کتاب حیات جاوید : صفحه ۱۴۸-۱۲۷

متن قبل | فهرست | ادامه متن

کتاب حیات جاوید ص ۱۲۸ | بازگشت به فهرست

توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام به بی‏ثباتی دنیا، و اعتصام به پروردگار

فَتَفَهَّم ـ یا بُنَیَّ! ـ وَصِیَّتی، و اعلَم أنَّ مالِکَ المَوتِ هو مالِکُ الحَیاهِ، و أنَّ الخالِقَ هُو المُمیتُ، و أنَّ المُفنِیَ هو المُعیدُ، و أنّ المُبتَلِیَ هو المُعافی، و أنَّ الدُّنیَا لَم تَکن لِتَستَقِرَّ إلّا عَلَى ما جَعَلَها اللهُ عَلَیهِ مِنَ النَّعماءِ و الِابتِلاءِ و الجَزاءِ فی المَعادِ، أو ما شاءَ مِمّا لا نَعلَمُ. فَإن أَشکلَ عَلَیک شَی‏ءٌ مِن ذَلِک فَاحمِلْهُ عَلَى جَهالَتِک به؛ فَإنَّک أوَّلُ ما خُلِقتَ جاهِلًا ثُمَّ عُلِّمتَ، و ما أَکثَرَ ما تَجهَلُ مِنَ الأَمرِ، و یَتَحَیَّرُ فیهِ رَأْیُک، و یَضِلُّ فیهِ بَصَرُک، ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذَلِک، فَاعتَصِمْ بِالَّذی‏ خَلَقَک و رَزَقَک و سَوّاک، و لْیکُنْ لَهُ تَعَبُّدُک، و إلَیهِ رَغبَتُک، و مِنهُ شَفَقَتُک.”

«پس ـ ای فرزند! ـ خوب وصیّتم را بفهم و به آن توجّه کن و او را به گوش دل بسپار و با جان و روانت درهم آمیز، و بدان که مالک مرگ و نیستی همان مالک حیات و زندگانی است و خالق زندگی، خود خالق بوار و نابودی است، و آنکه می‌میراند، هم او دوباره باز می‌گرداند، و آن ذاتی که ابتلاء می‌دهد هم او باز می‌گشاید، و دنیا برای زندگی و حیات بی‌درد سر و مستمر آفریده نشده است، بلکه خداوند آن را برای نعمت‌ها و ابتلائات و پاداش آخرت، یا اموری که علم و آگاهی بدان نداریم، خلق فرموده است.

پس اگر در این مطالب و گذر عمر و ظهور حوادث برایت مشکلی پیش آید که نتوانستی از عهدۀ حلّ آن برآیی، آن را بر نادانی و قصور در علم و بصیرت خویش حمل کن. (نه اینکه نسبت به اصل آن حادثه و مسأله دچار شکّ و تردید گشته، آن را خلاف بدانی؛ زیرا انسان نمی‌تواند نسبت به همۀ امور و جریانات دارای یقین و جزم باشد.)

زیرا تو در ابتدای خلقت و تولّدت جاهل به دنیا آمدی، سپس کم‌کم به علم و آگاهی رسیدی، و چه بسیار از امور و حقایقی است که هنوز بر تو مجهول می‌باشد، و رأی و نظرت در آن متحیّر و مردّد خواهد بود، و بصیرت و بینائیت در آن نقصان خواهد داشت، سپس با گذشت زمان و فراهم شدن اسباب آگاهی و اطّلاع، به علم و بصیرت دست خواهی یافت.

پس به ذات اقدس و متعالی پروردگاری که تو را خلق کرد و روزی بخشید و به اعتدال درآورد، تکیه زن و از او مدد بخواه و تمسّک بجوی، و باید توجّه و رویکردت، یکسره به سمت و سوی او باشد و معبودی را جز او در نظر نیاوری، و شوق و رغبتت فقط منحصر در وصول به او و تحصیل رضای او باشد، و بیم و هراست باید از دوری و نارضایتی و سخط و غضب او باشد.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۲۹ | بازگشت به فهرست

جمیع حوادث و عوارض مترتّبه بر آن به اراده و تقدیر خداوند است

در این عبارات امام علیه السّلام به این نکته اشاره دارند که همان‌طور که اصل وجود عالم و عالمیان به ذات اقدس الهی باز می‌گردد، جمیع حوادث و عوارض مترتّبۀ بر آن نیز، به اراده و تقدیر او مستند و مربوط خواهند بود، چنانچه در مسائل فلسفی و عرفان نظری ـ توحید ذاتی و اسمائی و صفاتی و افعالی ـ این مطلب به اثبات رسیده است.

بناءً علی‌هذا، انسان در جمیع امور و تصرّفات خویش ـ چه امور شخصیّه و روابط اجتماعی، و چه در مسائل عبادی ـ فقط باید از آن ذات بی‌مثال، مدد جوید و او را مورد پرستش و اطاعت و انقیاد قرار دهد و با تمام وجود و سرّ و سویدای خویش، به سمت و سوی او روی آورد؛ چنانچه خدای متعال به حضرت موسی علیه السّلام وحی فرستاد: «ای موسی! در جمیع امور خویش، حتّی در نمک طعام خود، از من درخواست و التماس نما.»[۱]

بنابراین انسان باید چشم امید خود را منحصراً به آن ذات بی‌همتا بدوزد و از او در بیم و هراس بوده باشد و به هیچ قدرت و اثری در این عالم، توجه ننماید.

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۰ | بازگشت به فهرست

اشاره‏ای به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر

“و اعلَمْ ـ یَا بُنَیّ! ـ أنَّ أحَدًا لَم یُنبِئ عَنِ اللهِ کما أنبَأَ عنه الرّسولُ صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ فَارْضَ بِهِ رائِدًا و إلَى النّجاهِ قائِدًا، فَإنّی لَم آلُکَ نَصیحَهً، و إنَّک لَن تَبلُغَ فی النَّظَرِ لِنَفسِک ـ و إنِ اجتَهَدتَ ـ مَبلَغَ نَظَری لَک.”

«و بدان ـ ای فرزندم! ـ هیچ شخصیّتی در این دنیا به مانند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نتوانسته است از مقام ربوبی و اوصاف و خصوصیّات او سخن بگوید و او را به سایرین بشناساند؛ پس او را راهنما و چراغ هدایت و جلودار و مطاع خویش به سوی سعادت و رستگاری قرار ده.

و بدان که من از نصیحت و ارشاد تو چیزی فروگذار نکردم و به این نکته توجّه کن که تو هیچ‌گاه به مصلحت و سعادت خود ـ هر چند که سعی و کوشش نمائی ـ به آن میزان و مقداری که من برای تو می‌خواهم، نخواهی رسید.»

