کتاب حیات جاوید : صفحه ۱۲۷-۱۰۶
کتاب حیات جاوید ص ۱۰۷ | بازگشت به فهرست
توصیه حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام به صبر و شکیبائی در کارها
“و عَوِّد نفسَکَ التَّصبُّرَ علی المکروهِ، و نِعْمَ الخُلُقُ التَّصبُّرُ [فی الحقِّ]، و أَلجِیءْ نفسَکَ فی الأُمورِ کُلِّها إِلی إلهٰکَ، فإنَّکَ تُلجِئُها إلیٰ کَهفٍ حَریزٍ، و مانِعٍ عزیزٍ، و أخلِصْ فی المسألهِ لِرَبّکَ، فإنَّ بیَدهِ العَطاءَ و الحرمانَ، و أکثِرِ الاستِخَارَهَ، و تَفَهَّمْ وصیَّتی، و لَا تَذهبَنَّ عَنها صَفحًا، فإِنَّ خیرَ القولِ ما نَفعَ، و اعلَم أنَّهُ لا خَیرَ فی عِلمٍ لا یَنفعُ، و لا یُنتفعُ بعِلمٍ لا یَحقُّ تَعلُّمُهُ.”
«نفست را در ناملایمات صبور و شکیبا گردان، و چه زیباست خصلت شکیبائی و تحمّل در کاری که منطبق بر حقّ است. (پایداری و ثبات رأی و عزم در حق، به هر شکل و در هر جا باید پیوسته و مستمر باشد و با برخورد با ناملایمات، نباید ضعف و فتور و سستی در عزم و اهتمام انسان پدید آورد.)
[۱] و در تمام امور زندگی و حوادثی که با آن برخورد میکنی، خودت را به خدا بسپار و در ضمیر خویش فقط او را مؤثّر در تمشیت امور و مسبّب اصلی در رفع حوائج بشمار، و در این صورت است که نفس و روان آدمی در پناهگاهی مستحکم و قابل اعتماد مأوا میگزیند و در موقعیّتی قرار میگیرد که از دستبرد شیاطین و صدمه مفسدین مانع میگردد و با عزّت و رفعت خود هیچ وجودی را در مقابل خود نمیپذیرد و به خود راه نمیدهد، و همیشه نیّت خود را در درخواست از پروردگارت خالص و خالی از اغیار قرار بده؛ زیرا تنها بخشش و حرمان به دست اوست، و پیوسته از خدایت طلب خیر و صلاح بنما و در هر کاری ابتدا، امور خودت را به دست مشیّت و رضای او بسپار و خود را در مقابل اختیار و صلاح خداوند قرار مده. و ای فرزند! این سفارش و وصیّت را خوب ادراک و تفهّم کن، و مبادا که آن را بهدست فراموشی و غفلت بسپاری.
پس به درستی که نیکوترین سخن آن است که نافع باشد، و به تحقیق هیچ خیر و برکت و نفعی نیست در علمی که نافع نباشد، و آدمی بهرهمند نخواهد شد از علمی که سزاوار نیست او را فرا گیرد.»
در این قسمت از کلام امیرمؤمنان به چند نکته برمیخوریم که باید به آنها پرداخت:
کتاب حیات جاوید ص ۱۰۹ | بازگشت به فهرست
صبر با ناملایمات و کیفیّت تأثیر آنها در سیر و سلوک معنوی و روحانی
نکته اوّل: صبر و شکیبائی بر ناملایمات و پذیرش آنها به عنوان اصل و بخشی مهم از جریانات و حوادث مستمرّه در طول زندگی، و کیفیت تأثیر آن در سیر معنوی و سلوک روحانی.
شکّی نیست که قضا و قدر الهی نسبت به حوادث در این دنیا، حکایت از یک تشکّل منسجم بین جمیع رخدادها ـ چه در اصل وجود اشیاء و چه در عوارض آنها ـ مینماید، به طوریکه هیچ پدیدهای را نمیتوان به طور جداگانه مورد ارزیابی و سنجش قرار داد و همۀ حوادث این جهان مانند حلقههای زنجیر به هم پیوسته و مرتبط میباشند؛ و از طرف دیگر، هر کدام از این حوادث بر اساس حکمت بالغۀ حقّ، به سوی هدف و مقصدی معیّن در سیر و حرکت میباشند و تخلّف در هر نقطه از این دایره، پیوسته موجب خلل و نقصان در سایر نقاط و مواضع خواهد گردید.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست | که هر چیزی به جای خویش نیکو است [۲] |
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت | آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد [۳] |
و از طرف دیگر، مجموعۀ این رخدادها مقرون با سختیها و سهلها، فرازها و نشیبها، کمالها و نقصانها، صحّتها و مرضها و… خواهد بود و پذیرش امور ناموافق با نفس، مشکل مینماید و انسان در مقابل صعوبتها، تحمّل و سعۀ صدر زائدی را میطلبد؛ و تمام این امور برای تحوّل استعداد به فعلیّت انسانی لازم است و بدون آن، هدف و مقصود حاصل نمیگردد؛ فلذا سالک راه خدا باید از مواجهه با صعوبات نهراسد و قدرت لایزال الهی را مافوق پدیدهها و فراز و نشیبهای حیات بشری بپندارد و سررشته امور را به خدای متعال بازگرداند، تا هم در عبور از مشکلات و سختیها کمتر تألّم و ناراحتی تحمّل نماید، و هم به واسطه این سیر به رشد و فعلیّت مطلوب، دسترسی پیدا کند.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۰ | بازگشت به فهرست
اخلاص در نیّت و توجّه تام به پروردگار
نکته دوّم: اخلاص نیّت در سؤال و درخواست از خدای متعال.
پس از روشن شدن این نکته که همۀ حوادث و مسائل از ناحیه پروردگار تقدیر میشود و او سررشته انتظام همۀ پدیدهها را در دست دارد، چنانچه فرموده است:
بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْء.[۴]
«زمام حیات هر موجودی در دست قدرت قاهرۀ اوست»، انسان باید در جمیع امور فقط به سمت و سوی او توجّه کند و غیری را در این توجّه راه ندهد.
این مسأله بسیار حائز اهمیّت است که چگونه انسان با وجود علم و اطّلاع بر این مطلب ـ امّا از آنجا که هنوز در تمام زوایای قلب و ضمیرش رسوخ پیدا ننموده و به صورت ملکه و پایدار در نیامده ـ در حوادث دنیا، به مظاهر فریبنده در تأثیر و تسبیب نیز نگاهی میاندازد و دل را به سمت آنها میکشاند؛ و این مسأله برای غالب افراد حتّی در مراتب مختلفه از معرفت و مدارج کمال نیز وجود دارد.
