحيفۀ رابعه» ميگويد: اگر اين مثال دائر «كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ» نبود پس از كوشش و جهد اين دو عالم متبحّر يعني حرّ عاملي و فاضل اصفهاني 0 و با وجود اعوان و كتبي كه داشتهاند، امكان نداشت براي اين قاصر فاقد اعوان، و مبتلاي به شرّ أزمان در شرّ بُلْدان از مساكن اهل ايمان كه أدعيه را التقاط و جدا و پيدا نمايد-(انتهي).
و جائي كه اين گفتار، كلام وي باشد - كه رحمت خدا بر او باد - و اين شكوۀ او از فقد اعوان و از شهر و زمان، با وجود سعۀ حال و تمكّني كه دارا بوده است، پس بيا و ببين مثل من چه بايد بگويد؟!
و من چنين نميباشم كه ادّعا كنم احاطه به جميع أدعيۀ مأثوره از آنحضرت عليهالسّلام را پيدا كردهام، بلكه چه بسا آنچه را كه از من فوت شده است بيشتر باشد از آنچه كه به من واصل گرديده است؟ و سهل و آسان گردد براي كساني كه پس از من ميآيند آنكه زياد كنند بر آنچه كه من جمع نمودهام، همچنانكه امكان يافت كه من بيفزايم بر أدعيۀ جمعآوري كساني كه پيش از من بودهاند، چرا كه علوم آل محمّد: إحصاء نميشود، و مآثرشان به شمارش نميآيد. چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن علوم مأخوذ ميباشد از مدينۀ علم نبوي و مستمدّ است از منبع فيض الهي؟
و شايد آنچه از ما مختفي گرديده است بيشتر باشد از آنچه به ما رسيده است، و عبادت زينالعابدين عليهالسّلام و دعاهاي وي و مناجات او به گونهاي است كه قلم را قدرت إحصاء آن نميباشد. در صورتي كه صاحب «صحيفۀ ثالثه» گفته است: اكثر كتابهاي أدعيه و اعمال، و بالخصوص روايات قدماء اصحاب ما تلف گرديده است ،
ص 72
و از آنها عين و اثري بجاي نمانده است. بنابراين ما چگونه ميتوانيم مدَّعي إحصاء و حصر آن أدعيه گرديم. در اينجا صاحب ثالثه ميگويد: مگر آنكه من تا سر حد توان و قدرتم آنچه را كه در جهد و نيرو داشتم بذل كردم ـ انتهي.[63]
مرحوم امين رحمهاللهعليه در اينجا نُه مورد از تنبيهات را بيان ميكند، و پس از آن وارد در ذكر دعاها ميشود. در تنبيه و بيان چهارم ميفرمايد: بدانكه: من چون اوّلاً در مقام جمع أدعيه برآمدم، ابتداءً در مقام تعرّض به ذكر أسناد آن نبودم، و نامي از كتب مأخوذه از آنها را هم غالباً نميآوردم، و اين فقط به خاطر اختصار بود. چون ذكر آن أدعيه در كتب مربوطه متكرّراً آمده بود، همان طور كه صاحب «صحيفۀ ثانيه» أيضاً بر همين منوال مشي كرده بود.
علاوه بر اين به جهت آن بود كه در ذكر مصادر و أسانيد آنها، فائدۀ مهمّهاي به نظر نميرسيد، به علّت سهولت امر در مستحبّات و بخصوص در دعاها،[64] با وجود
ص 73
آنكه ارسال آنها در كتاب متأخّر كمتر از ارسال آنها در كتاب متقدّم نميباشد.
و چه خوب گفته است صاحب «صحيفۀ ثالثه» در ضمن كلامش در اوّل خطبۀ گفتارش: إنَّ أهْلَ عَصْرِنَا لَمْ يَعْتَمِدُوا عَلَي مَرَاسِيلِ أمْثَالِنَا إلَّا وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُنَا وَ طَالَ زَمَانُ وَفَاتِنَا.
«تحقيقاً اهل عصر ما بر روايات مرسلۀ ما اعتماد نميكنند مگر هنگامي كه استخوانهايمان كهنه گردد و زمان دور و درازي از مرگمان بگذرد.»
و در اين سخن اشاره دارد بر آنكه آنچه را كه شخص معاصر، به نهج ارسال روايت ميكند، كمتر از آنچه كه شخص متقدّم به نهج ارسال روايت مينمايد نيست با فرض تساوي آن دو در وثاقت، إلَّا اينكه طبيعت اهل هر عصر بر آن منطبع گرديده است كه: معاصرين خود را حقير و كوچك بشمارند؛ بلكه فضل و برتري مرد غالباً ظاهر نميگردد مگر پس از مرگش، آن هم بعد از سپري شدن مدّت طولاني از عهد وفاتش، لكن در عين حال او بر صاحب صحيفۀ ثانيه عيب ميگيرد كه چرا ذكر
ص 74
مأخذ أدعيهاي را كه روايت كرده است ننموده است؟ زيرا فقدان ذكر سند، آنها را از حدِّ مسانيد بيرون كرده، و در زمرۀ مراسيل داخل ميكند. و به همين سبب است كه او هر دعائي را كه ذكر ميكند، اشاره به كتابي كه از آن نقل كرده است مينمايد.
