مقدمه کتاب حیات جاوید

بسم اللـه الرحمن الرحیم

حمد و سپاس لا‌یتناهی ذات لایزالی را سزاست که بر اساس حکمت بالغه تکوین، شرع مبین را هادی و راهنمای ابناء بشر قرار داد تا از ورطه اجمال و استعداد به منزلگاه فعلیّت و شهود وفود نمایند و در این سیر، راه یافتگان منزل محبوب و ذائقین زلال معشوق، سرگشتگان وادی حیرت و تشنگان متوغّل در کثرت را به سر منزل معهود رهنمون گردند و با موازین رصین و قوانین متین، فطرت پاک و ضمیر بی‌آلایش الهی، و عقل مستنیر به انوار ساطعۀ نشئۀ ربوبی را در وصول به مرتبه معرفت و تجرّد یاری رسانند. چنانچه مولای متّقیان فرمود:

فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَه، و وَاترَ إلیهم أنبِیائَه، لِیَستَأدوهم میثاقَ فِطرَتِه، و یُذَکِّروهم مَنسِیَّ نِعمَتِه، و یَحتَجّوا علیهم بِالتَّبلیغِ، و یُثیروا لهم دَفائِنَ العُقولِ …
«تا اینکه خدای متعال پیامبرانش را در میان مردم برانگیخت، و انبیائش را پی‌در‌پی به سوی آنان روانه ساخت تا میثاق و عهدی را که در فطرت آنان نسبت به حقیقت توحید و اقرار به ربوبیّت حقّ و عبودیّت خویش مستتر بود، باز جویند، و نعمت فراموش شدۀ اتّصال به مبدأ ربوبی را یادآوری نمایند، و با حجّت و برهان، تبلیغ مبانی و اصول معرفت را به انجام رسانند، و دفینه‌های عقول مستتر را بگشایند تا حقایق هستی بر آنان مکشوف شود، و به مرتبۀ عقل فعّال متّصل شوند و دولت معرفت را به‌دست آورند.»
و نیز شایسته‌ترین درودها بر روان پاک و مطهّر لوادار عرصۀ توحید و تک سوار وادی تجرید، خلاصۀ جوهرۀ وجود و ثمرۀ تکوین ربّ ودود، خاتم سفراء مقرّبین و غایت تشریع انبیاء و مرسلین، محمّد بن عبدالله و اهل بیت او صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین باد که با تبیین حقایق و رقائق دقائق، شاهراه سیر الی الله و تمکّن در ذات احدیّت را برای پویندگان سیر توحید بگشودند؛ و کلمات عرشی آن بزرگواران همچون آفتابی تابناک، ظلمات وادی حیرت و سواد مهالک جهالت را محو و نابود ساخته، نور امید را در دل‌های سرگشته و سرگردان ابناء بشر برافروخته‌اند، و تلألؤ بوارق قدسی را از مبدأ انوار ربوبی بر قلوب واله و گم‌گشته در کثرات دنیای دنیّ بشارت می‌دهند.
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ * یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ.
حمد و سپاس خدای متعال را که توفیق ترجمه و نشر یکی از گران‌سنگ‌ترین آثار اهل بیت عصمت علیهم السّلام، یعنی وصیّت امام علی أمیرالمؤمنین علیه السّلام در حاضرَین را نصیب این حقیر نمود؛ و مرا مفتخر گردانید که آرزوی ده‌ها سالۀ خویش را در نشر این بیان معجزنما، که قطعاً و تحقیقاً باید از مصدر وحی نشأت گرفته باشد، برآورده سازد. گرچه اُمنیّه و نیّت حقیر آن بود که شرحی در خور فهم قاصر و عقل فاتر بر آن بنگارم، ولی کثرت مشاغل و تراکم شواغل مانع از حصول چنین توفیقی گردید، و لذا بدین مختصر بسنده نمودم، و همراه با برخی از توضیحات و تعلیقات به شیفتگان مکتب علوی و دلدادگان جمال سرمدی تقدیم می‌نمایم.
مرحوم والد ما، علّامه حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ قدّس الله سرّه ـ پس از مراجعت از نجف اشرف در روزهای جمعه، این وصیّت‌نامه را برای دوستان شرح و توضیح می‌فرمودند، و بسیار به مضامین و حقایق آن اهتمام و توصیه می‌کردند و همه را به مطالعه و تدبّر و تعمّق در عبارات و دستورات آن تشویق می‌فرمودند. و اهتمام در عمل به آن را تکلیف شرعی و اصل و اساس حرکت سالک به سوی پروردگار می‌دانستند، و خود در وصیّت‌نامۀ خویش متذکّر شده‌اند که:
می‌خواستم وصیّت‌نامه مفصّلی بنویسم که حاوی مطالب مهمّ اخلاقی باشد، دیدم با وجود مطالب عالیه و حقایق سامیه‌ای که أمیرالمؤمنین علیه السّلام در حاضرَین به امام حسن مجتبی علیه السّلام در وصیّت‌نامه خود نوشته‌اند و در نهج البلاغه مسطور است، دیگر از بیان مکارم اخلاق و آداب، دم زدن مایۀ شرمندگی است.

کتاب حیات جاوید ص ۱۹ | بازگشت به فهرست
بیان تمام جوانب و لوازم یک زندگی سعادتمند در کلام أمیرالمؤمنین علیه السّلام
در این وصیّت‌نامه که بجاست آن را آئین‌نامۀ فلاح و رستگاری دو سرا نامید، أمیرمؤمنان تمام جوانب و لوازم یک زندگی سعادتمند و موفّق، در دو جنبۀ دنیوی و اخروی و شخصی و اجتماعی برای رسیدن به نقطۀ کمال را مورد توجّه قرار داده‌اند؛ و دقیقاً با اشراف کامل و ولائی بر سرائر نفوس بشری و اسرار حیات طیّبۀ اجتماعی، و رموز سیر در مراتب فعلیّت‌های انسانی و تحصیل سعادت دنیا و آخرت به نحو اتمّ در زمینه و بستر امنیّت و اعتدال اجتماعی، دستورالعمل و برنامۀ آن را مدوّن و مبوّب، روشن و آشکار نموده‌اند. تو گوئی این شخصیّت ممتاز عالم وجود از ابتداء خلقت افلاک و زمین و زمان و پیدایش بنی‌آدم، همراه و هم‌صحبت با تک‌تک آنان بوده و با رمز و راز هریک به خوبی آشنایی داشته و در همۀ احوال و تبدّل حوادث با همه حضور عینی و شهودی داشته است، و اینک ثمره و نتیجۀ این تجربۀ نایاب را در اختیار آیندگان و تشنگان سبل سلام، و حتّی پویندگان مسیر امنیّت و صلاح دنیوی، خصوصاً در زمان حاضر، قرار می‌دهد؛ و نه تنها آنان که مسیر حیات طیّبۀ خود را بر محوریّت آموزه‌های اولیای الهی و حقایق وحیانی تنظیم نموده‌اند و هیچ مقصد و غایتی را جز لقاء حقّ و رفع حجب ماسِوی‌الله و تحقّق حقیقت عبودیّت محضه مورد توجّه و امعان نظر قرار نداده‌اند، باید از این منهج و دستور حضرتش به طور دقیق و صد در صد پیروی و تبعیّت نمایند، بلکه حتّی غیر ملتزمین به مبانی شرع از سایر مذاهب و ملل و منکرین اصل دین و تشریع و وجود صانع و پروردگار نیز اگر بخواهند با روشی عقلانی و منطقی و در امنیّت و آرامش کامل و تحصیل خواست‌های مشروع و منطقی انسانی و حقوق شهروندی به نحو مطلوب، به دور از نگرانی‌های اجتماعی و ناهنجاری‌های فردی زندگی کنند، باید به این وصیّت‌نامه و نکات طلایی آن جامۀ عمل بپوشانند.

کتاب حیات جاوید ص ۲۰ | بازگشت به فهرست
تمدّن چشمگیر و جاذبه‏ های افسونگر غرب ثمره‏ای جز اضمحلال و فروپاشی اصول مدنیّت نداشته است
امروزه در جوامع غرب به این نکته اذعان شده است که مسیر طی شده در روابط اجتماعی غرب، مسیری منحطّ و منحرف از نیازها و اهداف عالیۀ انسانی بوده است و تمدّن چشمگیر و جاذبه‌های افسونگر آن، ثمره‌ای جز اضمحلال و از هم پاشیدگی کانون روابط خویشاوندی و اصول مدنیّت متعالی نداشته است، و نتیجه‌ای به غیر از محو در مادیّات و فراموشی مقاصد حیات به بار نیاورده است.
الکسیس کارل در این باره می‌گوید:
ای کاش تمدّن مغرب زمین به جای پرداختن به ارتقاء تکنولوژی و دست‌یابی به رموز ظاهری حیات، به پرورش و احیاء صفات باطنی و تقویت جنبه معنوی وجودی خویش می‌پرداخت، تا دچار این‌گونه خسارت معنوی و دور بودن از مراتب عالیه ارزش‌ها نگردد.
البته باید از این نکته غفلت نورزید که علّت مهم و اساسی گرایش غرب به جنبۀ ظاهری حیات، و شتاب سحر‌آمیز به سوی مراتب عالیۀ تکنولوژی و تکنیک، دل‌سردی و یأس از هماوردی آموزه‌های مسیحیّت و روش تبلیغ آن توسّط سلطۀ بی‌رقیب و حریف کلیسا بوده است، که این مسأله موجب پیدایش تفکّر و نیاز به رُنسانس و تجدید نظر در باورها و اعتقادات آنان گردید.
از دیدگاه حقیر گرچه دوری از فضای کلیسا و ارتباط با روحانیّت مسیحی آنان را به سمت و سوی گزینش لا ابالی‌گری و آزادی افسار گسیخته و به دور از شأن و مقام انسانی سوق داده است، امّا نفس قطعِ تعلّق و ارتباط با فضای مسیحیّتِ دروغین و آکنده از زر و زور و تزویر، طلیعه‌ای بس میمون و مبارک در حرکتی به سوی عقلانیّت و پایبندی به موازین فطری و اصول ارزشمند بقاء بشری است.

کتاب حیات جاوید ص۲۱ | بازگشت به فهرست
خطرات پدیده نامبارک و ویرانگر دین ‏زدگی
پدیده نامبارک و آفت ویرانگر دین زدگی را با هیچ‌یک از خطرها و آفت‌ها و موانع مسیر حیات و زندگانی امن بشری نمی‌توان در یک کفّه ترازو نهاد و به یکسان در معرض نقد و کاوش درآورد.
فطرت آگاه و عقل متّصلِ نهادینۀ الهی در نفوس بشر را با هیچ ترفند و وسیله‌ای نمی‌توان به خدمت امیال و خواست‌های حیوانی و ضدّ بشری و ضدّ ارزش‌های معنوی درآورد، بلکه تنها با تزیین مقاصد خلاف، پرده و ستاری بر شکوفایی و خلّاقیّت آن در ارائه مسیر رشد و صلاح می‌توان قرار داد و به راه خلاف ادامه داد. حتّی در کریه‌ترین مقاطع جنایت و قساوت، باز فطرت و عقل عاملین آنها، صورت کریه و قبیح ظلم و فساد را به آنان می‌نمایاند، و خود را از ادای مسئولیّت ارائۀ حقّ از جانب پروردگار مبرّیٰ و برکنار نمی‌دارد.
ولی آنگاه که خواست‌های پلید حیوانی و شهوات و امیال وقیح شیطانی و کثرات، از ابزار و ادوات دین، برای وصول به اهداف بهره می‌گیرند و نیّات زشت و قبیح خویش را در پس آموزه‌های دینی و اصول اعتقادی پنهان می‌سازند، برای عموم مردم که دانش و اطّلاع آنها از مبانی شرع، محدود و ضربه‌پذیر می‌باشد، این مسأله می‌تواند به خطری خانمان برانداز و دین و دنیا سوز بدل گردد؛ و فطرت و عقل ناقص آنان را در سویدای مطامع پلید خویش محو و مضمحل نماید و یا اینکه به خدمت خویش درآورد.
این فاجعه گرچه در دوران نبوّت انبیاء الهی کم و بیش به چشم می‌خورد، و دخالت ارباب کنائس و کلیساها در امور اجتماعی مردم با توسّل به آموزه‌های دینی و استفاده از باورهای مردمی، کاملاً مشهود و محسوس می‌نماید، ولی به طور کاملاً صریح و آشکار و بدون هیچ‌گونه اخفاء و پرده‌پوشی، پس از رحلت پیامبر اسلام با غصب خلافت از صاحب اصلی و هجوم بر بیت دختر رسول خدا و آتش زدن و تخریب درب منزل به بهانۀ بیعت با خلیفۀ مسلمین و کشتن دختر رسول الله و سقط جنین او و اخراج افراد متحصّن در بیت، از جمله أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام و کشاندن آنان به سمت مسجد و الزام بر بیعت اجباری، چهرۀ کریه و نامیمون خویش را آشکار نمود.

کتاب حیات جاوید ص ۲۲ | بازگشت به فهرست
ضررهای سوء استفاده از باورهای دینی مردم
سوء استفاده از باورهای دینی مردم به واسطۀ عدم اطّلاع کافی از محتوای دین و به کار‌گیری دلایل و بهانه‌های عوام‌پسندانه، چون: مخالفت با اجماع مسلمین، ایجاد تفرقه و شکاف بین صفوف متّحد مردم، اخلال در نظم و امنیّت جامعه، اهانت به حاکم اسلام و خلیفه برگزیده مسلمین و جانشین رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، محاربه با خدا و رسول، ارتداد از مسلک و آئین اسلام، ایجاد شکّ و شبهه در باورهای دینی و اعتقادی مردم، سست نمودن پایه‌های نظام اسلامی، زمینه‌سازی برای دخالت بیگانگان در امور سیاست و داخلی مملکت اسلام، وابستگی به دشمنان خارج از مرزها و ثغور بلاد اسلامی، توطئه و بستر سازی تغییر و تبدیل حکومت اسلام، از جمله بهانه‌ها و دسائسی بود که حکّام غاصب و منحرف و محرِّف نسبت به خاندان وحی و اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روا می‌داشتند، و هرجنایتی که در تصوّر آید در حقّ آنان اعمال می‌نمودند.

کتاب حیات جاوید ص ۲۳ | بازگشت به فهرست
پاسخ أمیرالمؤمنین به فرازی از نامه زشت و نامیمون معاویه
معاویه بن ابی‌سفیان در نامه‌ای به أمیرالمؤمنین علیه السّلام در مقام سرزنش و اهانت به شخصیّت آن حضرت چنین می‌نگارد:
کنتَ تُقادُ، کما یقادُ الجَمَلُ المَخشوشُ.
«تو را مانند شتری که ریسمان در بینی او فرو کرده‌اند تا رام خود سازند به سوی مسجد برای بیعت بردند.»

و حضرت در پاسخ او می‌فرمایند:
و قلتَ أنّی کنتُ أُقادُ کما یُقادُ الجَمَلُ المَخشوشُ حتّی أُبایِعَ، و لَعَمرُ اللهِ لقد أرَدتَ أن تَذُمَّ فمَدَحتَ، و أن تَفضَحَ فافتَضَحتَ؛ و ما علَی المُسلمِ مِن غَضاضَهٍ فی أن یکون مظلومًا، ما لم یکن شاکًّا فی دینِه و لا مُرتابًا بِیَقینِه.
«ای معاویه! تو مرا تشبیه به شتری نمودی که ریسمان در بینی او قرار داده‌اند و به سوی بیعت مرا می‌کشانند. قسم به خدا! که تو خواستی مرا پست گردانی ولی با این تشبیه، مدح و ستایش نمودی، و اراده نمودی که مرا مفتضح نمایی در حالی‌که خود مفتضح شدی؛ برای یک مسلمان نقص و عیب به حساب نمی‌آید اگر مورد ظلم و تعدّی قرار گرفته باشد (نقص و ننگ و رسوائی برای ظالم و متعدّی است، نه برای کسی که مورد تعرّض و ظلم واقع شده است)، مادامی‌که در دین خود دچار شکّ و تردید نشود و در اعتقادات خویش ثابت و استوار بماند و یقینش به حدس و شبهه مبدّل نگردد.»
از این نامه به عمق فاجعه‌ای که در تاریخ اسلام پس از رحلت بنیان‌گذار آن به وقوع پیوست می‌توان پی برد؛ فاجعه‌ای که هنوز پس از یک‌هزار و چهارصد سال مسیر اسلام را در انحراف و بیراهه نگه داشته، و صدها میلیون مردم مسلمان را دستخوش آفت‌های آن نموده است.
در این باره آشکارا می‌توان مدّعی شد که تمامی جنایت‌های حاکمان و زور مداران در تاریخ اسلام، به واسطۀ همین آفت ویرانگر؛ یعنی دین‌زدگی و اغفال با ابزار و وسائط دینی صورت پذیرفته است.

کتاب حیات جاوید ص ۲۴ | بازگشت به فهرست
سوء استفاده از شرع و دین در پیشبرد مقاصد دنیوی موثّرترین وسیله علماء سوء
علماء و فقهای عامّه با سوء استفاده از همین ابزار، دست به خون هزاران مسلمان بی‌گناه به جرم تشیّع آلودند و صفحه ننگینی در تاریخ اسلام پدید آوردند. جائی‌که زمامدار خلافت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و جانشین بر حقّ او علی بن أبی‌طالب علیه السّلام هنگام ملاقات با علماء یهود با عبارت: «یا أخا الیهود» (ای برادر یهودی) با آنان به بحث و مناظره می‌پردازد، فتوای جواز و اباحه قتل و کشتار و تجاوز به شیعیان أمیرالمؤمنین علیه السّلام به بهانه اختلاف و افتراق در دین، چه جنایت‌ها و فجایعی که نیافرید! و خون چه بی‌گناهان و اطفال معصوم را که بر زمین نریخت! و هنوز نیز این کج‌راهۀ هو‌لناک و انحراف ادامه دارد.
البته باید توجّه داشت که آفت دین‌زدگی و سوء استفاده از شرع در پیشبرد مقاصد دنیوی مختص به مکتب عامّه و علماء اهل تسنّن نیست، بلکه در تاریخ تشیّع نیز چنین ناهنجاری‌ها و انحرافات دیده می‌شود.
اگر عالمان سِترگ و بزرگان نامداری همچون: شهید اوّل و شهید ثانی و قاضی نور‌الله شوشتری به فتوای فقهاء فاسد و فاسقِ اهل سنّت، به دست تیغ و چوبۀ دار سپرده شدند، روحانی بزرگ و عالم جلیل، مرحوم شیخ فضل‌الله نوری نیز، توسّط همین علماء شیعه و فتوای بر اعدام او، بر سر دار رفت.
علّامۀ بزرگوار، عارف بالله و فقیه نزیه، مرحوم سلطان محمّد گنابادی ـ رضوان الله علیه ـ به فتوای چه کسی و توسط چه اشخاصی به دیار باقی شتافت و مرغ روحش به ملأ أعلی پرواز نمود؟!
قتل و اعدام بزرگان از عرفاء به بهانه تصوّف، توسّط کدام گروه و نحله‌ای تحقّق پذیرفت؟!
هتک حرمت و اهانت و ایجاد انواع تضییقات بر عارف بالله و بأمر الله، آیه الله العظمی سیّد علی قاضی طباطبایی در نجف اشرف، به اشاره و تجویز چه کسانی انجام می‌شد؟!
تبعید و تهجیر علّامۀ فقیه و فیلسوف نامدار، حضرت آیه الله سیّد حسن مسقطی از نجف اشرف، توسط چه مرجع دینی صورت پذیرفت؟!
اهانت و هتّاکی بی‌شرمانه نسبت به افتخار عالم اسلام، حضرت علّامۀ والد حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ اعلی الله مقامه ـ در کتاب‌های اخلاقی و تهذیب نفس، توسط کدام مرجع بی‌نزاکتی به وقوع پیوسته است؟!
تکفیر و تفسیق و حکم به ارتداد علماء و بزرگانی چون: مرحوم آیه الله انصاری و آیه الله دستغیب شیرازی، و نابغۀ دهر و علّامۀ علی الإطلاق، مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیهم أجمعین ـ توسّط چه گروه و اشخاصی انجام گرفت؟!
اِعمال ظلم و جنایت بر آحاد رعیّت به بهانۀ عدم مقبولیّت و گرایش به سمت و سوی خاص، به واسطه چه افرادی انجام می‌گیرد؟

کتاب حیات جاوید ص ۲۵ | بازگشت به فهرست
نفس مداری و انانیّت و فرعونیّت نکته اصلی در فجایع و حوادث ناگوار
نکتۀ اصلی در تمامی این فجایع و حوادث ناگوار، چه در قالب یهودیّت و نصرانیّت و یا تسنّن و تشیّع، فقط یک چیز است و بس؛ و آن نفس‌مداری و انانیّت و فرعونیّت است و بس.‌ چه این خصلت شوم و شیطانی در لباس و زیّ علماء یهود و نصاری ظاهر شود، و یا در کسوت علماء و فقهاء تسنّن و تشیّع، همه یکی است و هیچ فرقی در میان نیست.
آن روز به جرم حق خواهی و مطالبۀ حقّ، درب خانۀ دختر رسول خدا را به آتش کشیدند و فرزند جنین او را سقط نمودند و خود او را از هستی و دوام حیات محروم ساختند؛ و امروزه به همان جرم خون افراد بی‌گناه، سخاوت‌مندانه در معرض حراج و تاراج قرار می‌گیرد؛ هر دو یکی است!

کتاب حیات جاوید ص ۲۶ | بازگشت به فهرست
مکتب تشیّع مکتب حق و عدالت و حریّت است
مکتب تشیّع مکتب علوی است و مکتب حقّ و عدالت و حرّیّت، مکتب رفض و دور باش از هر دنائت و پستی و سستی و نفاق و مکر و دوروئی و مصلحت اندیشی و فرو غلطیدن در شهوات و کثرات، مکتب تعالی روح و تجرید نفس و معرفت و توحید و وصول به عالی‌ترین مرتبۀ متصوّره از فعلیّت و حصول. در این مکتب خطّ قرمز و مرز فقط سخط الهی و انجام خلاف رضای اوست و بس.
در این مکتب، حرکت به سوی تعالی و رشد در سایه امنیّت و عدالت و رعایت و ایفاء حقوق و استیفاء حظوظ به نحو اکمل و اوفی تحقّق می‌یابد، و هر کس در سایه و بستر این موقعیّت طلایی، به هر آنچه قلم تقدیر و کفایت او ایجاب می‌نماید، خواهد رسید.
در این مکتب، رعایت صلاح دنیوی و سعادت اخروی همچو دو عنصر انفکاک ناپذیر در حیات بشری ارزیابی شده است، و هیچ‌کدام بر دیگری غلبه نمی‌کند و موجب محکومیّت آن نمی‌شود.
در این مکتب، برنامه حیات بر اساس اشراف دقیق بر مقتضیات نفس بشری و اطّلاع بر کنه و ضمیر و سرّ فطرت انسانی و ادراک کامل از خصلت‌ها و صفات و ملکات حسنه و رذیلۀ آدمی تشکّل یافته است، و رعایت دقیق این برنامه راهگشای انسان به سوی فضای قدس و تحصیل سلطان معرفت، در سایه امنیّت و آسایش روح و روان در حیات دنیوی خواهد بود.
در این مکتب، احکام و تکالیف بر اساس شهود و لمس و مسّ واقع صورت پذیرفته است و مدوِّن آن، پدید آورنده انسان، ذات اقدس پروردگار می‌باشد، که توسط بندگان برگزیده‌اش به سایرین ابلاغ گردیده است.
(قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏.)
«بگو اى پیغمبر! اینست راه من که من از روى بصیرت به سوى پروردگار، مردم را به پیمودن این راه می‌خوانم و دعوت می‌کنم، و نیز پیروان من از این راه مردم را به سوى خدا می‌خوانند.»
وصیّت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در راستای تحقّق این هدف و فعلیّت این مقصد و غایت است. در این وصیّت تمام زوایای زندگی بشر در جنبه‌های مختلف، برای جمیع افراد بشر و تمامی آحاد بنی‌آدم از هر ملّت و آئین و از هر طبقه و هر صنف، چه عالم و چه جاهل، برای سعادت دنیا و فلاح آخرت مورد توجّه و التفات قرار گرفته است؛ و هیچ فردی نمی‌تواند خود را از پایبندی به آن مستغنی بشمارد؛ به خصوص افرادی که از حیثیّت اجتماعی دارای تشخّص و معروفیّتی می‌باشند ـ مانند ارباب سیاست و فقهاء و مراجع ـ حتماً باید حدّاقلّ ماهی یک‌بار آن را مطالعه نمایند و تک‌تک عبارات و مضامینش را آویزۀ گوش و اسوۀ در فعل و کردار خویش نمایند.
و چقدر بجا و پسندیده است که عبارات و بخش‌های مختلف آن با ترجمه‌ای زیبا و روان در لوح‌ها و قاب‌هایی جذّاب با طرح‌های متنوّع و جالب قرار گرفته، در منازل و دفاتر و محلّ مراجعه عموم، مورد توجّه و بینش افراد واقع شود.

کتاب حیات جاوید ص ۲۷ | بازگشت به فهرست
عصمت مساوی با ابدیّت است و ابدیّت پیوسته پابرجا و متقن
کلام معصوم علیه السّلام، معصوم است و با سایر کلمات و تعابیر ـ هرچند قابل توجّه ـ متفاوت می‌باشد؛ زیرا عصمت مساوی با ابدیّت است و ابدیّت پیوسته پابرجا و متقن و ثابت و مستقر خواهد بود. بنابراین باید کلمات و تعابیر اهل بیت عصمت علیهم السّلام پیوسته در مرئی و منظر افراد واقع شود، و بدان نظرۀ کلام وحیانی و رحمانی داده شود و با سایر جملات و تعبیرها متمایز گردد.
امروز بیش از هر زمان دیگر، جامعۀ ما نیازمند رجوع و نگرش به آثار و احادیث به جای مانده از موالیان خویش، حضرات معصومین علیهم السّلام است، و باید به این نکتۀ حیاتی، اهتمامی وصف ناپذیر بنماید و غفلت گذشته خود را با رویکردی متین و استوار، به مضامین و کلمات وارده از امامان و پیشوایان خویش جبران و تصحیح نماید؛ و یکایک از دستورات و متون اخلاقی و حکمی آن بزرگواران را نصب‌العین خویش گرداند، که تنها راه رهایی از تنگناها و مصائب و حیرت و درماندگی و غوطه خوردن در کثرات و همچون کلاف سر درگم به دور خود گشتن و حرکت در وادی ظلمت و تعصّب و خود محوری و جهالت، در متابعت از فرامین و بیانات نورانی اهل بیت عصمت علیهم السّلام است و بس.
ما نباید به این نکته بیندیشیم که چرا دیگران به این مسائل اعتناء و توجّهی ندارند؛ و پایبندی ما به این اصول چه اثری می‌تواند داشته باشد؟ ما باید به این مسأله فکر کنیم که این وصیّت‌نامه، تریاقی است که داروی همۀ دردها و شفای همۀ آلام و مصیبت‌ها و اکسیر حیات ابدی و سعادت جاودانه ماست. به دیگران چه کار داریم و از روی گرداندن آنان ما را چه باک؟!
با نهایت تأسّف و تحسّر باید اقرار و اعتراف کنم که اگر بزرگان ما و افراد مسئول و موجّه به این وصیّت‌نامه عمل نموده و پایبند می‌بودند، امروزه این ابتلائات مولِمه و حوادث دلخراش و مسائل دور از شأن و مرتبت انسانی که دامن جامعه را فرا گرفته است، وجود نمی‌داشت.

کتاب حیات جاوید ص ۲۸ | بازگشت به فهرست
آفات نگرش گزینشی به بیانات معصومین و استفاده ابزاری از آنها
نگرش گزینشی به بیانات معصومین علیهم السّلام و استفادۀ ابزاری از آنها و پذیرش آنچه با سلیقه‌های شخصی ما منطبق می‌باشد و مردود دانستن آنچه مخالف تفکّر و سلیقه‌های فردی است، راهی جز بدبختی و نکبت و ضلالت و سرگشتگی و حیرت و تباهی برای فرد و جامعه به وجود نخواهد آورد.
به یاد می‌آورم پس از تحقّق انقلاب اسلامی ایران، یکی از فضلاء محترم، این وصیّت‌نامه را با ترجمه‌ای روان و سلیس در یکی از جرائد کشور منتشر می‌نمود، ولی متأسّفانه هنگامی که به عبارات آن حضرت در مورد شئون زنان و کیفیّت تعامل فرد و اجتماع با این طائفه رسید، به کلّی آن کلمات و جملات را حذف نموده و نه در متن عربی و نه در ترجمه‌، اسمی از آن به میان نیاورد!
عجبا! مگر چه کاستی و منقصتی در کلام معصوم علیه السّلام مشاهده کرده بود که این چنین سلیقه‌وار و خودسرانه دست به تحریف و سانسور فرمایش امام علیه السّلام زده بود؟!
آیا این عمل مصداق صریح و روشنَ (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض‏ ) نمی‌باشد؟! و آیا این مضامین مختصّ زمان صدور آن است و شامل زمان ما و زمان‌های پس از آن نمی‌شود؟! و آیا طبیعت و سرشت انسانی با افراد گذشته تفاوت پیدا کرده است؟! و دیدگاه‌ها نسبت به مسائل فیما بین مرد و زن با گذشته تغییر نموده است؟!

کتاب حیات جاوید ص ۲۹ | بازگشت به فهرست
نظر برخی محقّقان غربی پیرامون حجاب زنان و کیفیّت تعامل آنها
آنی رود، یکی از نویسندگان مشهور انگلستان می‌گوید:
ای کاش کشور من مانند کشورهای اسلامی می‌بود که زنان با پوشش و عفّت، آسوده‌ترین زندگی را دارند. این برای انگلستان یک ننگ است که دخترانش به خاطر آمیختگی با مردان در مشاغل اجتماعی به رذالت کشیده شوند.
چه می‌شود ما را که سعی نمی‌کنیم وظائف و مسئولیّت زنان ما هماهنگ با فطرت و طبیعت آنان باشد؛ یعنی همان خانه‌داری و تربیت فرزند، و کارهای مردانه را به مردان واگذار کنیم تا شرافت و ارزش زنان را به‌دست آوریم.
خانم کلیور السون، روانشناس معروف می‌گوید:
تحقیقات نشان می‌دهد که زنان علاقه‌مند هستند که تحت نظر اشخاص دیگری کار کنند، و از مرئوس بودن و تحت نظر دیگران کار کردن بیشتر خوششان می‌آید. خانم‌ها بیشتر تابع احساساتند و آقایان تابع عقل و منطق. بسیار دیده شده است که خانم‌ها از نظر هوشی بالاتر از مردان هستند، ولی نقطه ضعف آنها احساسات شدید آنهاست.
مردان همیشه عملی‌تر فکر می‌کنند و بهتر قضاوت می‌کنند و سازمان دهندۀ بهتری هستند و بهتر از زنان هدایت و رهبری می‌کنند؛ و برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که خداوند طرّاح آن بوده است، و هر چقدر خانم‌ها بخواهند با این واقعیّت مبارزه کنند، بی‌فایده است. خانم‌ها به خاطر اینکه حسّاس‌ترند، باید قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگی نیاز دارند. کارهایی که به تفکّر مدام و تصمیم‌گیری‌های دقیق نیاز دارد، زن را خسته و ناتوان می‌کند.
بزرگترین هدف خانم‌ها در زندگی تأمین شدن است، و وقتی به این هدف رسیدند، دست از فعالیّت می‌کشند.

کتاب حیات جاوید ص ۳۰ | بازگشت به فهرست
تحریف کلمات معصومین علیهم السّلام بی‏حرمتی به ساحت ارزش‏های والای انسانی است
اگر مولای متّقیان در شرایط آن روز و محدودیّت‌های اجتماعی در روابط زن و مرد و رعایت عفاف در همان محدوده، چنین وصیّت و سفارشی به اولاد و مردم آن زمان فرمود، باید به طور قطع و یقین اعلان و اعتراف نمود که با ظهور تکنیک امروز و تکنولوژی افسار گسیخته قرن و سهولت دسترسی بدان برای تمامی افراد جامعه، فاجعه اضمحلال و نابودی اساس و کیان خانواده و بروز هرج و مرج در روابط مردان و زنان، به زشت‌ترین و شنیع‌ترین وجه ممکن در شُرف وقوع است.
آن مترجم محترم زمانی که این فقرات دوراندیش و مضامین معجز‌آسای امیرمؤمنان علیه السّلام را در رابطه با روابط زن و مرد حذف و تحریف می‌نماید، بدین بهانه که جامعۀ امروزی از پذیرش و تقبّل چنین مضامینی سر باز می‌زند، و لذا نباید با طرح این گونه عبارات از حضرات معصومین علیهم السّلام، موجبات وهن و اهانت به ساحت مقدس آنان را فراهم نمود، نمی‌داند که با این کردار خود چه بی‌حرمتی و اهانتی به ساحت ارزش‌های والای انسانی و عفاف و امنیّت اجتماعی و طهارت نفس آدمی می‌نماید! او نمی‌داند که این عبارات از هر زمان و برهه‌ای برای این زمان و مقطعی که کنون در آن روزگار می‌سپاریم، واجب‌تر و حیاتی‌تر است!

کتاب حیات جاوید ص ۳۱ | بازگشت به فهرست
نقش پیشرفت‏ های چشمگیر ارتباطات در از هم پاشیدگی پیوندهای خانوادگی
امروزه با پیشرفت‌های چشمگیر ارتباطات، همچون اینترنت و صنعت تلفن و موبایل، خدا می‌داند که چه به روزگار پیوندهای خانوادگی و چه ضربه‌ای بر پیکرۀ روابط زناشویی وارد آمده است. این‌جانب اعتراف می‌کنم که در محدودۀ ارتباطات و اطّلاع خود با افراد، ناظر از هم پاشیدگی ده‌ها مورد از پیوندهای خانوادگی به واسطۀ این پدیدۀ نامیمون در عرصۀ ارتباطات اجتماعی بوده‌ام.
امروزه باید با صدای رسا و عالم‌گیر اعلام کرد که جملۀ معجزنما و وحیانی امیرمؤمنان در این وصیّت‌نامه که می‌فرمایند:
و إنِ استَطَعتَ أن لا یَعرِفنَ غَیرَک، فافعَل.
«اگر می‌توانی روشی در پیش بگیری که زنان تو جز تو کسی را نشناسند، حتماً در انجام آن کوتاهی منما»، یک معجزۀ علوی در عرصۀ روابط اجتماعی و مسائل اخلاقی و خانوادگی به شمار می‌رود.
مطالبی که از ناهنجاری‌های اخلاقی در روابط خانوادگی و زناشویی به واسطۀ پدیدۀ اینترنت و موبایل به سمع ما می‌رسد، آنچنان وحشتناک و بی‌شرمانه است که ذهن و عقل آدمی را مبهوت می‌نماید. و این مسأله نشان می‌دهد که هیچ تفاوتی در رعایت و عدم رعایت ضوابط اخلاقی و مبانی انسانی و تکالیف شرعی بین انسان‌ها و آدمیان گذشته و حال وجود ندارد؛ و اگر تدوین این وصیّت‌نامه در یک‌هزار و چهارصد سال قبل برای افراد آن زمان دارای درجه‌ای از اهتمام و الزام می‌نمود، امروزه صدها و بلکه هزارها مرتبه افزون‌تر باید بر این نکته تأکید کرد و پای فشرد.

کتاب حیات جاوید ص ۳۱ | بازگشت به فهرست
نگرش حضرت زهرا در کیفیّت روابط زن و مرد اجنبی
امروزه با آموزه‌های وحیانی اهل بیت عصمت علیهم السّلام روبرو هستیم. در جائی‌که حضرت صدّیقۀ کبری، فاطمۀ زهراء سلام الله علیها نسبت به روابط زن و مرد اجنبی می‌فرماید:
«بهترین زنان عالم کسی است که نه مردی او را ببیند و نه او مردی را ببیند.»
می‌گویند: رعایت این مسائل امروزه مشکل، بلکه ممتنع است؛ و در شرایط اجتماعی امروز، ارتباط بین زن و مرد و سخن گفتن با یکدیگر و مزاح و شوخی، چه بسا امری اجتناب ناپذیر است. عجبا! آیا شرایط اجتماعی از آسمان بر سر ما فرود می‌آید و یا از قعر چاه بالا آمده، گریبان ما را می‌گیرد؟! یا ما خود سازنده و به وجود آورندۀآنها هستیم؟ آن اجتماعی که ناخواسته به هرچه برای او بنویسند، مهر تأیید بگذارد و به هر پدیده و موقعیّتی که بر او تحمیل نمایند کرنش نماید، با چهار پایان و وحوش چه فرقی خواهد داشت؟!
امروزه در بعضی از کشورهای اسلامی، دانشگاه‌ها و مراکز علمی وجود دارند که از فرّاش تا رئیس دانشگاه همه و همه از بانوان هستند و یک مرد در میان افراد وجود ندارد، در حالی‌که از نظر موقعیّت علمی و مقبولیّت رتبه دانشگاهی، از زمرۀ مراکز علمی نمونه در جهان قلمداد می‌شوند!
و نیز به خاطر دارم که همین مسأله، در بیمارستان امام رضا علیه السّلام در مشهد مقدّس رضوی به مدّت شش ماه به احسن وجه جامۀ عمل پوشید، ولی متأسفانه به واسطۀ بروز برخی از سلیقه‌های منحرف، پایدار نماند و به حالت اوّلیّه خود بازگشت.

کتاب حیات جاوید ص ۳۲ | بازگشت به فهرست
متصدیّان تعلیم مبانی شرع نباید دایۀ مهربان‏تر از مادر شوند
نکته قابل توجّه و مهم در اینجا، این است که متصدّیان تعلیم مبانی شرع و مبلّغین دیانت اسلام و مروّجین احکام سیّد الانام، آیا کاسه داغ‌تر از آش می‌باشند و دایۀ مهربان‌تر از مادر؟! یا اینکه وظیفه و تکلیف آنها صرفاً و قانوناً ابلاغ و القاء آن حکم و تکلیفی است که از طرف پروردگار و شارع تدوین و تنظیم گشته است، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش.
مگر خداوند ما را متولّی بر شریعت و صاحب اختیار در دخل و تصرّف آن قرار داده است تا به میل و سلیقه خود هرجا که صلاح دیدیم حذف و یا اضافه نمائیم؟! چنین اختیاری هرگز به ما داده نشده است و داده نخواهد شد.
متولّی و صاحب اختیار در شریعت و احکام فقط یک فرد می‌باشد، و آن وجود مقدّس و مطهّر صاحب ولایت کبری، مهدی آل محمّد، حضرت حجّه بن الحسن العسکری أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است؛ و باقی هرکه می‌خواهد باشد، صرفاً و صرفاً مبلّغ و داعی و هادی به سوی این عتبه و این بارگاه خواهد بود، نه بیشتر؛ و هیچ فردی حق ندارد حتّی یک کلمه از پیش خود کم یا زیاد نماید، و الّا باید پاسخگو باشد.

کتاب حیات جاوید ص ۳۳ | بازگشت به فهرست
نکوهش و تحقیر آیات الهی افرادی را که استفاده گزینشی از احکام الهی می‏کنند
در سوره البقره (۲) آیه هفتاد و پنج می‌فرماید:
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُون‏
«آیا امیدوارید که آنان به شما و مسلک و دین شما ایمان بیاورند، در حالی‌که گروهی از ایشان کلام خدا را می‌شنوند و به محتوای آن پی‌می‌برند، آن‌گاه در صدد تحریف و تبدیل آن بر‌می‌آیند، در حالی‌که به خوبی و روشنی می‌دانند که این کلمات و مفاهیم، تمامی از جانب خدای متعال است و دست بشر دخالتی در آن ندارد.»
و نیز در سوره النّساء (۴) آیه یک‌صد و پنجاه و یک‌صد و پنجاه و یک می‌فرماید:
إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً * أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهینا
«کسانی که به خدا و رسول او کفر ورزیدند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدائی بیندازند و می‌گویند: ما به بعضی از آیات که مطابق میل و سلیقه و مصلحت شخصی و اجتماعی ماست، ایمان می‌آوریم و به بعضی که مخالف مصالح ماست، کفر می‌ورزیم. این گونه افراد، می‌خواهند راهی از پیش خود در این موقعیّت ابداع کنند و کاری به آموزه‌های وحیانی ندارند. اینان حقّاً و واقعاً کافر هستند و ما برای کافران عذاب دردناکی را تدارک دیده‌ایم.»
در این آیات، خدای متعال با صراحت آنان را که در صدد تحریف و گزینش احکام و آیات الهی هستند، به سختی نکوهش و تحقیر می‌نماید، و ندای دور باش از رحمت و لطف خودش را سر می‌دهد. متأسّفانه و صد افسوس که این آفت و بلیّه، پیوسته بر پیکرۀ تاریخ اسلام و تألیف مؤلّفین و توریخ مورّخین چنگ انداخته است، و متون اسلامی ما را چه بسا از درجه اعتبار و وثاقت تنزّل داده است.
از جمله مواردی که متأسّفانه از این مصیبت و آفت مصون نمانده است، همین فقراتی است که در این وصیّت‌نامۀ امیرمؤمنان، راجع به روابط بین زن و مرد و پاره‌ای از احکام و مطالبی که درباره زن می‌فرمایند، می‌باشد.

کتاب حیات جاوید ص ۳۴ | بازگشت به فهرست
برخوردهای ناجوانمردانه و غیر منصفانه با کلام أمیرالمؤمنین علیه السّلام
البته ناگفته نماند که در برخی از خطب دیگر نهج البلاغه نیز حضرت در این باره مطالبی دارند، مانند خطبه‌ای که پس از جنگ جمل راجع به عایشه، زوجۀ رسول خدا بیان می‌کنند، و در آن به نقصان عقول زنان و ضعف در تدبیر ایشان اشاراتی دارند که مع الاسف باید گفت: افرادی که به این فقرات برخورد کرده‌اند، یا به کلّی آنها را انکار و از زمرۀ فرمایشات امیرمؤمنان به کناری نهاده‌اند، و یا با تأویلات و توجیهات مضحک، به خلاف آنچه که مقصود و منظور صاحب کلام است، تحریف نموده‌اند، و یا با عباراتی چون «ما نمی‌فهمیم»، و یا «ما از این مطالب اطّلاع نداریم»، و یا «شاید این کلمات بعداً به خطبه اضافه شده است»، خواسته‌اند از زیر بار تعهّد و مسئولیّت بلاغ و ابلاغ شانه خالی کنند.
جای تعجّب نیست که بزرگان ما با کلام معجز‌آسای امیرمؤمنان این‌طور غیر منصفانه برخورد کنند، چرا که حتّی با آیات قرآن نیز چنین برخوردها و بی‌حرمتی‌ها از برخی دیگر دیده می‌شود!
استاد ما، مرحوم آیه الله غروی تبریزی ـ رحمه الله علیه ـ نقل می‌فرمودند:
در سفری که برای معالجه به هامبورگ رفته بودم، شبی در منزل اخوی، جمعی از پزشکان و مهندسان ایرانی مقیم هامبورگ حضور داشتند و صحبت از حلّ پاره‌ای از مسائل اعتقادی و اخلاقی بود. در این هنگام یکی از حضّار گفت: زمانی که یکی از آقایان، تصدّی مسجد هامبورگ را داشت و پس از نماز عشاء، مجلس سخنرانی و طرح مسائل اعتقادی داشتیم، شخصی از ایشان سؤال می‌کند: نظر شما دربارۀ این آیه شریفه چیست؟
(الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏….)
«خداوند مردان را بر زنان برتری بخشیده است و به واسطه آن، زمام امور زنان بر عهده مردان می‌باشد و قیمومت مردان بر زنان در امور خانه و مسائل اجتماعی مستقرّ خواهد بود.»
آن شخص عالم می‌گوید: تا آنجا که من اطّلاع دارم، اسلام دین تساوی بین زن و مرد است!
البته کیست که نداند معنی و مفهوم این جمله حذف و تحریف قرآن و انکار آیات وحی است با بیانی تلویحی و عبارتی تلمیحی؟!
و همین شخص در مورد این فقرات از نهج البلاغه می‌گفت: «ما این حرف‌ها را نمی‌فهمیم!» طبیعی است که این افراد، این عبارات را نمی‌فهمند؛ نباید هم بفهمند، و هیچ‌گاه هم نخواهند فهمید؛ زیرا برداشت آنها از اسلام، با متن قرآن و آموزه‌های وحیانی و شریعت نبوی یک‌صد و هشتاد درجه در تضادّ و مخالفت است. و اسلام مورد نظر آنان، اسلامی ساختگی و من‌درآوردی و سلیقگی و ساخته و پرداخته ذهن مشوّش و روان بیمار است؛ و به قول حضرت شیخ محمود شبستری،أعلی الله مقامه:
رمد دارد دو چشم اهل ظاهر که از ظاهر نبیند جز مظاهر

چشم‌های این افراد از دیدن حقایق نورانی وحی کور و نابیناست و توان ادراک آن حقایق را ندارد؛ و خود و دیگران را به ضلالت و تباهی و از بین رفتن استعدادات و ناکامی از عمر بی‌بدیل و از دست دادن فرصت‌ها می‌اندازند.
آخر کسی نیست به آنها بگوید: مگر شما قیّم دین و متولّی شریعت می‌باشید که خودسرانه دست به تحریف و تزییف مبانی آن می‌زنید؟ و دین خدا و رسول را ناقص و تحریف شده و بی‌فائده و نتیجه، به دست مردم می‌سپارید؟
آیا اینان نمی‌دانند که عدم توجّه به این فراز از آموزه‌های وحیانی، چه عواقب ناگوار و چه ضرر و زیان‌هایی برای مردم بی‌اطّلاع به بار خواهد آورد؟!
و اگر امیرمؤمنان در این زمان حیات ظاهری داشت، این فقرات از خطب خویش را حذف و محو می‌نمود؟! و می‌فرمود که این عبارات مربوط به یک‌هزار و چهارصد سال پیش است، و ابداً ارتباطی به جامعۀ امروز و اجتماع منوّر الفکر کنونی و ذهن‌های باز و فرهیختۀ عصر حاضر ندارد؛ و باید آنها را به یک سو افکند و کنار گذاشت؟! هیهات! هیهات!
مشکل این گروه این است که خود را قیّم دین تصوّر می‌کنند و خود را در قبال پرسش‌ها و ابهامات مسئول می‌شمرند، و پای خود را از گلیم خویش فراتر می‌گذارند و خود را نماینده شریعت و پناهگاه مردم به نحو تامّ الإختیار به حساب می‌آورند، و آبروی خود را آبروی دین و سرشکستگی خویش را فضاحت و بی‌آبرویی دین می‌شمرند؛ و خلاصه، خود را نمایندۀ خدا در روی زمین و فرستادۀ او بر خلق، ولی نه مانند انبیاء و رسل، بلکه در رتبه‌ای پایین‌تر می‌دانند.

کتاب حیات جاوید ص ۳۶ | بازگشت به فهرست
مبلّغین نباید کسوت تولیت و قیومیّت دین بر تن خود نمایند
اگر ما بتوانیم جایگاه تبلیغی خود را، نه در کسوت تولیت، بلکه در موقعیّت آلیّت و وساطت به‌دست آوریم، دیگر نگران خوش آمد و بد آمد مردم نخواهیم بود؛ و ما را با اقبال و ادبار آنان کاری نمی‌باشد و از تشویق آنان و تعییر معیّرین، تبدّل حال و تغیّر افکار پدیدار نخواهد گشت. تمام این مصائب فقط به جهت این است که ما جایگاه خود را تغییر داده‌ایم، خود را در موقعیّت و منزلگاه امام زمان، و امام زمان را بر مسند و متکّای خود نشانده‌ایم.
داستانی جالب و حکایتی عبرت‌آمیز به خاطرم آمد، حیف دیدم آن را در اینجا نیاورم.
اخیراً کتابی در خاطرات و مطالب قابل توجّه، از یکی از اَعلام منتشر شده است. در آن کتاب مسطور است که:
زمانی در رژیم پهلوی، ایشان را به یکی از بلاد کردستان تبعید می‌کنند و مدّتی در آن شهر با مردم و سکنه در ارتباط و حشر و نشر بودند. از قضا در یکی از فصول که احتیاج مبرم به نزول باران بود، باران نیامد و اضطراب و تشویش اهالی آنجا را فرا گرفته بود، و مردم در خوف و هراس از بین رفتن زراعت و محصول درختان بسر می‌بردند. در این هنگام، بعضی از افراد از ایشان تقاضای نماز استسقاء را می‌نمایند که به اتّفاق جمعی از ساکنین شیعه به اقامه نماز باران بپردازند، ایشان قبول نمی‌کنند، و هرچه افراد اصرار می‌ورزند، ایشان نمی‌پذیرند.
بعدها دلیل عدم پذیرش را برای یکی از دوستان چنین نقل می‌کنند:
من دیدم اگر اقدام به اقامۀ نماز باران کنم و باران نیاید، از آنجا که اکثر ساکنین آن شهر از اهل تسنّن می‌باشند، این موجب وهن و سستی مذهب شیعه می‌شود، لذا ترجیح دادم که از اقامۀ نماز باران استنکاف نمایم.
این داستان بسیار عبرت‌آمیز و قابل توجّه است، و صحّت مدّعای ما را اثبات می‌نماید.
از جمله موارد قابل تأمّل اینکه: ما در نگرش به احکام و تکالیف، آنها را بر اساس مصالح و سلیقه‌های شخصیّه ارزیابی می‌کنیم، نه بر اساس حاقّ واقع و ملاک تشریع و تدوین، و هرجا که سلیقۀ فردی و مصلحت شخصی، حکم به انجام آن عمل نمود، اقدام می‌کنیم و هر جا با انجام آن مخالفت نمود، از اقدام استنکاف می‌نماییم.
و دیگر اینکه: در یک تأمّل و تعمّق نفسانی، متوجّه می‌شویم که مقصود از آبروی اسلام و تشیّع، آبروی خود ماست و تنزّل شخصیّت و شئون اجتماعی خود ما می‌باشد، نه آبروی دین و شریعت؛ زیرا شریعت و دیانت متولّی و صاحب دارد و آن خدای متعال و بنده خالص او، ولیّ حیّ و زمامدار عالم وجود، امام عصر ارواحنا فداه است؛ و ما را چه رسد که در ساحت و حریم ولایت و پاسداری او دخالت کنیم، و خود را بر مسند و جایگاه او بنشانیم؛ و به ما چه ارتباطی دارد که دین و آئین او موهون گردد یا متعالی شود.

کتاب حیات جاوید ص ۳۸ | بازگشت به فهرست
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
و از اینجا می‌توان به خیلی از مسائل پی برد و هدف و انگیزه بسیاری از پدیده‌ها و منویّات پشت پردۀ آنها و عباراتی که در این زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد و توجیهاتی که برای مردم نسبت به کردار و گفتار افراد می‌شود، روشن می‌گردد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در او غشّ باشد

روزی خواهد رسید ـ چه در این دنیا و چه در آن سوی ـ که پرده از نیّات و مقاصد و تمایلات و کردار نهفته ما برداشته خواهد شد؛ و بر همگان مانند خورشید تابان روشن و آشکار گردد که در پس کلمات دلنشین و تعابیر دلفریب و خنده‌ها و تبسّم‌ها و لطف‌ها و حرکات عوام پسندانه، چه نیّات سوء و چه خود محوری‌ها و چه دوروئی‌ها و سیرت‌های منافقانه‌ای وجود داشته است.
چه می‌شود ما را که نمی‌خواهیم هر آنچه از ناحیۀ پروردگار به لسان رسول و معصومینش به دست ما رسیده است، همان‌طور که هست و همان‌گونه که بیان شده است، بدون کم و زیاد و بدون تفسیر و توجیه و بدون تغییر و تبدیل برای مردم بازگو کنیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که به خود باز آییم و راهی را که برادران عامّۀ ما پیموده‌اند و سرگشته و گم‌گشته، سال‌های سال را به تباهی و ضلالت سپری نموده‌اند، نپیمائیم؟! و تجربۀ تلخ و دردناک و موبقه آنان را نیازماییم، و به سرنوشت آنان گرفتار نشویم؟!
آن عالم دینی که با وجود علم به رجحان مؤکّد و رضای شارع به تفریق صلوات یومیّه، به جهت مخالفت با عامّه حکم به رجحان جمع بین صلوات می‌دهد تا امتیاز بین شیعه و اهل سنّت بدین وسیله محقّق شود، چه جوابی به صاحب شریعت و امام زمان خود دارد که بدهد؟!
و اگر امام زمان از او بپرسد: مگر شما صاحب اختیار در شرع و مبسوط الإراده در دخل و تصرّف آن هستید که این گونه بر خلاف سنّت نبوی و سیرۀ ائمّه معصومین علیهم السّلام صرفاً به خاطر مخالفت با عامّه، حکم خدا را تغییر می‌دهید، چه پاسخی می‌تواند ارائه دهد؟!
و اگر امام از او سؤال کند: آیا فکر نمی‌کنید که با فتوای مخالف سنّت، موجبات وهن مکتب تشیّع را در قبال مذهب عامّه فراهم می‌کنید و باعث سخریّه و خرده گرفتن آنان و بهانه دادن به دست دشمنان اهل بیت می‌شوید؟! آیا این است معنی و مراد از پاسداری مکتب اهل بیت؟! و آیا در این فتوا موجبات بُعد طرفین از یکدیگر و بروز افکار مخالف و سوء ظنّ نسبت به تشیّع در میان عامّه فراهم نمی‌شود؟!