حضرت یوسف علیه السّلام در زندان به یکی از آن دو نفر که بشارت حیات به او داد، فرمود:
اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّک.[۵]
«وقتی خدمت پادشاه رسیدی مرا یاد کن»، و شیطان او را از یاد یوسف نزد عزیز مصر، به فراموشی انداخت و یوسف هفت سال را در زندان سپری نمود. در این مدّت توفیق الهی شامل جانش گشت و توانست به مرتبۀ معرفت و تجرّد نفس و اتّصال تامّ به مبدأ حیّ قیّوم برسد و حائز مقام تربیت و تزکیۀ نفوس گردد؛ در این موقعیّت بود که خداوند او را از زندان بهدرآورد و برای ارشاد و هدایت جامعه تعیین فرمود.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۱ | بازگشت به فهرست
جایگاه استخاره در بین باورها و فرهنگ شیعه
نکته سوم در این کلام: مسأله استخاره است که به نظر میرسد جایگاه خود را در بین باورها و فرهنگ تشیّع از دست داده است و در غیر از موارد و مواقفی که شایسته است، بهکار گرفته میشود.
استخاره به معنای طلب خیر و صلاح و عافیت است؛ و چنانچه از معنای خیر و صلاح و عافیت پیداست، این الفاظ نسبت به رشد و ترقّی و قرب و تجرّد نفس انسان، میتواند مفهوم و جایگاه خود را بهدست آورد. چه بسا ممکن است در بسیاری از اوقات، استفادههای دنیوی از ارباح مکاسب و معاملات و برخورداری از رفاه و آسایش و صحّت و سلامتی جسم و ازدیاد اموال و ثروت، به ضرر تجرید نفس و رفع حُجب و تعلّقات به ما سوی الله و در نتیجه عدم تبدّل استعدادها به فعلیّت و عبودیّت محضه خواهند بود. و بالعکس، ورود بعضی از ناملایمات و تضییقات به مصلحت انسان میباشد؛ چنانچه در قرآن میفرماید:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین.[۶]
«ما شما را پیوسته به واسطۀ برخی از نگرانیها و تنگدستیها و کاستی در اموال و فقدان أحبّه و أعزّه و خشکسالی، در بوتۀ امتحان و سنجش درمیآوریم (تا از میزان صلابت و تحمّل و صبر شما مطّلع شویم و آن را موجب تزکیه و تربیت و رشد شما بگردانیم.) بنابراین ای رسول ما به شکیبایان و صابران بشارت رحمت و قرب به ما را برسان.»
چنانچه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد است:
«خداوند بندگانش را به واسطه بیماری و مشقّت مورد لطف و رحمت خویش قرار میدهد.»[۷]
و به قول خواجۀ شیراز:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق | هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم [۸] |
بنابراین صحّت و رفاه در بسیاری از اوقات، به صلاح و منفعت انسان نیست. پس آنچه موجب خیر و سعادت دارَین است، عافیت است؛ چنانچه در دعا میخوانیم:
«پروردگارا! عافیت را نصیب من بگردان و آن را پیوسته در حیات و زندگی من استمرار ببخش.»[۹]
بنده باید از خداوند طلب خیر و عافیت نماید، نه طلب سود و صحّت و رفاه و خوشی؛ و این است معنای استخاره و طلب خیر از خدای متعال.
و لذا آنچه از اولیای دین علیهم السّلام و نیز توصیۀ اولیای الهی به دست ما رسیده است، این است:
اگر شخصی در مسألهای دچار شبهه و تردید گردید، در مرحلۀ اوّل باید از تجربه اندوختگان و افراد بصیر در حلّ مشکل مدد و مساعدت جوید که فرمودهاند:
ما خاب من استشار.[۱۰]
«کسی که در امور خویش با دیگران مشورت نماید، هیچگاه زیان نخواهد دید.»
و اگر با مشورت نیز شکّ و تردید او برطرف نگردد، دستور این است که غسل استخاره بجای آورد و دو رکعت نماز بگزارد و پس از آن به سجده رود و صد بار در سجده بگوید: أستخیُر اللهَ برَحمَتهِ.[۱۱] «از خدا طلب خیر و رحمت او را مینمایم، و به رحمت او برای رسیدن به خیر، چشم امید دارم.» آنگاه هرچه بر قلب او میگذرد آن را انجام دهد؛ و بدین طریق اراده انجام فعل را از خود سلب و ارادۀ خدا را جایگزین مینماید؛ و امّا این استخارهای که بین مردم متداول است ـ چه به صورت قرآن و یا تسبیح ـ به مواردی مربوط میشود که حتّی پس از انجام عمل استخاره، باز تردید از بین نرفته و ابهام همچنان برقرار می باشد.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۳ | بازگشت به فهرست
سودمندی و انتفاع فرد و جامعه در مسائل فرهنگی
و امّا نکته آخر در این فقرات: تذکّر و تنبیه آن حضرت به گفتار نیک و علم نافع است.
در این فقرات، حضرت بهترین کلام را سخنی دانستهاند که برای مخاطب نفعی در بر داشته باشد و علمی را که منفعتی به بار نیاورد مردود شمردهاند، و فرمودهاند علمی که فراگیریش سزاوار نیست، بهره و سودی نیز بر آن مترتّب نخواهد بود.
محور اساسی و نکتۀ قابل توجّه در این جملات، سودمندی و انتفاع فرد و جامعه در مسائل فرهنگی است؛ و شرط اساسی در پذیرش و یا عدم مقبولیّت، بهرهمندی بشر از دستاوردهای علمی و اخلاقی و سود و ضرر آنها می باشد.
سود و زیان در دیدگاه عقل و فطرت آدمی، نسبت به رشد و تعالی حیات بشری و سعادت ابدی، ارزیابی خواهند شد؛ و طبیعی است که منافع مادّی و مصلحتهای دنیوی تا جایی میتوانند سودمند و ارزشمند باشند که در تحصیل سعادت بشر و احیاء دار آخرت و تعالی به سوی مراتب فعلیّت و تجرّد، انسان را یاری رسانند و یا حدّاقل مانعی بر سر راه نگردند.
