دیباچه کتاب روح مجرد
بِسم اللهِ الرَّحمَن الرَّحیم
وَ لَمْ یَزَلْ سَیِّدِى بِالْحَمْدِ مَعْرُوفا | وَ لَمْ یَزَلْ سَیِّدِى بِالْجُودِ مَوْصُوفا (۱) | |
وَ کَانَ إذْ لَیْسَ نُورٌ یُسْتَضَآءُ بِهِ | وَ لَا ظَلَامَ عَلَى الآفَاقِ مَعْکُوفا (۲) | |
فَرَبُّنَا بِخِلَافِ الْخَلْقِ کُلِّهِم | وَ کُلِّ مَا کَانَ فِى الاوْهَامِ مَوْصُوفا (۳) | |
وَ مَنْ یُرِدْهُ عَلَى التَّشْبِیهِ مُمْتَثِلًا | یَرْجِعْ أَخَا حَصَرٍ بِالْعَجْزِ مَکْتُوفا (۴) | |
وَ فِى الْمَعَارِجِ یُلْقِى مَوْجُ قُدْرَتِهِ | مَوْجاً یُعَارِضُ طَرْفَ الرُّوحِ مَکْفُوفا (۵) | |
فَاتْرُکْ أَخَا جَدَلٍ فِى الدِّینِ مُنْعَمِقًا | قَدْ بَاشَرَ الشَّکُّ فِیهِ الرَّأْىُ مَأْوُوفا (۶) | |
وَ اصْحَبْ أَخَا ثِقَهٍ حُبًّا لِسَیِّدِه | وَ بِالْکَرَامَاتِ مِنْ مَوْلَاهُ مَحْفُوفا (۷) | |
أَمْسَى دَلِیلَ الْهُدَى فِى الارْضِ مُبْتَسِماً | وَ فِى السَّمَاءِ جَمِیلَ الْحَالِ مَعْرُوفا (۸)[۱] |
۱- لا یزال و پیوسته در ازل آقاى من و مولاى من، به محمود بودن و مورد حمد و ستایش قرار گرفتن معروف بود؛ و پیوسته از ازل آقاى من به صفت جود و عطا و انفاق بر عالم کائنات موصوف بود)
۲- و ذات اقدسش قدیم بود و وجود داشت در وقتیکه نورى نبود تا از پرتو آن روشنى گرفته شود، و ظلمتى نبود تا بر آفاق، زنگار قید و عدم را بگسترد)
۳- بنابراین، پروردگار ما به خلاف جمیع مخلوقات است، و به خلاف آنچه که در دائره فکرت و وهم و اندیشه به وصف درآید)
۴- و کسى که بخواهد بنا بر سبیل تشبیه، مِثلى و مانندى براى وى بجوید، با خستگى و واماندگى باز گردد درحالىکه دو کتف بالهاى تفکّرش به بند عجز و ناتوانى بسته شده است.
۵- و در بلندیهاى معرفت او، موج قدرتش چنان موجى مىافکند و پرتاب میکند که دیدگان روح و روان آدمى را کور کرده و جلوى بینش او را میگیرد) ۶- فلهذا تو از افرادى که در دین جدل مىکنند و در اوهام خود فرومیروند و پیوسته با شکّ و تردید و با رأى و اندیشه خراب و معیوب نظاره مىنمایند کناره بگیر و ایشان را در وادى ضلالت و گمراهیشان به بوته نسیان بسپار و در زیر
خاک فراموشى دفن کن.
۷- و با افرادى که به جهت شدّت مودّت و عشق و محبّت آقا و سیّد و سالارشان: خداى متعال، داراى مقام امانت و وثاقت شدهاند و به کرامات ازلیّه و عنایات ملکوتیّه مولایشان محفوف گردیدهاند، مصاحبت نما و همنشین باش و آنان را یار مهربان و رفیق شفیق خود بنما.
۸- آن افرادى که در روى زمین با بشاشت وجه و انشراح صدر و تبسّم روحى ملکوتى، دلیلان به سوى راه هدایت و نجاح و نجات و فلاحند؛ و در آسمان به نیکوئى حال و جمال عقائد و معارف و ملکات مشهور و معروف مىباشند.
[۱] این ابیات از أمیر المؤمنین علیه السّلام است که در پایان خطبه غرّاى خود درباره توحید ذات اقدس حقّ تعالى و صفات و أسماءِ او ایراد فرمودهاند، در جواب ذِعْلَب که عرض کرد:
یا أمیرَ الْمُؤْمِنینَ! هَلْ رَأیْتَ رَبَّکَ؟!
فَقالَ: وَیْلَکَ یا ذِعْلِبُ! ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ.
خطبه مفصّل است. مجلسى در« بحار الانوار» در ج ۴۰ از طبع حروفى حیدرى، در- کتاب التّوحید، باب از ابواب جوامع التّوحید، حدیث، ص ۳۰۴ تا ص ۳۰۶ از« توحید» صدوق با سند متّصل خود آورده است. و در خاتمهاش وارد است که: ذعلب از صولت این کلام بیهوش شد و سپس إفاقه یافت و گفت: من چنین گفتارى را نشنیدهام و دیگر مثل آن را نخواهم شنید)
حضرت استاد علّامه طباطبائى قدَّس الله سرَّه در تعلیقه خود بر« بحار الانوار» در اینجا فرمودهاند: این اشعار بهترین دلیل است بر آنکه خلقت عالم از اوّلش منقطع نیست بلکه پیوسته خلقت در کار بوده است همچنان که خلقت از آخرش منقطع نیست و پیوسته در کار خواهد بود.
منبع: کتاب روح مجرد ص۶
…