کتاب حیات جاوید ص ۳۹ | بازگشت به فهرست
وظیفه اصلی همه امّت اسلام به خصوص زعما و متصدّیان تبلیغ
بنابراین وظیفه اصلی همه امّت اسلام، به خصوص زعماء و متصدّیان تبیین مبانی شرع، رعایت دقیق و عنایت وسواس‌گونه به اجراء تکالیف و قوانین مدنی و اجتماعی و شخصی، از ناحیه لواداران مکتب حقّ می‌باشد، تا در این راستا کسانی که استعداد پذیرش آموزه‌های دینی و اخلاقی را واجدند و از متابعت مبانی شرع و اطاعت فرامین الهی ابائی ندارند، محروم نگردند؛ و در آن دنیا در پیشگاه عدل الهی ما را شرمنده و مسئول ننمایند که چرا ما را از تفهّم و معرفت این مطالب محروم نمودید، و آنچه را که حاقّ واقعِ دستورات و مبانی وحی بود برای ما روشن نساختید و ما را از رسیدن به فعلیّات غائیّۀ در خلقت محروم ساختید؟
دیدگاه و بینش مبلّغین دین مبین، فقط باید بر اساس توحید و اداء تکلیف الهی باشد و بس؛ و از بدگویی و انتقاد و سخریّه افراد فرومایه، بیمی به خود راه ندهند و آیۀ شریفه: (وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم‏ ) را پیوسته سر لوحه جمیع تصرّفات و حرکات و سکنات خویش قرار دهند، و مسئولیّت قوام شرع و دیانت را به صاحب اصلی آن، امام حیّ معصوم عجّل الله فرجه الشّریف بسپارند، و خود را به جای او و بر مسند او ننشانند و مایه خجلت و شرمساری در دنیا و عقوبت در آخرت نگردند.

کتاب حیات جاوید ص ۴۰ | بازگشت به فهرست
أمیرالمؤمنین صلاح امور اجتماع را در دوری از ارتباط مردان و زنان می‏دانند
در این وصیّت‌نامه أمیرالمؤمنین علیه السّلام، صلاح امور اجتماع را در دوری از ارتباط مردان و زنان می‌داند؛ و امنیّت جامعه را در رعایت این اصل اساسی بر می‌شمرد، و تربیت نفس و تزکیۀ روح را در سایه امنیّت اخلاقی و رعایت عفاف و خِدار می‌داند، و آسایش فکر و آرامش خیال و طمأنینۀ ضمیر را در پرهیز از مظاهر شهوت و تحریک، و دوری از روابط مخرّبِ فضای روحانی و نورانی اطراف و محیط می‌پندارد.
در این فضا و شرایط است که نفوس و افراد می‌توانند به مراتب فعلیّت و رُقاءِ مراحل غیب و معرفت، دسترسی پیدا کنند. تحصیل مراتب معرفت و نیل به کمالات معنوی در شرایط ناهموار و نامناسب، بسیار بسیار دشوار و یا ممتنع است.

کتاب حیات جاوید ص ۴۰ | بازگشت به فهرست
شبهه‏ ای که دست‏آویز عده‏ای در برقرار کردن روابط غیر صحیح شده است
ممکن است بعضی تصوّر کنند اختلاط در روابط زن و مرد و برخورد ضمن گفتگو و معاشرت، مشکلی در پندار و رفتار آنان پیش نمی‌آورد و تصوّر خاصّی در ذهن و ضمیر آنان شکل نمی‌گیرد و احساس غیر متعارفی در وجود خویش نمی‌یابند، و نه تنها به امور روزمرّه، که به عبادات و مسائل معنوی در جای خود اشتغال دارند، و احساس کدورت در این‌گونه ارتباطات ندارند، و در مجالس مختلط زن و مرد به گفتگو و شوخی می‌پردازند، و بر سر سفره غذا در کنار هم می‌نشینند و در ارتباط تلفنی به احوال‌پرسی از یکدیگر و بیان قضایا و متعارفات می‌پردازند، و در عین حال، مطلب خارج از عرف و حادثۀ دور از شؤون اخلاقی از آنان سر نمی‌زند؛ پس چگونه است که در این وصیّت، دستور بر احتراز از برخورد و هم‌سخن شدن و ارتباط متعارف آمده است؟

کتاب حیات جاوید ص ۴۱ | بازگشت به فهرست
پاسخ‏های سه گانه به این شبهه
در پاسخ باید گفت: خلقت انسان و غرائز نهفته در آن، به خودی خود خواهان ارتباط و تعلّق و گرایش به سمت مخالف است، و در این مسأله فرقی بین مرد و زن وجود ندارد. گرچه در مواردی تمایل و گرایش به واسطه برخی از اولویّات ومرجّحات، در مرد بیشتر و در مواردی نیز به عکس می‌باشد؛ و کسی نمی‌تواند این مطلب را انکار کند؛ زیرا وجود این مسأله از بدیهیّات و ضروریّات ثابته در نظام خلقت است.
ذرّه ذرّه کاندر این ارض و سماست جنس خود را هچو کاه و کهرباست

بر این نکته باید اضافه نمود که حالات شخصی افراد و اقتضای مقتضیات جسمی و روحی شخص، در همه اوقات و امکنه و شرایط به یک شکل و یک منوال و یک جهت نبوده است. بسیار اتفاق می‌افتد که فردی در شرایط خاص، از نظر روحی آمادگی لازم را برای برخورد با جنس مخالف نداشته و تمایلی به هم‌صحبتی و ارتباط در خود نمی‌بیند، ولی همین شخص، در شرایطی دیگر بسیار نسبت به این موضوع شائق و راغب می‌گردد. بر این اساس، پاسخ از اشکال، خود به خود واضح و آشکار خواهد شد؛ زیرا:
اوّلاً: با وجود غرائز نهفته و گرایش پنهان، چه بسا این ارتباط کم‌کم و به صورت غیر واضح و علنی، دریچۀ ذهن و نفس طرفین یا یکی از دو طرف را به سمت ورود خواطر و تصوّرات و ذهنیّات نامناسب بازگرداند، و پس از گذشت زمانی این تخیّلات و تصوّرات، به صورت ثابت و مستحکم فضای قلب و ذهن را به تسخیر خود درآورند و قلب شخص را به تصرّف عدوانی در اختیار خویش گیرند و خود صاحب‌خانه گردند و فضای روحانی و آرامش خیال و آسایش بی‌آلایش را از درون این فضا بیرون رانند؛ و در اینجاست که دیگر کار از کار می‌گذرد، و شخص با تمام امیال و خواست‌ها و تفکّرات و باورهای عقلانی و شرعی و اجتماعی و فطری، در تحت تسخیر و سیطرۀ این قوا و صاحب‌خانۀ جدید در خواهد آمد.
و این‌جانب به موارد بسیاری از این قبیل، در افراد مختلف و اصناف گوناگون برخورد کرده‌ام. و باید اذعان نمود که در این مسأله، هیچ تفاوتی بین عامّی و عالم، بی‌سواد و باسواد و غیره وجود ندارد؛ زیرا شرایط و غرائز و صفات نهفتۀ باطنی و تمایلات، در اختیار شخص نمی‌باشد، و او محکوم به متابعت و پیروی از آنها در چنین صورتی خواهد بود.
و لذا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
النَّظرَهُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبلیسَ.
«نظر انداختن بر سیمای زن، همچو تیری است از تیرهای شیطان که بر قلب آدمی فرود می‌آید و آن را از کار می‌اندازد و تباه می‌گرداند.»
روزی یکی از جوانان در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! ما را چه می‌شود که زمانی که در خدمت شما هستیم و به سخنان و نصایح و بیان معارف شما گوش فرا می‌دهیم، چنان حالت جذبه و روحانیّتی در خود احساس می‌کنیم که گویی در آسمان پرواز می‌کنیم و تعلّقی به زمین و اهل آن نداریم، و خود را در فضای روح و ریحان و معنویت خاصّی مشاهده می‌کنیم که هیچ تمایلی به بیرون آمدن از این فضا نداریم و پیوسته می‌خواهیم همچنان در این جذبۀ روحانی و نفحۀ رحمانی باقی و برقرار بمانیم؛ ولی همین که از خدمت شما مرخّص می‌شویم و به خیابان و انظار عمومی وارد می‌گردیم و چشممان به زنی می‌افتد، همه آن حال و هواها و آن نشاط‌ها و آن روحانیّتی که کسب نموده‌ایم، یک مرتبه بر باد می‌رود و با سر به این دنیا سقوط می‌کنیم و از آن مرتبه و منزلت به حضیض کثرات و شهوات و نفسانیّات تنزّل پیدا می‌کنیم!
حضرت فرمودند: اگر بر همین حال مدّتی بمانید، هر آنچه را که من می‌بینم شما نیز خواهید دید! و آنچه را من می‌شنوم شما نیز خواهید شنید.
ثانیاً: بر فرض که انسان بتواند بر نفس و امیال و هواهای آن مسلّط و مقتدر باشد، و این ارتباطات تأثیری بر افکار و ذهنیّات او نگذارد و با همان حال و وضعیّتِ ثابت و پایدار خویش، بتواند به سیر تکاملی و حرکت صعودی خود ادامه دهد، ولی آیا می‌تواند آثار این گونه ارتباط را از طرف مقابل نیز دفع گرداند؟
و لذا در مواردی که فعل و کردار انسان موجب شود که فرد دیگری به معصیت بیفتد و فعل حرام مرتکب شود، آن عمل نیز بر انسان حرام است.
مثلاً می‌گویند که ستر تمام بدن مرد لازم نیست و فقط مواضع حرمت باید پوشیده شود، و انسان می‌تواند در شوارع و بیرون از منزل حتّی بدون پوشش تمام بدن ظاهر شود. این مسأله تمام نیست، بلکه صحّت آن در صورتی است که نگاه زن نامحرم بر بدن مرد نیفتد؛ و در غیر این صورت بر مرد واجب است که خود را بپوشاند؛ زیرا زن به واسطه نگاه بر بدن مرد، مرتکب فعل حرام می‌شود؛ و سبب آن، عدم رعایت مرد بوده است.
ثالثاً: این تصوّر که ارتباط بین زن و مرد هیچ تأثیری در افکار و خُلق و رفتار طرفین نخواهد داشت، باطل است؛ زیرا در بسیاری از موارد، ممکن است فرد در تشخیص خود، مرتکب خطا شده باشد و نفهمد که این حالت به ضرر اوست و موجب سلب حرکت و رکود او می‌شود.

کتاب حیات جاوید ص ۴۴| بازگشت به فهرست
دو نمونه از پنهان شدن بیماری در انسان
نظیر این مسأله حتّی در موارد فیزیکی و جسمانی انسان ممکن است رخ دهد؛ مثلاً دفاع بدن نسبت به ورود بیماری با احساس درد، انسان را از وقوع چنین خطری آگاه می‌سازد و قبل از، از کار افتادن عضو، سیستم عصبی هشدار لازم را به واسطۀ درد خواهد داد و انسان فوراً به فکر علاج و درمان خواهد افتاد، ولی در بعضی موارد این چنین نیست؛ مانند دندان که انسان هنگام پوسیدگی چه بسا متوجّه این ضایعه و از بین رفتن جدار داخلی دندان نشود، و وقتی پی می‌برد که دیگر کار از کار گذشته و عصبِ دندان را فاسد نموده است.
نمونه دیگر را در بدن، می‌توان در سیستم عصبی مغز (اتورگولاسیون) برای تنظیم فشار خون و هشدار نسبت به بالا رفتن یا پایین آمدن فشار دانست. اما در برخی از موارد، این هشدار انجام نمی‌شود و عارضۀ هیپرنانسیون، یا به عبارت دیگر قاتل پنهان، در شخص بیمار بروز می‌کند و بیمار خود را فرد سالم و بدون عارضه می‌بیند؛ و لذا در صدد مداوا و درمان بر نمی‌آید و در نتیجه عوارض بیماری او را مبتلا خواهد نمود.

کتاب حیات جاوید ص ۴۵ | بازگشت به فهرست
علّت حرمت سکونت در بلاد کفر
و لذا اینکه بزرگان فرموده‌اند: سکونت در بلاد کفر حرام است، به همین دلیل است؛ یعنی انسان با اقامت در بلاد کفر و دور بودن از فضای معنوی و روحانی اسلام، و غلبۀ جوّ و فضای کفر، چه بسا خود متوجّه این تحوّل و تغییر صفات و حالات نفسانی خویش نشود، و خود را متأثّر از فرهنگ و حال و هوای آنجا نداند، و به صرف اداء نماز و گرفتن روزه و کمک به مستمندان و اتیان حجّ و پرداخت حقوق شرعیّه، تصوّر نماید دیگر خلل و نقصانی در مذهب و آئین و روش و منش او وجود ندارد و اداء تکلیف را همچنان که مورد رضای پروردگار است، انجام خواهد داد.
این مسأله برای بسیاری از مرتبطین با نویسندۀ این سطور اتّفاق افتاده است. در حالی‌که انسان در چنین شرایط، اگرچه رو به قهقرا نرود و اوصاف حسنه او تبدیل به رذیله نشود، ولی کم‌کم در صفات و خصائل اخلاقی و سلوک معنوی رنگ و بوی فرهنگ کفر را به خود خواهد گرفت، و اعمال و رفتار و عبادات او صرفاً مانند چوب خشک، و بدون هیچ تأثیر معنوی و کشش روحانی خواهد شد؛ و از عمر و سرمایۀ هستی طرفی نخواهد بست و طومار حیات را به بطلان و عبثیّت سپری‌ خواهد نمود، و خائباً خاسراً با دست خالی، بدون تحصیل نتیجه، رخت به آن سرای خواهد کشید.

کتاب حیات جاوید ص ۴۵ | بازگشت به فهرست
به وجود آوردن بستری مناسب برای تحصیل امنیّت اخلاقی و اعتدال روحی وظیفۀ همگانی است
و لذا وظیفۀ تک‌تک افراد، علی الخصوص حکومت اسلام در جامعه اسلامی، تحقّق چنین فضا و به وجود آوردن چنین بستری برای تحصیل امنیّت اخلاقی و اعتدال روحی است. در بستر و فضائی که هر فرد مکلّف و عاقل، بتواند به بالاترین مرتبه از مراتب کمال انسانی و معرفت ربوبی نایل شود و هیچ مانع و رادعی در وصول به این غایت قصویٰ، بر سر راه او قرار نگیرد.
این وصیّت‌نامه گرچه به حسب ظاهر برای فرزند برومندش امام حسن مجتبی علیه السّلام به رشته تحریر در آمده است، ولی کیست که نداند مقصود و منظور آن حضرت، فقط امام مجتبی علیه السّلام نبوده است؟! بلکه جمیع شیعیان و موالیان حضرتش و بالاتر، جمیع افراد دنیا را که خواستگاه آنها و هدفشان در این دنیا، زندگی عقلانی در شرایط مناسب و بستر امنیّت و طمأنینۀ نفس و فراغت بال می‌باشد، شامل می‌شود.

کتاب حیات جاوید ص۴۶ | بازگشت به فهرست
وصایا و کلمات أمیرالمؤمنین برای همه أعصار و أمصار است
چنانچه در آخرین وصیّت‌نامه که در ساعات آخر حیات خویش انشاء فرمود، چنین بیان داشت:
أُوصیکما و جمیعَ وُلدی و أهلی ومَن بَلَغَه کِتابی بتَقوَی الله و نَظمِ أمرِکم …
«وصیّت می‌کنم شما دو نفر را (حسن و حسین) و تمامی فرزندانم و خویشانم و هر کسی که این وصیّت‌نامه به رؤیت و سمع او برسد و آن را مطالعه کند، به تقوای الهی و انتظام امور خویش …»
و نیز در عهدنامه‌ای که برای مالک اشتر تقریر فرمود، این نکته کاملاً نمایان است. او که می‌دانست یار و یاور او مالک در بین راه توسط عُمّال معاویه به سم شهید خواهد شد، چگونه یک چنین عهدنامه‌ای برای او می‌نگارد؟! عهدنامه‌ای که به شهادت جمیع خبراء و ارباب سیاست و مدوّنین قوانین اجتماعی و سیاسی، نظیر او تا کنون در جامعیّت و کفایت به عرصۀ بیان و قلم وارد نشده است.
سرّ این نکته در این است که امام علیه السّلام، پدر و مربّی و هادی و دستگیر همه افراد بنی‌آدم تا روز قیامت است؛ و این مسئولیّت بر دوش او گذاشته شده است؛ زیرا به مرتبۀ عصمت مطلقه رسیده است و کلام او متّصف به ابدیّت و جاودانگی شده است. پس باید نسبت به تمامی افراد چه آنها که در زمان حیات او بسر می‌برند و چه آنها که تا روز قیامت پا به عرصه وجود می‌گذارند، احساس مسئولیّت و تکفّل بنماید؛ و این وظیفه‌ای است که خدای متعال فقط و فقط بر عهدۀ امام معصوم علیه السّلام گذاشته است نه کس دیگر، و لو اینکه به مراتب عالیه از علم و اطّلاع و تجربه رسیده باشد.
بنا‌براین، از این جهت وصیّت‌نامۀ حضرت برای ابدیّت و هر شخص که در این عرصه پای می‌گذارد و ماهیت او به هویّت تشخّص و وجود ممهور خواهد شد، نگارش یافته است.

کتاب حیات جاوید ص ۴۷ | بازگشت به فهرست
کیفیّت تخاطب أمیرالمؤمنین با فرزندش امام حسن علیهما السّلام در این وصیّت‏نامه
مطلب دیگری که باید مورد توجّه قرار گیرد، کیفیّت تخاطب امام أمیرالمؤمنین علیه السّلام با فرزندش امام حسن مجتبی علیه السّلام است؛ چنانچه از لحن این وصیّت‌نامه به‌دست می‌آید، گرچه حضرت با عبارت: إلی المَولودِ المُؤمِّل ما لا یُدرِک، «به فرزندی که در پی آرزوهای دست نایافتنی، روزگار سپری می‌نماید»، تصریح به فرزند خاص ندارند؛ و لذا برخی با استناد به بعضی از مستندات، آن را به محمّد بن حنفیّه، فرزند دیگر امام علیه السّلام نسبت می‌دهند و وصیّ حضرت را در این مکتوب، محمّد بن حنفیّه می‌شمرند؛ در حالی‌که مقتضای عرف در این موارد، رعایت جانب ملاحظات عرفیّه، از قبیل اوّلیّت در سنّ و اولویّت در انتساب و سایر خصوصیّات امام حسن مجتبی علیه السّلام می‌باشد.

کتاب حیات جاوید ص ۴۷ | بازگشت به فهرست
کلمات أمیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السّلام در چنین مقاماتی منافی مقام عصمت ایشان نمی‏باشد
نکته‌ای که اینان را بر آن داشته است تا چنین تصوّری بنمایند، اینست که: پاره‌ای از عبارات، مانند عَبدِ الدُّنیا و تاجِرِ الغُرور، و یا مثل صَریعِ الشّهَوات، با مقام امام علیه السّلام و عصمت مطلقه، سازگار نمی‌باشد. بنابراین، یا مقصود از مولود در این فقرات فرزند دیگر آن حضرت، جناب محمّد بن حنفیّه است، و یا اینکه باید به طور کلّی این فقرات را از معنای اصلی و وضعی خود خارج نمود، و به توجیهات و تأویلات و مجازات و تعیین معنایی غیر از مفاهیم واقعی خود، برای آنها دست یازید.
البته صرف نظر از اینکه چنین نگرشی فی حدّ نفسه دور از شؤون مبانی محاوره و قواعد ادب است، نسبت به خصوصیّت مقام که یک طرف آن حضرت أمیرالمؤمنین و طرف دیگر فرزند برومندش امام حسن مجتبی علیهما السّلام است، بسیار موهون‌تر و نامناسب‌تر و دورتر از تعقّل و تأمّل خواهد بود؛ زیرا اقتضای مقام امامت در امام مجتبی علیه السّلام با اصل این تعابیر در تضادّ است، چه به مفهوم اصلی حمل شوند یا توجیه گردند؛ زیرا نفس استعمال لفظ موجب وهن و هتک حرمت امام تلقی خواهد شد، و صدور این مسأله از افراد عادی مستهجن است تا چه رسد به امام معصومی همچون علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام.
علاوه بر این، مگر این عبارات اختصاص به این وصیّت‌نامه دارد؟ اگر مولا علی علیه السّلام در خطاب به فرزندش که هنوز رسماً به مرتبه ولایت و امامت نرسیده بود این گونه کلمات و عبارات را استعمال کرده است، پس چه خواهید گفت در فقرات دعای ابوحمزه ثمالی که حضرت سجاد علیه السّلام در هنگام تصدّی مرتبت ولایت مطلقه و امامت کلیّه، خطاب به پروردگار عرضه می‌دارد:
أنَا الّذی عَلَى سَیِّدِه اجتَرَى، أنَا الّذی عَصَیتُ جَبّارَ السَّماءِ، أنَا الَّذی أعطَیتُ عَلَى مَعاصی الجَلیلِ [المَعاصی جَلیلَ] الرُّشا.
«من آن شخصی هستم که بر مولا و آقای خود جرأت و جسارت ورزیده است، من کسی هستم که با خدای آسمان با آن هیمنه و جبروتش به مقابله و ستیز برخاستم، من آن فردی هستم که برای دسترسی به معاصی کبیره رشوه پرداختم!»
آیا می‌توان گفت که امام معصوم علیه السّلام اقدام به چنین فواحش و گناهانی می‌کند؟! و یا اینکه می‌توان تصوّر نمود که امام علیه السّلام از این الفاظ و عبارات معانی دیگری غیر از معنی و مفهوم وضعی و اصلی خود را قصد نموده است؟!
و یا در مناجات أمیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه می‌خوانیم:
مَولایَ یا مَولایَ، أَنتَ الجَوادُ و أَنَا البَخیلُ و هَل یَرحَمُ البَخیلَ إِلّا الجَوادُ … مَولایَ یا مَولایَ، أَنتَ الهادی و أَنَا الضّالُّ و هَل یَرحَمُ الضّالَّ إِلّا الهادی … مَولایَ یا مَولایَ، أَنتَ الغَفورُ و أَنا المُذنِبُ و هَل یَرحَمُ المُذنِبَ إِلّا الغَفورُ.
طبیعی است که تصوّر بخل و یا گمراهی و یا گناه از امام معصوم علیه السّلام محال و ممتنع است، چه اینکه بخواهد با مردم سخن بگوید و یا اینکه با خدا راز و نیاز نماید. در هر حال محال، محال است، فرقی نمی‌کند.

کتاب حیات جاوید ص ۴۹ | بازگشت به فهرست
توجیهات ناصواب عده‏ای در مقام دفاع از عصمت اهل بیت علیهم السّلام
بعضی گفته‌اند: امام علیه السّلام در مقام خضوع و خشوع و مسکنت، در قبال خدای متعال از این عبارات و کلمات بهره می‌گیرد، و هنگامی که عظمت و جلال و کبرائیّت حضرت حق بر او مکشوف می‌شود، خود را حقیر و گناهکار و متّصف به صفات رذیله می‌پندارد و با خدای خود این‌گونه خطاب می‌کند.
این توجیه نیز ناموجّه و نامناسب می‌نماید، به دلیل اینکه:
اوّلاً: هر گناه و یا طاعتی که از ناحیه پروردگار مورد حکم و تکلیف قرار گیرد، دارای مفهوم خاصّ و حدود مشخص است و از این جهت هر کدام با دیگری متفاوت خواهد بود. گرچه در ترک و یا اتیان به آنها، مکلّف به یکسان مورد ثواب و یا عقاب قرار خواهد گرفت.
مثلاً حقیقت نماز با روزه متفاوت است، گرچه هر دو واجب و الزامی می‌باشند؛ و یا حقیقت شرب خمر با رشوه برای امور مذمومه فرق می‌کند، گرچه هر دو حرام بوده و مستوجب عقاب می‌باشند. بنابراین چگونه ممکن است امام علیه السّلام در حالی‌که شرب خمر نکرده است به خداوند عرضه دارد: پروردگارا! من امروز شرب خمر نمودم؛ این کلام کذب محض خواهد بود؛ گرچه به جهت تواضع باشد و به نیّت استخفاف و استحقار سر زده باشد.
مثلاً اگر امام زین‌العابدین که از ناحیه پدر به حضرت سیّدالشّهداء علیهما السّلام منسوب می‌باشند، به خدا عرض ‌کنند: پروردگارا! پدر من فلان عرب بادیه‌نشین و بدوی است، و مقصود آن حضرت تواضع و استخفاف خویش باشد، آیا این عمل صحیح و پسندیده است؟ خیر، بلکه کذب و حرام است؛ زیرا قلب واقعیّات است، و قلب یک واقعیّت عقلاً و عرفاً و شرعاً حرام و باطل است، گرچه به جهت تواضع و فروتنی باشد.
ثانیاً: امام علیه السّلام می‌تواند به نحو دیگری اظهار عجز و مسکنت و ذلّت در قبال کبریائیّت و جلال پروردگار بنماید، و نیازی به استفاده از این تعابیر ندارد تا موجب شبهه و تشویش اذهان و تردید در حقیقت ولایت بین افراد گردد؛ چنانچه در بسیاری از ادعیه و آثار مأثوره از ائمّه علیهم السّلام این نکته به چشم می‌خورد.
برخی نیز گفته‌اند: منظور امام علیه السّلام از مقام تکلّم، شخص خود او نیست، بلکه خود را نماینده سایر افراد و گناهکاران قرار می‌دهد و از طرف و ناحیه آنها با پروردگار به مناجات و راز و نیاز برمی‌خیزد؛ مثل حاکم و سلطانی که در ارتباط با سایر ملل و دُوَل، خود را نماینده ملّت و مردم سرزمین خویش به حساب می‌آورد و کلام خود را حکایتاً از طرف کلام ملّت، به مخاطبین القاء می‌کند.
این توجیه نیز ناموجّه است؛ زیرا:
کسی که خود را مبرّیٰ از این اوصاف می‌داند، چگونه با این تعابیر خود را در زمرۀ اهل فسق و فجور قلمداد می‌کند؟ متکلّم در مقام نمایندگی از طرف فرد یا افرادی که در یک جهت یا جهات متعدّده اشتراک در عنوان و اتّصاف دارند، اگر خود متّصف و معنون به آن جهت و جهات نباشد، نباید به گونه‌ای سخن بگوید که مخاطب او را هم‌رأی و هم‌مرام و هم‌سلیقه با آن افراد قلمداد کند؛ و در این عبارات دقیقاً بر خلاف این روش سخن گفته شده است. و اگر در مقام نمایندگی، خود را در زمرۀ سایرین می‌پندارد و از جمله آنان می‌شمرد، باز اشکال و نقد در اینجا نیز مطرح خواهد شد؛ چنانچه این نکته در بسیاری از ادعیۀ مأثوره از معصومین علیهم السّلام رعایت شده است؛ مثلاً در مناجات و دعای حضرت صاحب الأمر عجّل الله فرجه الشّریف به پروردگار عرضه می‌دارد:
«پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند، و طینت آنان با آب زلال ولایت تخمیر و پرداخته شده است. پروردگارا! در روز قیامت اگر گناهکار و خطاکاری از آنان را برای عرضه محاسبه و رسیدگی به اعمال، احضار می‌نمایی از کارهای نیک ما بردار و به نامه اعمال آنان بیفزای!»
در اینجا ملاحظه می‌شود که امام علیه السّلام در مقام شفاعت از امّت خطا کار، چگونه از اعمال و رفتار خویش می‌گذرد، و از خدای متعال تقاضا می‌کند که کفۀ حسنات امّت را با شفاعت خویش سنگین نماید.
برخی نیز چنین توجیه کرده‌اند که: مقصود امام علیه السّلام از این تعابیر، جنبۀ تعلیم و تربیت افراد می‌باشد، نه اینکه خود، متّصف به این اوصاف است. بدین صورت که فرد خطاکار در مقام عجز و استغاثه و طلب بخشش از خدای متعال، باید گناهان خود را در نظر بیاورد و پروردگار را با حالت انابه و مسکنت و خطا، خطاب کند، و از او طلب رحمت و رأفت نماید؛ و هر کسی طبعاً در محدودۀ تصرّفات و اعمالی که از او سر می‌زند مرتکب گناهی خاصّ و خطایی مشخص خواهد گردید. و اینکه امام علیه السّلام برخی از معاصی را در این فقرات متذکّر شده‌اند، از باب نمونه و مثال است؛ و الّا سارق باید اعتراف به سرقت نماید و دروغ‌گو به کذب و همین‌طور …
این توجیه نیز موهون‌تر و بی‌پایه‌تر از سایر توجیهات گذشته است؛ زیرا حالت امام علیه السّلام و کیفیّت التجاء و ابتهال و گریه و انابه او، کجا با این توجیه سازش دارد؟! مگر امام مانند هنرپیشه‌هاست که در نقش دیگران خود را به هزار نمایش درمی‌آورند، و حالت تصنّعی و مجازی خود را به صورت حقیقت و واقعیّت ترسیم می‌کنند؟!
حال که سخن به اینجا رسید، جای آن دارد که قدری راجع به این موضوع بسط سخن دهیم، و پرده از رازی که شاید برای بسیاری از افراد هنوز سر به مُهر مانده است، بگشاییم.

کتاب حیات جاوید ص ۵۲ | بازگشت به فهرست
حقیقت انسان عبارت است از نفس و روح قدسی او
حقیقت انسان عبارت است از نفس و روح قدسی که از ذات باری تعالی به نفخۀ تکوینی، در قالب مثالی و مادّی تنزّل یافته و مأوا و مسکن گزیده است؛ و به واسطۀ این تنزّل که لازمه‌اش تعلّق به عالم کثرت است، متّصف به صفت شهوت و غضب و انانیّت و خود محوری و تکثّرگرایی خواهد شد. به خلاف ملائکه که در عالم تجرّد، بدون اتّصاف به شهوت و غضب و حبّ کثرات و انانیّت‌ها، به تسبیح و تقدیس و انجام اوامر پروردگار مشغول می‌باشند؛ و لذا صدور گناه و معصیت که ملزوم انانیّت و خود محوری و تکبّر و عناد است، از آنان محال خواهد بود.
ملائکه از جهت خلقت و هویّت خویش به فعلیّت عقلانی رسیده‌اند و هر کدام نسبت به مرتبه تجرّدی خود، از علم لا‌یتناهی حقّ بهره برده‌اند؛ و لذا در طیّ بقاء و حیات خویش از نظر سیر طولی و سعۀ وجودی، چیزی بر آنان افزوده نمی‌شود و مرتبه‌ای از آنان کاسته نمی‌گردد، و به واسطه همین فعلیّت، ارتکاب گناه و عمل مخالف رضای الهی از آنان صادر نمی‌گردد.( بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ .‌)

کتاب حیات جاوید ص ۵۳ | بازگشت به فهرست
جهات افتراق انسان از ملائکه در مبدأ و منتهای خلقت
و امّا انسان از دو جهت با ملائکه تفاوت دارد. اوّل: تفاوت در مبدأ؛ دوّم: تفاوت در منتهی.
و امّا تفاوت در مبدأ بدین صورت است:
نفس و روح انسان از حقیقت ذات باری تعالی که از او تعبیر به روح پروردگار و حقیقت بسیطه و مقام هو هویّت می‌شود، نشأت و پیدایش یافته است؛ چنانچه آیات قرآن بر این مطلب تصریح دارد:
(فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ .‌)
و بدین لحاظ است که از بین جمیع اصناف خلائق، فقط انسان متخلّع به خلعت خلیفه اللهی می‌باشد؛ زیرا جامعیّت ذات نسبت به اسماء و صفات کلیّه، اقتضای جامعیّت مُنشَأ از ذات را که همان نفس و روح انسان است، دارد؛ و به واسطه این جامعیّت و مبدأیّت است که در سیر طولی، انسان می‌تواند به مرتبه تجرّدی معرفت ذات و فناء ذاتی نایل شود، و پس از فناء ذاتی در مرحله بقاء، جامعیّت اسماء و صفات حق را به منصّۀ ظهور و بروز درآورد.
ولی ملائکه از آنجا که خلقتشان به مادون مرتبه ذات برمی‌گردد؛ یعنی نشأت آنها در مرتبه علم و قدرت ربوبی تحقّق یافته است، طبعاً از چنین جامعیّتی برخوردار نخواهند بود؛ و انتهای سیر طولی آنها، در همان مرتبۀ نشأت آنان خواهد بود، نه بیشتر؛ و فناء ذاتی برای آنان متصوّر نمی‌باشد.
و امّا تفاوت دیگر، از جهت انتهاء خلقت در نشئه شهادت و عالم طبع است. بدین صورت که نفس و روح آدمی، پس از پیدایش و شکل‌گیری، به حسب ظرفیّت وجودی هر فرد، در تنزّل به مراتب اسماء و صفات، به ادنی العوالم که همین عالم مادّه و طبع می‌باشد، تعلّق پیدا نمود؛ و به واسطه این تعلّق، به قالب جسمانی و مادّی ارتباط حاصل کرد؛ و لازمۀ این ارتباط، حدوث غرائز و صفات و ملکاتِ مُسانخ و موافق با این عالم، همچون غریزه شهوت، جهت استمرار و بقاء نسل؛ و یا غضب، جهت دفاع در مقابل مانع از حیات و تأمین مصالح بقاء و حبّ و رأفت و امثال آنها می‌باشد.
و در این مسأله فرقی بین افراد مختلف با درجات متفاوته نمی‌باشد؛ یعنی همان‌طور که لازمه وجود انسان در این عالم، وجود غریزه شهوت و غیره است، و بدون این غریزه استمرار حیات به مخاطره خواهد افتاد، تمایل به جنس مخالف و تعلّق به جنس مخالف در نهاد هر فرد از افراد بنی‌آدم نهادینه شده است، چه این تمایل در افراد عادی و بشرِ متعارف باشد، یا در اولیاء و معصومین علیهم السّلام؛ و همان‌طور که ما از بوی خوش لذّت می‌بریم و از سیمای زیبا مبتهج می‌شویم و از صدای موزون منبسط می‌گردیم، امام علیه السّلام نیز همانند ما از این امور بهره‌مند می‌شود؛ و همان‌گونه که افراد عادی از زن و مرد از هم‌آغوشی با یکدیگر لذّت می‌برند و طالب استمرار آن می‌باشند، اولیاء خدا نیز همین‌طورند؛ و همان‌گونه که آلام و ابتلائات دنیوی روح و جسم ما را می‌آزارد، آنان را نیز آزرده خواهد کرد؛ و بر این قیاس …
اینکه برخی می‌گویند: امام علیه السّلام از ارتباطات جنسی به دور است و فقط به جهت حفظ ظاهر، برای بقاء نسل مبادرت به ازدواج می‌کند و هیچ‌گونه لذّتی از این ارتباط برای او حاصل نمی‌شود، و یا از طعم خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها نصیبی ندارد، و یا به واسطه اموری که برای سایر افراد موجب حدث می‌شود، او متأثّر نمی‌گردد و نیازی به غسل و وضوء ندارد، همه اینها ناشی از جهل و نادانی این افراد به موقعیّت و شأن امام علیه السّلام است. اینها تصوّر کرده‌اند که التذاذ از این موارد و تأثّر از اسباب حدث، منافی شأن امام است و ساحت قدس و طهارت امام علیه السّلام، از این مسائل به دور است؛ زهی تفکّر باطل و اندیشه عبث!

کتاب حیات جاوید ص۵۴ | بازگشت به فهرست
تأثّر از لوازم عالم کثرت و طبع، منافاتی با خصوصیات خَلقی و خُلقی امام علیه السّلام ندارد
شهوت و غضب و التذاذات و تألّمات و حدث و غیره، با هویّت و صفات ملائکه منافات دارد، نه با خصوصیّات خَلقی و خُلقی امام علیه السّلام؛ و اگر جز این می‌بود، دیگر امام علیه السّلام نمی‌توانست برای ما اسوه و الگو واقع شود، و داستان حضرت یوسف علیه السّلام نمی‌توانست برای ما ارزشی داشته باشد، و حکایت عجیب و غریب هجرت هاجر با فرزندش اسماعیل و ذبح آن به دست ابراهیم خلیل، چه ثمره‌ای برای ما می‌داشت و چه آموزه‌ای در آن برای مسیر ما به سوی قطع تعلّقات و تحقّق توحید می‌توانست داشته باشد؟ و از همه مهم‌تر، واقعۀ منحصر به فرد تاریخ، قضیۀ عاشورای حسینی، چه پیامی برای نسل‌های بیدار و آزاده و خواهان گسستن از بندهای نفسانی و دام‌های شیطانی و رهایی در فضای ملکوت، می‌تواند داشته باشد؟
آیا در خلقت ما و آنها چنین سرشته‌اند که ما برای از دست دادن فرزندمان، سوگوار و ماتم‌زده و متألّم باشیم و آنان خیر؟ عجب کلام لغو و پوچی است! رضایت بر اراده و مشیّت پروردگار در این‌گونه حوادث و استقبال از خواست و تقدیر او کجا، و عدم تألّم و تأثّر و سوز دل در این مصائب کجا؟ هیچ ملازمه‌ای بین این دو پدیده وجود ندارد.
برخی از بی‌خبران خیال می‌کنند، از آنجا که اولیای الهی و طبیعتاً در رأس آنان حضرات معصومین علیهم السّلام در مرتبه توحید، همه اشیاء را از ناحیه پروردگار می‌شمرند و با ادراک شهودی توحید اسمائی و صفاتی و افعالی، کلیّه ذوات با ماهیّات مختلفه و صفات متفاوته را منتسب به ذات حیّ قیّوم می‌دانند، پس هیچ پدیده و صفت و فعلی در عالم را خارج از دایره وجود نمی‌پندارند؛ و از آنجا که نفس الوجود، خیر محض است، طبعاً آثار و تراوشات وجود نیز خیر و زیبا خواهد بود، و دیگر در این مرتبه بوی نامطبوع برای آنان مفهومی ندارد، و تلخ و شیرین در کام آنان یکسان خواهد بود؛ و همین‌طور …
این افراد هیچ تصویری از کیفیّت تکوّن دو نشئه ندارند. آیا تصوّر انتساب همه موجودات به ذات اقدس باری، منافاتی با هویّت خارجیّه آنان که یکی شور و دیگری شیرین است، دارد؟! و آیا زیبا دیدن و نیکو پنداشتن تجلّیات و ظهورات حضرت حقّ، با بُرّندگی کارد و بریده شدن پوست و گوشت تعارض دارند؟! نه تنها هیچ تعارض و مباینتی در کار نیست، بلکه عین جامعیّت وحدت و کثرت، در تجلّی حقّ است؛ و بدون این، دیگر کثرت معنی و مفهومی نخواهد داشت. پس اولیای الهی همانند ما، تلخی‌ها را ذوق می‌کنند و شیرینی‌ها را می‌چشند و در عرصۀ طبیعت هرچه بر ما تأثیر‌گذار است، بر آنان نیز تأثیر‌گذار خواهد بود.

کتاب حیات جاوید ص ۵۶ | بازگشت به فهرست
همه افراد بشر مکلّف و موظّف به انجام دستورات الهی می‏باشند
این مطلب از جهت و حیثیّت تکوینی روشن شد و امّا از جهت تشریع و مقام تکلیف و مراتب معرفت و تهذیب، همه افراد بشر مکلّف و موظّف به انجام دستورات الهی می‌باشند و توفیق قیام به تکلیف از ناحیه پروردگار است، چنانچه در قرآن می‌فرماید:
(وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّه‏.)
«هر نعمتی که از آن برخوردار شوید، از ناحیه خداوند متعال است.»
یا خطاب به پیامبر اکرم صلوات الله وسلامه علیه می‌فرماید:
(فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک‏.)
«و به واسطه بخشش و لطف الهی بود که با مشرکین به نرمی و رفتار نیکوتر برخورد می‌نمایی، و اگر با درشتی و سختی، و دلی سخت و غیر قابل انعطاف برخورد می‌نمودی، هر آینه از گرداگرد تو پراکنده می‌شدند و آزرده خاطر از پیش تو می‌رمیدند.»
در این آیه شریفه، خدای متعال اخلاق نیکو را به خود نسبت داده است، و درشت خویی را به خود آدمی و آثار عالم طبع و تعلّقات دنیوی.
و یا در دعای صباح، مولای متّقیان عرضه می‌دارد:
إلٰهی، إِن لَم تَبتَدِئنی الرَّحمَهُ مِنک بِحُسنِ التَّوفیقِ، فمَنِ السّالِکُ بی إِلَیک فی واضِحِ الطَّریق.
«پروردگار من! اگر رحمت و لطف تو، از ابتداء شامل حال من نمی‌گشت و توفیق از ناحیه تو رفیق طریق من نمی‌بود، پس چه کسی می‌توانست مرا به شاهراه سعادت و فلاح و وصل به تو هدایت و دلالت و راهبری نماید؟»
و این سخن از أمیرالمؤمنین علیه السّلام عین حقّ است؛ زیرا بدون عنایت و لطف حق، لازمه نفسِ متعلِّق به عالم دنیا، تورّط در شهوات و معاصی و زلّات است.
در سوره الضّحی راجع به ارتباط رسول خدا با پروردگار و کیفیّت دستگیری و هدایت او، چنین خطاب می‌کند:
(أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏ * وَ وَجَدَک ضَالاًّ فَهَدى‏.)
«آیا خدایت تو را یتیم نیافت و آنگاه در پناه خویش آورد؟ و تو را گمراه نیافت و سپس به هدایت و ارشادت پرداخت؟»
مفهوم ضلالت و گمراهی، همان تعلّق نفس به کثرات است که بدون عنایت حقّ، نتیجه‌ای جز بدبختی و خسارت و تباهی به بار نخواهد آورد.
و در آیه دیگر می‌فرماید:
( وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِم‏.)
«اگر لطف ما شامل حالت نمی‌گشت و تو را در برابر تقاضاهای خلاف آنان ثابت و محکم و پابرجا نمی‌گردانیدیم، تو در دام آنان گرفتار می‌شدی و به سوی آمال و توقّعات آنان متمایل می‌گشتی.»
و در این زمینه از آیات و روایات و ادعیه مأثوره از معصومین علیهم السّلام آن قدر مطلب وجود دارد که از شمارش خارج است.

کتاب حیات جاوید ص ۵۷ | بازگشت به فهرست
دوجنبه موجود در هر انسانی با هر مرتبه و میزان از علم و معرفت و تجرّد
بنابراین هر فرد به هر میزان و مرتبه از علم و معرفت و تجرّد که رسیده باشد، دو جنبه و دو حیثیّت در وجود خویش ارزیابی می‌کند.
جنبه و حیثیّت اول: همان اقتضای فقر و مسکنت و خسران و تباهی است که لازمۀ ورود و وفود در این دنیا و کثرات است، که توأم با شهوات و خود محوری‌ها و تجاوز به حقوق و حریم دیگران می‌باشد.
و حیثیّت دوم: لطف و عنایت و توفیق حضرت حقّ است که اقتضای عبودیّت و سکونت و اطمینان و نورانیّت و صفای باطن و رعایت عدل و سداد و برخورداری از همه مواهب عامّه و خاصّۀ پروردگار است. و این دو جنبه پیوسته و به طور ناگسستنی همراه و همدم با انسان خواهند بود و دمی از او جدا نخواهند شد، و هر کدام جایگاه خود را خواهند داشت و تعارضی با یکدیگر حتّی در یک لحظه پیدا نخواهند کرد. و لذا می‌بینیم که در سخنان اولیای الهی از هر دوی این حالات و روحیّات و خصوصیّات، مطالبی به چشم می‌خورد.
خواجه عبدالله انصاری در مناجات خویش گوید:
الهی! چون در تو می‌نگرم، از جملۀ تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون به خود می‌نگرم، از جملۀ خاکسارانم و خاک بر سر.
خواجه دو عالم، سرور کائنات در مقام عزّت حضرت حقّ، خطاب به (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * اِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى) شود، و در قرب به مرتبه ذات و ورود در حریم اله به توصیف ( ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ ) متّصف گردد؛ و در مقام عبودیّت و مسکنت و ذلّت عرضه می‌دارد:
اَللهمّ! لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَهَ عَینٍ أبدًا فی الدّنیا و الآخِرَهِ.
«پروردگارا! به مقدار چشم به هم زدنی، مرا در دنیا و آخرت به خود وامگذار.»
حضرت مولانا سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ در جایی می‌فرماید:
هزار معجزۀ ظاهری به اندازۀ یکی از مطالب و مسائل ما نمی‌رسد.
و در مقام و منزلت بشری و ذلّت خود می‌فرماید:
وقتی به خود می‌نگرم، می‌بینم خدای متعال از من رو سیاه‌تر در تمام کرۀ زمین کسی را نیافریده است.
و هر دوی این حالات صحیح است، و هر دو به حقّ و حقِّ واقعیّت است.
امیرمؤمنان علیه السّلام در مرتبۀ ظهور ولایت و تجلّی مشیّت قاهره، خود را قسیم الجنّه و النّار برمی‌شمرد و با احاطه به تمام عالم وجود ندای سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی بر می‌آورد؛ و در مقام تضرّع و خشوع و نگرش عبودیّت، مناجات مسجد کوفه را سر می‌دهد.
بنابراین نباید چنین تصوّر کرد که معصومین علیهم السّلام این عبارات را صرفاً جهت تربیت وتعلیم ما بر زبان آورده‌اند، بلکه آنها واقعاً و حقیقتاً به معنا و مفهوم این تعابیر رسیده‌اند و از روی واقع این کلمات را ادا می‌کنند، و بلکه از همۀ افراد بشر بیشتر و بهتر و رساتر به این مفاهیم دسترسی یافته‌اند.
وقتی امام سجّاد علیه السّلام به خداوند عرض می‌کند:
«من آن کسی هستم که برای گناهان کبیره متوسّل به رشوه شده‌ام»، واقعاً خود را در یک چنین وضعی احساس می‌کند و با خدا شوخی نمی‌کند و شکسته نفسی نمی‌نماید؛ زیرا مقام عرض با پروردگار شوخی و شکسته نفسی برنمی‌دارد، تعارف برنمی‌تابد؛ مقام، مقام عرض حقایق و واقعیّات است، نه مقام مجاز و استعارات. امام علیه السّلام که با خدا رودربایستی ندارد. این واقعیّت را همچنان‌که ما بالعیان در حالات و نفسانیّات خود مشاهده می‌کنیم، همین‌طور امام علیه السّلام مشاهده و احساس می‌کند.
و لذا خدای متعال در داستان حضرت یوسف می‌فرماید ( وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّه‏ ) یعنی اگر آن حقیقت معصیت را که ظلمت و آتش و ابتعاد از حقّ است نمی‌دید، قطعاً به این عمل زشت اقدام می‌نمود. پس حضرت یوسف علیه السّلام دقیقاً به این فقرات حضرت سجاد علیه السّلام واقف است، و کاملاً به مفهوم و مَغزای آن رسیده است و با تمام وجود صحّت و واقعیّت آن را احساس می‌کند.

کتاب حیات جاوید ص ۶۰ | بازگشت به فهرست
باید هنگام إلتجاء و دعا به جنبه مربوبی و خلقی و فقر و فاقه خویش توجّه نمود
حال که مسأله کاملاً روشن و واضح گشت، به این مطلب می‌رسیم که چرا بزرگان و معصومین علیهم السّلام در هنگام التجاء و دعا و درخواست از پروردگار به این جنبۀ مربوبی و خلقی و بشری نظر داشته‌اند، نه به حیثیّت ربوبی و جنبۀ ربطی و الهی، و در ادعیه و نیایش با پروردگار توجّهی به آن صورت مسأله ندارند.
این مطلب بسیار سهل و بدیهی می‌نماید؛ زیرا بنده در مقام تقاضا و درخواست از مولا و صاحب اختیار خویش، هیچ‌گاه نمی‌آید از اوصاف و نعوت مولا و آقای خود برای خویش حساب باز کند؛ زیرا همۀ آن اوصاف و حالات از جانب مولای او افاضه شده و ارتباطی به او ندارد.
آیا صحیح است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مقام استغاثه و درخواست به درگاه قاضی الحاجات به خدا عرضه بدارد: خدایا! کسی در برابر تو قرار گرفته که قادر است شقّ القمر کند و خورشید را نگاه دارد، و سنگ‌ریزه را به شهادت آورد و همۀ عوامل و فواعل عالم وجود در تحت اراده و تسخیر او قرار دارند و همۀ ملائکه و فرشتگان گوش به فرمان او می‌باشند؟!
اگر او با خدا این چنین خطاب کند، خدا در جوابش خواهد فرمود:
بگو ببینم این مسائلی را که به رخ من کشیدی، از پیش خود آوردی، یا افاضه و عنایت من بود به تو؟ تو قادر نیستی حتّی پشه‌ای را از خود دور سازی، آنگاه این خوارق عادات را به رخ من می‌کشی و در مقابل من عرض اندام می‌نمایی؟!
اینجاست که ما تحقیقاً و واقعاً حقیقت توحید و توحید الحقیقه را در وجود اولیای الهی ممثَّل و مجسَّم می‌یابیم، و سایر افراد در مراتب مختلفۀ معرفت، به شرک و نفاق مبتلا می‌باشند.

کتاب حیات جاوید ص ۶۱ | بازگشت به فهرست
عالم اولیای خدا عالم اعتبار و مجاز و گزافه‏گوئی نیست
عالَم اولیای خدا، عالَم اعتبار و مجاز و گزافه‌گویی نیست، عالَم حقّ است و سخن آنان بر اساس حقّ است، نه بر سبیل مجاز و توریه و تأویل و توجیه؛ چنان‌که در عرف محاوره بین افراد چنین است. گاه در مقام تمجید و اغراق، چنان فرد را به آسمان می‌برند که به مرتبۀ قاب قوسین می‌رسد، و گاه در مقام تنقید و تعییر آن‌چنان بر زمین می‌کوبند که اثری از او باقی نخواهد ماند. گاهی فردی را بر ماه می‌نشانند، و گاه بندۀ خدایی را در قعر چاه؛ ولی رسم و دَیْدَن مردان الهی این‌چنین نیست.
بنابراین گرچه در این وصیّت‌نامه أمیرالمؤمنین به امام حسن علیهما السّلام خطاب أسیر الشّهوات و یا تاجر الغرور دارند، ولی این خطاب، خطاب به جبلّت آدمی و شاکلۀ اوست، خواه امام مجتبی علیه السّلام باشد، یا افراد دیگر، همه و همه در این اتّصاف داخل و مشمول می‌باشند.
عمل به این وصیّت‌نامه انسان و جامعه را در چنین موقعیّت و فضائی قرار خواهد داد؛ و بدین داعی و منظور، جمعی از اخلّاء روحانی و اِخوان طریق بر این کمترین فرض نمودند که به ترجمه و توضیح این اکسیر سعادت و ره توشۀ فلاح و سعادت و سرمایۀ تجارت اخروی اقدام نمایم.
لذا این حقیر، ملتمَس ایشان را به دیده منّت نهاده و با برخی از تعلیقات و اضافات، به مشتاقان لقاء حضرت دوست و پیروان راستین تشیّع علوی تقدیم می‌دارم؛ و از همه شیعیان مخلصش امید دعای خیر و شفاعت روز بازخواست را دارم. ( یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم‏.)
مگر صاحبدلی از روی رحمت کند در حقّ درویشان دعایی

بیست و چهارم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۱ ه‍ . ق
عشّ آل محمّد و کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
و أنا الرّاجی عفوّ ربّه، سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن