و عَونِيّ گويد:
هَذَا أخِي مَولاكُم وَ إمامُكُم وَ هُوَ الخَلِيفَه إن لَقِيتُ حِمَاماً1
مِنِّي كَمَا هارونَ مِن مُوسي فَلا تَألُوا لِحَقِّ إمَامِكُمْ إعظامَا2
إن كَانَ هَارُونَ النَّبِيُّ لِقَوْمِه مَا غَابَ مُوسَي سَيِّداً وَ إمَامَا3
ص62
فَهُوَ الخَلِيفَةُ وَ الإمَامُ وَ خَيْرُ مَن أمْضَي القَضَاءِ وَ خَفَّفَ الاقْلَامَا[1]4
1 ـ پيامبر فرمود: اين كه برادر من است، مولاي شما و امام شماست؛ و اوست جانشين پس از من اگر من مرگ را ديدار كنم؛
2 ـ منزلۀ او با من، مثل منزلۀ هارون است به موسي! بنابراين اي مردم! شما در بزرگداشت حقّ امامتان كوتاهي نكنيد و قصور نورزيد.
3 و 4 ـ اگر حضرت هارون پيامبر براي قوم خودش سيّد و سالار، و امام و پيشوا بود در وقتي كه موسي غيبت ميكرد؛ پس علي نيز خليفه و جانشين و امام است، و بهترين كسي است كه حكم و قضاء را إنفاذ ميكند واجرا ميسازد؛ و قلمهاي سنگين و غير قابل تحمّل را تخفيف ميدهد.
و همچنين عوني گويد:
أما رُوِيتَ يَا بَعِيدَ الذّهنِ ما قَالَهُ أحْمَدُ كَاْلمُهَنّي
أنتَ كَهارونَ لِمُوسَي مِنّي إذ قالَ مُوسَي لاخِيهِ اخْلُفْنِي
فَاسْئَلْهُمُ لِمْ خَالَفُوا الوَصِيّا[2]
«اي شخص كُند ذهن و كُودزن! مگر براي تو آنچه را كه احمد، همانند شخصي كه تهنيت ميگويد؛ روايت نكردهاند كه گفت: همانطوريكه موسي برادرش را جانشين و خليفه كرد؛ و با او به خطاب اُخلفِني مخاطبه نمود؛ تو هم نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي هستي در برابر من؟ و بنابراين تو از اين غاصبان خلافت و جانشيني علي عليه السّلام بپرس كه: به چه جهت و به كدام سبب با وصيِّ رسول خدا مخالفت كردند.»
ص63
ابن الاطيَس گويد:
مَن قَالَ فِيهِ المُصطَفَي مُعْلِنَا أنتَ لَهُ الحَوْضُ لَدَي الحَشْرِ1
أنتَ أخِي أنتَ وَصِيِّي كَمَا هَارونَ مِن مُوسَي فِي الامرِ2[3]
1 ـ علي آن كسي است كه مصطفي به طور عَلني و آشكارا دربارۀ او گفت: در روز حشر حوض كوثر از آن تست!
2 ـ تو برادر من هستي! تو وصيّ من هستي همچنانكه در امر نبوّت، هارون نسبت به موسي وصيّ و خليفه بوده است.
و منصور نمري گويد:
رَضِيتُ حُكْمَكَ لأبْغِي بِهِ بَدَلاً لانَّ حُكْمَكَ بِالتَّوفِيقِ مَقْرُونُ1
آلُ الرَّسُولِ خِيَارُ النَّاسِ كُلِّهِم وَ خَيرُ آلِ رَسُولِ اللهِ هَارُونُ 2[4]
1 ـ اي علي! من به حكم تو و فرمان تو راضي شدم؛ و هيچ بدل و عَوضي نميجويم؛ براي آنكه حكم تو و فرمان تو پيوسته مقرون به توفيق و سَدَاد است.
2 ـ آل رسول خدا، انتخاب شدگان و اختيار شدگان از ميان جمع مردمان هستند؛ و انتخاب شده و اختيار شده از ميان آل رسول خدا، هارون است.
ص64
و أبان لاحقي گويد:
أشهَدُ أن لإلَهَ إلا الخَالِقُ الرَّازِقُ الكَبيرُ1
مُحَمَّدٌ عَبْدُهُ وَ رَسُولُ جاءَ بِحَقِّ عَلَيْهِ نُورُ2
وَ إنَّ هَارُونَ مُرتَضَانَا فِي العِلْمِ ما إنَّ لَهُ نَظِير[5]ُ3
1 ـ «من شهادت ميدهم كه غير از خالق روزي دهندۀ بزرگ، خدائي و معبودي نيست.
2 ـ محمّد بندۀ خداست؛ و رسول خدا ست كه بحقّ از جانب او آمد؛ و بر او نور است.
3 ـ و حقّا كه هارون مرتضاي ماست در علم؛ كه از براي او نظير و همانندي وجود ندارد.»
و صاحب بن عبّاد گويد:
وَ صَيَّرَهُ هَارُونَهُ بَيْنَ قَوْمِهِ كَهَارُونَ مُوسَي فَابْحَثُوا وَتَتَدَّلُوا[6]
«و پيغمبر، علي را در ميان قوم خودش، هارون خودش قرار داد، همچنانكه موسي هارون را براي خودش قرار داد، پس اي مردم به ولاي او چنگ زنيد، و بدان خود را بياويزيد!»
و نيز صاحب بن عبّاد گويد:
حالُهُ حالَةُ هَارُونَ لِمُوسَي فَافْهَمَاهَا[7]
«حال و منزلۀ علي همان حالتها هارون و موسي است؛ پس شما دو نفر اين حال را بفهميد!»
و زيد بن عليّ بن الحسين عليه السّلام گويد:
وَ مِن شَرَفِ الاقوَامِ يَوْماً بِرَايَةٍ فَإنَّ عَلِيّاً شَرَّفَتْهُ المَنَاقِبُ1
وَ قَوْلُ رَسولِ اللهِ وَالحَقُّ قَوْلُهُ وَ إنْ رَغَمَتْ مِنهُ اُنُوفٌ كَوَاذِبُ2
بِأَنَّكَ مِنِّي يَا عَلِيُّ! مَعَالُنا كَهَارُونَ مِن مُوسَي أخٌ لِي وَ صَاحِب[8]ٌ3
1 ـ «و شرف اقوام در اينست كه روزي پرچمي در دست گيرند و فرمانده
ص65
سپاهي شوند؛ وليكن منقبتهائي علي را شريف كرده است.
2 ـ و گفتار رسول خدا كه گفتار او حقّ است و بس؛ و اگر چه بينيهاي دشمنان دروغگو از آن گفتار به خاك ماليده شده است؛
3 ـ به اينكه: اي علي تو از من هستي! و برادر من و صاحب من هستي! و نسبت تو با من مثل هارون است نسبت به موسي؛ اين مَعَالِ ما و شرفِ ما و محلّ عُلُوّ و ارتقاء مرتبت ماست.»