و از اینجاست که انسان باید بسیار بسیار نسبت به واردات ذهنی خود حسّاس و نگران باشد و چشم و گوش و دل خود را به هر سخن و پدیده و صدا باز نکند، و همچنانکه نسبت به اطعمه و اشربه در نفع و ضرر رساندن به بدن، کمال مراقبت و مواظبت را مینماید، نسبت به علوم و فرآوردههای بشری و دانش متفاوت روز، حسّاسیّت لازم را بنماید؛ و بداند که ذهن و نفس انسان، از جهت تغیّر و تبدّل و تحوّل، آمادگی رشد و انحطاط را پیوسته خواهد داشت، و پرداختن به علومی که نه تنها سود و نفعی در جهت ارتقای روحی برای او نخواهند داشت، چه بسا میتوانند موجب انحطاط و گرفتاری او گردند و او را از رسیدن به نقطه و مقصد انسانی مانع شوند.
چنانچه امام صادق علیه السّلام میفرمایند:
«در اکتساب علوم، از زنبور عسل فراگیرید؛ زیرا او از میان این همه گل و گیاه با این همه تفاوت و تنوّع، به دنبال بهترین و مفیدترین آنها میگردد و برای تهیۀ شربت شیرین و مصفّای خویش برمیگزیند، شما هم بگردید و ببینید که از این همه تنوّع در علوم و فنون، کدام یک برای سعادت و فلاح و آیندۀ شما کارسازتر است.»
شیخ بهایی ـ رحمه الله علیه ـ میفرماید:
علمی بطلب که تو را فانی | سازد ز علایق جسمانی [۱۲] |
و یا به فرمایش جناب سنائی:
علم کز تو تو را نبستاند | جهل از آن علم به بُوَد صدبار [۱۳] |
بنابراین هدف و مقصد عالِم در اکتساب علوم باید تحصیل رضای الهی باشد، نه صرفاً پرداختن به عمران و آسایش دنیا و گذران عمر؛ و پرداختن به هر علم پیش از هر چیز باید مسبوق به نتایج مفید برای خود و جامعه باشد. و اگر انسان احساس کند که ممکن است با وسوسۀ شیطان، خود و یا دیگران، به واسطۀ این علم به فساد و تباهی بیفتند، باید از فراگیری آن استنکاف نماید. و طالب علم پس از بررسی و اشراف بر جوانب آن، باید آن را صرفاً در جهت تحصیل رضای پروردگار به کار گیرد و اغراض دنیوی و نفسانی را از خود دور بگرداند.
و در این مرحله، به خصوص بر طالبان علوم اسلامی و رهروان تعالیم شریعت سبحانی، فرض و لازم است که نهایت مراقبت در اخلاص نیّت و تصفیۀ باطن را بنمایند؛ و خلوص نیّتی را که در ابتدای سیر و شروع در مسیر متّصف بدان بودند، در اواسط راه و انتهای طریق از دست ندهند، و زرق و برق مظاهر دنیای دنیّ و وسوسۀ شیاطین و فتنهگری خنّاسان، آنان را از مکتب اهل بیت علیهم السّلام دور نگرداند، و صبغۀ الهی را در وجود آنان کمرنگ ننماید.
و از فرمایشات حضرت این نکته بهدست میآید که هر سخنی را گرچه ممکن است در بعضی از موارد مفید باشد، نباید در هر جا و نزد هر شخص ابراز نمود؛ و باید در اظهار مطالب نسبت به مخاطبین، درجه و مرتبه قائل شد؛ و چنانچه گوش سپردن به هر سخن ممکن است موجب تباهی انسان گردد، برای هر سخن نیز وقت و شرایط لازم القای آن باید در نظر گرفته شود، تا اینکه اثر سوء در مخاطب به جای نگذارد.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۵ | بازگشت به فهرست
اهداف حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام از بیان این وصیّتنامه
“أَی بُنَیَّ! إنّی لَمَّا رَأَیتُنی قَد بَلَغتُ سِنًّا، و رَأَیتُنی أزدَادُ وَهنًا، بادَرتُ بِوَصیَّتی إلَیکَ، و أوْرَدتُ خِصالًا مِنها قَبلَ أن یَعجَلَ بی أَجَلی دونَ أن أُفضِیَ إلَیکَ بِما فی نَفسی، و أن أَنْقُصَ فی رَأْیی کَما نَقَصتُ فی جِسمی، أو یَسبِقَنی إلَیکَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوَى، أو فِتَنِ الدُّنْیا، فَتَکونَ کَالصَّعبِ النَّفورِ، و إنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالیَهِ: ما أُلقِیَ فیها مِن شَیءٍ قَبِلَتهُ، فَبادَرتُکَ بِالأدَبِ قَبل أن یَقسُوَ قَلبُکَ، و یَشتَغِلَ لُبُّکَ، لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الأمرِ ما قَد کَفاکَ أهلُ التَّجارِبِ بُغیَتَهُ و تَجرِبَتَهُ، فَتَکونَ قد کُفیتَ مَؤُونَهَ الطَّلَبِ، و عوفیتَ مِن عِلاجِ التَّجرِبَهِ، فَأتاکَ مِن ذَلِکَ ما قَد کُنّا نَأْتیهِ، و استَبانَ لَکَ ما رُبَّما أَظلَمَ عَلَینا مِنهُ.”
«ای فرزند! پس از آنکه مشاهده کردم که عمرم به نهایت رسیده و ضعف و سستی بر بدنم غالب گشته، تصمیم گرفتم که وصیّتم را به تو بجای آورم، و پارهای از خصلتها و آموزههای اخلاقی و اجتماعی مهمّ را به تو گوشزد نمایم پیش از آنکه اجل در امرم تعجیل نماید و من به آنچه در نفسم میگذرد، در ابلاغ آن به تو موفّق نگردم؛ و همچنانکه فتور و سستی و نقصان در جسمم پدیدار گشتهاست، در اهتمام و عزم ابلاغ این مطالب، سستی و کسالت عارضم شود. یا اینکه به واسطۀ مرور زمان و توجّه به دنیا، هواهای نفسانی بر قلب و ضمیر تو غالب شود و از پذیرش نصیحت و اندرز فرومانی، و یا فتنهها و گرفتاریهای دنیا چنان تو را برباید که مانند اسب گریزپای از انس و الفت با ادراک حقایق و شعور به واقعیّتها بازمانی، در حالیکه اکنون در حال و هوای دیگر و فضای متفاوتی بسر میبری؛ زیرا قلب و ضمیر جوان و تازه سال، مانند زمین بِکر و دست نخورده است، هرچه در او بکارند و هر بذری بیفشانند، پذیرا میگردد و آن را به بار مینشاند.
پس بدین خاطر اقدام به ایراد وصیّت نمودم و به تأدیب صالح مبادرت ورزیدم، پیش از آنکه قلبت به قساوت و سختی گراید، و فکر و عقلت به امور واهی و اشتغالات پوچ و بیحاصل منغمر گردد، تا اینکه با عزمی راسخ و همّتی والا به آنچه که تجربه کنندگان آزمودند همّت گماری، و محتاج به تجربه و آزمایش مجدّد نباشی، که تجربه شده را آزمودن خطاست.
پس به آنچه که ما و پیش از ما به دنبال آن میگشتیم، تو دسترسی پیدا خواهی کرد، و چه بسا حقایقی بر تو مکشوف شود که بر ما پوشیده بوده است (زیرا تو علاوه بر تجارب شخصی خود، از حاصل تجربههای گذشتگان بهرهمند خواهی بود).»
در این فقرات، أمیرالمؤمنین علیه السّلام به سه نکته قابل تأمّل اشاره دارند.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۷| بازگشت به فهرست
علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد
نکته اوّل اینکه: گفتهاند علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد و پرهیز همیشه بر مداوا مقدّم است.
نفس و روح انسان بر اساس فطرت و مبانی توحید شکل گرفته و آمادۀ برای فعلیّت و کمال است؛ و اگر چنانچه در ابتدای امر آدمی آن را به دست تربیت و تأدیب فرد صالح و راه رفته و حکیمی بصیر و آگاهی خبیر، بسپرد و سر در اطاعت و انقیاد اوامر او درآورد، با حرکتی سریع و نشاطی بلیغ، مراحل تجرّد و فعلیّت را یکی پس از دیگری به منصّۀ ظهور درمیآورد؛ و اگر این فرصت را از دست بدهد، دیگر آن استعداد و آمادگی و نشاط را بهدست نخواهد آورد، گرچه در مسیر کمال به دنبال وصول به مقصد، اهتمام داشته باشد.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۷ | بازگشت به فهرست
بهترین زمان برای تلقّی مسائل اخلاقی عنفوان جوانی است
نکتۀ دوّم را میتوان بر این مسأله مترتّب نمود:
حضرت در این فقرات بهترین موقعیّت را در تلقّی مسائل اخلاقی و مبانی سیر و سلوک الی الله، عنفوان جوانی میدانند؛ زیرا قلب و فکر جوان بر اساس حقایق فطری و آموزههای تکوینی هنوز به شهوات و نفسانیّات و هواهای دون، آلوده نشده است؛ و در پذیرش حق به مقابله و ستیز بر نمیخیزد و زود پذیرای آن میشود؛ چنانچه حضرت میفرمایند:
عَلیْکمْ بالأَحْداثِ.[۱۴] «بر شما باد به نوجوانان»، مبادا فرصت پذیرش آنان را با دفع الوقت کردن و مسامحه نمودن و به تأخیر انداختن از دست بدهید! تا اینکه محیط و اطراف و دوستان و اجتماع، آنان را از مسیر حقّ منحرف نمایند و شوق و سلیقه و فکر آنان را به شهوات و هواهای نفسانی و ابتعاد از تعالیم وحی و مبانی شرع مشغول سازند که برگرداندن آب نهر بسیار مشکل و چه بسا غیر ممکن خواهد بود؛ و لذا بزرگان از اهل معرفت و مربّیان نفوس فرمودهاند:
برای رسیدن به مراتب کمال و سیر در عوالم معرفت، باید از جوانی شروع نمود؛ و عبور نفس از کریوههای عالم کثرت در سنین بالا مشکل خواهد بود.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۸ | بازگشت به فهرست
استفاده از تجربه دیگران در تصحیح مسیر و اعتدال طریق
نکته سوّم در این بیانات: استفاده از تجربۀ دیگران در تصحیح مسیر و اعتدال طریق است. و لازم است که به این نکته کمال توجّه و اهتمام کافی به عمل آید؛ زیرا حیات انسان و زندگی دنیوی با تمام فراز و نشیبهایش و اختلاف در روشها و منشها و حدوثِ حوادث مشکوک و مشتبه، اقتضا میکند که انسان با نیرو و توانی فراتر از شعور و مدرکات و آگاهی خود با این حوادث روبرو شود، و از ابزار و وسائطی با کارآیی بیشتر و قویتری استفاده نماید؛ زیرا در بسیاری از وقایع، چنانچه انسان بخواهد با تجربه خود به صحّت و سقم آن پدیده و واقعه برسد، چه بسا فرصت از دست برود و خسران و بوار و پشیمانی دامنگیر او گردد، و یا در درون آن حادثه واقع شود و راه بازگشت بر او مسدود گردد. در اینجاست که باید از تجربه دیگران و مقایسه آن با سایر جریانات و حوادث و اموری که در آن واقعه نقش اساسی را ایفاء مینمایند، تکلیف خود را بازیابد و راه خویش را هموار سازد.
“أَیْ بُنَیَّ! إنِّی ـ و إن لَم أَکُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَن کانَ قَبلی ـ فَقَد نَظَرتُ فی أَعمالِهِم، و فَکَّرتُ فی أَخبارِهِم، و سِرتُ فی آثارِهِم، حَتَّى عُدتُ کأَحَدِهِم، بَل کأَنّی بِما انتَهَى إلَیَّ مِن أُمورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أَوَّلِهِم إلَى آخِرِهِم، فَعَرَفتُ صَفْوَ ذَلِک مِن کَدرِهِ، و نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ، فَاستَخلَصتُ لَک مِن کُلِّ أمرٍ نَخیلَهُ و تَوَخَّیتُ لَک جَمیلَهُ، و صَرَفتُ عَنکَ مَجهولَهُ، و رَأَیتُ ـ حَیثُ عَنانی مِن أمرِکَ ما یَعنی الوالِدَ الشَّفیقَ، و أجمَعتُ عَلَیهِ مِن أدَبِک ـ أَن یَکونَ ذَلِک و أنتَ مُقبِلُ العُمُرِ و مُقتَبِلُ الدَّهرِ، ذو نِیَّهٍ سَلیمَهٍ و نَفسٍ صافِیَهٍ، و أن أبتَدِئَک بِتَعلیمِ کِتابِ اللهِ و تَأویلِهِ، و شَرائِعِ الإسلامِ و أحکامِهِ، و حَلالِهِ و حَرامِهِ، [و] لا أُجاوِزُ لَک إلَى غَیرِهِ، ثُمّ أشفَقتُ أن یَلتَبِسَ عَلَیک ما اختَلَفَ النَّاسُ فیهِ مِن أهْوائِهِم و آرائِهِم مِثلَ الَّذی التَبَسَ عَلَیهِم، فَکانَ إحکامُ ذَلِک عَلَى ما کرِهتُ مِن تَنبیهِک لَهُ أحَبَّ إلَیَّ مِن إسلَامِک إلَى أمرٍ لا آمَنُ عَلَیک بهِ الهَلَکهَ، و رَجَوتُ أن یُوَفِّقَک اللهُ فیهِ لِرُشدِک، و أن یَهدِیَک لِقَصدِک، فَعَهِدتُ إلَیک وصیَّتی هَذِه.”
«ای فرزندم! گرچه من به واسطۀ محدودیّت عمر خود نتوانستهام زندگی و حیات مردم پیش از خود را درک کنم، ولیکن در اعمال و رفتار آنان نیک تأمّل نمودم، و در اخبار آنها تفکّر کردم و در آثارشان سیر و غور نمودم، آنچنانکه گویی پیوسته یکی از آنان به شمار میآمدم و با آنها معیّت و ملازمت داشتهام، و به واسطۀ اطّلاع و اشراف بر جمیع کردار و رفتار آنها، گویا از ابتدای خلقت بشر تا آخر آن، روزگار گذرانیدهام و کردار شایستۀ آنها را از ناشایست تشخیص دادهام و آنچه که مفید است از آنچه باعث ضرر و زیان آدمی است، باز شناختم.
پس از هر شیوه و روشی که مشاهده کردم، برگزیده و زلال آن را برای تو فراهم آوردم، و نیکوترینش را برای تو برگزیدم، و از طرح و بیان موارد مشکوک و شبههناک اجتناب ورزیدم، و چنین یافتم. مانند پدری دلسوز و نگران به آینده و صلاح فرزند خویش که از سختیها و مشکلاتی که ممکن است برای فرزندش پیش آید خود را در تعب و فشار و تشویش مییابد و عزم و ارادۀ خویش را بر تربیت و تأدیب او راسخ مینماید، میخواهم این مقصود و مهمّ در تو محقّق گردد، در حالیکه تو در عنفوان شباب رو به سوی زندگانی خویش داری، و روزگارت را در بهترین شرایط حیات که توأم با نیّت خالص و نفس و روان صاف است، سپری میکنی.
کتاب حیات جاوید ص ۱۱۹ | بازگشت به فهرست
راه و روش أمیرالمؤمنین در ارشاد و هدایت امام حسن علیهما السّلام
ابتدا تو را با کتاب الهی آشنا کردم و در تعلیم و تأویل آیات و شرح و بسط آن کوتاهی ننمودم و به عقائد و مبانی و اصول شریعت اسلام و احکام آن تو را آگاه ساختم و حلال و حرام آن را به تفصیل برایت توضیح دادم، و از کتاب الهی و مبانی شرع تو را به مکتبها و نحلههای گوناگون نفرستادم. سپس ترسیدم که به همان توهّمات و انحرافات و هواهای نفسانی که سایرین دچار میشوند، تو نیز مبتلا گردی (و به هلاکتی که مردم عوام با پیروی از سلائق نفسانی و روش به دور از منطق عقلانی گرفتار میشوند، تو نیز گرفتار شوی)؛ بنابراین ترجیح دادم که با تنبیه و تأدیب تو، گرچه بر نفسم ناخوش آید، از خطری که تو را به واسطۀ فرو رفتن در مهالک تهدید میکند، بر حذر دارم و راه سداد و رشد را به تو بنمایانم، و امید دارم که توفیق خدای متعال موجب رشد و صلاح تو گردد، و تو را به مقصد و مآلت واصل گرداند. پس این وصیّتنامه را بدین جهت برای تو به رشتۀ تحریر درآوردم.»
“و اعلَمْ ـ یا بُنَیَّ! ـ أنَّ أحَبَّ ما أنتَ آخِذٌ بِهِ إلَیَّ مِن وَصِیَّتی، تَقوَى اللهِ و الِاقتِصارُ عَلَى ما فَرَضَهُ اللهُ عَلَیک، و الأَخذُ بِما مَضَى عَلَیهِ الأَوَّلونَ مِن آبائِک و الصّالِحونَ مِن أَهلِ بَیتِک؛ فَإنَّهُم لَم یَدَعوا أن نَظَروا لِأَنفُسِهِم کما أنتَ ناظِرٌ، و فَکَّروا کما أنتَ مُفَکِّرٌ، ثُمّ رَدَّهُم آخِرُ ذَلِک إلَى الأخذِ بِما عَرَفوا، و الإمساک عَمَّا لَم یُکَلَّفوا، فَإن أَبَت نَفسُک أن تَقبَلَ ذَلِک دونَ أن تَعلَمَ کَما عَلِموا فَلْیکُنْ طَلَبُک ذَلِک بِتَفَهُّمٍ و تَعَلُّمٍ، لا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ و عُلُوِّ الخُصوماتِ.
و ابدَأْ ـ قَبلَ نَظَرِک فی ذَلِک ـ بِالِاستِعانَهِ بِإلَهکَ، و الرَّغبَهِ إلَیهِ فی تَوفیقِک، و تَرکِ کُلِّ شائِبَهٍ أوْلَجَتک فی شُبهَهٍ، أوْ أسلَمَتک إلَى ضَلالَهٍ؛ فَإذا أیقَنتَ أن قَد صَفا قَلبُک فَخَشَعَ، و تَمَّ رَأْیُک فاجتَمَعَ، و کانَ هَمُّک فی ذَلِک هَمًّا واحِدًا؛ فَانظُرْ فیمَا فَسَّرتُ لَک، و إن أنتَ لَم یجتَمِعْ لَک ما تُحِبُّ مِن نَفسِک، و فَراغِ نَظَرِک و فِکرِک؛ فَاعلَمْ أنَّک إنَّما تَخبِطُ العَشْواءَ، و تَتَوَرَّطُ الظَّلماءَ، و لَیسَ طالِبُ الدّینِ مَن خَبَطَ أوْ خَلَطَ، و الإمساکُ عَن ذَلِک أمثَلُ.”
کتاب حیات جاوید ص ۱۲۱| بازگشت به فهرست
توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام به تقوای الهی
«ای فرزندم! بدان خوشایندترین و محبوبترین چیزی که در این وصیّت، آن را برای تو خوش میدارم، تقوای الهی و رعایت رضای پروردگار در همه حال است. بر آنچه خدای بر تو واجب نموده است پایدار باش و از آن تجاوز مکن، و به آنچه که گذشتگان از پدران بزرگوارت و برگزیدگان از خویشانت به آن عمل مینمودند و بر آن سیره و روش، روزگار خود را میسپردند، تو نیز اقدام کن و متمسّک باش؛ زیرا آنان از آنجا که پیوسته مصالح خویش را در نظر میگرفتند، چنانچه تو در نظر میگیری؛ و در رفتار و کردار خود با فکر و تدبیر عمل مینمودند، همچنانکه تو فکر و تدبّر مینمائی، این مسأله آنان را به جایی رساند که به هر چه یقین و معرفت حاصل نمودند عمل نمایند و به تکلیفی که بر آنان نوشته نشده بود، کاری نداشته باشند.
پس اگر نفس تو نسبت به کردار گذشتگان در شکّ و تردید باشد و به آن یقین و معرفتی که آنان دست یافتند، دست نیافت؛ باید به دنبال شناخت واقع و رسیدن به حاقّ مسائل از روی فهم و درایت برخیزی و گمشدۀ خویش را جستجو نمایی (از قضایا و شبهات به آسانی نگذری و آنان را ساده و پیش پا افتاده نشماری)، و مبادا بدون آگاهی و بصیرت وارد در شبهات شوی! و یا ظواهر و مظاهر خیره کننده، عقل و فهمت را بربایند و تو مفتون جاذبههای عوام فریبانۀ آنها گردی!
کتاب حیات جاوید ص ۱۲۱ | بازگشت به فهرست
توصیه أمیرالمؤمنین علیه السّلام به استعانت و مدد خواستن از پروردگار
و پیش از هر چیز و قبل از اینکه نسبت به امری اقدام نمایی، از خدایت استعانت و مدد بجوی و در توفیق از جانب او با رغبت و شوق تمام رو به سوی خدای آور، و از هر امری که فکرت را پریشان و متردّد میسازد و در نتیجه تو را در شبهه و اشتباه میاندازد و یا اینکه تو را به دست ضلالت و گمراهی میسپارد، دوری گزین. پس اگر در خود صفای دل و خشوع در برابر حق را یافتی، و عقل و درایتت در متابعت از حق راسخ و استوار گردید، و همّ و غم خود را ـ در برابر عمل به حقّ و رضای ربّ و صلاح دنیا و آخرت ـ همّ واحد و عزم راسخ پنداشتی، آنگاه نسبت به آنچه که برایت تفسیر و توضیح خواهم داد، نیکو نظر نما و دقیق تأمّل کن.
و اگر در برخورد با حوادث و قضایا به صلاح و سعادت خویش یقین پیدا نکردی و راه درست را از باطل به خوبی تشخیص ندادی و فکر و رأی تو در تشخیص صلاح و سداد آن موضوع ناتوان ماند؛ پس بدان که تو راه را کورکورانه میروی و از روی بصیرت و اتقان گام برنمیداری، و در ظلمتها و تاریکیهای گنگ و مفسده انگیز به هلاکت و نیستی خواهی رسید و کسی که طالب دین است، دچار اشتباه و یا مزج حقّ و باطل نمیشود؛ و در چنین مواردی، احتیاط و توقّف و عدم حرکت در آن واقعه، پسندیدهتر است.»
کتاب حیات جاوید ص ۱۲۲ | بازگشت به فهرست
انسان نباید از ناحیه خود تکالیف را کم و زیاد نماید
در این فقره موارد قابل تأمّلی به چشم می خورد:
اوّل اینکه حضرت میفرمایند:
محبوبترین روشها، تقوای الهی و عمل به تکلیفی است که از جانب خداوند تشریع شده است، و انسان نباید از ناحیه خود نسبت به تکلیف کم و یا زیاد نماید.
بعضی تصوّر میکنند که رضای الهی، در انجام عبادات به صورت شاقّ و مشکل است و عبادت هرچه سختتر باشد، نزد خداوند ارج بیشتری دارد؛ و یا در انجام مستحبّات میپندارند که بر آنان فرض و واجب است.[۱۵]
مثلاً در جایی که باید به جای وضو تیمم کنند، وضو میگیرند و خود را به هلاکت یا زحمت میاندازند؛ و در صورت عذر که وجوب روزه برداشته میشود، روزه میگیرند و جسم خود را دچار انواع آسیبها مینمایند؛ و یا اینکه در سفر حجّ به جای اینکه خانمها از تکلیف مقرّر شده در شرع پیروی نمایند و در ایّام عذر به استراحت بپردازند، با خوردن قرصهای مخصوص، از ورود در عذر شرعی جلوگیری میکنند؛ و سنّت الهی را در حقّ خود زیر پا میگذارند و سیر طبیعی و تکوینی مشیّت الهی را دربارۀ خود، دچار صدمه و آسیب میسازند، در حالیکه تکلیف آنها بر همان روال و سیر طبیعی است.
ما باید بدانیم در انجام تکالیف تا آنجا موفّق و مؤیّد خواهیم بود که در راستای رضا و تقدیر الهی عمل نمائیم و از پیش خود چیزی را اضافه یا کم نکنیم و بیش از صاحب شریعت برای انجام تکالیف دل نسوزانیم و نیّت خالص خود را با هواهای نفسانی و سلیقههای شخصی و وسوسههای شیطانی، مخلوط و آلوده نسازیم.
تمام بدعتهایی که به دست جاهلان و نااهلان در شریعت انبیاء پیدا شده است، از همین مسأله ناشی میشود. مصافحۀ نمازگزاران پس از نماز، یکی از همین بدعتهاست. مجالس اربعین برای متوفّیٰ نیز اینچنین است. رفتن زنها به دنبال جنازه و شرکت در تدفین متوفّیٰ نیز همینطور است. تزیین مساجد به کاشیکاریها و ساختن مناره و گنبد، از بدعتها شمرده میشود.
در حدیثی از امام باقر علیه السّلام آمده است:
«وقتی قائم ما عجَّل الله فرجه ظهور کند، تمام مساجد را تخریب کرده و آنها را براساس سنّت رسول خدا از نو بنا میکند.»[۱۶]
حرکت هیئتهای عزا با ساز و طبل و عَلَم و غیره، همه از بدعتهای متعارف گشته است. نصب بلندگو خارج از فضای مسجد و حسینیه و یا تکایا و ایذاء همسایگان، همه و همه بدعت و حرام است، و بر این قیاس…؛ شریعت و دین خدا نیاز به دلسوزی ما ندارد و لازم نیست ما قیمومیّت آن را به عهده بگیریم. ما اگر خیلی هنر داشته باشیم، نباید بگذاریم که روش و عمل خود را از دائرۀ شرع و آنچه از موالیان ما به دست ما رسیده است، جدا کنیم.