و با وجود اين، خود او در بسياري از أدعيه ذكر اسانيدش را مهمل گذارده است، و شايد آن دعا در آن كتابي كه از آن نقل نموده است بدون ذكر سند بوده است.
و من چون بر اين تعييب و تعيير وي وقوف يافتم عازم شدم بر ذكر اسانيد و اسماء كتبي كه از آنها نقل نمودهام به جهت فرار و خلاصي از مثل اين گونه اعتراض، و همچنين به جهت خالي نبودن آن از فائدۀ مترتّبۀ بر آن - تا آخر كلام او.[65]
و در تنبيه و بيان نهم ميفرمايد: بدان: اكثر أدعيهاي را كه ما در اين صحيفه جمع نمودهايم آنها را از كتب معتبرۀ معتمده نقل نمودهايم. و معذلك براي صحّت آنها از خود آنها بر خود آنها شواهدي است. زيرا بلاغت ألفاظ و علوِّ مضامين، قويترين شاهد بر صحّت نسبت آنها ميباشد.
امّا بعضي از آنها بدين مثابه نيستند، و از بعضي از آنها در نفس انسان خطوري پيدا ميشود كه البتّه بر شخص ناقد بصير مخفي نميباشد، وليكن چون ما قطع به عدم صحّت نسبتشان نداشتيم، عذري در ترك آن نداشتيم. فلهذا آنها را نيز ثبت نموديم و عهدۀ آن را با ناقلينش قرار داديم، با ملاحظۀ سهولت امر به علّت عدم ترتّب حكمشرعي، و رجاء حصولثواب برايكسانيكه بدانأدعيه مترنّمميگردند.[66]
وليكن ما به چند مناجات منظومه برخورد نموديم كه قطع به فساد نسبتشان به امام عليهالسّلام يافتيم به جهت ركيك بودن ألفاظشان به طوري كه كسي كه كوچكترين درايت و تميزي داشته باشد راضي نميگردد آنها را به خودش منتسب سازد، پس چگونه احتمال ميدهد از منبع فصاحت و بلاغت تراوش نموده باشد؟! و علاوه بر
ص 75
اين در بعضي از آنها «لَحْن و إيطاء» و در بعضي إيطاء وجود دارد. و از اين قبيل است آنچه كه صاحب صحيفۀ رابعه به نقل از خطّ بعضي از علماء ذكر كرده است و أوَّلش اين است:
ألَمْ تَسْمَعْ بِفَضْلِكَ يَا مُنَائي دُعَاءً مِنْ ضَعِيفٍ مُبْتَلَاء
تا آخر نُه بيت كه همگي آنها از اين قبيل هستند. و رَوِيِّ دو بيت از آنها لفظ خطاء به مدّ آمده است كه در آن جمع ميان خطا و ايطاء شده است. و رَوِيّ دو بيت از آنها لفظ رجائي آمده است.
و از همين قبيل است مناجاتي كه از خطّ بعضي از علماء نيز نقل نموده است و اوّلش اين است:
إلَيْكَ يَا رَبِّ قَدْ وَجَّهْتُ حَاجَاتِي وَجِئْتُ بَابَكَ يَا رَبِّ بِحَاجَاتِي
تا آخر يازده بيت كه جميع آنها در ركيك بودن تساوي دارند. و در رَوِيّ بيت سوم أيضاً لفظ حاجاتي آمده است. و بخشي از آن اين گونه ميباشد: أنْتَ الْعَلِيمُ بِمَا يَحْوَي الضَّمِيرُ بِهِ. و بعضي اين گونه است: وَارْحَمْ ذُنُوبِي بِمَا أخْطَأْتُ وَ ارْحَمْنِي.
و عذر صاحب صحيفۀ رابعه در ايراد اين دو مناجات، عدم كمال معرفت اوست به لسان عربي.