و صنوبري گويد:
اَلَيْسَ مَن حَلَّ مِنْهُ فِي اُخُوَّتهِ مَحَلَّ هَارُونَ مِن مُوسَي بْنِ عِمْرانِ؟! [9]
«آيا علي آن كس نيست كه در اُخُوّت حضرت رسول الله؛ در منزل و محلّ هارون نسبت به موسي بن عمران، وارد شده و داخل گرديده است؟!»
و همچنين ابن شهرآشوب گويد: أبوبكر شيرازي در كتاب خود كه به نام فيما نَزَلَ مِنَ القُرآنِ فِي أميرالمؤمنين است، از مقاتل از عطاء در تفسر آيۀ: وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَـٰبِ آورده است كه:
كَانَ فِي التَّورَاةِ: يَا مُوسَي إنِّي اخْتَرْتُكَ، وَ وَزيراً هُوَ أخُوكَ يَعْنِي هَارُونَ لابِيكَ وَ اُمِّكَ! كَما اخْتَرْتُ لِمُحَمَّدٍ إليَا هُوَ أخُوهُ وَ وَزِيرُهُ وز وَصِيُّهُ وَالْخَلِيفَةُ مِن بَعْدِهِ. طُوبَي لَكُما مِن أَخَوَيْنِ! وَ طُوبَي لَهُما مِن أَخَوَيْنِ؛ إليَا أبوالسِّبْطَيْنِ الحَسَنِ وَالحُسَيْنِ وَ مُحْسٍ الثَالِثِ مِن وُلْدِهِ كَمَا جَعَلوتُ لاخِيكَ هَارُونَ شُبَّراً وَ شُبَّيراً وَ مُشَبّرِاً.[10] و [11]
«در تورات اينطور وارد است كه: اي موسي! من تو را انتخاب كردم؛ و هارون را كه برادر پدري و مادري تست، براي وزرات تو انتخاب كردم؛ همچنانكه براي محمّد إليا را كه برادر، و وزير و وصيّ، و خليفۀ بعد از اوست انتخاب نمودم. إليا پدر سبطين حسن و حسين است و محسن كه سوّمي آنهاست،
ص66
از فرزندان اوست، همچنانكه براي برادر تو هارون، شُبَّر و شُبَّير و مُشَبِّر را قرار دادم.»
و در تفسير قطّان، و وكيع بن جَرَّاح، و عطاء خراساني، و احمد در «فضائل» وارد است كه: ابن عباس ميگويد: شنيدم كه اسماء بنت عُمَيس ميگفت: شنيدم كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم ميگفت:
اللهُمَّ إنِّي أقولُ كما قالَ مُوسَي بنُ عِمْرانَ: اللهُمَّ اجْعَلْ لِي وَزيراً مِن أهْلِي يَكُونُ لِي صِهْراً وَ خَتَنَا.[12]
«بار پروردگارا، همچنانكه موسي بن عمران گفت، من نيز ميگويم: بار پروردگارا! براي من وزيري را از اهل من قرار بده كه داماد من و شوهر دختر من باشد».
و سَمْعَانِيّ در «فضائل الصَّحابة» با إسناد خود از مَطَر، از أنس روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفت: إنَّ خَلِيلِي وَ وَزيري و خَلِيفَتِي فِي أهْلِي وَ خَيْرَ مَن أتْرُكَ بَعْدِي؛ مَن يُنجِزُ مَوْعِدي، وَ يَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ.[13]
«تحقيقاً كه خليل من، و وزير من، و جانشين من در اهل من، و بهترين كسي كه من بعد از خودم به يادگار ميگذارم، آن كسي كه به وعدۀ من وفا كند، و دين مرا أدا كند، عليّ بن أبيطالب است.»
و در «امالي» أبوصَلت اهوازيّ با إسناد خود از أنس روايت كرده است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفت: إنَّ أخِي، وَ وَزيري، وَ وَصِيّي، وَ خَلِفَتي فِي أهْلِي عَلِيُّ بنُ أَبيطالِبٍ. و في خبر: أنتَ الإمامُ بَعْدِي، و الاميرُ، و أنتَ الصَّاحِبُ بَعْدِي، والوَزيرُ، وَ مالَكَ فِي اُمَّتِي مِن نَظِيرٍ.[14] والوَزيرُ مِنَ الوَزرِ، وَ هُوَ المَلْجَأُ وَ بِهِ سُمِّيَ الجَبَلُ العَظِيمُ. وَ مِنَ الاوزَارِ، وَ هِيَ الامْتِعَةُ وَ الاسْلِحَةُ،لانَّهُ مُقَلِّدُ خَزائِنِ المَلَكِ. وَ مِنَ الوِزْرِ الَّذِي هُوَ الذَّنْبُ، لانَّهُ يَتَحَمَّلُ أثقَالَ المَلِكِ. وَ مِنَ الازْرِ، وَ هُوَ الظَّهْرُ مَعْنَاهُ اشْدُدْ بِهِ ظَهْرِي.[15]
ص67
«بدرستي كه برادر من، و وزير من، و وصيّ من، و جانشين من در اهل من علي بن أبيطالب است». و در خبري وارد است كه: «اي علي تو پس از من امام و أمير مردم هستي! و تو پس از من صاحب و وزير هستي! و در تمام امّت من مثل تو نظيري نيست!»
و سپس در معاني وزير گويد: وزير يا از وَزَرْ گرفته شده است، كه به معناي مَلجَأ و پناه است، و به همين جهت كوه عظيم را وَزَر نامند؛ و يا از أوزار گرفته شده است، كه به معناي امتعه و أسلحه ميباشد، چون وزير كليددار خزينههاي پادشاه است؛ و يا از وِزر گرفته شده است، كه به معناي گناه است؛ چون وزير تحمّل بارهاي سنگين شاه را نمينمايد؛ و يا از أزر گرفته شده است كه به معناي پشت است؛ يعني بوسيلۀ او پشت مرا محكم كن، و استوار و متين گردان»!
و ابن الحجّاج گويد:
أنَا مَولَي محَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَالإمامَيْنِ شُبَّرِ وَ شُبَير1
أَنا مَوْلَي وَزِيرِ أحْمَدَ يَا مَن قَدْ حَبَا مُلْكَهُ بِخَيْرِ وَزِيرِ2[16]
1 ـ «من در تحت ولايت محمّد و علي؛ و دو امام شُبَّر و شُبَير هستم.
2 ـ من در تحت ولايت وزير احمد هستم. اي احمدي كه ملك خود را به بهترين وزير اعطائ نمودي!»
