داستان مرحوم حائرى و مرحوم شیخ حسین یزدى
حضرت آیه الله آقاى حاج شیخ مرتضى حائرى- دامت برکاته- از مرحوم پدرشان مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى- اعلى الله تعالى مقامه الشّریف- نقل کردند که: آن مرحوم مىفرمودند:
روزى من در محضر استادمان حضرت آیهالله حاج میرزا محمّدحسن شیرازى- اعلى الله مقامه- وارد شدم. ایشان از من سؤال کردند: فلان کس را مىشناسى؟ آیا مورد وثوق هست؟ از من نماز و روزه استیجارى خواسته است.
من آن مرد را مىشناختم که أبداً مورد وثوق نبود و مىدانستم که نماز و روزهها را نمىخواند، نخواستم شرح ماجرا را بدهم، و به همین قدر اکتفا کردم که نمىشناسم و شهادت بر موثّق بودن ایشان نمىدهم.
در این حال مرحوم آقا شیخ حسین یزدى آمد و مرحوم میرزاى شیرازى به او گفتند: آیا فلانکس را مىشناسى؟ مورد وثوق هست؟ او نماز و روزه استیجارى مىخواهد.
مرحوم آقا شیخ حسین یزدى گفت: بله بله، آقا بدهید! بدهید!
پدرم مىفرمود: من چیزى نگفتم و مىدانستم که آقاى شیخ حسین نیز خوب آن مرد را مىشناسد و تعجّب کردم از این گفتارش.
چون از خدمت مرحوم میرزا بیرون آمدیم، من به آقا شیخ حسین گفتم: آیا تو مىدانى که این مرد نمازها و روزهها را بجا مىآورد که در محضر میرزا چنین گفتى؟!
گفت: قسم به خدا اگر بخواند! قسم به خدا اگر یک رکعتش را بخواند! آقاجان! خدا مىخواسته است از این راه چیزى به فقرا برسد، و این مرد فقیر بود، و باید این وجوه به فقرا برسد.
منبع: کتاب مطلع انوار، ج۱، ص: ۱۶۵ / جنگ ۱۵، ص ۶۷
…
…