و أيضاً از همين قبيل ميباشد مناجاتي كه ما در كتاب محمّد طَبيب يافتهايم، و أحدي از صاحبان صحيفهها آن را ذكر ننمودهاند و اوَّلش اين است:
اُجِلُّكَ عَنْ تَعْذِيبِ مِثْلِي عَلَي ذَنْبِ وَ لَا نَاصِرٌ لِي غَيْرُ نَصْرِكَ يَا رَبِّ
تا پايان پانزده بيت كه حيا ميدارد كسي كه به اقلّ درجه معرفت داشته باشد آن را به او نسبت دهد، به سبب آنكه صادر شده است از كسي كه علم عربيّت را به خوبي نميدانسته است، و معني فصاحت و بلاغت را نشناخته بوده است. و در اين مناجـات است: وَ أنَا عَبْـدُكَ الْمَحْقُورُ فِي عِظَمِ شَأنِكُمْ. و أيضـا در آن ميباشد:
وَ تَقْلِبُني مِنْ ظَهْرِ آدَمَ نُطْفَةً اُحَدَّرُ فِي قَعْرٍ صَرِيحٍ مِنَ الصُّلْبِ
فَأخْرَجْتَني مِنْ ضِيقِ قَعْرٍ بِمَنِّكُمْ
و در آن ميباشد همچنين:
فَحَاشَاكَ فِي تَعْظِيمِ شَأنِكَ وَ الْعُلَی تُعَذِّبُ مَحْقُوراً بِإحْسَانِكُمْ رَبِّي
لِلانَّا رَأيْنَا فِي الانَامِ مُعَظَّماً تَجَلَّي عَنِ الْمَحْقُورِ فِي الْحَبْسِ وَ الضَّرْبِ
و غير اينها از امثال اين هذيانها.[67]
از اينجا به بعد مصنّف محترم «صحيفۀ خامسه» شروع مينمايد به ترتيب در ذكر يكصد و هشتاد و سه دعا و مناجات از آنحضرت عليهالسّلام، و خصوصاً آن بيست و يك دعاي ساقطه از صحيفۀ كامله، هر كدام از آنها را كه در محلّ مناسب خود ذكر مينمايد، متذكّر ميگردد كه: اين از جملۀ آن بيست و يك دعاي ساقطه ميباشد، و هر يك از أدعيۀ «صحيفۀ ثالثۀ» أفندي و صحيفۀ رابعۀ نوري را كه آنها بدان متفرّد ميباشند مشخّص ميكند، و هر يك از أدعيهاي را كه خودش بدان متفرّد ميباشد مشخّص مينمايد، و هر دعائي را كه در سائر مجاميع يافت شده است با ذكر كتب و مصادر آن معيّن مينمايد؛ و مجموع اين أدعيه در 494 صفحه به پايان ميرسد، و الحقّ زحمت كشيده، و در تدوين آن بدين كيفيّت رنج برده و دعاهاي بسياري را همان طور كه خودش شرح آن را بيان كرده، و داراي اعتبار ميباشند تنظيم و گردآوري نموده است.
جَزَاهُ اللهُ عَنِ الإسْلَامِ وَ الإيْمَانِ وَ الْعِرْفَانِ وَ الشَّهُودِ، وَ عَنْ مُنْشِيءِ الصَّحِيفَةِ سَيِّد السَّاجِدينَ وَ زَيْنِالْعَابِدِينَ عَلَيهِ أفضلُ التحيّة وَالسّلام أحْسَنَ الْجَزَاءِ وَالَّثَوابِ وَالإكْرَامِ.
صحيفۀ سادسۀ سجّاديّه، تدوين شيخ محمد صالح مازندراني
صحيفۀ سادسۀ سجّاديّه تدوين شيخ محمّد صالح بن
ميرزا فضلالله المازندراني الحائري متولّد در سنۀ 1297
هجريّه قمريّه كه در فهرست تصانيفش ذكر نموده است.[68]
آية الله نجفي مرعشي در استدراك بر مقدّمۀ سيد محمّد مشكوة كه در شرح
ص 77
فارسي صحيفۀ سيّد صدرالدّين بلاغي ترجمۀ آن آمده، نامي از مستدرك اخير: صحيفۀ سادسه مازندراني نبردهاند، ولي سه صحيفۀ ديگر را به شمارهها و مصنّفين جداگانهاي ذكر ميكنند:
«صحيفۀ سادسه» گرد آوردۀ: شيخنا الفقيه المحدّث حاج شيخ محمّد باقر بن محمّد حسن بيرجندي قائمي.
«صحيفۀ سابعه» گردآوردۀ: شيخ روايت ما علاّمه شيخ هادي بن عبّاس آل كاشف الغِطاء نجفي صاحب كتاب «مستدرك نهجالبلاغة» و غيره.
«صحيفۀ ثامنه» گرد آوردۀ: شيخنا العلاّمه حاج ميرزا علي حسيني مرعشي شهرستاني حائري.[69]
در اينجا چون صحيفۀ سادسۀ حائري مذكورۀ در «الذَّريعة» را با اين سه صحيفۀ اخيرۀ مرعشي، و با آن يك صحيفه كه به عنوان ملحقات از ملا محمّد تقي صوفي زرآبادي قزويني ضميمه نمائيم، مجموعاً تعداد صحيفههاي نامبرده به ده عدد بالغ ميگردد. ولي بايد ديد كه: آيا اين چهار صحيفۀ اخيره واقعاً بر «صحيفۀ خامسۀ» مرحوم سيّد محسن امين زيادتي دارند، يا آنكه چون اين اعلام همگي در عصر واحدي ميزيستهاند، هر يك براي خود به جمعآوري مستدركاتي پرداخته است، و چون طبع نشده بوده است و هر كدام هم از مصنّفات دگري بياطّلاع بودهاند، چه بسا در أدعيۀ مرويّۀ آنها تداخل صورت گرفته باشد، و من حيث المجموع از أدعيۀ گردآوري شدۀ از «صحيفۀ خامسۀ» امين چيزي را اضافه نياورده باشند؟!
الصَّحيفةُ السَّجَّاديَّةُ الجامِعَةُ
أخيراً مجموعهاي به نام «الصَّحيفةُ السّجّاديَّةُ الجامِعَةُ» انتشار يافته است كه
ص 78
مدوِّن آن يكي از محقّقين و رجال عظام از حوزۀ مقدّسۀ علميّۀ بلدۀ طيّبۀ قم ميباشند، و الحقّ از جهت جمعآوري جميع أدعيۀ منسوبه به آنحضرت، و گردآوري أدعيۀ صحيفۀ كامله، و ثانيۀ و ثالثه، و رابعه، و خامسه، و أحياناً بعضي از مصادر دگر، و نيز از جهت حسن سليقه در تصحيح و كاغذ و تجليد و طبع و سائر مزايا بالاخصّ داشتن چهارده عدد فهرستهاي گوناگون در آخر كتاب، وبحث مُشبع در تواتر و قطعي بودن سند صحيفۀ كامله، و تنظيم نقشه و ترسيم بعضي از اسناد قطعيّه را حتّي از خود جناب مدوّن معنعناً تا حضرت زين العابدين عليهالسّلام، و أيضاً از ناحيۀ دسته بندي نمودن و موضوعي قرار دادن آن دعاها بر حسب سبك كلاسيكي، و آسان بودن رجوع به هر دعاي مطلوبي كه طبق حال داعي بر حسب موضوعات و حالات متفاوته، مختلف ميباشد، در درجۀ كمال است.
بالاخصّ كه داراي قطع وزيري، و حجمي معتنابه، و چشمگير، و براي نشان دادن شخصيّت آنحضرت از جهت حالات و أدعيه و مناجاتها جالب و داراي اهميّت است.
امّا در اين مجموعۀ مدوّنه يك اشكال مهمّ و خطير به نظر حقير ميرسد - والله العالم - و آن اين است كه: أدعيۀ صحيفۀ كامله با أدعيۀ سائر صُحُف و مصادر با هم مخلوط شده است، و جز با رجوع به فهرست پايان كتاب، به هيچ وجه قابل تميز و تشخيص نميباشد.
چون دعاها بر حسب موضوعات تقسيم و تسهيم گرديده است، و در رأس و عنوان هر دعائي نيز اشاره به مصدر آن نشده است كه آيا از صحيفۀ كامله ميباشد، و يا از غير آن؟! روي اين اساس هر كس دعاي «صحيفۀ كامله» را از روي آن بخواهد بخواند هيچ راهي براي تعيين آن ندارد مگر به فهرست تخريجات و اتّحادات آن مراجعه نمايد، تازه آن فهرست همين قدر نشان ميدهد كه: دعاي شمارۀ فلان از كامله است يا نه. نه آنكه اگر ميخواهي مثلاً فلان دعاي صحيفۀ كامله را طبق حال خودت بخواني به فلان دعا مراجعه نما!
ص 79
معلوم است كه: أدعيۀ صحيفۀ كامله بخصوصها داراي مزيّتي ميباشند از جهت متن و مضمون، و از ناحيۀ بلاغت و فصاحت، و از جهت سَنَد و مصدر كه أبداً با أدعيۀ سائر صحيفهها قابل قياس نيست.
صحيفۀ كامله داراي سند متواتر قطعي است كه از زمان امام تا به حال در هر دوره تواتر خود را حفظ نموده است، و أعلام از علماء و محدّثين بالاخصّ «نهجالبلاغة» و آن صحيفه را در اجازات خود مرقوم ميداشتهاند. و نه تنها با يك سَنَد، بلكه با اسناد كثيره و مختلفهاي در هر عصر همراه بوده است.