و حِميَري گويد:
وَ كَانَ لَهُ أخاً وَ أمِينَ غَيْبٍ عَلَي الوَحْي المُنَزَّلِ حِينَ يُوحَي1
وَ كَانَ لاحْمَدٍ الهَادِي وَزيراً كَما هَارُونَ كَانَ وَزَيرَ مُوسَي2[17]
1 ـ «علي براي پيامبر برادر بود؛ و أمين غيب بر وحيي بود كه بر آنحضرت نازل ميشد.
2 ـ و براي پيامبر احمدِ هادي وزير بود؛ همانطوري كه هارون براي موسي وزير بود».
و استاد أبوالعبّاس ضبّي گويد:
لِعَلِيٍ الظُّهْرِ الشَّهِيرِ مَجْدٌ أَنافَ عَلَي ثَبِيرِ صِنُوا النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ وَصِيُّهُ يَوْمَ الغَديرِ[18]
ص68
«از براي علي كه ذات و حقيقت او از طهارت و پاكي است؛ و در همه جا مشهور است؛ مجد و بزرگي و عظمتي است كه از كوه ثبير بلندتر آمده و بر آن مُشرف گرديده است. او با پيغمبر همچون دو نهالي هستند كه از يك ريشه و بن روئيدهاند؛ و اوست وصيّ پيغمبر در روز غدير».
و شاعر ديگري گويد:
مَن كانَ صَاهَرَهُ وَ كَانَ وَزيرَهُ وَ أبَا بَنِيهِ مُحَمَّداً مُختَاراً[19]
«علي آن كسي است كه داماد پيغمبر است؛ و وزير اوست، و پدر پسران اوست يعني پسران محمّد مختار و برگزيده.»
و علاء الدين أبوالمكارم سِمناني بَياضِيّ مَكّي متوفّي در سنۀ 736 در كتاب العُروَةُ الوُثقَي گويد: و پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم به علي عليه السّلام و سَلام الملائكة الكِرَام گفت: أنتَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي . و در غدير خمّ بعد الحجة الوداع، در محضر جميع مهاجرين و انصار در حالي كه دو كتف او را گرفته بود گفت: مَن كُنتُ مَوْلهُ فَعَلِيُّ مَوْلهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ؛ وَ عَادِ مَن عَادَاهُ؛ و اين حديثي است كه بر صحّت آن اتّفاق نمودهاند.
و عليهذا او سيّد أولياء است؛ و قلب او بر قلب محمّد عليه التحية و السّلام است.
و به همين معني... أبوبكر صاحب غار پيامبر اشاره كرده است، در وقتي كه أبو عبيدة جرّاح را براي استحضار علي براي بيعت فرستاد و به او گفت: يَا أَبَا عُبَيْدَةَ! أنتَ أمينُ هَذِهِ الامَّةِ أبعَثُكَ إلَي مَن هُوَ فِي مَرتَبَةِ مَن فَقَدْنَاهُ بِالامْسِ، يَنبَغِي أنْ تَتَكَلَّمَ عِندَهُ بِحُسْنِ الادَبِ.[20]
«اي أبو عبيده! تو أمين اين امّت هستي! من ميفرستم تو را به سوي كسيكه او هم رتبه و هم درجۀ با آنكس بوده است كه ما او را ديروز از دست داديم؛ سزاوار است كه در نزد او با حسن ادب سخن گوئي!»
ص69
و أبو مشكور محمّد بن عبدالسَّعيد بن محمّد كَشِّي سَالِميّ حنفي در التَمهيد في بيانِ التَّوحِيد گويد: رافضيها ميگويند: امامت از جانب پيامبر براي علي بن أبيطالب منصوص است به دليل آنكه پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم او را وصيّ خود نمود، و او را جانشين خود پس از خودش كرد، آنجا كه گفت: أمَا تَرْضَي أن تَكُونَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي!
و از اين گذشته هارون خليفۀ موسي عليه السّلام بود، همچنين علي خليفۀ رسول الله است.
اين از يك جهت؛ و جهت ديگر آنكه پيغمبر او را در وقتي كه از مكّه مراجعت مينمود؛ و در غدير خمّ فرود آمد؛ او را وَلِيّ مردم قرار داد؛ و دستور داد تا جهاز اشتران را به روي هم درآورند؛ و مثل مَنبَري درست كنند؛ و بر آن بالا رفت و گفت: أَلَسْتَ أوْلَي بِالمؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم؟! فَقَالُوا: نَعَمْ! فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلمُ:
مَن كُنتُ مَوْلهُ، فَعَلِيُّ مَوْلهُ! اللُهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ! وَعادِ مَن عَاداهُ؛ وَانصُر مَن نَصَرَهخُ؛ وَاخْذُل مَن خَذَلَهُ. و خداوند جلّ جلاله ميگويد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُم اللَهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ ؛ و اين آيه در شأن علي نازل شده است؛ و دلالت دارد بر آنكه بعد از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم علي بر همۀ مردم ولايت دارد.
و پس از بيان اين أدلّۀ شيعيان، در مقام جواب بر آمده و چنين گويد:
امّا گفتار شيعه به اينكه پيغمبر او را وليّ قرار داد، مراد آنستكه در وقت خودش وليّ قرار داد، يعني بعد از عثمان و در زمان معاويه و ما هم همينطور ميگوئيم. و همچنين جواب از آيۀ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا ـ الآية، همينطور است. و ما ميگوئيم كه علي رضي الله عنه، در ايّام خلافت خودش و در وقت خودش به همين دليل أمير و وليّ بر مردم بوده است؛ و آن بعد از عثمان است و امّا قبل از عثمان، نَه.[21]
ملاحظه ميكنيد كه اين مرد به هيچ وجه نتوانسته است در صحّت سند اين أدلّه
ص70
تشكيك كند؛ و يا در دلالت آنها بر ولايت و امامت آن حضرت تشكيك كند؛ آنوقت حمل بر معنائي نموده است كه اگر به طفلان بگويند؛ بطلان آنرا به روشني ميدانند.
شيخ سُليمان قُندُوزي حنفي از كتاب «مودّة القربي» از أنس بن مالك مرفوعاً روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتند: إنَّ اللهَ اصطَفانِي عَلَي الانبياءِ فَاخْتَارَني وَاخْتَارَلي وَصِيًّا، وَ أخْتَرْتُ ابنَ عَمِّي وَصِيِّي، يُشَدُّ عَضُدِي كَما يُشَدُّ مُوسَي بأخيهِ هارُونَ، وَ هُوَ خَلِيفَتِي وَ وَزيري، وَ لَوْ كَانَ بَعْدِي نَبِيُّ لَكانَ عَلِيُّ نَبِيًّا وَلَكِن لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي.[22]
«خداوند مرا بر همۀ پيامبران برگزيد، و از ميان آنها انتخاب كرد و اختيار فرمود؛ و براي من وصيّ اختيار كرد. و من پسر عمويم را وصيّ خود كردم كه بدان بازوي من محكم شود همانطور كه موسي به برادرش هارون استحكام يافت. او خليفۀ من و وزير من است، و اگر پس از من پيامبري ميبود همانا علي پيامبر بود، وليكن بعد از من نبوّتي نيست.»
و نيز مير سيّد علي هَمداني در كتاب «مودّة القُربي» از أبو موسي حميدي آورده است كه گفت:
من با رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم و با ابوبكر وعمر و عثمان و علي بوديم. رسول خدا به سوي أبوبكر روي كرد، و گفت: اي أبابكر! اين را كه ميبيني وزير من است در آسمان؛ و وزير من است در زمين؛ يعني: علي بن أبيطالب. اي أبوبكر اگر تو ميخواهي كه خداوند را ملاقات كني؛ و او از تو خشنود باشد؛ علي را خشنود كن! زيرا كه رضاي او رضاي خداست و غضب او غضب خداست.[23]
و در مودّت هفتم از حضرت صادق از پدرانش عليهم السّلام آورده است كه: لَقَد قَالَ النَبِيُّ صلّي الله عليه وَآلِه وَسلَّم لِعَلِيٍّ عليه السّلام فِي عَشَرَةِ مَوَاضِعِ: أنتَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي.[24]
ص71
«رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به علي عليه السّلام در ده جا گفتند: نسبت تو با من مثل نسبت هارون است با موسي».
و نيز در «ينابيع المودّة»، از احمد بن حَنبل، در مسند خود، با سند خود از عَطِيَّة عَوفي، از أبوسعيد خُدريّ روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به عليّ گفتند:
أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.[25]
و أيضاً أحمد بن حنبل، از سعد بن أبي وقّاص، و از أسماء بنت عُمَيس، و از سعيد بن زيد ترمذي، از سعيد بن مسيّب، از سعد بن أبي وقّاص تخريج كرده است كه حضرت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به علي عليه السّلام گفتند: أنتَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي . و أحمد بن حنبل گفته است: اين حديث صحيح است.[26]
و از موفّق بن احمد خوارزمي با سند خود ، از مخدوج بن زيد الهاني ؛ و با سند ديگر از يحيي و مجاهد تخريج كرده است كه آن دو نفر روايت كردهاند از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم كه فرمود :
هَذَا عَلِيُّ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلاّ أنَّهُ لَا نَبَيَّ بَعْدِي .[27]
و از احمدبن حَنبل و مُوفّق بن احمد با دو سند خود از زيد بن أبي أوفي روايت كرده است كه گفت: داخل شدم در مسجد رسول الله، در حالي كه بين اصحاب خود عقد اخوّت بسته بود؛
علي عليه السّلام عرض كرد: يا رسول الله! با اصحاب خود چنين عقدي برقرار كردي! و براي من عقد اُخوّت و برادري نبستهاي!
رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفت: وَالَّذِي بَعَثزنِي بِالحَقِّ نَبِيّاً أخَّرْتُكَ لِنَفْسِي
ص72
فَإنَّكَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي، إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي! فَأنتَ أخِي وَ وارِثَ! وَ أنتَ مَعِي فِي قَصْرِي فِي الجَنَّةِ مَعَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ أنتَ رَفِيقِي! ثُمَّ قَرَأ: «إخواناً عَلَي سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ» المَتَحابُّونَ فِي اللهِ يَنظُرُ بَعْضُهُم بَعْضٍ.[28]
«سوگند به آن كسي كه مرا به نبوّت برانگيخت؛ من تو را براي برادري خودم كنار گذاردهام؛ زيرا كه نسبت تو با من همان نسبت هارون است با موسي؛ بجز آنكه پس از من پيغمبري نيست. زيرا كه تو برادر من هستي! و وارث من هستي! و با من و با دختر من فاطمه، در قصر من در بهشت هستي! و تو رفيق من هستي! و سپس قرائت كرد: برادراني هستند كه بر تختها تكيه زده؛ و روبروي يكديگر قرار گرفتهاند؛ و در راه خدا و در ذات خدا يكديگر را دوست دارند؛ و بعضي به بعض ديگر نظر مينمايند».
و اين روايت را ابن مغازلي و حمّوئي از زيد بن ارقم تخريج كردهاند.[29]
و ابوالمُؤيّد موفّق بن أحمد خوارزمي مكّي با سند خود از جابربن عبدالله روايت كرده است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم: يَا عَلِيُّ! إنَّهُ يَحِلُّ لَكَ فِي المَسْجِد مَا يَحِلُّ لِي وَ إنَّكَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَاروُنَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي! وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّكَ تَذُودُ عَن حَوْضِي يَوْمَ القِيَامَةِ رِجَالاً، كَما يَذَادُ البَعِيرُ الاجْرَبُ عَنِ المَاءِ بِعَصاً لَكَ مِن عَوْسَجٍ[30]؛ كَأَنِّي أنظُرُ إلي مَقَامَكَ مِن حَوْضِي.[31]
«اي علي! در مسجد من (مسجد النبّي» براي تو حلال است آنچه براي من حلال است! و منزلۀ تو با من، منزلۀ هارون است با موسي، بجز نبوّت كه پس از من نبوّتي نيست! سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست، تو در روز قيامت عصائي از چوب عَوسَج (درخت معروف خاردار) در دست داري، و همچون كسي كه شتر جَرَبْ دار را از آب دور كند؛ تو مرداني را با اين عَصا، از اطراف حوض من ميراني و دور ميكني! گويا من اينك دارم مَوقِف تو را از حوض خودم،
ص73
مينگرم».
و در زوائد مسند عبدالله حَنبَل، از يحيي بن عيسي، از أعمش، از عباية اسدي، از ابن عباس روايت است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به اُمِّ سَلَمَه رضي الله عنه گفتند:
يَا اُمِّ سَلَمَةَ عَلِيُّ مِنِّي وَ أنَا مِن عَلِيٍّ! لَحْمُهُ لَحْمِي! وَ دَمُهُ مِن دَمِي؛ وَ هُوَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَي! يا اُمِّ سَلَمَةَ! اسْمَعِي وَاشْهَدِي! هَذَا عَلِيُّ سَيِّدُ المُسْلِمِينَ.[32]
«اي ام سلمة! علي از من است؛ و من از علي هستم! گوشت او از گوشت من است؛ و خون او از خون من است؛ و نسبت او با من نسبت هارون است با موسي؛ اي اُمّ سَلَمة؛ بشنو و گوش فرا دار؛ و شاهد باش كه: اين علي سيّد و سالار و پيشواي مسلمين است.»
و در «مناقب» از جابربن عبدالله آورده است كه گفت: از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه ميگفت مطالبي را دربارۀ علي، كه اگر تنها يكي از آنها در كسي يافت شود، از جهت شرف و فضيلت كافي است كه او را شريف و با فضيلت بنمايد 5
گفتار او صلّي الله عليه وآله وسلّم :مَن كُنتُ مَوْلهُ فَعَلِيُّ مَوْلهُ.
«هر كس كه من ولايت او را دارم؛ علي ولايت او را دادر».
و گفتار او صلّي الله عليه وآله وسلّم : عَلِيُّ مِنِّي كَهَارُونَ مِن مُوسَي.
«علي از من، همانند هارون است با موسي».
و گفتار او صلّي الله عليه وآله وسلّم: عَلُِيُّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ.
«علي از من است؛ و من نيز از علي هستم».
و گفتار او: عَلِيُّ مِنِّي كَنَفْسِي؛ طَاعَتُهُ طَاعَتِي؛ وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيَتِي.
«نسبت علي با من مانند جان من است با من؛ طاعت از او طاعت از من است؛ و سرپيچي از او سرپيچي از من».
و گفتار او: حَرْبُ عَلِيٍّ حَرْبُ اللهِ؛ وَ سِلْمُ عَلِيٍّ سِلْمُ اللهِ.
ص74
«جنگ علي جنگ خداست؛ و صلح علي صلح خداست».
و گفتار او : وَلِيُّ عَلِيٍّ وَلِيُّ اللهِ؛ وَ عَدُوُّ عَلِيٍّ عَدُوُّ اللهِ.
«آن كه در تحت و ولايت علي است در تحت ولايت خداست؛ و دشمن علي دشمن خداست».
و گفتار او: عَلِيُّ حُجَّةُ اللهِ عَلَي عِبَادِهِ.
«علي حجّت خداوند است، بر بندگانش».
و گفتار او: حُبُّ عَلِيٍّ إيمانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْرٌ.
«محبت علي ايمان است و بغض او كفر است».
و گفتار او: حِزبُ عَلِيٍّ حِزْبُ اللهِ؛ وَ حِزْبُ أعْدائِهِ حِزوبُ الشَّيطانِ.
«حزب علي حزب خداست؛ و حزب شيطان علي حزب شيطان است».
و گفتار او: عَلِيُّ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُ لا يَفْتَرِقانِ.
«علي با حقّ است و حقّ با علي است كه از هم جدا نميشوند».
و گفتار او: عَلِيُّ قَسِيمُ الجَنَّةِ وَالنَّارِ.
«علي تقسيم كنندۀ بهشت و آتش است».
و گفتار او: مَن فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي، وَ مَن فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللهَ.
«كسي كه از علي دوري كند از من دوري كرده است؛ و كسي كه ازمن دوري كند، از خدا دوري كرده است ».
و گفتار او: شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الفَائِزُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ.[33]
«شيعيان علي؛ فقط و فقط ايشانند رستگاران در روز قيامت».
ص75
واينك كه اين اين حديث مبارك را از جابربن عبدالله انصاري آورديم؛ چقدر مناسب است جملاتي را از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم كه مُصَدَّر به لفظ عَلي است؛ و سُيُوطيّ در «جامع الصَّغير» خود روايت كرده است در اينجا بياوريم: سُيُوطيّ، از طَبَراني از عبدالله بن عمر روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمود:
عَلُِيُّ أخِي فِي الدُّنيا وَ الآخرَةِ. «علي برادر من است در دنيا و آخرت».
و از طبراني، و ضياء از عبدالله بن جعفر از رسول خدا آورده است كه:
عَلِيُّ أصْلِي؛ و جَعْفَرٌ فَرْعِي . «علي اصل من است و جعفر فرع من».
و از حاكم در «مستدرك» از جابربن عبدالله آورده است كه:
عَلِيُّ إمامُ البَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الفَجَرَةِ، مَنصُورٌ مَن نَصَرَهُ، مَخْذُولٌ مَن خَذَلَهُ.
«علي امام و پيشواي نيكوكاران است؛ و كشندۀ فاجران. ياري شده است كسي كه وي را ياري كند، و ذليل است كسي كه وي را تنها گذارد و أرج ننهد.»
و از دار قُطْنِي در «افراد» از عبدالله بن عبّاس روايت كرده است كه:
عَلِيُّ بَابُ حِطَّةٍ، مَن دَخَلَ مِنهُ كانَ مُؤمِناً، وَ مَن خَرَجَ مِنهُ كانَ كافِراً. «علي همچون باب حِطّه در بني اسرائيل است؛ كسي كه از آن داخل شود مؤمن است؛ و كسيكه از آن خارج باشد كافر است».
و از ابن عَديّ در «كامل» از ابن عباس آورده است كه:
عَلِيُّ عَيبَةُ عِلْمِي «علي صندوقچه و گنجينه و خزينۀ دانش من است.»
و از طبراني در «أوسَط»، و از حاكم در «مستدرك» از اُمّ سَلَمه آورده است كه:
عَلِيُّ مَعَ القُرْآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِيٍّ، لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضِ.
ص76
«علي با قرآن است؛ و قرآن با علي است؛ و هيچگاه از هم جدا نميشوند تا در كتار حوض كوثر بر من وارد شوند».
و از «مسند» احمد حَنبل، و تِرمَذي و نسائي و ابن ماجه از حُبشي بن جُناده آورده است كه:
عَلِيُّ مِنِّي وَ أنَا مِن عَلِيٍّ وَ ليُؤدِّي عَنِّي إلا أنَا أوْ عَلِيُّ.
«علي از من است و من از علي هستم و از طرف من أدا نميكند و نميرساند؛ مگر خود من و يا علي.»
و از خطيب در «تاريخ بغداد»، و از ديلمي در «مُسند الفردوس» از ابن عباس آورده است كه:
عَلِيُّ مِنِّي بِمنزِلَةِ رَأْسِي مِن بَدَنِي . «نسبت علي با من، مثل نسبت سر من است با بدن من».
و از أبوبكر مطيري، در جزء خود، از أبوسعيد خُدري آورده است كه:
عَلُيُّ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي.
و از بيهقي در «فضائل الصَّحابة»، از ديلمي در «مُسنَد الفردوس» از أنس آورده است كه:
عَلِيُّ يَزْهَرُ فِي الجَنَّةِ كَكَوْكَبِ الصُّبْحِ لاهْلِ الدُّنيا.
«علي در بهشت چنان بر اهل بهشت ميدرخشد، همانند ستارۀ صبح براي اهل دنيا.»
و از محاملي در «أمالي» خود، از ابن عبّاس روايت ميكندكه:
عَلِيُّ بنُ أبِيطالِبٍ مَوْلَي مَن كُنتُ مَولهُ . «علي بن أبيطالب مولاي كسي است كه من مولاي او هستم.»
و از ابن عدي در «كامل» از علي بن أبيطالب روايت كرده است كه:
عَليُّ يَعْسُوبُ المؤمِنِينَ؛ وَالمَالذ يَعسُوبُ المُنَافِقِينَ.
«علي رئيس و سالار و پشتيبان مؤمنان است، و مال رئيس و سالار و پشتيبان منافقان است».
ص77
و از بزازّ، از أنس روايت كرده است كه:
عَلِيُّ تَقضِي دَينِي.[34] «علي است كه دَين مرا ادا ميكند.»
و امام عبدالرَّوف مناوي، از عبدالرَّزَّاق در «جامع» آورده است كه رسول خدا فرمود:
أبشِر يَا عَلِيُّ! حَيَاتُك وَ مَوْتُكَ مَعِي.[35] «بشارت باد بر تو اي علي! كه حيات و مردنت با من است.»
مجلسي گويد: مؤيّد اين أخباري كه او را به منزلۀ هارون نسبت به موسي قرار داده است؛ روايتي است كه سيّد رضي رضي الله عنه در «نهج البلاغه» در باب اختصاصات آنحضرت به رسول خدا آورده است كه: رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به او گفتند: إنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَع، وَ تَرَي مَا أَري، إلأنَّكَ لَسْتَ بِنَيِيٍّ، وَلَكِنَّكَ وَزِيرٌ، و إِنَّكَ عَلَي خَيْرٍ.[36]
«تو ميشنوي از عوالم غيب، آنچه را كه من ميشنوم؛ و ميبيني آنچه را كه من ميبينم؛ بجز آنكه تو پيغمبر نيستي! و ليكن تو وزير هستي؛ و تو بر خير هستي!»
و ابن أبي الحديد، در شرح اين گفتار، بعد ازنقل روايات مؤيّده گويد كه: دليل بر انكه علي بن أبيطالب عليه السّمم وزير رسول الله است، از نصّ كتاب و سنّت رسول خدا، گفتار خداست كه ميگويد:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِن أَهْلِي هَارُونَ أَخِي أشْدُد بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي.
و گفتار رسول خدا است، در خبري كه در صدور آن بين تمام فرق اجماعي است كه فرمود:
ص78
أنَت مِنِّي بِمَنزِلةِ هَاروُنَ مِن مُوسَي إِلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي!
زيرا كه در اين گفتار، جميع مراتب و منازل هارون را نسبت به موسي، براي علي ثابت كرده است؛ و بنابراين علي، وزير رسول خدا، و محكم كنندۀ پشت اوست؛ و اگر نبوّت به رسول خدا خاتمه نمييافت؛ هر آينه شريك در نبوّت او هم بود.[37] و ابن أبي الحديد در جاي ديگر نيز گفته است: علي در روز شوري گفت: أفِيكُم أحَدٌ قَالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صَلَّي الله عليه وَآله وسلّم أنتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي غَيرِي! قالوا: لا![38]
«آيا در ميان شما هست يكنفر كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به و گفته باشد؛ نسبت تو با من مثل نسبت هارون است با موسي؛ با اين تفاوت كه فقط بعد از من پيغمبر نيست؛ غير از من؟ گفتند: نه!»
و از «كنز الفوائد» كَراجكيّ با سند متّصل خود، از جابربن عبدالله انصاري روايت كرده است كه: چون علي عليه السّلام خيبر را فتح نموده؛ و به نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم آمد، پيغمبر به او گفت:
لَو لَا أن تَقُولَ فِيكَ طَائِفَةٌ مِن اُمَّتِي ما قَالَتِ النَّصَارَي فِي المَسِيحِ ابنِ مَرْيَمَ؛ لَقُلْتُ فيكَ اليَوْمَ مَقالاً لتَمُرُّ بِمَلاء إلأخَذُوا التُّرابَ مِن تَحتِ قَدَمَيكَ وَ مِن فَضْلِ طَهُورِكَ فَاستَشفَوا بِهِ؛ وَلِكِن حَسبُكَ أن تَكُونَ مِنئِّي وَ أنَا مِنكَ! تَرِثُنِي وَ أرِثُكَ.
وَ أنتَ مِنِّي بِمَنزِلزةِ هَارونَ مِن مُوسَي إلأنَّهُ لنَبِيَّ بَعْدِي! وَ إِنَّكَ تُبرِءُ ذُمَّتِي وَ تُقاتِلُ عَلَي سُنَّتِي! وَ إنَّكَ غَداً في الآخِرَةِ أقرَبُ النّاسِ مِنِّي! وَ إنَّكَ أوَّلُ مَن يَرِدُ عَلَيَّ الحَوْضَ وَ إنَّكَ عَلَي الحَوْضِ خَلِيفَتِي! وَ إنَّكَ أوّلُ مَن يُكوسَي مَعي! وَ إنَّكَ أوَّلُ دَاخِلِ الجَنَّةِ مِن أُمَّتِي! وَ إنَّ شِيعَتَكَ عَلي مَنَابِرَ مِن نُورٍ مُبيضَّةً وَجُوهُهُم حَوْلي؛ أشْفَعُ لَهُمْ وَ يَكُونُونَ غَداً فِي الجَنَّةِ جيرانِي! وَ إنَّ حَرْبَك حَرْبِي! و إنَّ سِلْمَكَ سِلمي! وَ إنَّ سَرِيرَتَكَ سَرِيرَتِي! وَ عَلانِيتَكَ عَلنِيَتِي! وَ إنَّ وُلدَكَ وُلدي.
وَ إنَّكَ مُنجِزٌ عِدَاتِي! وَ إنَّكَ عَلِيُّ! وَ لَيسَ أحَدٌ مِنَ الامَّةِ يَعدِلُكَ عِندِي!
ص79
وَ إنَّ الحَقَّ عَلَي لِسَانِكَ، وَ فِي قَلبِكَ، وَ بَينَ عَينَيكَ! وَ إنَّ الإيمَانَ خَالَطَ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ، كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي! وَ إنَّهُ ليَرِدُ الحَوْضَ مُبغِضٌ لَكَ! وَ ليَغِيبُ مُحِبٌ لَكَ غَداً عَنِّي حَتَّي يَرِدَ عَلَيَّ الحَوْضَ مَعَكَ يَا عَلِيُّ!
فَخَرَّ عَلِيُّ عليه السّلام سَاجِداً؛ ثُمَّ قالَ: الحَمدلِلَّهِ الَّذي مَنَّ عَلَيَّ بالإسْلمِ؛ وَ عَلَّمَني القُرآنَ؛ وَ حَبَّبَنِي إلَي خَيرِ البَرِيَّةِ: خَاتَمِ النَّبِيِّنَ، وَ سَيِّدِ المُرْسَلِينَ، إحْسَاناً مِنهُ إلَيَّ وَ فَضلاً مِنهُ عَلَيَّ.
فَقَالَ رسول الله صلَّي الله عليه وآله وسلّم: يَا عَلِيُّ لَوْ لأنتَ لَم يُعْرَرف المُؤمِنُونَ بَعْدِي.[39]
«اگر دربارۀ تو گروهي از امّت من نميگفتند آنچه را كه نصاري دربارۀ عيسي بن مريم گفتند؛ من امروز دربارۀ تو گفتاري ميآوردم، كه به پيرو آن بر هيچ جماعتي عبور نمينمودي؛ مگر آنكه خاك را از زير دو قدمت ميگرفتند و بر ميداشتند؛ و زيادي و غُسالۀ آب وضوء وغسل تو را ميگرفتند؛ و آنها را وسيلۀ شفاي خود قرار ميدادند؛ وليكن همينقدر كافي است كه من دربارۀ تو بگويم كه: تو از من هستي؛ و من از تو هستيم؛ تو از من ارث ميبري و من از تو ارث ميبرم!
و نسبت تو بامن، همانند نسبت هارون است با موسي؛ بجز آنكه پس از من پيامبري نيست! و تو حقّاً ذِمِّۀ مرا إبراء ميكني! و بر آئين و سنّت من كارزار
ص80
مينمائي! و حقّاً فردا در آخرت نزديكترين مردم به من هستي! و حقّاً تو اوّلين كسي ميباشي كه در حو����� كوثر بر من وارد ميشود؛ و تو خليفه و نماينده من بر حوض كوثر هستي! و تو اوّلين كسي هستي كه با من لباس و حُلِّه بهشيت و خِلعَت الهي ميپوشد! و از امّت من اوّلين كسي ميباشي، كه وارد هشت ميگردد! و حقّاً پيروان و شيعيان تو، بر منبرهائي از نور بالا رفته؛ و با چهرههاي روشن و تابناك گرداگرد من هستند؛ و براي ايشان من در پيشگاه حضرت خداوند شفاعت مينمايم! و در فرداي قيامت در بهشت همسايگان و همجواران من ميباشند! و جنگ تو جنگ من است و صلح تو صلح من است؛ و باطن و نيّات و پنهانيهاي تو، باطن و نيّات و پنهانيهاي من است! و ظاهر و هويدائيهاي تو ظاهر و هويدائيهاي من است! و حقّاً فرزندان تو فرزندان من هستند!
و حقّا تو وفا كنندۀ عُهود و پيمانهاي من هستي! و حقّاً تو بزرگوار و بلند مقام، و رفيع الدرجه ميباشي! و هيچيك از افراد امّت من، هم ميزان و هم رتبه و درجۀ تو نيستند!
و حقّا حقّ بر زبان تو جاري است، و در دل تست؛ و در برابر چشمان تست؛ و ايمان با گوشت و خون تو بهم درآميخته است؛ همانطور كه با گوشت و خون من بهم در آميخته است! و كسيكه بُغض و عداوت تو را داشته باشد، داخل حوض كوثر نميشود؛ و دوست تو در فرداي قيامت، از من پنهان نخواهد بود؛ تا اينكه با تو اي علي، در حوض كوثر وارد شود.
علي عليه السّلام چون اين گفتار را از رسول الله شنيد، به سَجده افتاد و گفت: حمد و سپس مختصّ خداوندي است كه بر من به اسلام منّت نهاد؛ و قرآن را به من آموخت و محبّت مرا در دل بهترين مردم جهان: خاتم پيامبران و سيّد و سالار رسولان ـ از إحساني كه به نمود؛ و فضل و رحمتي كه شامل حال من كرد ـ قرار داد.
پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم گفت: اي علي! اگر تو نبودي؛ مؤمنان بعد از من شناخته نميشدند!»
پاورقي
[1] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 524 و ص 525 و در «الغدير» ،ج 4 ، ص 127 و ص 131 ، و در آنجا شرح حالات عَوْني را مفصّلاً ذكر كرده است . عوني از شعراي بزگوار و پيشوايان شعر در مدايح اهل بيت عليهم السّلام بوده است و در قرن ششم ميزيسته است ، و فاني در محبّت اهل بيت بوده است . اشعار پنج مصراعي او كه در مناقب أميرالمؤمنين عليه السّلام و در مثالب أعداء او است بقدري راقي است كه از جهت سلاست و ملاحت كمتر نظير آنرا ميتوان يافت . اين اشعار پنجاه و يك پنج مصراعي است كه ما د راينجا از «مناقب» ابن شهرآشوب به مناسبت وزارت أميرالمؤمنين عليه السّلام فقط يك پنج مصرعي را ذكر كرديم . و چون اسم او طلحة بن عبيدالله أبي عون غسّاني بوده است ؛ آخرين أبيات خود را با خطاب به طلح كه ماداي مرخّم است خاتمه ميدهد
يا ربّ مالي عملٌ سوي الولا لأحمد و آله أهل العُلا
صنو الرسول والوصيّ المبتلي و فاطمٍ و الحسنين في الملا
غرّا تزين العرش و الكرسيّا
ثمّ عليَّ وابنِه محمّد و جعفر الصدق و موسي المهتدي
ثمّ عليَّ و الجواد الاجود محمدٍ ثمّ عليَّ الامجدِ
و الحسن الّذي جلا المهديّا
فأعطني بهم جمال الدنيا و راحة القبر زمان البقيا
و الامن و الستر بحشر المحْيا و الرَّيّ من كوثر أهل السقيا
والحشر معهم في العلي سويّا
يا طلح إن تختم بهذا في العمل لم يدن منك فزع و لاوجل
و أنت طَلْحُ الخير إن جاء الاجل بالاجر من ربّ الوَرَي عزّوجلّ
كفي بربّي راحماً كفيّا
[2] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 524 و ص 525 و در «الغدير» ،ج 4 ، ص 127 و ص 131 ، و در آنجا شرح حالات عَوْني را مفصّلاً ذكر كرده است .
[3] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، طبع سنگي ، ج 1 ، ص 525 .
[4] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، طبع سنگي ، ج 1 ، ص 525 .
[5] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 525 .
[6] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 525 .
[7] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 525 .
[8] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 525 .
[9] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، ج 1 ، ص 525 .
[10] ـ در «قاموس» ج 2 ، ص 55 گويد : شُبَّر كبُقَّم ، و شُبَّير كَقُمَيْر وَ مُشَّبِّر كمحدِّث ؛ أبناء هارون عليه السّلام ، قيل : و بأسمائهم سمّي النبي صلّي الله عليه وآله وسلّم الحسن و الحسين و الحسن.
[11] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 525 ، و اين دو روايت را در «بحار الانوار» طبع حروفي ، ج 38 ، ص 145 و ص 146 از «مناقب» آورده است و در طبع كمپاني ، ج 9 ، ص 294 .
[12] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 525 ، و اين دو روايت را در «بحار الانوار» طبع حروفي ، ج 38 ، ص 145 و ص 146 از «مناقب» آورده است و در طبع كمپاني ، ج 9 ، ص 294 .
[13] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 549 و ص 550 .
[14] ـ در «بحار الانوار» طبع حروفي ج 38 ص 148 روايت أبوبصلت اهوازي را تا اينجا ذكر كرده است . و در طبع كمپاني ، ج 9 ، ص 294 و ص 295 .
[15] مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 549 و ص 550 .
[16] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 550 .
[17] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 550 .
[18] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ، ص 550 .
[19] ـ «مناقب» ابن شهرآشوب ، چ 1 ، ص 550 .
[20] ـ «الغدير» ج 1 ، ص 396 .
[21] ـ «الغدير» ج 1 ، ص 397 و ص 398 .
[22] ـ «ينابيع المودّة» طبع اسلامبول ، اوّلين طبع ، طج 1 ، باب 56 ، ص 251 در مودّت سادسه از كتاب «مودّة القربي» سيّد علي همداني .
[23] ـ «ينابيع المودّة» ، ج 1 ، باب 56 ، ص 251 ، در مودّت ششم . و ص 254 موّدت هفتم .
[24] ـ «ينابيع المودّة» ، ج 1 ، باب 56 ، ص 251 ، در مودّت ششم . و ص 254 موّدت هفتم .
[25] ـ «ينابيع المودّة» باب 6 ، ص 50 . و «غاية المرام» قسمت اوّل ، ص 109 ، حديث اوّل .
[26] ـ «ينابيع المودّة» باب 6 ، ص 50 ؛ و «غاية المرام» ص 109 ، حديث سوّم ، و ص 110 حديث يازدهم ، و در «مناقب» ابن مغازلي در ص 29 و ص 34 و ص 35 و ص 36 أحاديثي تحت شمارههاي 42 و 51 و 53 و 54 ؛ از سعيد بن مسيّب از سعد بن أبي وقّاص در اين باره آورده است .
[27] «ينابيع المودّة» ج 1 ، باب 6 ، ص 50
[28] ـ «ينابيع المودّة» طبع اسلامبول ، ج 1 ، باب 6 ، ص 50 و ص 51 .
[29] ـ «ينابيع المودّة» طبع اسلامبول ، ج 1 ، باب 6 ، ص 50 و ص 51 .
[30] ـ عَوْسَج ؛ چوبي است از درخت خاردار .
[31] ـ «ينابيع المودّة» ج 1 ، ب ب6 ، ص 51 و در «بحار الانوار» ج 9 ، ص 238 از «كشف الغمّة» از «مناقب» خوارزمي ، از جابربن عبدالله روايت كرده است .
[32] ـ «ينابيع المودّة» ج 1 ، باب 7 ، ص 55 .
[33] ـ «ينابيع المودّة» طبع اسلامبول ، ج 1 ، باب 7 ، ص 55 و ص 56 . و ابن عبدالبرّ در «استيعاب» ج 3 ، ص 1109 و ص 1110 از معمر ، از ابن طاوس ، از پدرش ، از مطلب بن عبدالله بن حنطب ، آورده است كه : چون وافدين طائفۀ ثقيف به نزد رسول الله آمدند ؛ رسول خدا به آنها گفت : لَتَسْلَمُنَّ أو لابعَثَنَّ رَجُلاً منّي ـ أو قال : مثل نفسي ـ فليضربنّ أعناقكم و لَيسبَينَّ ذراريكم و ليأخذُنَّ أموالكم . قال عمر : فوالله ما تمنّتُ الإمارة إليؤمئذ وجعلت أنصب صدري له رجاء أن يقول : هو هذا . قال : فالتفت الي علي رضي الله عنه ؛ فأخذ بيده ثم قال : هو هذا .
«بايد اسلام بياوريد و تسليم شويد ! و گرنه من به سوي شما مردي را كه از من است ـ و يا آنكه فرمود : مثل نفس من است ـ بر ميانگيزم تا گردنهاي شما را بزند ؛ و أطفال شما را اسير كند ؛ و اموال شما را بگيرد . عمر ميگويد : سوگند به خدا كه من در هيچ موقعي آرزوي رياست و إمارت را نكردم مگر در آن روز و پيوسته در سينه و نيّت خود داشتم كه پيغمبر بگويد : اينست آن مرد . ولي پيغمبر به سوي علي ابن أبيطالب عليه السّلام توجّه كرد و دست او را گرفت و گفت : آن كس اين مرد است.»
[34] ـ «جامع الصغير» طبع چهارم ، مطبعۀ مصطفي البابي الحلبي و أولاده ،باب عين ، ص 66 .
[35] «كنوز الحقايق في حديث خير الخلايق» كه در هامش «جامع الصغير» سيوطي طبع شده است ، ص 6 .
[36] ـ خطبۀ قاصعه: 190 : در قسمت پنجم آن ، از طبع عبده مصر ، ص 393 . و قبل از اين سخن اينست كه : وَ لَقَدْ سَمعتُ رَنَّة الشيطان حين نزل الوحي عليه صلّي الله عليه وآله وسلّم فقلتُ يا رسول الله ! ما هذِهِ الرَّنَّة ! فقالَ : هَذا الشَّيطانُ أيس من عبادَتِهِ إنَّكَ تَسْمَعُ مَا أسمع ـ الي آخره .
[37] ـ «شرح نهج البلاغه» ابن أبي الحديد ، طبع دارإحياء الكتب العربيّة ، ج 13 ، ص211 .
[38] ـ «بحار الانوار» طبع كمپاني ، ج 9 ، ص 241 .
[39] ـ «بحار الانوار» طبع كمپاني ، ج 9 ، ص 241 و ص 242 . و متن اين حديث مبارك را در «غاية المرام» قسمت اوّل ، ص 115 و ص 116 تحت شمارۀ 60 از خوارزمي در «فضائل» باسند متئصل خود از ابراهيم بن عبدالله بن العلاء از پدرش ، از زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب ، از پدرش از جدّش ، از علي عليه السّلام روايت كرده است . و عبارات آن همين عبارات است و نيز اضافه دارد كه : وإنّ أعدائك غداً ظَمَأ مُظمئينَ مُسْوَدة وجوههم يفتحمونَ مُقمَحونَ ! يُضربون بالمقامع و هي سياطٌ من نارٍ مقتحمين ! و أنت باب علمي !
و همچنين در «غاية المرام» مختصر اين حديث را از خوارزمي در «مناقب» ، از ناصر للحق در ضمن حديث طويلي روايت كرده است . و نيز در «غاية المرام» اين حديث را بطوله از كتاب «المناقب الفاخرة» با سند متّصل خود از جابربن عبدالله روايت كردهاست و در پايان حديث اين جملات را اضافه دارد كه : يا عليّ لقد جعل الله نسل كلّ نبيٍّ من صُلبه ؛ و نسلي من طُلبك ! فأنت أعزّ الخلق لَدَيَّ ؛ و أكرمهم لَدَيَّ و مُحِبِّوك اكرم عَلَيَّ من اُمّتي . و نيز در «غاية المرام» ؛ قسمت اوّل ص 127 حديث شمارۀ 4 از طريق خاصّه از شيخ صدوق با اسناد متّصل خود از جابربن عبدالله با عين عبارات مذكوره آورده است .