سیر اجمالى فعالیتهاى علّامه طهرانى در مدت اقامت در طهران
بارى، حضرت استادنا الأکرم، والد معظّم- روحى فداه- پس از مراجعت از نجف اشرف و اقامت در طهران، بنا به دستور استاد سلوکى خود حضرت آیهالله انصارى- رضوان الله علیه- به تکلیف ارشاد و قیام به وظیفه تبلیغ مبانى شریعت مکلَّف و موظَّف گردیدند؛ و علاوه بر اقامه صلاه جماعت و ایراد وعظ و سخنرانى در مسجد قائم علیهالسّلام و اقامه شعائر مذهبى و محافل حزن و سرور، و دعوت از قاطبه علما و عامّه مردم جهت شرکت در این مجالس پر محتوا و کم نظیر، و چاپ و نشر و ارسال کارتهاى دعوت و طرح مسائل حیاتى جامعه مسلمین و بیان مبانى اصیل و متقن و مستور مکتب تشیّع در آنها، اقدام به تشکیل جلسات اخلاقى و طرح حقایق رائقه عامّ الشّمول و جامع الأطراف حیات طیّبه در مکتب اهلبیت، براى اخوان سلوکى و بسیارى دیگر از دوستان و مرتبطین مسجدى و غیره در صبح روزهاى جمعه بهطور سیّار نمودند.
جلساتى بسیار پرمغز و محتوا بود. مطالب حول و حوش تکالیف مسلمین در زمان غیبت امام عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف و اقامه حکومت اسلامى و عدم کرنش و انقیاد و تسلیم امور به حکّام جائر، و وجوب تمهید و استعداد لوازم و ابزار استقرار ولایت الهیّه، و لزوم مقابله با دسائس و مکائد أیادى شیطان و دُوَل مستعمره کفر دور مىزد.
ایراد مطالب فوق که منبعث از روح شریعت اسلامى و وصول به حاقّ مبانى فقهى و مغزاى کلمات معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین و نفوذ بصیرت اجتماعى و سیاسى و حدّت نظر و ژرفنگرى در مسائل و جریانات حاکم بر ملل دنیا بود، آن را به صورتى کاملًا متمایز از سایر گفتارها و نوشتجات درآورده بود. تأمین توأمان رشد فکرى و نظرى در ابعاد مختلف اعتقادى و ارتقاى معنوى در بُعد
روحى، غناى خاصّى همراه با نشئه انبساط روحى به مجلس مىبخشید. استمرار این مجالس کمکم زمینه ورود ایشان را در مسائل جاریه مسلمین و همراهى و مساعدت و تشریک مساعى با رهبر و زعیم انقلاب اسلامى ایران حضرت آیهالله العظمى خمینى- رحمه الله علیه- فراهم نمود. تربیت جوانان پر شور و حمیم و متأثّر از مکتب وحى که کلًّا حیات خود را وقف استعلاى کلمه توحید و استقرار نظام ارزشمند اسلامى نموده بودند از ثمرات این جلسات بود. از خصوصیّات و ویژگىهاى این جلسات، تأثیر ژرف و عمیق آن بر روحیه افراد و واردین بود؛ و به اقرار خود شرکتکنندگان با اوّلین حضور و شرکت در جلسه، تغییر کلّى و انقلاب اساسى در فرد به وجود مىآمد.
شبهاى سهشنبه در مسجد قائم پس از تلاوت قرآن کریم به مدّت یکساعت، شرح احادیث قدسیّه از جلد هفدهم بحار (طبع رحلى) و دعاى أبوحمزه ثُمالى و آیات توحیدى قرآن کریم، أسماع و قلوب مشتاقین معارف الهیّه را حظّى وافر و نصیبى اوفى عطا مىنمود. در سایر شبها نیز تفسیر قرآن کریم از ابتداى سوره مبارکه حمد تا اواخر أنعام استمرار داشت، و این کیفیّت تا زمان هجرت به ارض اقدس رضوى على ثاویه آلاف التّحیّه و الإکرام که بیش از بیست و دو سال بهطول انجامید ادامه یافت.
خلاصه اینکه: با توفیق ربّانى، حضرت علّامه والد- قدّس الله نفسه الزّکیّه- موفّق شدند در طول اقامت در طهران به بسیارى از اهداف عالیه و راقیه خویش که همانا نشر معارف الهیّه و تبلیغ شریعت غرّاء محمّدیّه صلّى الله علیه و آله و سلّم و تبیین منهج و ممشاى ائمّه هدى صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین کما هو هو است نایل شوند، و قلوب مشتاقین به انوار هدایت را در سبل سلام از سرچشمه لایزال ماء مَعین ولایت اهلبیت علیهمالسّلام إشراب و مالامال بنمایند؛ به نحوى که نه تنها تلامذه آن بزرگوار در ارتباط با ایشان هیچگونه احساس خلأ و نقصان و فتورى، نه در جنبه علمى و کسب معارف الهیّه و نه در جنبه سلوکى و تربیت اخلاقى آن رادمرد
میدان علم و عمل و گوهر فرید در مزمار سنجش ملکات و غایات مشاهده نمىنمودند، بلکه چنان مىنمود که فوران تراوشات علمیّه و فیوضات نوریّه آن بزرگ، چه بسا بیش از تهیّؤ و استدعاى ذاتى و طلب و نیاز سلوکى آنان بوده، و گویا ایشان با دیدى بسیار اوسع و نظرى خارج از حیطه سنجش و ملاکهاى عادى و متعارف به افقهاى دوردست و غیر محتمل مىاندیشیدند، و با دلها و جانها و بواطن نفوس مستعدّه آینده، سر صحبت باز نموده و راز دل مىگشودند و توشه سفر إلى الله و زاد منازل طریق را پیشاپیش بدرقه حرکت و سیر آنان مىنمودند. چنانکه خود حضرتش بارها به حقیر مىفرمود:
فلانى! ما این مطالب را فقط براى این نسل نگفته و ننوشتهایم، مسائلى هست که إنشاءالله در آتیه انجام خواهد شد.
«ورُبَّ حامِلِ فِقهٍ إلَى مَن هو أفقَهُ مِنهُ.»[۱]
فَأصبَحتَ ذا عِلمٍ بِأخبارِ مَن مَضَى | و أسرارِ مَن یأتى مُدِلًّا بِخِبرَهٍ[۲] |
ناگفته نماند که جلسات ذکر و انس ایشان با رفقا و أخلّاء سلوکى حتّى پس از تشرّف به ارض اقدس تا پایان حیات ادامه داشت.
بارى، پس از رحلت موبقه و فقدان آن عزیز که آهى سوزان و حسرتى جاودانه و جانکاه بر دلهاى ارادتمندان راستینش نهاد، خاطرات دوران وصل و روزگار عشق و مستى، نفحات روح بخش سخنان عرش بنیان و لحظات سکرآور مجالس وعظ و اخلاق، جذبات انفاس قدسیّه، نشئات عوالم ربوبیّه، و بالجمله روزگار سراسر شور و حال و وجد و مستى و عشق از یک طرف، و تألّم جانکاه فقدان و هجران و
محرومیّت و حیرت و سرگشتگى و خلأ از طرف دیگر، شعر خواجه شیراز را ورد اللسان آنان قرار داده، دائم با خود زمزمه داشتند که:
یاد باد آنکه نهانت نظرى با ما بود | رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود | |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم مىکشت | معجز عیسویت در لب شکّرخا بود | |
یاد باد آنکه رخت شمع طرب مىافروخت | وین دل سوخته پروانه ناپروا بود | |
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدى | در میان من و لعل تو حکایتها بود | |
یاد باد آنکه صبوحى زده در مجلس انس | جز من و دوست نبودیم و خدا با ما بود | |
یاد باد آنکه در آن بزمگه خُلق و ادب | آنکه او خنده مستانه زدى صهبا بود | |
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بربستى | در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود | |
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست | و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود | |
یاد باد آنکه به اصلاح شما مىشد راست | نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود[۳] |
ولى چه سود که دیگر نه آن عزیز در میان و نه کسى که بتواند حتّى اندکى از آن سرچشمه نور و بهاء و عظمت نور افشانى کند، موجود. و همچو مولاى متّقیان أمیرالمؤمنین علیهالسّلام که سختترین روز حیات خود را روز ارتحال رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم مىشمرد، ارتحال این رجل الهى ثلمهاى جبرانناپذیر و صدمهاى نابخشودنى بر ضمیر تلامذه راستین ایشان نهاد.
[۱] – الکافى، ج ۱، ص ۴۰۳٫ ترجمه:« چه بسا هستند افرادى که معرفتى و کلام ذىقیمتى را به اشخاص فهیمتر از خود منتقل مىنمایند.»
[۲] – دیوان ابن فارض، ص ۱۲۳٫ ترجمه:« پس به واسطه عنایت و إفضال حضرت حق از جمیع اخبار گذشتگان و اسرار آیندگان مطّلع گشتى.»
[۳] – دیوان حافظ، غزل ۲۳۹٫
منبع: کتاب اسرار ملکوت ج۱ ص۲۲
…
…