مجلسي - رضوان الله عليه - در كتاب اجازات از «بحارالانوار» آن را به طرق عديدهاي روايت ميكند، از جمله روايتِ آن است از والدش: محمّد تقي علاّمۀ مجلسي اوّل كه در رويا بدون واسطه از حضرت قائم آل محمّد عليهالسّلام به طور مناوله (دست به دست گرفتن) اخذ و روايت نموده است.[70]
و سپس نيز با روايت والدش محمّد تقي از بعضي از مشايخ خود معنعناً روايت كرده است، و در خاتمۀ آن علاّمۀ مجلسي اوَّل ميفرمايد: و غير از اين طريق، طرق كثيرهاي وجود دارد كه بر آلاف و اُلوف زيادتي مينمايد، و اگر چه آنچه را كه من ذكر كردهام با نهايت اختصار آن بالغ بر ششصد طريق عالي ميگردد.[71]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را از والدش: محمّد تقي از طريق شهيد ثاني ذكر ميكند ميگويد: صورت مكتوب پدر علاّمهام بعد از اين اجازۀ شهيديّۀ
ص 80
ثانويّه اين است كه: من به فرزند اعزّ خود اجازه دادم تا از من اين صحيفه را با اين إسناد از حضرت امام السّاجدين و زين العابدين و العارفين علي بن الحسين بن علي ابن ابيطالب با اسنادي كه بلا واسطه از صاحب الزمان و خليفة الرّحمن - صلوات الله و سلامه عليه - در رويا واقع شده است، با سائر اسانيدي كه بر هزار هزار سند افزون است (يك ميليون سند[72]) روايت كند.[73]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را با أسناد مختلفه و كثيرهاي به طريق ذكر حَيْلُولَهها در ميان سند از والدش محمّد تقي، از شيخ بهاءالدّين عاملي و سائر اساتيد و أعلام اجازۀ خود نقل ميكند، در خاتمۀ آن عبارت پدر را ميآورد كه: اسانيد مذكوره در اينجا فقط بر پنجاه و شش هزار و يكصد عدد رسيده است.[74]
و همچنين در اجازۀ ديگري چون روايت صحيفه را از والدش: علاّمه محمّدتقي از طريق صاحب الزّمان عليهالسّلام و از خط شيخ شمس الدين محمّد صاحب الكرامات: جدّ حسين بن عبدالصّمد پدر شيخ بهائي عاملي - أعلي الله تعالي مقامهم - نقل ميكند، و نيز مرحوم مجلسي اوَّل با ذكر حيلولههائي، كثرت طرق را اعلام ميفرمايد، در پايانش مجلسي اوّل ميگويد: و حاصل آنكه ابداً شكّي وجود ندارد بر اينكه صحيفۀ كامله از مولانا سيّد السّاجدين ميباشد، از جهت متن خود صحيفه، و فصاحتش، و بلاغتش، و اشتمالش بر علوم إلهيّهاي كه براي غير معصوم امكان آوردن آن نميباشد. و الحمدللّه ربّ العالمين بر اين نعمت جليله و عظيمهاي كه اختصاص به ما جماعت شيعه دارد. و صلوات و درود بر مدينۀ علوم ربّانيّه: سيّد
ص 81
المرسلين و عترت وي ابواب علوم و حكمتهاي قدُّوسيّه و السّلام عليهم و رحمة الله و بركاته.
زينت داد با كتابت خود محمّد تقي بن مجلسي در اوّل شهر الله الاعظم رمضان سنۀ يك هزار و شصت و چهار. و اسانيد مذكوره در اينجا عبارت از پنجهزار و ششصد و شانزده سند ميباشد.[75]
و در ميان اجازات مجلسي اوّل كلمۀ لَايُحْصَي بسيار است يعني از اين طريق روايت به قدري أسناد تكثّر دارد كه قابل شمارش نميباشد، مثلاً در يكي از حيلولههاي اجازۀ صحيفه از شيخ بهائي ميفرمايد:
و با اسناد سابقه و غيرها مِمّا لَايُحْصَي به واسطۀ شهيد و به غيرها از سيّد تاج الدّين از جماعت غفيري از علماء ما كه در عصر وي بودهاند.[76]
و نيز در ميان اجازۀ ايشان از والد شيخ بهائي در ضمن حيلولهاي ميگويد: وآنچه را كه من از اسانيد صحيفه به غير از اين اسانيد مشاهده كردهام فَهِيَ أكْثَرُ مِنْ أنْ تُحْصَي.[77]
پاورقي
[53] - «الذّريعة» ج 15، ص 20 تحت شمارۀ (97
[54] - در رسالۀ «زهرالرّياض في ترجمة صاحب الرياض» تأليف آية الله مرعشي ؛ كه در مقدّمۀ جلد اوّل «رياض العلماء» طبع شده است از جمله گويند: أفندي لفظ تركي جغتائي يا مغولي ميباشد و معني آن شخص با تشخّص و مرد عظيم الشأن است و سبب اشتهار مولّف بدان لفظ اين بوده است كه: وي در نزد سلطان عثماني جليل القدر و رفيع المنزله بوده است به طوري كه از براي او كرسي مخصوص بوده است در اسلامبول كه نزد وي بر روي آن مينشسته است و منزلت او نزد سلطان به گونهاي بوده است كه چون از سلطان درخواست عزل شريف مكّه را نمود سلطان او را اجابت كرد و شريف را عزل كرد و سلطان به جهت تعظيم و تكريم شأن او، وي را به أفَنْدي خطاب ميكرد و از اينجا بود كه بدين لقب مشهور شد. و از جمله گويد: كلمات مورّخين در تعيين مدّت اسفار و سياحتهايش در أقطار جهان مختلف است: بعضي سي سال، و بعضي بيست سال، و بعضي نصف عمرش را معيّن نمودهاند. ممالك و أقطاعي كه مسلّماً در آنها وارد شده است: مصر، و حجاز، و يمن، و عراق، و لبنان، و سوريا، و ايران، و افغان، و تركستان، و هند، و سِند، و حضرموت، و اندونزيا، و تركيه، و گرجستان، و ارمنستان، و تاشكند، و كشمير و غيرها ميباشد. در اين بلاد با علماي ايشان با اختلاف مذاهب و تشتّت آرائشان اجتماع مينمود و افاده ميكرد، و استفاده ميبرد. و از جمله گويد: «الصحيفة الثانية العلوية» از مصنّفات اوست. و از جمله گويد: وفاتش در سنۀ 1130 بنابر تعليقۀ «اجازة كبيره جزائري» و «تذكرة القبور» علاّمۀ معاصر مهدوي اصفهاني، واقع شده است. و در تخت فولاد اصفهان و بنا بر خبر بعضي از موثّقين در حوالاي قبر فاضل هندي ميباشد. و از جملۀ گويد: و از آنچه كه دلالت بر تبحّر و احاطۀ او به علوم دارد آن است كه: استادش علاّمۀ مجلسي در آخر «بحار» مكتوبي را ذكر ميكند كه محصّل آن اين است: اين نامهاي است كه بعضي از افاضل تلاميذ ما به ما نوشتهاند و مضمونش آن است كه: مناسبتر آن است كه اين حديث در باب فلان از «بحار»، و آن حديث در باب فلان قرار گيرد و هكذا. و من نسخهاي از بعضي مجلّدات «بحارالانوار» را ديدهام كه از آن اين طور ظاهر بود كه: تأليف آن تحت نظر اين عالم جليل و سيد نبيل بود�� است، و از جمله گويد: از اجازۀ كبيرۀ علامه سيد عبدالله جزائري پيداست كه: او اصل كتاب «بحار» و مجلّداتي را كه به خطّ علامه مجلسي است در نزد افندي در وقتي كه به عنوان ميهمان به خانهاش در شوشتر وارد شده بود مشاهده كرده است.
[55] - «صحيفة ثالثه» طبع مكتبة الثقلين قم، سنۀ 1400، ص8 تا ص 17.
[56] - «الذّريعة»، ج 15 ص 20 شمارۀ (98).
[57] - در لغتنامه دهخدا در ج 26، مادّه س هـ ا آمده است: سُهَا (سُ) ستاره معروف باريك در بنات النّعش و آن متّصل است با ستاره دوم از سه ستاره بنات (غياث) (انندراج). ستارهاي است ريزه و بسيار خفي در بنات النّعش صغري (منتهي الارب). ستارهاي است در نهايت خردي نزديك كوكب دوم از دو كوكب ذنب دبّ اكبر، و نور چشم را بدان امتحان كنند.
و أيضاً در همين لغتنامه ج 32 ص 186 و ص 187 آورده است: فرقدان ] فَ قَ [ فرقدين دو ستاره درخشان در صورت دبّ اصغر و آن را به فارسي دو برادران گويند (يادداشت به خطّ مولّف). و بدان دو در مساوات و عدم مفارقت مثل زنند و يكي را «أنور الفرقدين» و ديگري را «أخفي الفرقدين» نامند (يادداشت به خطّ مولّف). دو كوكب نزديكاند در شمار كواكب بنات النّعش (صبح الاعشي قلقشندي ج 2، ص 164) .
[58] - از باب مثال دعاي ص 25 كه آن را بنابر نقل از كتاب «سعادات» ذكر كرده است، و دعايص 27 را كه از خطّ بعضي از فضلاء آورده است و أدعيه شعري او را كه در ص 143 به بعدذكر نموده است و مرحوم امين در صحيفه خامسه آنها را از جهت عربيّت محكوم مينمايد.
[59] - «صحيفه رابعه»، محدّث نوري، ص 2 و ص 3 و أيضاً ص 145 و ص 146.
[60] - «الذّريعة»، ج 15 ص 20 شمارۀ (99).
[61] - مرحوم آية الله امين در تعليقه گويد: آن كتابي است در رجال و تراجم كه به «رياضالعلماء و حياض الفضلاء» مسمّي نموده است. در آن احوال علماء ما را از زمان غيبت صغري تا زمان خودش كه سنه 1119 بوده است در ده مجلّد ذكر نموده است و از مسودّه به مبضّه انتقال نيافته بوده است. و علي الظاهر كتاب نفيسي ميباشد. اكثر علمائي كه پس از وي در اين باب تصنيف كردهاند از آن استفاده و استعانت نمودهاند. او داراي مصنّفات كثيره دگري نيز ميباشد و داراي تعليقاتي نيز هست وليكن همگي تلف شده است و ميان او و شريف مكّه تنافري پيدا شد در حجاز. او به قسطنطنيّه رفت و به سلطان تقرّب جست تا موفّق شد كه سلطان، شريف مكّه را عزل نمايد و ديگري را بجاي او نصب كند. و از همان روز، معروف شد به أفندي. و أقول: اينك بحمدالله و المنّة پنج جلد از ده جلد «رياض العلماء» با مساعي جميلۀ حضرت حجةالاسلام آقا سيد احمد حسيني ادام الله معاليه به طبع رسيده است و پنج ديگر تا به حال مفقود الاثر ميباشد و معلوم نشده است كه در زاويهاي از جهان در مكتبهاي وجود دارد يا نه؟ ولي اين كتاب در احوالات خاصّه و عامّه است. از جلد اول تا پنجم ترجمه علماي خاصّه و از جلد ششم تا دهم ترجمه علماي عامّه ميباشد. و مع الاسف از هر يك از پنج جلد خاصّه و عامّه مجلّداتي ضايع گرديده است از خاصه دو مجلد و از عامه سه مجلد. و پنج جلد فعلي مطبوع سه تاي آن درباره خاصه و دو ديگر آن درباره عامه ميباشد. و از ا متيازات اين كتاب بر بقيّه كتب تراجم اين است كه مولّف فقط اتّكال بر مجرد نقل از مصادر رجاليّه و كتب تراجم و شرح احوال ننموده است بلكه نصف عمرش را در مسافرت به سوي بسياري از شهرها و ملاقات علماء و اعيان و تحقيق در كتب مختلفه و مولّفات كرده است. و از اين جهت است كه وي را چنين مييابي كه نكات دقيقهاي را از موضوعات علميه متفاوتي استخراج ميكند كه أبداً ربطي به كتب تراجم و احوال رجال ندارد، و يا آنكه مشاهدات خود را در قريهاي از قراي دوردست تدوين مينمايد تا شاهد صدق و تأييدي براي منويّات و مقاصد وي باشد، و يا از عالمي يا شخصيّتي گفتگو ميكند كه چه بسا شخصيّت علمي هم نبوده باشد تا از بحث در آن خفايائي و مبهماتي از زواياي تاريخ كشف گردد.
[62] - آيه 21، از سوره 57: حديد، و آيه 4 از سوره 62: جُمُعَه.
[63] - الصحيفة الخامسة السّجّاديّة، من أدعية الامام السّجّاد عليهالسلام للعلاّمة المحقّق المغفورله السيّد محسن الامين العاملي (1282-1371) از منشورات مكتبة الامام أميرالمومنين عليهالسلام العامّة اصفهان - ايران، ص 2 تا ص 8.
[64] - در اينجا مرحوم امين ميخواهد استناد كند در جواز قرائت ادعيه ضعيفة السّند به قاعدهتسامح در مستحبّات. و در اين استناد اشكال است. توضيح آنكه در «وسائل الشيعة» مجموعاً 9 روايت نقل مينمايد در اين باب. اوّل آنها اين روايت است كه: مَن بَلَغَه شيءٌ من الثّواب علي شيء من الخير فعمل به كان له أجر ذلك وان كان رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلّم لم يَقُلْهُ - الحديث. علماء اعلام بدين روايات عمل نمودهاند زيرا كه اصل صدور آنها از معصوم مسلّم ميباشد. بعضي از آنها صحيحه و بعضي موثّقه و بعضي ضعيفه هستند. و چون صدورشان قطعي است ما در آن ترديد و شك نداريم ولي ا شكال در دلالت آنها ميباشد كه چقدر توسعه دارد؟ و دائره شمول آنها چقدر گسترش دارد؟ آيا فرا ميگيرد هر عمل مستحبّي را كه راوي ضعيف و مجهول الحال و خارج از وثوق و اعتماد روايت كرده باشد گرچه يزيد بن معاويه باشد و ما را با جعل روايتي بر اساس تسامح در ادلّۀ سنن به مقاصد و منويّات خود سوق دهد و اين روايت موجب بدعتها گردد و آئين و سنّت اسلام را واژگون نمايد همان طور كه امروزه ديده ميشود: با نقل روايت ضعيف از معلّي بن خُنَيس عيد نوروز را رسميّت دادهاند و غسل و دعا را در آن مستحبّ پنداشتهاند و به قدري اين تسامح قوّت گرفته است تا ستونهاي عظيم سنّتهاي محقّقه را فرو كوفته و منهدم نموده است. و يا اينكه اصولاً مصبّ اين روايات و دلالت آ��ها و شمول آنها جاي دگري است. مفاد اين روايات مفاد بحثي است اصولي كه انقياد همدرجه اطاعت است همان طور كه تجرّي هموزن معصيت ميباشد. بنابراين اگر از روي حجّتهاي شرعيّه ثواب بر عملي به كسي رسيد، و او هم طبق آن عمل كرد، ولي در حقيقت خلاف آن معلوم شد اجر و پاداش عامل به آن محفوظ ميباشد و خداوند او را بيبهره نميگذارد. در عبارات روايت كلمه مَن بَلَغَه وارد است. و بلوغ در جائي صدق ميكند كه مانند وصول خارجي در عالم اعتبار وصول تعبّدي صورت گيرد و حجيّت به عمل آورده شود. مانند لفظ بلوغ در آيه مباركۀ: يا أيَّها الرسول بَلِّغ ما اُنزل إليك من ربِّك. و مانند آيه شريفۀ: هَذَا بلاغٌ للنّاس ، و فقط شامل مواردي ميشود كه: از جهت اعتبار مطلب تمام باشد ولي اتّفاقاً در سند سهوي رخ داده است كه طبق واقع در نيامده است. بنابراين اصولاً أدلّه تسامح شامل روايات مرسله و مقطوعه و ضعيفة السّند نميگردد و بالاخصّ در أدعيه كه مهمترين اركان ربط مخلوق با خالق ميباشد. مطلب در اينجا گسترش دارد و انشاءالله تعالي تفصيل آن را در كتاب النِّيروز بِدْعَةٌ و ضَلَالةٌ خواهيد يافت بحول الله و قوّته و لاحول و لاقوّة الاّ بالله العليّ العظيم.
[65] - «صحيفه خامسه» ص 12 و ص 13.
[66] - در تعليقه دوم از صفحۀ 71، فساد اين رأي ظاهر شد.
[67] - «صحيفه خامسه» ص 18 و ص 19.
[68] - «الذّريعة» ج 15، ص 21، شماره (100) .
[69] - «صحيفه كامله سجّاديّه» با ترجمه سيدصدرالدين بلاغي از نشريّات دارالكتب الاسلاميّة سنه 1369 هجريّۀ قمريّه.
[70] - «بحارالانوار»، طبع حروفي مكتبه اسلاميّه، ج 110 ص 43 و در اينجا عين عبارت علامه محمّدتقي مجلسي اوّل اين است: ... انّي أروي الصحيفة الكاملةَ عن مولانا و مولي الانام سيّد السّاجدين علي بن الحسين زين العابدين مناولةً عن صاحب الزّمان و خليفة الرّحمن الحجّة بن الحسن : بين النّوم و اليقظة، و رأيت كأنّي في الجامع العتيق بإصبهان، والمهديّ صلوات الله عليه قائم و سألت عنه مسائلَ أشكلت عليّ فأجاب عنها. ثمّ سألت عنه عليهالسلام كتاباً أعمل عليه، فأحالني بذلك الكتاب الي رَجل صالح فلمّا أخذت منه كان الصّحيفة. و ببركة هذه الرويا انتشرت الصحيفة فيالآفاق بعد ماكان مطموس الاثر في هذه البلاد.
[71] - «بحارالانوار»، ج 110 ص 45 تا ص 47.
[72] - به عين اين لفظ مرحوم استاد سيد محمّد مشكوة در مقدمه مدوّنه خود بر شرح صحيفه فارسي سيد صدرالدّين بلاغي تصريح دارد، آنجا كه ميگويد: تا كار شهرت آن به جائي رسيده كه مولي محمّدتقي مجلسي در يكي از روايات خود اشاره كرده كه: او در نقل و روايت صحيفه يك مليون سند دارد.
[73] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 50.
[74] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 51 تا ص 61.
[75] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 63 تا ص 66.
[76] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 54 .
[77] - «بحارالانوار»، طبع حروفي ج 110 ص 59.