شخصی خدمت امام علیه السّلام رسید و عرض کرد: من دعائی اختراع کردم و آن را در قنوتم و سایر مواقف میخوانم. امام علیه السّلام با تغیّر فرمودند: دَعْنی مِن اختِراعک. «تو را با اختراع چه کار؟!»[۱۷]
نکته دیگر در این فقرات استفاده از تجربۀ گذشتگان است.
شکّی نیست که زندگی انسانها در طول قرون و اعصار، بر اساس جلب منافع و دفع مضار بوده و خواهد بود؛ و بر این اساس تمدّنها و مجتمعها، شکل گرفته و آیندگان پیوسته از تجربیّات گذشتگان استفاده میبردند. از روش نیکو و پسندیدۀ آنان بهرهمند و از کاستیها و نواقص ایشان عبرت میآموختند. این مسأله در روابط خانوادگی و اجتماعی و بین ملل، رائج و دارج بوده است، به طوریکه اگر ملّت و یا دولتی و یا فردی بر خلاف این روش عمل نماید، مورد قدح و مذمّت عقلا واقع میشود؛ زیرا خداوند یک عمر بیشتر عطا نکرده است. بنابراین شخص عاقل پیوسته از فرصتها بهرۀ بیشتری میبرد و خود را از گزند حوادث، بهتر محفوظ میدارد.
کتاب حیات جاوید ص ۱۲۵ | بازگشت به فهرست
علل اصلی انحرافات بشری حرکت در فضای شک و تردید و جهل و بیخبری است
و امّا نکته بسیار مهمّی که حضرت در اینجا بدان تذکّر دادهاند، حرکت و سیر انسان در فضای شک و تردید و جهل و بیخبری است.
دربارۀ این نکته هرچه بگوییم و بنویسیم، کم گفته و کم نوشتهایم. به یقین میتوان گفت: غالب انحرافها در جوامع بشری و نیز در میان افراد، به واسطۀ عدم رعایت این نکته بوده است.
آنچه در مورد شبهه و تردید، موجب آفت و حرکت در ضلالت و ظلمت و طبیعتاً ابتعاد از حقّ و استقامت میشود، ظواهر فریبنده و جاذبههای اغوا کننده است. شخصیّت ظاهری افراد و معروفیّت آنان در این مسأله نقشی اساسی دارد، و وعدهها و وعیدهای بدون پشتوانۀ موجّه و منطقی و صرفاً بر مبنای شعار، رهزنی است که میتواند عقلهای نارسا و نفوس ضعیفۀ مردم عوام را به بیراهۀ ظلمت و جهالت سوق دهد.
شخصیّتهای کاذب اشخاص و ظواهر چشم پُرکن ایشان، میتواند نقش مهمّی در این ضلالت و اغوا ایفا کند. فتنۀ خانمان برانداز پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، بیارتباط به این نکته نبود. عدم بصیرت و آگاهی مسلمین نسبت به واقع و عدم اهتمام به مسألۀ خطیر ولایت و زعامت از یک طرف، و ظواهر گول زنندۀ طیف مخالف ولایت و وصایت ـ همچون کهولت سن و یار غار بودن با رسول خدا و انتساب سببی ـ در این مسأله نقش داشته است. وجود افراد سرشناس مانند: أنس، خادم رسول خدا و عثمان، داماد پیامبر و سایرین در جبهۀ مخالف نیز بر اغواگری این جریان افزوده بود.
در جریان مشروطه نیز به طور دقیق با این خلأ و نقصان روبرو میشویم. حضور علمای ظاهر و روحانیون سرشناس و مراجع وقت، در دو جبهۀ رو در رو و سیل اتّهامات و سبّها و تخریب شخصیّتی نفوس از طرفین، مردم را در حیرت و آشفتگی غریبی قرار داد که طرفین را در غرقاب هلاکت، نیست و نابود ساخت. فقط افرادی از این فتنه جان سالم بهدر بردند که گوشۀ عزلت برگزیدند و خود را از انتحال و انتساب به یکی از دو طرف مبرّی کردند و مردم را دعوت به کناره گیری از این دام و مهلکۀ برنامه ریزی شده، نمودند.
از اینجا میتوان به دست آورد که در مواردی که قضیّه و حادثهای، واقعیّتش را برای انسان روشن و آشکار نکرده است، انسان نمیتواند به یکی از دو طرف شبهه، گرایش پیدا کند و جانب یکی را بر دیگری ترجیح دهد و خود را در زمرۀ پیروان و هممسلکان آن گروه در آورد. و باید با احتیاط و حزم و توقّف، خود را از دام گستردۀ طرفین مصون و محفوظ بدارد.
قطعاً در چنین حوادثی هر کدام از طرفین، خود را حقّ مطلق قلمداد میکنند و برای اثبات مدّعای خویش از وقایع گذشته و حوادث صدر اسلام، شاهد و دلیل میتراشند و خود را از مصادیق آن واقعه میپندارند که طبیعتاً باید به گفتار آنان توجّهی ننمود و معیار را وجود شاخصهها و ظهور آثار حقّ در آنها دانست.
حجّاج بن یوسف ثقفی که در کشتار و تدمیر شیعیان گوی سبقت از گذشتگان و آیندگان ربوده بود، در توجیه کردار خویش به آیه: أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم[۱۸] استشهاد مینمود.
[divider style=”normal” top=”20″ bottom=”20″]
پاورقی:
[۱]ـ خواجه حافظ شیرازی ـ رحمه الله علیه ـ میفرماید:
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق | هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم* |
تصوّر ما بر این است که لطف و عنایت پروردگار پیوسته همراه با صحّت و خوشی و کامیابی و کامروایی است؛ ولی باید توجّه داشت چه بسا این امور باعث غفلت انسان از مبدأ هستی خواهد شد و دوام آن برای تلطیف و تجرید روح و نفس مناسب نیست. بدین لحاظ خداوند در برخی از اوقات، انسان را به ابتلائاتی چون مرض و ضیق معیشت و ناملایمات اجتماعی و ناهنجاریهای خانوادگی مبتلا میکند، تا او را به هوش آورد و از غفلت یاد خود بیرون کشد و عدم ثبات تعلّقات این دنیا را به او بچشاند وتعلّق به ذات خود را به او بنمایاند؛ چنانچه میفرماید:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین**
«ما شما را با ناملایماتی همچون نگرانی از وقوع حادثه و زوال امنیّت و ضیق معیشت و از بین رفتن برخی از سرمایه و چه بسا ور شکستگی و از دست دادن عزیزان و نقصان محصول میآزماییم و از فرو رفتن در کثرات و دنیا بازمیداریم، بنابراین ای رسول ما به شکیبایان و صابران بشارت رحمت و قرب به ما را برسان.»
بدین لحاظ چنانچه در اخبار وارد است، انسان باید این سختیها را پیک رحمت و مغفرت الهی بداند و خود را با مشیّت و تقدیر او موافق گرداند و از مواجهه با این امور نهراسد و از آن استقبال نماید.
گویند: برخی از اهل معنا که در دنیا از ابزار و وسایل حلّ معضلات و رفع حوائج برای خود یا اطرافیان استفاده میکردند، پس از انتقال از این دنیا و ورود به عالم آخرت، اظهار ندامت و پشیمانی نمودهاند.
*ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل ۳۶۲.
**ـ سوره البقره (۲) آیه ۱۵۵.
[۲]ـ گلشن راز، بخش ۵۰.
[۳]ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل ۱۴۷.
[۴]ـ سوره یس (۳۶) قسمتی از آیه ۸۳.
[۵]ـ سوره یوسف (۱۲) قسمتی از آیه ۴۲.
[۶]ـ سوره البقره (۲) آیه ۱۵۵.
[۷]ـ [روایات بسیاری به این مضمون در بحارالأنوار، ج ۷۹، ص ۲۵، باب ۱۸، فضل التعزّی و الصّبر عند المصائب و المکاره، آمده است. (محقّق)]
[۸]ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل ۳۶۲.
[۹]ـ التهذیب، ج ۵، ص ۲۷۶: “اللهمّ ارزقنی العافیه إلی منتهیٰ أجلی.”
[۱۰]ـ الفصول المهمّه فی معرفه الائمّه، ج ۱، ص ۵۵۸، با قدری اختلاف.
[۱۱]ـ الکافی، ج ۳، ص ۴۷۲.
[۱۲]ـ مثنوی شیر و شکر، بخش ۵.
[۱۳]ـ دیوان اشعار سنائی، بخش قصائد.
[۱۴]ـ الکافی، ج ۸، ص ۹۳.
[۱۵]ـ روایتی است مأثور از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: “أفضَلُ الأعمالِ أهمَزُها.” «بهترین عبادت آن است که همراه با سختی و مشقّت بیشتری انجام شود.»
باید به این نکته در اینجا و سایر موارد توجّه داشت که انجام عبادت و اطاعت امر پروردگار در ظرف و فضای تکلیف شکل پیدا میکند، و در جائیکه تکلیف بر موضوعی نیامده است، انجام و یا ترک آن عمل به طور خودسرانه تخطّی از مبانی عبودیّت و تجرّی بر مولا تلقّی خواهد شد؛ چنانچه در مثالهایی که ذکر شده است، این مسأله کاملاً واضح است که حکم خداوند چیز دیگری است و ابراز سلیقه افراد چیز دیگر.
اما عباداتی که در انجام آن، راههای گوناگون و اشکال متفاوتی وجود دارد و هر کدام از آنها مورد نظر شارع و مقبول او خواهد بود، در این موارد است که گویند: عبادت و عملی بیشتر نزد خداوند مقبول است که جنبۀ عبودیّت و ذلّت و مسکنت آن از سایر اشکال بیشتر و بهتر باشد. ï
ï مثلاً اگر فرض را بر این بگذاریم که با تحصیل توشه و مرکب سفر، فریضۀ حج بر انسان مستقر خواهد شد، یا برای انجام حجّ استحبابی وسایل سفر مهیّا گردد، در این صورت در شرایط فعلی، رفتن به حج یا به وسیله طیاره خواهد بود و یا کشتی و اتومبیل و یا مرکب حیوانی و یا با پای پیاده که طبیعتاً نفس آدمی از این وسایل ابتدائًا به اوّلی و سپس به سایر مرکبها تمایل خواهد داشت و هیچگاه به پیاده رفتن رغبتی نشان نمیدهد. در اینجاست که این روایت مصداق پیدا میکند و در صورت وجود فرصت کافی و عدم بروز موانع خارجی قطعاً حرکت با ماشین و مرکب حیوانی بر رفتن با هواپیما ترجیح خواهد یافت، تا چه رسد به پیاده رفتن؛ زیرا در سفر با اتومبیل و غیره نفس انسان تعب و مشقّت و عبودیّت بیشتری را نسبت به سفر با هواپیما احساس خواهد کرد.
امام مجتبی علیه السّلام بارها و بارها مسافت بین مدینه و مکّه را با پای پیاده طی کردند، در حالیکه مرکبهای آن حضرت در پیش رو در حرکت بود.
موسی بن جعفر علیه السّلام و امام سجاد علیه السّلام نیز بارها در طی سفر با پای پیاده مشاهده شده بودند.
ملّاصدرای شیرازی حکیم نامدار و افتخار عالم اسلام، بارها با پای پیاده از منزل خود تا مکّه طی طریق نمود و در سفر اخیر در شهر بصره به رحمت خدا رفت.
مثال دیگری در اینجا بیاوریم:
برای فردی که روزه قضا بر عهده دارد واجب است یک روز را در هر شرایطی روزه بدارد، چه آن روز از روزهای زمستان و کوتاه باشد و چه از روزهای تابستان و بلند و همراه با گرما و عطش، و هر کدام از این دو روز را که بجای آورد مشکلی نیست، که ذمّه خود را برطرف نموده است و تکلیف از او ساقط میشود؛ ولی ثواب روزه در تابستان و تحمّل عطش و تعب قطعاً بیشتر از اجر و پاداش روزۀ زمستان خواهد بود. و بر همین قیاس…
بنابراین مضمون روایت این نیست که انسان از پیش خود تکلیف بتراشد و بدون اذن و اجازۀ شارع از سر خود مشغول به انجام عملی گردد، که این اقدام قطعاً بدعت و خلاف است و مبغوض شارع؛ بلکه مفهوم آن این است که در مصادیق متعدّده انجام تکلیف آن مصداقی که بیشتر نفس را به سختی میاندازد، نزد پروردگار محبوبتر است؛ زیرا آثار انجام آن عمل که همان تذلّل و خشوع است، بیشتر نمایان میگردد.
[۱۶]ـ وسائل الشّیعه، ج ۵، ص ۲۱۶.
[۱۷]ـ الکافی، ج ۳، ص ۴۷۶.
[۱۸]ـ سوره النساء (۴) قسمتی از آیه ۵۹.