در این جملات أمیرالمؤمنین علیه السّلام پس از تبیین و تشریح موقعیّت بشر در این دنیا و انتقال او به سرای آخرت و پس از روشن شدن حقایق و اعتبارات و آنچه که به صلاح یا فساد آدمی است، و اینکه برای وصول به فلاح و رستگاری باید از نیّت صاف و صدق ضمیر برخوردار بود، و پیوسته در مواقف شکّ و شبهه، جانب حزم و احتیاط پیشه کرد و باید از سنن و شیوه‌های خردمندانه و مستند به عقل و فطرت تبعیّت نمود، به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر اشاره می‌کنند، که برای رفع تردید و ابهام و توقّف در عمل و تصمیم، باید از ارشاد و هدایت و دستگیری شخصیّتی خبیر و آگاه و مطّلع بر همۀ جوانب و زوایای موارد مشتبه و مجهول بهره‌مند شد، و کلام او را عقل منفصل تمییز و تشخیص مبهمات دانست، و او را چراغ هدایت در دل ظلمانی حوادث و مهالک دانست، و از دستورات و ارشادات او سرپیچی ننمود و در مواقع خطیر و بزنگاه‌های حیات بشری، اراده و تصمیم او را بر خواست و میل خویش مقدّم شمرد؛ و دستور او را به عنوان تنها راه نجات از معضله و شبهه‌ای که در او واقع شده، دانست.

بر اساس همین برهان و حکم عقل به متابعت اعلم و خبیر، باید از رسل الهی و پیشوایان دینی که موارد مشکوک و مواقف مشتبه برای آنان به دیدۀ دل و بینش الهی روشن و آشکار است، متابعت نمود، و دستور آنان را بر همۀ خواست‌ها و انتظارات دیگران و تشویق‌ها و تهدیدها و سلائق ترجیح و برتری داد.

بی پیر مرو تو در خرابات هرچند سکندر زمانی [۲]

*  *  *

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مکن ظلماتست بترس از خطر گمراهی [۳]

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۱ | بازگشت به فهرست

لزوم متابعت از انسان کامل واصل

طبیعی است از آنجا که مقصد غایی از خلقت بشر، عبور از مراتب غیب و سیر در اسماء و صفات حضرت حقّ و بالمآل، وفود به حریم قدس و ذات اقدس الهی است، باید قطع این مسافت با راهبری باشد که خود بالعیان و الشّهود جمیع مراتب اسماء و صفات را یکی پس از دیگری طی نموده و از اسرار و رموز آن عوالم کاملاً مطّلع باشد؛[۴] و در خطرات و مهالک نفس و موانع طریق بتواند به چیره دستی و چالاکی، انسان سائر الی الله را مطّلع و از آن مواطن برهاند.

از اینجاست که در می‌یابیم چرا أمیرالمؤمنین علیه السّلام در این فقرات، رسول خدا و اهل بیت او را بهترین و سزاوارترین افراد به هدایت و دستگیری انسان‌ها مشخّص نموده است.

چنانچه حضرت شیخ فرید الدین عطّار ـ رضوان الله علیه ـ می‌فرماید:

ز مشرق تا به مغرب گر امام است علی و آل او ما را تمام است [۱۱]

و بر این قیاس و به همین ملاک، اولیای الهی که مراتب تجرّد را به نحو اتمّ و اکمل طی نموده و به حقیقت عبودیّت متحقّق شده‌اند، می‌توانند از سالکین و پویندگان مسیر الی الله دستگیری بنمایند و آنان را به سر منزل مقصود برسانند. و در این مرتبه فرقی بین عالم و جاهل و اصناف متعدّده نمی‌باشد، و همۀ آنها در هر مرتبه، محتاج و نیازمند ارشاد و دستگیری فرد کامل و انسان واصل می‌باشند؛ چنانچه أمیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرمایند:

ضَلَّ مَن لَیس لَه حَکیمٌ یُرشِدُه.[۶]

«کسی که طوق انقیاد و سرسپردگی را در آستان حکیم و عارفی روشن ضمیر و صافی نهاد، قرار نداده باشد، قطعاً در کشاکش حوادث و کوران شبهات به هلاکت و ضلالت خواهد افتاد.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۲ | بازگشت به فهرست

ذکر بعضی از اوصاف پروردگار و عجز و فقر بنده در پیشگاه ربوبی

و اعلَم ـ یا بُنَیَّ! ـ أنّهُ لَو کان لِرَبِّک شَریکٌ لَأَتَتْک رُسُلُه، و لَرَأیْتَ آثارَ مُلْکهِ و سُلطانِهِ و لَعَرَفتَ أفعالَهُ و صِفاتِهِ، و لَکِنَّه إلٰهٌ واحِدٌ کَما وَصَفَ نَفسَهُ، لا یُضادُّهُ فی مُلکهِ أحَدٌ، و لا یَزولُ أبَدًا و لَم یَزَلْ. أوّلٌ قَبلَ الأشیاءِ بِلا أَوَّلیهٍ، و آخِرٌ بَعدَ الأشیاءِ بِلا نِهایهٍ. عَظُمَ عَن أن تَثبُتَ رُبوبِیَّتُهُ بِإحاطَهِ قَلبٍ أو بَصَرٍ؛ فَإذا عَرَفتَ ذَلِکَ فَافعَلْ کَما ینبَغی لِمِثلِکَ أن یفعَلَهُ فی صِغَرِ خَطَرِهِ؛ و قِلّهِ مَقدِرَتِهِ، و کَثرَهِ عَجزِهِ، و عظیمِ حاجَتِهِ إلى رَبِّهِ فی طَلَبِ طاعَتِهِ، و الخَشیَهِ مِن عُقوبَتِهِ، و الشَّفَقَهِ مِن سُخطِهِ؛ فَإنّهُ لَم یأْمُرکَ إلَّا بِحَسَنٍ و لَم یَنهَکَ إلَّا عَن قبیحٍ.”

«و بدان ـ ای فرزند! ـ  اگر برای پروردگارت شریک و مانندی بود، فرستادگانش به سوی تو می‌آمدند و آثار سلطنت و اقتدارش را ملاحظه می‌کردی، و قطعاً کردار و صفاتش را می‌شناختی، ولیکن او خدای یکتا و بی‌مانند است؛ چنانچه خود را بدین صفت متّصف نموده است.

هیچ ذاتی را یارای مقابله و ضدیّت در سلطنتش نمی‌باشد، و هیچ‌گاه پایانی برای او تصوّر نمی‌شود، و ابدیّت لایق ذات بی‌مثال اوست. اوست ابتدای هر چیزی، و هیچ چیز بر او پیشی نمی‌گیرد، در حالی‌که خود او ابتدائیّت و اوّلیّت ندارد و آغازی برای او متصوّر نخواهد بود، و پایان همۀ اشیا است در اصل وجود و عوارض آن، در حالی‌که خود او را نهایت و اختتامی‌نمی‌باشد. او بلند مرتبه است از اینکه ربوبیّت او را قلب و بصر دریابند و به کنه ذاتش دسترسی پیدا کنند؛ پس حال که به این مطالب و اوصاف مطّلع گشتی و از اقتدار و سلطنت و هیمنۀ او بر جمیع خلایق آگاه گشتی، خود را در برابر خدای یگانه آنچنان بپندار که فرد بی‌مقدار و بی‌مُکنَتی مانند تو، باید این چنین بپندارد. فردی که در ناتوانی و عجز فراوان، و احتیاج مبرم و عظیم به پروردگارش، در طلب تحصیل رضا و طاعت اوست، و از عقوبت و مؤاخذه‌اش بیمناک می‌باشد، و از غضب و دورباشش در هراس و نگرانی بسر می‌برد؛ زیرا پروردگار، تو را امر نفرمود مگر به کردار نیک، و تو را بازنداشت مگر از کار قبیح.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۳ | بازگشت به فهرست

بیان علّت و انگیزه آن حضرت از تبیین احوال و خصوصیّات دنیا و آخرت

یا بُنَیَّ! إنّی قَد أَنبَأْتُکَ عَنِ الدُّنیا و حالِها، و زَوالِها و انتِقالِها، و أَنبَأْتُکَ عَنِ الآخرهِ و ما أُعِدَّ لِأَهلِها [فیها]، و ضَرَبتُ لَکَ فیهِما الأَمثالَ لِتَعتَبِرَ بِها، و تَحذُوَ عَلَیها، إنَّما مَثَلُ مَن خَبَرَ الدُّنیا کَمَثَلِ قَومٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِم مَنزِلٌ جَدیبٌ، فَأَمّوا مَنزِلًا خَصیبًا و جَنابًا مَریعًا، فَاحْتَمَلوا وَعثَاءَ الطَّریقِ، و فِراقَ الصَّدیقِ، و خُشونَهَ السَّفَرِ، و جُشوبَهَ المَطعَمِ، لِیأْتوا سَعَهَ دارِهِم و مَنزِلَ قَرارِهِم، فَلَیسَ یجِدونَ لِشَی‏ءٍ مِن ذَلِکَ أَلَمًا، و لا یرَوْنَ نَفَقَهً [فیهِ] مَغرَمًا، و لا شَی‏ءَ أحَبُّ إلَیهِم مِمّا قَرَّبَهُم مِن مَنزِلِهِم، و أَدناهُم مِن مَحَلِّهِمْ؛ و مَثَلُ مَنِ اغتَرَّ بِها کَمَثَلِ قَومٍ کانوا بِمَنزِلٍ خَصیبٍ فَنَبا بِهِم إلَى مَنزِلٍ جَدیبٍ، فَلَیسَ شَی‏ءٌ أَکرَهَ إلَیهِم و لا أَفظَعَ عِندَهُم مِن مُفارَقَهِ ما کانوا فیهِ إلَى ما یَهجُمونَ عَلَیهِ، و یَصیرونَ إلَیهِ.”

«ای فرزندم! من از احوال دنیا و خصوصیّاتش تو را به خوبی آگاه کردم و از زوال دنیا و گذر از دنیا به آخرت نیز تو را مطّلع ساختم و از عالم آخرت و آنچه را خداوند در آنجا فراهم آورده است، با خبر ساختم، و از مثال‌هایی که می‌تواند شناخت تو را نسبت به دنیا و آخرت تکامل بخشد، برای تو نقل نمودم، تا اینکه عبرت بگیری و مسیر خویش را در این دنیا با آگاهی و بصیرت طیّ نمایی.

و به تحقیق مَثَل و شبیه کسی که از خصوصیّات دنیا مطّلع است، قوم و گروهی را ماند که در منزلگاهی به غایت سخت و قحط زده و ناموزون فرود آمده‌اند، و قصد دارند از آنجا به جایگاهی بسیار فرح بخش و سبز و خرّم کوچ کنند، بنابراین چاره‌ای نمی‌بینند که مشقّت و سختی راه را بر خود هموار سازند و از مصاحبت دوست و آشنا درگذرند و مشکلات راه را به جان بخرند و طعام ناموافق را چند صباحی تحمّل نمایند، تا اینکه به سر منزل مقصود برسند و در جایگاه مستقر و همیشگی خویش مأوا گزینند. بدین جهت هیچ گونه تألّم و ناراحتی از برخورد با این مسائل احساس نمی‌کنند، و از صرف اموال در وصول به این مقصود احساس خسارت و شکست نمی‌نمایند، و هیچ امری نزد آنها محبوب‌تر از این نیست که آنان را به منزلگاهشان برساند و به مقصدشان نزدیک گرداند.

و بالعکس، مَثَل کسی که به دنیا فریفته شده است و به ظواهر و جاذبه‌های آن خود را گرفتار نموده است و توشه‌ای برای آخرتش برنداشته است و از احوال و مقامات آن خبری ندارد، قوم و گروهی را ماند که در منزلگاهی خوش و جایگاهی بس نغز و دلربا مسکن گزیده‌اند، سپس آنان ‌را در منزلگاهی بس خشک و سوزان و قحط زده فرود آورند. پس هیچ چیز نزد آنان مبغوض‌تر و دشوارتر از مفارقت و جدایی از آن مسکن و جایگاه و حرکت به سمت منزل جدید نمی‌باشد.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۵ | بازگشت به فهرست

حالات مفروض انسان در مواجهه با حوادث پیش روی

نکتۀ قابل تأمل در این عبارات، مسألۀ اشتیاق انسان نسبت به دنیا و آخرت است. به طور کلّی انسان نسبت به حوادث پیش روی، می‌تواند یکی از سه حالت مفروض را دارا باشد:

حالت اول: حادثه‌ای که احتمال وقوع آن را می‌دهد، به نفع او و موافق با خواست و میل او می‌باشد که در این صورت نسبت به تحقّق آن اشتیاق و رغبت دارد و چه بسا از عدم وقوع آن در اضطراب و تشویش واقع می‌شود.

حالت دوم: پدیده‌ای است که موافق با منافع او و میل و خواست او نیست؛ در این صورت از تحقّق آن نگران و مضطرب است و به هر وسیله می‌خواهد از وقوع آن جلوگیری نماید و شرایطی را که ممکن است موجب پیدایش آن پدیده شود، از خود دور می‌نماید.

حالت سوم: این است که آن حادثه ارتباطی با او نداشته، و وجود و عدم آن برای انسان علی السّویّه است؛ در این حالت انسان با بی‌تفاوتی و بی‌اعتنائی از آن می‌گذرد.

مؤمن به واسطۀ بینش و بصیرتی که نسبت به عوالم پس از مرگ دارد که انتقال از این دنیا، پشت سر گذاشتن مصائب و گرفتاری‌ها و اختلافات و امراض و خطرات است و در مقابل، ورود در عالم مثال و برزخ و بهره‌مند شدن از نعمت‌های بی‌پایان و ابتهاج تامّ و ملاقات با اولیای الهی و افاضۀ انوار جمال ربوبی و زدودن همۀ اندوه‌ها و تشویش‌ها و طیران در فضای عطرآگین لایتناهی و مصاحبت مظاهر جمال الهی حور و غلمان است، قطعاً برای انتقال از دنیا به آخرت لحظه شماری می‌کند و موانع موجود را برنمی‌تابد، و شرایط تحقّق این انتقال را با طیب نفس و آرامش خاطر استقبال می‌کند؛ چنانچه أمیرالمؤمنین علیه السّلام در وصف متّقین می‌فرمایند:

«اگر مهلت تعیین شده در این دنیا، جهت انتقال آنها به سرای آخرت نبود، یک لحظه ارواح ایشان در بدن‌ها دوام نمی‌آوردند و همگی به سوی ملأ أعلی به پرواز درمی‌آمدند.»[۷]

کتاب حیات جاوید ص ۱۳۶ | بازگشت به فهرست

شوق و علاقه اولیای الهی برای مرگ و سفر آخرت

مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ می‌فرمودند:

مرحوم آیه الله انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه ـ در اواخر عمر دچار امراض مختلفی شدند و از جهتی ضیق معیشت و محدودیّت‌های متفاوت نیز بر گرفتاری ایشان می‌افزودند. روزی به من (مرحوم آیه الله والد) فرمودند: «این رفقا و دوستان، چرا این‌قدر برای بقای ما در این دنیا نذر و نیاز و قربانی می‌کنند؟ بودن در این دنیا غیر از گرفتاری‌ها و امراض و مشکلات، چه نتیجه و حاصلی برای ما دارد؟!» و سپس فرمودند: «اگر نبود صحبت و رفاقت همین رفقا و احبّه‌ای که از دور و نزدیک به ملاقات و زیارت ما می‌آیند، حتّی برای لحظه‌ای مایل به بقا در این دنیا نبودم!»

یکی از بستگان حقیر نقل می‌کرد:

پس از کسالت قلبی مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ و بازگشت ایشان از بیمارستان قائم (علیه السّلام) مشهد به منزل، به خدمتشان رسیدم و عرض کردم: خدا را شکر که صحّت و عافیت را دوباره ارزانی داشت و ما را از نگرانی به‌درآورد.

ایشان در حالی‌که از ناراحتی متغیّر شده بودند و کاملاً از وجناتشان مشهود بود، فرمودند: «آخر این رفقای ما از ما چه می‌خواهند؟! چرا ما را رها نمی‌کنند؟! چرا نمی‌گذارند از این دنیا راحت شویم؟! چرا این‌قدر توسّل و دعا و نذر و نیاز می‌کنند؟! مگر ما آنچه را که برای سعادت و بصیرتشان لازم است، بیان نکردیم؟! خُب، ما را بگذارند به کار خود برسیم و به سرای دیگر برویم.»

من دیدم ایشان خیلی اظهار ناراحتی و گلایه می‌کنند و شاید برای ایشان در این موقعیّت اصلاً مناسب نباشد، عرض کردم: «آقا جان، ما برای بدبختی و بیچارگی خودمان به این کارها متوسّل می‌شویم، و گرنه می‌دانیم که شما در آن سرا چه جایگاهی دارید و در چه رحمت و عنایتی از عنایات الهی متنعّم می‌باشید، و می‌دانیم شما برای وصول به آن مراتب و مقامات، لحظه شماری می‌کنید.»

البته ایشان در حالی این مطالب را می‌فرمودند که در بیمارستان برای مدّت کمی روحشان به سرای آخرت منتقل گردید؛ چنانچه خود ایشان به این حقیر فرمودند:

مرا به آن دنیا بردند، ولی به واسطۀ توسّلات و نذرها و التجائات شدید رفقا، به این دنیا بازگرداندند و مدّت کمی را تعیین کردند و گفتند که فرصت زیادی نداری و هر چه می‌توانی در کتابت تألیفاتت تسریع کن، و بدان که به اتمام نخواهی رساند و ناتمام به آن سرا رخت خواهی کشید.و همین‌طور هم شد.

کتاب حیات جاوید ص۱۳۷ | بازگشت به فهرست

وصایای حضرت علّامه طهرانی به مؤلّف کتاب در بیمارستان

بنده (راقم سطور) در این کسالتشان در بیمارستان همراهشان بودم. پس از انتقال ایشان از قسمت c.c.u به بخش، شبی به بنده فرمودند:

وصیّت‌هایی است که باید به شما بگویم و شما مراقب باشید که انجام پذیرد.

اوّل: اینکه جنازۀ مرا در وهلۀ اول در جوار علیّ بن موسی الرضا علیهما السّلام دفن نمایید. ابتدائاً در قسمت پایین پا و اگر میسّر نشد، در قسمت پشت سر؛ و راضی نیستم که بالای سر و یا جلوتر از حضرت، به سمت قبله دفن نمایید.[۸]

دوّم: آنکه لازم نیست به دوستان و اقوام و آشنایان در بلاد بعیده اطّلاع دهید و آنان ‌را به زحمت بیندازید. با همین چند نفر از رفقا که در اینجا حضور دارند، جنازه را برمی‌دارید و با شادی و سرور و خنده و خوشی و طرب و خلاصه، رقص‌کنان تشییع می‌کنید و ما را به سرای آخرت بدرقه می‌نمایید! و مبادا کسی اظهار ناراحتی و گریه کند! شما نمی‌دانید که من به چه منزل و جایگاهی رهسپار می‌شوم!

سوّم: اینکه مجالس عزاداری و اعیادی که در منزل من است، به همین کیفیّت فعلی، بدون هیچ تغییری برای همیشه باید ادامه پیدا کند و شما نسبت به این مسأله، مواظب و مراقب باش!

در حالی‌که من از این سخنان قدری ملول شده بودم، ایشان متوجّه شدند و فرمودند: «فلانی! چرا ناراحت شدی؟ مگر من چه گفتم؟» و سپس در حالی‌که دست خود را به سمت جلو حرکت می‌دادند، فرمودند: «من خوشم!» و این کلمه را با کششی خاص، چنان ادا کردند و آن‌قدر این بهجت و سرور در سیمای ایشان آشکار بود که تا کنون این صحنه از جلوی دیدگانم محو نشده است، و خاطرۀ دل‌انگیز و حلاوت آن پس از گذشت بیش از بیست سال، روح و روان مرا به طرب و رقص در می‌آورد، و به کالبد بی‌جان و نفس منغمر در شهوات و تعلّقات من، نفخۀ حیات و باران رحمت فیضان می‌کند.

آری، این است حال و روز مردان خدا: رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ [۹].‌[۱۰]

در مقابل افرادی را مشاهده می‌کنیم که آنها نیز در زیّ اهل علم و سواد و تبلیغ و ترویج شریعت‌اند، و عمری را بر بالای منابر می‌گذرانند و در خطبه‌ها و سخنان و جلسات و نوشتجات به شرح مبانی و توضیح اعتقادات می‌پردازند، و مردم را به توجّه و حرکت به سرای دیگر تشویق می‌کنند؛ و از آموزه‌های دینی آن‌قدر و آن‌چنان نقل می‌کنند که گویی خود از معصومین شنیده و با جان و دل به علم الیقین و حقّ الیقین دست یافته و به شهود روحانی و لمس برزخی نائل گشته‌اند؛ ولی تا خود مبتلا به مرضی مهلک و خطری جدّی می‌شوند و مرگ را پیش روی خود مشاهده می‌کنند و راه بازگشت را به روی خود مسدود می‌پندارند و آنچه را که تا کنون برای مردم دادِ سخن می‌دادند، دربارۀ خود محقّق و مسجّل می‌یابند، به یک‌باره عنان اختیار از کف می‌دهند و تمام دنیا و آسمان‌ها را بر خود ویران می‌سازند و به هر دری برای رهایی از این مرض مهلک می‌زنند، و با صرف مبالغ سرسام‌آور و محیّر العقول ـ آن‌هم از بیت‌المال مسلمین و یا وجوه شرعیّه ـ به رفع ابتلای خود همّت می‌گمارند؛ و به خیال خام خود، می‌خواهند چند صباحی بر تقدیر و مشیّت الهی سبقت گیرند و به ندای عزیمت ملک الموت به سرای جاوید، پاسخ منفی دهند و خود را از سر پنجۀ قضا و قهر الهی برهانند؛ هیهات! هیهات!

در این عبارات، أمیرالمؤمنین علیه السّلام معیار و محک بسیار روشن و دقیقی را به ما می‌آموزد؛ و ما با این محک و میزان، به خوبی می‌توانیم به حال و شخصیّت افراد پی ببریم و تعلّق به دنیا و مادیّات را در نفس و درون آنها به سنجش درآوریم. و از میزان صدق و تطبیق گفتارها و باورهای آنها مطّلع شویم؛ و به فرمودۀ خواجۀ شیراز برسیم که فرمود:

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد [۱۱]

و این محک و میزان برای همۀ افراد است، چه عالم و چه غیر عالم؛ و همه و همه می‌توانند میزان قرب و باور و تعلّق خود را به ترازوی سنجش درآورند.

کتاب حیات جاوید ص۱۳۹ | بازگشت به فهرست

میزان و ترازوی سنجش ارتباط با دیگران

“یا بُنَیَّ! اجعَلْ نَفسَکَ میزانًا فیما بَینَکَ و بَینَ غَیرِکَ؛ فَأحبِبْ لِغَیرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ؛ و اکْرَهْ لَهُ ما تَکرَهُ لَها، و لا تَظلِم کَما لا تُحِبُّ أن تُظلَمَ، و أحسِنْ کَما تُحِبُّ أن یُحسَنَ إلَیکَ، و استَقبِحْ من نَفسِکَ ما تَستَقبِحُهُ من غَیرِکَ، و ارْضَ منَ النّاسِ بِما تَرضاهُ لَهُم مِن نَفسِکَ، و لا تَقُلْ ما لا تَعلَمُ و إن قَلّ ما تَعلَمُ، و لا تَقُلْ ما لا تُحِبُّ أن یُقالَ لَکَ. و اعلَمْ أنَّ الإعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ. و آفَهُ الأَلبابِ؛ فَاسْعَ‏ فی کَدحِکَ، و لا تَکُنْ خازِنًا لِغَیرِکَ، و إذا أنتَ هُدیتَ لِقَصدِکَ فَکُنْ أخشَعَ ما تَکونُ لِرَبِّک.”

«ای فرزند! پیوسته نفس خودت را میزان سنجش و ترازوی ارتباط بین خود و دیگران قرار ده؛ پس دوست بدار برای دیگران، آنچه را که برای خود می‌پسندی، و ناگوار بشمار برای غیر، هرچیزی را که برای خود ناگوار می‌شمری، و ظلم مکن، همچنان‌که دوست نداری مظلوم واقع شوی، و به دیگران نیکی روا دار، چنانچه دوست داری دیگران نیز به تو خوبی کنند، و زشت بشمار برای رفتار خود، آنچه را که از دیگران زشت و قبیح می‌شماری، و راضی باش از کردار دیگران، هرچیزی که راضی می‌شوی در حقّ آنان انجام دهی، و از آنچه نمی‌دانی و به خصوصیات و جوانبش آگاه نمی‌باشی، سخن مگو، گرچه اندوختۀ علمی و دانش تو اندک باشد، و سخنی را که دوست نداری در حقّ تو گویند، نسبت به دیگران بر زبان میاور. و بدان که خود پسندی خلاف درایت و واقع نگری است و صاحبان خرد و تدبیر را به بیراهه و انحراف می‌کشاند.

پس پیوسته به فکر خویش باش و در کار خود سخت نگران، و به دیگران میندیش و در کار و امور آنان دخالت نکن و خود را به آنان مشغول مدار که در آن صورت به صندوق اسرار و عیوب مردم تبدیل گشته‌ای، بدون اینکه نفع و مصلحتی برای تو داشته باشد.

پس در این هنگام که خداوند راه و مسیر آرزو و مقصدت را به تو نمایان نمود، باید که در برابر او به کمال خضوع و نهایت خشوع قیام کنی، و توفیق این نعمت عظما را از او بدانی.»

کتاب حیات جاوید ص۱۴۰ | بازگشت به فهرست

غنی‏ ترین و کارگشاترین آموزه در مسائل اخلاقی

گرچه در این عبارات، موارد قابل تأمّل و نکته‌های قابل تدقیق بسیار است، ولی به دو نکتۀ اساسی برمی‌خوریم که سایر اندرزها در مجموعۀ آن دو قرار می‌گیرند.

نکتۀ اوّل: آنچه بر خود می‌پسندی بر دیگران بپسند، و آنچه ناروا می‌داری بر دیگران ناروا بدار. شاید بتوان گفت: این آموزه، غنی‌ترین و کارگشاترین و شامل‌ترین آموزه‌ای است که می‌توان آن ‌را در مسائل اخلاقی و حقوق اجتماعی و روابط شخصی در زندگی بشر، به شمار آورد.

التزام به این نکته در دو جنبۀ نفی و اثبات، انسان را از بسیاری از آفت‌ها و ناهنجاری‌ها و موانع رشد و بروز یأس و ناامیدی در روند تکاملی خویش، مصون می‌دارد؛ و بستر حرکت انسان را در عرصۀ روابط با دیگران، هموار می‌سازد و تعامل منطقی و اخلاقی بین افراد مجتمع و محیط خانواده و اشتغال را فراهم می‌کند؛ و مدینۀ فاضله‌ای را که از دیر باز فلاسفه و حکمای نامدار، طرح و نویدش را به نسل‌های آینده ابراز می‌کردند، به وجود می‌آورد، و در یک عبارت: پایه و اساس حکومت عدل الهی که فقط به دست توانای حجّت پروردگار، حضرت ولی‌عصر أرواحنا فداه ساخته و پرداخته خواهد شد، بر این اصل و قانون شکل خواهد گرفت.

امروزه تمامی افراد بشر و اجتماعات گوناگون دریافته‌اند که ریشۀ تمامی این آفات و خود محوری‌ها و سرکشی‌ها و زورگوئی‌ها و ظلم و اجحاف‌ها و ریا و تملّق‌ها و خدعه و نیرنگ‌ها در میان حکومت‌ها و مردم، عدم رعایت این اصل مهمّ و حیاتی است.

تا وقتی که ما خارج از حیطۀ قدرت و محدودۀ حکمرانی و فرمانروایی قرار داریم، کیفیّت و توقّع و خواست و گفتارمان به گونه‌ای‌است که همۀ عقول و انصاف‌ها و وجدان‌ها را به سمت خویش جلب و جذب می‌کنیم. در باب رعایت عدل و امحاء ظلم و رسیدگی به حقوق مردم، و ابراز صدق و حسن نیّت و عدم کتمان حقایق و کمک به محرومین، چنان داد سخن می‌دهیم که گوش فلک از نواها و نعره‌های ما تاب و توان ندارد.

ولی‌همین‌که خود در این محدوده واقع شدیم و از موقفِ نظاره‌گر، به موطن و مأوای دائرۀ حکمرانی و فرماندهی، مسکن گزیدیم؛ و خود، بخشی از این مجموعۀ آمریّت گشتیم، تمامی آن سخنان و افکار و رفتارها را به یک‌باره فراموش نموده، با انواع حیل و لطائف مکر و فریب، و تفسیر عبارات و کلمات و توجیه و تأویل رفتارها و گزینش روایات و مدارک، یک‌صد و هشتاد درجه تغییر مسیر داده، دقیقاً در همان نقطه و جایگاهی قرار می‌گیریم که خود، پیش از این به بطلان و ظلم و بیداد آن فریاد برمی‌آوردیم و همه را به مقابله و مبارزه دعوت می‌نمودیم، و از آن اظهار برائت و انزجار می‌کردیم؛ و این روش، برای تمامی افراد در همۀ اصناف و سنین، ساری و جاری است.

کتاب حیات جاوید ص۱۴۲ | بازگشت به فهرست

توجّه به خویش و عدم دخالت در امور دیگران

و امّا نکتۀ دوّم که از نقطۀ نظر اهمیّت، دست کمی از نکتۀ اول ندارد، توجّه به خود و عدم دخالت در امور دیگران است.

شاید این شبهه پیش آید: پس اینکه می‌گویند: کسی که از احوال افراد دور و بَرِ خود بی‌خبر و بی‌اطّلاع باشد و از کنار ناملایمات و گرفتاری‌های آنان بی‌توجّه و بی‌اعتنا بگذرد، مسلمان نیست و به او انسان نمی‌توان گفت، چه معنا و مفهومی دارد و در قبال این نکته، چه جایگاهی خواهد داشت؟

آنچه که در این نکته مورد توجّه و تنبیه امام علیه السّلام است، این است که در اموری که ارتباط با انسان پیدا نمی‌کند و علم و جهل آن، مدخلیّتی در تنظیم روابط فی‌مابین افراد ندارد؛ و چه بسا موجب سوء ظنّ اشخاص نسبت به یکدیگر و پیامدهای ناروای آن خواهد شد، انسان نباید دخالت کند و از کم و کیف مسائل سر درآورد و از اسرار مردم که نمی‌خواهند دیگران مطّلع شوند، آگاه گردد.

و اما نسبت به مواردی که ممکن است اطّلاع بر آنها، مشقّتی را از آنان بزداید و گرفتاری را رفع نماید و گره‌ای از کار بستۀ آنان باز کند، اشکالی ندارد، بلکه بسیار ممدوح و لازم و واجب است.

یکی از عادات بسیار ناپسند و قبیح این است که انسان از اسرار مردم با خبر شود تا روزی بتواند برای خواسته‌های نفسانی خود، از آنها بهره گیرد. کاری که معمولاً حکومت‌ها و دولت‌ها با مردم و ملّت خود انجام می‌دهند.

چو بد کردی مشو ایمن ز آفات که واجب شد طبیعت را مکافات [۱۲]

*  *  *

آنکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد لاجرم عیب تو پیش دگران خواهد برد [۱۳]

از جمله عادت‌های ناپسند ما گوش کردن به صحبت‌های دیگران است. مثلاً دو نفر با فاصله‌ای متعارف از انسان مشغول صحبت هستند، انسان توجّه می‌کند که آنها چه می‌گویند؛ و یا اینکه فردی با شخص دیگری تماس می‌گیرد، انسان می‌خواهد بفهمد که چه صحبت‌هایی بین آن‌دو ردّ و بدل می‌شود.

یکی دیگر از عادت‌های زشت، سر درآوردن از معاملات و موارد تعامل با افراد است. مثلاً یکی از دوستان خانه‌ای خریده و یا وسیله‌ای به‌دست آورده، سؤال می‌شود خانه را به چه قیمتی خریده است؟ و یا وسیله را از کجا به‌دست آورده است؟ و یا قرض منزلش را چگونه پرداخت کرده است؟ در حالی‌که اگر مسأله‌ای برای همین شخص پیش آید؛ مثلاً در معامله‌ای مقروض شده است و یا به واسطۀ بیماری در بیمارستان بستری گشته است، از او سؤال نمی‌شود قرضت را چگونه می‌خواهی ادا کنی؟ و یا مخارج بیمارستان را از کجا تأمین می‌کنی؟ امّا همین‌که قرضش ادا شد و یا از بیمارستان مرخّص گردید، از او سؤال می‌شود که مخارج را چگونه پرداخت کردی!

یکی از آثار مخرّب این عادت ناپسند، ایجاد تخیّل و توهّم ناصواب در نفس آدمی است که بدین وسیله، موجب خَلق و ذخیرۀ امور جزئیّه و توهّمات در نفس است؛ و نفس انسان را که باید برای رشد و تعالی از جزئیّات بگذرد و به کلیّات بپیوندد، در مرتبۀ جزئیّت محصور و محبوس می‌نماید. و این خطرناک‌ترین مانع برای سالک راه خداست و تقویت وحدت را در او از بین برده، در عوض به تشدید کثرت و استقرار آن کمک می‌کند.

کتاب حیات جاوید ص۱۴۳ | بازگشت به فهرست

توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام به فرستادن توشه قبل از فرا رسیدن أجل و مرگ

“و اعلَمْ أنَّ أمامَکَ طَریقًا ذَا مَسافَهٍ بَعیدَهٍ و مَشَقَّهٍ شَدیدَهٍ، و أنَّهُ لا غِنَى لَکَ فیهِ عَن حُسنِ الِارتِیادِ، و قَدْرِ بَلاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّهِ الظَّهرِ؛ فَلا تَحمِلَنَّ عَلَى ظَهرِکَ فَوقَ طاقَتِکَ، فَیَکونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبالًا عَلَیکَ، و إذا وَجَدتَ مِن أهلِ الفاقَهِ مَن یَحمِلُ لَکَ زادَکَ إلَى یَومِ القِیامَهِ ـ فَیُوَافیکَ بِهِ غَدًا حَیثُ تَحتاجُ إلَیهِ ـ فَاغْتَنِمهُ و حَمِّلهُ إیّاهُ، و أکثِرْ مِن تَزْویدِهِ و أنتَ قادِرٌ عَلَیهِ؛ فَلَعَلَّکَ تَطلُبُهُ فَلا تَجِدُهُ، و اغتَنِمْ مَنِ استَقرَضَکَ فی حالِ غِناکَ، لِیَجعَلَ قَضاءَهُ لَکَ فی یَومِ عُسرَتِک‏.”

«و بدان که پیش روی تو راهی است بس دراز که ناهمواری‌های کمرشکن، آن را بسی سخت و مشکل ساخته‌اند، و چاره‌ای نداری که این مسیر را با روشی نیکو و انتخابی منطقی بپیمایی، و به مقدار توشه‌ای که برداشته‌ای، می‌توانی در این مسیر به حرکت ادامه دهی، در حالی‌که پشت و شانه‌ات برای این بار آمادگی داشته، از حمل آن به مشقّت و ناتوانی نیفتد؛ پس هیچ‌گاه بیش از توان شانه و پشتت، باری را بر آن میفزا، تا مبادا باعث سستی در توانت گردد و تو را از حرکت باز دارد!

و اگر فردی از افراد مستمند و ذوالحاجه را یافتی که بتواند بار و توشۀ تو را بردارد، و روز قیامت وقتی که شدیداً به آن نیاز داری به تو باز پس دهد، او را مغتنم شمار و بارت را به او بسپار، و بسیار او را از نعمت‌ها برخوردار کن، در حالی‌که می‌توانی انجام دهی؛ چه بسا در روزی که به او احتیاج داری، نتوانی او را بیابی. (کمک به مستمندان و قضای حاجت مؤمنان و رسیدگی به امور ذوی الحاجه، از جمله نعمت‌هایی است که انسان می‌تواند افراد را در روز قیامت به واسطۀ این امور، به کمک و یاری خویش بطلبد.)

و مغتنم بشمار قرض دادن به حاجتمند را در وقتی که خداوند تو را غنی و بی‌نیاز قرار داده است، تا اینکه در روز بازپسین که سخت در مضیقه می‌باشی و شدیداً به آن مال احتیاج خواهی داشت، به تو مسترد نماید و تو را از گرفتاری برهاند.»

گرچه هر عبارت و فقره از این کلمات را باید شرحی به وسعت و گسترش مضامین بی‌حدّ و حصرش نمود؛ ولی بنان علیل و قلّت مُزجاه حقیر، نیکوترین عذری است به نزد ارباب معرفت؛ لذا فقط به نکته‌ای که خصوصاً برای اهل علم می‌تواند نقش حیاتی داشته باشد، اشاره می‌کنم.

در این فقرات، امام علیه السّلام می‌فرمایند: پیش روی ما راهی است بس دشوار، و مسیری است به غایت بعید، و هرچه شانه و پشت ما از بار اضافی خالی‌تر باشد، حرکت و سرعت در طیّ این مسیر، رهوارتر و سهل‌تر است. پس زنهار بی‌جهت و بی‌تکلیف بر شانۀ خویش باری نیفزائیم و توان خود را از بین نبریم، که خداوند می‌فرماید:

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها.[۱۴]

و یا به فرمودۀ معصوم علیه السّلام:

النّاسُ فی سَعَهٍ ما لم یَعلَموا.[۱۵]

«مردم تا وقتی علم و یقین به تکلیفی پیدا ننموده‌اند، باکی بر آنان نیست و دلیلی بر انجام امور غیر معلومه نمی‌باشد.»

کتاب حیات جاوید ص ۱۴۵ | بازگشت به فهرست

مرجعیّت عامّه و مقام اصدار فتوا ظرفیتی بسیار وسیع می‏خواهد

باید توجّه نمود که پذیرش مسئولیّت اَثقال مردم و متعهّد شدن تکالیف و احکام آنان، ظرفیّتی بسیار وسیع و قدرتی فراتر از اقتدار بشری می‌طلبد. نباید چنین تصوّر شود که در این ارتباط صرفاً ارائه حکم بر مبنای تشخیص و استنباط شخصی، تحقّق یافته است؛ بلکه اعلان عمومی بر رجوع مقلّدین به سوی خود، به معنای تضمین سعادت دارَین و فلاح ابدی مقلّد است. فلاحی که منتهایش وصول به مراتب تجرّد و توحید و حقّ المعرفه، در مرتبت عبودیّت مطلقه می‌باشد. حال باید توجّه نمود که فردی که خود به این رتبه نائل نشده است، چگونه می‌تواند و قادر خواهد بود که موصِل و رسانندۀ فرد مقلِّد خویش باشد؟! و به عبارت دیگر:

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش[۱۶]

حال اگر در روز قیامت مقلّدین این فرد جلوی او را بگیرند، و به او بگویند که: ما که آمادگی برای حرکت و سیر الی الله را داشته‌ایم و اگر فتوا و حکم تو به کیفیّت و قسم دیگری بود، قطعاً آن را به جان و دل می‌پذیرفتیم و به سوی مقصد اعلی به حرکت درمی‌آمدیم و نقاط استعداد خود را به فعلیّت مبدّل می‌نمودیم، چرا تو ما را از وصول به این نعمت عُظما محروم ساختی؟ و با فتاوای ناهمگون و ناموزون که موجب ابتعاد ما از هدف و غایت حیات بود، ما را از این فعلیّت تامّه باز داشتی؟ چه جوابی می‌تواند داشته باشد؟ هیچ![۱۷]

و لذا بزرگان از اهل معرفت و علماء بالله و عرفاء بالله، پیوسته از ابراز و اظهار مرتبۀ مرجعیّت عامّه و مقام اصدار فتوا به شدّت و نهایت کلمه احتراز می‌نمودند؛ و جز برای خواصّ اصحاب و تلامذۀ خود، چنین اجازه‌ای صادر نمی‌کردند و سایرین را نیز به شدّت بر حذر می‌داشتند.

داستان مرجعیّت مرحوم علّامه، آیه الله العظمی و حجّت اکبر الهی، عارف کامل و سالک واصل، مرحوم حاج سیّد احمد کربلایی که حضرت والد ـ أدام الله علینا من أنوار أنفاسه القدسیّه ـ در کتاب شریف توحید علمی و عینی مشروحاً بیان کرده‌اند، خود مبیِّن و موضّح این مقصود است؛[۱۸] و بر ماست که حتماً و تحقیقاً به کلمه کلمۀ این داستان عبرت انگیز، جامۀ عمل بپوشانیم.

کتاب حیات جاوید ص ۱۴۷| بازگشت به فهرست

تربیت نفوس و دستگیری افراد فقط توسط افراد راه رفته و راه یافته ممکن است

و نیز مضافاً بر این نکته مذکور، مسألۀ حسّاس‌تر و با اهمیّت‌تر و بسیار بسیار خطرناک‌تر از تصدّی مقام افتا، مسألۀ پذیرش مسئولیّت تربیت و تزکیه و دستگیری افراد به عنوان استاد و مربّی خبیر و بصیر و سالک راه رفته و راه یافته است، که متأسّفانه در این زمانه به خصوص، از زیر هر بتّه‌ای، چون خار، و از دل هر سنگ و کلوخی، چون قارچ سر به‌درآورده و به دنبال صید قلوب ساده‌دلان و خام اندیشان و بینوایان، در تکاپو و جست و خیزند و آنها را به سمت و سوی خویش فرا می‌خوانند؛ و خود را اعلم و اعلیٰ و اعظم، و بقیّه را منحرف و مکّار و حیله‌گر می‌نمایانند. و از عدم اطّلاع و جهالت مردم، جهت رونق بازار و دنیای خویش سوء استفاده می‌کنند. این دسته از افراد، قطعاً از مصادیق بارز و مقصود بالشّخص کلام امام علیه السّلام می‌باشند.

“و اعلَم أنّ أَمامَک عَقَبَهً کَئودًا، المُخِفُّ فیها أحسَنُ حالًا مِنَ المُثقِلِ، و المُبطِئُ عَلَیهَا أقبَحُ حالًا مِنَ المُسرِعِ، و أنَّ مَهبِطَک بِها لا مَحالَهَ إمَّا عَلَى جَنَّهٍ أوْ عَلَى نارٍ؛ فَارْتَدْ لِنَفسِک قَبلَ نُزولِک، و وَطِّئِ المنزِلَ قَبلَ حُلولِک؛ فَلَیسَ بَعد المَوتِ مُستَعتَبٌ و لا إلَى الدُّنیا مُنصَرَفٌ.”

«و بدان که در پیش روی تو، درّه و پرتگاهی است مهیب و مهلک. کسی که در این عقبه و درّه سبک‌بار و سبک‌بال باشد، حال و وضعیّتش بهتر است از کسی که حمل کننده بار سنگینی است، و کسی که به کندی این عقبه را طی نماید، حالش قبیح‌تر از کسی است که به سرعت از آن بگذرد. و منزلگاه تو پس از آن درّه و پرتگاه، یا به سوی بهشت است، و یا به سوی جهنّم و نار؛ پس راهنما و دلیل راهی پیش از فرود آمدن برای خود مهیّا ساز، و جایگاهت را قبل از نزول آماده نما؛ زیرا پس از مرگ، دیگر چیزی که رفع ملامت کند نیست، و بازگشتی به دنیا نخواهد بود.»

متن قبل | فهرست | ادامه متن

[divider style=”normal” top=”20″ bottom=”20″]

پاورقی:

[۱]ـ عده الدّاعی، ص ۱۳۴.

[۲]ـ امثال و حکم دهخدا، ج ۱، ص ۴۸۴.

[۳]ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل ۴۶۶.

[۴]ـ توضیح این مطلب در جلد دوم کتاب اسرار ملکوت آمده است.

[۵]ـ الهی نامه عطار، آغاز کتاب، در فضیلت حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام، «أمیرالمؤمنین حیدر تمام است».

[۶]ـ الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، ص ۸۵۹.

[۷]ـ نهج البلاغه (عبده)، ج ۲، ص ۱۶۰.

[۸]ـ به نظر حقیر، دفن جنازه بالای سر و یا جلوی حضرت موجب اهانت و شرعاً حرام است.

[۹]ـ سوره النّور (۲۴) آیه ۳۷.

[۱۰]ـ الله شناسی، ج ۱، ص ۲۶: «مردانى که ایشان را باز نمى‏دارد از یاد خدا نه تجارتى و نه خرید و فروشى، و باز نمى‏دارد از برپا داشتن نماز و دادن زکات؛ چرا که در حالى هستند که مى‏ترسند از روزى که در آن، دل‌ها و چشم‌هاى بصیرت واژگون گردد.»

[۱۱]ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل ۱۱۴.

[۱۲]ـ خمسۀ نظامی، خسرو و شیرین، بخش ۱۱۹.

[۱۳]ـ گلستان سعدی، باب اوّل در عبرت پادشاهان.

[۱۴]ـ سوره البقره (۲) صدر آیه ۲۸۶.

[۱۵]ـ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۴۲۴، منقول از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم.

[۱۶]ـ هفت اورنگ جامی، سبحه الأبرار، بخش ۵.

[۱۷]ـ در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که ما خود در بین اهل معرفت به فتاوای مختلف برخورد می‌کنیم، پس فرق در چیست؟ پاسخ مفصّل این پرسش و توضیح آن، إن شاء الله بحوله و منّه در کتاب نفیس اجتهاد و تقلید اثر مرحوم علّامه والد ـ رضوان الله علیه ـ با تعلیقات این حقیر خواهد آمد؛ ولی به طور اجمال متذکّر می‌شویم که اختلاف در فتوای یک مرجع دینی الهی و عارف کامل، قطعاً به واسطه دخالت مصالح و اموری است که چه بسا از انظار ما مختفی می‌باشند و هیچ تأثیری در روند رشد و ترقّی انسان نخواهند داشت؛ به خلاف فتاوای مختلف در سایرین که امکان وقوع در هلاکت و خسارات جبران‌ناپذیر در آنها می‌رود.

[۱۸]ـ توحید علمی و عینی، ص ۲۳.

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن